سرخط
Photo
🔴 #سرخط : افسارگسیختگی سلبریتیهای ولایی و عملکرد بازیگرانی چون سحر قریشی، هرگز قائم به ذات و در محدودهی همان جهتگیریها، ایستادگی علیه تودهی مردم و اتکا بر منافع شخصیشان نبوده است.
گویا در منطق سلبریتیسم حاضر، با حلول یک «جمهوری اسلامیِ» دیگر در زبان و جهانبینی آنان روبهرو هستیم. چرا که تنها در این شرایط است که حتی اعتراض علیه رفتار غیرانسانی یک بازیگر از سوی بازیگری دیگر، خود حامل فاجعهی دیگری میشود.
«پرویز پرستویی» ضمن ابراز تاسف از عملکرد سحر قریشی از ضرورتِ «حکمِ یک روز کامل اشتغال به پارکبانی» جهت درس عبرت او شد.
⚪️ بله، در خاستگاه اجتماعی و شاخص منافع طبقاتی اینان، شغل و معیشت کارگران در مقام «وجه تنبیهی» معنا میشود!
برای کارگران شهرداری و پاکبانان که زیست خود را میان ماهها معوقات مزدی، اخراجهای پیاپی، فقدان امنیت شغلی و زندگی، زیر فشار خط فقر مطلق ۹ میلیون تومانی سر میکنند، راه امرار معاش و شغلشان، مصداق غاییترین نوع حکم و تنبیه است و برای مقام متمایز بازیگران، چه تنبیهی بالاتر از آنکه یک روز کامل را به پاکبانی مشغول باشند؟
اینجا همان نقطهای است که تکثرِ حاکمیت در فیگورهای مشهورشان را مشاهده میکنیم. در کارنامهی ۴۲ سالهی جمهوری اسلامی که از احکام شلاق، گلوله، ردیف سالیان حبس و پروندهسازیهای امنیتی علیه کارگرانْ پُر است، صدور احکام قضایی تنبیهی و بهسخره گرفتن ماهیت و زیستشان نیز امر تازهای نیست. مورد مشخص صدور حکم کار در غسالخانهها و شستن میت برای متهمان، همان فشاری را بر کارگران سردخانهها وارد میکند که خوانشِ تنبیهی بر زیست کارگران پاکبانی. تودهای بیچیز و اسیر در میان حاکمیتی ضدکارگر که حتی دفاع لفظی یک سلبریتی از آنان، به فاجعهی دیگری بدل میشود.
#سلبریتی_ولایی
#کارگر_فریادرس_ندارد
«متن از گروه نویسندگان #سرخط »
@Sarkhatism
گویا در منطق سلبریتیسم حاضر، با حلول یک «جمهوری اسلامیِ» دیگر در زبان و جهانبینی آنان روبهرو هستیم. چرا که تنها در این شرایط است که حتی اعتراض علیه رفتار غیرانسانی یک بازیگر از سوی بازیگری دیگر، خود حامل فاجعهی دیگری میشود.
«پرویز پرستویی» ضمن ابراز تاسف از عملکرد سحر قریشی از ضرورتِ «حکمِ یک روز کامل اشتغال به پارکبانی» جهت درس عبرت او شد.
⚪️ بله، در خاستگاه اجتماعی و شاخص منافع طبقاتی اینان، شغل و معیشت کارگران در مقام «وجه تنبیهی» معنا میشود!
برای کارگران شهرداری و پاکبانان که زیست خود را میان ماهها معوقات مزدی، اخراجهای پیاپی، فقدان امنیت شغلی و زندگی، زیر فشار خط فقر مطلق ۹ میلیون تومانی سر میکنند، راه امرار معاش و شغلشان، مصداق غاییترین نوع حکم و تنبیه است و برای مقام متمایز بازیگران، چه تنبیهی بالاتر از آنکه یک روز کامل را به پاکبانی مشغول باشند؟
اینجا همان نقطهای است که تکثرِ حاکمیت در فیگورهای مشهورشان را مشاهده میکنیم. در کارنامهی ۴۲ سالهی جمهوری اسلامی که از احکام شلاق، گلوله، ردیف سالیان حبس و پروندهسازیهای امنیتی علیه کارگرانْ پُر است، صدور احکام قضایی تنبیهی و بهسخره گرفتن ماهیت و زیستشان نیز امر تازهای نیست. مورد مشخص صدور حکم کار در غسالخانهها و شستن میت برای متهمان، همان فشاری را بر کارگران سردخانهها وارد میکند که خوانشِ تنبیهی بر زیست کارگران پاکبانی. تودهای بیچیز و اسیر در میان حاکمیتی ضدکارگر که حتی دفاع لفظی یک سلبریتی از آنان، به فاجعهی دیگری بدل میشود.
#سلبریتی_ولایی
#کارگر_فریادرس_ندارد
«متن از گروه نویسندگان #سرخط »
@Sarkhatism
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 در روز جهانی مقابله با کار کودک، یادی کنیم از احسان علیخانی (از سلاطینِ رمانتیزه کردنِ فلاکت) و شرکای وی در "صنعتِ خیریه" که از کارِ کودکان عادیسازی میکنند.
#لغو_کار_کودک #سلبریتی_ولایی
@sarkhatism
#لغو_کار_کودک #سلبریتی_ولایی
@sarkhatism
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 کارگران هفتتپه ۴۸ روز است که با جیبهای خالی در گرما و شرجیِ طاقتفرسا مبارزه میکننداما یک نماینده مجلس که امروز برای شوآف بهمیان کارگران رفته بود، تنها پس از یکساعت دچار گرمازدگی شد.
این است تفاوت زحمتکشان و مفتخورهای غارتگر.
#طبقه_کارگر #مبارزه_طبقاتی #سلبریتی_ولایی #پیکار_کف_خیابان
@sarkhatism
این است تفاوت زحمتکشان و مفتخورهای غارتگر.
#طبقه_کارگر #مبارزه_طبقاتی #سلبریتی_ولایی #پیکار_کف_خیابان
@sarkhatism
سرخط
Video
🔴وقتی خانمِ سلبریتی اسوهی کار و تلاش است و شما بیدست و پا!
🔹بسیاری تصور میکنند نقطه زاده شدن یک سلبریتی، فعالیت حرفهای او با تم غالبا هنری بوده است. تصور رایج این است که سلبریتی چون حرفهای بوده و کارش را خوب انجام داده، آدم معروف شده است! در اکثر موارد اما سلبریتی خود را به هر در و دیواری زده است تا چشمهایی برای دیدن و گوشهایی برای شنیده شدن پیدا کند.
بهاره رهنما یکی از این سلبریتیهای آبگوشتی چند سال اخیر است.
