🔹درنگاه شریعتی علامه #نائینی عالم و #فقیه آگاه و دلیر مشروطه است (م،آ،۵، ص ۲۲۴) هم او که تعبیر #استبداد سیاسی را در رساله “تنبیهالامه و تنزیه المله” در توجیه #آزادی و #حکومت #مردم و حاکمیت #قانون براساس #تشیع و ردمشروعه آورد. (همان،ص۱۹۵)
🔹و نیز از باسکرویل جوان آمریکایی و دیگر شهادتطلبان مشروطه تقدیر میکند که در راه استقرار آزادی و عدالت جنگیدند. (م،آ،۱۱ص۴۰)
از نظر شریعتی پس از انقلاب مشروطه نویسندگان ما جرأت کردند از زبان اشرافیت، پیچیده و فاخر فاصله گرفته با زبان مردم و با کلماتی که مردم بکار میبرند بنویسند. (م،آ،۱۷ص ۱۳ )
🔹شریعتی اما در ارزیابی از انقلاب مشروطه به نکتهی مهمی اشاره میورزد:
به نظر شریعتی شعارها و ایدهآلهایی که در انقلاب مشروطه میبینیم همه ترجمهی #ادبیات انقلاب کبیر #فرانسه است. (م،آ،۱۲،ص ۹۶) شریعتی به چنین وضعیتی #نقد دارد و این نقد را در دو بیان میآورد:
اول- مقایسهی این دو رویداد نشان میدهد یکی کپی دیگری است و برای همین یکی به آن شکل درآمده و یکی به این شکل. به نظر وی: «مشروطه با چند فرمان و فتوا شروع میشود، درصورتیکه انقلاب کبیر فرانسه بایک قرن اندیشیدن، #تفکر، بینش تازه و حرکت فکری مترقی و آگاه و روشنفکرانه [شروع میشود]». (م،آ،۱۷،ص۱۶۶-۱۶۵ )
🔹دوم- نقد دوم شریعتی اما تندتر است؛ به نظر او برخی روشنفکران مشروطه: «درخت ما را از خاک این سرزمین در آوردند و ریشهجانش را از قلب تاریخ ما بریدند در گلدانی حقیر با مشتی کود مصنوعی وارداتی پرشده بود گذاشتند».(م،آ،۵ص ۲۲۹ )
🔹او معتقد است گلدان اول نامش مشروطه بود، ولی قلابی… اما وقتی قلابیاش هم اسباب زحمت شد فوری شکستند و کاسهای از چدن به جایش گذاشتند: «چیزی شبیه کالسک نظامی، چکمه قزاقی، نه قندان تنفگ…اما، باغبانهای گماشته همانها؛ مانند میرزا ملکمها، سیدحسن تقیزاده و...گل کاغذی روئید». (همان)
🔹نقد شریعتی به انقلاب مشروطه در آسیبشناسی نرسیدن به شعارها و ایدهآلهایش تنها به روشنفکران محدود نمیشود. به نظر شریعتی مشروطه البته یک انقلاب عمیق اجتماعی همراه با #فرهنگ، فکر، ادبیات انقلابی و سیاسی و اجتماعی خاص خویش بود و رهبران و بنیانگذارن بزرگ آن روحانیت برجسته و وعاظ انقلابی نظیر #ثقهالاسلام و متکلمین بودند. #روح آن تحت تاثیر فرهنگ انقلاب کبیر فرانسه بود و تلاش آیتالله نائینی تنها و تنها توجیه فقهی مشروطه فرنگی بود. (م،آ،۲۷ص ۲۴۶ )
🔹به هر میزان که شریعتی به انقلاب مشروطه و رهبران بزرگ آن ارج مینهد اما پیامدها و نتایج آن را به مهمیز نقد برندهای میکشاند و آسیبشناسی میکند. جدال #تجدد، کاستیهای درونی جامعهی ایرانی، بر آمدن رضا #شاه و مابقی رویدادهای پر ماجرای بعدی، شریعتی را به چالش با مسائل مشروطه کشانده است و آنان را در کلام خویش بازتابانده است…البته میتوان از زوایای فکری متفاوت به ارزیابی او نشست و نگاهش را به این رویداد تاریخی نقد کرد. میتوان به تفکر او برچسب ضدغرب زد! و یا تمایل او را به #بازگشت به خویش نقد کرد، اما در واکاوی نگاه او در آسیبشناسی یک انقلاب که به نتیجه نرسیده چه میتوان گفت؟
