کانال روشنفکران
#محسن_رنانی در یادداشتی با عنوان
«یک تار مو» میگوید «میتوان امروز بدون لکنت گفت این نظام دارد شکست میخورد چون هیچگاه تئوری شکست نداشته است».
#اعتراضات #اجتماعی
@Roshanfkrane
#محسن_رنانی در یادداشتی با عنوان
«یک تار مو» میگوید «میتوان امروز بدون لکنت گفت این نظام دارد شکست میخورد چون هیچگاه تئوری شکست نداشته است».
#اعتراضات #اجتماعی
@Roshanfkrane
.
👈 اذان بهوقت دروغ
کانال روشنفکران
✍ #محسن»رنانی
چوپان دروغگو فقط اعتبار خودش را زایل میکند؛ اما «اذان بهوقت دروغ»، هم اعتبار مؤذن را میزداید و هم عبادت مومنان را ضایع میکند
در آبان و آذر امسال جلساتی با برخی استادان دانشگاه داشتیم؛ بعداز آنکه که رئيس یک قوه در بوق کرده بود که بیایید گفتوگو کنیم و مقامی دیگر هم گفته بود دولت و جامعه مثل پدر و مادرند که در اختلافات باید بنشینند و با هم گفتوگو کنند. برخی از ما دانشگاهیان خوشباور هم دور هم جمعشدیم تا ببینیم آیا میتوانیم زمینهها و مسائل گفتوگوپذیر بین دانشجویان معترض و مقامات را پیدا کنیم؟ من و برخی از همکاران در چند کلاس در دو دانشگاه اصفهان و رازی کرمانشاه شرکت کردیم و برخی نیز به صورت انفرادی با دانشجویان دانشگاههای مختلف گفتوگو کردیم.
در این دیدارها هرچه ما با دانشجویان درباره گفتوگو سخن میگفتیم آنان میگفتند گفتوگو با چه کسی؟ با کسی که خِفت ما را گرفته است و باتون بر سر ما میکوبد و به جرم عکس گرفتن، با تفنگ ساچمهای چشمهامان را کور میکند؟ میگفتند تو به ما نشان بده که اصلاً حکومت ذرهای اهل گفتوگو است و قصد گفتوگو دارد! میگفتند گفتوگوی حکومت با افراد که معنی ندارد، حکومت باید با نهادهای اجتماعی، به عنوان نمایندگان جامعه، گفتوگو کند؛ به ما بگو این حکومت کدام نهاد مدنی و اجتماعی را باقی گذاشته و حرمت نهاده است تا اکنون با آن گفتوگو کند؟
میگفتند اگر ما اکنون کوتاه بیاییم و آنان بر اوضاع مسلط شوند خِرخِره ما را خواهند جوید. از آنها اصرار بود و از ما انکار. میگفتیم نه، حکومت با این اعتراضات متوجه عمق نارضایتی و خشم جامعه شده است و اکنون که در وسط دهها بحران اقتصادی و سیاسی گرفتار است دیگر نه توان و نه جرأت آن را دارد که بخواهد از نو سربهسر جامعه بگذارد. این اعتراضات، حکومت را سرعقل آورده است.
اکنون میبینم دانشجویان درست میگفتند؛ حاکمان همین که احساس کردند بر اوضاع مسلط شدهاند رجزخوانی و اتهام و تحقیر و تهدید و خشم و انتقام را آغاز کردهاند. من انتظار داشتم پس از تسلط بر اوضاع، ترس روانشناختی اولیهشان به ترس عقلانی تبدیل شود و درپی گفتوگو و راهحل بلندمدت باشند. در ترس روانشناختی، شما «واکنش» نشان میدهید؛ اما در ترس عقلانی، شما درپی پاسخ مناسب یا «راهحل» میگردید. اما اکنون نه تنها در نظام تدبیر، ترس عقلانی پدیدار نشده است، بلکه تازه خشونت ایدئولوژیک را آغاز کرده است. خشونت روانشناختی با پایان ترس، پایان مییابد؛ اما خشونت ایدئولوژیک تازه پس از پایان ترس، آغاز میشود.
درواقع اکنون متوجه شدهایم که نظام میخواهد دقیقاً تجربه پس از اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ را تکرار کند. ظاهراً ظرفیت «عقلانیت سازمانی» در سیستم، دیگر بیش از این نیست و فهم دقیقی از تفاوت اعتراضات آن سالها با اعتراضات امسال ندارد. کمترین تفاوتش این است که این اعتراضات از سوی نسلی است که عقبهاش تا دبستانها ادامه دارد.
بنابراین اکنون از دانشجویان پوزش میخواهم و اعتراف میکنم که فهم عینی و مبتنی بر عقلِسلیم آنان از فهم تحلیلی و آکادمیک من عمیقتر و دقیقتر بوده است. راستش در آن جلسات من از عمق روشنبینی و دقتنظر و جسارت دانشجویان حیرت کردم و به همکارانم گزارش دادم که مشکل از ماست، ما باید برویم و خودمان را با فهم این نسل هماهنگ کنیم نه برعکس. این باید درسی شده باشد برای امثال من که در نوبتی دیگر که حضرات در تنگنای خیزشی دیگر قرار خواهند گرفت و از جامعه درخواست گفتوگو خواهند کرد، خوشخیالانی چون من طرف جامعه را رها نکنند و دم از گفتوگو نزنند، با این گمان که در این ساختار، عقلانیتی هست و با آن میتوان گفتوگو کرد یا به آن اعتماد کرد.
اکنون به حاکمان میگویم، حواستان هست که از اعتراضات ۹۶ و ۹۸ تاکنون نتوانستهاید هیچ تحول مثبتی در کشور ایجاد کنید و هیچ افقی بگشایید و هیچ امیدی بیافرینید؟ از آن زمان تاکنون هیچ بحرانی حل نشده بلکه تعداد و شدت آنها بیشتر شده است. تازه در این چند سال بیشتر نقاط قوت و فرصتهای خویش را هم، در داخل و خارج ضایع کردهاید. پس چرا فکر میکنید حالا که دوباره بر اوضاع مسلط شدهاید کار تمام است و حکومتتان بردوام؟ چاههای نفتتان پر شده؟ درآمدتان بیشتر شده؟ مشروعیت دینیتان بالاتر رفته؟ جمعیت دلبستهتان انبوهتر شده؟ سرمایه اجتماعیتان بهبود یافته؟ فرصتهایتان در داخل و خارج فراوانتر شده؟ تحریمها کاهش یافته؟ مقاماتتان جوانتر و کارآمدتر شده اند؟ نخبگان مهاجرت کردهتان بازگشتهاند؟ فرار سرمایه کاهش یافته است؟ نکند گمان کنید چین یا روسیه کاری برای شما خواهند کرد؟ چین در بازی جهانی جدید، شما را .....
