اكنون، ما و شريعتی
1.43K subscribers
1.28K photos
188 videos
82 files
1.38K links
چشم‌اندازِ نوشريعتی
Download Telegram
🔷🔸طرح روز_دغدغه های_ ایران فردا

🔆تجسّم شرافت و نجابت یاد عزت الله سحابی و هاله سحابی در دهمین سالگرد درگذشت گرامی باد


🖋طرح از هادی حیدری دهم خرداد هزار و چهارصد

#عزت_الله_سحابی
#هاله_سحابی
#آزادگی
#شرافت
#ایران_فردا
#طرح


@hadi_heidari

🆔 @Shariati40
یادمان_دهمین_سالگرد_عزت‌الله_و_هاله_سحابی_و_هدی_صابر.pdf
40.8 MB
🔴 ویژه نامه دهمین سالگرد درگذشت مهندس عزت الله سحابی،
شهادت هدی صابر و شهادت هاله سحابی


با آثاری از : لطف الله میثمی، محمود دردکشان، کمال اطهاری، محمدحسین رفیعی، احسان شریعتی ، مسعود پدرام ، فاطمه گوارایی سعید مدنی ، علیرضا رجایی، سوسن شریعتی، علیرضا بهشتی، ابوطالب آدینه وند، سارا شریعتی، حسین موسوی ، محمد رضایی ، محترم رحمانی، فرشاد مومنی و .....

#هدی_صابر
#هاله_سحابی
#عزت‌الله_سحابی



https://t.me/DaghdagheIran
https://instagram.com/daghdaghe.iran?utm_medium=copy_link
🔴 شاهد صابر تاریخ

♻️حمیدرضا عابدیان

🔺تاریخ برای صابر یک پهنه ی وسیع برای مشاهده است. در حالیکه برخی از تغییر صورتبندی های اجتماعی به بی نیازی از تجربیات تاریخی رسیده و دوره ی خود را متمایز از سایر دوره های تاریخی ارزیابی می کنند و آن را تجربه ای یگانه و یکه می پندارند، صابر به درستی فهمیده بود که آگاهی تاریخی تا چه اندازه می تواند از هدررفت امکانات و نیروهای اجتماعی جلوگیری کند. از این زاوبه تاریخ برای صابر نه بازخوانی ملال آور رویدادهایی ست که در گذشته هایی دور واقع شده اند بلکه عرصه ای برای کشف و برکشیدن مفاهیمی فرا دورانی جهت روئینه کردن جنبش های جاری و آینده بوده است.

🔸در این مسیر او بسیار خلاق و مبدع جلوه می کند.در روایت او از تاریخ ما با کثیری از ترکیبات بدیع مواجه ایم که برای هر تاریخ پژوه و کنشگری الهام بخش و دیده گشاست. یکی از این ترکیبات "تمیز تاریخی" است. ذیل این مفهوم صابر نشان می دهد در مقاطع مختلفی از تاربخ معاصر، نیروهای موثری که واجد ظرفیت های عظیم اجتماعی نیز بوده اند، چگونه با تحلیل ها و تمیز غلط خود، امکانات و نیروها را هدر داده و در شکست جنبش ها نقش بازی کرده اند.

🔺هرچند او در تماشاگه تاریخ یک ناظر بی طرف نبوده و دلدادگی اش به برخی از اشخاص و جریان ها امری نیست که از دید مخاطب پنهان بماند اما این مانع از آن نمی شود که روایتش از تاریخ یکسویه و جانبدارانه و تهی از انصاف به نظر برسد. معمولا دلدادگی ها و دلزدگی ها، روایات تاربخی را به دفاعیه و یا کیفرخواست تبدیل می کند اما روایت صابر از تاریخ سعی می کند تا حد امکان از این عوارض مصون بماند بویژه آنجا که ابراهیم وار با عیار و سنجه ی نقد، بت واره ی محبوب ترین چهره ها را در معبد تاریخ می شکند.

