یکشنبه ۱۵ آبان
صبح امروز نیروهای امنیتی با حمله به منزل #سروناز_احمدی و #کامیار_فکور این زوجِ مدافع حقوق زنان و کارگران را دستگیر کردند.
#قیام_ژینا
#قیام_زندگی
@Shbazneshasteganir
صبح امروز نیروهای امنیتی با حمله به منزل #سروناز_احمدی و #کامیار_فکور این زوجِ مدافع حقوق زنان و کارگران را دستگیر کردند.
#قیام_ژینا
#قیام_زندگی
@Shbazneshasteganir
#سروناز_احمدی
شیش سال زندان گرفتم تو دادگاه بدوی. میارزید.
به احساس تعلق به یه جمع بزرگ قدرتمند که در تلاشه سرنوشتش رو دست خودش بگیره میارزه.
کامیار یک سال به حکمای قبلیش اضافه شد و خب دوباره به قول بچههای افغانستانی جگرخون شدم.
ضمنا هنوزم جوونم و عاشق و عین بچگیام میخندم. جور دیگهای نمیتونم باشم. و هنوزم فکر میکنم گرامیداشت زندگی عنصر ضروری مقاومت است.
#کامیار_فکور
#سروناز_احمدی
#جای_فعالین_زندان_نیست
@shbazneshasteganir
شیش سال زندان گرفتم تو دادگاه بدوی. میارزید.
به احساس تعلق به یه جمع بزرگ قدرتمند که در تلاشه سرنوشتش رو دست خودش بگیره میارزه.
کامیار یک سال به حکمای قبلیش اضافه شد و خب دوباره به قول بچههای افغانستانی جگرخون شدم.
ضمنا هنوزم جوونم و عاشق و عین بچگیام میخندم. جور دیگهای نمیتونم باشم. و هنوزم فکر میکنم گرامیداشت زندگی عنصر ضروری مقاومت است.
#کامیار_فکور
#سروناز_احمدی
#جای_فعالین_زندان_نیست
@shbazneshasteganir
🔴اردیبهشت بر همه کس سبز و خرم است // اردیبهشت ماست که اردیجهنم است
✍🏽روایت #خدیجه_پاک_ضمیر همسر #محمد_حبیبی از هجوم ماموران به خانهشان
🔸در حالیکه بیست و سه روز از بازداشت همسرم محمد حبیبی توسط وزارت اطلاعات میگذرد همکاران، فعالین صنفی و مدنی و دوستان بسیاری در این مدت به منزل ما آمده و ضمن همدردی از مواضع و فعالیت های صنفی همسرم حمایت کردهاند
🔸روز جمعه هشتم اردیبهشت ۱۴۰٢، نیز شماری از دوستان و همکاران عزیز، برای دیداری دوستانه به منزل شخصی ما آمدند. در همان دقایق اولیه حضور میهمانان بیش از ۱۵ نفر از ماموران وزارت اطلاعات با پتک و با ایجاد رعب و وحشت وارد منزل شدند موجب آزار و تشویش و آشفتگی دوستان عزیزمان شدند؛ به طوری که دو نفر از دوستان حاضر در جمع به شدت بدحال گردیدند، وخامت حال یکی از آنها به حدی بود که بیهوش شد و علیرغم اصرار و درخواست دوستان از ماموران برای تماس با اورژانس، هیچگونه تماسی گرفته نشد.
🔸پس از انجام کمکهای اولیه، توسط دو نفر از دوستان حاضر، ایشان کمی به هوش آمدند. باز با وجود وضعیت وخیم این دوست عزیز، توسط ماموران به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات در شهریار برده شد اما در پی وخامت مجدد حال ایشان به بیمارستان امام سجاد شهریار منتقل شدند. سایر دوستان حاضر نیز پس از ضبط تلفنهای همراهشان توسط ماموران، به مکانی که به گفته ماموران دفتر پیگیری وزارت اطلاعات در شهریار بود؛ منتقل گردیدند.
🔸پس از حدود یک ساعت تفتیش، بازرسی و بهم ریختن نقطه به نقطهی خانه از جمله لوازم شخصی و خصوصی، توسط ماموران، و نیز ضبط لپتاپ و گوشی همراه اینجانب، من را نیز به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات در شهریار انتقال دادند.
🔸در دفتر پیگیری وزارت اطلاعات شهریار، پس از چندین ساعت بازجویی در خصوص این دیدار از من و سایر دوستان بازداشت شده، سرانجام نزدیک به ساعت ۱ بامداد روز ۹ ازدیبهشت؛ من به همراه تعداد زیادی از دوستان آزاد شدیم. اما متاسفانه ۹ نفر دیگر از دوستان به بند ۲۰۹ اوین فرستاده شدند و تا این لحظه همچنان در انفرادی بهسر میبرند.
🔸علیرغم اینکه در این سالها همواره حریم خصوصی و شخصی زندگی اینجانب و همسرم #محمد_حبیبی، بارها مورد تعرض نیروهای امنیتی واقع شده است؛ آنچه که در روز جمعه اتفاق افتاد و من را وادار به نوشتن این چند سطر نموده است این است که اینبار تنها من و همسرم نبودیم که مورد تعرض و آزار دستگاه امنیتی واقع میشدیم بلکه متاسفانه نیروهای امنیتی این بار پا را از پیش فراتر گذاشته و با ورود رعبآور خویش و ایجاد جو و فشار روانی میهمانان و دوستان عزیز ما را مورد ظلم و تعدی قرار داده و با بهانههای واهی و نخنمای همیشگی از یک دیدار صرفا دوستانه، با نام تجمع و جلسه یاد کردند؛ میهمانان ما را با بازداشت و چندین ساعت بازجوییهای بیاساس، مورد فشار جسمی و روانی قرار داده و اضطراب زیادی بر خانوادههایشان وارد کردند.
🔸بدون تردید این برخورد توهینآمیز، خشونتبار و ستمگرانه ماموران امنیتی با چنین جمعی فرهیخته که موجب به درد آمدن هر وجدان بیداری میشود، نشان از نوعی استیصال و عدم عقلانیت کافی از سوی دستگاه امنیتی است که دیدن حمایتهای دوستانه و همدلانهها را تاب نمیآورد. اما حاصل این مکانیسمهای تنشزای کور، ناخواسته، بر استواری اراده و عزم مشترک هرچه بیشتر صنف زحمتکش و شریف معلمی و کارگری میافزاید.