ادامه متن را در پیوند زیر بخوانید:
http://renani.net/index.php/texts/notes/897-2023-01-13-12-28-08
#اعتراضات #اجتماعی
@Roshanfkrane
👈 اذان بهوقت دروغ
کانال روشنفکران
✍ #محسن»رنانی
چوپان دروغگو فقط اعتبار خودش را زایل میکند؛ اما «اذان بهوقت دروغ»، هم اعتبار مؤذن را میزداید و هم عبادت مومنان را ضایع میکند
در آبان و آذر امسال جلساتی با برخی استادان دانشگاه داشتیم؛ بعداز آنکه که رئيس یک قوه در بوق کرده بود که بیایید گفتوگو کنیم و مقامی دیگر هم گفته بود دولت و جامعه مثل پدر و مادرند که در اختلافات باید بنشینند و با هم گفتوگو کنند. برخی از ما دانشگاهیان خوشباور هم دور هم جمعشدیم تا ببینیم آیا میتوانیم زمینهها و مسائل گفتوگوپذیر بین دانشجویان معترض و مقامات را پیدا کنیم؟ من و برخی از همکاران در چند کلاس در دو دانشگاه اصفهان و رازی کرمانشاه شرکت کردیم و برخی نیز به صورت انفرادی با دانشجویان دانشگاههای مختلف گفتوگو کردیم.
در این دیدارها هرچه ما با دانشجویان درباره گفتوگو سخن میگفتیم آنان میگفتند گفتوگو با چه کسی؟ با کسی که خِفت ما را گرفته است و باتون بر سر ما میکوبد و به جرم عکس گرفتن، با تفنگ ساچمهای چشمهامان را کور میکند؟ میگفتند تو به ما نشان بده که اصلاً حکومت ذرهای اهل گفتوگو است و قصد گفتوگو دارد! میگفتند گفتوگوی حکومت با افراد که معنی ندارد، حکومت باید با نهادهای اجتماعی، به عنوان نمایندگان جامعه، گفتوگو کند؛ به ما بگو این حکومت کدام نهاد مدنی و اجتماعی را باقی گذاشته و حرمت نهاده است تا اکنون با آن گفتوگو کند؟
میگفتند اگر ما اکنون کوتاه بیاییم و آنان بر اوضاع مسلط شوند خِرخِره ما را خواهند جوید. از آنها اصرار بود و از ما انکار. میگفتیم نه، حکومت با این اعتراضات متوجه عمق نارضایتی و خشم جامعه شده است و اکنون که در وسط دهها بحران اقتصادی و سیاسی گرفتار است دیگر نه توان و نه جرأت آن را دارد که بخواهد از نو سربهسر جامعه بگذارد. این اعتراضات، حکومت را سرعقل آورده است.
اکنون میبینم دانشجویان درست میگفتند؛ حاکمان همین که احساس کردند بر اوضاع مسلط شدهاند رجزخوانی و اتهام و تحقیر و تهدید و خشم و انتقام را آغاز کردهاند. من انتظار داشتم پس از تسلط بر اوضاع، ترس روانشناختی اولیهشان به ترس عقلانی تبدیل شود و درپی گفتوگو و راهحل بلندمدت باشند. در ترس روانشناختی، شما «واکنش» نشان میدهید؛ اما در ترس عقلانی، شما درپی پاسخ مناسب یا «راهحل» میگردید. اما اکنون نه تنها در نظام تدبیر، ترس عقلانی پدیدار نشده است، بلکه تازه خشونت ایدئولوژیک را آغاز کرده است. خشونت روانشناختی با پایان ترس، پایان مییابد؛ اما خشونت ایدئولوژیک تازه پس از پایان ترس، آغاز میشود.
درواقع اکنون متوجه شدهایم که نظام میخواهد دقیقاً تجربه پس از اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ را تکرار کند. ظاهراً ظرفیت «عقلانیت سازمانی» در سیستم، دیگر بیش از این نیست و فهم دقیقی از تفاوت اعتراضات آن سالها با اعتراضات امسال ندارد. کمترین تفاوتش این است که این اعتراضات از سوی نسلی است که عقبهاش تا دبستانها ادامه دارد.
بنابراین اکنون از دانشجویان پوزش میخواهم و اعتراف میکنم که فهم عینی و مبتنی بر عقلِسلیم آنان از فهم تحلیلی و آکادمیک من عمیقتر و دقیقتر بوده است. راستش در آن جلسات من از عمق روشنبینی و دقتنظر و جسارت دانشجویان حیرت کردم و به همکارانم گزارش دادم که مشکل از ماست، ما باید برویم و خودمان را با فهم این نسل هماهنگ کنیم نه برعکس. این باید درسی شده باشد برای امثال من که در نوبتی دیگر که حضرات در تنگنای خیزشی دیگر قرار خواهند گرفت و از جامعه درخواست گفتوگو خواهند کرد، خوشخیالانی چون من طرف جامعه را رها نکنند و دم از گفتوگو نزنند، با این گمان که در این ساختار، عقلانیتی هست و با آن میتوان گفتوگو کرد یا به آن اعتماد کرد.
اکنون به حاکمان میگویم، حواستان هست که از اعتراضات ۹۶ و ۹۸ تاکنون نتوانستهاید هیچ تحول مثبتی در کشور ایجاد کنید و هیچ افقی بگشایید و هیچ امیدی بیافرینید؟ از آن زمان تاکنون هیچ بحرانی حل نشده بلکه تعداد و شدت آنها بیشتر شده است. تازه در این چند سال بیشتر نقاط قوت و فرصتهای خویش را هم، در داخل و خارج ضایع کردهاید. پس چرا فکر میکنید حالا که دوباره بر اوضاع مسلط شدهاید کار تمام است و حکومتتان بردوام؟ چاههای نفتتان پر شده؟ درآمدتان بیشتر شده؟ مشروعیت دینیتان بالاتر رفته؟ جمعیت دلبستهتان انبوهتر شده؟ سرمایه اجتماعیتان بهبود یافته؟ فرصتهایتان در داخل و خارج فراوانتر شده؟ تحریمها کاهش یافته؟ مقاماتتان جوانتر و کارآمدتر شده اند؟ نخبگان مهاجرت کردهتان بازگشتهاند؟ فرار سرمایه کاهش یافته است؟ نکند گمان کنید چین یا روسیه کاری برای شما خواهند کرد؟ چین در بازی جهانی جدید، شما را .....