🔸شاهد مثال این فقره، نقد او به رهبر فقید نهضت ملی دکتر محمد مصدق و نیروهای صادق ملی در فراز چهارم از سلسله درس گفتارهای "هشت فراز، هزار نیاز" است. صابر معتقد است که رهبری نهضت و همراهان او در جبهه ی ملی علاوه بر ضعف تئوریک، از سامان دادن به نیروهای فراوانی که نهضت پرشور ملی آزاد کرده بود سرباز زدند و به جای "توزیع و تخصیص منابع و کادرها" غالبا در دولت و مجلس و کارهای دیوانی مستقر شدند [به عبارت خود او : حوزه ی حاد سیاسی] و در عرصه ی کار مدنی پا را از خطابه و مقاله و مصاحبه و تحلیل فراتر نگذاشتند. این چنین بود که حوزه ی تشکیلات، حوزه ی تئوریک و ایدئولوژیک، حوزه ی سازمان دهی و ارتباطات اجتماعی بر زمین ماند تا نهضت از همین منافذ زمین گیر شود! صابر می پرسد که آیا این شگفت نیست در حالیکه از یک سو دربار و ارتجاع و حتی لمپن ها و لجاره ها تشکیلات داشته و از سوی دیگر بزرگترین حزب منتقد دولت نیز واجد یک تشکیلات کارآمد بوده است، جبهه ی ملی یک تشکیلات ماکتی و میان تهی باقی می ماند که بین این دو نیرو تحلیل می رود؟

🔺با ناکامی جنبش اصلاحات و برآمدن دولت احمدی نژاد، صابر همین نقد را با وام گیری از یک مقاله انتقادی در نشریه ی عصرما [ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی] متوجه ی اصلاح طلبان می کند. اینکه غالبا در دولت و مجلس مستقر شدند، در ژورنالیسم خانه کردند، از کار تئوریک، تشکیلاتی و سازماندهی نیروهای آزادشده ی جنبش اصلاحی سرباز زدند تا جنبش به همان سرنوشتی دچار شود که نهضت و سران و رهبران آن با همان اتهامی مواجه باشند که جبهه و شهیرترین حزب عضو آن یعنی "حزب ایران" که منتقدین آن را حزب "کارگزینی" می خواندند!

🔸هرچند فقدان مصیبت بار و جبران ناپذیر صابر در دهه ی نود هیچ معلوم مان نمی دارد که اگر او امروز در میان مان بود، چه مواجهه ای با اصلاح طلبان می داشت اما اینقدر روشن است که او برای نقد هر نیرویی یک اسلوب روشن داشت و آن اینکه معتقد بود هر نیرویی را می باید "در جای خودش و بر اساس روش و مشی خودش" مورد ارزیابی قرار داد چنانکه هیچ انتظار نداشت تا مصدق علم جمهوری خواهی برافرازد و یا اینکه حنیف مشعل پارلمان را بیفروزد!


#هدی_صابر
#هاله_سحابی
#عزت‌الله_سحابی
#حمید‌رضا_عابدیان

https://bit.ly/2Sghihq
https://t.me/DaghdagheIran
https://instagram.com/daghdaghe.iran?utm_medium=copy_link
💢 هاله در حبس!

🔸زندان از صبوری اش کم می‌آورد

❇️عاطفه نبوی

🔺 در بند موسوم به قرنطینه متادون بودیم که هاله وارد زندان شد. بهمن ماه بود ۱۱یا ۱۲ بهمن. ورودی‌های‌مان زیاد شده بود، بیشتر از تعداد تخت‌ها. هاله که آمد چند تا از بچه‌ها خواستند داوطلبانه تختشان را خالی کنند و جایشان را به او بدهند، قبول نکرد، کف خواب ماند. پای یکی از تخت‌ها روی پتوی ملافه شده‌ای می‌خوابید و وسایلش را هم همانجا کنارش می‌چید.