🔸اینجانب، ضمن ابراز تاسف بسیار از اتفاق پیش آمده برای همراهان همیشگی به ویژه دوستانی که همچنان در بازداشت و بلاتکلیفی به سر میبرند و نیز خانوادههای ارجمندشان، مراتب قدردانی، سپاس صمیمانه و خالصانه خود و محمد حبیبی را از تمامی این عزیزان و دیگر بزرگوارانی که در این سالها همواره همراه و پشتیبان ما بودهاند ابراز میدارم و نیک میدانم که اتفاق روز جمعه و مقاومت برحق شما؛ برگ زرین دیگری بر افتخارات انسانهای آزاده و شریفی چون شما همراهان همیشگی تمامی معلمان دربند و خانوادههایشان افزوده است.
به امیدی آزادی و برابری برای همه مردم ایران
با احترام خدیجه پاک ضمیر
دهم اردیبهشت ماه هزار و چهارصد و دو
اسامی افرادی که در بند ۲۰۹، انفرادی، اوین محبوس شدهاند:
#ژاله_روحزاد
#احمد_حیدری
#الدوز_هاشمی
#ریحانه_انصاری_نژاد
#عسل_محمدی
#هیراد_پیربداقی
#آنیشا_اسداللهی
#سروناز_احمدی
#کامیار_فکور
#حسن_چرتابی
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#زن_زندگی_آزادی
@kashowra
@shbazneshasteganir
✍🏽روایت #خدیجه_پاک_ضمیر همسر #محمد_حبیبی از هجوم ماموران به خانهشان
🔸در حالیکه بیست و سه روز از بازداشت همسرم محمد حبیبی توسط وزارت اطلاعات میگذرد همکاران، فعالین صنفی و مدنی و دوستان بسیاری در این مدت به منزل ما آمده و ضمن همدردی از مواضع و فعالیت های صنفی همسرم حمایت کردهاند
🔸روز جمعه هشتم اردیبهشت ۱۴۰٢، نیز شماری از دوستان و همکاران عزیز، برای دیداری دوستانه به منزل شخصی ما آمدند. در همان دقایق اولیه حضور میهمانان بیش از ۱۵ نفر از ماموران وزارت اطلاعات با پتک و با ایجاد رعب و وحشت وارد منزل شدند موجب آزار و تشویش و آشفتگی دوستان عزیزمان شدند؛ به طوری که دو نفر از دوستان حاضر در جمع به شدت بدحال گردیدند، وخامت حال یکی از آنها به حدی بود که بیهوش شد و علیرغم اصرار و درخواست دوستان از ماموران برای تماس با اورژانس، هیچگونه تماسی گرفته نشد.
🔸پس از انجام کمکهای اولیه، توسط دو نفر از دوستان حاضر، ایشان کمی به هوش آمدند. باز با وجود وضعیت وخیم این دوست عزیز، توسط ماموران به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات در شهریار برده شد اما در پی وخامت مجدد حال ایشان به بیمارستان امام سجاد شهریار منتقل شدند. سایر دوستان حاضر نیز پس از ضبط تلفنهای همراهشان توسط ماموران، به مکانی که به گفته ماموران دفتر پیگیری وزارت اطلاعات در شهریار بود؛ منتقل گردیدند.
🔸پس از حدود یک ساعت تفتیش، بازرسی و بهم ریختن نقطه به نقطهی خانه از جمله لوازم شخصی و خصوصی، توسط ماموران، و نیز ضبط لپتاپ و گوشی همراه اینجانب، من را نیز به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات در شهریار انتقال دادند.
🔸در دفتر پیگیری وزارت اطلاعات شهریار، پس از چندین ساعت بازجویی در خصوص این دیدار از من و سایر دوستان بازداشت شده، سرانجام نزدیک به ساعت ۱ بامداد روز ۹ ازدیبهشت؛ من به همراه تعداد زیادی از دوستان آزاد شدیم. اما متاسفانه ۹ نفر دیگر از دوستان به بند ۲۰۹ اوین فرستاده شدند و تا این لحظه همچنان در انفرادی بهسر میبرند.
🔸علیرغم اینکه در این سالها همواره حریم خصوصی و شخصی زندگی اینجانب و همسرم #محمد_حبیبی، بارها مورد تعرض نیروهای امنیتی واقع شده است؛ آنچه که در روز جمعه اتفاق افتاد و من را وادار به نوشتن این چند سطر نموده است این است که اینبار تنها من و همسرم نبودیم که مورد تعرض و آزار دستگاه امنیتی واقع میشدیم بلکه متاسفانه نیروهای امنیتی این بار پا را از پیش فراتر گذاشته و با ورود رعبآور خویش و ایجاد جو و فشار روانی میهمانان و دوستان عزیز ما را مورد ظلم و تعدی قرار داده و با بهانههای واهی و نخنمای همیشگی از یک دیدار صرفا دوستانه، با نام تجمع و جلسه یاد کردند؛ میهمانان ما را با بازداشت و چندین ساعت بازجوییهای بیاساس، مورد فشار جسمی و روانی قرار داده و اضطراب زیادی بر خانوادههایشان وارد کردند.
🔸بدون تردید این برخورد توهینآمیز، خشونتبار و ستمگرانه ماموران امنیتی با چنین جمعی فرهیخته که موجب به درد آمدن هر وجدان بیداری میشود، نشان از نوعی استیصال و عدم عقلانیت کافی از سوی دستگاه امنیتی است که دیدن حمایتهای دوستانه و همدلانهها را تاب نمیآورد. اما حاصل این مکانیسمهای تنشزای کور، ناخواسته، بر استواری اراده و عزم مشترک هرچه بیشتر صنف زحمتکش و شریف معلمی و کارگری میافزاید.
🔸اینجانب، ضمن ابراز تاسف بسیار از اتفاق پیش آمده برای همراهان همیشگی به ویژه دوستانی که همچنان در بازداشت و بلاتکلیفی به سر میبرند و نیز خانوادههای ارجمندشان، مراتب قدردانی، سپاس صمیمانه و خالصانه خود و محمد حبیبی را از تمامی این عزیزان و دیگر بزرگوارانی که در این سالها همواره همراه و پشتیبان ما بودهاند ابراز میدارم و نیک میدانم که اتفاق روز جمعه و مقاومت برحق شما؛ برگ زرین دیگری بر افتخارات انسانهای آزاده و شریفی چون شما همراهان همیشگی تمامی معلمان دربند و خانوادههایشان افزوده است.
