#گزیده_سفر
#لرستان #شیرز #خزینه #آبشار_وارک #تنگه_پیازه
#اردیبهشت_96
کوله هامونو با زور تپونی تو میدل باس چپوندیمو با پا درشو بستیم عازم لرستان شدیم😅😉🎒🚌.
#لرستان_را_باید_دید 👩🌾🌲☘️🌷#سفری_دگر #راهی_سفر #همسفران_جدید_و_قدیم🤝🙎🙎♂️
#روز_اول :
بالاخره رسیدیم خرم آباد. 😊
صبحانه نوش جان میکنیم.
#کلپچ😋 #حلیم #املت #کمک_به_گارسون😉
راهنماها و یکی از دوستای دیگه هم بهمون ملحق شدن.
#عمو_کامی و #عمو_مهرداد😊👷🏻 #عضو_طلایی_حواسم_بهت_هست😂😅👀
پیمایش تنگه شیرز اولین برنامه هست.
#سنگ_لایه_لایه_رسوبی #فسیل #برج #لانه_پرنده #درختان_بلوط #صفحات_کتاب #صخره_های_تیز #مناظر_دیدنی
محل کمپ امشبو مشخص کردیم. جایی کنار چشمه با ویوی صخره های سبز و تیز شیرزی😊
#رودخونه_کنار⛺️ #زمین_تسطیح_شده_متری_؟😂 #عکاسی_شب_با_طعم_جوجه😉😋🍗 #شب_پر_ستاره #ستاره_بارون⭐️🌟🌙
#روز_دوم :
داریم میریم به سمت شهر پلدختر و پل معلق. تو مسیر به قبرستان قدیمی، تالاب های 11 گانه پلدختر و دره خزینه هم سر میزنیم.
#نقوش_قیچی #آینه #آفتابه #تسبیح #تالاب_های_پل_دختر #گرند_کانیون #عکس_خفن_360_درجه😉😊
#بلندترین_پل_معلق_کابلی_ایران😳🙈😱 #آدرنالین #هیجان #مسعود_به_رنگ_گچ😂🙈🙊 #عکس_خارجکی_با_کوآد_کوپتر #مرسی_علی_رضا_جان💪🙏🕹📷 😊 #عکس_سه_تایی_رو_پل👨👩👧 #کلی_ترس😄
امشب رو دیگه شهرنشینی برمیگزینیم و راهی خرم آباد میشیم . لذت دیدن آبشار افرینه و شنیدن صدای خروشش تو شب تجربه دل انگیزی برامون بود.
#آبشار_آب_نما_طور #افرینه💦 #جنگ_سگ_های_گله😅🤜
#خونه_تمیز #رودربایستی_ما 😂 #مدیریت_حموم_عالی #تست_هوش_حمومی😂😅 #کلک_پنج_دیقه_ای😉🕑😂
#روز_سوم :
از آبشارای اونجا نگم براتون که که هر کدوم کلی حرف برای گفتن و عکس برای ثبت خاطره دارن. وارک یا وارگ رو با مینی بوس های محلی راهی میشیم. انصافا پیمایش سختیه اما باورتون نمیشه که چقدر این سختی دوست داشتنی هست، وقتی با آبشار روبرو میشیم.🙈😱😊
#وارک_سه_قلو #عکسای_خیس_سرما_لرز😄 #کنار_آتیش #قطره_های_آب_پودری #آبشار_پر_ابهت
امشب نوبت تنگه پیازه و شب مونی تو اونجاس. اولین پیمایش شبمون شروع شد.💪
#هدلایت_به_سر #غور_غور_غورباقه_ها #چشم_چشم_ندید😅 #عبور_ازرودخونه #بازی_...🙈😅 #درخت_صخره_ای🌳🌙😁
یسری شیر مردا رفتن دنبال هیزم، بقیه هم مشغول برپایی چادر و براه کردن شام.😋🔥🥖🍗🍖🌭🌽
#سوسیس_بندری #بلال_سوخته😅 #الویه #نوشابه_تفی😅 #خیار_شور_خرد_مرتضی_پز😅😁 #مدرسه_مطهری #همکلاسی_قدیمی😂👱👱
و عجب کمپ لذت بخشی بود، کمپ تنگه پیازه!
#روز_چهارم:
صبح بساطمونو جمع کردیم و راهی آبشار و حوضچه ی آخر شدیم. چه هیجانی داشت!
#حوضچه_شنا #شیرجه #آب_بازی #جوجه_کباب #هندونه 🏊♀️🍗😊 #نفس_حبس #پرش_برگردون 😱
تو مسیر برگشتمون از تنگه پیازه، به قدری مناظری زیبا رو که تو شب قبل جز سیاهی چیزی نبود مستمون کرد که خدا میدونه.🙈🌺☺️🌳
#دوست_داران_محیط_زیست #جمع_آوری_زباله #آب_چشمه #حمل_چادر😅 #شیب_خفن #عکس_های_خفن😊👌
کاپیتان بهشتی و بیسکویتای خورده شده خارجی و ....😁😂😂 #جارو_برقی
راه برگشت تا تهران قسمت عمدش با بازی خاص این دفعه گذشت.
#مافیا_با_قانون_جدید #دو_دست #خستگی_ناپذیر #قاتل_مظلوم_کش😅😂☺️🌺
رضایتم با دیدن #چهره_هایی_پر_انرژی #هیجان_سفر #تجربه_سفر با وجود خستگی های مسیر. 😊🙏
زندگی همین خاطرات سفرهاست با دوستان جان 😊😍🌹
#لرستان #سر_سبز نیز به اتمام رسید .جای همه شما خالی 😊😉
#ايران_زيباست_كافيست_اهل_سفر_باشيد
📕🖊 مهدیه خلخالی
@FriendlyTravel
#لرستان #شیرز #خزینه #آبشار_وارک #تنگه_پیازه
#اردیبهشت_96
کوله هامونو با زور تپونی تو میدل باس چپوندیمو با پا درشو بستیم عازم لرستان شدیم😅😉🎒🚌.
#لرستان_را_باید_دید 👩🌾🌲☘️🌷#سفری_دگر #راهی_سفر #همسفران_جدید_و_قدیم🤝🙎🙎♂️
#روز_اول :
بالاخره رسیدیم خرم آباد. 😊
صبحانه نوش جان میکنیم.
#کلپچ😋 #حلیم #املت #کمک_به_گارسون😉
راهنماها و یکی از دوستای دیگه هم بهمون ملحق شدن.
#عمو_کامی و #عمو_مهرداد😊👷🏻 #عضو_طلایی_حواسم_بهت_هست😂😅👀
پیمایش تنگه شیرز اولین برنامه هست.
#سنگ_لایه_لایه_رسوبی #فسیل #برج #لانه_پرنده #درختان_بلوط #صفحات_کتاب #صخره_های_تیز #مناظر_دیدنی
محل کمپ امشبو مشخص کردیم. جایی کنار چشمه با ویوی صخره های سبز و تیز شیرزی😊
#رودخونه_کنار⛺️ #زمین_تسطیح_شده_متری_؟😂 #عکاسی_شب_با_طعم_جوجه😉😋🍗 #شب_پر_ستاره #ستاره_بارون⭐️🌟🌙
#روز_دوم :
داریم میریم به سمت شهر پلدختر و پل معلق. تو مسیر به قبرستان قدیمی، تالاب های 11 گانه پلدختر و دره خزینه هم سر میزنیم.
#نقوش_قیچی #آینه #آفتابه #تسبیح #تالاب_های_پل_دختر #گرند_کانیون #عکس_خفن_360_درجه😉😊
#بلندترین_پل_معلق_کابلی_ایران😳🙈😱 #آدرنالین #هیجان #مسعود_به_رنگ_گچ😂🙈🙊 #عکس_خارجکی_با_کوآد_کوپتر #مرسی_علی_رضا_جان💪🙏🕹📷 😊 #عکس_سه_تایی_رو_پل👨👩👧 #کلی_ترس😄
امشب رو دیگه شهرنشینی برمیگزینیم و راهی خرم آباد میشیم . لذت دیدن آبشار افرینه و شنیدن صدای خروشش تو شب تجربه دل انگیزی برامون بود.
#آبشار_آب_نما_طور #افرینه💦 #جنگ_سگ_های_گله😅🤜
#خونه_تمیز #رودربایستی_ما 😂 #مدیریت_حموم_عالی #تست_هوش_حمومی😂😅 #کلک_پنج_دیقه_ای😉🕑😂
#روز_سوم :
از آبشارای اونجا نگم براتون که که هر کدوم کلی حرف برای گفتن و عکس برای ثبت خاطره دارن. وارک یا وارگ رو با مینی بوس های محلی راهی میشیم. انصافا پیمایش سختیه اما باورتون نمیشه که چقدر این سختی دوست داشتنی هست، وقتی با آبشار روبرو میشیم.🙈😱😊
#وارک_سه_قلو #عکسای_خیس_سرما_لرز😄 #کنار_آتیش #قطره_های_آب_پودری #آبشار_پر_ابهت
امشب نوبت تنگه پیازه و شب مونی تو اونجاس. اولین پیمایش شبمون شروع شد.💪
#هدلایت_به_سر #غور_غور_غورباقه_ها #چشم_چشم_ندید😅 #عبور_ازرودخونه #بازی_...🙈😅 #درخت_صخره_ای🌳🌙😁
یسری شیر مردا رفتن دنبال هیزم، بقیه هم مشغول برپایی چادر و براه کردن شام.😋🔥🥖🍗🍖🌭🌽
#سوسیس_بندری #بلال_سوخته😅 #الویه #نوشابه_تفی😅 #خیار_شور_خرد_مرتضی_پز😅😁 #مدرسه_مطهری #همکلاسی_قدیمی😂👱👱
و عجب کمپ لذت بخشی بود، کمپ تنگه پیازه!
#روز_چهارم:
صبح بساطمونو جمع کردیم و راهی آبشار و حوضچه ی آخر شدیم. چه هیجانی داشت!
#حوضچه_شنا #شیرجه #آب_بازی #جوجه_کباب #هندونه 🏊♀️🍗😊 #نفس_حبس #پرش_برگردون 😱
تو مسیر برگشتمون از تنگه پیازه، به قدری مناظری زیبا رو که تو شب قبل جز سیاهی چیزی نبود مستمون کرد که خدا میدونه.🙈🌺☺️🌳
#دوست_داران_محیط_زیست #جمع_آوری_زباله #آب_چشمه #حمل_چادر😅 #شیب_خفن #عکس_های_خفن😊👌
کاپیتان بهشتی و بیسکویتای خورده شده خارجی و ....😁😂😂 #جارو_برقی
راه برگشت تا تهران قسمت عمدش با بازی خاص این دفعه گذشت.