▪️خوردن غذای زندان در درازمدت سخت بود و غیرقابل تحمل، از زور بیمزگی و بی‌خاصیتی، مواد اولیه هم برای آشپزی نبود، خیلی وقت‌ها تن‌ماهی و یا کنسرو مرغ می‌خریدیم و می‌خوردیم، هاله اما دایم غصه‌ی دور ریختن غذای زندان را می‌خورد و برای کمتر دور ریختن بیشتر از آن می‌خورد. دایم در حال چانه زدن با ماموران بود که برایمان غذای کمتری بیاورید، مواد اولیه را بدهید خودمان بپزیم گوش کسی بدهکار نبود، تا بعدها که دیگر هاله رفته بود و ما بالاخره توانستیم مجابشان کنیم که به ما مواد خام و‌ امکان آشپزی بدهند.

🔺 دستش دایم به کاری بود؛ یا نشسته بود و بچه‌ها را که مشغول مطالعه، بافتن، تماشای تلویزیون یا درازکش در تخت غرق افکارشان بودند، طراحی می‌کرد، یا در حال مطالعه و نت‌برداری بود و یا مباحثه با کسی.

▪️ پیش از آنکه هاله بیاید هم گروه‌های مختلفی از بچه‌ها کار مشترک می‌کردند؛ کتابخوانی، آموزش زبان و ... با ورود هاله اما کار جمعی صفای دیگری گرفت. مدارای آمیخته به شوخ طبعی و سوادش، هم کلاس زبان فرانسه‌اش را جذاب می‌کرد و هم همه را پای کلاس تاریخ شفاهی‌اش می‌نشاند. بالاخص آنجایی که از نوفل لوشاتو می‌گفت و مدت حضورش در آن روستا و خانه، همراه آقای خمینی. تعاریفش با طنز و نقدی خوشایند آمیخته بود، همزمان تلاش می‌کرد تا جایی که حافظه‌اش یاری می‌کرد روایت‌هایش دقیق و وفادار به واقعیت باشد.

🔺 در همان زمان کوتاه به درستی دریافته بود که ملال و روزمرگی در روزهای تکراری زندان بزرگترین چالش پیش روی زندانی است و از هیچ تلاشی برای خنداندن و سرگرم کردن بچه‌ها و ترک انداختن بر دیوار این ملال فروگذار نمی‌کرد. انصافا هم خوب از پس آن برمی‌آمد.

▪️ استعداد تئاتر و نمایش داشت و اکثر تبلیغات تلویزیونی قبل از انقلاب را از بر بود. با تمام ادا و اطوار هایش. یک نقش ثابت هم داشت در نمایش‌های گاه و بیگاه‌مان، «مادر احمدی نژاد» پسرش روی دستش مانده بود و هیچ جوره نمی‌توانست آبش کند. فی البداهه داستان‌هایی می‌تراشید و در قالب همان مادر احمدی نژاد، درشت بار فرزند ناخلفش می‌کرد.

🔺 حبس در حضور هاله سبک‌تر می‌گذشت. انگار بی آنکه بفهمی بخشی از بار تو را برمی‌داشت و این کار را چنان با جان و دل و سرخوشانه می‌کرد که گویی او آنجاست که فقط آن کار را بکند و بس.

▪️ رنج را خوب می‌شناخت. این را از توجه خاصش به کسانی که به دلایلی در رنج بیشتری بودند، یا در حال گذراندن روزهای سختتری از بقیه بودند می‌شد فهمید.

🔺 همبندی بدقلقی داشتیم که نه کسی برایش پول می‌ریخت و نه حاضر بود در همان بند با کسی حرف بزند، ارتباط بگیرد یا کمکی قبول کند، هم به خودش سخت می‌گذشت و هم بقیه. بی‌اغراق هاله و یک دیگر از همبندی‌ها هر کاری کردند برای اینکه با او ارتباط بگیرند، مستقیم یا غیر مستقیم کمکی بکنند، با او همسفره شوند و... از معدود دفعاتی که اشک هاله را دیدم در مواجهه با این دختر بود، گمانم دمدمای عید بود، همه تلاش‌هایش برای اینکه هدیه‌ای به او بدهد با برخورد سرد و گاه برخوردنده آن فرد مواجه شده بود و دیروقت همان شب دیدم که گریه می‌کند که « چرا این دختر چنین می‌کند...»

