Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🔷🔸راههای برونرفت از «استبداد شرقی»
🔹🔸گفتگو روزنامه شرق با احسان شریعتی
🔸- تا کنون درمورد تحلیل ساخت سیاسی ایران نظریات متعددی از سوی متفکرانی نظیر مارکس، ویتفوگل، وبر و متنسکیو مطرح بوده است. مطابق این نظریه¬ها، چنین است که روند مشروطه کردن قدرت در ایران به معنای مقید یا محدود کردن قدرت، به دلایلی از جمله شکل نگرفتن طبقات مستقل از قدرت یا سرزمین¬های کم¬آب و پهناور، با نوعی انسداد مواجه میشود. تحلیل شما از این نظریهها و نتیجهی حاصل از آنها چیست؟
🔹این نظریات در نقد آنچه «استبداد شرقی» مینامند، عناصر عینی از جمله جغرافیا، اقتصاد، و یا دلایل ساختار سیاسی و اقتصادی را بیان میکنند، قابل تأمل اند و باید به آنها اندیشید و در تحلیل جامعتری بهکار گرفت؛ اما بهطور کلی در نقد مجموعهی این دسته از نظریات میتوان این پرسش را هم مطرح کرد یا به آن مظنون بود که این متفکران غربی دچار بینش اوریانتالیستی یعنی شرقشناسانه- به همان معنای ادوارد سعیدی- شدهاند که درواقع بخشی از این تحلیلها برساختهی تخیلی از مفهوم «شرق» است. شرقی که غرب از یونان باستان تا کنون در دورههای گوناگون تخیل میکرده است. همچنانکه «غرب» در ادبیات و فرهنگ ما نیز یک گفتمان برساخته است. شرق و استبداد شرقی هم بیشتر یک گفتمان یا یک تصور تخیلیِ برساختهای از شرق بوده است.
🔸به خصوص وقتی مفهومی میشود؛ یعنی از حالت عناصر و المانهای عینی مثل جغرافیا و ساختارهای عینی اقتصادی و سیاسی و حقوقی خارج شده و به مقولات و مفاهیم متصلب ذاتی مثل شرق و غرب تبدیل میشود درواقع فرهنگگرایانه یا تمدنی یا دینی میشود و این تصور را پیشمیآورد که گویی در شرق استبدادی ذاتی بهنام استبداد «شرقی» مستمر بوده، همچنان¬که این تصور ایدئولوژیک برساخته وجود دارد که مثلا در غرب همواره دموکراسی و یا چنان که هگل میگوید ثبات برقرار بوده است و تمدنهای شرقی بر شن (در بیابان) بنا شده بودند.
🔹و در برابر، خط مستقیمی از آتن تا کنون کشیده میشود و «گویی» نطفهی دموکراسی که با تساوی در برابر قانون (ایزونومی) در آتن به¬وجود آمده تا کنون تداوم و تکامل یافته است. حال آنکه هم در عصر باستان و هم در قرون وسطی و هم در دوران مدرن و معاصر در مقاطعی دموکراسی به محاق رفته و انواع نظامهای سیاسی برآمده و واژگانی مانند جباریت(تیرانی)، دیکتاتوری(آمریت موقت دوران بحران)، ولایت مطلقه (قدرت تام پاپ) ، و .. تا توتالیتاریسمهای مدرن جملگی نه یک رشته واژه بلکه فراوردههای واقعی «غربی» اند!
🔸پس نباید فراموش کرد که گرایش قوی و مسلطی در غرب همواره خواسته گفتمانی ایدئولوژیک «پیرامون» شرق تخیلی و فانتزی بسازد. و در برابر شاهد استمراری در مورد دموکراسی غربی بودهایم و برای نمونه با محدودپذیری قدرت توسط طبقات اشراف و سپس متوسط از شکل فئودالی تا کنون مواجه بوده ایم و در شرق چنین نبوده است.
