سرخط
Photo
🔴 فاشیسم از رگ گردن به شما نزدیکتر است!
وقتی آموزشوپرورش اتباع را از ثبتنام کنکور بازمیدارد
🔶 بهعنوان معلم داوطلبی که بیش از شش سال است به کودکان مهاجر درس میدهد، تجارب بسیاری از سیاستها و رویکردهای بیگانهستیز در دستگاه آموزشوپرورش دیده و بارها درباره آن نوشتهام. اما رخداد تازهای این روزها و در ایام ثبتنام کنکور سراسری نوبت دوم جاری است که نمیتوان بر آن چشم بست. رخدادی که به معنای محرومیت اتباع غیرایرانی از ثبتنام در کنکور خواهد بود؛ هر چند در صفحه اول ثبتنام کنکور علاوه بر تابعیت ایران، نام شش کشور افغانستان، پاکستان، ترکیه، عراق، لبنان، هند و گزینهی سایر کشورها هم تعریف شده باشد.
🔶 ماجرا این است که در آرایش جدید سایت سازمان سنجش، علاوه بر ضرورت ثبتنام اولیه در سایت که مستلزم کد ملی یا کد فراگیر اتباع خارجی است، در مرحلهی دوم ثبتنام کنکور به «کد سوابق تحصیلی» نیاز است که عددی 19رقمی است و ربطی به کدهای پیشین دیپلم ندارد. برای دریافت این کد باید در سامانهی دیگری متعلق به آموزشوپرورش وارد شوید که برای فارغ.التحصیلان ورودی جداگانهای از دانشآموزان سال آخر دارد.
اما این ورودی خود مستلزم دریافت پیامک تأیید است، پیامکی که صرفاً به سیمکارت متعلق به خود فرد ارسال خواهد شد. نکته همینجاست: بیشتر داوطلبان اتباع فاقد سیمکارت هستند، زیرا سیمکارت مستلزم داشتن پاسپورت است و در موقعیت فعلی، حتی با پاسپورت هم سیمکارت داده نمیشود.
🔶 به همین سادگی، هزاران داوطلب اتباع از ثبتنام در کنکور محروم میشوند؛ زیرا نه فقط این سامانه اجازهی ورود نمیدهد، بلکه ادارات آموزشوپرورش هم نمیتوانند کاری بکنند. خصوصاً که سامانه حتی برای آنها هم مرتب از کار میافتد. (و لابد بابت همین ثبتنام کنکور تا پنجشنبه 24 فروردین تمدید شده است.) همچنان که تلفنهای مشاورهی سازمان سنجش پاسخگو نیستند.
🔶 این مسدود بودن ثبتنام برای افراد فاقد سیمکارت، در شرایطی است که برای دریافت وام ازدواج افراد زیر هجدهسال در سامانهی مربوطه گزینهای تعبیه شده است که از سیمکارت افراد دیگر استفاده کنند! یعنی ازدواج و فرزندآوری در این مملکت برای کودکان مجاز است، اما درس خواندن و دانشگاه رفتن نه!
متن ارسالی از یاران #همراه_سرخط
#فاشیسم
@sarkhatism
وقتی آموزشوپرورش اتباع را از ثبتنام کنکور بازمیدارد
🔶 بهعنوان معلم داوطلبی که بیش از شش سال است به کودکان مهاجر درس میدهد، تجارب بسیاری از سیاستها و رویکردهای بیگانهستیز در دستگاه آموزشوپرورش دیده و بارها درباره آن نوشتهام. اما رخداد تازهای این روزها و در ایام ثبتنام کنکور سراسری نوبت دوم جاری است که نمیتوان بر آن چشم بست. رخدادی که به معنای محرومیت اتباع غیرایرانی از ثبتنام در کنکور خواهد بود؛ هر چند در صفحه اول ثبتنام کنکور علاوه بر تابعیت ایران، نام شش کشور افغانستان، پاکستان، ترکیه، عراق، لبنان، هند و گزینهی سایر کشورها هم تعریف شده باشد.
🔶 ماجرا این است که در آرایش جدید سایت سازمان سنجش، علاوه بر ضرورت ثبتنام اولیه در سایت که مستلزم کد ملی یا کد فراگیر اتباع خارجی است، در مرحلهی دوم ثبتنام کنکور به «کد سوابق تحصیلی» نیاز است که عددی 19رقمی است و ربطی به کدهای پیشین دیپلم ندارد. برای دریافت این کد باید در سامانهی دیگری متعلق به آموزشوپرورش وارد شوید که برای فارغ.التحصیلان ورودی جداگانهای از دانشآموزان سال آخر دارد.
اما این ورودی خود مستلزم دریافت پیامک تأیید است، پیامکی که صرفاً به سیمکارت متعلق به خود فرد ارسال خواهد شد. نکته همینجاست: بیشتر داوطلبان اتباع فاقد سیمکارت هستند، زیرا سیمکارت مستلزم داشتن پاسپورت است و در موقعیت فعلی، حتی با پاسپورت هم سیمکارت داده نمیشود.
🔶 به همین سادگی، هزاران داوطلب اتباع از ثبتنام در کنکور محروم میشوند؛ زیرا نه فقط این سامانه اجازهی ورود نمیدهد، بلکه ادارات آموزشوپرورش هم نمیتوانند کاری بکنند. خصوصاً که سامانه حتی برای آنها هم مرتب از کار میافتد. (و لابد بابت همین ثبتنام کنکور تا پنجشنبه 24 فروردین تمدید شده است.) همچنان که تلفنهای مشاورهی سازمان سنجش پاسخگو نیستند.
🔶 این مسدود بودن ثبتنام برای افراد فاقد سیمکارت، در شرایطی است که برای دریافت وام ازدواج افراد زیر هجدهسال در سامانهی مربوطه گزینهای تعبیه شده است که از سیمکارت افراد دیگر استفاده کنند! یعنی ازدواج و فرزندآوری در این مملکت برای کودکان مجاز است، اما درس خواندن و دانشگاه رفتن نه!
متن ارسالی از یاران #همراه_سرخط
#فاشیسم
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 نئولیبرالیسم فاشیستی جمهوری اسلامی
🖊 تأملی در استراتژی اقتصاد سیاسی رژیم
☑️ به وضوح میتوان دید که ماشین دستگیری و کشتار جمهوری اسلامی بار دیگر پس از یک دور عقب رانده شدن سر قیام ژینا به کار افتاده است. انگار نه انگار که ۲۲ بهمن ماه بود که عفو عمومی صادر شد. وضع همان است که بود. بار دیگر به سراغ مبارزان خواهند آمد و در گرفتن یک به یک ما تردیدی به خود راه نمیدهند. اما ما همه واقفیم که این وضعیت جدیدی نیست. از دی ۱۳۹۶ به این طرف این چرخه بارها و بارها تکرار شده است. با چه وضعیتی مواجهایم و وظایف ما در برابرش چیست؟
☑️ ما با سیستمی مواجه هستیم که از یک سو منطق سود و انباشت سرمایهی حاکم بر آن مدتهاست که تابع تاکتیکهای نئولیبرالی است و هر دم سیاستهای انقباضی را به میانجی فشار به زندگی کارگران، بازنشستگان و معلمان و پرستاران وارد میآورد، و از سوی دیگر متأثر از خصایص فاشیستیاش انواع تبعیضها را بر زنان، خلقهای سکن در ایران (عرب، بلوچ، کورد، تورک، ترکمن و...) و نیز مذاهب غیر شیعه (سنی، بهایی و مسیحی به طور خاص) روا میدارد.
☑️ در واقع به نظر میرسد افزایش فشارهای نئولیبرالیستی به هنگام توجه مردمی به وجوه سیاسی-اجتماعی فاشیسم و افزایش فشارهای فاشیستی به هنگام توجه مردم به وجوه اقتصادی نئولیبرالیسم یک استرانژی است که حکومت میکوشد به میانجی آن حتی میان مبارزان دو دستگی ایجاد کند:
آنان که اولویت را به اعتراضات اقتصادی میدهند و هر شکلی از دست گذاشتن بر جلوههای فرهنگی فاشیسم جمهوری اسلامی را یک انحراف میفهمند. رویکردی که نتیجهی منطقی آن میتواند «محور مقاومتی شدن» باشد.
☑️ آنان که اولویت را به اعتراضات فرهنگی میدهند و هر شکلی از دست گذاشتن بر جلوههای اقتصادی نئولیبرالیسم جمهوری اسلامی را یک انحراف میفهمند. رویکردی که نتیجهی منطقی آن میتواند «برانداز شدن» (به معنی امید بستن به قدرتهای خارجی برای سرنگونی نظام) باشد.