▪️ خبر رسیده بود، فرزند یکی از همبندی‌ها که در رجایی شهر زندانی بود توسط زندانیان عمومی ضرب و شتم شده، هاله تا رسیدن خبر سلامتی و زمان ملاقات بعدی برای همراهی با مادر آن پسر روزه گرفت و در سکوت او را همراهی کرد.

🔺 با آنکه می‌دانست حال مهندس سحابی خوب نیست دلش رضا نبود به مرخصی رفتن، می‌گفت من رویم نمی‌شود از برابر چشم کسانی که مدتهاست پایشان را از اینجا بیرون نگذاشته اند بروم مرخصی. متاسفانه رفت. تا لحظات آخر آن روز برایمان آواز خواند و شو تلویزیونی اجرا کرد، در حالی که دو قطره اشک ته چشمان مهربانش برق میزد...



#جنبش_سبز
#هدی_صابر
#هاله_سحابی
#هاله_در_زندان
#عزت‌الله_سحابی

https://bit.ly/3iKwSwW
https://t.me/DaghdagheIran
https://instagram.com/daghdaghe.iran?utm_medium=copy_link
🔴 سرحداتِ سیاست‌ورزی
▪️ برای عزت‌الله سحابی

♻️ سوسن شریعتی


از افتخارات بگریز، افتخارات به دنبالت خواهند آمد.
با مرگ درآمیز، زندگی به تو داده خواهد شد. (ابوبکر)


🔸عزت‌الله سحابی می‌میرد. از ما و دنیای ما و باقی قضایا... آرام آرام کناره می‌گیرد تا غیبتش را برای بازماندگان قابل تحمل‌تر کرده باشد، تا ما را به نبودنش عادت دهد. او که نیم قرن شاهد زنده و وجدان بیدار حیات اجتماعی و سیاسی این مرزوبوم بوده است.

🔺آخرین باری که مهندس سحابی را هوشیار دیدم، با لبخندی گفت: «این دفعه تقصیر خودم بود». صحبت از کدام قُصور بود؟ جرمی صورت گرفته بود: با یک بی‌احتیاطی سلامتی و زندگی‌اش را به خطر انداخته بود. کار همیشگی او طی نیم قرن مگر همین نبوده است؟ اما مثل این بود که می‌دانست فعلاً چنین حقی ندارد. برای همین بود که خود را سرزنش می‌کرد. شاید هم در نگاه «ما»یی که بر بالینش آمده بودیم سرزنشی می‌دید. «مرگ حق است» حتی برای اویی که در شأن زندگی، زندگی کرده است. مردن حق آدم است اما برای استفاده از چنین حقی باید در زندگی کارت تمام باشد و عزت‌الله سحابی در نگاه دیگران می‌دیدکه هنوز اجتناب‌ناپذیر است: همچون انسان و همچون سیاستمدار.

🔸 این دو را -انسان و سیاستمدار-همیشه نمی‌توان با هم صرف کرد و بدبینی تاریخی ما نسبت به بی پدر-مادری سیاست حکایتی طولانی و همچنان باقی است. جایی که پای سیاست در میان باشد، سخن از قدرت است، صحنه‌ای که «خیر و شر» و «زشت و زیبا» را یک «مفید و مضر» است که تعیین می‌کند با سه شعار: «عمل کن و بعداً عذرخواهی کن»، «انجامش که دادی، منکرش شو». «تفرقه بینداز و مسلط شو». همانی که بنیان‌های سیاست مدرن خوانده می‌شود، سیاست با منطقی معطوف به خود، با هدف موفقیت به هر قیمت و با احتساب این امر که انسان، پلیدتر، خطرناک‌تر و مذبذب‌تر از آن است که وفادار به حقوق و قوانین باشد و برای برقراری حق و قانون، توسل به زور ممکن است و مجاز. از همین رو میان انسان ماندن و سیاست ورزیدن مجبور به انتخاب می‌شویم.