#مافیا_با_قانون_جدید #دو_دست #خستگی_ناپذیر #قاتل_مظلوم_کش😅😂☺️🌺
رضایتم با دیدن #چهره_هایی_پر_انرژی #هیجان_سفر #تجربه_سفر با وجود خستگی های مسیر. 😊🙏
زندگی همین خاطرات سفرهاست با دوستان جان 😊😍🌹
#لرستان #سر_سبز نیز به اتمام رسید .جای همه شما خالی 😊😉
#ايران_زيباست_كافيست_اهل_سفر_باشيد
📕🖊 مهدیه خلخالی
@FriendlyTravel
#گزیده_سفر #خلخال_به_اسالم
#مهر_96
برنامه پیمایش خلخال به اسالم به همراه همسفران قدیمی و جدید با کلی خاطرات خوب و به یاد ماندنی به پایان رسید.😍💗
شروع برنامه با معارفه همسفران انجام شد
#محسن_همه_شخص_شناس #آب_معدنی_معارفه_از_اول
#روز_اول:
ساعت ۶:۳۰ صبح رسیدیم به خلخال که با صرف صبحانه شروع شد
#کله_پاچه #حلیم
کوله ها رو بار نیسان کردیم و با یه نرمش کوتاه
#قر_تو_کمر_فراونه 😂😂😂
پیمایش رو شروع کردیم
طبیعت به قدری زیبا بود که متوجه گذر زمان ادم نمیشد تو مسیر پیمایش از دشت های سرسبز و جنگل های انبوه از درخت بلوط و روستاهای زیبا که چشم هر گردشگری رو جذب خودش میکرد گذشتیم
ناهار رو تو یه روستای کوچک در کنار نهر آب خوردیم
#کتلت #سالاد #تن_ماهی #لیدر_نوشابه_میخواد
حدود ساعت ۱۷ به روستای خلیان رسیدیم که شب قرار بود اونجا بمونیم و با استقبال محلی های اونجا مواجه شدیم
#کلبه #بخاری_هیزمی #خاطرات_دزفول_گرجستان
#شام #چلو_مرغ #ماست_محلی #دوغ_محلی
و شب هنگام هم که #هفت_خبیث😃😃
#من_تو🙈🙊 #تقلب #عشقمممم #بیست_سال_جوان_شدیم
اخر شب هم شب نشینی دور اتیش تموم شد.
#روز_دوم:
با زنگ موبایل ساعت شش صبح زودتر از بقیه بیدار شدم هوا هنوز کامل روشن نشده بود که با یکی از همسفرا که از دیشب قرار گذاشته بودیم رفتیم سمت آبشاری که دیشب از محلی های اونجا فهمیدیم همچین آبشاری هست بعد از اینکه به ابشار رسیدم و زیبایی ابشار دیدیم از اینکه صبح زودتر از خواب بیدار شدم تا همچین ابشار زیبایی ببینم اصلا پشیمون نشدم
#آبشار_بی_نام_نشان
#صبحانه #نیمرو #نون_محلی #پنیر_محلی #کره_محلی
طرفای ساعت ۸:۳۰ بود که شروع به پیمایش بقیه مسیر کردیم از جنگل های پاییزی که با برگ ریزون پاییزی همراه بود🍁🍂
یکی از فوق العاده ترین قسمت های این سفر خواندن یکی از همسفرام بود که با صدای زیبا و دلنشینش همه رو خوشحال کرد
#دوباره_دوباره_دوباره
طرفای ساعت ۱۴ بود که به اخر مسیر به روستا لاکه تاشون رسیدیم که قرار بود ناهار رو اونجا بخوریم
#ماهی_کبابی🐟🐟 #ترشی #نم_نم_بارون
راه برگشت به تهران قسمت عمدش با بازی و خوردن خوراکی تموم شد
#بازی_اعداد🙈🙉🙊
#پانتومیم
#نیما_فروشنده_مترو😅😅
سفر زیبای خلخال به اسالم هم به پایان رسید جای همه دوستان خالی بود😊😏🌷⚘
✍ نیما مشیری عزیز 😊🌸
#مهر_96
برنامه پیمایش خلخال به اسالم به همراه همسفران قدیمی و جدید با کلی خاطرات خوب و به یاد ماندنی به پایان رسید.😍💗
شروع برنامه با معارفه همسفران انجام شد
#محسن_همه_شخص_شناس #آب_معدنی_معارفه_از_اول
#روز_اول:
ساعت ۶:۳۰ صبح رسیدیم به خلخال که با صرف صبحانه شروع شد
#کله_پاچه #حلیم
کوله ها رو بار نیسان کردیم و با یه نرمش کوتاه
#قر_تو_کمر_فراونه 😂😂😂
پیمایش رو شروع کردیم
طبیعت به قدری زیبا بود که متوجه گذر زمان ادم نمیشد تو مسیر پیمایش از دشت های سرسبز و جنگل های انبوه از درخت بلوط و روستاهای زیبا که چشم هر گردشگری رو جذب خودش میکرد گذشتیم
ناهار رو تو یه روستای کوچک در کنار نهر آب خوردیم
#کتلت #سالاد #تن_ماهی #لیدر_نوشابه_میخواد
حدود ساعت ۱۷ به روستای خلیان رسیدیم که شب قرار بود اونجا بمونیم و با استقبال محلی های اونجا مواجه شدیم
#کلبه #بخاری_هیزمی #خاطرات_دزفول_گرجستان
#شام #چلو_مرغ #ماست_محلی #دوغ_محلی
و شب هنگام هم که #هفت_خبیث😃😃
#من_تو🙈🙊 #تقلب #عشقمممم #بیست_سال_جوان_شدیم
اخر شب هم شب نشینی دور اتیش تموم شد.
#روز_دوم:
با زنگ موبایل ساعت شش صبح زودتر از بقیه بیدار شدم هوا هنوز کامل روشن نشده بود که با یکی از همسفرا که از دیشب قرار گذاشته بودیم رفتیم سمت آبشاری که دیشب از محلی های اونجا فهمیدیم همچین آبشاری هست بعد از اینکه به ابشار رسیدم و زیبایی ابشار دیدیم از اینکه صبح زودتر از خواب بیدار شدم تا همچین ابشار زیبایی ببینم اصلا پشیمون نشدم
#آبشار_بی_نام_نشان
#صبحانه #نیمرو #نون_محلی #پنیر_محلی #کره_محلی
طرفای ساعت ۸:۳۰ بود که شروع به پیمایش بقیه مسیر کردیم از جنگل های پاییزی که با برگ ریزون پاییزی همراه بود🍁🍂
یکی از فوق العاده ترین قسمت های این سفر خواندن یکی از همسفرام بود که با صدای زیبا و دلنشینش همه رو خوشحال کرد
#دوباره_دوباره_دوباره
طرفای ساعت ۱۴ بود که به اخر مسیر به روستا لاکه تاشون رسیدیم که قرار بود ناهار رو اونجا بخوریم
#ماهی_کبابی🐟🐟 #ترشی #نم_نم_بارون
راه برگشت به تهران قسمت عمدش با بازی و خوردن خوراکی تموم شد
#بازی_اعداد🙈🙉🙊
#پانتومیم
#نیما_فروشنده_مترو😅😅
سفر زیبای خلخال به اسالم هم به پایان رسید جای همه دوستان خالی بود😊😏🌷⚘
✍ نیما مشیری عزیز 😊🌸
#گزیده_سفر #ريگ_جن
#آبان_96
سفر ما با حس هاي عجيب غريب شروع شد. هر كدوم يه علامت سؤال تو ذهنمون داشتيم. شايد هيجان، شايد ترس از برنگشتن و تو مثلث برموداي ايران محو شدن و شايد ذوق زدگي.
#يه_جمع_خودموني #لاكچري #رفقاي_قديمي
😊☺️🌸
نصف شب رسيديم زواره و شب رو تو نمازخونه (یه جای نسبتا گرم نسبت به سوز بیرون) سپري كرديم .
#شير #آفريقا #خرناس #قهقهه 🙈😁😂
#روز_اول
سوار پاترولا شديم تا بريم سمت دم ريگ جن. آقاي عقيل، ريگ جن شناس مجرب هم راهنماي ما بودن. نقشه ریگ جن، دم ریگ جن و کوچه ها و بندها رو کشید و توضیحات جامعی در مورد منطقه دادن.
#عكس_ممنوع #ما_هم_بلا #عمو_ريشو_مهربون
تا ظهر یک پیمایش چند کیلومتری تو دق سرخ داشتیم.
#دق_سرخ #علم_بزرگي #كوه_قبله #طال_مسي
بعد طي مسير، وقت ناهار بود با دست پخت عمو محسن كبابي دار و جوجه خامه ايش. یک ناهار فوق العاده وسط کویر.
#يه_جوشش_كمه_ممد #خوشمزززه
😁😋🍖
بعد از ناهار، با علامت لیدر سوار پاترولا شديم و راه افتاديم. هر چي كه جلوتر مي رفتيم زمين به شن زار و رمل نزديك تر مي شد.
#پوشش_تاغ #اشنان
با تاريك شدن هوا به محل كمپ در #دم_ریگ_جن كه تو يه رودخانه طور با ديواره هاي بلند بود رسيديم و گروه تداركات شام و آتش رو براه كردن. باوركردني نبود غذاهايي كه ما تو اين سفر خورديم. اونم تو كوير.
بعد شام دور آتش جمع شديم و گپ و گفتگو و بازي.
#قارچ_كبابي #سيب_زميني #رصد_ستاره #عكس_شب #سفرهاي_دوستانه #بريم_دور_دور #كهكشان_راه_شيري
😊☺️⭐️🌙🔥
#روز_دوم
جمعه روز آفرود بازي و شن بازي و هل هل بود. شن هاي اين قسمت بقدري نرم بود كه هي ماشينا توي شن گير ميكردن. ناگفته نمونه كه عمو محسن هم هرزگاهي چاشني هيجان بهش اضافه ميكرد و عمدا ميرفتيم تا گير كنيم.
#یا_ابوالفضل #وینچ #مهدی_درمون_بیار 😂😉
به خود ریگ جن رسیدیم و محل کمپ با مشورت تیم راهنما و لیدر مشخص شد. امروز روز پر پيمايشي بود بايد كلي راه ميرفتيم. ناهار سبك خورديم و راهي شديم تا دشت فرسايش يافته ريگ جن رو ازش عبور و غروب رو رمل ها باشيم. وأي از غروب اينجا كه مدهوشم كرد.
#زمين_سولفاتي #هي_پر_هي_خالي #پا_برهنه #غروب_وصف_نشدني #حس_رهايي #رمل_های_رویایی
🙈☺️👌
شب بچه ها انقدر گرسنه بودن كه ميدويدن تا كمپ. يجا نشستيم و به آسمون پر ستاره خيره شديم و كلي انرژي گرفتيم .