☑️ بر ماست که در مواجهه با این استراتژی حاکمیت از درغلطیدن به دوگانهی فوق پرهیز کنیم و پیوستگی فاشیسم و نئولیبرالیسم را در پیکرهی واحد جمهوری اسلامی درک کنیم. این وضعیتی است که در فرانسهی امروز هم میتوان مشاهده کرد: در حالی که دولت بر سر سن بازنشستگی در حال فشار وارد کردن به مردم است و آنان را به شورش برمیانگیزد، سرکوب فاشیستی پلیس در خیابانها، جامعه را نسبت به نفس این برخوردها حساس میکند.
چنین است نهایت منطق نئولیبرالیسم: بازگشت به فاشیسم.
☑️ سیستم میکوشد تا به هنگام احساس شدن فشارهای اقتصادی، شرایط سرکوب فاشیستی اعمال کند و به هنگامی که جامعه نسبت به این فاشیسم حساس میشود، میکوشد تا آنان را درگیر امر معیشتی کند و آنان را از ادامهی مبارزه بازداشته و مجبور به چارهاندیشی به حال زندگی رومزره کند. این شگردیست که باید به آن آگاه باشیم و بکوشیم روی مرز باریکی راه مبارزه را بپیماییم.
☑️ این مرز باریک عبارت است از: درک «فرهنگ» به عنوان سپهری که جمهوری اسلامی هم به جهت اقتصادی و هم به جهت سیاسی در حال تنگ کردن عرصهی آن بر مردم است.
رژيم خواهان موجودات مچاله شدهای در عرصهی اقتصاد است که آنان را یارای هیچ عرض اندامی علیهاش نیست و هنگامی که با این واقعیت روبهرو میشود که آنان «دیگر تحمل نخواهند کرد»، سیمای سرکوب سیاسی را پیش میکشد تا رعب و وحشت را بر مردم مستولی گرداند و موجودات آسیبدیدهای از حیث سیاسی برجا بگذارد.
معنای «فرهنگ» یعنی تمامی آن لحظهای که «زندگی» به اعتبارش معنا مییابد. یعنی لحظهای که ما از بند اقتصاد وامیرهیم و نیز دیگر از سرکوب ترسی نداریم. به این معنی ما «برای زندگی میجنگیم».
شعار زیبایی که این روزها بار دیگر از زبان بازنشستگان شنیده میشود ترجمان همین صورتبندی است:
«زیر بار ستم نمیکنیم زندگی».
#نئولیبرالیسم
#فاشیسم
#جمهوری_اسلامی
@sarkhatism
🖊 تأملی در استراتژی اقتصاد سیاسی رژیم
☑️ به وضوح میتوان دید که ماشین دستگیری و کشتار جمهوری اسلامی بار دیگر پس از یک دور عقب رانده شدن سر قیام ژینا به کار افتاده است. انگار نه انگار که ۲۲ بهمن ماه بود که عفو عمومی صادر شد. وضع همان است که بود. بار دیگر به سراغ مبارزان خواهند آمد و در گرفتن یک به یک ما تردیدی به خود راه نمیدهند. اما ما همه واقفیم که این وضعیت جدیدی نیست. از دی ۱۳۹۶ به این طرف این چرخه بارها و بارها تکرار شده است. با چه وضعیتی مواجهایم و وظایف ما در برابرش چیست؟
☑️ ما با سیستمی مواجه هستیم که از یک سو منطق سود و انباشت سرمایهی حاکم بر آن مدتهاست که تابع تاکتیکهای نئولیبرالی است و هر دم سیاستهای انقباضی را به میانجی فشار به زندگی کارگران، بازنشستگان و معلمان و پرستاران وارد میآورد، و از سوی دیگر متأثر از خصایص فاشیستیاش انواع تبعیضها را بر زنان، خلقهای سکن در ایران (عرب، بلوچ، کورد، تورک، ترکمن و...) و نیز مذاهب غیر شیعه (سنی، بهایی و مسیحی به طور خاص) روا میدارد.
☑️ در واقع به نظر میرسد افزایش فشارهای نئولیبرالیستی به هنگام توجه مردمی به وجوه سیاسی-اجتماعی فاشیسم و افزایش فشارهای فاشیستی به هنگام توجه مردم به وجوه اقتصادی نئولیبرالیسم یک استرانژی است که حکومت میکوشد به میانجی آن حتی میان مبارزان دو دستگی ایجاد کند:
آنان که اولویت را به اعتراضات اقتصادی میدهند و هر شکلی از دست گذاشتن بر جلوههای فرهنگی فاشیسم جمهوری اسلامی را یک انحراف میفهمند. رویکردی که نتیجهی منطقی آن میتواند «محور مقاومتی شدن» باشد.
☑️ آنان که اولویت را به اعتراضات فرهنگی میدهند و هر شکلی از دست گذاشتن بر جلوههای اقتصادی نئولیبرالیسم جمهوری اسلامی را یک انحراف میفهمند. رویکردی که نتیجهی منطقی آن میتواند «برانداز شدن» (به معنی امید بستن به قدرتهای خارجی برای سرنگونی نظام) باشد.
☑️ بر ماست که در مواجهه با این استراتژی حاکمیت از درغلطیدن به دوگانهی فوق پرهیز کنیم و پیوستگی فاشیسم و نئولیبرالیسم را در پیکرهی واحد جمهوری اسلامی درک کنیم. این وضعیتی است که در فرانسهی امروز هم میتوان مشاهده کرد: در حالی که دولت بر سر سن بازنشستگی در حال فشار وارد کردن به مردم است و آنان را به شورش برمیانگیزد، سرکوب فاشیستی پلیس در خیابانها، جامعه را نسبت به نفس این برخوردها حساس میکند.
چنین است نهایت منطق نئولیبرالیسم: بازگشت به فاشیسم.
☑️ سیستم میکوشد تا به هنگام احساس شدن فشارهای اقتصادی، شرایط سرکوب فاشیستی اعمال کند و به هنگامی که جامعه نسبت به این فاشیسم حساس میشود، میکوشد تا آنان را درگیر امر معیشتی کند و آنان را از ادامهی مبارزه بازداشته و مجبور به چارهاندیشی به حال زندگی رومزره کند. این شگردیست که باید به آن آگاه باشیم و بکوشیم روی مرز باریکی راه مبارزه را بپیماییم.
☑️ این مرز باریک عبارت است از: درک «فرهنگ» به عنوان سپهری که جمهوری اسلامی هم به جهت اقتصادی و هم به جهت سیاسی در حال تنگ کردن عرصهی آن بر مردم است.
رژيم خواهان موجودات مچاله شدهای در عرصهی اقتصاد است که آنان را یارای هیچ عرض اندامی علیهاش نیست و هنگامی که با این واقعیت روبهرو میشود که آنان «دیگر تحمل نخواهند کرد»، سیمای سرکوب سیاسی را پیش میکشد تا رعب و وحشت را بر مردم مستولی گرداند و موجودات آسیبدیدهای از حیث سیاسی برجا بگذارد.
معنای «فرهنگ» یعنی تمامی آن لحظهای که «زندگی» به اعتبارش معنا مییابد. یعنی لحظهای که ما از بند اقتصاد وامیرهیم و نیز دیگر از سرکوب ترسی نداریم. به این معنی ما «برای زندگی میجنگیم».
شعار زیبایی که این روزها بار دیگر از زبان بازنشستگان شنیده میشود ترجمان همین صورتبندی است:
«زیر بار ستم نمیکنیم زندگی».
#نئولیبرالیسم
#فاشیسم
#جمهوری_اسلامی
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 اتحاد فاشیستها، امنیتیها و دم خروس
نکتهی ۱: چند روز پیش مجید توکلی در رشتهتوئیتی ادعا کرد نقدهای او به چپ شورایی و شوراگرا بخشی از اتهامات مندرج در دادنامهاش بوده است. توکلی در مقابل پرسش کسانی که خواهان توضیح بیشتر بودند یا کسانی که خواستار این بودند که مانند بخشهای دیگر دادنامه عکسی از این بخش هم منتشر کند مطلقا سکوت کرد. ادعای مجید توکلی این است که نقد او به بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی که خودشان در سالهای اخیر تحت سرکوب حکومت بودهاند، بسیاری از آنها زندانی شدهاند، برخی از آنها هنوز در زندان به سر میبرند و یا دارای پروندههای قضایی هستند جزو اتهامات او بوده است و در واقع به این وسیله سعی در القای این نکته داشت که جمهوری اسلامی از چپ شورایی و شوراگرا دفاع و منتقدانش را زندانی میکند چیزی که توسط هواداران فاشیست توکلی نیز بارها تکرار شد بدون اینکه پاسخی برای این تناقض داشته باشند که چگونه حکومت کسانی را زندانی میکند اما در ضمن منتقدان آنها را نیز به دلیل انتقاد از آنان زندانی میکند.