🔺 در کنار این نوع صحنه‌گردانی سیاست، در این رانده شدن خیر و شر از ساحت عمومی، می‌توان از آن تجربه‌ای نیز سخن گفت که ادعای آن را داشته است که تابع متغیری به نام واقعیت نیست و حقیقت را به‌تمامی می‌خواهد و به یکبار، از حقیقت‌های مطلق تبعیت می‌کند و تحقق آن‌ها را در همین‌جا و هم‌اکنون پی می‌گیرد؛ حتی به قیمت در هم ریختن و انهدام جهان موجود در دسترس. بازهم همان حکایت دستان آلوده و اجبار به انتخاب میان انسان ماندن و سیاست ورزیدن. گاه چنان مواج و بی‌ثبات که هر دم لباس عوض می‌کند گاه چنان ثابت و معطوف به حقیقت‌های لایزال که انهدام امر واقع را تدارک می‌بیند. آنچه سیاست‌ورزی را از حیثیت انداخته است مگر همین نوسان میان این و آن نبوده است؟ وقتی‌که پای اخلاق را به میان کشیده است و وفاداری به اصول را، سر از انکار تنوع و تکثر و تساهل سر در آورده و متوسل به روش‌های خشن برای اعمال حقیقت یگانه و یکپارچه‌ساز شده است(اخلاق مستبدانه) و وقتی اخلاق را به حاشیه رانده تا جا بر بروز واقعیت باز شود- با همان منطق فرّار و پرتناقض‌اش- از واقعیت محتومیت جدیدی ساخته، محتومیتی که در آن امکان اندیشیدن به هر تغییری ناممکن گشته است. تجربه‌ای دوگانه که در هر دو حال نه‌تنها مانع از پیوند فرد و شهروند شده و او را از برقراری نسبتی طبیعی با دیگری، با کلیتی به نام اجتماع محروم گذاشته که سیاستمدار را نیز متهم و تنها، گیرم سوار برکرسی قدرت نشانده است، قدرتی شکننده و ترس‌خورده که مجبور است برای پنهان کردن ترس و تنهایی و بی‌اعتباری خود در چشم و دل شهروند، خشن گردد و نامهربان. چه فرقی می‌کند که به نام حقیقت ما را مجبور به انتخاب کنند و یا به نام واقعیت. محصولش یکی است و آن رانده شدن از صحنه‌ای است که در آن پیش‌شرط‌های زیست انسانی طراحی می‌شود: سیاست.

🔸با این همه، مگر نه اینکه امید به تغییر، به یک باید باشدی که نیست و باید در تدارک آن بود، پیش‌شرط سیاست‌ورزی است؟ خوب چه راهی می‌ماند برای هنوز امیدوار ماندن؟ به‌جز سیاست، برای اعتراض به سیاست؟ سیاستی که در این تجربه دوگانه رئال-پلیتیک و اتوپی، جا را بر انسان تنگ ساخته و در تجربیات تراژیک ما در بسیاری اوقات موجبات مرگ انسان را فراهم ساخته؟ چه راهی می‌ماند جز سیاست برای اینکه بفهمی و بفهمند که تو معترضی به مرگ انسان؟ در همین‌جا و هم‌اکنون ... همین لحظه است که انسان می‌میرد یعنی همین لحظه است که باید اعتراض کرد. این تنها نگاه حیثیت‌بخش است به سیاست. …..

متن کامل در instant view :

https://bit.ly/3qJwccU

#هدی_صابر
#هاله_سحابی
#سوسن_شریعتی
#عزت‌الله_سحابی


https://t.me/DaghdagheIran
https://instagram.com/daghdaghe.iran?utm_medium=copy_link
Forwarded from امتداد
✔️یاد #عزت_الله_سحابی، #هاله_سحابی و #هدی_صابر در یازدهمین سالگرد درگذشتشان #هادی_حیدری

#امتداد
@emtedadnet
Forwarded from ایران فردا
🔴 هاله : هستیِ مقاومتِ نامیرا

🔸 یادبود یازدهمین سالگرد شهادت هاله‌ی سحابی
(زاده‌ی ۱۵ بهمن ۱۳۳۶ ، تهران – درگذشته‌ی ۱۱ خرداد ۱۳۹۰ ، تهران)