♦️بهاره رهنما، واقعا هر کاری کرده است تا بر سر زبانها بیافتد. از بازیگری در سریالهای حکومتی تا لوسبازی و جلفبازی در سریالهای میانمایه. از توسل به خیریهها و ولگردی در گالریهای ظاهرا هنری تا این اخیرا، شرچرخ زدن در عالم شعر و رمان.
او اما یک ترفند دیگر نیز برای دیده شدن یادگرفته است: وراجی در مورد ماهیت انسان و مسائل اجتماعی روز به شکلی سخیف، معمولی و عامهپسند. مهم این است که موضوع کمی حساسیت برانگیز باشد (مثلا در مورد کار و فقر و انتخابات سیاسی) و در روی دیگر سکه مشتی دوست و آشنا هم در مجلات زرد داشته باشد تا عکسش با یکی از همین اضهارنظرها روی جلد چاپ شود.
♦️آنچه بیش از همه اهمیت دارد اما این است که او فقط مثال درشتی از هژمون غالب شدهای است که سعی دارد خود را به میانجی بهارهرهنماها به صورت مداوم بازنمایی و بازتولید کند. به میانجی سوژههایی که با نشان دادن سبک زندگی اصطلاحا لاکچری خود به دیگران، تمام زورشان این است که نشان دهند آنچه دارند در نتیجه تلاش و کوشش طاقت فرسایشان به دست آمده است و دیگران در میان این همه تلاش و زرنگی، مشتی پخمه و مفلوک هستند. به عبارت دیگر آنها تلاش زیادی میکنند تا بادآوردههای خود را توجیهپذیر، مجاز، بدون عذاب وجدان و حلالیزه اسلامی کنند. آنها قرار نیست شعورشان به فهم مناسبات طبقاتی، اختلاف سطح درآمد، تضاد منافع تشدید یافته با سیاستهای امثال پدر خاتمی ها و ... برسد. آنها فقط میدانند که با آویزان شدن به مفاهیمی همچون کار و تلاش میتوانند سیاهی خود را در این جامعه سفید کنند. مشتی زالو که از کار دیگران زیستهاند و به فصل انتخاباتِ به یکباره سیاسی میشوند و لقمه در خون مردم میزنند اما هرآنچه با یک مشت بازی و بازیگری میانمایه (که به درستی مفهوم درستی است) و تکاپوهای حقارت آمیز دیده شدنهای اینستاگرامی به دست آورده اند را حق خود بدانند و دیگران را پست و زیر و خدماتچی و بیدست و پا خطاب کنند!!
#بهاره_رهنما
#سلبریتی_حکومتی
@sarkhatism
🔹بسیاری تصور میکنند نقطه زاده شدن یک سلبریتی، فعالیت حرفهای او با تم غالبا هنری بوده است. تصور رایج این است که سلبریتی چون حرفهای بوده و کارش را خوب انجام داده، آدم معروف شده است! در اکثر موارد اما سلبریتی خود را به هر در و دیواری زده است تا چشمهایی برای دیدن و گوشهایی برای شنیده شدن پیدا کند.
بهاره رهنما یکی از این سلبریتیهای آبگوشتی چند سال اخیر است.
♦️بهاره رهنما، واقعا هر کاری کرده است تا بر سر زبانها بیافتد. از بازیگری در سریالهای حکومتی تا لوسبازی و جلفبازی در سریالهای میانمایه. از توسل به خیریهها و ولگردی در گالریهای ظاهرا هنری تا این اخیرا، شرچرخ زدن در عالم شعر و رمان.
او اما یک ترفند دیگر نیز برای دیده شدن یادگرفته است: وراجی در مورد ماهیت انسان و مسائل اجتماعی روز به شکلی سخیف، معمولی و عامهپسند. مهم این است که موضوع کمی حساسیت برانگیز باشد (مثلا در مورد کار و فقر و انتخابات سیاسی) و در روی دیگر سکه مشتی دوست و آشنا هم در مجلات زرد داشته باشد تا عکسش با یکی از همین اضهارنظرها روی جلد چاپ شود.
♦️آنچه بیش از همه اهمیت دارد اما این است که او فقط مثال درشتی از هژمون غالب شدهای است که سعی دارد خود را به میانجی بهارهرهنماها به صورت مداوم بازنمایی و بازتولید کند. به میانجی سوژههایی که با نشان دادن سبک زندگی اصطلاحا لاکچری خود به دیگران، تمام زورشان این است که نشان دهند آنچه دارند در نتیجه تلاش و کوشش طاقت فرسایشان به دست آمده است و دیگران در میان این همه تلاش و زرنگی، مشتی پخمه و مفلوک هستند. به عبارت دیگر آنها تلاش زیادی میکنند تا بادآوردههای خود را توجیهپذیر، مجاز، بدون عذاب وجدان و حلالیزه اسلامی کنند. آنها قرار نیست شعورشان به فهم مناسبات طبقاتی، اختلاف سطح درآمد، تضاد منافع تشدید یافته با سیاستهای امثال پدر خاتمی ها و ... برسد. آنها فقط میدانند که با آویزان شدن به مفاهیمی همچون کار و تلاش میتوانند سیاهی خود را در این جامعه سفید کنند. مشتی زالو که از کار دیگران زیستهاند و به فصل انتخاباتِ به یکباره سیاسی میشوند و لقمه در خون مردم میزنند اما هرآنچه با یک مشت بازی و بازیگری میانمایه (که به درستی مفهوم درستی است) و تکاپوهای حقارت آمیز دیده شدنهای اینستاگرامی به دست آورده اند را حق خود بدانند و دیگران را پست و زیر و خدماتچی و بیدست و پا خطاب کنند!!
#بهاره_رهنما
#سلبریتی_حکومتی
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 سلبریتی و آقازاده
🔷 یکطرف سلبریتی خندان و محبوب برآمده از زهدان پروپاگاندای حاکمیت ایستاده، و در سوی دیگر شوهر متین و آقازادهاش یاسین رامین که با استفاده از رانت پدرش محمدعلی رامین مشاور مطبوعاتی احمدینژاد وارد کار تجارت شد. جوان رعنایی که با واردات چند میلیون دلار شیرخشک فاسد ناقابل و کشته شدن چند کودک از مصرف آنها، ناگزیر و زیر فشار باند رقیب به زندان محکوم گردید، اما با جلوس دولت جدید و با روش آشنای زد و بند، تبرئه و آزاد، و حالا مثل یک قهرمان به دامان همسر در خارج از کشور شتافته است. همسری که حالا دیگر دارد پتانسیل یک فعال اپوزیسیون شدن را نیز پیدا میکند. او که کلاه و لچکش را تا آزادی شوهر و رسیدنش به خارج بر سر داشت و گاهی هم نقهای نقلییی به شرایط میزد، حالا حجاب را کامل وانهاده و دست در دست شوهر صبور و درستکارش، با پولهای آن تجارت شریف و سلامت، و با پشتوانهی میلیونها هوادار مطیع، به زیست خود ادامه میدهد و احتمالا به زودی زود برای برانداختن جمهوری اسلامی از همه پیشی گرفته و رهبری ما را نیر خواهد پذیرفت.