نکتهی ۲: با بالا گرفتن دعوای خانوادگی بین فرقهی سابقا متحد ابتذال شر و افشاگریهای متقابل میان حسین رونقی- گلسا گلستانه- شهابالدین نظری از یکسو و مجید توکلی- مهدی حاجتی- ساسان آقایی- شهریار شمس از سوی دیگر و فارغ از صحت و سقم ادعاهای گاه مبتذل دو سوی این دعوا علیه هم، دستکم روشن شده است که عناصر هر دو سوی این دعوا در گذشته بنا به منافع سیاسی و جناحی خود از گفتن یاوه و دروغ ابایی نداشتهاند و قاعدتا هنوز هم ندارند. از جمله ساسان آقایی که در گذشته از بین رفتن کلیهی حسین رونقی را تائید کرده بود اکنون او را بابت این خبر دروغگو میخواند یا مهدی حاجتی که قبلا در چندین توئیت از مرگ نزدیک حسین رونقی به دلیل اعتصاب غذا خبر داده بود اکنون ادعا میکند رونقی دروغ میگفته است. نتیجهی منطقی اینکه اوباش فرقهی ابتذال شر چنانکه در گذشته بنا به «مصلحت» و منافع سیاسی دروغ گفتهاند امروز هم میتوانند بنا به «مصلحت» و منافع سیاسی دروغ بگویند. مجید توکلی و طرفدارانش وظیفه دارند برای اثبات ادعای خودشان مدارک و اسناد دادنامه را منتشر کنند تا موجب رسوایی هر کسی را فراهم کنند که در او غش باشد.
نکتهی ۳: حسین رونقی در اسپیسی که برگزار کرده به قراردادهای مجید توکلی و روی گشودهی او به نهادهای حکومتی اشاره میکند و مدعی میشود این قراردادها و همکاریها پیش از این هم بین آنان محل اختلاف بوده است. اشارهی او از جمله میتواند به قراردادهای پژوهشی توکلی با شورای شهر تهران مربوط باشد که پیش از این به رغم انتشار تصاویر حضور توکلی در جلسات شورای شهر، از سوی فرقهی ابتذال شر تکذیب میشد. این همکاریها اما درست در زمانی که «شرف خان جنبش دانشجویی» مشغول شبههافکنی علیه مخالفان عقیدتی و سیاسی خودش و انتساب آنان به جمهوری اسلامی است همچنان از سوی مجید توکلی ادامه دارد. به تازگی آگهی برگزاری سلسلهنشستهای «علمی تخصصی»ای تحت عنوان «ایران کجاست؟» منتشر شده که توسط موسسهی فرهنگی تاریخی آتوسا با همکاری اتحادیهی انجمنهای علمی دانشجویی تاریخ برگزار خواهد شد و مجید توکلی یکی از سخنرانان آن است. نگاهی به فهرست دیگر سخنرانان نکات جالبی را آشکار میکند.
در این سلسله نشستها علاوه بر مجید توکلی و یکی دو فاشیست کوچولوی مقیم توئیتر مانند اردلان کوزهگر و محسن نورمحمد که احتمالا از ابواب جمعی خود توکلی هستند نام کسان دیگری نیز میدرخشد. از جمله احمد زیدآبادی که در میانهی قیام ژینا و در روزهای خون و مقاومت به دلیل پایبندی به «خشونتپرهیزی مطلق» از سیاست خداحافظی کرد اما ظاهرا دوباره برگشته است، حسین هژبریان کارشناس سابق مطالعات اجتماعی در قوهی قضائیه، محمد جلالی معاون آموزشی سابق دانشگاه امنیتی امام صادق که یکی از نهادهای آموزشدهندهی نیروهای اطلاعاتی حکومت محسوب میشود، احسان هوشمند یکی از چهرههای شناختهشدهی پروژههای امنیتی-فرهنگی حکومت در کردستان و امین داوودی از همکاران یک کانال تلگرامی وابسته به نهادهای امنیتی در مورد آذربایجان به نام «آذریها».
آنچه تمام این عناصر را گرد هم میآورد و در شرایط سرکوب تمامعیار هر صدای مخالفی توسط حکومت، در کنار عناصر امنیتی و امنیتیکار، امکان سخنرانی را برای کسانی فراهم میکند که آشکارا از سلطنت و سلطنتطلبان حمایت میکنند نفی ستم ملی در ایران است. «شرف خان» بچه زرنگ و دوستانش، ضمن برگزاری عاشورا در توئیتر در ضمن از رانت «ملیگرایی فاشیستی» هم بهره میگیرند تا در کنار عناصر وابسته به حکومتی بایستند که در سرکوب ملتهای تحت ستم به اندازهی مخالفان فاشیستش درنده است. درندگی فصل مشترک آنهاست.
#شرف_خان
#فاشیسم
@sarkhatism
نکتهی ۱: چند روز پیش مجید توکلی در رشتهتوئیتی ادعا کرد نقدهای او به چپ شورایی و شوراگرا بخشی از اتهامات مندرج در دادنامهاش بوده است. توکلی در مقابل پرسش کسانی که خواهان توضیح بیشتر بودند یا کسانی که خواستار این بودند که مانند بخشهای دیگر دادنامه عکسی از این بخش هم منتشر کند مطلقا سکوت کرد. ادعای مجید توکلی این است که نقد او به بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی که خودشان در سالهای اخیر تحت سرکوب حکومت بودهاند، بسیاری از آنها زندانی شدهاند، برخی از آنها هنوز در زندان به سر میبرند و یا دارای پروندههای قضایی هستند جزو اتهامات او بوده است و در واقع به این وسیله سعی در القای این نکته داشت که جمهوری اسلامی از چپ شورایی و شوراگرا دفاع و منتقدانش را زندانی میکند چیزی که توسط هواداران فاشیست توکلی نیز بارها تکرار شد بدون اینکه پاسخی برای این تناقض داشته باشند که چگونه حکومت کسانی را زندانی میکند اما در ضمن منتقدان آنها را نیز به دلیل انتقاد از آنان زندانی میکند.
نکتهی ۲: با بالا گرفتن دعوای خانوادگی بین فرقهی سابقا متحد ابتذال شر و افشاگریهای متقابل میان حسین رونقی- گلسا گلستانه- شهابالدین نظری از یکسو و مجید توکلی- مهدی حاجتی- ساسان آقایی- شهریار شمس از سوی دیگر و فارغ از صحت و سقم ادعاهای گاه مبتذل دو سوی این دعوا علیه هم، دستکم روشن شده است که عناصر هر دو سوی این دعوا در گذشته بنا به منافع سیاسی و جناحی خود از گفتن یاوه و دروغ ابایی نداشتهاند و قاعدتا هنوز هم ندارند. از جمله ساسان آقایی که در گذشته از بین رفتن کلیهی حسین رونقی را تائید کرده بود اکنون او را بابت این خبر دروغگو میخواند یا مهدی حاجتی که قبلا در چندین توئیت از مرگ نزدیک حسین رونقی به دلیل اعتصاب غذا خبر داده بود اکنون ادعا میکند رونقی دروغ میگفته است. نتیجهی منطقی اینکه اوباش فرقهی ابتذال شر چنانکه در گذشته بنا به «مصلحت» و منافع سیاسی دروغ گفتهاند امروز هم میتوانند بنا به «مصلحت» و منافع سیاسی دروغ بگویند. مجید توکلی و طرفدارانش وظیفه دارند برای اثبات ادعای خودشان مدارک و اسناد دادنامه را منتشر کنند تا موجب رسوایی هر کسی را فراهم کنند که در او غش باشد.
نکتهی ۳: حسین رونقی در اسپیسی که برگزار کرده به قراردادهای مجید توکلی و روی گشودهی او به نهادهای حکومتی اشاره میکند و مدعی میشود این قراردادها و همکاریها پیش از این هم بین آنان محل اختلاف بوده است. اشارهی او از جمله میتواند به قراردادهای پژوهشی توکلی با شورای شهر تهران مربوط باشد که پیش از این به رغم انتشار تصاویر حضور توکلی در جلسات شورای شهر، از سوی فرقهی ابتذال شر تکذیب میشد. این همکاریها اما درست در زمانی که «شرف خان جنبش دانشجویی» مشغول شبههافکنی علیه مخالفان عقیدتی و سیاسی خودش و انتساب آنان به جمهوری اسلامی است همچنان از سوی مجید توکلی ادامه دارد. به تازگی آگهی برگزاری سلسلهنشستهای «علمی تخصصی»ای تحت عنوان «ایران کجاست؟» منتشر شده که توسط موسسهی فرهنگی تاریخی آتوسا با همکاری اتحادیهی انجمنهای علمی دانشجویی تاریخ برگزار خواهد شد و مجید توکلی یکی از سخنرانان آن است. نگاهی به فهرست دیگر سخنرانان نکات جالبی را آشکار میکند.