ادامه متن را در پیوند زیر بخوانید:
http://renani.net/index.php/texts/notes/897-2023-01-13-12-28-08
#اعتراضات #اجتماعی
@Roshanfkrane
تذکرات مهم #محسن_رنانی:
هیچچیز در کشور سر جایش نیست؛ بیثباتی در همه حوزهها موج میزند؛ قصد افقگشایی هم که وجود ندارد / اگر می خواهید به ایران خدمت کنید..
محسن رنانی عضو هیات علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان، در پاسخی به درخواست مرکز پژوهشهای مجلس در مورد پیشنهاد همکاری برای تدوین سند هفتم چشمانداز نوشت:
🔹وقتی هیچچیز در کشور سر جایش نیست و بیثباتی در همه حوزهها موج میزند و چشمانداز باثباتی در برابر کشور نیست و هیچ قصد افقگشایی هم ندارد.
🔹وقتی تقریباً میتوان پیشبینی کرد که ما در ماههای آینده هم با اعتراضات سیاسی و اجتماعی جدید روبهرو هستیم و هم با درهمریزیهای شدید اقتصادی، در چنین شرایطی برنامه توسعه نوشتن چه مفهومی دارد؟/انتخاب
#اجتماعی
@Roshanfkrane
هیچچیز در کشور سر جایش نیست؛ بیثباتی در همه حوزهها موج میزند؛ قصد افقگشایی هم که وجود ندارد / اگر می خواهید به ایران خدمت کنید..
محسن رنانی عضو هیات علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان، در پاسخی به درخواست مرکز پژوهشهای مجلس در مورد پیشنهاد همکاری برای تدوین سند هفتم چشمانداز نوشت:
🔹وقتی هیچچیز در کشور سر جایش نیست و بیثباتی در همه حوزهها موج میزند و چشمانداز باثباتی در برابر کشور نیست و هیچ قصد افقگشایی هم ندارد.
🔹وقتی تقریباً میتوان پیشبینی کرد که ما در ماههای آینده هم با اعتراضات سیاسی و اجتماعی جدید روبهرو هستیم و هم با درهمریزیهای شدید اقتصادی، در چنین شرایطی برنامه توسعه نوشتن چه مفهومی دارد؟/انتخاب
#اجتماعی
@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
ما در طول هفتاد سال گذشته فرزندان نزدیک به نیمی از جمعیت کشور، یعنی اقوام غیرفارسی زبان کشورمان، را مجبور کردهایم که از سال اول دبستان زبان فارسی بیاموزند و به زبان فارسی آموزش ببینند. فاز صفر توسعه در هر کشوری در دوران کودکی، در دبستان و پیش دبستان، شکل میگیرد. هر چه ما برای آینده کشورمان می خواهیم، باید بذر آن را در این سنین بکاریم. ما با تحمیل آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست، آنان را با یک توقف چند ساله در حساسترین سالهای عمر در فرایند اجتماعی شدنشان روبه رو میکنیم. این که ۶۷ درصد مردودی دانشآموزان پایه یک و دوی دبستان متعلق به ۹ استان دو زبانه کشور است، موید چنین مشکلی است. کودکان ایرانی غیرفارسی زبان وقتی سرانجام با زبان فارسی کنار می آیند و آن را یاد میگیرند که سنین کودکی را از دست داده اند. سنینی که سرنوشت ساز ترین دوره برای یادگیری و تمرین ویژگیهایی است که بعدا برای حضور موثر و مستمر در فرایند آفرینش توسعه، مورد نیاز است.
ما توجه نکردیم که زبان مادری، تنها زبان سخن گفتن نیست، زبان عاطفه، زبان احساس و زبان زندگی فرد است. زبان مادری زبان درونی انسانهاست و فرایند تفکر نخست به زبان درونی هر فرد رخ می دهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه می شود. مطالعات نشان داده است که در گروههای جمعیتی دو زبانهها اگر زبان مادری را خوب یاد گرفته باشند، مغز آنان در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی توانایی بیشتری دارد. در واقع ما با عدم آموزش زبان مادری و تحمیل زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری آنها فارسی نیست، در همان سنین کودکی، تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنان را متوقف میکنیم و آنان با تحمل فشارهای روانی و روحی زیادی و با چند سال تاخیر، سرانجام میتوانند به زبان تحمیلی جدید، تفکر کنند و سخن بگویند. اما آنچه در این میان از دست رفته است فرصت های تکامل ابعاد پرورشی و وجودی آنهاست که توانایی های ارتباطی و توسعه آفرینانه آنها را شکل می دهد.
نکته مهم این است که زبان یک پدیده یا سامانه کاتالیک است. یعنی پدیدهای است که به طور طبیعی و بدون مداخله آگاهانه بشر ساخته شده و تکامل یافته و به نظمی خود انگیخته رسیده است. در پدیده های کاتالیک، ما اول استفاده و کاربرد آنها را میآموزیم بعد آنها را تحلیل و اجزاء آنها را شناسایی میکنیم. اگر زبان یک پدیده کاتالیک است پس نخست باید از آن استفاده کنیم و ظرفیت استفاده از آن را به حداکثر برسانیم و بعد سراغ یادگیری و تحلیل آن برویم. وقتی ما کودک را از فضای زبان مادری خارج میکنیم و او را وارد آموزش اجباری زبان فارسی میکنیم، او هنوز در فرایند یادگیری کاتالیک زبان مادری به نقطه شکوفایی، یعنی نقطه حداکثری قدرت تکلم و ادراک نرسیده است، یعنی آن بخش از احساسات و عواطفی که باید به کمک زبان مادری به طور کامل تکامل یابد، کامل شکل نمیگیرد و بنابراین عملا روند رشد قدرت تکلم به زبان مادری در کودک، در جایی متوقف می شود و بنابراین زبان درونی کودک که همان زبان تفکر او نیز هست به حداکثر ظرفیت خود نمی رسد. سپس این کودک مظلوم باید برای سالها با تحمل مشقت فراوان نخست زبان فارسی را بیاموزد و بعد توانایی تفکر در زبان فارسی را در خود تقویت کند. این همان ظلمی است که ما هفتاد سال است به کودکان اقوام ایرانی غیرفارسی زبان میکنیم و آنان را در رقابت کسب فرصت های اجتماعی و اقتصادی با فارسی زبانان در موقعیت نابرابر قرار می دهیم.
