اكنون، ما و شريعتی
1.41K subscribers
1.31K photos
196 videos
86 files
1.4K links
چشم‌اندازِ نوشريعتی
Download Telegram
💢 هاله در حبس!

🔸زندان از صبوری اش کم می‌آورد

❇️عاطفه نبوی

🔺 در بند موسوم به قرنطینه متادون بودیم که هاله وارد زندان شد. بهمن ماه بود ۱۱یا ۱۲ بهمن. ورودی‌های‌مان زیاد شده بود، بیشتر از تعداد تخت‌ها. هاله که آمد چند تا از بچه‌ها خواستند داوطلبانه تختشان را خالی کنند و جایشان را به او بدهند، قبول نکرد، کف خواب ماند. پای یکی از تخت‌ها روی پتوی ملافه شده‌ای می‌خوابید و وسایلش را هم همانجا کنارش می‌چید.

▪️خوردن غذای زندان در درازمدت سخت بود و غیرقابل تحمل، از زور بیمزگی و بی‌خاصیتی، مواد اولیه هم برای آشپزی نبود، خیلی وقت‌ها تن‌ماهی و یا کنسرو مرغ می‌خریدیم و می‌خوردیم، هاله اما دایم غصه‌ی دور ریختن غذای زندان را می‌خورد و برای کمتر دور ریختن بیشتر از آن می‌خورد. دایم در حال چانه زدن با ماموران بود که برایمان غذای کمتری بیاورید، مواد اولیه را بدهید خودمان بپزیم گوش کسی بدهکار نبود، تا بعدها که دیگر هاله رفته بود و ما بالاخره توانستیم مجابشان کنیم که به ما مواد خام و‌ امکان آشپزی بدهند.

🔺 دستش دایم به کاری بود؛ یا نشسته بود و بچه‌ها را که مشغول مطالعه، بافتن، تماشای تلویزیون یا درازکش در تخت غرق افکارشان بودند، طراحی می‌کرد، یا در حال مطالعه و نت‌برداری بود و یا مباحثه با کسی.

▪️ پیش از آنکه هاله بیاید هم گروه‌های مختلفی از بچه‌ها کار مشترک می‌کردند؛ کتابخوانی، آموزش زبان و ... با ورود هاله اما کار جمعی صفای دیگری گرفت. مدارای آمیخته به شوخ طبعی و سوادش، هم کلاس زبان فرانسه‌اش را جذاب می‌کرد و هم همه را پای کلاس تاریخ شفاهی‌اش می‌نشاند. بالاخص آنجایی که از نوفل لوشاتو می‌گفت و مدت حضورش در آن روستا و خانه، همراه آقای خمینی. تعاریفش با طنز و نقدی خوشایند آمیخته بود، همزمان تلاش می‌کرد تا جایی که حافظه‌اش یاری می‌کرد روایت‌هایش دقیق و وفادار به واقعیت باشد.

🔺 در همان زمان کوتاه به درستی دریافته بود که ملال و روزمرگی در روزهای تکراری زندان بزرگترین چالش پیش روی زندانی است و از هیچ تلاشی برای خنداندن و سرگرم کردن بچه‌ها و ترک انداختن بر دیوار این ملال فروگذار نمی‌کرد. انصافا هم خوب از پس آن برمی‌آمد.

▪️ استعداد تئاتر و نمایش داشت و اکثر تبلیغات تلویزیونی قبل از انقلاب را از بر بود. با تمام ادا و اطوار هایش. یک نقش ثابت هم داشت در نمایش‌های گاه و بیگاه‌مان، «مادر احمدی نژاد» پسرش روی دستش مانده بود و هیچ جوره نمی‌توانست آبش کند. فی البداهه داستان‌هایی می‌تراشید و در قالب همان مادر احمدی نژاد، درشت بار فرزند ناخلفش می‌کرد.

🔺 حبس در حضور هاله سبک‌تر می‌گذشت. انگار بی آنکه بفهمی بخشی از بار تو را برمی‌داشت و این کار را چنان با جان و دل و سرخوشانه می‌کرد که گویی او آنجاست که فقط آن کار را بکند و بس.

▪️ رنج را خوب می‌شناخت. این را از توجه خاصش به کسانی که به دلایلی در رنج بیشتری بودند، یا در حال گذراندن روزهای سختتری از بقیه بودند می‌شد فهمید.

🔺 همبندی بدقلقی داشتیم که نه کسی برایش پول می‌ریخت و نه حاضر بود در همان بند با کسی حرف بزند، ارتباط بگیرد یا کمکی قبول کند، هم به خودش سخت می‌گذشت و هم بقیه. بی‌اغراق هاله و یک دیگر از همبندی‌ها هر کاری کردند برای اینکه با او ارتباط بگیرند، مستقیم یا غیر مستقیم کمکی بکنند، با او همسفره شوند و... از معدود دفعاتی که اشک هاله را دیدم در مواجهه با این دختر بود، گمانم دمدمای عید بود، همه تلاش‌هایش برای اینکه هدیه‌ای به او بدهد با برخورد سرد و گاه برخوردنده آن فرد مواجه شده بود و دیروقت همان شب دیدم که گریه می‌کند که « چرا این دختر چنین می‌کند...»