📣 در این وانفسا، و در حال مشاهدهی این عکس عاشقانهی ولنتاینی - که برای من تصویر نمادین پیوند نامیمون رانت و فساد حکومتی با سینمای امروز ایران است- تنها میتوان فریاد زد:
زندهباد به رانت،زندهباد به فساد،زندهباد به دروغ،زندهباد به پولشویی،زندهباد به همدستی با جانیان جمهوری اسلامی،زندهباد به رسانههای معیوب آویزان از بند تنبان سلبریتیها،زندهباد به بچهزرنگهای سوار بر شانههای ما،زندهباد به کاسبان رنج و زندهباد به این کثافت تا گلو رسیده.
از توییتر پویان مقدسی
#مهنار_افشار
#یاسین_رامین
#سلبریتی
@sarkhatism
🔷 یکطرف سلبریتی خندان و محبوب برآمده از زهدان پروپاگاندای حاکمیت ایستاده، و در سوی دیگر شوهر متین و آقازادهاش یاسین رامین که با استفاده از رانت پدرش محمدعلی رامین مشاور مطبوعاتی احمدینژاد وارد کار تجارت شد. جوان رعنایی که با واردات چند میلیون دلار شیرخشک فاسد ناقابل و کشته شدن چند کودک از مصرف آنها، ناگزیر و زیر فشار باند رقیب به زندان محکوم گردید، اما با جلوس دولت جدید و با روش آشنای زد و بند، تبرئه و آزاد، و حالا مثل یک قهرمان به دامان همسر در خارج از کشور شتافته است. همسری که حالا دیگر دارد پتانسیل یک فعال اپوزیسیون شدن را نیز پیدا میکند. او که کلاه و لچکش را تا آزادی شوهر و رسیدنش به خارج بر سر داشت و گاهی هم نقهای نقلییی به شرایط میزد، حالا حجاب را کامل وانهاده و دست در دست شوهر صبور و درستکارش، با پولهای آن تجارت شریف و سلامت، و با پشتوانهی میلیونها هوادار مطیع، به زیست خود ادامه میدهد و احتمالا به زودی زود برای برانداختن جمهوری اسلامی از همه پیشی گرفته و رهبری ما را نیر خواهد پذیرفت.
📣 در این وانفسا، و در حال مشاهدهی این عکس عاشقانهی ولنتاینی - که برای من تصویر نمادین پیوند نامیمون رانت و فساد حکومتی با سینمای امروز ایران است- تنها میتوان فریاد زد:
زندهباد به رانت،زندهباد به فساد،زندهباد به دروغ،زندهباد به پولشویی،زندهباد به همدستی با جانیان جمهوری اسلامی،زندهباد به رسانههای معیوب آویزان از بند تنبان سلبریتیها،زندهباد به بچهزرنگهای سوار بر شانههای ما،زندهباد به کاسبان رنج و زندهباد به این کثافت تا گلو رسیده.
از توییتر پویان مقدسی
#مهنار_افشار
#یاسین_رامین
#سلبریتی
@sarkhatism
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما امروز بجای هنر سیاسی به سیاست هنر نیاز داریم. سیاستی که میدانی دیگر در برابر میدان تهوعآور گفتمان حاکم بسازد. دقیقا این در آغوش کشیدن یک بزنگاه است. عریان شدن مغز متعفنی که در زیر پوست پر زرق و برق پنهان بود و در چنین تلاقیهایی حقیقت وجودیاش عیان شد. در برابر این حجم از عریانی وقاحت و کاسه لیسی در برابر قدرت هنربندان عرصه رسمی چه باید کرد؟
باید میدانی دیگر ساخت. دقیقا از میان همه تنگناها، کورهراهها و با وجود سدهای رسمی و غیررسمی که برای هر قدم به اندازه هزاران قدم توان و انرژی زایل میکنند. وگرنه خوش باشی. هنر را همچون راحتالحلقوم پایین دادن رسمش این چنین چاکری و کرنش در برابر شر است.
پ.ن: از قربان صدقه رفتن جواد عزتی که بگذریم باید به امیر جدیدی گفت اتفاقا حواست باشد که لباس تخممرغفروشها را نپوشی. چون باید لباسی متناسب یا شرافت نداشتهات به تن کنی!
باقی بقایتان...
از صفحه اینستاگرام محمدحسین میربابا
#هنربندان
#سلبریتی_حکومتی
#پفیوزهای_زمانهات_را_بشناس
@sarkhatism
باید میدانی دیگر ساخت. دقیقا از میان همه تنگناها، کورهراهها و با وجود سدهای رسمی و غیررسمی که برای هر قدم به اندازه هزاران قدم توان و انرژی زایل میکنند. وگرنه خوش باشی. هنر را همچون راحتالحلقوم پایین دادن رسمش این چنین چاکری و کرنش در برابر شر است.
پ.ن: از قربان صدقه رفتن جواد عزتی که بگذریم باید به امیر جدیدی گفت اتفاقا حواست باشد که لباس تخممرغفروشها را نپوشی. چون باید لباسی متناسب یا شرافت نداشتهات به تن کنی!
باقی بقایتان...
از صفحه اینستاگرام محمدحسین میربابا
#هنربندان
#سلبریتی_حکومتی
#پفیوزهای_زمانهات_را_بشناس
@sarkhatism
سرخط
Video
🔴 وقتی لیبرالها گاز میگیرند
این دو جرثومه که اینگونه از شنیدن صدای مخالف برآشفته شدهاند، مشت به میز کوبیدهاند، منتقد را به برخورد فیزیکی تهدید کردهاند، او را فحش دادهاند و انگشت وسط به او نشان دادهاند و جلسه را ترک کردهاند دو عنصری هستند که هر چند با هم تفاوت دارند اما هر دو منافعی در حفظ وضع موجود دارند که آنها را به هم پیوند میدهد.
یکی رضا کیانیان، سلبریتی گندهگویی است صاحب خروارها ادعا و البته همزمان تواب دههی شصت و چوبزن حراجیهای هنری برای فروش آثار به میلیاردهای وطنی و مدرس کلاسهای آموزشی افسران جنگ نرم که البته در جریان «قیام ژینا» تصمیم گرفت برای حفظ وجههی مردمی نقهایی هم به حکومت بزند.
آن دیگری مهدی یزدانیخرم، آدم اصلی مافیای ادبیات در ایران است. کسی که با خیمه زدن بر بخش ادبیات نشر چشمه هر صدای ادبیات مستقلی را خفه کرده و موجبات نابودی نشرهای کوچکی را که امکان نفس کشیدن ادبیات مترقی بود را فراهم آورده است.