در واقع ما با تحمیل آموزش زبان فارسی، فرایند تکامل ذهنی و شخصیتی نزدیک به نیمی از جمعیت کشور خود را برای چند سال کُـند یا متوقف می کنیم و فرصت های آنان را به سود کودکان فارسی زبان، تخریب می کنیم. و بدین ترتیب فرصت های عمومی حضور در فرایند توسعه در استانهایی که جمعیت آنها غیرفارسی زبان است را فرو میکاهیم. شاید بخشی از شکاف و عدم توازن توسعه که میان استانهای مرکزی و استانهای مرزی کشور وجود دارد ناشی از همین مساله باشد. یعنی با وجود آن که در گذشته بودجه های مناسبی برای توسعه برخی استانهای محروم اختصاص یافته است اما آن استانها همچنان محروم مانده اند. در واقع ممکن است ما عملا با تحمیل زبان فارسی به کودکان استانهای دو زبانه، یک وقفه چند ساله در فرایند شکل گیری شخصیت و توانایی کودکان این مناطق ایجاد می کنیم و همین آغازی بر توزیع ناعادلانه فرصتها بین منابع باشد. علاوه بر همه بیعدالتیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر، این شکل از بی عدالتی آموزشی نیز یک بیعدالتی ویرانگر است که ما در هفتاد سال گذشته، بی سروصدا و آرام بر اقوام ایرانی غیرفارسی زبان تحمیل کرده ایم.
✍ #محسن_رنانی
استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان
به مناسبت امروز 2 اسفند؛روز جهانی زبان مادری
#فرهنگ #اجتماعی
@Roshanfkrane
ما در طول هفتاد سال گذشته فرزندان نزدیک به نیمی از جمعیت کشور، یعنی اقوام غیرفارسی زبان کشورمان، را مجبور کردهایم که از سال اول دبستان زبان فارسی بیاموزند و به زبان فارسی آموزش ببینند. فاز صفر توسعه در هر کشوری در دوران کودکی، در دبستان و پیش دبستان، شکل میگیرد. هر چه ما برای آینده کشورمان می خواهیم، باید بذر آن را در این سنین بکاریم. ما با تحمیل آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست، آنان را با یک توقف چند ساله در حساسترین سالهای عمر در فرایند اجتماعی شدنشان روبه رو میکنیم. این که ۶۷ درصد مردودی دانشآموزان پایه یک و دوی دبستان متعلق به ۹ استان دو زبانه کشور است، موید چنین مشکلی است. کودکان ایرانی غیرفارسی زبان وقتی سرانجام با زبان فارسی کنار می آیند و آن را یاد میگیرند که سنین کودکی را از دست داده اند. سنینی که سرنوشت ساز ترین دوره برای یادگیری و تمرین ویژگیهایی است که بعدا برای حضور موثر و مستمر در فرایند آفرینش توسعه، مورد نیاز است.
ما توجه نکردیم که زبان مادری، تنها زبان سخن گفتن نیست، زبان عاطفه، زبان احساس و زبان زندگی فرد است. زبان مادری زبان درونی انسانهاست و فرایند تفکر نخست به زبان درونی هر فرد رخ می دهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه می شود. مطالعات نشان داده است که در گروههای جمعیتی دو زبانهها اگر زبان مادری را خوب یاد گرفته باشند، مغز آنان در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی توانایی بیشتری دارد. در واقع ما با عدم آموزش زبان مادری و تحمیل زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری آنها فارسی نیست، در همان سنین کودکی، تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنان را متوقف میکنیم و آنان با تحمل فشارهای روانی و روحی زیادی و با چند سال تاخیر، سرانجام میتوانند به زبان تحمیلی جدید، تفکر کنند و سخن بگویند. اما آنچه در این میان از دست رفته است فرصت های تکامل ابعاد پرورشی و وجودی آنهاست که توانایی های ارتباطی و توسعه آفرینانه آنها را شکل می دهد.
نکته مهم این است که زبان یک پدیده یا سامانه کاتالیک است. یعنی پدیدهای است که به طور طبیعی و بدون مداخله آگاهانه بشر ساخته شده و تکامل یافته و به نظمی خود انگیخته رسیده است. در پدیده های کاتالیک، ما اول استفاده و کاربرد آنها را میآموزیم بعد آنها را تحلیل و اجزاء آنها را شناسایی میکنیم. اگر زبان یک پدیده کاتالیک است پس نخست باید از آن استفاده کنیم و ظرفیت استفاده از آن را به حداکثر برسانیم و بعد سراغ یادگیری و تحلیل آن برویم. وقتی ما کودک را از فضای زبان مادری خارج میکنیم و او را وارد آموزش اجباری زبان فارسی میکنیم، او هنوز در فرایند یادگیری کاتالیک زبان مادری به نقطه شکوفایی، یعنی نقطه حداکثری قدرت تکلم و ادراک نرسیده است، یعنی آن بخش از احساسات و عواطفی که باید به کمک زبان مادری به طور کامل تکامل یابد، کامل شکل نمیگیرد و بنابراین عملا روند رشد قدرت تکلم به زبان مادری در کودک، در جایی متوقف می شود و بنابراین زبان درونی کودک که همان زبان تفکر او نیز هست به حداکثر ظرفیت خود نمی رسد. سپس این کودک مظلوم باید برای سالها با تحمل مشقت فراوان نخست زبان فارسی را بیاموزد و بعد توانایی تفکر در زبان فارسی را در خود تقویت کند. این همان ظلمی است که ما هفتاد سال است به کودکان اقوام ایرانی غیرفارسی زبان میکنیم و آنان را در رقابت کسب فرصت های اجتماعی و اقتصادی با فارسی زبانان در موقعیت نابرابر قرار می دهیم.
در واقع ما با تحمیل آموزش زبان فارسی، فرایند تکامل ذهنی و شخصیتی نزدیک به نیمی از جمعیت کشور خود را برای چند سال کُـند یا متوقف می کنیم و فرصت های آنان را به سود کودکان فارسی زبان، تخریب می کنیم. و بدین ترتیب فرصت های عمومی حضور در فرایند توسعه در استانهایی که جمعیت آنها غیرفارسی زبان است را فرو میکاهیم. شاید بخشی از شکاف و عدم توازن توسعه که میان استانهای مرکزی و استانهای مرزی کشور وجود دارد ناشی از همین مساله باشد. یعنی با وجود آن که در گذشته بودجه های مناسبی برای توسعه برخی استانهای محروم اختصاص یافته است اما آن استانها همچنان محروم مانده اند. در واقع ممکن است ما عملا با تحمیل زبان فارسی به کودکان استانهای دو زبانه، یک وقفه چند ساله در فرایند شکل گیری شخصیت و توانایی کودکان این مناطق ایجاد می کنیم و همین آغازی بر توزیع ناعادلانه فرصتها بین منابع باشد. علاوه بر همه بیعدالتیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر، این شکل از بی عدالتی آموزشی نیز یک بیعدالتی ویرانگر است که ما در هفتاد سال گذشته، بی سروصدا و آرام بر اقوام ایرانی غیرفارسی زبان تحمیل کرده ایم.