❇️ مینو مرتاضی
@iranfardamag

هاله جان سلام

🔺 امروز ساعت هشت صبح دقیقا یازده سال یعنی چهار هزار و پانزده روز است که تو کمی دورتر از ما ایستاده ایی و خموشانه مارا می نگری . راستی یادم امد اگر سال های کبیسه را حساب کنیم چهار هزار و هفده روز است که آن نمیدانم کجا هستی . چهار هزار و هفده روز است که زبانم نمی چرخد بگویم نیستی . مگر می شود "هستی" آشکار تورا انکار کرد؟ مثلا همین دوهفته پیش و در آستانه چهار هزارمین سال سفرت ، درکرانه باختری و نزدیک غزه شیرین ابو عاقله خبرنگار فلسطینی راماموران معذور با خونسردی تمام جلوی چشم همه در یک آن به خاک و خون کشاندند. شیرین به خاکی که عاشق اش بود غلطید و در آغوش خاک ملکوتی شد. فردای ان روز در مراسم رسمی تدفین شیرین همان ها که شیرین را کشتند به تابوت پیچیده در پرچم میهنش حمله بردند و تابوتش را زمین زدند تا پرچم فلسطین را لگد مال کنند. همه ما و حتی "دیگرانِ " به یاد به خاک غلطیدن تو افتادیم. ما ساکت ماندیم . اما دیگران این یاد آوری را مکتوب کردند. هاله جان مگر یک وجه قوی نامیرایی و ماندگاری این نیست که یاد و نام و خاطره ات بر جان و زبان کسانی بنشیند که زمانی تو برایشان "دیگری " بودی. اما امروزکه منش شان تغییر کرده و به سوی انصاف روی آورده اند درلحظه‌ی شفاف حقیقت رخدادهایی که در مرز میان حق و باطل و واقعیت و آرمان روی می دهد ترا در مقام بانویی ایستاده بر بلندای آرمان حقیقت جویی و حق خواهی به خاطر می آورند و محترمت می شمارند. هاله جان خودت به یاد داری شعری را که در باره حقیقت سروده بودی؟

حقیقت لایه نازکی است/ میان دو توده وهمناک ابر
ابری سرخ از هیاهوهای داغ/ابری کبود ازهراس های سرد

▪️ اما هاله جان دغدغه یافتن پاسخ یک پرسش از تو رهایم نمی کند: هاله جان اینجا هنوز هم حقیقت پیچیده در بین لایه‌ی ابرهاست. در واقع راستش را بخواهی هاله جان اساسا کمتر کسی در این جا به فکر حقیقت هست. چون در حال حاضر به گفته دانشمندان زیست شناسی اعتماد کرده ایم که به واقعیت های قابل مشاهده هم اعتمادی نیست. چون اغلب واقعیت به خطای دید آغشته است. از این رو چون هرکس از نگاه فردی به رخدادها واقعیتی متفاوت از فرد دیگر را درک می کند. ما با واقعیت ها مواجهیم . پس هیچ راهکارو پاسخ معین و شفافی برای تحلیل و تبیین واقعیت های موجود نمی توان یافت.

🔺 شاید مردم برای رهایی از تله فردیت های رشد یافته و تنهایی هاشان خیلی بیش تراز زمانی که تو این جا بودی به فضای مجازی مملو از فردیت های پنهان و آشکار پناه برده اند.. حالا فضای مجازی که قرار بود باندازه شیشه نازک تنهایی سهراب باشد ؛ زیر آوار اخبارراست و دروغ در تاریکی وهم انگیزی فرو رفته است.راستی هاله جان در جهان تو که بر حقیقت ناب بنا شده ؛ آیا همه چیز شفاف شفاف است ؟ برای همین دنیایی که در ان بسر می بری را جهان باقی نامیده اند؟ چون حقیقت باید چیزی ماورای واقعیت های برساخته از فردیت های متفاوت و متنوع باشند. چه بسا شرط بقای جهان این باشد که در آن انسان «هویت» انسانی اش را در رابطه تضادی با «دیگری» نسازد. مثل طبیعت که خاک و آب و خورشید و باد را در چرخه ایی از حیات بکار می گیرد. در چرخه حیات و هستی باران «دیگری» ابر، ودرخت «دیگری» خاک و نسیم «دیگری» طوفان و زمین «دیگری» خورشید نیستند.