به امیدی آزادی و برابری برای همه مردم ایران
با احترام خدیجه پاک ضمیر
دهم اردیبهشت ماه هزار و چهارصد و دو
اسامی افرادی که در بند ۲۰۹، انفرادی، اوین محبوس شدهاند:
#ژاله_روحزاد
#احمد_حیدری
#الدوز_هاشمی
#ریحانه_انصاری_نژاد
#عسل_محمدی
#هیراد_پیربداقی
#آنیشا_اسداللهی
#سروناز_احمدی
#کامیار_فکور
#حسن_چرتابی
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#زن_زندگی_آزادی
@kashowra
@shbazneshasteganir
🟣 #بیدارزنی: تظاهرات روز جهانی کارگر با حضور گسترده احزاب و سندیکاها و دانشجویان در پاریس در حال برگزاری است.
جمعی از فعالان چپ ایرانی، همچنین فعالان چپ روژا نیز با در دست داشتن پوسترها و شعار #زن_زندگی_آزادی، همچنین تصاویری از زنان زندانی سیاسی نظیر #آنیشا_اسداللهی، #سروناز_احمدی و #عسل_محمدی در این تجمع حضور دارند.
از ظهر امروز نیروهای پلیس فرانسه در نقاط متعددی برای پراکنده کردن جمعیت، گاز اشکآور شلیک کردند.
گروههای ضدنژادپرستی و مهاجران بدون مدرک نیز همراه با دیگر تجمعکنندگان در اکسیون یکمی حضور دارند.
شعارهای فعالان ایرانی در حمایت از جنبش #زن_زندگی_آزادی، علیه مسمومیتهای سریالی و دولت پلیسی سر داده میشود، همچنین پلاکاردهایی با یاد معترضان شریف و اعدام شده در خلال قیام ژینا نظیر #محسن_شکاری در دست است.
⚪️ عکس، فیلم و گزارش ارسالی به بیدارزنی
#روز_جهانی_کارگر
#ژن_ژیان_ئازادی
@bidarzani
@shbazneshasteganir
جمعی از فعالان چپ ایرانی، همچنین فعالان چپ روژا نیز با در دست داشتن پوسترها و شعار #زن_زندگی_آزادی، همچنین تصاویری از زنان زندانی سیاسی نظیر #آنیشا_اسداللهی، #سروناز_احمدی و #عسل_محمدی در این تجمع حضور دارند.
از ظهر امروز نیروهای پلیس فرانسه در نقاط متعددی برای پراکنده کردن جمعیت، گاز اشکآور شلیک کردند.
گروههای ضدنژادپرستی و مهاجران بدون مدرک نیز همراه با دیگر تجمعکنندگان در اکسیون یکمی حضور دارند.
شعارهای فعالان ایرانی در حمایت از جنبش #زن_زندگی_آزادی، علیه مسمومیتهای سریالی و دولت پلیسی سر داده میشود، همچنین پلاکاردهایی با یاد معترضان شریف و اعدام شده در خلال قیام ژینا نظیر #محسن_شکاری در دست است.
⚪️ عکس، فیلم و گزارش ارسالی به بیدارزنی
#روز_جهانی_کارگر
#ژن_ژیان_ئازادی
@bidarzani
@shbazneshasteganir
علیه فراموشی:
امروز روز ملاقات، #سروناز_احمدی را به همراه وکیلش دیدم. مثل همیشه لبخند به لب و سرشار از انرژی و زندگی
زنی مومن به ازادی و برابری و رهایی
سروناز هم عزیز کسان زیادی بود، اما قلب بزرگش تعلق خاطر جمعی داشت.
زندانیان سیاسی را فراموش نکنیم
صدای #سروناز_احمدی باشیم
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
توییت آنیشا اسدالهی
@shbazneshasteganir
امروز روز ملاقات، #سروناز_احمدی را به همراه وکیلش دیدم. مثل همیشه لبخند به لب و سرشار از انرژی و زندگی
زنی مومن به ازادی و برابری و رهایی
سروناز هم عزیز کسان زیادی بود، اما قلب بزرگش تعلق خاطر جمعی داشت.
زندانیان سیاسی را فراموش نکنیم
صدای #سروناز_احمدی باشیم
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
توییت آنیشا اسدالهی
@shbazneshasteganir
نقلقولی از کتاب «انقلاب در نقطه صفر» نوشته سیلویا فدریچی که توسط #سروناز_احمدی ترجمه شده است. در زمان انتشار کتاب سروناز احمدی در بازداشت و سلول انفرادی بود و امروز در بند نسوان زندان اوین محکومیت سه سال و سه ماه حبس خود را میگذراند. او ترجمه کتاب را تقدیم است به «زنانی که در گرهگاه ستم سرمایه ایستادهاند و به دایههایی که وقت جنگ را میدانند.»
از مقاله تلاش برای برخاستن دوباره فمینیسم (۱۹۸۴)
وابستهساختن سکسوالیته زنان به بازتولید به این معناست که دگرجنسگرایی بهعنوان تنها رفتار جنسی به ما تحمیل شده است. در واقعیت، هر ارتباط خالصانهای مولفهای جنسی دارد زیرا بدن و احساساتمان قابلتفکیک از هم نیستند و همیشه در همه ابعاد ارتباط برقرار میکنیم. اما تماس جنسی با زنان (همجنسان) ممنوع است زیرا هرآنچه غیرمولد باشد، ناپسند، غیرطبیعی و انحراف به شمار میرود. این قاعده به معنای تحمیل شرایطی به ماست که واقعا طبیعی نیست. به این صورت که اوایل زندگیمان باید یاد بگیریم بین افرادی که میتوانیم عاشقشان شویم و کسانی که فقط میتوانیم با آنها حرف بزنیم، مرز بکشیم و به همین ترتیب کسانی را که میتوانیم با آنها ارتباط بدنی داشته باشیم و از آنهایی که فقط با روحمان اجازه داریم پذیرایشان باشیم، جدا کنیم. نتیجه این است که بعضا برای دوستان زن خود روحی بیبدن و برای معشوقهای مرد خود تنی بیروح هستیم. این تقسیمبندیها ما را از خودمان نیز جدا میکنند. به این صورت که بخشهای «پاک» و مقبول را میتوانیم بروز دهیم اما بخشهای «,ناپاک» و پنهانی صرفا باید در بستر همسر و هنگام تولید بروز داده شوند.