⭐️⭐️🌒😊
#ما_گم_شديم #جن_ها_اومدن
اما شام! 😋 شاید باورتون نشه، اما شام چلو ماهی بود وسط کویر! گروه با ماهي به همراه سس مخصوص ازمون پذيرايي كرد و شب با بازي هاي شيرين و خاطرات كارتوني بچه ها سپري شد.
#مثل_هيولا_گشنه #ته_ديگ_دزدي #هفت_خبيث #زغال_زير_چادري #دق_اسفنديار #پماد_سوختگي #روباه_شنی
😂😂😂😁
#روز_سوم
شنبه برنامه ما پيمايش قسمتی از مسیر و ديدار از روستاي اشين (عشين) و زوار (زرآب) بود.
قدم به قدم پوشش گياهي و بافت كوير عوض مي شد و اين همه تنوع بينظير بود. موفق به ديدن زاغ بور هم شديم.
عشين با خونه هاي كاه گلي و سقف گنبدي شكل و ننه زهرا كه جزو معدود سكنه اين روستاي و ويوي كوير و باغ زيبا با چشمه زُلال كنارش تو دل اين كوير افسون بود خودش بنظرم.
#اشين_همواره_آب_جاري #چاي_آويشن #عنبر_نسا
😊😉😁
رسيديم زرآب، قيمه خوشمزه با ترشي برامون حاضر شد توسط تیم عزيز تداركات كه سنگ تموم گذاشتن واقعا. اشتهای بچه ها هم چند برابر شده بود و محمد آشپزمون انگشت حیرت در دهان فقط نگاه میکرد! 😅اينجا خالي از سكنه و با يه چشمه زُلال گرم بود و كلي اتاق كاه گلي خوراك كمپ.
#آواز_سر_دادن_عمو_محسن #شب_نشيني_دور_آتيش #بازي #مافيا #به_ابوالفضل #جريمه_غرور
😅😂👌
#روز_چهارم
روز اخر و بايد حاجت روا ميشديم. افسون كوير رو میشد حس کرد و دل تنگی های پایان سفر به سراغمون اومد.
حموم صحرايي به راه شد با كلي كف بازي.
#امير_حمومی #کف_داره_هنوز #شیطنت_های_لیدر
و اما دوزخ دره! سوار پاترولا شديم تا اول دوزخ دره و چند كيلومتري توش راه بريم . فرسايشاي جالب و أشكال زيبا و سنگ هاي رنگي منگي خوشگلي داشت و اسكلت شتر تو ريگ مونده و ... حس عجیب و جالبی داشت این #دوزخ_دره.
#شبيه_كال_جني #دهن_اژدها
ناهارمون ماكاروني بود و امان از دست امير و سفارش غذاش و كوهي از غذائي كه موند آخرش .
#عكساي_چده_اي #بووگووو #تيزر_پاياني_داستان
😂🙈😍
تا نمازخونه و زواره و محل اتمام برنامه، پاترولا همراهيمون كردن و خداحافظی سخت دلتنگانه ای انجام شد. برنامه ریگ جن با کلی خاطرات فراموش نشدنی به پایان رسید و تا تهران كلي بازي كرديم و خنديديم .
#پخمه #ال_مافيا #تشخيص_بي_رد_خور #جريمه_بستني #مهر_و_ماه #تشكر_از_همه #عشقش_و_خودش #همه_عااالي
😊☺️👏🙏
افسون کویر شاید اون دلتنگی باشه که برای لحظه لحظه برنامه اونم در کنار بهترین همسفرها داشتیم، معنی پیدا کنه، و اینکه كلي حرف بهمون ياد داد كه نميشه به زبون آورد و تو قلب کویر مدفون شد.
🖊 مهديه خلخالي
#آبان_96
سفر ما با حس هاي عجيب غريب شروع شد. هر كدوم يه علامت سؤال تو ذهنمون داشتيم. شايد هيجان، شايد ترس از برنگشتن و تو مثلث برموداي ايران محو شدن و شايد ذوق زدگي.
#يه_جمع_خودموني #لاكچري #رفقاي_قديمي
😊☺️🌸
نصف شب رسيديم زواره و شب رو تو نمازخونه (یه جای نسبتا گرم نسبت به سوز بیرون) سپري كرديم .
#شير #آفريقا #خرناس #قهقهه 🙈😁😂
#روز_اول
سوار پاترولا شديم تا بريم سمت دم ريگ جن. آقاي عقيل، ريگ جن شناس مجرب هم راهنماي ما بودن. نقشه ریگ جن، دم ریگ جن و کوچه ها و بندها رو کشید و توضیحات جامعی در مورد منطقه دادن.
#عكس_ممنوع #ما_هم_بلا #عمو_ريشو_مهربون
تا ظهر یک پیمایش چند کیلومتری تو دق سرخ داشتیم.
#دق_سرخ #علم_بزرگي #كوه_قبله #طال_مسي
بعد طي مسير، وقت ناهار بود با دست پخت عمو محسن كبابي دار و جوجه خامه ايش. یک ناهار فوق العاده وسط کویر.
#يه_جوشش_كمه_ممد #خوشمزززه
😁😋🍖
بعد از ناهار، با علامت لیدر سوار پاترولا شديم و راه افتاديم. هر چي كه جلوتر مي رفتيم زمين به شن زار و رمل نزديك تر مي شد.
#پوشش_تاغ #اشنان
با تاريك شدن هوا به محل كمپ در #دم_ریگ_جن كه تو يه رودخانه طور با ديواره هاي بلند بود رسيديم و گروه تداركات شام و آتش رو براه كردن. باوركردني نبود غذاهايي كه ما تو اين سفر خورديم. اونم تو كوير.
بعد شام دور آتش جمع شديم و گپ و گفتگو و بازي.
#قارچ_كبابي #سيب_زميني #رصد_ستاره #عكس_شب #سفرهاي_دوستانه #بريم_دور_دور #كهكشان_راه_شيري
😊☺️⭐️🌙🔥
#روز_دوم
جمعه روز آفرود بازي و شن بازي و هل هل بود. شن هاي اين قسمت بقدري نرم بود كه هي ماشينا توي شن گير ميكردن. ناگفته نمونه كه عمو محسن هم هرزگاهي چاشني هيجان بهش اضافه ميكرد و عمدا ميرفتيم تا گير كنيم.
#یا_ابوالفضل #وینچ #مهدی_درمون_بیار 😂😉
به خود ریگ جن رسیدیم و محل کمپ با مشورت تیم راهنما و لیدر مشخص شد. امروز روز پر پيمايشي بود بايد كلي راه ميرفتيم. ناهار سبك خورديم و راهي شديم تا دشت فرسايش يافته ريگ جن رو ازش عبور و غروب رو رمل ها باشيم. وأي از غروب اينجا كه مدهوشم كرد.
#زمين_سولفاتي #هي_پر_هي_خالي #پا_برهنه #غروب_وصف_نشدني #حس_رهايي #رمل_های_رویایی
🙈☺️👌
شب بچه ها انقدر گرسنه بودن كه ميدويدن تا كمپ. يجا نشستيم و به آسمون پر ستاره خيره شديم و كلي انرژي گرفتيم .
⭐️⭐️🌒😊
#ما_گم_شديم #جن_ها_اومدن
اما شام! 😋 شاید باورتون نشه، اما شام چلو ماهی بود وسط کویر! گروه با ماهي به همراه سس مخصوص ازمون پذيرايي كرد و شب با بازي هاي شيرين و خاطرات كارتوني بچه ها سپري شد.
#مثل_هيولا_گشنه #ته_ديگ_دزدي #هفت_خبيث #زغال_زير_چادري #دق_اسفنديار #پماد_سوختگي #روباه_شنی
😂😂😂😁
#روز_سوم
شنبه برنامه ما پيمايش قسمتی از مسیر و ديدار از روستاي اشين (عشين) و زوار (زرآب) بود.
قدم به قدم پوشش گياهي و بافت كوير عوض مي شد و اين همه تنوع بينظير بود. موفق به ديدن زاغ بور هم شديم.
عشين با خونه هاي كاه گلي و سقف گنبدي شكل و ننه زهرا كه جزو معدود سكنه اين روستاي و ويوي كوير و باغ زيبا با چشمه زُلال كنارش تو دل اين كوير افسون بود خودش بنظرم.
#اشين_همواره_آب_جاري #چاي_آويشن #عنبر_نسا
😊😉😁
رسيديم زرآب، قيمه خوشمزه با ترشي برامون حاضر شد توسط تیم عزيز تداركات كه سنگ تموم گذاشتن واقعا. اشتهای بچه ها هم چند برابر شده بود و محمد آشپزمون انگشت حیرت در دهان فقط نگاه میکرد! 😅اينجا خالي از سكنه و با يه چشمه زُلال گرم بود و كلي اتاق كاه گلي خوراك كمپ.
#آواز_سر_دادن_عمو_محسن #شب_نشيني_دور_آتيش #بازي #مافيا #به_ابوالفضل #جريمه_غرور
😅😂👌
#روز_چهارم
روز اخر و بايد حاجت روا ميشديم. افسون كوير رو میشد حس کرد و دل تنگی های پایان سفر به سراغمون اومد.
حموم صحرايي به راه شد با كلي كف بازي.
#امير_حمومی #کف_داره_هنوز #شیطنت_های_لیدر
و اما دوزخ دره! سوار پاترولا شديم تا اول دوزخ دره و چند كيلومتري توش راه بريم . فرسايشاي جالب و أشكال زيبا و سنگ هاي رنگي منگي خوشگلي داشت و اسكلت شتر تو ريگ مونده و ... حس عجیب و جالبی داشت این #دوزخ_دره.
#شبيه_كال_جني #دهن_اژدها
ناهارمون ماكاروني بود و امان از دست امير و سفارش غذاش و كوهي از غذائي كه موند آخرش .
#عكساي_چده_اي #بووگووو #تيزر_پاياني_داستان
😂🙈😍
تا نمازخونه و زواره و محل اتمام برنامه، پاترولا همراهيمون كردن و خداحافظی سخت دلتنگانه ای انجام شد. برنامه ریگ جن با کلی خاطرات فراموش نشدنی به پایان رسید و تا تهران كلي بازي كرديم و خنديديم .
#پخمه #ال_مافيا #تشخيص_بي_رد_خور #جريمه_بستني #مهر_و_ماه #تشكر_از_همه #عشقش_و_خودش #همه_عااالي
😊☺️👏🙏
افسون کویر شاید اون دلتنگی باشه که برای لحظه لحظه برنامه اونم در کنار بهترین همسفرها داشتیم، معنی پیدا کنه، و اینکه كلي حرف بهمون ياد داد كه نميشه به زبون آورد و تو قلب کویر مدفون شد.