منظورم این است که نخستین کار باید این باشد که تصورات ذاتگرایانه را از این نظریات زدوده شود. زیرا واقعیت تاریخی اول ایناست که میان دورههای مختلف انقطاعها یا گسستهای تاریخی جدی وجود دارد، و دوم این که هم در غرب و هم در شرق، همواره چالشهای درونی و روندهای متضاد و پارادوکسیکالی وجود داشته اند.
🔸و سوم این که مفاهیم شرق و غرب نسبی اند و میدانیم که کرهی زمین گرد است و برای نمونه، ژاپن در غرب آمریکا واقع است و آمریکا در شرق ژاپن است؛ و یا «مغرب» در تمدن اسلامی از مراکش در شمال افریقا تا اندلس و اسپانیا بوده است در برابر مشرق از ایران تا هند.پس اول یکی باید خود را مرکز عالم بپندارد و دیگران را در شرق و غرب خود شناسایی و معرفی کند. و از اساس باید از خود بپرسیم چرا ما «شرق» هستیم؟ از کی ما شرق شدهایم؟ ما شرقِ کدام غرب ایم؟ آنها طرف غرب کدام شرق اند؟ شرق و غرب «دیگری» یکدیگر میشوند؟ اما امروز در عصر جهانیسازی و «گلوبالیزاسیون»، شرق و غرب بیش از پیش به هم وصل میشوند و در اقصینقاط شرق دور غربیترین کالاهای صنعتی تولید میشود و کشوری مانند ژاپن مظهر و نماد پیووند غربی-شرقی میشود. از همین-جاست که معنای جغرافیایی نیز زیر سؤال میرود تا میرسیم به درهمآمیختگی سپهرهای فرهنگی که به قول هانری کربن «غربیهایی داریم که شرقیاند و شرقیهایی داریم که غربیتر از غربیهایند!»
✅ @Dr_ehsanshariati
#روزنامه_شرق
#مصاحبه
#استبداد_شرقی
#راه_دموکراسی_سازی
#راه_برون_رفت
🖇ادامه گفتگو در لینک وبسایت احسان شریعتی
http://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=43
🔹🔸گفتگو روزنامه شرق با احسان شریعتی
🔸- تا کنون درمورد تحلیل ساخت سیاسی ایران نظریات متعددی از سوی متفکرانی نظیر مارکس، ویتفوگل، وبر و متنسکیو مطرح بوده است. مطابق این نظریه¬ها، چنین است که روند مشروطه کردن قدرت در ایران به معنای مقید یا محدود کردن قدرت، به دلایلی از جمله شکل نگرفتن طبقات مستقل از قدرت یا سرزمین¬های کم¬آب و پهناور، با نوعی انسداد مواجه میشود. تحلیل شما از این نظریهها و نتیجهی حاصل از آنها چیست؟
🔹این نظریات در نقد آنچه «استبداد شرقی» مینامند، عناصر عینی از جمله جغرافیا، اقتصاد، و یا دلایل ساختار سیاسی و اقتصادی را بیان میکنند، قابل تأمل اند و باید به آنها اندیشید و در تحلیل جامعتری بهکار گرفت؛ اما بهطور کلی در نقد مجموعهی این دسته از نظریات میتوان این پرسش را هم مطرح کرد یا به آن مظنون بود که این متفکران غربی دچار بینش اوریانتالیستی یعنی شرقشناسانه- به همان معنای ادوارد سعیدی- شدهاند که درواقع بخشی از این تحلیلها برساختهی تخیلی از مفهوم «شرق» است. شرقی که غرب از یونان باستان تا کنون در دورههای گوناگون تخیل میکرده است. همچنانکه «غرب» در ادبیات و فرهنگ ما نیز یک گفتمان برساخته است. شرق و استبداد شرقی هم بیشتر یک گفتمان یا یک تصور تخیلیِ برساختهای از شرق بوده است.