در این سلسله نشستها علاوه بر مجید توکلی و یکی دو فاشیست کوچولوی مقیم توئیتر مانند اردلان کوزهگر و محسن نورمحمد که احتمالا از ابواب جمعی خود توکلی هستند نام کسان دیگری نیز میدرخشد. از جمله احمد زیدآبادی که در میانهی قیام ژینا و در روزهای خون و مقاومت به دلیل پایبندی به «خشونتپرهیزی مطلق» از سیاست خداحافظی کرد اما ظاهرا دوباره برگشته است، حسین هژبریان کارشناس سابق مطالعات اجتماعی در قوهی قضائیه، محمد جلالی معاون آموزشی سابق دانشگاه امنیتی امام صادق که یکی از نهادهای آموزشدهندهی نیروهای اطلاعاتی حکومت محسوب میشود، احسان هوشمند یکی از چهرههای شناختهشدهی پروژههای امنیتی-فرهنگی حکومت در کردستان و امین داوودی از همکاران یک کانال تلگرامی وابسته به نهادهای امنیتی در مورد آذربایجان به نام «آذریها».
آنچه تمام این عناصر را گرد هم میآورد و در شرایط سرکوب تمامعیار هر صدای مخالفی توسط حکومت، در کنار عناصر امنیتی و امنیتیکار، امکان سخنرانی را برای کسانی فراهم میکند که آشکارا از سلطنت و سلطنتطلبان حمایت میکنند نفی ستم ملی در ایران است. «شرف خان» بچه زرنگ و دوستانش، ضمن برگزاری عاشورا در توئیتر در ضمن از رانت «ملیگرایی فاشیستی» هم بهره میگیرند تا در کنار عناصر وابسته به حکومتی بایستند که در سرکوب ملتهای تحت ستم به اندازهی مخالفان فاشیستش درنده است. درندگی فصل مشترک آنهاست.
#شرف_خان
#فاشیسم
@sarkhatism
سرخط
Video
🔴 وقتی لیبرالها گاز میگیرند
این دو جرثومه که اینگونه از شنیدن صدای مخالف برآشفته شدهاند، مشت به میز کوبیدهاند، منتقد را به برخورد فیزیکی تهدید کردهاند، او را فحش دادهاند و انگشت وسط به او نشان دادهاند و جلسه را ترک کردهاند دو عنصری هستند که هر چند با هم تفاوت دارند اما هر دو منافعی در حفظ وضع موجود دارند که آنها را به هم پیوند میدهد.
یکی رضا کیانیان، سلبریتی گندهگویی است صاحب خروارها ادعا و البته همزمان تواب دههی شصت و چوبزن حراجیهای هنری برای فروش آثار به میلیاردهای وطنی و مدرس کلاسهای آموزشی افسران جنگ نرم که البته در جریان «قیام ژینا» تصمیم گرفت برای حفظ وجههی مردمی نقهایی هم به حکومت بزند.
آن دیگری مهدی یزدانیخرم، آدم اصلی مافیای ادبیات در ایران است. کسی که با خیمه زدن بر بخش ادبیات نشر چشمه هر صدای ادبیات مستقلی را خفه کرده و موجبات نابودی نشرهای کوچکی را که امکان نفس کشیدن ادبیات مترقی بود را فراهم آورده است.
از دستاوردهای مهم و بزرگ مهدی یزدانیخرم تبدیل ادبیات در ایران به امری مافیایی-خانوادگی و نابودی مقولهی «نقد ادبی» است. کتابهای ادبیای که زیر نظر یزدانیخرم و دوستانش منتشر میشود، در نشریاتی که آنها منتشر میکنند معرفی میشود، در جشنوارههایی که داورانش همین افراد هستند جایزه میگیرد و هیچ نقد ادبی مستقلی امکان راه پیدا کردن به نشریات را ندارد.
این دو نفر البته خیلی «لیبرال» و خیلی «آزادیخواه» هم هستند. از همان لیبرالهایی که اعتقاد دارند آزادی انسان را تنها بازار آزاد تضمین میکند و ستم طبقاتی سرنوشت بشریت است. حامیان جهانی که در آن زرنگتر و شارلاتانترها و غارتگرترها برنده میشوند و دیگران میبازند و این عین «آزادی» است. اما در این «آزادی» باید صدای مخالف و منتقدی را که هیچ چیزی ندارد، در هیچ نشریهای نفوذ و پارتی ندارد، بخشی از هیچ مافیایی نیست و تنها «حرف» دارد و سوال از اینکه «سلبریتی باید منبع درآمدش را روشن کند» را به هر شیوهای خفه کرد.
مسئله فقط کثافتکاری این افراد در جلسه نیست، مسئله فقط این نیست که چون پاسخی نداشتهاند که بدهند روی میز کوبیدهاند، به سمت منتقد حملهی فیزیکی کردهاند، انگشت وسط نشان دادهاند و در نهایت از جلسه «فرار» کردهاند. مسئله این است که به گفتهی برگزارکنندهی جلسه خواستار منتشر نشدن فیلم نشست شدهاند و برای برگزارکنندگان نشست خط و نشانهای حقوقی و قضایی کشیدهاند.
تازه اینها هنوز قدرت هم ندارند. هرچند در تمام دهههای گذشته مشغول پاچهخواری و کرنش برای اصحاب قدرت بودهاند اما هنوز قدرت ندارند تا منتقد را به چارمیخ بکشند. و مشکلی هم با «وضع موجود» ندارند. نه وضع موجود حاکم در جمهوری اسلامی، نه هر نظم سرمایهدارانهی دیگری که جایگزین جمهوری اسلامی شود. اینها چهرههای هنری-فرهنگی ستمکاری و غارت و بهرهکشیاند و ستم و غارت و بهرهکشی بدون آنها نمیتواند کاری از پیش ببرد. با این وجود همین چهرههای هنری-فرهنگی در همین نشست نشان میدهند در صورت لزوم میتوانند به راحتی آب خوردن تبدیل به سانسورچی و شکنجهگر و پلیس هم بشوند. این نمای کوتاهی است از جنگ نابرابر سلبریتیها، مافیاییها، فاشیستها و پلیسها علیه هر نوع خلاقیت هنری و ادبی و هر شکلی از نقد ادبی که هنوز «نقد» باشد و نه رپرتاژآگهی سفارشی. آنها تا در معرض این قرار میگیرند که کسانی به جای امضا گرفتن آنها را نقد میکنند آن چماقدار پنهان شده پشت ژستهای تهوعآورشان را بیرون میریزند. این همان «آزادی»ای است که اینها وعده میدهند. خوب نگاه کنیم.
#سلبریتی
#مزدوران_فرهنگی
#صنعت_فرهنگ
#لیبرالیسم
#فاشیسم
@sarkhatism
این دو جرثومه که اینگونه از شنیدن صدای مخالف برآشفته شدهاند، مشت به میز کوبیدهاند، منتقد را به برخورد فیزیکی تهدید کردهاند، او را فحش دادهاند و انگشت وسط به او نشان دادهاند و جلسه را ترک کردهاند دو عنصری هستند که هر چند با هم تفاوت دارند اما هر دو منافعی در حفظ وضع موجود دارند که آنها را به هم پیوند میدهد.
یکی رضا کیانیان، سلبریتی گندهگویی است صاحب خروارها ادعا و البته همزمان تواب دههی شصت و چوبزن حراجیهای هنری برای فروش آثار به میلیاردهای وطنی و مدرس کلاسهای آموزشی افسران جنگ نرم که البته در جریان «قیام ژینا» تصمیم گرفت برای حفظ وجههی مردمی نقهایی هم به حکومت بزند.
آن دیگری مهدی یزدانیخرم، آدم اصلی مافیای ادبیات در ایران است. کسی که با خیمه زدن بر بخش ادبیات نشر چشمه هر صدای ادبیات مستقلی را خفه کرده و موجبات نابودی نشرهای کوچکی را که امکان نفس کشیدن ادبیات مترقی بود را فراهم آورده است.
از دستاوردهای مهم و بزرگ مهدی یزدانیخرم تبدیل ادبیات در ایران به امری مافیایی-خانوادگی و نابودی مقولهی «نقد ادبی» است. کتابهای ادبیای که زیر نظر یزدانیخرم و دوستانش منتشر میشود، در نشریاتی که آنها منتشر میکنند معرفی میشود، در جشنوارههایی که داورانش همین افراد هستند جایزه میگیرد و هیچ نقد ادبی مستقلی امکان راه پیدا کردن به نشریات را ندارد.
این دو نفر البته خیلی «لیبرال» و خیلی «آزادیخواه» هم هستند. از همان لیبرالهایی که اعتقاد دارند آزادی انسان را تنها بازار آزاد تضمین میکند و ستم طبقاتی سرنوشت بشریت است. حامیان جهانی که در آن زرنگتر و شارلاتانترها و غارتگرترها برنده میشوند و دیگران میبازند و این عین «آزادی» است. اما در این «آزادی» باید صدای مخالف و منتقدی را که هیچ چیزی ندارد، در هیچ نشریهای نفوذ و پارتی ندارد، بخشی از هیچ مافیایی نیست و تنها «حرف» دارد و سوال از اینکه «سلبریتی باید منبع درآمدش را روشن کند» را به هر شیوهای خفه کرد.