🖊 مهديه خلخالي
#گزیده_سفر
#لاوان_مارو
#اسفند_۹۶
استرس رررِ میشد تو نگاه همه بچه ها خوند چون وسیله نقلیه بسته به تعداد اینبار هواپیما بود اونم از همون شرکت.....😟😟🛬🛬
#تسلیت_به_خانواده_های_داغدار
به دلیل آشنایی بچه ها از قبل و اینکه اکثرا دو به دو آشنا بودن خیلی زود جمع خودمونی شد و تو اتوبوس و هواپیما کلی گپ زدیم😁🗣
#فرانک_کالباس_سنگک #گیتار #مهماندار_جا_افتاده #روغن_هیدرولیک👨✈️👨✈️
#روز_اول
پس از فرود موفقیت آمیز, محمد عزیز که دیگه نمیشه بهش گفت راهنمای محلی چون بی شک یکی از بهترین دوستان ماست، به استقبال ما اومد و سفر شگفت انگیز ما شروع شد و جا داره به آقای آلفونس دوگابریل بگم: اگه افسون جنوب و خلیج فارس می گرفتتد هیچگاه از افسون کویر صحبت نمیکردی😁🌴🏝
#ارده_خور #معارفه #۱۶_تومان_۲۵_روز
#لوکال #ژاپن
مسیر رو ادامه دادیم و پس از سوار کردن آقای دلدار رفتیم به سمت آب دبه، بی شک یکی از زبیا ترین تنگه هایی که دیدم و در انتها با صحنه ای روبرو میشی باور نکردنی، قطعه ای از بهشت که سخت ترین کار دل کندن بود از آب دبه😱😍😢😥 مسیر رو پس از صرف ناهار در منزل زیبای آقای دلدار به سمت ساحل محل کمپ ادامه دادیم
#لیدر_کنار_خوار #مجبوس_مرغ #همینجا_بمونیم
#روز_دوم
با طلوع آفتاب و لذت بردن از ساحل کمپ آماده شدیم برای رفتن به ساحل زیبای تبن
که با برنامه ریزی عالی لیدر مهیج ترین و شاد ترین بخش سفر شروع شد چون مسیر رو با ۴ قایق برای رفتن به تبن شروع کردیم وای نگم برات 🚣♀️🚣♂️بنده اشتباه کرده و با پاشیدن آب به علی داستان رو شروع کردم و در تمام طول مدت رفت و برگشت هر ۴ تا قایق در دریا به دنبال هم برای پاشیدن آب بودن😅😅 در طول مسیر از کنار سواحل بکری رد میشدیم که متاسفانه چشم لیدر یکی از این سواحل رو گرفت 😜😥🌊🚣♂️بله قایق ما که حامل لیدر بود به ساحل نزدیک شد و با برخورد موج به قایق بنده تلپی درون آب افتادم و زانوم ترکید اون لحظه فقط نیما مشیری و دزفول دور سرم چرخید😜????😞
#حسین_که_لیدر_میگرفت_همه_عمر_بچه_ها_دیدن_چگونه_لیدر_حسین_گرفت
#عشقم_تو_نپاچ #صندوق_پرشیا #محمد_پرتاب_دست #خود_پاچی_محمد #لنگان_لنگان
پیش به سوی لاوان،در بندر مقام(محمود😂) سوار قایق در دریای آرام و زلال به سمت لاوان حرکت کردیم و چه لذت بخش بود با اسکان و صرف ناهار، بحث بر سر نوبت حمام شروع شد که با تدبیر لیدر و مدیریت بنده گلکان نوبتی گل در اوووومدن از حموم،سنبل در اوووومدن از حموم.👏👏👏 و بعد پرداختیم به خاطره گویی و مبحث شیرین خباثت #ووو_امید_اسکای_اسکرپر #چه_خبره_تبیلیسی #موس_موس #دل_شاخدار #سکوت_ماحموت #امتیاز_حمال #عامو_ما_بخاطر_تو_اومدیم_مقام😜🤣😉😍
#روز_سوم
بعد از صبحانه و جمع و جور کردن کوله ها
#املت_لیدر_پز یعنی خدا گوجه و پیاز رو از مرتضی نگیره. سوار بر نیسان جان آبی به گشت زنی در لاوان پرداختیم و چه ذوق عجیبی داشت دیدن آهو🦌🦌در لاوان،بعد از تماشا ساحل گرت و شیشه ای و دشت و درختان سبز انجیر معابد🌳🌳 #فرانک_بز_آهو #عروس_دریایی_من_محسن #عکس_دسته_جمعی #محمد_پهباد
گویا سفر جدیدی رو شروع کردیم با حرکت به سمت ماروو،جزیره ای خالی از سکنه با ساحل صخره ای و شن های سفید، دراماتیک ترین صحنه سفر جدایی آقا مسعود و مرتضی عزیز از ما بود که تقاضا دارم برای سلامتی حال مادر آقا مسعود دعا کنید🙁🙏🙏🙏
با پا نهادن در جزیره سریعا یاد خانواده محترم دکتر ارنست افتادم👨👩👧👦👨👩👧👦👨👩👧👦 😉😁
سریع آماده شدیم برا شنا که دوباره زانوم پیچ خورد و زیر لب لیدر عزیز رو دعا کردم😂🤣 وتا تاریکی هوا شاهد آببازی و شنا گلکان بودم😞😞 #همخوانی #پایکوبی #قشقایی💃💃💃💃💃
خاطره انگیزترین بخش سفر در این شب رخ داد بازی بی بی سلام #گیتار_دستان_کم_توان #محمد_و_محمود_دستان_پر_توان #بابک_بیا_دیگه #حکم_خوبه_محسن_و_محمد #خنده_حضار #دستان_متورم_اشکهای_سرازیز #نقشه_برای_قشقایی #شنبه_تو_شرکت_چی_بگم #ماحموت_و_محمد_ذوق_زده
#روز_آخر
صبح و طلوع زبیا و دل انگیز مارو،رطوبت و شنبم زیاد باعث شد تمام لباسا و چادرهای خیس بشه 😂 با تعدادی از بچه ها رفتیم برای پیمایش دور جزیره که انقدر محو زبیایی و جذابیت ساحل شدیم که نتونستیم یه دور کامل جزیره رو بگردیم و به ناچار برگشتیم #خرچنگ #احمدآقا_حیدرزاده #عروس_دریایی #پهباد_بازی #لاک_پشت #هندین😜😜
🦀🐢چه چقدر سخت بود جدایی از مارو بی شک خیلیامون دوست داریم برگردیم دوباره به مارو،و بیرون نیومدن عشقم از آب (محسن) این سختی ررر دو چندان کرده بود😂😜 #عروس_دریایی_من
#عامو_ما_به_خاطر_برگشت_اومدیم_مقام
از مارو دو دوست هیچ هایکر (مفتگرد🤣)تا عسلویه به ما اضافه شدن.هشتگ بازی:
#همخوانی #بازی_اعداد #فرانک_خانم #تف #سالگرد_دوستی #سالگرد_ازدواج #انگل_منگل #آتش_در_نیستان #سمبوسه #فلافل #قرقر #گیت_ورق_تعهد #مهماندار_جوان_گیتار #دیگه_شلوغ_نمی_کنیم #ارده_ای #قشقایی
جاتون خالی
بچه ها ممنونم ازتون
🖋ناشناس(ملقب به عشقم)
@FriendlyTravel
#لاوان_مارو
#اسفند_۹۶
استرس رررِ میشد تو نگاه همه بچه ها خوند چون وسیله نقلیه بسته به تعداد اینبار هواپیما بود اونم از همون شرکت.....😟😟🛬🛬
#تسلیت_به_خانواده_های_داغدار
به دلیل آشنایی بچه ها از قبل و اینکه اکثرا دو به دو آشنا بودن خیلی زود جمع خودمونی شد و تو اتوبوس و هواپیما کلی گپ زدیم😁🗣
#فرانک_کالباس_سنگک #گیتار #مهماندار_جا_افتاده #روغن_هیدرولیک👨✈️👨✈️
#روز_اول
پس از فرود موفقیت آمیز, محمد عزیز که دیگه نمیشه بهش گفت راهنمای محلی چون بی شک یکی از بهترین دوستان ماست، به استقبال ما اومد و سفر شگفت انگیز ما شروع شد و جا داره به آقای آلفونس دوگابریل بگم: اگه افسون جنوب و خلیج فارس می گرفتتد هیچگاه از افسون کویر صحبت نمیکردی😁🌴🏝
#ارده_خور #معارفه #۱۶_تومان_۲۵_روز
#لوکال #ژاپن
مسیر رو ادامه دادیم و پس از سوار کردن آقای دلدار رفتیم به سمت آب دبه، بی شک یکی از زبیا ترین تنگه هایی که دیدم و در انتها با صحنه ای روبرو میشی باور نکردنی، قطعه ای از بهشت که سخت ترین کار دل کندن بود از آب دبه😱😍😢😥 مسیر رو پس از صرف ناهار در منزل زیبای آقای دلدار به سمت ساحل محل کمپ ادامه دادیم
#لیدر_کنار_خوار #مجبوس_مرغ #همینجا_بمونیم
#روز_دوم
با طلوع آفتاب و لذت بردن از ساحل کمپ آماده شدیم برای رفتن به ساحل زیبای تبن
که با برنامه ریزی عالی لیدر مهیج ترین و شاد ترین بخش سفر شروع شد چون مسیر رو با ۴ قایق برای رفتن به تبن شروع کردیم وای نگم برات 🚣♀️🚣♂️بنده اشتباه کرده و با پاشیدن آب به علی داستان رو شروع کردم و در تمام طول مدت رفت و برگشت هر ۴ تا قایق در دریا به دنبال هم برای پاشیدن آب بودن😅😅 در طول مسیر از کنار سواحل بکری رد میشدیم که متاسفانه چشم لیدر یکی از این سواحل رو گرفت 😜😥🌊🚣♂️بله قایق ما که حامل لیدر بود به ساحل نزدیک شد و با برخورد موج به قایق بنده تلپی درون آب افتادم و زانوم ترکید اون لحظه فقط نیما مشیری و دزفول دور سرم چرخید😜????😞
#حسین_که_لیدر_میگرفت_همه_عمر_بچه_ها_دیدن_چگونه_لیدر_حسین_گرفت
#عشقم_تو_نپاچ #صندوق_پرشیا #محمد_پرتاب_دست #خود_پاچی_محمد #لنگان_لنگان
پیش به سوی لاوان،در بندر مقام(محمود😂) سوار قایق در دریای آرام و زلال به سمت لاوان حرکت کردیم و چه لذت بخش بود با اسکان و صرف ناهار، بحث بر سر نوبت حمام شروع شد که با تدبیر لیدر و مدیریت بنده گلکان نوبتی گل در اوووومدن از حموم،سنبل در اوووومدن از حموم.👏👏👏 و بعد پرداختیم به خاطره گویی و مبحث شیرین خباثت #ووو_امید_اسکای_اسکرپر #چه_خبره_تبیلیسی #موس_موس #دل_شاخدار #سکوت_ماحموت #امتیاز_حمال #عامو_ما_بخاطر_تو_اومدیم_مقام😜🤣😉😍