✍ #محسن_رنانی
استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان
به مناسبت امروز 2 اسفند؛روز جهانی زبان مادری
#فرهنگ #اجتماعی
@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
دکتر #محسن_رنانی :
معلمهای عزیز ،
آموزش کودکان ما ساده است.
دیگر دست از درس دادن صرف بردارید.
ما اکنون دچار کمبود مفرط انسانهای توانمند با اخلاق صادق هستیم.
پس لطفا به کودکان ما فقط مهارت های زندگی کردن را یاد بدهید.
به آنها.
نظم و انظباط در زندگی. انجام کارهای خانه وخانه داری . شستن ظروف و نظافت خانه. آشپزی و پخت غذا . سخت کوشی و تلاش. حفظ محیط زیست. یادگیری فن و تکنیک. خرید از بازار و فروشگاه . صرفه جویی. عدم اسراف در مصرف آب و برق و غذا. تغذیه بهداشتی . رفتن به سفر با پدرومادر. احترام به پدرو مادر.
گفت و گو کردن را،
تخیل را،
خلاقیت را،
مدارا را،
صبر را،
گذشت را،
دوستی با طبیعت را،
داشتن توان عذرخواهی را ،
دوست داشتن حیوانات را،
لذت بردن از برگ درخت را،
دویدن و بازی کردن را،
شاد بودن را،
از موسیقی لذت بردن را،
آواز خواندن را،
بوییدن گل را،
سکوت کردن را،
شنیدن و گوش دادن را،
اعتماد کردن را،
دوست داشتن را،
راست گفتن را و
راست بودن را بیاموزید.
باور کنید,
اگر بچههای ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت،
و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود،
هیچ چیزی از دنیا کم نمیشود.
اما اگر آنها زندگی کردن را,
و عشق ورزیدن را
و عزت نفس را
و تاب آوری
و عدم پرخاشگری را,
تمرین نکنند، زندگی شان خالیِ خالی خواهد بود و بعد برای پر کردن جای این خالیها، خیلی به خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد.
🔸لطفاً برای بچههای ما,
شعر بخوانید،
به آنها موسیقی بیاموزید،
بگذارید با هم آواز بخوانند،
اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند،
بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند,
و وقتی مغزشان نمی کشد یاد نگیرند.
لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید.
زبان شان را برای نقد آزاد بگذارید،
بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.
🔸اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دست کم هوای همدیگر را داشته باشیم،
نداشتهها و تنگناها و غمها و عقدههای خود را به کلاسها نبرید.
شما را به خدا در کلاسهایتان درس اخلاق و انسانیت به کودکان بدهید.
شاید خدا به شما و ما رحم کند و کودکان مان خوب تربیت شوند.
#ارسالی #انتقادات #اجتماعی #معلمان
@Roshanfkrane
دکتر #محسن_رنانی :
معلمهای عزیز ،
آموزش کودکان ما ساده است.
دیگر دست از درس دادن صرف بردارید.
ما اکنون دچار کمبود مفرط انسانهای توانمند با اخلاق صادق هستیم.
پس لطفا به کودکان ما فقط مهارت های زندگی کردن را یاد بدهید.
به آنها.
نظم و انظباط در زندگی. انجام کارهای خانه وخانه داری . شستن ظروف و نظافت خانه. آشپزی و پخت غذا . سخت کوشی و تلاش. حفظ محیط زیست. یادگیری فن و تکنیک. خرید از بازار و فروشگاه . صرفه جویی. عدم اسراف در مصرف آب و برق و غذا. تغذیه بهداشتی . رفتن به سفر با پدرومادر. احترام به پدرو مادر.
گفت و گو کردن را،
تخیل را،
خلاقیت را،
مدارا را،
صبر را،
گذشت را،
دوستی با طبیعت را،
داشتن توان عذرخواهی را ،
دوست داشتن حیوانات را،
لذت بردن از برگ درخت را،
دویدن و بازی کردن را،
شاد بودن را،
از موسیقی لذت بردن را،
آواز خواندن را،
بوییدن گل را،
سکوت کردن را،
شنیدن و گوش دادن را،
اعتماد کردن را،
دوست داشتن را،
راست گفتن را و
راست بودن را بیاموزید.
باور کنید,
اگر بچههای ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت،
و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود،
هیچ چیزی از دنیا کم نمیشود.
اما اگر آنها زندگی کردن را,
و عشق ورزیدن را
و عزت نفس را
و تاب آوری
و عدم پرخاشگری را,
تمرین نکنند، زندگی شان خالیِ خالی خواهد بود و بعد برای پر کردن جای این خالیها، خیلی به خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد.
🔸لطفاً برای بچههای ما,
شعر بخوانید،
به آنها موسیقی بیاموزید،
بگذارید با هم آواز بخوانند،
اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند،
بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند,
و وقتی مغزشان نمی کشد یاد نگیرند.
لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید.
زبان شان را برای نقد آزاد بگذارید،
بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.
🔸اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دست کم هوای همدیگر را داشته باشیم،
نداشتهها و تنگناها و غمها و عقدههای خود را به کلاسها نبرید.
شما را به خدا در کلاسهایتان درس اخلاق و انسانیت به کودکان بدهید.
شاید خدا به شما و ما رحم کند و کودکان مان خوب تربیت شوند.
#ارسالی #انتقادات #اجتماعی #معلمان
@Roshanfkrane
حکمرانی کاریکاتوری
(توضیح درباره فایل صوتی)
کانال روشنفکران
#محسن_رنانی :
این روزها حکومت دوباره اعتماد به نفس پیدا کرده است، اُشتُلُم میکند و نفسکش میزند و دوباره گشت ارشاد را به راه انداخته است؛ اما این بار با شکلی از تهاجم نرم و با سطح مدرنتری از اهانت و تهدید.
من البته از این موضوع خیلی خوشحالم چون نشانه آشکاری از وخیم شدن درجه پیری سیستم است. و هرچه درجه پیری سیستم بالاتر برود، فروپاشی درونیاش تسریع و رساندنش به نقطه تمکین و تسلیم، برای جامعه کمهزینهتر خواهد شد.
خواهشم از جوانها این است که وقتی ماموران گشت ارشاد به آنها مراجعه می کنند و تذکر میدهند یا با دوربین عکسشان را میگیرند و تهدیدشان میکنند که «اگر حجاب اختیاری و آزادی می خواهید پس حکومت هم دزدها و قدارهبندها را آزاد میکند»، اصلا ناراحت نشوند و مشاجره نکنند.