از دستاوردهای مهم و بزرگ مهدی یزدانیخرم تبدیل ادبیات در ایران به امری مافیایی-خانوادگی و نابودی مقولهی «نقد ادبی» است. کتابهای ادبیای که زیر نظر یزدانیخرم و دوستانش منتشر میشود، در نشریاتی که آنها منتشر میکنند معرفی میشود، در جشنوارههایی که داورانش همین افراد هستند جایزه میگیرد و هیچ نقد ادبی مستقلی امکان راه پیدا کردن به نشریات را ندارد.
این دو نفر البته خیلی «لیبرال» و خیلی «آزادیخواه» هم هستند. از همان لیبرالهایی که اعتقاد دارند آزادی انسان را تنها بازار آزاد تضمین میکند و ستم طبقاتی سرنوشت بشریت است. حامیان جهانی که در آن زرنگتر و شارلاتانترها و غارتگرترها برنده میشوند و دیگران میبازند و این عین «آزادی» است. اما در این «آزادی» باید صدای مخالف و منتقدی را که هیچ چیزی ندارد، در هیچ نشریهای نفوذ و پارتی ندارد، بخشی از هیچ مافیایی نیست و تنها «حرف» دارد و سوال از اینکه «سلبریتی باید منبع درآمدش را روشن کند» را به هر شیوهای خفه کرد.
مسئله فقط کثافتکاری این افراد در جلسه نیست، مسئله فقط این نیست که چون پاسخی نداشتهاند که بدهند روی میز کوبیدهاند، به سمت منتقد حملهی فیزیکی کردهاند، انگشت وسط نشان دادهاند و در نهایت از جلسه «فرار» کردهاند. مسئله این است که به گفتهی برگزارکنندهی جلسه خواستار منتشر نشدن فیلم نشست شدهاند و برای برگزارکنندگان نشست خط و نشانهای حقوقی و قضایی کشیدهاند.
تازه اینها هنوز قدرت هم ندارند. هرچند در تمام دهههای گذشته مشغول پاچهخواری و کرنش برای اصحاب قدرت بودهاند اما هنوز قدرت ندارند تا منتقد را به چارمیخ بکشند. و مشکلی هم با «وضع موجود» ندارند. نه وضع موجود حاکم در جمهوری اسلامی، نه هر نظم سرمایهدارانهی دیگری که جایگزین جمهوری اسلامی شود. اینها چهرههای هنری-فرهنگی ستمکاری و غارت و بهرهکشیاند و ستم و غارت و بهرهکشی بدون آنها نمیتواند کاری از پیش ببرد. با این وجود همین چهرههای هنری-فرهنگی در همین نشست نشان میدهند در صورت لزوم میتوانند به راحتی آب خوردن تبدیل به سانسورچی و شکنجهگر و پلیس هم بشوند. این نمای کوتاهی است از جنگ نابرابر سلبریتیها، مافیاییها، فاشیستها و پلیسها علیه هر نوع خلاقیت هنری و ادبی و هر شکلی از نقد ادبی که هنوز «نقد» باشد و نه رپرتاژآگهی سفارشی. آنها تا در معرض این قرار میگیرند که کسانی به جای امضا گرفتن آنها را نقد میکنند آن چماقدار پنهان شده پشت ژستهای تهوعآورشان را بیرون میریزند. این همان «آزادی»ای است که اینها وعده میدهند. خوب نگاه کنیم.
#سلبریتی
#مزدوران_فرهنگی
#صنعت_فرهنگ
#لیبرالیسم
#فاشیسم
@sarkhatism
این دو جرثومه که اینگونه از شنیدن صدای مخالف برآشفته شدهاند، مشت به میز کوبیدهاند، منتقد را به برخورد فیزیکی تهدید کردهاند، او را فحش دادهاند و انگشت وسط به او نشان دادهاند و جلسه را ترک کردهاند دو عنصری هستند که هر چند با هم تفاوت دارند اما هر دو منافعی در حفظ وضع موجود دارند که آنها را به هم پیوند میدهد.
یکی رضا کیانیان، سلبریتی گندهگویی است صاحب خروارها ادعا و البته همزمان تواب دههی شصت و چوبزن حراجیهای هنری برای فروش آثار به میلیاردهای وطنی و مدرس کلاسهای آموزشی افسران جنگ نرم که البته در جریان «قیام ژینا» تصمیم گرفت برای حفظ وجههی مردمی نقهایی هم به حکومت بزند.
آن دیگری مهدی یزدانیخرم، آدم اصلی مافیای ادبیات در ایران است. کسی که با خیمه زدن بر بخش ادبیات نشر چشمه هر صدای ادبیات مستقلی را خفه کرده و موجبات نابودی نشرهای کوچکی را که امکان نفس کشیدن ادبیات مترقی بود را فراهم آورده است.
از دستاوردهای مهم و بزرگ مهدی یزدانیخرم تبدیل ادبیات در ایران به امری مافیایی-خانوادگی و نابودی مقولهی «نقد ادبی» است. کتابهای ادبیای که زیر نظر یزدانیخرم و دوستانش منتشر میشود، در نشریاتی که آنها منتشر میکنند معرفی میشود، در جشنوارههایی که داورانش همین افراد هستند جایزه میگیرد و هیچ نقد ادبی مستقلی امکان راه پیدا کردن به نشریات را ندارد.
این دو نفر البته خیلی «لیبرال» و خیلی «آزادیخواه» هم هستند. از همان لیبرالهایی که اعتقاد دارند آزادی انسان را تنها بازار آزاد تضمین میکند و ستم طبقاتی سرنوشت بشریت است. حامیان جهانی که در آن زرنگتر و شارلاتانترها و غارتگرترها برنده میشوند و دیگران میبازند و این عین «آزادی» است. اما در این «آزادی» باید صدای مخالف و منتقدی را که هیچ چیزی ندارد، در هیچ نشریهای نفوذ و پارتی ندارد، بخشی از هیچ مافیایی نیست و تنها «حرف» دارد و سوال از اینکه «سلبریتی باید منبع درآمدش را روشن کند» را به هر شیوهای خفه کرد.
مسئله فقط کثافتکاری این افراد در جلسه نیست، مسئله فقط این نیست که چون پاسخی نداشتهاند که بدهند روی میز کوبیدهاند، به سمت منتقد حملهی فیزیکی کردهاند، انگشت وسط نشان دادهاند و در نهایت از جلسه «فرار» کردهاند. مسئله این است که به گفتهی برگزارکنندهی جلسه خواستار منتشر نشدن فیلم نشست شدهاند و برای برگزارکنندگان نشست خط و نشانهای حقوقی و قضایی کشیدهاند.