#روز_سوم
بعد از صبحانه و جمع و جور کردن کوله ها
#املت_لیدر_پز یعنی خدا گوجه و پیاز رو از مرتضی نگیره. سوار بر نیسان جان آبی به گشت زنی در لاوان پرداختیم و چه ذوق عجیبی داشت دیدن آهو🦌🦌در لاوان،بعد از تماشا ساحل گرت و شیشه ای و دشت و درختان سبز انجیر معابد🌳🌳 #فرانک_بز_آهو #عروس_دریایی_من_محسن #عکس_دسته_جمعی #محمد_پهباد
گویا سفر جدیدی رو شروع کردیم با حرکت به سمت ماروو،جزیره ای خالی از سکنه با ساحل صخره ای و شن های سفید، دراماتیک ترین صحنه سفر جدایی آقا مسعود و مرتضی عزیز از ما بود که تقاضا دارم برای سلامتی حال مادر آقا مسعود دعا کنید🙁🙏🙏🙏
با پا نهادن در جزیره سریعا یاد خانواده محترم دکتر ارنست افتادم👨👩👧👦👨👩👧👦👨👩👧👦 😉😁
سریع آماده شدیم برا شنا که دوباره زانوم پیچ خورد و زیر لب لیدر عزیز رو دعا کردم😂🤣 وتا تاریکی هوا شاهد آببازی و شنا گلکان بودم😞😞 #همخوانی #پایکوبی #قشقایی💃💃💃💃💃
خاطره انگیزترین بخش سفر در این شب رخ داد بازی بی بی سلام #گیتار_دستان_کم_توان #محمد_و_محمود_دستان_پر_توان #بابک_بیا_دیگه #حکم_خوبه_محسن_و_محمد #خنده_حضار #دستان_متورم_اشکهای_سرازیز #نقشه_برای_قشقایی #شنبه_تو_شرکت_چی_بگم #ماحموت_و_محمد_ذوق_زده
#روز_آخر
صبح و طلوع زبیا و دل انگیز مارو،رطوبت و شنبم زیاد باعث شد تمام لباسا و چادرهای خیس بشه 😂 با تعدادی از بچه ها رفتیم برای پیمایش دور جزیره که انقدر محو زبیایی و جذابیت ساحل شدیم که نتونستیم یه دور کامل جزیره رو بگردیم و به ناچار برگشتیم #خرچنگ #احمدآقا_حیدرزاده #عروس_دریایی #پهباد_بازی #لاک_پشت #هندین😜😜
🦀🐢چه چقدر سخت بود جدایی از مارو بی شک خیلیامون دوست داریم برگردیم دوباره به مارو،و بیرون نیومدن عشقم از آب (محسن) این سختی ررر دو چندان کرده بود😂😜 #عروس_دریایی_من
#عامو_ما_به_خاطر_برگشت_اومدیم_مقام
از مارو دو دوست هیچ هایکر (مفتگرد🤣)تا عسلویه به ما اضافه شدن.هشتگ بازی:
#همخوانی #بازی_اعداد #فرانک_خانم #تف #سالگرد_دوستی #سالگرد_ازدواج #انگل_منگل #آتش_در_نیستان #سمبوسه #فلافل #قرقر #گیت_ورق_تعهد #مهماندار_جوان_گیتار #دیگه_شلوغ_نمی_کنیم #ارده_ای #قشقایی
جاتون خالی
بچه ها ممنونم ازتون
🖋ناشناس(ملقب به عشقم)
@FriendlyTravel
🔸سفرنامه ترکیه🔹
#نوروز_97
با روایتی متفاوت و جالب از "راوی ونوس"
#قسمت_اول
#شب_اول
وادی #قسطنطنین, دخمه رزیدنس:
چون" اسفاندیوس مرتضوس" از آزادی خود ناامید گشت, بانو "میتیا" را سپرد؛ تا اصحاب را که از جور حکام به تنگ آمده بودند به سوی سرزمین" #افسس" برده و در غار نیاکان خود "ماکسی میلانوس" در امنیت حفظ کند. یاران را با شب نامه های تلگرامی آگاه ساخت تا در عصر گاه چهارم برج حمل سنه 1397 سوار برسیمرغی آسمانی شوند و با دلی لبریز از دلهره بسوی سرزمین بیزانس رهسپار شوند.
از برای دوری از گزند خیانتکاران؛ پیشتر سردار "آرشینوس " و بانو "مهرآنوشا " به همراه ندیمه هایشان که دو خواهر شیرین کلام "تیتانوسا" و "رازیانوسا" در دخمه "رزیدنت " در #قسطنطنیه قرار یافته بودند تا به محض رسیدن اصحاب آنان را استقبال نمایند.
#روز_اول
وادی ازمیر دخمه پیانو:
بانو میتیا و دوستان, صبگاهان در مطبخ خانه چون چشمشان به دیدار "اسفاندیوس" و "آمیریانوس" روشن گشت شادی کردند و جهت شکرگزاری به معبد بس محتشم #ایاصوفیه در جوار عبادتگاه #سلطان_محمد رفتند و زیر باران رحمت الهی شکر خدا را بجا اورده و بسوی #دریای_مرمره رفتند تا بر کشتی نشینند و در طوفانی عظیم به سوی ازمیر, به قصد رسیدن به دربار پادشاه "افسس" که پادشاهی لیبرال و آزادیخواه داشت، رهسپار شدند. اما اسفاندیوس از فشار شکنجه های که بر او وارد گشته بود زبان در کام فرو برده و بانو "میتیا" بر آن شد تا تمامی راه رهبری اصحاب را به عهده گیرد و التیام بخش زخم های همسر خود باشد. بین راه در خانسرایی رفتند تا گرسنگی را که بر آنان مستولی شده بود بر طرف کنند. همانجا بود که "متیوس مفردیوس" جهت ابراز هدف خود از غذایی لذیذ به کلام عثمانی با واژه زیبای #چیلدرن_ کباب از خانسالار درخاست کباب بره نمودند.
#روز_دوم
#افسس شهری بود بس عظیم و مملو از فرزندان شهر آفتاب که آنجا بود. از تایلند و چین و تایوان و ژاپن اما اصحاب جز با مید این تایلند تصویر به یادگار نمی گرفتند و علقه عجیب آنان به اناث تایلندی بقدری بود که "متیوس " و" آمیریانوس" سلفی های غریبی با چشم بادامی های مشکین موی 173یاردی نگاشتند. و اما "افسس" متشکل از ستون های عظیم و مجسمه هایی از الهه های یونانی, دروازه و سالن هایی که نیمداره که گلادیاتور های رومی در انجا جنگاوری نموده بودند. در آنجا اسفاندیوس اصحاب را بسوی غاری که سالیانی پیش اجدادش در روم قدیم از پادشاه دقیانوس با آنجا پناه برده بودند هدایت کرد و از انان خواست که همت کنند تا به ان کهف رفته و با آرامش به خاب ابدی بروند, اما اصحاب که حالا چشمانشان به دنیایی جدید گشوده شده بود دل از غار کندند و تقاضای گذر کردن و گشتن در بلادبیزانس نمودند و بانو "میتیا" نیز نتواست آنان را به رفتن غار ترغیب کند. وازین رو که #اصحاب_کهف سر به دنبال "میثاقوس کارتونیوس" که با حکایتهای # اون _کارتونه _بود_... های سده های 60 آنان را سرگرم نموده بود براه افتاده و وقعی بر سخنان اندیشمندان قوم نکردند "اسفاندیوس" باچشمانی اشکبار در کنار ستون های افسوس دست به آسمان برده و چون موسی آنان را نفرین کرد و چنین شد که آنان 10 روز و 10 شب در وادی قسطنطنین سرگردان و حیران گشتند و از شهری به شهری واز دخمه ایی به دخمه دیگر پناه جستند تا عبرتی شوند برای دیگران.
وادی #دنیزلی دخمه یلدریم : ادامه دارد ...
@FriendlyTravel
#نوروز_97
با روایتی متفاوت و جالب از "راوی ونوس"
#قسمت_اول
#شب_اول
وادی #قسطنطنین, دخمه رزیدنس:
چون" اسفاندیوس مرتضوس" از آزادی خود ناامید گشت, بانو "میتیا" را سپرد؛ تا اصحاب را که از جور حکام به تنگ آمده بودند به سوی سرزمین" #افسس" برده و در غار نیاکان خود "ماکسی میلانوس" در امنیت حفظ کند. یاران را با شب نامه های تلگرامی آگاه ساخت تا در عصر گاه چهارم برج حمل سنه 1397 سوار برسیمرغی آسمانی شوند و با دلی لبریز از دلهره بسوی سرزمین بیزانس رهسپار شوند.
از برای دوری از گزند خیانتکاران؛ پیشتر سردار "آرشینوس " و بانو "مهرآنوشا " به همراه ندیمه هایشان که دو خواهر شیرین کلام "تیتانوسا" و "رازیانوسا" در دخمه "رزیدنت " در #قسطنطنیه قرار یافته بودند تا به محض رسیدن اصحاب آنان را استقبال نمایند.
#روز_اول
وادی ازمیر دخمه پیانو:
بانو میتیا و دوستان, صبگاهان در مطبخ خانه چون چشمشان به دیدار "اسفاندیوس" و "آمیریانوس" روشن گشت شادی کردند و جهت شکرگزاری به معبد بس محتشم #ایاصوفیه در جوار عبادتگاه #سلطان_محمد رفتند و زیر باران رحمت الهی شکر خدا را بجا اورده و بسوی #دریای_مرمره رفتند تا بر کشتی نشینند و در طوفانی عظیم به سوی ازمیر, به قصد رسیدن به دربار پادشاه "افسس" که پادشاهی لیبرال و آزادیخواه داشت، رهسپار شدند. اما اسفاندیوس از فشار شکنجه های که بر او وارد گشته بود زبان در کام فرو برده و بانو "میتیا" بر آن شد تا تمامی راه رهبری اصحاب را به عهده گیرد و التیام بخش زخم های همسر خود باشد. بین راه در خانسرایی رفتند تا گرسنگی را که بر آنان مستولی شده بود بر طرف کنند. همانجا بود که "متیوس مفردیوس" جهت ابراز هدف خود از غذایی لذیذ به کلام عثمانی با واژه زیبای #چیلدرن_ کباب از خانسالار درخاست کباب بره نمودند.