به ماموران لبخند بزنید، آن بیچارهها هم اسیر یک سیستم فرسوده و پیر شدهاند. آنها هم هموطنان ما هستند که نوع مظلومیتشان با شما فرق میکند. به آنها لبخند بزنید و با آنها همدلی کنید، نه به خاطر حکومت، بلکه به خاطر آن مامور هموطن که تحت فشار سختِ این شغل روانفرسا است. اما وقتی آن مامور هموطن رفت، به زندگی طبیعی خودتان بازگردید؛ این بهترین راه زمینگیر کردن یک سیستم گرفتار «تناقض غرور و ناتوانی» است. این ساختار دارد آخرین ذخیرههای باقی مانده انرژی خودش را اینجوری هدر میدهد، شما هم کمکش کنید.
من در این فایل صوتی که عنوان آن «حکمرانی کاریکاتوری» است، توضیح دادهام که چرا حکومت دست به این کارها میزند و چرا این کارها برای جامعه نشانه امیداوار کنندهای است. پس شادمان باشید و برای لحظهای دل مامور هموطن را به دست آورید؛ با او همراهی کنید و به او بگویید «فقط به خاطر تو»؛ حتی مأمور را در آغوش بگیرید و از او تشکر کنید که تلاش میکند وظیفهاش را به خوبی انجام دهد. اما وقتی رفت، زندگی و پوششتان را آنجور که دوست دارید ادامه بدهید و در این راه مقاومت کنید. صبر شادمانه یعنی همین.
#انتقادات #اجتماعی #حجاب_اجباری
@Roshanfkrane
(توضیح درباره فایل صوتی)
کانال روشنفکران
#محسن_رنانی :
این روزها حکومت دوباره اعتماد به نفس پیدا کرده است، اُشتُلُم میکند و نفسکش میزند و دوباره گشت ارشاد را به راه انداخته است؛ اما این بار با شکلی از تهاجم نرم و با سطح مدرنتری از اهانت و تهدید.
من البته از این موضوع خیلی خوشحالم چون نشانه آشکاری از وخیم شدن درجه پیری سیستم است. و هرچه درجه پیری سیستم بالاتر برود، فروپاشی درونیاش تسریع و رساندنش به نقطه تمکین و تسلیم، برای جامعه کمهزینهتر خواهد شد.
خواهشم از جوانها این است که وقتی ماموران گشت ارشاد به آنها مراجعه می کنند و تذکر میدهند یا با دوربین عکسشان را میگیرند و تهدیدشان میکنند که «اگر حجاب اختیاری و آزادی می خواهید پس حکومت هم دزدها و قدارهبندها را آزاد میکند»، اصلا ناراحت نشوند و مشاجره نکنند.
به ماموران لبخند بزنید، آن بیچارهها هم اسیر یک سیستم فرسوده و پیر شدهاند. آنها هم هموطنان ما هستند که نوع مظلومیتشان با شما فرق میکند. به آنها لبخند بزنید و با آنها همدلی کنید، نه به خاطر حکومت، بلکه به خاطر آن مامور هموطن که تحت فشار سختِ این شغل روانفرسا است. اما وقتی آن مامور هموطن رفت، به زندگی طبیعی خودتان بازگردید؛ این بهترین راه زمینگیر کردن یک سیستم گرفتار «تناقض غرور و ناتوانی» است. این ساختار دارد آخرین ذخیرههای باقی مانده انرژی خودش را اینجوری هدر میدهد، شما هم کمکش کنید.
من در این فایل صوتی که عنوان آن «حکمرانی کاریکاتوری» است، توضیح دادهام که چرا حکومت دست به این کارها میزند و چرا این کارها برای جامعه نشانه امیداوار کنندهای است. پس شادمان باشید و برای لحظهای دل مامور هموطن را به دست آورید؛ با او همراهی کنید و به او بگویید «فقط به خاطر تو»؛ حتی مأمور را در آغوش بگیرید و از او تشکر کنید که تلاش میکند وظیفهاش را به خوبی انجام دهد. اما وقتی رفت، زندگی و پوششتان را آنجور که دوست دارید ادامه بدهید و در این راه مقاومت کنید. صبر شادمانه یعنی همین.
#انتقادات #اجتماعی #حجاب_اجباری
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استاد #محسن_رنانی:
جمهوری اسلامی با این دست فرمان ماندنی نیست
جنبش #مهسا_امینی یک بازی دوستانه بوده
#انتقادات #اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
جمهوری اسلامی با این دست فرمان ماندنی نیست
جنبش #مهسا_امینی یک بازی دوستانه بوده
#انتقادات #اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
Intellectuals and Government (Renani).pdf
280 KB
.
👈 روشنفکران و حکومت
«چرا حکومت با روشنفکران برخورد نمیکند؟»
کانال روشنفکران
✍️ استاد #محسن_رنانی :
نقد شصتوپنجم به «صبر شادمانه» را که نقدی آکنده از خشم و نگرانی است آقای سجاد ن. نوشته بود (اینجا بخوانید). ایشان صبر شادمانه را فرصت سوزی احمقانه خوانده و رنانی و امثال او را مالهکش استبداد و سوپاپ اطمینان نظام دانسته بود. خشم ایشان را میفهمم و میدانم که برای بسیاری دیگر نیز پرسش ایشان وجود دارد: چرا حکومت با امثال رنانی که به صراحت نقدهای گزنده میکنند و سرتاپای نظام را ناکارآمد و فاسد نشان میدهند و مقالهای مثل «سقوط» را مینویسند، که یک هفته خوراک تلویزیونهای ماهوارهای مخالف نظام است، برخورد نمیٔکند؟ در حالیکه فلان دختر جوانی که چند دقیقه از رقص خود را در یک میدان، در فضای مجازی به اشتراک گذاشته است هنوز چند ساعت نگذشته دستگیر میکنند و اگر پشت دوربین عذرخواهی نکرد ......