تازه اینها هنوز قدرت هم ندارند. هرچند در تمام دهههای گذشته مشغول پاچهخواری و کرنش برای اصحاب قدرت بودهاند اما هنوز قدرت ندارند تا منتقد را به چارمیخ بکشند. و مشکلی هم با «وضع موجود» ندارند. نه وضع موجود حاکم در جمهوری اسلامی، نه هر نظم سرمایهدارانهی دیگری که جایگزین جمهوری اسلامی شود. اینها چهرههای هنری-فرهنگی ستمکاری و غارت و بهرهکشیاند و ستم و غارت و بهرهکشی بدون آنها نمیتواند کاری از پیش ببرد. با این وجود همین چهرههای هنری-فرهنگی در همین نشست نشان میدهند در صورت لزوم میتوانند به راحتی آب خوردن تبدیل به سانسورچی و شکنجهگر و پلیس هم بشوند. این نمای کوتاهی است از جنگ نابرابر سلبریتیها، مافیاییها، فاشیستها و پلیسها علیه هر نوع خلاقیت هنری و ادبی و هر شکلی از نقد ادبی که هنوز «نقد» باشد و نه رپرتاژآگهی سفارشی. آنها تا در معرض این قرار میگیرند که کسانی به جای امضا گرفتن آنها را نقد میکنند آن چماقدار پنهان شده پشت ژستهای تهوعآورشان را بیرون میریزند. این همان «آزادی»ای است که اینها وعده میدهند. خوب نگاه کنیم.
#سلبریتی
#مزدوران_فرهنگی
#صنعت_فرهنگ
#لیبرالیسم
#فاشیسم
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 چه چیزی لیبرالها و سلبریتیها را عصبانی کرد؟
چند روز پیش متنی را در مورد واکنش عصبی و فرار مهدی یزدانیخرم و رضا کیانیان در جلسهای در مورد مفهوم سلبریتی و در واکنش به سخنان مهدی خویی منتشر کردیم و نوشتیم: «از شنیدن صدای مخالف برآشفته شدهاند، مشت به میز کوبیدهاند، منتقد را به برخورد فیزیکی تهدید کردهاند، او را فحش دادهاند و انگشت وسط به او نشان دادهاند و جلسه را ترک کردهاند.» اکنون بخوانیم که مهدی خویی در آن جلسه چه گفت، یا به بیان دقیقتر چه میخواست بگوید که لیبرال مافیایی-فاشیست و سلبریتی کاسب را چنین برآشفته بود.
خلاصهی سخنان مهدی خویی به نقل از توئیتر او: «سلبریتی،کالای تولید شده توسط سرمایهداری، یا هرگونهای از معرفت که در زمینهای مقتدر است، نیست. بلکه واقعیتی نمادین از معادلات قدرت فرارسانهای است.
تحلیل و قضاوت و نقد سلبریتی برمبنای شخصیت، کاریزما، نبوغ و استعداد، و هر تحلیلی با مرکزیت قراردادن فرد یا افراد سلبریتی، اشتباه است. ارزش برساخته شده توسط قدرت فرارسانهای، بواسطهی سلبریتی ترویج داده میشود.
شهرت یا سلبریتی بودن امری صفر و یک نیست. نمیتوان گفت فردی یا مشهور است یا نیست. بلکه در کاربرد مفهوم سرمایه، میزان مطرح میشود. فردی که سرمایهی شهرت دارد نمیتواند ادعا کند که به صنعت شهرتی که تن به آن داده و سرمایهی فرارسانهای که تکرار حضور او را میسر کرده است، بیتوجه است.
سرمایهی شهرت نزد سلبریتی برای تبدیل شدن به سرمایهی اقتصادی لازم است معنایی تولید کند که تصدیق کنندهی اقتصادسیاسی قدرتی است که خریدار سرمایهی شهرت است. بنابراین سرمایهی شهرت در تبدیل به سرمایهی اقتصادی وارد ساحت معنایی میشود.
در دوران مدرنیتهی متأخر، شهرت برای افراد به مثابهی سرمایه عمل میکند، سرمایهای شبیه به آنچه بوردیو از آن تعبیر به سرمایهی نمادین میکرد سرمایهی شهرت به یک میدان مشخص محدود نمیشود. این عدم تحدید به یک میدان درواقع منتج از فراگیری رسانه به عنوان قدرتی فرا-سرمایهای است. سلبریتی درواقع با تبدیل سرمایهی شهرت به سرمایهی اقتصادی، کارگزار سرمایهی فرارسانهای میشود.
شهرت محصول کار فردی، سرمایهی فرارسانهای و تکرار بازنمایی در رسانه است. این سرمایه در گردش میان بدنهی اجتماعی است که ارزش مازاد تولید میکند. ارزش مازاد حاصل شده محصول زمان و کار کاربرانی است که دربارهی سلبریتی، نوشتهاند، آثار او را دیدهاند و دربارهی او صحبت کردهاند.
از بنیانهای نظریهی میدان بوردیو، استدلال او مبنی بر امکان تبدیل شدن سرمایهها به یکدیگر است. این قابلیت، لامحاله در مورد سرمایهی شهرت هم وجود دارد. قدرتی که منابع دولتیِ به حداقل رسیدهاش به افرادی ایدئولوژیک میرسد، و بخش خصوصی شدهاش به قدری از رانت اشباع شده است که دیگر کمتر پیش میآید ریشهی پولِ تولیدکننده، استودیو و یا سرمایهگذارِ کاری که فروش داشته است را گرفت و به جاهای گنده و گندهتری نرسید.
سلبریتی ارزشی را ترویج میدهد که قدرت فرارسانهای آن را ارزش خوانده است. این ارزش لزوماً و منطقاً بقای ساختار اقتصادیای که این سود را برای ایشان به ارمغان آورده را به همراه دارد. معنایی که سلبریتی بازنمایی میکند، لامحاله در جهت انباشت سرمایه برای قدرتی فرارسانهای عمل میکند. قدرتی که نهایت آمالاش سیاستزدایی از عرصهی عمومی است تا اقتصادسیاسی تولید کنندهی سلبریتی و محصولی که او در آن قرار میگیرد مورد توجه و نقد قرار نگیرد.»
این مجسمههای آزادیخواهی تحمل همین حرفها را هم ندارند و طوفان خندهها.
#سلبریتی
#مزدوران_فرهنگی
#صنعت_فرهنگ
#لیبرالیسم
#فاشیسم
@sarkhatism
چند روز پیش متنی را در مورد واکنش عصبی و فرار مهدی یزدانیخرم و رضا کیانیان در جلسهای در مورد مفهوم سلبریتی و در واکنش به سخنان مهدی خویی منتشر کردیم و نوشتیم: «از شنیدن صدای مخالف برآشفته شدهاند، مشت به میز کوبیدهاند، منتقد را به برخورد فیزیکی تهدید کردهاند، او را فحش دادهاند و انگشت وسط به او نشان دادهاند و جلسه را ترک کردهاند.» اکنون بخوانیم که مهدی خویی در آن جلسه چه گفت، یا به بیان دقیقتر چه میخواست بگوید که لیبرال مافیایی-فاشیست و سلبریتی کاسب را چنین برآشفته بود.