مسئله فقط کثافتکاری این افراد در جلسه نیست، مسئله فقط این نیست که چون پاسخی نداشتهاند که بدهند روی میز کوبیدهاند، به سمت منتقد حملهی فیزیکی کردهاند، انگشت وسط نشان دادهاند و در نهایت از جلسه «فرار» کردهاند. مسئله این است که به گفتهی برگزارکنندهی جلسه خواستار منتشر نشدن فیلم نشست شدهاند و برای برگزارکنندگان نشست خط و نشانهای حقوقی و قضایی کشیدهاند.
تازه اینها هنوز قدرت هم ندارند. هرچند در تمام دهههای گذشته مشغول پاچهخواری و کرنش برای اصحاب قدرت بودهاند اما هنوز قدرت ندارند تا منتقد را به چارمیخ بکشند. و مشکلی هم با «وضع موجود» ندارند. نه وضع موجود حاکم در جمهوری اسلامی، نه هر نظم سرمایهدارانهی دیگری که جایگزین جمهوری اسلامی شود. اینها چهرههای هنری-فرهنگی ستمکاری و غارت و بهرهکشیاند و ستم و غارت و بهرهکشی بدون آنها نمیتواند کاری از پیش ببرد. با این وجود همین چهرههای هنری-فرهنگی در همین نشست نشان میدهند در صورت لزوم میتوانند به راحتی آب خوردن تبدیل به سانسورچی و شکنجهگر و پلیس هم بشوند. این نمای کوتاهی است از جنگ نابرابر سلبریتیها، مافیاییها، فاشیستها و پلیسها علیه هر نوع خلاقیت هنری و ادبی و هر شکلی از نقد ادبی که هنوز «نقد» باشد و نه رپرتاژآگهی سفارشی. آنها تا در معرض این قرار میگیرند که کسانی به جای امضا گرفتن آنها را نقد میکنند آن چماقدار پنهان شده پشت ژستهای تهوعآورشان را بیرون میریزند. این همان «آزادی»ای است که اینها وعده میدهند. خوب نگاه کنیم.
#سلبریتی
#مزدوران_فرهنگی
#صنعت_فرهنگ
#لیبرالیسم
#فاشیسم
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 چه چیزی لیبرالها و سلبریتیها را عصبانی کرد؟
چند روز پیش متنی را در مورد واکنش عصبی و فرار مهدی یزدانیخرم و رضا کیانیان در جلسهای در مورد مفهوم سلبریتی و در واکنش به سخنان مهدی خویی منتشر کردیم و نوشتیم: «از شنیدن صدای مخالف برآشفته شدهاند، مشت به میز کوبیدهاند، منتقد را به برخورد فیزیکی تهدید کردهاند، او را فحش دادهاند و انگشت وسط به او نشان دادهاند و جلسه را ترک کردهاند.» اکنون بخوانیم که مهدی خویی در آن جلسه چه گفت، یا به بیان دقیقتر چه میخواست بگوید که لیبرال مافیایی-فاشیست و سلبریتی کاسب را چنین برآشفته بود.
خلاصهی سخنان مهدی خویی به نقل از توئیتر او: «سلبریتی،کالای تولید شده توسط سرمایهداری، یا هرگونهای از معرفت که در زمینهای مقتدر است، نیست. بلکه واقعیتی نمادین از معادلات قدرت فرارسانهای است.
تحلیل و قضاوت و نقد سلبریتی برمبنای شخصیت، کاریزما، نبوغ و استعداد، و هر تحلیلی با مرکزیت قراردادن فرد یا افراد سلبریتی، اشتباه است. ارزش برساخته شده توسط قدرت فرارسانهای، بواسطهی سلبریتی ترویج داده میشود.
شهرت یا سلبریتی بودن امری صفر و یک نیست. نمیتوان گفت فردی یا مشهور است یا نیست. بلکه در کاربرد مفهوم سرمایه، میزان مطرح میشود. فردی که سرمایهی شهرت دارد نمیتواند ادعا کند که به صنعت شهرتی که تن به آن داده و سرمایهی فرارسانهای که تکرار حضور او را میسر کرده است، بیتوجه است.
سرمایهی شهرت نزد سلبریتی برای تبدیل شدن به سرمایهی اقتصادی لازم است معنایی تولید کند که تصدیق کنندهی اقتصادسیاسی قدرتی است که خریدار سرمایهی شهرت است. بنابراین سرمایهی شهرت در تبدیل به سرمایهی اقتصادی وارد ساحت معنایی میشود.
در دوران مدرنیتهی متأخر، شهرت برای افراد به مثابهی سرمایه عمل میکند، سرمایهای شبیه به آنچه بوردیو از آن تعبیر به سرمایهی نمادین میکرد سرمایهی شهرت به یک میدان مشخص محدود نمیشود. این عدم تحدید به یک میدان درواقع منتج از فراگیری رسانه به عنوان قدرتی فرا-سرمایهای است. سلبریتی درواقع با تبدیل سرمایهی شهرت به سرمایهی اقتصادی، کارگزار سرمایهی فرارسانهای میشود.
شهرت محصول کار فردی، سرمایهی فرارسانهای و تکرار بازنمایی در رسانه است. این سرمایه در گردش میان بدنهی اجتماعی است که ارزش مازاد تولید میکند. ارزش مازاد حاصل شده محصول زمان و کار کاربرانی است که دربارهی سلبریتی، نوشتهاند، آثار او را دیدهاند و دربارهی او صحبت کردهاند.
از بنیانهای نظریهی میدان بوردیو، استدلال او مبنی بر امکان تبدیل شدن سرمایهها به یکدیگر است. این قابلیت، لامحاله در مورد سرمایهی شهرت هم وجود دارد. قدرتی که منابع دولتیِ به حداقل رسیدهاش به افرادی ایدئولوژیک میرسد، و بخش خصوصی شدهاش به قدری از رانت اشباع شده است که دیگر کمتر پیش میآید ریشهی پولِ تولیدکننده، استودیو و یا سرمایهگذارِ کاری که فروش داشته است را گرفت و به جاهای گنده و گندهتری نرسید.
سلبریتی ارزشی را ترویج میدهد که قدرت فرارسانهای آن را ارزش خوانده است. این ارزش لزوماً و منطقاً بقای ساختار اقتصادیای که این سود را برای ایشان به ارمغان آورده را به همراه دارد. معنایی که سلبریتی بازنمایی میکند، لامحاله در جهت انباشت سرمایه برای قدرتی فرارسانهای عمل میکند. قدرتی که نهایت آمالاش سیاستزدایی از عرصهی عمومی است تا اقتصادسیاسی تولید کنندهی سلبریتی و محصولی که او در آن قرار میگیرد مورد توجه و نقد قرار نگیرد.»
این مجسمههای آزادیخواهی تحمل همین حرفها را هم ندارند و طوفان خندهها.
#سلبریتی
#مزدوران_فرهنگی
#صنعت_فرهنگ
#لیبرالیسم
#فاشیسم
@sarkhatism
چند روز پیش متنی را در مورد واکنش عصبی و فرار مهدی یزدانیخرم و رضا کیانیان در جلسهای در مورد مفهوم سلبریتی و در واکنش به سخنان مهدی خویی منتشر کردیم و نوشتیم: «از شنیدن صدای مخالف برآشفته شدهاند، مشت به میز کوبیدهاند، منتقد را به برخورد فیزیکی تهدید کردهاند، او را فحش دادهاند و انگشت وسط به او نشان دادهاند و جلسه را ترک کردهاند.» اکنون بخوانیم که مهدی خویی در آن جلسه چه گفت، یا به بیان دقیقتر چه میخواست بگوید که لیبرال مافیایی-فاشیست و سلبریتی کاسب را چنین برآشفته بود.
خلاصهی سخنان مهدی خویی به نقل از توئیتر او: «سلبریتی،کالای تولید شده توسط سرمایهداری، یا هرگونهای از معرفت که در زمینهای مقتدر است، نیست. بلکه واقعیتی نمادین از معادلات قدرت فرارسانهای است.
تحلیل و قضاوت و نقد سلبریتی برمبنای شخصیت، کاریزما، نبوغ و استعداد، و هر تحلیلی با مرکزیت قراردادن فرد یا افراد سلبریتی، اشتباه است. ارزش برساخته شده توسط قدرت فرارسانهای، بواسطهی سلبریتی ترویج داده میشود.
شهرت یا سلبریتی بودن امری صفر و یک نیست. نمیتوان گفت فردی یا مشهور است یا نیست. بلکه در کاربرد مفهوم سرمایه، میزان مطرح میشود. فردی که سرمایهی شهرت دارد نمیتواند ادعا کند که به صنعت شهرتی که تن به آن داده و سرمایهی فرارسانهای که تکرار حضور او را میسر کرده است، بیتوجه است.