ادامه متن را در فایل PDF بالا یا در لینک زیر بخوانید:
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/968-2023-08-26-11-45-09
#انتقادات #اجتماعی
@Roshanfkrane
👈 روشنفکران و حکومت
«چرا حکومت با روشنفکران برخورد نمیکند؟»
کانال روشنفکران
✍️ استاد #محسن_رنانی :
نقد شصتوپنجم به «صبر شادمانه» را که نقدی آکنده از خشم و نگرانی است آقای سجاد ن. نوشته بود (اینجا بخوانید). ایشان صبر شادمانه را فرصت سوزی احمقانه خوانده و رنانی و امثال او را مالهکش استبداد و سوپاپ اطمینان نظام دانسته بود. خشم ایشان را میفهمم و میدانم که برای بسیاری دیگر نیز پرسش ایشان وجود دارد: چرا حکومت با امثال رنانی که به صراحت نقدهای گزنده میکنند و سرتاپای نظام را ناکارآمد و فاسد نشان میدهند و مقالهای مثل «سقوط» را مینویسند، که یک هفته خوراک تلویزیونهای ماهوارهای مخالف نظام است، برخورد نمیٔکند؟ در حالیکه فلان دختر جوانی که چند دقیقه از رقص خود را در یک میدان، در فضای مجازی به اشتراک گذاشته است هنوز چند ساعت نگذشته دستگیر میکنند و اگر پشت دوربین عذرخواهی نکرد ......
ادامه متن را در فایل PDF بالا یا در لینک زیر بخوانید:
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/968-2023-08-26-11-45-09
#انتقادات #اجتماعی
@Roshanfkrane
*"مادامیکه که ایرانیان خلق و خوی دیکتاتوری دارند محال است از شر حکام دیکتاتور رهایی یابند"*
کانال روشنفکران
دکتر #محسن_رنانی :
نوروز گذشته توانستم خواندن کتاب «نقد و تحلیل دیکتاتوری» نوشته «مانس اشپربر» را به پایان برسانم.
این روانشناس آلمانی، کتاب را در ۳۲ سالگی و در دهه ۳۰ میلادی پیش از آنکه هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیشبینی کرده که کسی مانند هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. این کتاب که منتشر شد، نویسندهاش نه تنها ناچار شد برای مصون ماندن از خشم نازیها به زندگی پنهانی روی آورد که کمونیستهای پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند.
این کتاب توسط کریم قصیم به فارسی ترجمه و درسال۱۳۶۳ توسط انتشارات دماوند به چاپ رسیده است، انتشارات دماوند در سال ۶۴ تعطیل شد.
اشپربر در این کتاب که متنی بسیار روان و گیرا دارد، با تحلیل *روانشناختی شخصیت و رفتار دیکتاتورها نشان میدهد که آنها به خودی خود دیکتاتور نمیشوند، آنها پیامد رفتار تودههایی هستند که خوی دیکتاتوری بخشی از آنهاست.*
*برای آن که دیکتاتوری برای همیشه از جامعهای رخت بربندد، باید روحیه دیکتاتوری تودهها از میان برود.*
*یادمان نرود که ما ایرانیها رابطه خوبی با ضعیفتر از خودمان نداریم.* ببینید بچههایمان به سوی گربهها و سگها سنگ میاندازند، سوارهها به پیادهها رحم نمیکنند، همهمان در کار خودمان فرمانروایی میکنیم. بقال حاکم است، نانوا حاکم است، راننده تاکسی حاکم است. مامور پلیس و قاضی و همه و همه در کار خود میخواهیم حکومت کنیم. وقتی در خیابان دزد را میگیریم به جای آن که تحویل پلیساش بدهیم اول به او کتک مفصلی میزنیم، پلیسمان وقتی خطاکاری را دستگیر میکند اول او را میزند.
هر جای خیابان که دوست داشتیم پارک میکنیم.
وقتی کسی با ما تصادف کرد با چماق پیاده میشویم.
وقتی داخل کوچهای باریک رانندگی میکنیم، حتما باید راننده مقابل دنده عقب بگیرد تا ما رد شویم چون کوچه ارث پدرمان بوده!
*اینها همه نشانههای خوی دیکتاتوری نهفتهای است که در همه ما وجود دارد.*
اشپربر نشان میدهد که چگونه شخصیت روانی یک دیکتاتور در گذر زمان تحول مییابد و او را از یک زندگی معمولی محروم میکند. به گونهای که دیکتاتور رفته رفته دچار سادیسم (دیگر آزاری) و سپس مازوخیسم (خود آزاری) میشود.
اشپربر با دستهبندی انواع ترس نشان میدهد که *دیکتاتورها دچار «ترس تهاجمی» هستند* و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اشپربر معتقد است *اعتیاد به دشمنتراشی و ایده «دشمنانگاری هر کس با ما نیست»* از سوی دیکتاتورها رهاورد ترس عمیقی است که در آنها نهفته است. او از قول افلاطون مینویسد «هر کس میتواند شایستهدلیری باشد بجز دیکتاتور» و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان میدهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان میدهد که دیکتاتوری ویژگی است که در نبود شجاعت پیدا میشود. و *این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ...) نمود دارد.* ولی وقتی تودههای دارای خوی دیکتاتوری با یکی از دیکتاتورها همراهی میکنند و از او پشتیبانی میکنند، از او یک فرمانروای به تمام معنی دیکتاتور میسازند.
اشپربر نشان میدهد که چگونه ترس در گذر زمان به نفرت تبدیل میشود و آنگاه تودهها برای ارضای نفرتشان از عدهای، #دیکتاتوری را یاری میکنند تا آنان را نابود کند و بعد دوباره زمانی میرسد که تودهها به علت نفرت از همین دیکتاتور، او را به کمک دیکتاتور دیگری به چوبهدار میسپارند.
او به زیبایی نشان میدهد که چگونه #دیکتاتورها با ساده کردن مسائل پیچیده زندگی، راه حلهای عامه پسندــ اما غیر قابل اجراــ میدهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایدههای خود نیستند، چرا که آموختهاند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید به راحتی میتوانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنانشان چقدر قدرتمند هستنند و نمیگذارند تا آنها به اهدافشان برسند.*
اشپربر البته تحلیلاش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمیکند ولی برخی مثالهایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانهاش (استالین و هیتلر) میآورد.
🔻با این حال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را بر میداریم و نام هر #دیکتاتور دیگری را میگذاریم میبینیم چقدر تحلیل تازه است. گویا اشپربر آن را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است.
#انتقادات #اجتماعی #اندیشه #تربیتی
@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
دکتر #محسن_رنانی :
نوروز گذشته توانستم خواندن کتاب «نقد و تحلیل دیکتاتوری» نوشته «مانس اشپربر» را به پایان برسانم.
این روانشناس آلمانی، کتاب را در ۳۲ سالگی و در دهه ۳۰ میلادی پیش از آنکه هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیشبینی کرده که کسی مانند هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. این کتاب که منتشر شد، نویسندهاش نه تنها ناچار شد برای مصون ماندن از خشم نازیها به زندگی پنهانی روی آورد که کمونیستهای پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند.