▪️ هاله جان این تقسیمات پیچیده هویتی که براساس فردیت و طبقه و جنسیت و مذهب و قوم شکل گرفته اند و بر جهان انسان ها حکم می رانند به نحو شگفت اوری در برابر ویروس باهوش و مقاومی به نام "کرونا" کم آوردند و کوتاه آمدند. حتما خبر داری که بیش از دوسال است که مردم در اغلب نقاط جهان درگیر ویروس با هوش و مرگباری باسم کرونا شده اند. این ویروس از اعماق تاریخ و بدو پیدایش حیات روی کره زمین آمده است و برای مدت دوسال علم و سیاست و اقتصاد و........در سراسر جهان پیشرفته و مجهز به انواع سلاح های مواجهه با خطرات و بحران هارا زمینگیر کرد. برای ماندگاری و بقا دنبال جان های زنده می گردد. بقایش را با جهش های به موقع حفظ کرده است. دانشمندان برای زنده ماندن انسان ها در برابر این ویروس هوشمند ؛ مجبور شدند ساختار R N A ادم هارا دستکاری کنند.....


متن کامل :

https://bit.ly/3x5V4iS

#ایران_فردا
#هاله_سحابی
#مینو_مرتاضی
#یازدهمین_سالگرد_شهادت


https://t.me/iranfardamag
🔷🔸داغ خرداد؛ داغ هاله

🖋ریحانه طباطبایی

🔹این متن را چند سال پیش برای هاله خانم سحابی نوشته بودم، آن روز که این متن را نوشتم هنوز انقدر داغ ندیده بودیم و به داغ‌های خرداد، داغ آبادان اضافه نشده بود، هنوز از داغ آبان و پرواز اوکراین بی خبر بودیم و نمی دانستیم با مدیریت بحران کرونا هر فصل و ماه که نه هر روزمان پر از داغ می‌شود.

🔸خواستم مطلب جدیدتری بنویسم اما نتوانستم حرف جدیدتری نیست جز آنکه چه خوب این روزگارمان را نمی‌بینید، هرچند که اگر بودید الان در آبادان کنار مردم بودید:

🔹خرداد را مرور می‌کنم، انگار همین دیروز بود، شاید هم بیشتر، اما هرچه بود ۱۰ سال پیش نبود، انگار نه انگار که ده سال از آن روزها گذشته است.
خرداد برای ما ماه حادثه‌هاست، ماه مصیبت‌ها، ماه واقعه‌ها، خرداد هم دوم دارد و هم سوم، هم بیست و دوم و هم آن روز که هاله رفت.

🔸چند سال پیش بود؛ انگار خیلی سال پیش، بخواهی حساب کنی ۱۰ سال می‌شود، اما انگار ۱۰۰ سال پیش بود، شاید هم بیشتر به عقب بر می‌گردی، دلت غنج می‌رود؛ دوست نداری از آن روزها بیرون بیایی، روزهایی که رنگ بود و شور، دلت همان روزها و سال‌ها را می‌خواهد، دلت می‌خواهد خرداد در نیمه همان سال متوقف شود، قبل رسیدن به تاریخ کهریزک و قبل رسیدن به خرداد ۹۰، همان خردادی که هاله رفت.
🔹بمانی در همان سال که هنوز سبز بود و بوی بهار می‌داد و تقویم را ورق نزنی تا برسی به روزی که که دختر زیر تابوت پدر رفت، همان روزها که عزت ایران رفت و دختر هم در پی‌اش، همان روزها که هدی صابر آنقدر اعتصاب غذا کرد تا دیگر جانی برایش نماند و رفت پیش آنها که بیشتر از زندگی دوستشان داشت.