🔹شکستهای مکرر جامعه ایرانی در نرسیدن به اهداف انقلابها ما را باید به خیلی از مسائل حساستر نماید، همچنان که او را حساس کرد و در سال ۱۳۵۵گفت: «در مشروطه ای کاش به جای آنکه به تغییر رژیم میپرداختیم، به تغییر خویش میپرداختیم».(همان)
ب) نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق:
شریعتی تجربه زیستهای در این سالها داشته است. سالهای نوجوانی و جوانی او همان ۲دوره ازدورههای پنج سالهاش یعنی۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲دوره دوم و۱۳۳۲ تا ۱۳۳۷زندگی شریعتی در بطن حوادث و رویدادهای ملی شدن صنعت نفت، دوران نخست وزیری #محمد_مصدق و سپس کودتای #۲۸مرداد و سقوط دکتر مصدق و پس از آن گذشته است. حوادثی که شریعتی تمام آنان را به طور مشروح و مفصل در آثار۳۳و۳۶ توضیح داده است:
«من مصدقیام، رهبرم مصدق است، من به آن زندانی پیر وفادارم». (م،آ،۳۳ص۵۷۳)
🔹#علی_رهنما مینویسد: «شریعتی چه قبل و چه بعد از #کودتا، در فعالیت مخفیانه تشکیلات خود شرکت میکرد. در تاریکی نیمه شب به طور مستمر بر دیوارهای شهر شعارهایی در حمایت از مصدق مینوشت و اعلامیهها و فراخوانهای #جبهه_ملی را میچسباند»(رهنما۱۳۸۱،ص۸۹)
🔹کارهایی از یک بامداد تا صبح که همواره عاری از خطر نبود؛ یک بار که غافلگیر شدند شعارها را بازبان پاک کردند و اینچنین شریعتی درحالی که زبانش سیاه و متورم بود آزاد شد.
🔹او بارها از مصدق به عنوان #رهبر و پیشوایش سخن به میان آورده است و پایمردیهای شهید دکتر #حسین_فاطمی و روح #استقلال طلبانهی او را ستوده است.(م،آ،۳۶ص۱۱و۵۰)
بخش دوم
✅ @Shariati_Group
🔹و نیز از باسکرویل جوان آمریکایی و دیگر شهادتطلبان مشروطه تقدیر میکند که در راه استقرار آزادی و عدالت جنگیدند. (م،آ،۱۱ص۴۰)
از نظر شریعتی پس از انقلاب مشروطه نویسندگان ما جرأت کردند از زبان اشرافیت، پیچیده و فاخر فاصله گرفته با زبان مردم و با کلماتی که مردم بکار میبرند بنویسند. (م،آ،۱۷ص ۱۳ )
🔹شریعتی اما در ارزیابی از انقلاب مشروطه به نکتهی مهمی اشاره میورزد:
به نظر شریعتی شعارها و ایدهآلهایی که در انقلاب مشروطه میبینیم همه ترجمهی #ادبیات انقلاب کبیر #فرانسه است. (م،آ،۱۲،ص ۹۶) شریعتی به چنین وضعیتی #نقد دارد و این نقد را در دو بیان میآورد:
اول- مقایسهی این دو رویداد نشان میدهد یکی کپی دیگری است و برای همین یکی به آن شکل درآمده و یکی به این شکل. به نظر وی: «مشروطه با چند فرمان و فتوا شروع میشود، درصورتیکه انقلاب کبیر فرانسه بایک قرن اندیشیدن، #تفکر، بینش تازه و حرکت فکری مترقی و آگاه و روشنفکرانه [شروع میشود]». (م،آ،۱۷،ص۱۶۶-۱۶۵ )
🔹دوم- نقد دوم شریعتی اما تندتر است؛ به نظر او برخی روشنفکران مشروطه: «درخت ما را از خاک این سرزمین در آوردند و ریشهجانش را از قلب تاریخ ما بریدند در گلدانی حقیر با مشتی کود مصنوعی وارداتی پرشده بود گذاشتند».(م،آ،۵ص ۲۲۹ )