#روز_دوم
#افسس شهری بود بس عظیم و مملو از فرزندان شهر آفتاب که آنجا بود. از تایلند و چین و تایوان و ژاپن اما اصحاب جز با مید این تایلند تصویر به یادگار نمی گرفتند و علقه عجیب آنان به اناث تایلندی بقدری بود که "متیوس " و" آمیریانوس" سلفی های غریبی با چشم بادامی های مشکین موی 173یاردی نگاشتند. و اما "افسس" متشکل از ستون های عظیم و مجسمه هایی از الهه های یونانی, دروازه و سالن هایی که نیمداره که گلادیاتور های رومی در انجا جنگاوری نموده بودند. در آنجا اسفاندیوس اصحاب را بسوی غاری که سالیانی پیش اجدادش در روم قدیم از پادشاه دقیانوس با آنجا پناه برده بودند هدایت کرد و از انان خواست که همت کنند تا به ان کهف رفته و با آرامش به خاب ابدی بروند, اما اصحاب که حالا چشمانشان به دنیایی جدید گشوده شده بود دل از غار کندند و تقاضای گذر کردن و گشتن در بلادبیزانس نمودند و بانو "میتیا" نیز نتواست آنان را به رفتن غار ترغیب کند. وازین رو که #اصحاب_کهف سر به دنبال "میثاقوس کارتونیوس" که با حکایتهای # اون _کارتونه _بود_... های سده های 60 آنان را سرگرم نموده بود براه افتاده و وقعی بر سخنان اندیشمندان قوم نکردند "اسفاندیوس" باچشمانی اشکبار در کنار ستون های افسوس دست به آسمان برده و چون موسی آنان را نفرین کرد و چنین شد که آنان 10 روز و 10 شب در وادی قسطنطنین سرگردان و حیران گشتند و از شهری به شهری واز دخمه ایی به دخمه دیگر پناه جستند تا عبرتی شوند برای دیگران.
وادی #دنیزلی دخمه یلدریم : ادامه دارد ...
@FriendlyTravel
#گزیده_سفر
#ترکیه؛ ۲۱ تا ۳۰ #شهریور_۹۷
#قسمت_اول
#روز_اول، #چهار_شنبه_۲۱_شهریور
نکته جالب شروع تور تعداد بیشتر همسفران مشهدی و جمع خانوادگی در این برنامه بود. ☺👪
#کوچولو_های_دوست_داشتنی #مهرداد_جوجو #دکی_و_زنش
هواپیما نشست تو خاک #استانبول، خانواده #آقای_مهریزی جلوتر به ما پیوستن.
#ایلیا_کپل_خاله #عسل_بابا #مستر_انرژی
کمال دوستمون با راننده به استقبالمون اومدن و راهی هتل شدیم. 🤝😊🏠
#مهدیه_مجبوووور #بنز_اسپرینتر
#روز_دوم، #پنج_شنبه_۲۲_شهریور
رفتیم سمت #مسجد_سلطان_احمد با #هفت_منارش و موزه #ایاصوفیه . برای مسجد خانوما باید روسری سر میکردن، از #فاطی_کوماندو خلاصی نیست. 😅😅🙈
#خانوماي_ملافه_به_سر #تلالو_نور_لاي_ستون_ها #مهرداد_حرف_گوش_كن_خاله #بين_الحرمين
جاي بعدي #گرند_بازار بود، چشم ادم ازون همه طلاهاي زرد و و كت و كلفت برق ميزد.
#بازار_تهران #ادويه_هاي_گرون #چرا_بايد #شكلات_فندقي_خوشمزه #باسلوق #چراغ_رنگي_منگي #رستوران_نصرت_ژانگولر #گوشتخواران
نگم براتون از #شر_شر_باروني كه منتظرمون بود و ويوي زيباي #پل_بوغاز مزين به رنگ #قرمز با قطره هاي باروني كه ميريختن رو دريا
#موش_آبكشيده #چاي_شيش_ليري #سوييشرت_مستر_انرژي
انقدر پر انرژي بوديم كه تو راه برگشت به هتلمون بزن برقص راه انداختيم تو ماشين و چه شاباشي كه به حميد داده نشد💷🙈😁🕺🏽
#٥٠٠_يورو #حسن_خر_صدا
#روز_سوم، #جمعه_٢٣_شهريور
رفتيم سمت #ازمير هوا ابريِ دل بود، از روي پل بوغاز رد شديم و براي رفتن #بورسا سوار #فري (كشتي) با ماشين شديم. ابرها #پفكي بودن و #آسمون دلبري مي كرد، همه رفتيم بالاي فري تا مناظر رو از دست نديم. نيم ساعتي شد و خارج شديم و تو مسير با تعاريف #با_مزه مستر انرژي سرگرم شديم.😉😅😁
اولين جاذبه تو ازمير #آسانسور ١١١ ساله #ميدان_كاراتاش هست. ازمير ازون بالا زير پامون بود و كافه معروفي كه توصيه ميكنم حتما نوشيدني هاش رو امتحان كنين. 😎😋🍻
رفتيم #برج_ساعت و از كنار ساحل آلسانجاك رد شديم.
#صدف_با_ليمو #غروب_زيبا
#روز_چهارم، #شنبه_٢٤_شهريور
يكي از دلايل علاقه من به تركيه، صبحانه هاي كامل و خوشمزشه. انواع و اقسام زیتون، پنیر، کالباس، املت، شیرینی و ...😋😋🍏🥒🍅🥚🍞🧀☕
برنامه امروز ما رفتن به #رم_باستان و سفر به تاريخ دور و جا پاي گذشتگان گذاشتن بود.
#جاده های_سنگفرش با ستون هایی که با ظرافت تراشیده شده بود، #آمفی_تئاتری که انقدر جالب طراحی شده بود که مراسم موسیقی هم گهگاه توش برگزار میشه.
#افسوس #گلادیاتورها #دژ_رو_به_دریا #کتیبه_های_سنگی #چتر_رنگی
رفتیم سمت روستای زیبای #شیرینجه که #زیتون و شرابش معروفه. روستایی که اهالیش رو مردمان افسوس بعد از حمله مغول ها به اون پناه بردن و اسمش رو #زشت گذاشتن تا کسی نتونه پیداشون کنه. 🙊😢🌳
#شراب_ناب #زیتون_اعلا #صنایع_دستی #دلمه_های_خوشمزه 😊🍇🍷
راه افتادیم به سمت #کوش_آداسی و غروب رو در کنار ساحل مواج و زیبای اون گذروندیم. 🌊🌅
#موتور_میخوام #بهروز_وثوق_و_گوگوش
#روز_پنجم، #یک_شنبه_25_شهریور
امروز یه جای خیلی بزرگ به نام #هیراپولیس رفتیم که واس خودش ابرشهر بود. از تاریخ باستان گرفته تا چشمه های آب گرم طبیعی بسان باداب سورت نابود شده ایرانمون و به رنگ #سپید #فرار_از_زندان #دنیای_عجیب_زیر_استخر #قصر_پنبه_ای_سفید #کربنات_کلسیم #ماسک_صورت_و_بدن
😎☺☁💦
ازجایی که ما همیشه شادیم وخل بازی هامون هم براهه، تو جاده به سمت #مارماریس یه اتوبوس توریستی ترک رو نگه داشتیم و با اهنگ های شماعی زاده و بندری اونارم به رقص آوردیم.
🕺💃🚌
#روز_ششم، #دو_شنبه_26_شهریور
امروزمون یه برنامه مهیج با کشتی تومارماریس بود. نگم براتون از لحظه لحظه هاش، ویوهای زیبا، شنا وسط دریا، جوجه گریل، تریپ تایتانیک، غار دریایی با آب شفاف و جالب،
ناخدا وسط دریا لنگر انداخت و همه پریدن تو آب برای شنا🚢⚓🏊
#لاست #پلی_آهنگ_های_ایرونی #یا_جریمه_یا_نیاین #ما_همه_با_هم_هستیم #نوشیدنی_های_تگری
🖊 مهدیه خلخالی💜
ادامه دارد ...
@FriendlyTravel 🍂
#ترکیه؛ ۲۱ تا ۳۰ #شهریور_۹۷
#قسمت_اول
#روز_اول، #چهار_شنبه_۲۱_شهریور
نکته جالب شروع تور تعداد بیشتر همسفران مشهدی و جمع خانوادگی در این برنامه بود. ☺👪
#کوچولو_های_دوست_داشتنی #مهرداد_جوجو #دکی_و_زنش
هواپیما نشست تو خاک #استانبول، خانواده #آقای_مهریزی جلوتر به ما پیوستن.
#ایلیا_کپل_خاله #عسل_بابا #مستر_انرژی
کمال دوستمون با راننده به استقبالمون اومدن و راهی هتل شدیم. 🤝😊🏠
#مهدیه_مجبوووور #بنز_اسپرینتر
#روز_دوم، #پنج_شنبه_۲۲_شهریور
رفتیم سمت #مسجد_سلطان_احمد با #هفت_منارش و موزه #ایاصوفیه . برای مسجد خانوما باید روسری سر میکردن، از #فاطی_کوماندو خلاصی نیست. 😅😅🙈
#خانوماي_ملافه_به_سر #تلالو_نور_لاي_ستون_ها #مهرداد_حرف_گوش_كن_خاله #بين_الحرمين
جاي بعدي #گرند_بازار بود، چشم ادم ازون همه طلاهاي زرد و و كت و كلفت برق ميزد.
#بازار_تهران #ادويه_هاي_گرون #چرا_بايد #شكلات_فندقي_خوشمزه #باسلوق #چراغ_رنگي_منگي #رستوران_نصرت_ژانگولر #گوشتخواران
نگم براتون از #شر_شر_باروني كه منتظرمون بود و ويوي زيباي #پل_بوغاز مزين به رنگ #قرمز با قطره هاي باروني كه ميريختن رو دريا
#موش_آبكشيده #چاي_شيش_ليري #سوييشرت_مستر_انرژي
انقدر پر انرژي بوديم كه تو راه برگشت به هتلمون بزن برقص راه انداختيم تو ماشين و چه شاباشي كه به حميد داده نشد💷🙈😁🕺🏽
#٥٠٠_يورو #حسن_خر_صدا
#روز_سوم، #جمعه_٢٣_شهريور
رفتيم سمت #ازمير هوا ابريِ دل بود، از روي پل بوغاز رد شديم و براي رفتن #بورسا سوار #فري (كشتي) با ماشين شديم. ابرها #پفكي بودن و #آسمون دلبري مي كرد، همه رفتيم بالاي فري تا مناظر رو از دست نديم. نيم ساعتي شد و خارج شديم و تو مسير با تعاريف #با_مزه مستر انرژي سرگرم شديم.😉😅😁
اولين جاذبه تو ازمير #آسانسور ١١١ ساله #ميدان_كاراتاش هست. ازمير ازون بالا زير پامون بود و كافه معروفي كه توصيه ميكنم حتما نوشيدني هاش رو امتحان كنين. 😎😋🍻
رفتيم #برج_ساعت و از كنار ساحل آلسانجاك رد شديم.