🔸خردادها ورق می‌خورند، یک به یک تا روز آخر، حکم‌ها تمام شد، احمدی‌نژاد رفت، بازی دیگری رقم خورد، حادثه‌های دیگری بر سینه خرداد نشست، خرداد باز هم پرحادثه ماند اما هیچ واقعه‌ای، هیچ حادثه‌ای داغ هاله نشد که برای همیشه خرداد را زیر و رو کرد، دختر زیر تابوت پدر بود، روز قبل از حادثه، با لبخندی آرام کنار تابوت پدر نشسته بود و قران می‌خواند، نصیحت‌های پدر را برای جوانان پرشور که برای بدرقه آمده بودند زمزمه می‌کرد، "مراقب ایران باشید"، "مبادا خشم و کینه بر شما غلبه کند"، "آرام باشید" و... باز هم "مراقب ایران باشید". نگران بود از مراسم فردا، از آن همه مامور دور خانه، از جوانان پرشور، اما نمی‌دانست که خودش داغ خرداد می‌شود، نمی‌دانست که دوری از پدری که از زندان آمده بود تا بر بالینش پروین اعتصامی بخواند یک روز بیشتر نخواهد بود.
🔹هاله زیر تابوت پدر بود، آرام، می‌خواست او را تا آرامگاه بدرقه کند، که آمدند، همه چیز در دقیقه‌ای برهم خورد و هاله دیگر برنخاست، هاله شد دختری که زیر تابوت پدر رفت، آن روز برای همیشه در تاریخ خرداد سیاه ماند، روزی که پدر و دختر با هم در خاک شدند.


#هاله_سحابی
#داغ_خرداد
#یادداشت
#ریحانه_طباطبایی
🆔@Shariati40
🔷🔸مادر صلح


🔸هاله سحابی، نواندیش دینی، فعال ملی‌مذهبی، فعال صلح، فعال حقوق‌بشر، فعال حقوق زنان، شاعر، نقاش، فرزند مهندس عزت‌الله سحابی و نوه دکتر یدالله سحابی بود.

🔹وی که در جریان اعتراضات پس از انتخابات ۱۳۸۸ به دو سال حبس محکوم شده بود و به دلیل مرگ پدرش عزت‌الله سحابی اجازهٔ مرخصی گرفته بود، در مراسم تشییع جنازه پدرش در حالی که به ربودن جنازه او توسط افراد ناشناس اعتراض می‌کرده مورد ضرب و شتم قرار گرفته و ساعتی بعد جان سپرد.

🔸هاله دلی دریایی داشت، مدارایی مثال زدنی و روحی سازش‌ناپذیر. او در اعتراض به بی‌حرمتی به جنازه پدرش در روز تشییع توسط کسانی که صبح با دستان خود برایشان صبحانه آماده کرده و برده بود به شهادت رسید.

🔹نرگس محمدی یار و شاگرد هاله سحابی بود و بسیار از او تاثیر پذیرفته است. هاله نمادی از زن خودسالاری بود که شریعتی از او دم می‌زد. یک زن اسوه در مکتب نواندیشی دینی. زنی فعال در دین‌پژوهی نوگرا، حقوق زنان، حقوق بشر، صلح، عدالت‌خواه و آزادی‌خواه. دریغا که هاله مظلوم و ناشناخته مانده است.

🔸در روزگاری که سلبریتی‌ها و فرومایگان و میان‌مایگان سیاسی، فمنیستی، فرهنگی و.. در فضای مجازی مطرح شده و برکشیده می‌شوند، باید از انسان اصیل سخن گفت، باید از هالهسحابی‌ها سخن گفت تا نسل‌های جدید الگوهای مناسبی داشته باشند.

🔹او پس از پدر پر کشید... مرده‌گانِ این سال عاشق‌ترینِ زنده‌گان بوده‌اند.. هاله سحابی عاشق‌ترین زندگان بود..

📌برگرفته از صفحه اینستاگرام (رسانه تحلیلی نو اندیشی دینی )

#هاله_سحابی
#نرگس_محمدی
#مادر_صلح
#اکنون
🆔 @Shariati40