🔸به خصوص وقتی مفهومی میشود؛ یعنی از حالت عناصر و المانهای عینی مثل جغرافیا و ساختارهای عینی اقتصادی و سیاسی و حقوقی خارج شده و به مقولات و مفاهیم متصلب ذاتی مثل شرق و غرب تبدیل میشود درواقع فرهنگگرایانه یا تمدنی یا دینی میشود و این تصور را پیشمیآورد که گویی در شرق استبدادی ذاتی بهنام استبداد «شرقی» مستمر بوده، همچنان¬که این تصور ایدئولوژیک برساخته وجود دارد که مثلا در غرب همواره دموکراسی و یا چنان که هگل میگوید ثبات برقرار بوده است و تمدنهای شرقی بر شن (در بیابان) بنا شده بودند.
🔹و در برابر، خط مستقیمی از آتن تا کنون کشیده میشود و «گویی» نطفهی دموکراسی که با تساوی در برابر قانون (ایزونومی) در آتن به¬وجود آمده تا کنون تداوم و تکامل یافته است. حال آنکه هم در عصر باستان و هم در قرون وسطی و هم در دوران مدرن و معاصر در مقاطعی دموکراسی به محاق رفته و انواع نظامهای سیاسی برآمده و واژگانی مانند جباریت(تیرانی)، دیکتاتوری(آمریت موقت دوران بحران)، ولایت مطلقه (قدرت تام پاپ) ، و .. تا توتالیتاریسمهای مدرن جملگی نه یک رشته واژه بلکه فراوردههای واقعی «غربی» اند!
🔸پس نباید فراموش کرد که گرایش قوی و مسلطی در غرب همواره خواسته گفتمانی ایدئولوژیک «پیرامون» شرق تخیلی و فانتزی بسازد. و در برابر شاهد استمراری در مورد دموکراسی غربی بودهایم و برای نمونه با محدودپذیری قدرت توسط طبقات اشراف و سپس متوسط از شکل فئودالی تا کنون مواجه بوده ایم و در شرق چنین نبوده است.
منظورم این است که نخستین کار باید این باشد که تصورات ذاتگرایانه را از این نظریات زدوده شود. زیرا واقعیت تاریخی اول ایناست که میان دورههای مختلف انقطاعها یا گسستهای تاریخی جدی وجود دارد، و دوم این که هم در غرب و هم در شرق، همواره چالشهای درونی و روندهای متضاد و پارادوکسیکالی وجود داشته اند.
🔸و سوم این که مفاهیم شرق و غرب نسبی اند و میدانیم که کرهی زمین گرد است و برای نمونه، ژاپن در غرب آمریکا واقع است و آمریکا در شرق ژاپن است؛ و یا «مغرب» در تمدن اسلامی از مراکش در شمال افریقا تا اندلس و اسپانیا بوده است در برابر مشرق از ایران تا هند.پس اول یکی باید خود را مرکز عالم بپندارد و دیگران را در شرق و غرب خود شناسایی و معرفی کند. و از اساس باید از خود بپرسیم چرا ما «شرق» هستیم؟ از کی ما شرق شدهایم؟ ما شرقِ کدام غرب ایم؟ آنها طرف غرب کدام شرق اند؟ شرق و غرب «دیگری» یکدیگر میشوند؟ اما امروز در عصر جهانیسازی و «گلوبالیزاسیون»، شرق و غرب بیش از پیش به هم وصل میشوند و در اقصینقاط شرق دور غربیترین کالاهای صنعتی تولید میشود و کشوری مانند ژاپن مظهر و نماد پیووند غربی-شرقی میشود. از همین-جاست که معنای جغرافیایی نیز زیر سؤال میرود تا میرسیم به درهمآمیختگی سپهرهای فرهنگی که به قول هانری کربن «غربیهایی داریم که شرقیاند و شرقیهایی داریم که غربیتر از غربیهایند!»
✅ @Dr_ehsanshariati
#روزنامه_شرق
#مصاحبه
#استبداد_شرقی
#راه_دموکراسی_سازی
#راه_برون_رفت
🖇ادامه گفتگو در لینک وبسایت احسان شریعتی
http://ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=43
وب سایت رسمی احسان شریعتی
راه برون رفت از استبداد « شرقی »
تا کنون درمورد تحلیل ساخت سیاسی ایران نظریات متعددی از سوی متفکرانی نظیر مارکس، ویتفوگل، وبر و متنسکیو مطرح بوده است.