#سروناز_احمدی
#زن_زندگی_آزادی
#کوئیر_ترنس_رهایی
@shbazneshasteganir
از مقاله تلاش برای برخاستن دوباره فمینیسم (۱۹۸۴)
وابستهساختن سکسوالیته زنان به بازتولید به این معناست که دگرجنسگرایی بهعنوان تنها رفتار جنسی به ما تحمیل شده است. در واقعیت، هر ارتباط خالصانهای مولفهای جنسی دارد زیرا بدن و احساساتمان قابلتفکیک از هم نیستند و همیشه در همه ابعاد ارتباط برقرار میکنیم. اما تماس جنسی با زنان (همجنسان) ممنوع است زیرا هرآنچه غیرمولد باشد، ناپسند، غیرطبیعی و انحراف به شمار میرود. این قاعده به معنای تحمیل شرایطی به ماست که واقعا طبیعی نیست. به این صورت که اوایل زندگیمان باید یاد بگیریم بین افرادی که میتوانیم عاشقشان شویم و کسانی که فقط میتوانیم با آنها حرف بزنیم، مرز بکشیم و به همین ترتیب کسانی را که میتوانیم با آنها ارتباط بدنی داشته باشیم و از آنهایی که فقط با روحمان اجازه داریم پذیرایشان باشیم، جدا کنیم. نتیجه این است که بعضا برای دوستان زن خود روحی بیبدن و برای معشوقهای مرد خود تنی بیروح هستیم. این تقسیمبندیها ما را از خودمان نیز جدا میکنند. به این صورت که بخشهای «پاک» و مقبول را میتوانیم بروز دهیم اما بخشهای «,ناپاک» و پنهانی صرفا باید در بستر همسر و هنگام تولید بروز داده شوند.
#سروناز_احمدی
#زن_زندگی_آزادی
#کوئیر_ترنس_رهایی
@shbazneshasteganir
صدای مترجم از کنج زندان: روایتی از سروناز احمدی
فایلی که میشنوید حاوی صدای #سروناز_احمدی است که از زندان اوین برای حافظ موسوی ارسال شده است.
موسوی در صفحهی اینستاگرام خود نوشته است:
احوالات #سروناز_احمدی
چند ماه پیش شبی مهمان سروناز احمدی و همسرش #کامیار_فکور بودم. بار اول بود که آنها را میدیدم. میدانستم که بهتازگی زندگی مشترکشان را آغاز کردهاند. میدانستم که به قید وثیقه آزادند و بیم آن میرود که حکمشان به اجرا درآید. با وجود این، آنها سرشار از امید و شور زندگی بودند. با خودم میگفتم حکم اینها به اجرا درنخواهد آمد؛ اینها که جز به سعادت مردم کشورشان نمیاندیشند، اینها که دلشان برای مردم محروم، برای کودکان کار، برای سفرهی خالی کارگران، برای محیطزیست ویرانشدهی ایران میتپد جایشان زندان نیست. اما حالا آنها در زنداناند.
سروناز احمدی مددکار اجتماعی است. در همین رشته تا سطح کارشناسیارشد درس خوانده است. این درس را هم که نمیخواند بازهم مددکار اجتماعی بود. زیرا او زبان چشمها را میدانست. او درد و رنج مردم را از نگاههایشان، از غرور سرکوبشده در برق کم فروغ چشمهایشان درمییافت و از آنها نیست که بگوید «به من چه». در جامعهای که ارزشهای اخلاقی در حال فروپاشی است، وجود چنین جوانهایی موهبتی است که باید قدرش را دانست. در جامعهای که رانتخواری، اختلاس، ارتشا، فساد سیستماتیک و سوءاستفاده از قدرت برای مالاندوزی به شیوهای رایج در ساختار اداری کشور تبدیل شده است، اگر راهی برای جلوگیری از سقوط و تباهی این سرزمین بلازده وجود داشته باشد، همانا حمایت از چنین جوانهایی است. سروناز احمدی را به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام» زندانی کردهاند. اما حقیقت این است که او و امثال او را به جرم مبارزه برای تأمین امنیت شغلی، امنیت آموزشی، امنیت بهداشتی و امنیت مسکن برای همگان و تبلیغ علیه ظلم و بیعدالتی به زندان افکندهاند.
چند روز پیش سروناز احمدی یک فایل صوتی برای من فرستاد. سخن او در آن فایل درددل گفتنی است با من که شبی مهمان او و همسرش بودم و برایشان شعر خواندم. شعری که آن شب خواندم، گفتوگوی خیالی من با نسل آینده بود. من در آن شعر، شرحی از احوالات نسل خودم به آیندگان داده بودم و حالا سروناز یکی از همان آیندگان) پاسخ مرا در آن فایل داده است.
حافظ موسوی. نوزده خرداد ۱۴۰۲
منبع: صدای ماهی سیاه
@Shbazneshasteganir
فایلی که میشنوید حاوی صدای #سروناز_احمدی است که از زندان اوین برای حافظ موسوی ارسال شده است.
موسوی در صفحهی اینستاگرام خود نوشته است:
احوالات #سروناز_احمدی
چند ماه پیش شبی مهمان سروناز احمدی و همسرش #کامیار_فکور بودم. بار اول بود که آنها را میدیدم. میدانستم که بهتازگی زندگی مشترکشان را آغاز کردهاند. میدانستم که به قید وثیقه آزادند و بیم آن میرود که حکمشان به اجرا درآید. با وجود این، آنها سرشار از امید و شور زندگی بودند. با خودم میگفتم حکم اینها به اجرا درنخواهد آمد؛ اینها که جز به سعادت مردم کشورشان نمیاندیشند، اینها که دلشان برای مردم محروم، برای کودکان کار، برای سفرهی خالی کارگران، برای محیطزیست ویرانشدهی ایران میتپد جایشان زندان نیست. اما حالا آنها در زنداناند.