خلاصهی سخنان مهدی خویی به نقل از توئیتر او: «سلبریتی،کالای تولید شده توسط سرمایهداری، یا هرگونهای از معرفت که در زمینهای مقتدر است، نیست. بلکه واقعیتی نمادین از معادلات قدرت فرارسانهای است.
تحلیل و قضاوت و نقد سلبریتی برمبنای شخصیت، کاریزما، نبوغ و استعداد، و هر تحلیلی با مرکزیت قراردادن فرد یا افراد سلبریتی، اشتباه است. ارزش برساخته شده توسط قدرت فرارسانهای، بواسطهی سلبریتی ترویج داده میشود.
شهرت یا سلبریتی بودن امری صفر و یک نیست. نمیتوان گفت فردی یا مشهور است یا نیست. بلکه در کاربرد مفهوم سرمایه، میزان مطرح میشود. فردی که سرمایهی شهرت دارد نمیتواند ادعا کند که به صنعت شهرتی که تن به آن داده و سرمایهی فرارسانهای که تکرار حضور او را میسر کرده است، بیتوجه است.
سرمایهی شهرت نزد سلبریتی برای تبدیل شدن به سرمایهی اقتصادی لازم است معنایی تولید کند که تصدیق کنندهی اقتصادسیاسی قدرتی است که خریدار سرمایهی شهرت است. بنابراین سرمایهی شهرت در تبدیل به سرمایهی اقتصادی وارد ساحت معنایی میشود.
در دوران مدرنیتهی متأخر، شهرت برای افراد به مثابهی سرمایه عمل میکند، سرمایهای شبیه به آنچه بوردیو از آن تعبیر به سرمایهی نمادین میکرد سرمایهی شهرت به یک میدان مشخص محدود نمیشود. این عدم تحدید به یک میدان درواقع منتج از فراگیری رسانه به عنوان قدرتی فرا-سرمایهای است. سلبریتی درواقع با تبدیل سرمایهی شهرت به سرمایهی اقتصادی، کارگزار سرمایهی فرارسانهای میشود.
شهرت محصول کار فردی، سرمایهی فرارسانهای و تکرار بازنمایی در رسانه است. این سرمایه در گردش میان بدنهی اجتماعی است که ارزش مازاد تولید میکند. ارزش مازاد حاصل شده محصول زمان و کار کاربرانی است که دربارهی سلبریتی، نوشتهاند، آثار او را دیدهاند و دربارهی او صحبت کردهاند.
از بنیانهای نظریهی میدان بوردیو، استدلال او مبنی بر امکان تبدیل شدن سرمایهها به یکدیگر است. این قابلیت، لامحاله در مورد سرمایهی شهرت هم وجود دارد. قدرتی که منابع دولتیِ به حداقل رسیدهاش به افرادی ایدئولوژیک میرسد، و بخش خصوصی شدهاش به قدری از رانت اشباع شده است که دیگر کمتر پیش میآید ریشهی پولِ تولیدکننده، استودیو و یا سرمایهگذارِ کاری که فروش داشته است را گرفت و به جاهای گنده و گندهتری نرسید.
سلبریتی ارزشی را ترویج میدهد که قدرت فرارسانهای آن را ارزش خوانده است. این ارزش لزوماً و منطقاً بقای ساختار اقتصادیای که این سود را برای ایشان به ارمغان آورده را به همراه دارد. معنایی که سلبریتی بازنمایی میکند، لامحاله در جهت انباشت سرمایه برای قدرتی فرارسانهای عمل میکند. قدرتی که نهایت آمالاش سیاستزدایی از عرصهی عمومی است تا اقتصادسیاسی تولید کنندهی سلبریتی و محصولی که او در آن قرار میگیرد مورد توجه و نقد قرار نگیرد.»
این مجسمههای آزادیخواهی تحمل همین حرفها را هم ندارند و طوفان خندهها.
#سلبریتی
#مزدوران_فرهنگی
#صنعت_فرهنگ
#لیبرالیسم
#فاشیسم
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 دعا برای اسرائیل بر روی ویرانههایی از غزه
حماقت و ابتذال سلبریتیِ پوسیدهمغزی چون جاستین بیبر که برای اسرائيل جانی و اشغالگری که دهههاست بر خون و کشتار مردم فلسطین خانه ساخته «Pray For Israel» مینویسد به کنار، اوج حماقت او را در اینجا میتوان دید که این جملهی مهوع را بر روی عکسی از شاهکار جنایتکارانهی اسرائیل، بر روی عکسی از ویرانههای غزه مینویسد.
شاید هم منظور او از این کلمات، دعای خیر و موفقیت اشغالگران اسرائیلی در ادامه حملات و پاکسازی کامل غزه از وجود فلسطینیان است.
جرج مونبیوت در مطلبی با عنوان «سلبریتی، چهرهی خندان بازار» مینویسد: «نیازی نیست تعداد بیشماری مصاحبه ببینید و بخوانید تا متوجه شوید که در حال حاضر خصوصیات اصلیای که مردم در یک سلبریتی به دنبال آن هستند بلاهت، پوچی و زیبایی ظاهری است. این سلبریتیها میتوانند همچون پردهای خالی مورد استفاده قرار بگیرند که روی آن هر چیزی را میتوان نمایش داد. به جز چند مورد استثنا، آنهایی که کمتر چیزی برای گفتن دارند، از بیشترین امکانات برای حرفزدن بهرهمند هستند.»
ابتذال سلبریتیها به این شخص و آن شخص یا به داخل و خارج وابسته نیست. منطق سلبریتیگری در خدمت منطق بازار و سود و سرمایه همواره به نفع صاحبقدرتان میچرخد. از علی کریمی و فرخنژاد در ایران که در مقابل اربابان شاهاللهیشان دولا و راست میشوند و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر میدهند تا جاستین بیبر در آمریکا که برای ارتش اشغالگر اسرايیل دعا میکند. شگفتا! که با این حجم از اعتماد به نفس کاذب، دست به اظهار نظرهای سیاسی میزنند و با سادهسازی و سطحیکردن، به ترویج ابتذال و نادانی مشغولاند.
این تصویر و ظاهراً اشتباه البته صرفا اشتباهی از جانب یک سلبریتی نادان نیست. این تصویر را می توان بازنمودی از یک جنگ رسانهای حقیقی دانست. آنجا که غزه ویران میشود و دعاها و دلسوزیهای جهانی نثار اسرائیل. آنجا که فلسطینیان بیگناه، حیوان خطاب میشوند و کشتهشدنشان، کشتن حیواناتی وحشی بازنمایی میشود و کشته شدن اشغالگران اسرائیلی که به عنوان بخشی از دستگاه اشغال در سرزمینهای اشغالی، حتی بیرون از مرزهای توافقشدهی ۱۹۶۷ مشغول شهرکسازی و توامان سلب مالکیت و اخراج فلسطینیها از سرزمین خودشان بودهاند، مرگ انسانهایی بیگناه!