🔹او معتقد است گلدان اول نامش مشروطه بود، ولی قلابی… اما وقتی قلابیاش هم اسباب زحمت شد فوری شکستند و کاسهای از چدن به جایش گذاشتند: «چیزی شبیه کالسک نظامی، چکمه قزاقی، نه قندان تنفگ…اما، باغبانهای گماشته همانها؛ مانند میرزا ملکمها، سیدحسن تقیزاده و...گل کاغذی روئید». (همان)
🔹نقد شریعتی به انقلاب مشروطه در آسیبشناسی نرسیدن به شعارها و ایدهآلهایش تنها به روشنفکران محدود نمیشود. به نظر شریعتی مشروطه البته یک انقلاب عمیق اجتماعی همراه با #فرهنگ، فکر، ادبیات انقلابی و سیاسی و اجتماعی خاص خویش بود و رهبران و بنیانگذارن بزرگ آن روحانیت برجسته و وعاظ انقلابی نظیر #ثقهالاسلام و متکلمین بودند. #روح آن تحت تاثیر فرهنگ انقلاب کبیر فرانسه بود و تلاش آیتالله نائینی تنها و تنها توجیه فقهی مشروطه فرنگی بود. (م،آ،۲۷ص ۲۴۶ )
🔹به هر میزان که شریعتی به انقلاب مشروطه و رهبران بزرگ آن ارج مینهد اما پیامدها و نتایج آن را به مهمیز نقد برندهای میکشاند و آسیبشناسی میکند. جدال #تجدد، کاستیهای درونی جامعهی ایرانی، بر آمدن رضا #شاه و مابقی رویدادهای پر ماجرای بعدی، شریعتی را به چالش با مسائل مشروطه کشانده است و آنان را در کلام خویش بازتابانده است…البته میتوان از زوایای فکری متفاوت به ارزیابی او نشست و نگاهش را به این رویداد تاریخی نقد کرد. میتوان به تفکر او برچسب ضدغرب زد! و یا تمایل او را به #بازگشت به خویش نقد کرد، اما در واکاوی نگاه او در آسیبشناسی یک انقلاب که به نتیجه نرسیده چه میتوان گفت؟
🔹شکستهای مکرر جامعه ایرانی در نرسیدن به اهداف انقلابها ما را باید به خیلی از مسائل حساستر نماید، همچنان که او را حساس کرد و در سال ۱۳۵۵گفت: «در مشروطه ای کاش به جای آنکه به تغییر رژیم میپرداختیم، به تغییر خویش میپرداختیم».(همان)
ب) نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق:
شریعتی تجربه زیستهای در این سالها داشته است. سالهای نوجوانی و جوانی او همان ۲دوره ازدورههای پنج سالهاش یعنی۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲دوره دوم و۱۳۳۲ تا ۱۳۳۷زندگی شریعتی در بطن حوادث و رویدادهای ملی شدن صنعت نفت، دوران نخست وزیری #محمد_مصدق و سپس کودتای #۲۸مرداد و سقوط دکتر مصدق و پس از آن گذشته است. حوادثی که شریعتی تمام آنان را به طور مشروح و مفصل در آثار۳۳و۳۶ توضیح داده است:
«من مصدقیام، رهبرم مصدق است، من به آن زندانی پیر وفادارم». (م،آ،۳۳ص۵۷۳)
🔹#علی_رهنما مینویسد: «شریعتی چه قبل و چه بعد از #کودتا، در فعالیت مخفیانه تشکیلات خود شرکت میکرد. در تاریکی نیمه شب به طور مستمر بر دیوارهای شهر شعارهایی در حمایت از مصدق مینوشت و اعلامیهها و فراخوانهای #جبهه_ملی را میچسباند»(رهنما۱۳۸۱،ص۸۹)
🔹کارهایی از یک بامداد تا صبح که همواره عاری از خطر نبود؛ یک بار که غافلگیر شدند شعارها را بازبان پاک کردند و اینچنین شریعتی درحالی که زبانش سیاه و متورم بود آزاد شد.