سرمایهی شهرت نزد سلبریتی برای تبدیل شدن به سرمایهی اقتصادی لازم است معنایی تولید کند که تصدیق کنندهی اقتصادسیاسی قدرتی است که خریدار سرمایهی شهرت است. بنابراین سرمایهی شهرت در تبدیل به سرمایهی اقتصادی وارد ساحت معنایی میشود.
در دوران مدرنیتهی متأخر، شهرت برای افراد به مثابهی سرمایه عمل میکند، سرمایهای شبیه به آنچه بوردیو از آن تعبیر به سرمایهی نمادین میکرد سرمایهی شهرت به یک میدان مشخص محدود نمیشود. این عدم تحدید به یک میدان درواقع منتج از فراگیری رسانه به عنوان قدرتی فرا-سرمایهای است. سلبریتی درواقع با تبدیل سرمایهی شهرت به سرمایهی اقتصادی، کارگزار سرمایهی فرارسانهای میشود.
شهرت محصول کار فردی، سرمایهی فرارسانهای و تکرار بازنمایی در رسانه است. این سرمایه در گردش میان بدنهی اجتماعی است که ارزش مازاد تولید میکند. ارزش مازاد حاصل شده محصول زمان و کار کاربرانی است که دربارهی سلبریتی، نوشتهاند، آثار او را دیدهاند و دربارهی او صحبت کردهاند.
از بنیانهای نظریهی میدان بوردیو، استدلال او مبنی بر امکان تبدیل شدن سرمایهها به یکدیگر است. این قابلیت، لامحاله در مورد سرمایهی شهرت هم وجود دارد. قدرتی که منابع دولتیِ به حداقل رسیدهاش به افرادی ایدئولوژیک میرسد، و بخش خصوصی شدهاش به قدری از رانت اشباع شده است که دیگر کمتر پیش میآید ریشهی پولِ تولیدکننده، استودیو و یا سرمایهگذارِ کاری که فروش داشته است را گرفت و به جاهای گنده و گندهتری نرسید.
سلبریتی ارزشی را ترویج میدهد که قدرت فرارسانهای آن را ارزش خوانده است. این ارزش لزوماً و منطقاً بقای ساختار اقتصادیای که این سود را برای ایشان به ارمغان آورده را به همراه دارد. معنایی که سلبریتی بازنمایی میکند، لامحاله در جهت انباشت سرمایه برای قدرتی فرارسانهای عمل میکند. قدرتی که نهایت آمالاش سیاستزدایی از عرصهی عمومی است تا اقتصادسیاسی تولید کنندهی سلبریتی و محصولی که او در آن قرار میگیرد مورد توجه و نقد قرار نگیرد.»
این مجسمههای آزادیخواهی تحمل همین حرفها را هم ندارند و طوفان خندهها.
#سلبریتی
#مزدوران_فرهنگی
#صنعت_فرهنگ
#لیبرالیسم
#فاشیسم
@sarkhatism
سرخط
Video
🔴 رویاهای خونین مجمعالفاشیستهای رضاطلب
البته خود این ترکیب در نوع خودش جالب است. اینکه از میان چهار شرکتکنندهی مجمع فاشیستهای رضاطلب لااقل دو نفر از آنها سابقهی همکاری مستقیم با نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی را دارند به اندازهی کافی باید روشنکنندهی این باشد که هواداران رضا پهلوی امتداد کدام جریان حکومتی هستند. در این جمع در کنار امین سوفیامهر کارشناس جدیدالورود حلقهی فاشیستها که تا چند وقت پیش به عنوان «دموکرات» دور و بر شورای مدیریت گذار میچرخید اما به تازگی در قامت یک فاشیست خالص از بساط شامورتیبازی سعید بشیرتاش سر درآورده است و علیرضا کیانی لات کوچهخلوت دار و دستهی سلطنتطلبها، عرفان قانعیفرد خبرچین دونپایهی وزارت اطلاعات حضور دارد که بزرگترین افتخار زندگیاش تولید چندین کتاب جعلی است از جمله خاطرات جلال طالبانی که از سوی طالبانی تکذیب شد، مصاحبه با محمدرضا شجریان که از سوی محمدرضا شجریان تکذیب شد، ترجمهی کتابی از روناک یاسین استاد دانشگاه دوبلین که اساسا وجود خارجی ندارد، دزدیدن ترجمهی عطاالله نوریان از نمایشنامهی «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر با علم به اینکه مترجم را جمهوری اسلامی تیرباران کرده است و انتشار آن با نام «مرگ دستفروش» و به نام خودش و... و نیز وحید بهمن، کارشناس-فاشیست ترک ضدترکی که تا وقتی در ایران بود از نویسندگان ثابت کانال تلگرامی امنیتیای وابسته به سپاه پاسداران به نام «آذریها» بود با بیش از ۸۵۰ متن منتشرشده در این کانال.
از اینها که بگذریم اما صحبتهای این مجمعالفاشیستها بیآنکه بخواهند خواب خونینی را افشا میکند که برای فردای بعد از جمهوری اسلامی میبینند. مسئله فقط این نیست که زبان نرینهی این اوباش در رقابتهای تجاری-سیاسی بین خودشان نمیتواند نام مسیح علینژاد را به زبان بیاورد و او را «زن کامبیز» خطاب میکند تا لبخندهای کریه اوباش را بر صفحه ببینیم، مسئله این است که باید نه از این فاشیستها بلکه از خودمان بپرسیم چرا دغدغهی اینها این است که ارتش تحت فرمان چه کسی به زاهدان، سنندج و اهواز خواهد رفت تا «امنیت» را تامین کند؟ این فاشیستها از کدام امنیت حرف میزنند که فقط در زاهدان و سنندج و اهواز به خطر میافتد؟ همکاران سابق و فعلی سپاه و وزارت اطلاعات رویای این را میبینند که مانند امام در گورخفتهی جمهوری اسلامی، با فتوای رضا پهلوی فرماندهان ارتش را با پوتینهایشان به زاهدان و سنندج و اهواز بفرستند. این است آن رویای خونینی که برای فردا میبینند. فاشیستهای تشنهی خون، دراکولاهای رضاطلب.
#زباله_یاب
#فاشیسم
#دراکولاهای_رضاطلب
@sarkhatism
البته خود این ترکیب در نوع خودش جالب است. اینکه از میان چهار شرکتکنندهی مجمع فاشیستهای رضاطلب لااقل دو نفر از آنها سابقهی همکاری مستقیم با نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی را دارند به اندازهی کافی باید روشنکنندهی این باشد که هواداران رضا پهلوی امتداد کدام جریان حکومتی هستند. در این جمع در کنار امین سوفیامهر کارشناس جدیدالورود حلقهی فاشیستها که تا چند وقت پیش به عنوان «دموکرات» دور و بر شورای مدیریت گذار میچرخید اما به تازگی در قامت یک فاشیست خالص از بساط شامورتیبازی سعید بشیرتاش سر درآورده است و علیرضا کیانی لات کوچهخلوت دار و دستهی سلطنتطلبها، عرفان قانعیفرد خبرچین دونپایهی وزارت اطلاعات حضور دارد که بزرگترین افتخار زندگیاش تولید چندین کتاب جعلی است از جمله خاطرات جلال طالبانی که از سوی طالبانی تکذیب شد، مصاحبه با محمدرضا شجریان که از سوی محمدرضا شجریان تکذیب شد، ترجمهی کتابی از روناک یاسین استاد دانشگاه دوبلین که اساسا وجود خارجی ندارد، دزدیدن ترجمهی عطاالله نوریان از نمایشنامهی «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر با علم به اینکه مترجم را جمهوری اسلامی تیرباران کرده است و انتشار آن با نام «مرگ دستفروش» و به نام خودش و... و نیز وحید بهمن، کارشناس-فاشیست ترک ضدترکی که تا وقتی در ایران بود از نویسندگان ثابت کانال تلگرامی امنیتیای وابسته به سپاه پاسداران به نام «آذریها» بود با بیش از ۸۵۰ متن منتشرشده در این کانال.
از اینها که بگذریم اما صحبتهای این مجمعالفاشیستها بیآنکه بخواهند خواب خونینی را افشا میکند که برای فردای بعد از جمهوری اسلامی میبینند. مسئله فقط این نیست که زبان نرینهی این اوباش در رقابتهای تجاری-سیاسی بین خودشان نمیتواند نام مسیح علینژاد را به زبان بیاورد و او را «زن کامبیز» خطاب میکند تا لبخندهای کریه اوباش را بر صفحه ببینیم، مسئله این است که باید نه از این فاشیستها بلکه از خودمان بپرسیم چرا دغدغهی اینها این است که ارتش تحت فرمان چه کسی به زاهدان، سنندج و اهواز خواهد رفت تا «امنیت» را تامین کند؟ این فاشیستها از کدام امنیت حرف میزنند که فقط در زاهدان و سنندج و اهواز به خطر میافتد؟ همکاران سابق و فعلی سپاه و وزارت اطلاعات رویای این را میبینند که مانند امام در گورخفتهی جمهوری اسلامی، با فتوای رضا پهلوی فرماندهان ارتش را با پوتینهایشان به زاهدان و سنندج و اهواز بفرستند. این است آن رویای خونینی که برای فردا میبینند. فاشیستهای تشنهی خون، دراکولاهای رضاطلب.