بله. ما نه فقط با یک جنگ سیاسی- اخلاقی بلکه با جنگی رسانهای طرفیم.
#سلبریتی
#صنعت_فرهنگ
#فاشیسم
#اضمحلال
#علیه_اشغال
@sarkhatism
حماقت و ابتذال سلبریتیِ پوسیدهمغزی چون جاستین بیبر که برای اسرائيل جانی و اشغالگری که دهههاست بر خون و کشتار مردم فلسطین خانه ساخته «Pray For Israel» مینویسد به کنار، اوج حماقت او را در اینجا میتوان دید که این جملهی مهوع را بر روی عکسی از شاهکار جنایتکارانهی اسرائیل، بر روی عکسی از ویرانههای غزه مینویسد.
شاید هم منظور او از این کلمات، دعای خیر و موفقیت اشغالگران اسرائیلی در ادامه حملات و پاکسازی کامل غزه از وجود فلسطینیان است.
جرج مونبیوت در مطلبی با عنوان «سلبریتی، چهرهی خندان بازار» مینویسد: «نیازی نیست تعداد بیشماری مصاحبه ببینید و بخوانید تا متوجه شوید که در حال حاضر خصوصیات اصلیای که مردم در یک سلبریتی به دنبال آن هستند بلاهت، پوچی و زیبایی ظاهری است. این سلبریتیها میتوانند همچون پردهای خالی مورد استفاده قرار بگیرند که روی آن هر چیزی را میتوان نمایش داد. به جز چند مورد استثنا، آنهایی که کمتر چیزی برای گفتن دارند، از بیشترین امکانات برای حرفزدن بهرهمند هستند.»
ابتذال سلبریتیها به این شخص و آن شخص یا به داخل و خارج وابسته نیست. منطق سلبریتیگری در خدمت منطق بازار و سود و سرمایه همواره به نفع صاحبقدرتان میچرخد. از علی کریمی و فرخنژاد در ایران که در مقابل اربابان شاهاللهیشان دولا و راست میشوند و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر میدهند تا جاستین بیبر در آمریکا که برای ارتش اشغالگر اسرايیل دعا میکند. شگفتا! که با این حجم از اعتماد به نفس کاذب، دست به اظهار نظرهای سیاسی میزنند و با سادهسازی و سطحیکردن، به ترویج ابتذال و نادانی مشغولاند.
این تصویر و ظاهراً اشتباه البته صرفا اشتباهی از جانب یک سلبریتی نادان نیست. این تصویر را می توان بازنمودی از یک جنگ رسانهای حقیقی دانست. آنجا که غزه ویران میشود و دعاها و دلسوزیهای جهانی نثار اسرائیل. آنجا که فلسطینیان بیگناه، حیوان خطاب میشوند و کشتهشدنشان، کشتن حیواناتی وحشی بازنمایی میشود و کشته شدن اشغالگران اسرائیلی که به عنوان بخشی از دستگاه اشغال در سرزمینهای اشغالی، حتی بیرون از مرزهای توافقشدهی ۱۹۶۷ مشغول شهرکسازی و توامان سلب مالکیت و اخراج فلسطینیها از سرزمین خودشان بودهاند، مرگ انسانهایی بیگناه!
بله. ما نه فقط با یک جنگ سیاسی- اخلاقی بلکه با جنگی رسانهای طرفیم.
#سلبریتی
#صنعت_فرهنگ
#فاشیسم
#اضمحلال
#علیه_اشغال
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 چرا هنرمندان تئاتر حق ندارند معترض باشند؟
طی روزهای اخیر شاهد اعتراض گستردهی هنرمندان تئاتر به حضور چند اینفلئونسر اینستاگرامی روی صحنهی تئاتر در جریان نمایشنامهخوانی "آدمخوارها" بودیم. ظاهرا حق با هنرمندان تئاتر است و خاک مقدس صحنه توسط سودجویانی که برای کسب درآمد بیشتر از اینفلئونسرهای اینستاگرامی استفاده کردهاند آلوده شده است. مشکل از جایی آغاز میشود که به یاد بیاوریم حضور اینفلئونسرها روی صحنهی تئاتر نتیجهی منطقی روندی است که اکثریت قاطع هنرمندان تئاتر در سالهای گذشته از آغاز آن حمایت و تا جایی که توانستند با آن همکاری کردند: خصوصیسازی تئاتر!
طی سالهای گذشته، به ویژه در دههی اخیر کمپین رسانهای وسیعی با مشارکت تعداد زیادی از هنرمندان تئاتر شکل گرفت که از این باور افسانهای دفاع میکرد که تنها راه نجات تئاتر کشور خصوصیسازی و سرمایهگذاری بخش خصوصی در تئاتر است و این مسیری است که همهی کشورها پیمودهاند. کافی است کلمهی خصوصیسازی تئاتر را در فضای مجازی جستجو کنید تا ببینید که بسیاری از معترضان امروز به "تباهی تئاتر"، مدافعان دیروز خصوصیسازی تئاتر بودهاند. برای نمونه پانتهآ بهرام که امروز از حضور اینفلئونسرها روی صحنهی تئاتر بسیار خشمگین شده چند سال پیش وقتی نمایش "عاشقانههای ناآرام" با شرکت سلبریتیهای سینما و قیمت بلیطی که در آن زمان بسیار گران بود و کارگردان آن یک جوان 28 ساله به نام مریم جلالیان بود در تالار وحدت با بزرگترین سالن نمایش آن زمان روی صحنه رفت، همین پانتهآ بهرام در مقابل بیانیهی اعتراضآمیز "کانون کارگردانان تئاتر" در گفتگویی در دفاع از حضور بچهپولدارها در تئاتر یقه دراند و از اینکه بزرگترین سالن تئاتری کشور را به یک بچهپولدار بیست و هشت ساله سپردهاند تا با سلبریتیهای سینما، تئاتر را به گند بکشد و پول دربیاورد دفاع کرد.
این مدافعان "هنرمند" بخش خصوصی هرگز در این مورد چیزی نگفتند که در کشورهای سرمایهداری اروپایی، بدون استثنا، قدیمیترین و عظیمترین نهادهای تولید و آموزش تئاتر همچنان با بودجهی عمومی تامین میشوند و تخصیص بخشی از بودجهی عمومی به تئاتر اساسا به این دلیل است که همهی طبقات جامعه بتوانند مخاطب تئاتر قرار بگیرند.