#صدف_با_ليمو #غروب_زيبا
#روز_چهارم، #شنبه_٢٤_شهريور
يكي از دلايل علاقه من به تركيه، صبحانه هاي كامل و خوشمزشه. انواع و اقسام زیتون، پنیر، کالباس، املت، شیرینی و ...😋😋🍏🥒🍅🥚🍞🧀☕
برنامه امروز ما رفتن به #رم_باستان و سفر به تاريخ دور و جا پاي گذشتگان گذاشتن بود.
#جاده های_سنگفرش با ستون هایی که با ظرافت تراشیده شده بود، #آمفی_تئاتری که انقدر جالب طراحی شده بود که مراسم موسیقی هم گهگاه توش برگزار میشه.
#افسوس #گلادیاتورها #دژ_رو_به_دریا #کتیبه_های_سنگی #چتر_رنگی
رفتیم سمت روستای زیبای #شیرینجه که #زیتون و شرابش معروفه. روستایی که اهالیش رو مردمان افسوس بعد از حمله مغول ها به اون پناه بردن و اسمش رو #زشت گذاشتن تا کسی نتونه پیداشون کنه. 🙊😢🌳
#شراب_ناب #زیتون_اعلا #صنایع_دستی #دلمه_های_خوشمزه 😊🍇🍷
راه افتادیم به سمت #کوش_آداسی و غروب رو در کنار ساحل مواج و زیبای اون گذروندیم. 🌊🌅
#موتور_میخوام #بهروز_وثوق_و_گوگوش
#روز_پنجم، #یک_شنبه_25_شهریور
امروز یه جای خیلی بزرگ به نام #هیراپولیس رفتیم که واس خودش ابرشهر بود. از تاریخ باستان گرفته تا چشمه های آب گرم طبیعی بسان باداب سورت نابود شده ایرانمون و به رنگ #سپید #فرار_از_زندان #دنیای_عجیب_زیر_استخر #قصر_پنبه_ای_سفید #کربنات_کلسیم #ماسک_صورت_و_بدن
😎☺☁💦
ازجایی که ما همیشه شادیم وخل بازی هامون هم براهه، تو جاده به سمت #مارماریس یه اتوبوس توریستی ترک رو نگه داشتیم و با اهنگ های شماعی زاده و بندری اونارم به رقص آوردیم.
🕺💃🚌
#روز_ششم، #دو_شنبه_26_شهریور
امروزمون یه برنامه مهیج با کشتی تومارماریس بود. نگم براتون از لحظه لحظه هاش، ویوهای زیبا، شنا وسط دریا، جوجه گریل، تریپ تایتانیک، غار دریایی با آب شفاف و جالب،
ناخدا وسط دریا لنگر انداخت و همه پریدن تو آب برای شنا🚢⚓🏊
#لاست #پلی_آهنگ_های_ایرونی #یا_جریمه_یا_نیاین #ما_همه_با_هم_هستیم #نوشیدنی_های_تگری
🖊 مهدیه خلخالی💜
ادامه دارد ...
@FriendlyTravel 🍂
#گزیده_سفر
#خلخال_به_اسالم
#آبان_۹۷
#روز_اول
شروع سفر همراه با كمي #استرس بود ، از جهت تجربه ي اول #طبيعتگردي ام.
اما اشتياقِ ديدارِ آن #طبيعت بكر و ناب كه آوازه اش به گوش همه ي ما خورده، حس قوي تري بود كه بر #اضطرابم فائق آمد.😊
حركت در تاريكي #شب آغاز شد و طبق رسم هميشگي، آشنايي مختصري با افراد گروه كه قرار بود ٢ روز همسفرشان باشيم انجام شد. 🙂
صبح زود آفتاب نزده به #خلخال رسيديم.
صرف #حليم گرم در هواي بسيار مطبوع و البته كمي سرد، براي وعده #صبحانه بسيار لذت بخش بود.😋
مدتي بعد در ابتداي جاده ي سفر رويايي ام بودم!😍
شروع #پيمايش با #شيب نسبتا تندی به سمت بالاي كوه همراه بود. دروغ چرا؟ كمی برایم سخت بود.😔 نفس نفس افتاده بودم و ترسيدم نكند از همين اول كاری نتوانم از پسش بربیایم و از گروه عقب بمانم!😟
ولی اين شيب حكم مجوز عبور را داشت و پاداش آن غيرقابل توصيف بود!😀
#منظره اي بكر و #چشم_نواز كه عظمتش در چشم كوچك من براي اولين بار باعث سرازير شدن اشك هايم شد!😌
#دره اي سرسبز🌳،#كوه هايي استوار⛰،#ابرهايي☁ كه پرسرعت مانند #چشمه اي از پايين كوه به بالا مي جوشيدند!
چشمم به جمالشان روشن! 😃
#طبيعتي كه بي منت #زيبايي مي بخشد ، بدون توقع #زندگي و #آرامش ميدهد.
شب هنگام در #كلبه اي_روستايي بسيار ساده اما به شدت گرم و صميمي بودیم.😌
#عموبهروز مرد خانواده با تمام وجود تلاش ميكرد با هر آنچه كه دارد ولو ساده از ما بهترين را پذيرايي كند و همين باعث ميشد كه همه چيز آنجا خوش مزه تر و دلنشين تر شود!☺
بعداز كمي شب نشيني كنار آتش🔥 و لحظات خوب و عالي در كنار همسفران توجهم به #آسمان #پرستاره⭐ بالای سرم جلب شد!😃
شگفتي ديگر از گوشه ي خلقت پروردگارم!
چه زيبايي هايي در جهان هست و ما به واسطه ي #شهرنشینی و سبك زندگيمان از آنها بي بهره ايم!😔
تجربه ي خوابيدن در #كيسه_خواب برای اولین بار هم برايم هيجان انگيز و البته کمی سخت بود!
سكوت شب! صداي #روستا! صدای زوزه سگ ها، صداي گاوها ،گوسفندان و #جيرجيرك ها و البته گه گاهي هم صداي #خروپف همسفران😆😅
شنيدن همه ي اينها برایم جالب و لذت بخش بود ...😌
#روز_دوم
صبح زود قبل از بالاآمدن خورشيد🌞 با صداي #ليدر گروه🕺 بيدارباش اعلام شد.
بدون معطلي بلند شدم و از #كلبه بيرون آمدم.
تصور كنيد در كلبه اي ميان دره اي سرسبز محصور شده توسط انبوه كوهاي پوشيده از درخت در كنار رود آبي كه از پايين دست خانه ميگذرد با #هوايي_مطبوع به دور از هرگونه #تكنولوژي📱 و احساس وابستگي روزت را آغاز كني! 🤗
انرژي دريافتي از اين طبيعت زيبا باعث شد پيمايش روز دوم به مراتب راحت تر و سريع تر انجام شود.✊️😎
پس از صرف ناهار و كمي استراحت و بازي زمان رفتن فرا رسيد ، #اتوبوس🚌 حركت كرد و سفر به پايان خودش نزديك مي شد
من حالا اما با #مهشيد قبل از سفر تفاوت هاي زيادي داشتم.😌
و من هنوز مات و مبهوت از چيزهايي هستم كه در این سفر ديدم ، شنيدم و لمس كردم.
و حسرتي كه كاش ميشد گوشه اي از آن بهشت را با خود مي آوردم...😌☺😍
🖊#مهشيد_نويس
@RoyasTravel🍁
#خلخال_به_اسالم
#آبان_۹۷
#روز_اول
شروع سفر همراه با كمي #استرس بود ، از جهت تجربه ي اول #طبيعتگردي ام.
اما اشتياقِ ديدارِ آن #طبيعت بكر و ناب كه آوازه اش به گوش همه ي ما خورده، حس قوي تري بود كه بر #اضطرابم فائق آمد.😊
حركت در تاريكي #شب آغاز شد و طبق رسم هميشگي، آشنايي مختصري با افراد گروه كه قرار بود ٢ روز همسفرشان باشيم انجام شد. 🙂
صبح زود آفتاب نزده به #خلخال رسيديم.
صرف #حليم گرم در هواي بسيار مطبوع و البته كمي سرد، براي وعده #صبحانه بسيار لذت بخش بود.😋
مدتي بعد در ابتداي جاده ي سفر رويايي ام بودم!😍
شروع #پيمايش با #شيب نسبتا تندی به سمت بالاي كوه همراه بود. دروغ چرا؟ كمی برایم سخت بود.😔 نفس نفس افتاده بودم و ترسيدم نكند از همين اول كاری نتوانم از پسش بربیایم و از گروه عقب بمانم!😟
ولی اين شيب حكم مجوز عبور را داشت و پاداش آن غيرقابل توصيف بود!😀
#منظره اي بكر و #چشم_نواز كه عظمتش در چشم كوچك من براي اولين بار باعث سرازير شدن اشك هايم شد!😌
#دره اي سرسبز🌳،#كوه هايي استوار⛰،#ابرهايي☁ كه پرسرعت مانند #چشمه اي از پايين كوه به بالا مي جوشيدند!
چشمم به جمالشان روشن! 😃
#طبيعتي كه بي منت #زيبايي مي بخشد ، بدون توقع #زندگي و #آرامش ميدهد.
شب هنگام در #كلبه اي_روستايي بسيار ساده اما به شدت گرم و صميمي بودیم.😌
#عموبهروز مرد خانواده با تمام وجود تلاش ميكرد با هر آنچه كه دارد ولو ساده از ما بهترين را پذيرايي كند و همين باعث ميشد كه همه چيز آنجا خوش مزه تر و دلنشين تر شود!☺
بعداز كمي شب نشيني كنار آتش🔥 و لحظات خوب و عالي در كنار همسفران توجهم به #آسمان #پرستاره⭐ بالای سرم جلب شد!😃
شگفتي ديگر از گوشه ي خلقت پروردگارم!
چه زيبايي هايي در جهان هست و ما به واسطه ي #شهرنشینی و سبك زندگيمان از آنها بي بهره ايم!😔
تجربه ي خوابيدن در #كيسه_خواب برای اولین بار هم برايم هيجان انگيز و البته کمی سخت بود!
سكوت شب! صداي #روستا! صدای زوزه سگ ها، صداي گاوها ،گوسفندان و #جيرجيرك ها و البته گه گاهي هم صداي #خروپف همسفران😆😅
شنيدن همه ي اينها برایم جالب و لذت بخش بود ...😌
#روز_دوم
صبح زود قبل از بالاآمدن خورشيد🌞 با صداي #ليدر گروه🕺 بيدارباش اعلام شد.