سروناز احمدی مددکار اجتماعی است. در همین رشته تا سطح کارشناسیارشد درس خوانده است. این درس را هم که نمیخواند بازهم مددکار اجتماعی بود. زیرا او زبان چشمها را میدانست. او درد و رنج مردم را از نگاههایشان، از غرور سرکوبشده در برق کم فروغ چشمهایشان درمییافت و از آنها نیست که بگوید «به من چه». در جامعهای که ارزشهای اخلاقی در حال فروپاشی است، وجود چنین جوانهایی موهبتی است که باید قدرش را دانست. در جامعهای که رانتخواری، اختلاس، ارتشا، فساد سیستماتیک و سوءاستفاده از قدرت برای مالاندوزی به شیوهای رایج در ساختار اداری کشور تبدیل شده است، اگر راهی برای جلوگیری از سقوط و تباهی این سرزمین بلازده وجود داشته باشد، همانا حمایت از چنین جوانهایی است. سروناز احمدی را به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام» زندانی کردهاند. اما حقیقت این است که او و امثال او را به جرم مبارزه برای تأمین امنیت شغلی، امنیت آموزشی، امنیت بهداشتی و امنیت مسکن برای همگان و تبلیغ علیه ظلم و بیعدالتی به زندان افکندهاند.
چند روز پیش سروناز احمدی یک فایل صوتی برای من فرستاد. سخن او در آن فایل درددل گفتنی است با من که شبی مهمان او و همسرش بودم و برایشان شعر خواندم. شعری که آن شب خواندم، گفتوگوی خیالی من با نسل آینده بود. من در آن شعر، شرحی از احوالات نسل خودم به آیندگان داده بودم و حالا سروناز یکی از همان آیندگان) پاسخ مرا در آن فایل داده است.
حافظ موسوی. نوزده خرداد ۱۴۰۲
منبع: صدای ماهی سیاه
@Shbazneshasteganir
Telegram
Blackfishvoice (BFV)
احوالاتِ #سروناز_احمدی زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین
@Blackfishvoice1
@Blackfishvoice1
تحصن و اعتصاب #سروناز_احمدی زندانی سیاسی اوین در حمایت از اعتصاب غذای زندانیان تبعیدی به قزلحصار
سروناز احمدی هستم، مددکار در حوزه کودکان و مترجم و در حال حاضر زندانی در زندان اوین. تقریبا سه سال است که همسرم کامیار فکور را میشناسم. در همین سه سال پنج بار کامیار را از من ربودند. کامیار خبرنگار در حوزه اقتصاد محیطزیست، ترانهسرا و خواننده موسیقی رپ است و از اولین لحظاتی که از او به یاد میآورم در جنگ بوده، برای رهایی کارگران و ازمیانبرداشتن بیگانگیمان با طبیعت. کامیار بیست و هشت ساله است و تاکنون شش پرونده برایش ساختهاند، با اتهاماتی مثل شرکت در تجمع برای اعتراض به دستمزدهای که تا روز دهم ماه هم نمیرسد، بازنشر گزارشهای محیطزیستی در روزنامه رسمی کشور و حمایت از کارگران و معلمان و بازنشستگان، پروندههایی که در مواردی با ضربوشتم شدید همراه بوده است. ما تنها دو هفته از ازدواجمان گذشته بود که در جریان جنبش زن زندگی آزادی بازداشت شدیم و در نهایت من با حکم سه سال و شش ماه و کامیار با حکم دو سال و هشت ماه حبس به زندان اوین منتقل شدیم، درحالیکه با توجه به اتهاماتمان یعنی تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی باید مشمول عفو ۱۴۰۱ میشدیم که البته آن را دستاورد شمار زیاد مشارکتکنندگان در این جنبش میدانم. دوازدهم شهریور کامیار را بههمراه دوازده زندانی دیگر با دروغ در روز ملاقات به بند امن زندان قزلحصار کرج تبعید کردند، یعنی سرکوب در سرکوب. حالا در زندگی مشترکمان همان هفتهای یک یا دو بار ملاقات را نیز سه هفته است که نداریم و تنها سه بار برایم از زندان تماس برقرار کردهاند، تماسهای سه دقیقهای با حضور ماموران. هر روز هم خبری از وضعیت اسفبارشان میرسد، از ضربوشتم تا بیهوشی جعفر ابراهیمی، معلمی که بهجای تبعید بهخاطر وضعیت وخیم سلامتیاش باید عدم تحمل حبس دریافت میکرده است. در روز این تبعید پس از اعتراضم با همراهی همبندیانم به من وعده داده شد که کامیار تا یک هفته آینده بهخاطر حضور من در زندان اوین به این زندان بازمیگردد اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. حالا این سیزده نفر در اعتصاب غذا هستند در حمایت از قیام ژینا و بار دیگر نشان دادهاند که هر جا ستمی هست مقاومتی هم هست. من هم از امروز بیستوششم شهریور در همراهی با مقاومت این زندانیان در اعتصاب غذا خواهم بود و پس از پایان اعتصاب غذای این زندانیان هم اعتراضم به این تبعید و سرکوب مضاعف در زندان از طریق تبعید را با تحصن و در صورت لزوم مجددا اعتصاب غذا نشان خواهم داد، تا زمانی که همسرم به این زندان بازگردانده شود و هر دو در یک زندان باشیم.
این اعتراضیست به سرکوب مضاعف زندانی از طریق تبعید در محل سرکوب یعنی زندان، این اعتراضیست برای سوی چشمان جعفر ابراهیمی، اعتراضیست برای عشق، عشقهای خاموشنشدنی دشوار. این اعتراضیست به تمام آزار و اذیتها و اضطرابها و نگرانیهایی که در عشق با آن مواجهمان میکنند. این اعتراضیست کوچک برای یادآوری رنجها و مقاومتهای بزرگ، برای یادآوری پیراهن سرخ عروسی مریم همسر بکتاش آبتین، برای همقطاریام آنیشا اسدالهی که همان تماس سه دقیقهای را هم با همسرش کیوان به جرم خواندن شعر ندارد، برای سعید سلطانپور که در شب عروسیاش او را ربودند تا به خیال خود از صحنه زندگی محوش کنند، برای پوری و مرتضی کیوان، برای آنهایی که برای عشق از آنها حتی یک گور مشخص هم باقی نمانده و برای حنانه کیا. این اعتراض اگرچه پس از پایان این اعتصاب غذای جمعی، جلوه اقدامی فردی را خواهد داشت اما با ایمان به قدر جمعمان است و با امید به اینکه آنچه از من باقیمانده بسنده است تا آن خیالواره سبک وزن بر تباهی واقعیت چیره شود.