#زباله_یاب
#فاشیسم
#دراکولاهای_رضاطلب
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 چطور به میانجی یک پایاننامه فاشیسم داخل و خارج عریان میشود
☑️ لیلا حسینزاده دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهی انسانشناسی دانشگاه تهران و مبارز سیاسی از رسالهی ارشد خود با موضوع «هویت ملی و هویت قومی در شهر معاصر ایرانی: مطالعهی موردی نقده» دفاع کرد.
☑️ در ابتدای جلسهی دفاعیه او رسالهاش را به خاطرهی میرجعفر پیشهوری (رهبر حرکت ملی آذربایجان ایران) و قاضی محمد (رهبر جمهوری مهاباد) تقدیم کرد.
همین کافی بود تا فاشیستهای داخلی و خارجی چنان برآشوبند که حتی لباس سادهی تن او را تاب نیاورند و آن را «لباس فرم کمونیستی» یا «لباس پ.ک.ک» معرفی کنند، تجزیهطلب بخوانندش و به آن دو مبارز برجستهی دههی ۱۳۲۰ بدترین دشنامها را بدهند.
☑️ نشستن هواپیمای اپوزیسیون راست و سلطنتطلب خارجنشین و جناح راست جمهوری اسلامی به محوریت روزنامهی کیهان در فرودگاه فاشیسم باید معانی بسیاری را برای ما دربر داشته باشد: خط قرمز ناسیونالیسم خاک و خون.
☑️ ماجرا تا آنجا بالا گرفته که دانشگاه تهران زیر دم و دستگاه بروکراسی خودش هم میزند و جلسهی دفاعی که با مجوز آموزش برگزار شده را «جلسهی غیررسمی» میخواند و لیلا حسینزاده را بنا به حکمی صادر نشده محروم از تحصیل عنوان میکند.
🔺 این واقعه پیامی واضح دربر دارد: در صورت پیروزی راست حتی مردگان نیز در امان نخواهند ماند!
#لیلا_حسینزاده
#دانشگاه_تهران
#انسانشناسی
#پیشهوری
#قاضیمحمد
#آذربایجان
#کوردستان
#فاشیسم
#ناسیونالیسم
@sarkhatism
☑️ لیلا حسینزاده دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهی انسانشناسی دانشگاه تهران و مبارز سیاسی از رسالهی ارشد خود با موضوع «هویت ملی و هویت قومی در شهر معاصر ایرانی: مطالعهی موردی نقده» دفاع کرد.
☑️ در ابتدای جلسهی دفاعیه او رسالهاش را به خاطرهی میرجعفر پیشهوری (رهبر حرکت ملی آذربایجان ایران) و قاضی محمد (رهبر جمهوری مهاباد) تقدیم کرد.
همین کافی بود تا فاشیستهای داخلی و خارجی چنان برآشوبند که حتی لباس سادهی تن او را تاب نیاورند و آن را «لباس فرم کمونیستی» یا «لباس پ.ک.ک» معرفی کنند، تجزیهطلب بخوانندش و به آن دو مبارز برجستهی دههی ۱۳۲۰ بدترین دشنامها را بدهند.
☑️ نشستن هواپیمای اپوزیسیون راست و سلطنتطلب خارجنشین و جناح راست جمهوری اسلامی به محوریت روزنامهی کیهان در فرودگاه فاشیسم باید معانی بسیاری را برای ما دربر داشته باشد: خط قرمز ناسیونالیسم خاک و خون.
☑️ ماجرا تا آنجا بالا گرفته که دانشگاه تهران زیر دم و دستگاه بروکراسی خودش هم میزند و جلسهی دفاعی که با مجوز آموزش برگزار شده را «جلسهی غیررسمی» میخواند و لیلا حسینزاده را بنا به حکمی صادر نشده محروم از تحصیل عنوان میکند.
🔺 این واقعه پیامی واضح دربر دارد: در صورت پیروزی راست حتی مردگان نیز در امان نخواهند ماند!
#لیلا_حسینزاده
#دانشگاه_تهران
#انسانشناسی
#پیشهوری
#قاضیمحمد
#آذربایجان
#کوردستان
#فاشیسم
#ناسیونالیسم
@sarkhatism
🔴 خشونت مردمی پاسخِ قتل حکومتی (اعدام)
چه باید کرد در برابر سیستمی که در آن جان بلوچ و عرب و کورد و لر و تورک بیارزش است و هر دم با جرمانگاریهای واهی به بالای دارشان میکشند؟
خشونت کردن علیه چنین سیستمی عین «حق» است و مصداق «عمل انقلابی».
مبارزهی مسالمتآمیز در برابر رژیم فاشیستی یا شبهفاشیستی، ظلم در حق خود است.
#میکشم_میکشم_هر_آنکه_خواهرم_کشت
#میکشم_میکشم_آنکه_برادرم_کشت
#خشونت_انقلابی
#فاشیسم
#اعدام
#بلوچستان
#زاهدان
#دزاپ
#ماهو_بلوچ
@sarkhatism
چه باید کرد در برابر سیستمی که در آن جان بلوچ و عرب و کورد و لر و تورک بیارزش است و هر دم با جرمانگاریهای واهی به بالای دارشان میکشند؟
خشونت کردن علیه چنین سیستمی عین «حق» است و مصداق «عمل انقلابی».
مبارزهی مسالمتآمیز در برابر رژیم فاشیستی یا شبهفاشیستی، ظلم در حق خود است.
#میکشم_میکشم_هر_آنکه_خواهرم_کشت
#میکشم_میکشم_آنکه_برادرم_کشت
#خشونت_انقلابی
#فاشیسم
#اعدام
#بلوچستان
#زاهدان
#دزاپ
#ماهو_بلوچ
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 دعا برای اسرائیل بر روی ویرانههایی از غزه
حماقت و ابتذال سلبریتیِ پوسیدهمغزی چون جاستین بیبر که برای اسرائيل جانی و اشغالگری که دهههاست بر خون و کشتار مردم فلسطین خانه ساخته «Pray For Israel» مینویسد به کنار، اوج حماقت او را در اینجا میتوان دید که این جملهی مهوع را بر روی عکسی از شاهکار جنایتکارانهی اسرائیل، بر روی عکسی از ویرانههای غزه مینویسد.
شاید هم منظور او از این کلمات، دعای خیر و موفقیت اشغالگران اسرائیلی در ادامه حملات و پاکسازی کامل غزه از وجود فلسطینیان است.
جرج مونبیوت در مطلبی با عنوان «سلبریتی، چهرهی خندان بازار» مینویسد: «نیازی نیست تعداد بیشماری مصاحبه ببینید و بخوانید تا متوجه شوید که در حال حاضر خصوصیات اصلیای که مردم در یک سلبریتی به دنبال آن هستند بلاهت، پوچی و زیبایی ظاهری است. این سلبریتیها میتوانند همچون پردهای خالی مورد استفاده قرار بگیرند که روی آن هر چیزی را میتوان نمایش داد. به جز چند مورد استثنا، آنهایی که کمتر چیزی برای گفتن دارند، از بیشترین امکانات برای حرفزدن بهرهمند هستند.»
ابتذال سلبریتیها به این شخص و آن شخص یا به داخل و خارج وابسته نیست. منطق سلبریتیگری در خدمت منطق بازار و سود و سرمایه همواره به نفع صاحبقدرتان میچرخد. از علی کریمی و فرخنژاد در ایران که در مقابل اربابان شاهاللهیشان دولا و راست میشوند و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر میدهند تا جاستین بیبر در آمریکا که برای ارتش اشغالگر اسرايیل دعا میکند. شگفتا! که با این حجم از اعتماد به نفس کاذب، دست به اظهار نظرهای سیاسی میزنند و با سادهسازی و سطحیکردن، به ترویج ابتذال و نادانی مشغولاند.