بدون معطلي بلند شدم و از #كلبه بيرون آمدم.
تصور كنيد در كلبه اي ميان دره اي سرسبز محصور شده توسط انبوه كوهاي پوشيده از درخت در كنار رود آبي كه از پايين دست خانه ميگذرد با #هوايي_مطبوع به دور از هرگونه #تكنولوژي📱 و احساس وابستگي روزت را آغاز كني! 🤗
انرژي دريافتي از اين طبيعت زيبا باعث شد پيمايش روز دوم به مراتب راحت تر و سريع تر انجام شود.✊️😎
پس از صرف ناهار و كمي استراحت و بازي زمان رفتن فرا رسيد ، #اتوبوس🚌 حركت كرد و سفر به پايان خودش نزديك مي شد
من حالا اما با #مهشيد قبل از سفر تفاوت هاي زيادي داشتم.😌
و من هنوز مات و مبهوت از چيزهايي هستم كه در این سفر ديدم ، شنيدم و لمس كردم.
و حسرتي كه كاش ميشد گوشه اي از آن بهشت را با خود مي آوردم...😌☺😍
🖊#مهشيد_نويس
@RoyasTravel🍁
#گزیده_سفر
#قشم #هرمز
#آذر_۹۷
#روز_اول
شمايى كه نخواستيد اخر هفته سردتون رو در تهران (اراكيا چاكريم) 😉 كنار پنجره با يه چاى داغ بگذرونيد، در عوض راه طولانى رو تا #بندر صبر كردين 🚌 تا يه ورق تازه از زندگى رو تجربه كنيد. 🤓🗒از بازى هاى تو #اتوبوس 😅 و بزن و بكوب هاش 🎧🎼💃🕺 كه بگذريم بعد تقريبا ١٦ ساعت ميرسيم بندر،ساحل بسيار زيباى بندر حال همه رو اورد سر جاش و همه خوشحال بوديم
چه جمعيتى بود تو صف شناور اونجا فهميدم خيلى ها سفر #جنوب رو به جنگل هاى شمال ترجيح ميدن. 👌☀🏝
اولين اسكان خونه محلى هرمز كنار #كافه_گلك بود، 🌸🙃 يه كافه كه كاملا اماده شده براى جذب توريست.🍰☕
به سمت ورودى #قلعه_پرتغاليا دست فروش هاى محلى رو ديديم كه خوراك خريد سوغاتى بود،خود قلعه با اون خاك نارنجى و ويو بالاى قلعه خيلى زيبا بود از اون بالا تازه فهميديم كجا اومديم و چقد #هرمز درياى قشنگى داره. 💦😎
بعد از اون رفتيم سمت دره سكوت كه #الهه_نمك اسم اون مكان بود بعد هم دره رنگ هارو ديديم و خانم ها از خاك اونجا صورت هاشون رو ميتونستند رنگى كنن و بعد #دره_مجسمه ها و افق خليج فارس رو وقت غروب خورشيد ديديم،چيزى كه واسم سوال بود اينكه چرا بعد از غروب خورشيد ما دست زديم؟ ☺👏شايد واسه خودمون كه كلى راه اومديم و سختى رو به جون خريديم تا اون لحظه رو تو ذهنمون ثبت كنيم .😍
يه سورپرايز از سعيد و پيمان كه رفتيم به #ساحل_نقره اى زيبا و ارامشى كه با يوگا اونجا تجربه كرديم،بعد از اون ساندويچ هاى تند بندرى رفتيم سمت كمپ كنار ساحل ،جاى بكر و عالى و اولين و بهترين تجربه من از كمپ زدن بود.
#روز_دوم
صبح با صداى موزيك پيمان بيدار ميشيم و صبحونه نيمرو وحيد كنار طلوع خورشيد رو ميزنيم و خيلى سريع ميريم سمت قشم.😋👨🍳
ميرسيم قشم و اولين مكان #دره_ستاره ها رو ديديم،بعد از اون رفتيم سمت #ساحل_ناز كه واقعا تمام زيبايى درياى خليج فارس رو تو خودش جمع كرده بود. بعد از اونجا ناهار رو يه جاى خيلى شيك و قشنگ خورديم اونجا،بعد رستوران تو مسير #چاهكوه كه بوديم من از جمع بچه هاى باحال تو ماشين ون جدا شدم و رفتم وسط كوله ها پشت هايلوكس كه خيلى كيف داد،چاهكوه جاى خيلى قشنگى بود بعد اون رفتيم سمت #جنگل_حرا و قايق سوارى وسط دريا واقعا يكى از بهترين جاهاى ايران بود و همه شرايط رو واسه ثبت تو تاريخ داشت،از عسل هاى اونجا كه بگذريم و داستان پير حرا كه ١١٤ سال عمر كرد ميريم سمت خونه سيد و بازار #درگهان و ثبت خاطره كليدى كه معلوم نيست دربانش كيه؟من سعيد پيمان يا امير؟؟😎🤔
اون شب شام رو از فست فود هاى قشم غذا گرفتيم و برگشتيم به محل اسكان،بازى هاى اون شب كه همه رو سرگرم كرد.
#روز_سوم
فردا صبح بچه ها همه وسيله هارو جمع كردن و به سمت شناور رفتيم واسه بندر ،ليدر هاى عزيز با كلى شوخى و پانتوميم 😃😳😱😎☺😜 يك ساعت راه تا بندر واسمون شاد كردن و بعد سوار قطار شدن تا شب دلمون نميخواست از هم جدا شيم،😒تا اخر شب بازى رو ادامه داديم و به خودم ميگفتم كاش اين جمع جمع اخر نباشه. ☹️
از همتون ممنون كه اين لحظه هاى قشنگ رو واسم ساختيد واقعا از ته دل ميخام بازم شمارو ببينم و همسفرتون باشم و مخصوصا تشكر ميكنم از سعيد و پيمان دو ليدر دوست داشتنى 🙏🏻☺🌷
#پرهايم #رستاخيز #اكليل #نجات #زن_ايروني_تكه
🖊 امیر حسین
@RoyasTravel
#قشم #هرمز
#آذر_۹۷
#روز_اول
شمايى كه نخواستيد اخر هفته سردتون رو در تهران (اراكيا چاكريم) 😉 كنار پنجره با يه چاى داغ بگذرونيد، در عوض راه طولانى رو تا #بندر صبر كردين 🚌 تا يه ورق تازه از زندگى رو تجربه كنيد. 🤓🗒از بازى هاى تو #اتوبوس 😅 و بزن و بكوب هاش 🎧🎼💃🕺 كه بگذريم بعد تقريبا ١٦ ساعت ميرسيم بندر،ساحل بسيار زيباى بندر حال همه رو اورد سر جاش و همه خوشحال بوديم
چه جمعيتى بود تو صف شناور اونجا فهميدم خيلى ها سفر #جنوب رو به جنگل هاى شمال ترجيح ميدن. 👌☀🏝
اولين اسكان خونه محلى هرمز كنار #كافه_گلك بود، 🌸🙃 يه كافه كه كاملا اماده شده براى جذب توريست.🍰☕
به سمت ورودى #قلعه_پرتغاليا دست فروش هاى محلى رو ديديم كه خوراك خريد سوغاتى بود،خود قلعه با اون خاك نارنجى و ويو بالاى قلعه خيلى زيبا بود از اون بالا تازه فهميديم كجا اومديم و چقد #هرمز درياى قشنگى داره. 💦😎
بعد از اون رفتيم سمت دره سكوت كه #الهه_نمك اسم اون مكان بود بعد هم دره رنگ هارو ديديم و خانم ها از خاك اونجا صورت هاشون رو ميتونستند رنگى كنن و بعد #دره_مجسمه ها و افق خليج فارس رو وقت غروب خورشيد ديديم،چيزى كه واسم سوال بود اينكه چرا بعد از غروب خورشيد ما دست زديم؟ ☺👏شايد واسه خودمون كه كلى راه اومديم و سختى رو به جون خريديم تا اون لحظه رو تو ذهنمون ثبت كنيم .😍
يه سورپرايز از سعيد و پيمان كه رفتيم به #ساحل_نقره اى زيبا و ارامشى كه با يوگا اونجا تجربه كرديم،بعد از اون ساندويچ هاى تند بندرى رفتيم سمت كمپ كنار ساحل ،جاى بكر و عالى و اولين و بهترين تجربه من از كمپ زدن بود.
#روز_دوم
صبح با صداى موزيك پيمان بيدار ميشيم و صبحونه نيمرو وحيد كنار طلوع خورشيد رو ميزنيم و خيلى سريع ميريم سمت قشم.😋👨🍳
ميرسيم قشم و اولين مكان #دره_ستاره ها رو ديديم،بعد از اون رفتيم سمت #ساحل_ناز كه واقعا تمام زيبايى درياى خليج فارس رو تو خودش جمع كرده بود. بعد از اونجا ناهار رو يه جاى خيلى شيك و قشنگ خورديم اونجا،بعد رستوران تو مسير #چاهكوه كه بوديم من از جمع بچه هاى باحال تو ماشين ون جدا شدم و رفتم وسط كوله ها پشت هايلوكس كه خيلى كيف داد،چاهكوه جاى خيلى قشنگى بود بعد اون رفتيم سمت #جنگل_حرا و قايق سوارى وسط دريا واقعا يكى از بهترين جاهاى ايران بود و همه شرايط رو واسه ثبت تو تاريخ داشت،از عسل هاى اونجا كه بگذريم و داستان پير حرا كه ١١٤ سال عمر كرد ميريم سمت خونه سيد و بازار #درگهان و ثبت خاطره كليدى كه معلوم نيست دربانش كيه؟من سعيد پيمان يا امير؟؟😎🤔
اون شب شام رو از فست فود هاى قشم غذا گرفتيم و برگشتيم به محل اسكان،بازى هاى اون شب كه همه رو سرگرم كرد.
#روز_سوم
فردا صبح بچه ها همه وسيله هارو جمع كردن و به سمت شناور رفتيم واسه بندر ،ليدر هاى عزيز با كلى شوخى و پانتوميم 😃😳😱😎☺😜 يك ساعت راه تا بندر واسمون شاد كردن و بعد سوار قطار شدن تا شب دلمون نميخواست از هم جدا شيم،😒تا اخر شب بازى رو ادامه داديم و به خودم ميگفتم كاش اين جمع جمع اخر نباشه. ☹️
از همتون ممنون كه اين لحظه هاى قشنگ رو واسم ساختيد واقعا از ته دل ميخام بازم شمارو ببينم و همسفرتون باشم و مخصوصا تشكر ميكنم از سعيد و پيمان دو ليدر دوست داشتنى 🙏🏻☺🌷
#پرهايم #رستاخيز #اكليل #نجات #زن_ايروني_تكه
🖊 امیر حسین
@RoyasTravel