سروناز احمدی
بند زنان زندان اوین
بیستوشش شهریور
شنبه ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۲
@shbazneshasteganir
سروناز احمدی هستم، مددکار در حوزه کودکان و مترجم و در حال حاضر زندانی در زندان اوین. تقریبا سه سال است که همسرم کامیار فکور را میشناسم. در همین سه سال پنج بار کامیار را از من ربودند. کامیار خبرنگار در حوزه اقتصاد محیطزیست، ترانهسرا و خواننده موسیقی رپ است و از اولین لحظاتی که از او به یاد میآورم در جنگ بوده، برای رهایی کارگران و ازمیانبرداشتن بیگانگیمان با طبیعت. کامیار بیست و هشت ساله است و تاکنون شش پرونده برایش ساختهاند، با اتهاماتی مثل شرکت در تجمع برای اعتراض به دستمزدهای که تا روز دهم ماه هم نمیرسد، بازنشر گزارشهای محیطزیستی در روزنامه رسمی کشور و حمایت از کارگران و معلمان و بازنشستگان، پروندههایی که در مواردی با ضربوشتم شدید همراه بوده است. ما تنها دو هفته از ازدواجمان گذشته بود که در جریان جنبش زن زندگی آزادی بازداشت شدیم و در نهایت من با حکم سه سال و شش ماه و کامیار با حکم دو سال و هشت ماه حبس به زندان اوین منتقل شدیم، درحالیکه با توجه به اتهاماتمان یعنی تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی باید مشمول عفو ۱۴۰۱ میشدیم که البته آن را دستاورد شمار زیاد مشارکتکنندگان در این جنبش میدانم. دوازدهم شهریور کامیار را بههمراه دوازده زندانی دیگر با دروغ در روز ملاقات به بند امن زندان قزلحصار کرج تبعید کردند، یعنی سرکوب در سرکوب. حالا در زندگی مشترکمان همان هفتهای یک یا دو بار ملاقات را نیز سه هفته است که نداریم و تنها سه بار برایم از زندان تماس برقرار کردهاند، تماسهای سه دقیقهای با حضور ماموران. هر روز هم خبری از وضعیت اسفبارشان میرسد، از ضربوشتم تا بیهوشی جعفر ابراهیمی، معلمی که بهجای تبعید بهخاطر وضعیت وخیم سلامتیاش باید عدم تحمل حبس دریافت میکرده است. در روز این تبعید پس از اعتراضم با همراهی همبندیانم به من وعده داده شد که کامیار تا یک هفته آینده بهخاطر حضور من در زندان اوین به این زندان بازمیگردد اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. حالا این سیزده نفر در اعتصاب غذا هستند در حمایت از قیام ژینا و بار دیگر نشان دادهاند که هر جا ستمی هست مقاومتی هم هست. من هم از امروز بیستوششم شهریور در همراهی با مقاومت این زندانیان در اعتصاب غذا خواهم بود و پس از پایان اعتصاب غذای این زندانیان هم اعتراضم به این تبعید و سرکوب مضاعف در زندان از طریق تبعید را با تحصن و در صورت لزوم مجددا اعتصاب غذا نشان خواهم داد، تا زمانی که همسرم به این زندان بازگردانده شود و هر دو در یک زندان باشیم.
این اعتراضیست به سرکوب مضاعف زندانی از طریق تبعید در محل سرکوب یعنی زندان، این اعتراضیست برای سوی چشمان جعفر ابراهیمی، اعتراضیست برای عشق، عشقهای خاموشنشدنی دشوار. این اعتراضیست به تمام آزار و اذیتها و اضطرابها و نگرانیهایی که در عشق با آن مواجهمان میکنند. این اعتراضیست کوچک برای یادآوری رنجها و مقاومتهای بزرگ، برای یادآوری پیراهن سرخ عروسی مریم همسر بکتاش آبتین، برای همقطاریام آنیشا اسدالهی که همان تماس سه دقیقهای را هم با همسرش کیوان به جرم خواندن شعر ندارد، برای سعید سلطانپور که در شب عروسیاش او را ربودند تا به خیال خود از صحنه زندگی محوش کنند، برای پوری و مرتضی کیوان، برای آنهایی که برای عشق از آنها حتی یک گور مشخص هم باقی نمانده و برای حنانه کیا. این اعتراض اگرچه پس از پایان این اعتصاب غذای جمعی، جلوه اقدامی فردی را خواهد داشت اما با ایمان به قدر جمعمان است و با امید به اینکه آنچه از من باقیمانده بسنده است تا آن خیالواره سبک وزن بر تباهی واقعیت چیره شود.
سروناز احمدی
بند زنان زندان اوین
بیستوشش شهریور
شنبه ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۲
@shbazneshasteganir
🔴 #کامیار_فکور به زندان اوین برگردانده شد .
#سروناز_احمدی در تماس تلفنی با خانوادهاش خبر داده که همسرش کامیار فکور را به زندان اوین برگرداندهاند.
امروز بعد از بازگشت کامیار فکور به زندان اوین، ملاقات کوتاهی میان وی و همسرش، سروناز احمدی انجام شده است.
کامیار فکور، هم اکنون در قرنطینه زندان اوین میباشد.
از دیگر زندانیان تبعید شده به زندان قزل حصار خبری در دست نیست و این زندانیان کماکان از تلفن و ملاقات با خانوادههایشان به دستور رییس زندان قزل حصار محروم هستند.
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#جنین_زند_آجویی
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
@Shbazneshasteganir
#سروناز_احمدی در تماس تلفنی با خانوادهاش خبر داده که همسرش کامیار فکور را به زندان اوین برگرداندهاند.
امروز بعد از بازگشت کامیار فکور به زندان اوین، ملاقات کوتاهی میان وی و همسرش، سروناز احمدی انجام شده است.
کامیار فکور، هم اکنون در قرنطینه زندان اوین میباشد.