🔹او بارها از مصدق به عنوان #رهبر و پیشوایش سخن به میان آورده است و پایمردیهای شهید دکتر #حسین_فاطمی و روح #استقلال طلبانهی او را ستوده است.(م،آ،۳۶ص۱۱و۵۰)
بخش دوم
✅ @Shariati_Group
ادامه 👆
"... خدا را سپاس میگذارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم، که بهترين "شغل" را در زندگی، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم میدانستم و اگر اين دست نداد، بهترين شغل يک آدم خوب، معلمی است و نويسندگی، و من از هجده سالگی کارم، اين هر دو. و عزيزترين و گرانترين ثروتی که میتوان به دست آورد، محبوب بودن و محبتی زاده ايمان، و من تنها اندوختهام اين، و نسبت به کارم و شايستگیام، ثروتمند، و جز اين، هيچ ندارم. و اميدوارم اين ميراث را فرزندانام نگاه دارند و اين پول را به ربح دهند و ربای آن را بخورند که حلالترين لقمه است...
و حماسهام اين که کارم گفتن و نوشتن بود و يک کلمه را در پای خوکان نريختم. يک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم هميشه ميان من و مردم در کار بود و جز دلم يا دماغم کسی را و چيزی را نمیشناخت، و فخرم اين که در برابر هر مقتدرتر از خودم متکبرترين بودم و در برابر هر ضعيفتر از خودم متواضعترين.
و آخرين وصيتام، به نسل جوانی که وابسته آنم. و از آن ميان، به خصوص روشنفکران، و از اين ميان بالاخص شاگردانام که هيچوقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمیتوانستهاند به سادگی مقامات حساس و موقيعتهای سنگين به دست آورند. اما آنچه را در اين معامله از دست میدهند، بسيار گرانبهاتر از آن چيزی است که به دست میآورند.
و ديگر اين سخن يک لا ادری فرنگی که در ماندن من سخت سهيم بوده است که : «شرافت مرد، همچون بکارت يک زن است. اگر يک بار لکهدار شد، ديگر هيچ چيز جبراناش را نمیتواند».
و ديگر اين که نخستين رسالت ما کشف بزرگترين مجهول غامضی است که از آن کمترين خبری نداريم و آن "متن مردم" است و پيش از آن که به هر مکتبی بگرويم، بايد زبانی برای حرف زدن با مردم بياموزيم، و اکنون گنگايم. ما روشنفکران، از آغاز پيدايشمان، زبان آنها را از ياد بردهايم و اين بيگانگی، قبرستان همه آرزوهای ما و عبثکننده همه تلاشهای ماست.
و آخرين سخنام به آنها که به نام روشنفکری، گرايش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی میکوبيدند، اين که :
دين چو منی، گزاف و آسان نبود
روشنتر از ايمان من، ايمان نبود
در دهر چو من يکی و، آن هم کافر!
پس در همه دهر، يک مسلمان نبود
ايمان، در دل من، عبارت از آن سير صعودیای است که پس از رسيدن به بام عدالت اقتصادی، به معنای علمی کلمه، و آزادی انسانی، به معنای غير بورژوازی اصطلاح، در زندگی آدمی آغاز میشود..." / م.آ (۱) - نوشتار ۱۳۴۸
با درود به روان پاک معلمِ آزادی ـ عرفان ـ برابری، و نثـار فاتحه و سلامهای بیپایان به روح زیبای آن زن دلیر و خستگی ناپذیر که حامی آن مرد شوریده و پشتوانهای محکم و نستوه برای تربیت فرزندانی فرهیخته و فرهمند بود و در راه ابلاغ و انتشار منظومهی ارزشمند فکری و عقیدتی آن معلم فرزانه، با تمام جان و جهانِ خویش کوشید و تلاش کرد و در راستای اعتلای ميراث فکری و فرهنگی و عقیدتی معلم مردم، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد، تا به فرزندان معنوی این تبـار برساند که همانگونه که شریعتی خود اذعان کرده بود:
میراث اجدادی خويش را که جز «کتاب و فقر و آزادگی» نيست، چگونه بايد حفظ کنند، و همچون او نيز جز «رنج و علم و شرف» در حيات خويش چيزی نيندوزند...
کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ...