این هنرمندان حساس تئاتر نه تنها آن روز، بلکه همین امروز هم نه تنها در مقابل هجوم سلبریتیهای سینما به تئاتر سکوت میکنند بلکه حتی از این هجوم دفاع هم میکنند. زمینی که امروز اینفلئونسرهای اینستاگرامی وارد آن شدهاند قبلا با همدستی خود هنرمندان تئاتر توسط سلبریتیهای سینما شخم زده شده است. همان روندی که پای این سلبریتیها از بهاره رهنما و مهناز افشار تا محمدرضا گلزار و امین حیایی و محمدرضا فروتن را به صحنهی تئاتر باز کرد امروز شادی کاتب و علی کوچولو را به صحنه آورده است. قضیه هم بسیار ساده است: بخش خصوصی وقتی در حوزهی تئاتر سرمایهگذاری میکند مانند هر سرمایهگذاری دیگری به دنبال کسب سود بیشتر با هزینهی کمتر است نه جلب رضایت مردم یا هنرمندان تئاتر یا حمایت از یک "کار فرهنگی". این سود تا چندی پیش با بهاره رهنما و محمدرضا گلزار تامین میشد و حالا با قیمت و دستمزد پایینتری میتوان چند اینفلئونسر اینستاگرامی را روی صحنه آورد و همان مقدار و چه بسا بیشتر هم سود کرد.
باید به هنرمندان معترض تئاتر گفت: مگر از خصوصیسازی دفاع نمیکردید و آن را تنها راه نجات تئاتر کشور نمیدانستید؟ بفرمایید! این نتیجهی خصوصیسازی و این هم تئاتر نجات یافتهی کشور از راهی که شما با شور و هیجان از آن دفاع میکردید و میکنید. بله! باید به صراحت گفت هنرمندان تئاتر حق ندارند معترض باشند.
#سلبریتی
#صنعت_فرهنگ
#ابتذال
#اضمحلال
#تئاتر_خصوصی
#خصوصی_سازی
@sarkhatism
طی روزهای اخیر شاهد اعتراض گستردهی هنرمندان تئاتر به حضور چند اینفلئونسر اینستاگرامی روی صحنهی تئاتر در جریان نمایشنامهخوانی "آدمخوارها" بودیم. ظاهرا حق با هنرمندان تئاتر است و خاک مقدس صحنه توسط سودجویانی که برای کسب درآمد بیشتر از اینفلئونسرهای اینستاگرامی استفاده کردهاند آلوده شده است. مشکل از جایی آغاز میشود که به یاد بیاوریم حضور اینفلئونسرها روی صحنهی تئاتر نتیجهی منطقی روندی است که اکثریت قاطع هنرمندان تئاتر در سالهای گذشته از آغاز آن حمایت و تا جایی که توانستند با آن همکاری کردند: خصوصیسازی تئاتر!
طی سالهای گذشته، به ویژه در دههی اخیر کمپین رسانهای وسیعی با مشارکت تعداد زیادی از هنرمندان تئاتر شکل گرفت که از این باور افسانهای دفاع میکرد که تنها راه نجات تئاتر کشور خصوصیسازی و سرمایهگذاری بخش خصوصی در تئاتر است و این مسیری است که همهی کشورها پیمودهاند. کافی است کلمهی خصوصیسازی تئاتر را در فضای مجازی جستجو کنید تا ببینید که بسیاری از معترضان امروز به "تباهی تئاتر"، مدافعان دیروز خصوصیسازی تئاتر بودهاند. برای نمونه پانتهآ بهرام که امروز از حضور اینفلئونسرها روی صحنهی تئاتر بسیار خشمگین شده چند سال پیش وقتی نمایش "عاشقانههای ناآرام" با شرکت سلبریتیهای سینما و قیمت بلیطی که در آن زمان بسیار گران بود و کارگردان آن یک جوان 28 ساله به نام مریم جلالیان بود در تالار وحدت با بزرگترین سالن نمایش آن زمان روی صحنه رفت، همین پانتهآ بهرام در مقابل بیانیهی اعتراضآمیز "کانون کارگردانان تئاتر" در گفتگویی در دفاع از حضور بچهپولدارها در تئاتر یقه دراند و از اینکه بزرگترین سالن تئاتری کشور را به یک بچهپولدار بیست و هشت ساله سپردهاند تا با سلبریتیهای سینما، تئاتر را به گند بکشد و پول دربیاورد دفاع کرد.
این مدافعان "هنرمند" بخش خصوصی هرگز در این مورد چیزی نگفتند که در کشورهای سرمایهداری اروپایی، بدون استثنا، قدیمیترین و عظیمترین نهادهای تولید و آموزش تئاتر همچنان با بودجهی عمومی تامین میشوند و تخصیص بخشی از بودجهی عمومی به تئاتر اساسا به این دلیل است که همهی طبقات جامعه بتوانند مخاطب تئاتر قرار بگیرند.
این هنرمندان حساس تئاتر نه تنها آن روز، بلکه همین امروز هم نه تنها در مقابل هجوم سلبریتیهای سینما به تئاتر سکوت میکنند بلکه حتی از این هجوم دفاع هم میکنند. زمینی که امروز اینفلئونسرهای اینستاگرامی وارد آن شدهاند قبلا با همدستی خود هنرمندان تئاتر توسط سلبریتیهای سینما شخم زده شده است. همان روندی که پای این سلبریتیها از بهاره رهنما و مهناز افشار تا محمدرضا گلزار و امین حیایی و محمدرضا فروتن را به صحنهی تئاتر باز کرد امروز شادی کاتب و علی کوچولو را به صحنه آورده است. قضیه هم بسیار ساده است: بخش خصوصی وقتی در حوزهی تئاتر سرمایهگذاری میکند مانند هر سرمایهگذاری دیگری به دنبال کسب سود بیشتر با هزینهی کمتر است نه جلب رضایت مردم یا هنرمندان تئاتر یا حمایت از یک "کار فرهنگی". این سود تا چندی پیش با بهاره رهنما و محمدرضا گلزار تامین میشد و حالا با قیمت و دستمزد پایینتری میتوان چند اینفلئونسر اینستاگرامی را روی صحنه آورد و همان مقدار و چه بسا بیشتر هم سود کرد.
باید به هنرمندان معترض تئاتر گفت: مگر از خصوصیسازی دفاع نمیکردید و آن را تنها راه نجات تئاتر کشور نمیدانستید؟ بفرمایید! این نتیجهی خصوصیسازی و این هم تئاتر نجات یافتهی کشور از راهی که شما با شور و هیجان از آن دفاع میکردید و میکنید. بله! باید به صراحت گفت هنرمندان تئاتر حق ندارند معترض باشند.
#سلبریتی
#صنعت_فرهنگ
#ابتذال
#اضمحلال
#تئاتر_خصوصی
#خصوصی_سازی
@sarkhatism