از دیگر زندانیان تبعید شده به زندان قزل حصار خبری در دست نیست و این زندانیان کماکان از تلفن و ملاقات با خانوادههایشان به دستور رییس زندان قزل حصار محروم هستند.
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#جنین_زند_آجویی
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
@Shbazneshasteganir
🔶 دادخواهی مردمی زنان زندانی در اوین
روز چهارشنبه شش دیماه زمانی که قضات دادگاه انقلاب و مقامات قضائی به بند زنان آمدند و مواجهه و مقاومت زنان در مقابل سرکوب، شکنجه، زندان و اعدام شکل گرفت، صحنههایی بهیاد ماندنی به تصویر کشیده شد.
صحنهای که مقابل چشمانم بود تصویری واضح و قدرتمند از برپاییِ یک” داد”گاه و” داد”خواهی مردمی علیه عوامل قضائیِ دخیل در جنایتها بود که احکام ضد بشری را صادر و اجرا کرده بودند.
زنانی که در داخل زندان با شجاعت و شهامت در مقابل قضات صادر کننده احکامشان ایستاده بودند و تنها خواستهشان توقف سرکوب و خشونت علیه مردم ایران بود.
آنها فریاد میزدند و از مقامات میخواستند که اعدام و شکنجه را متوقف کنند.
قضات و مقاماتی که در میان دهها نیروی امنیتی جرات بیرون آمدن از در اتاق یا پذیرفتن ورود ما زنان به اتاقهایشان را نداشتند.
این لحظه همان لکنت زبان جنایتکار در مقابل دادخواه است.
صحنه عجیبی بود. ما زندانیان جلوی در ایستاده بودیم و تکان نمیخوردیم. نیروهای امنیتی و زندانبانها ما را به اینطرف و آنطرف میکشیدند. یکی دو بار زمین خورده اما دوباره بلند شدیم و ایستادیم. دستهایمان را به شکل قلاب زنجیر کردیم و شعار و سرود خواندیم.
یک لحظه در راهروی بند هیچ نبود جز فریاد طنینانداز زنان : “محسن شکاری” “محسن شکاری” “محسن شکاری”.. و تصویر عموزاد از لای نردههای پنجره افسرنگهبانی که سرش پائین و پائینتر میافتاد، تصویری به یاد ماندنی شد در خاطرمان.
ای کاش عکاسی از آن لحظه عکس میگرفت.
این شکوه فریاد دادخواهی علیه بیدادگر و ظالم است. این زیبایی سر برآوردن عدالتخواهی در بارگاه ظلم بیامان، در بند زنان است.
در آن لحظه #گلرخ را میبینم که با یکی از ماموران بحث میکند و میگوید به جای عقب راندن ما یک بار رو به سوی آنان بگیر و به آنان بگو جنایت بس است. قتل و کشتار بس است. به جای ما آنان را متوقف کن که دستشان در خون است.
صدای فریاد دیگری را میشنوم. #سپیده سرش را از لای میلههای پنجره جلو میبرد و خطاب به عموزاد میگوید چرا محسن را کشتی؟ چرا محمد مهدی کرمی را کشتید؟
بیاختیار دیگری فریاد میکشد #ماشالله_کرمی کجاست؟ چرا آزادش نمیکنید؟
#محبوبه با لهجه جنوبی فریاد میزند کیان را خودتان کشتید. حالا میخواهید مجاهد کورکور را اعدام کنید؟
صدای #سروناز را از پشت در قفل شده و صورت پر حرارتش را از دریچه کوچکش میبینم و میشنوم فریاد میزند: “ محسن شکاری زنده است.” “ خون سرد نمیشه.”
از پشت درِ قفل شده، کمی دورتر از ما زنان فریاد میزنند رضا رسائی را نکشید و با مشت بر در می کوبند.
به نظرم میآید این باشکوهترین “داد”گاه است.
صدایم بلند میشود و به جمع سخنرانان میپیوندم.” این یک دادخواهی مردمی است . جلوه و تصویری از “ داد” گاه شما قضاتِ دادگاه انقلاب و مقامات قضائیست که دست به اِعمال شکنجه و اعدام زدهاید. خوب احساس کنید. احساس کنید زمانی که در مقابل مردم رنجکشیده ایران با این پرسش مواجه خواهید شد “که چرا فرزندان این سرزمین را کشتهاید؟ چرا جوانان را اعدام کردهاید؟ چرا زنان و مردان را شکنجه و زندان کردهاید به چه حالی خواهید افتاد؟ شما الان که هنوز در مسند قدرتید و در داخل زندان جمهوریاسلامی در میان گارد مسلح محافظت میشوید، جرات ندارید که به میان ما نُه زن زندانی بیائید یا درِ اتاق را باز کنید و در مقابل ما بایستید و پاسخگوی رفتارتان باشید. یقین دارم در پیشگاه مردم در روز دادخواهی نیز نخواهید توانست حتا یک کلمه بر زبان برانید. اینجا دادگاه مردمی در قلب زندان اوین در بند زنان سیاسی-عقیدتی برای امر دادخواهیست.
این تاریخ را به ذهنتان بسپارید.
صدای اعتراض بلندتر از قبل در تمام زوایای ساختمان میپیچد. “دست از صدور احکام اعدام بردارید. ماشین مرگ، اعدام و شکنجه را متوقف کنید. دلیل به اینجا آمدنمان نه احکامیست که علیه خودمان صادر شده است و نه زندانیست که با افتخار تحمل میکنیم. ما اینجا آمدهایم که بگوییم خشونت علیه مردم را متوقف کنید. آمدهایم بگوئیم مقاومت و اعتراض ادامه دارد و جنبش “زن، زندگی، آزادی” زنده است.”
موج فریاد رسای زنان در فضای زندان پیچیده بود . ای کاش صدابرداری بود و سکوت محض خفت الود مقامات و قضات را که قادر به براوردن یک کلمه از همان دهانهایی که احکام مرگ و زندان را پشت میزهایشان بلند میخوانند، نبودند، ضبط می کرد. این سکوت برای تاریخ شنیدنی است و قطعا تکرار خواهد شد.