✍ #علی_رهنما ـ ۲۸ بهمن ۱۳۹۷
✅ @Shariati_Group
http://yon.ir/7iTQv
"... خدا را سپاس میگذارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم، که بهترين "شغل" را در زندگی، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم میدانستم و اگر اين دست نداد، بهترين شغل يک آدم خوب، معلمی است و نويسندگی، و من از هجده سالگی کارم، اين هر دو. و عزيزترين و گرانترين ثروتی که میتوان به دست آورد، محبوب بودن و محبتی زاده ايمان، و من تنها اندوختهام اين، و نسبت به کارم و شايستگیام، ثروتمند، و جز اين، هيچ ندارم. و اميدوارم اين ميراث را فرزندانام نگاه دارند و اين پول را به ربح دهند و ربای آن را بخورند که حلالترين لقمه است...
و حماسهام اين که کارم گفتن و نوشتن بود و يک کلمه را در پای خوکان نريختم. يک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم هميشه ميان من و مردم در کار بود و جز دلم يا دماغم کسی را و چيزی را نمیشناخت، و فخرم اين که در برابر هر مقتدرتر از خودم متکبرترين بودم و در برابر هر ضعيفتر از خودم متواضعترين.
و آخرين وصيتام، به نسل جوانی که وابسته آنم. و از آن ميان، به خصوص روشنفکران، و از اين ميان بالاخص شاگردانام که هيچوقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمیتوانستهاند به سادگی مقامات حساس و موقيعتهای سنگين به دست آورند. اما آنچه را در اين معامله از دست میدهند، بسيار گرانبهاتر از آن چيزی است که به دست میآورند.
و ديگر اين سخن يک لا ادری فرنگی که در ماندن من سخت سهيم بوده است که : «شرافت مرد، همچون بکارت يک زن است. اگر يک بار لکهدار شد، ديگر هيچ چيز جبراناش را نمیتواند».
و ديگر اين که نخستين رسالت ما کشف بزرگترين مجهول غامضی است که از آن کمترين خبری نداريم و آن "متن مردم" است و پيش از آن که به هر مکتبی بگرويم، بايد زبانی برای حرف زدن با مردم بياموزيم، و اکنون گنگايم. ما روشنفکران، از آغاز پيدايشمان، زبان آنها را از ياد بردهايم و اين بيگانگی، قبرستان همه آرزوهای ما و عبثکننده همه تلاشهای ماست.
و آخرين سخنام به آنها که به نام روشنفکری، گرايش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی میکوبيدند، اين که :
دين چو منی، گزاف و آسان نبود
روشنتر از ايمان من، ايمان نبود
در دهر چو من يکی و، آن هم کافر!
پس در همه دهر، يک مسلمان نبود
ايمان، در دل من، عبارت از آن سير صعودیای است که پس از رسيدن به بام عدالت اقتصادی، به معنای علمی کلمه، و آزادی انسانی، به معنای غير بورژوازی اصطلاح، در زندگی آدمی آغاز میشود..." / م.آ (۱) - نوشتار ۱۳۴۸
با درود به روان پاک معلمِ آزادی ـ عرفان ـ برابری، و نثـار فاتحه و سلامهای بیپایان به روح زیبای آن زن دلیر و خستگی ناپذیر که حامی آن مرد شوریده و پشتوانهای محکم و نستوه برای تربیت فرزندانی فرهیخته و فرهمند بود و در راه ابلاغ و انتشار منظومهی ارزشمند فکری و عقیدتی آن معلم فرزانه، با تمام جان و جهانِ خویش کوشید و تلاش کرد و در راستای اعتلای ميراث فکری و فرهنگی و عقیدتی معلم مردم، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد، تا به فرزندان معنوی این تبـار برساند که همانگونه که شریعتی خود اذعان کرده بود:
میراث اجدادی خويش را که جز «کتاب و فقر و آزادگی» نيست، چگونه بايد حفظ کنند، و همچون او نيز جز «رنج و علم و شرف» در حيات خويش چيزی نيندوزند...
کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ...