این تصویر و ظاهراً اشتباه البته صرفا اشتباهی از جانب یک سلبریتی نادان نیست. این تصویر را می توان بازنمودی از یک جنگ رسانهای حقیقی دانست. آنجا که غزه ویران میشود و دعاها و دلسوزیهای جهانی نثار اسرائیل. آنجا که فلسطینیان بیگناه، حیوان خطاب میشوند و کشتهشدنشان، کشتن حیواناتی وحشی بازنمایی میشود و کشته شدن اشغالگران اسرائیلی که به عنوان بخشی از دستگاه اشغال در سرزمینهای اشغالی، حتی بیرون از مرزهای توافقشدهی ۱۹۶۷ مشغول شهرکسازی و توامان سلب مالکیت و اخراج فلسطینیها از سرزمین خودشان بودهاند، مرگ انسانهایی بیگناه!
بله. ما نه فقط با یک جنگ سیاسی- اخلاقی بلکه با جنگی رسانهای طرفیم.
#سلبریتی
#صنعت_فرهنگ
#فاشیسم
#اضمحلال
#علیه_اشغال
@sarkhatism
حماقت و ابتذال سلبریتیِ پوسیدهمغزی چون جاستین بیبر که برای اسرائيل جانی و اشغالگری که دهههاست بر خون و کشتار مردم فلسطین خانه ساخته «Pray For Israel» مینویسد به کنار، اوج حماقت او را در اینجا میتوان دید که این جملهی مهوع را بر روی عکسی از شاهکار جنایتکارانهی اسرائیل، بر روی عکسی از ویرانههای غزه مینویسد.
شاید هم منظور او از این کلمات، دعای خیر و موفقیت اشغالگران اسرائیلی در ادامه حملات و پاکسازی کامل غزه از وجود فلسطینیان است.
جرج مونبیوت در مطلبی با عنوان «سلبریتی، چهرهی خندان بازار» مینویسد: «نیازی نیست تعداد بیشماری مصاحبه ببینید و بخوانید تا متوجه شوید که در حال حاضر خصوصیات اصلیای که مردم در یک سلبریتی به دنبال آن هستند بلاهت، پوچی و زیبایی ظاهری است. این سلبریتیها میتوانند همچون پردهای خالی مورد استفاده قرار بگیرند که روی آن هر چیزی را میتوان نمایش داد. به جز چند مورد استثنا، آنهایی که کمتر چیزی برای گفتن دارند، از بیشترین امکانات برای حرفزدن بهرهمند هستند.»
ابتذال سلبریتیها به این شخص و آن شخص یا به داخل و خارج وابسته نیست. منطق سلبریتیگری در خدمت منطق بازار و سود و سرمایه همواره به نفع صاحبقدرتان میچرخد. از علی کریمی و فرخنژاد در ایران که در مقابل اربابان شاهاللهیشان دولا و راست میشوند و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر میدهند تا جاستین بیبر در آمریکا که برای ارتش اشغالگر اسرايیل دعا میکند. شگفتا! که با این حجم از اعتماد به نفس کاذب، دست به اظهار نظرهای سیاسی میزنند و با سادهسازی و سطحیکردن، به ترویج ابتذال و نادانی مشغولاند.
این تصویر و ظاهراً اشتباه البته صرفا اشتباهی از جانب یک سلبریتی نادان نیست. این تصویر را می توان بازنمودی از یک جنگ رسانهای حقیقی دانست. آنجا که غزه ویران میشود و دعاها و دلسوزیهای جهانی نثار اسرائیل. آنجا که فلسطینیان بیگناه، حیوان خطاب میشوند و کشتهشدنشان، کشتن حیواناتی وحشی بازنمایی میشود و کشته شدن اشغالگران اسرائیلی که به عنوان بخشی از دستگاه اشغال در سرزمینهای اشغالی، حتی بیرون از مرزهای توافقشدهی ۱۹۶۷ مشغول شهرکسازی و توامان سلب مالکیت و اخراج فلسطینیها از سرزمین خودشان بودهاند، مرگ انسانهایی بیگناه!
بله. ما نه فقط با یک جنگ سیاسی- اخلاقی بلکه با جنگی رسانهای طرفیم.
#سلبریتی
#صنعت_فرهنگ
#فاشیسم
#اضمحلال
#علیه_اشغال
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 چرا میگوییم دموکراسی لیبرال مدتهاست بیحیثیت شده؟
گروه نویسندگان #سرخط
جریان «مبادلهی حمید نوری» نشان داد که برجستهترین خصلتویژهای که دموکراسی غربی به آن اتکا میکرد، یعنی «استقلال دستگاه قضایی»، شوخیای بیش نیست. دادگاهی که دو سال برای آن وقت صرف شد و جُرم متهمش در خصوص «جنایت علیه بشریت» محرز شد، به سادگی با یک مبادله مجازاتش دود شد و به هوا رفت.
امروز معنای دموکراسی انتخاباتی در آمریکا برای رأیدهندگانش این است که باید بین یک پیرمرد جنایتکار (بایدن) و یک پیرمرد متجاوز نژادپرست (ترامپ) یکی را انتخاب کنند.
از صندوقهای رأی اروپایی، یکی پس از دیگری راستهای ضدمهاجر بیرون میزند.
در هندوستان «مودی»، رئیس جمهوری فاشیست برای بار سوم رأی میآورد.
در تهران مضحکتر از هر زمانی بین مُشتی دزد و سرکوبگر و ریاکار باید انتخاب کرد.
این منتهی علیه معنای «صندوق رأی» و «استقلال قوا»ست: دموکراسی یعنی اینکه خیلی ساده فاشیستها هم حق دارند انتخاب شوند و ادارهی امور را بهدست گیرند. به این میگویند «سازوکار ابطالگرایی».
در واقع اینجا «دموکراسی» قسمی «روش» برای تحقق «امر دُرُست» نیست، بلکه برای تحقق «ارادهی گاه فاجعهبار اکثریت» است.
باید یک بار برای همیشه برایمان روشن شود که تحقق «عدالت» و «آزادی» از طریق واگذاری امور به عدهای نماینده (چه در قامت «مجلس» و چه در قامت «رئيسجمهور») از طریق «صندوق رأی» نمیگذرد.
مسألهی «دیکتاتوری اکثریت» آن هم در هنگامهای که اصولِ رأیناپذیری چون «آزادی بیان»، «آزادی اجتماعات»، «آزادی احزاب»، «برابری نژادی، جنسیتی و ملیتی»، «عدالت مزدی»، «استاندارد رفاهی برای همگان» و ... به طرفةالعینی با هر بار روی کار آمدن گروهی میتواند از دست برود، در واقع امر سقط دموکراسی است.
#دموکراسی
#صندوق_رأی
#فاشیسم
#حمید_نوری
#استقلال_قوا
#سیاست_حقیقت
@sarkhatism
گروه نویسندگان #سرخط
جریان «مبادلهی حمید نوری» نشان داد که برجستهترین خصلتویژهای که دموکراسی غربی به آن اتکا میکرد، یعنی «استقلال دستگاه قضایی»، شوخیای بیش نیست. دادگاهی که دو سال برای آن وقت صرف شد و جُرم متهمش در خصوص «جنایت علیه بشریت» محرز شد، به سادگی با یک مبادله مجازاتش دود شد و به هوا رفت.
امروز معنای دموکراسی انتخاباتی در آمریکا برای رأیدهندگانش این است که باید بین یک پیرمرد جنایتکار (بایدن) و یک پیرمرد متجاوز نژادپرست (ترامپ) یکی را انتخاب کنند.
از صندوقهای رأی اروپایی، یکی پس از دیگری راستهای ضدمهاجر بیرون میزند.
در هندوستان «مودی»، رئیس جمهوری فاشیست برای بار سوم رأی میآورد.
در تهران مضحکتر از هر زمانی بین مُشتی دزد و سرکوبگر و ریاکار باید انتخاب کرد.
این منتهی علیه معنای «صندوق رأی» و «استقلال قوا»ست: دموکراسی یعنی اینکه خیلی ساده فاشیستها هم حق دارند انتخاب شوند و ادارهی امور را بهدست گیرند. به این میگویند «سازوکار ابطالگرایی».
در واقع اینجا «دموکراسی» قسمی «روش» برای تحقق «امر دُرُست» نیست، بلکه برای تحقق «ارادهی گاه فاجعهبار اکثریت» است.
باید یک بار برای همیشه برایمان روشن شود که تحقق «عدالت» و «آزادی» از طریق واگذاری امور به عدهای نماینده (چه در قامت «مجلس» و چه در قامت «رئيسجمهور») از طریق «صندوق رأی» نمیگذرد.
مسألهی «دیکتاتوری اکثریت» آن هم در هنگامهای که اصولِ رأیناپذیری چون «آزادی بیان»، «آزادی اجتماعات»، «آزادی احزاب»، «برابری نژادی، جنسیتی و ملیتی»، «عدالت مزدی»، «استاندارد رفاهی برای همگان» و ... به طرفةالعینی با هر بار روی کار آمدن گروهی میتواند از دست برود، در واقع امر سقط دموکراسی است.
#دموکراسی
#صندوق_رأی
#فاشیسم
#حمید_نوری
#استقلال_قوا
#سیاست_حقیقت
@sarkhatism