گرچه این تصویر به دوربین هیچ عکاسی راه نیافت اما در روح و روان ما و ذهن جنایتکاران ثبت تاریخی شد. زنده باد مقاومت و امید
#نرگس_محمدی
۶ دی ۱۴۰۲
زندان اوین
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#اعدام_قتل_عمدحکومتی
@Shbazneshasteganir
روز چهارشنبه شش دیماه زمانی که قضات دادگاه انقلاب و مقامات قضائی به بند زنان آمدند و مواجهه و مقاومت زنان در مقابل سرکوب، شکنجه، زندان و اعدام شکل گرفت، صحنههایی بهیاد ماندنی به تصویر کشیده شد.
صحنهای که مقابل چشمانم بود تصویری واضح و قدرتمند از برپاییِ یک” داد”گاه و” داد”خواهی مردمی علیه عوامل قضائیِ دخیل در جنایتها بود که احکام ضد بشری را صادر و اجرا کرده بودند.
زنانی که در داخل زندان با شجاعت و شهامت در مقابل قضات صادر کننده احکامشان ایستاده بودند و تنها خواستهشان توقف سرکوب و خشونت علیه مردم ایران بود.
آنها فریاد میزدند و از مقامات میخواستند که اعدام و شکنجه را متوقف کنند.
قضات و مقاماتی که در میان دهها نیروی امنیتی جرات بیرون آمدن از در اتاق یا پذیرفتن ورود ما زنان به اتاقهایشان را نداشتند.
این لحظه همان لکنت زبان جنایتکار در مقابل دادخواه است.
صحنه عجیبی بود. ما زندانیان جلوی در ایستاده بودیم و تکان نمیخوردیم. نیروهای امنیتی و زندانبانها ما را به اینطرف و آنطرف میکشیدند. یکی دو بار زمین خورده اما دوباره بلند شدیم و ایستادیم. دستهایمان را به شکل قلاب زنجیر کردیم و شعار و سرود خواندیم.
یک لحظه در راهروی بند هیچ نبود جز فریاد طنینانداز زنان : “محسن شکاری” “محسن شکاری” “محسن شکاری”.. و تصویر عموزاد از لای نردههای پنجره افسرنگهبانی که سرش پائین و پائینتر میافتاد، تصویری به یاد ماندنی شد در خاطرمان.
ای کاش عکاسی از آن لحظه عکس میگرفت.
این شکوه فریاد دادخواهی علیه بیدادگر و ظالم است. این زیبایی سر برآوردن عدالتخواهی در بارگاه ظلم بیامان، در بند زنان است.
در آن لحظه #گلرخ را میبینم که با یکی از ماموران بحث میکند و میگوید به جای عقب راندن ما یک بار رو به سوی آنان بگیر و به آنان بگو جنایت بس است. قتل و کشتار بس است. به جای ما آنان را متوقف کن که دستشان در خون است.
صدای فریاد دیگری را میشنوم. #سپیده سرش را از لای میلههای پنجره جلو میبرد و خطاب به عموزاد میگوید چرا محسن را کشتی؟ چرا محمد مهدی کرمی را کشتید؟
بیاختیار دیگری فریاد میکشد #ماشالله_کرمی کجاست؟ چرا آزادش نمیکنید؟
#محبوبه با لهجه جنوبی فریاد میزند کیان را خودتان کشتید. حالا میخواهید مجاهد کورکور را اعدام کنید؟
صدای #سروناز را از پشت در قفل شده و صورت پر حرارتش را از دریچه کوچکش میبینم و میشنوم فریاد میزند: “ محسن شکاری زنده است.” “ خون سرد نمیشه.”
از پشت درِ قفل شده، کمی دورتر از ما زنان فریاد میزنند رضا رسائی را نکشید و با مشت بر در می کوبند.
به نظرم میآید این باشکوهترین “داد”گاه است.
صدایم بلند میشود و به جمع سخنرانان میپیوندم.” این یک دادخواهی مردمی است . جلوه و تصویری از “ داد” گاه شما قضاتِ دادگاه انقلاب و مقامات قضائیست که دست به اِعمال شکنجه و اعدام زدهاید. خوب احساس کنید. احساس کنید زمانی که در مقابل مردم رنجکشیده ایران با این پرسش مواجه خواهید شد “که چرا فرزندان این سرزمین را کشتهاید؟ چرا جوانان را اعدام کردهاید؟ چرا زنان و مردان را شکنجه و زندان کردهاید به چه حالی خواهید افتاد؟ شما الان که هنوز در مسند قدرتید و در داخل زندان جمهوریاسلامی در میان گارد مسلح محافظت میشوید، جرات ندارید که به میان ما نُه زن زندانی بیائید یا درِ اتاق را باز کنید و در مقابل ما بایستید و پاسخگوی رفتارتان باشید. یقین دارم در پیشگاه مردم در روز دادخواهی نیز نخواهید توانست حتا یک کلمه بر زبان برانید. اینجا دادگاه مردمی در قلب زندان اوین در بند زنان سیاسی-عقیدتی برای امر دادخواهیست.
این تاریخ را به ذهنتان بسپارید.
صدای اعتراض بلندتر از قبل در تمام زوایای ساختمان میپیچد. “دست از صدور احکام اعدام بردارید. ماشین مرگ، اعدام و شکنجه را متوقف کنید. دلیل به اینجا آمدنمان نه احکامیست که علیه خودمان صادر شده است و نه زندانیست که با افتخار تحمل میکنیم. ما اینجا آمدهایم که بگوییم خشونت علیه مردم را متوقف کنید. آمدهایم بگوئیم مقاومت و اعتراض ادامه دارد و جنبش “زن، زندگی، آزادی” زنده است.”
موج فریاد رسای زنان در فضای زندان پیچیده بود . ای کاش صدابرداری بود و سکوت محض خفت الود مقامات و قضات را که قادر به براوردن یک کلمه از همان دهانهایی که احکام مرگ و زندان را پشت میزهایشان بلند میخوانند، نبودند، ضبط می کرد. این سکوت برای تاریخ شنیدنی است و قطعا تکرار خواهد شد.
گرچه این تصویر به دوربین هیچ عکاسی راه نیافت اما در روح و روان ما و ذهن جنایتکاران ثبت تاریخی شد. زنده باد مقاومت و امید
#نرگس_محمدی
۶ دی ۱۴۰۲
زندان اوین
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#اعدام_قتل_عمدحکومتی
@Shbazneshasteganir