✍ #علی_رهنما ـ ۲۸ بهمن ۱۳۹۷
✅ @Shariati_Group
http://yon.ir/7iTQv
💢 «پشت پرده کودتا»
اوباش، فرصتطلبان، ارتشیان، جاسوسان
پشت پردهی #کودتا میکوشد خرده تاریخِ مفصلِ آن دست از وقایعی را ارائه دهد که در #۲۸_مرداد به اوج خود رسیدند. این کتاب نه دربارهی #مصدق است و نه فهرستی است از هدفهای دولتِ او و دستاوردها یا شکستهای این دولت، بلکه بیشتر پژوهشی است در باب سرنگونی مصدق و نیز در خصوص شرایطِ تحققِ این سرنگونی. هم مصدق و هم متحدان و مخالفانش این وقایع را به راه انداختند، به آنها واکنش دادند، و با آنها تعامل برقرار کردند. از این رو، هر مطالعهای دربارهی سرنگونی میبایست هم به مصدق و طرفدارانش، و هم به کسانی که او را سرنگون کردند، بپردازد و موقعیتها و اعمال هر دو طرف را تجزیه و تحلیل، ارزیابی و گزارش کند. این مطالعه با تکیه بر شواهد و مدارکِ بهکاربسته، نهایتاً قصد دارد به این سؤال پاسخ دهد که آیا برکناری #محمد_مصدق از قدرت، به دست خارجیها طرح و اجرا شد، یا اینکه این واقعه یک کودتا، یک #انقلاب، یک قیام خودجوشِ ملی و یا چیز دیگری بود. با غلبهی مواضعِ قطبیشده، احتمالاً هر گونه نتیجهگیریای برچسب طرفدارِ مصدق و یا ضدمصدق بودن را به این اثر و نویسندهی آن خواهد زد. بازتعریف تاریخچهی ۲۸ مرداد، همچون تاریخچهی هر کشمکش اجتماعیـسیاسی دیگری، به بروز بعضی دلخوریها و برآمدن پارهای از قضاوتها میانجامد. اثر حاضر تاریخچهای است از وقایع ۲۸ مرداد برای کسانی که کنجکاوند بدانند در آن روز چه اتفاقی افتاد و چگونه چنین نتیجهای حاصل شد.
✍ #علی_رهنما
📚 ترجمهی فریدون رشیدیان / چاپ اول ۱۳۹۹، رقعی گالینگور، ۵۶۰ صفحه
✅ @Shariati_Group
🆔 @mohammadmosaddegh
اوباش، فرصتطلبان، ارتشیان، جاسوسان
پشت پردهی #کودتا میکوشد خرده تاریخِ مفصلِ آن دست از وقایعی را ارائه دهد که در #۲۸_مرداد به اوج خود رسیدند. این کتاب نه دربارهی #مصدق است و نه فهرستی است از هدفهای دولتِ او و دستاوردها یا شکستهای این دولت، بلکه بیشتر پژوهشی است در باب سرنگونی مصدق و نیز در خصوص شرایطِ تحققِ این سرنگونی. هم مصدق و هم متحدان و مخالفانش این وقایع را به راه انداختند، به آنها واکنش دادند، و با آنها تعامل برقرار کردند. از این رو، هر مطالعهای دربارهی سرنگونی میبایست هم به مصدق و طرفدارانش، و هم به کسانی که او را سرنگون کردند، بپردازد و موقعیتها و اعمال هر دو طرف را تجزیه و تحلیل، ارزیابی و گزارش کند. این مطالعه با تکیه بر شواهد و مدارکِ بهکاربسته، نهایتاً قصد دارد به این سؤال پاسخ دهد که آیا برکناری #محمد_مصدق از قدرت، به دست خارجیها طرح و اجرا شد، یا اینکه این واقعه یک کودتا، یک #انقلاب، یک قیام خودجوشِ ملی و یا چیز دیگری بود. با غلبهی مواضعِ قطبیشده، احتمالاً هر گونه نتیجهگیریای برچسب طرفدارِ مصدق و یا ضدمصدق بودن را به این اثر و نویسندهی آن خواهد زد. بازتعریف تاریخچهی ۲۸ مرداد، همچون تاریخچهی هر کشمکش اجتماعیـسیاسی دیگری، به بروز بعضی دلخوریها و برآمدن پارهای از قضاوتها میانجامد. اثر حاضر تاریخچهای است از وقایع ۲۸ مرداد برای کسانی که کنجکاوند بدانند در آن روز چه اتفاقی افتاد و چگونه چنین نتیجهای حاصل شد.
✍ #علی_رهنما
📚 ترجمهی فریدون رشیدیان / چاپ اول ۱۳۹۹، رقعی گالینگور، ۵۶۰ صفحه
✅ @Shariati_Group
🆔 @mohammadmosaddegh
Telegram
.