▪️ خبر رسیده بود، فرزند یکی از همبندی‌ها که در رجایی شهر زندانی بود توسط زندانیان عمومی ضرب و شتم شده، هاله تا رسیدن خبر سلامتی و زمان ملاقات بعدی برای همراهی با مادر آن پسر روزه گرفت و در سکوت او را همراهی کرد.

🔺 با آنکه می‌دانست حال مهندس سحابی خوب نیست دلش رضا نبود به مرخصی رفتن، می‌گفت من رویم نمی‌شود از برابر چشم کسانی که مدتهاست پایشان را از اینجا بیرون نگذاشته اند بروم مرخصی. متاسفانه رفت. تا لحظات آخر آن روز برایمان آواز خواند و شو تلویزیونی اجرا کرد، در حالی که دو قطره اشک ته چشمان مهربانش برق میزد...



#جنبش_سبز
#هدی_صابر
#هاله_سحابی
#هاله_در_زندان
#عزت‌الله_سحابی

https://bit.ly/3iKwSwW
https://t.me/DaghdagheIran
https://instagram.com/daghdaghe.iran?utm_medium=copy_link
Forwarded from ایران فردا
❇️ برای مادرِجنبش سبز که درخت زندگی می‌نِشانَد!

💢 فاطمه گوارایی
@iranfardamag

🔸 اولین خاطره‌ام از پروین فهیمی به روزی بازمی‌گردد که او در شورای شهر تهران حضور یافته و دادخواهی اش را در رابطه با شهادت سهراب برای اعضای شورای شهر شرح می داد. یادم نمی‌ر‍ود علیرضا دبیر عضو شورای وقت شهر تهران سرش را پایین انداخته و شانه‌هایش می لرزید. پهلوان در اندوه دردناک مادر سهراب غرق شده بود.

🔹 همه ما سعی او میان مجلس و دادگاه انقلاب، میان شورای شهر و پزشکی قانونی ، میان زندان اوین و بیمارستانهای تهران را یادمان نمی رود که چگونه و در همه جا به دنبال نشانی از سهراب اش بود و در انتهای این سعی میان صفا و مروه، پیکر درخون غلطیده سهرابش را تحویل گرفت.

🔸 اینک ۱۳ سال از شهادت سهراب‌های جنبش سبز می‌گذرد. سال‌هایی که مادرپروین ، خون سهراب را چون صلیب بر دوش کشیده و می کشد. او در طی این سالها دغدغه هایش را فراتر و بزرگتر از دردها و رنج های مادرِ سهرابِ تنها، تعریف کرد. و نیروی مادرانه اش را ذیل پرچم حق‌خواهی همه مادران داغدار و آسیب دیده و همه ملت ایران قرارداد.

🔹 برای او که اینک در قامت یک چهره ملی تجلی یافته است ایران، تنها در صورت برخورداری از آبادی و آزادی است که معنا می یابد و اینکه برابری و عدالت خواهی ، دموکراسی و آزادی ، و زندگی در صلح و دوستی و سلامتی، آرمانی که آرزوی سهرابش بود، تنها در یک گذارخشونت پرهیز به بار خواهد نشست.

🔸 در طی این 13 سال او لحظه ای از پا ننشسته است اما دادخواهی او هیچگاه رنگ خونخواهی و خشونت به خود نگرفت. بلکه به مادر صلحی تبدیل شد که درخت می نشاند نه آتش! او به دنبال اعدام قاتلان فرزندش نبود بلکه خواستار افشای آمران به جنایات بود. او حاضر شد از خون فرزندش بگذرد به شرط آن که همه زندانیان سیاسی آزاد شوند .

🔹 او و خانواده در این سالها آزار بسیار دیدند و حتی فرزندش سهیل نیز به دلیل احساس نامنی از زیستن در ایران ناچار به ترک وطن شد و سرانجام نیز دور از سرزمین مادری بدرود حیات گفت. سرنوشتی که یادآور زندگی سخت و دردناک هزاران هم وطن ما در تبعید و تنهایی و آوارگی در غربت است ، اما نگرانی از آینده این سرزمین، او را که اینک به مثابه یکی از نمادهای درخشان جنبش سبز و مادر ایران زمین بشمار می رود، همپای نگرانی مردم و جوانان آن در تک تک رویدادهای تلخ و شیرینش ساخته است. به گونه ای که با هر شادی اش شاد و با هر اندوهش اندوهگین و عزادار می شود .

🔸 اینک برای این مادر دوباره شهادت و پرواز سهراب زنده می شود در زمانی که پیکر سهیل عزیزش را باید به همان خاکی بسپارد که سهراب را در ان قرار داده در همان ماه ،در همان روزها و درهمان خاک ! باشد روزی که تحقق آرمانهای سهراب و سهیل داغ دل این مادر و این مادران را آرامش ببخشد.


#پروین_فهیمی
#فاطمه_گوارایی
#سهیل_اعرابی #سهراب_اعرابی #جنبش_سبز

https://bit.ly/3O7CPQo
https://t.me/iranfardamag