این کتاب توسط کریم قصیم به فارسی ترجمه و درسال۱۳۶۳ توسط انتشارات دماوند به چاپ رسیده است، انتشارات دماوند در سال ۶۴ تعطیل شد.
اشپربر در این کتاب که متنی بسیار روان و گیرا دارد، با تحلیل *روانشناختی شخصیت و رفتار دیکتاتورها نشان میدهد که آنها به خودی خود دیکتاتور نمیشوند، آنها پیامد رفتار تودههایی هستند که خوی دیکتاتوری بخشی از آنهاست.*
*برای آن که دیکتاتوری برای همیشه از جامعهای رخت بربندد، باید روحیه دیکتاتوری تودهها از میان برود.*
*یادمان نرود که ما ایرانیها رابطه خوبی با ضعیفتر از خودمان نداریم.* ببینید بچههایمان به سوی گربهها و سگها سنگ میاندازند، سوارهها به پیادهها رحم نمیکنند، همهمان در کار خودمان فرمانروایی میکنیم. بقال حاکم است، نانوا حاکم است، راننده تاکسی حاکم است. مامور پلیس و قاضی و همه و همه در کار خود میخواهیم حکومت کنیم. وقتی در خیابان دزد را میگیریم به جای آن که تحویل پلیساش بدهیم اول به او کتک مفصلی میزنیم، پلیسمان وقتی خطاکاری را دستگیر میکند اول او را میزند.
هر جای خیابان که دوست داشتیم پارک میکنیم.
وقتی کسی با ما تصادف کرد با چماق پیاده میشویم.
وقتی داخل کوچهای باریک رانندگی میکنیم، حتما باید راننده مقابل دنده عقب بگیرد تا ما رد شویم چون کوچه ارث پدرمان بوده!
*اینها همه نشانههای خوی دیکتاتوری نهفتهای است که در همه ما وجود دارد.*
اشپربر نشان میدهد که چگونه شخصیت روانی یک دیکتاتور در گذر زمان تحول مییابد و او را از یک زندگی معمولی محروم میکند. به گونهای که دیکتاتور رفته رفته دچار سادیسم (دیگر آزاری) و سپس مازوخیسم (خود آزاری) میشود.
اشپربر با دستهبندی انواع ترس نشان میدهد که *دیکتاتورها دچار «ترس تهاجمی» هستند* و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اشپربر معتقد است *اعتیاد به دشمنتراشی و ایده «دشمنانگاری هر کس با ما نیست»* از سوی دیکتاتورها رهاورد ترس عمیقی است که در آنها نهفته است. او از قول افلاطون مینویسد «هر کس میتواند شایستهدلیری باشد بجز دیکتاتور» و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان میدهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان میدهد که دیکتاتوری ویژگی است که در نبود شجاعت پیدا میشود. و *این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ...) نمود دارد.* ولی وقتی تودههای دارای خوی دیکتاتوری با یکی از دیکتاتورها همراهی میکنند و از او پشتیبانی میکنند، از او یک فرمانروای به تمام معنی دیکتاتور میسازند.
اشپربر نشان میدهد که چگونه ترس در گذر زمان به نفرت تبدیل میشود و آنگاه تودهها برای ارضای نفرتشان از عدهای، #دیکتاتوری را یاری میکنند تا آنان را نابود کند و بعد دوباره زمانی میرسد که تودهها به علت نفرت از همین دیکتاتور، او را به کمک دیکتاتور دیگری به چوبهدار میسپارند.
او به زیبایی نشان میدهد که چگونه #دیکتاتورها با ساده کردن مسائل پیچیده زندگی، راه حلهای عامه پسندــ اما غیر قابل اجراــ میدهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایدههای خود نیستند، چرا که آموختهاند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید به راحتی میتوانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنانشان چقدر قدرتمند هستنند و نمیگذارند تا آنها به اهدافشان برسند.*
اشپربر البته تحلیلاش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمیکند ولی برخی مثالهایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانهاش (استالین و هیتلر) میآورد.
🔻با این حال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را بر میداریم و نام هر #دیکتاتور دیگری را میگذاریم میبینیم چقدر تحلیل تازه است. گویا اشپربر آن را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است.
#انتقادات #اجتماعی #اندیشه #تربیتی
@Roshanfkrane
.
جامعهشناسی طبقاتی ظلم
سوم دی ماه برابر با نود و هشتمین زادروز استاد فقید محمدابراهیم باستانی پاریزی است. بدون شرح، گفتاری کوتاه از ایشان را بخوانیم:
«بنده گمان کنم بهترین مثلی که ریشه بیامان ظلم را در بطون فرهنگ ما ثابت میکند، همین مسأله رانندگی امروز باشد. یک اسبسوار، میخواهد آن که خر دارد از راه عبور نکند؛ و یک دوچرخهسوار، یابوسوار را رم میدهد؛ و موتورسوار تند به دوچرخهسوار میزند؛ و تاکسیدار، موتورسوار را توی جوی آب میاندازد؛ و صاحب اتومبیل شخصی به تاکسی امان نمیدهد؛ و اتومبیل دولتی مزاحم اتومبیلهای شخصی است؛ واتومبیل نمره زرد رنگ افسران، به شخصیها زور میگوید و دژبان پشتیبان آن است؛ و نمره سرویس سیاسی تابع هیچ قانون رانندگی نیست؛ و هواپیما بر کل این قوم حاکم است، و میخواهد سر به تن هیچکس نباشد؛ و البته، همه اینها، که بر خر مراد سوارند، همه به پیاده زور میگویند. این جامعهشناسی طبقاتی ظلم ایرانی است!»
📚منبع: #باستانی_پاریزی، محمدابراهیم، سنگ هفت قلم، نشر علم، چاپ پنجم، ۱۳۹۰، صفحه ۲۹۶.
و سالها پیش، من جایی خواندم که یک جامعهشناس غربی گفته است: هر ملتی آنگونه زندگی میکند که رانندگی میکند!
#محسن_رنانی / سوم دیماه ۱۴۰۲
#اجتماعی #اندیشه
جامعهشناسی طبقاتی ظلم
سوم دی ماه برابر با نود و هشتمین زادروز استاد فقید محمدابراهیم باستانی پاریزی است. بدون شرح، گفتاری کوتاه از ایشان را بخوانیم:
«بنده گمان کنم بهترین مثلی که ریشه بیامان ظلم را در بطون فرهنگ ما ثابت میکند، همین مسأله رانندگی امروز باشد. یک اسبسوار، میخواهد آن که خر دارد از راه عبور نکند؛ و یک دوچرخهسوار، یابوسوار را رم میدهد؛ و موتورسوار تند به دوچرخهسوار میزند؛ و تاکسیدار، موتورسوار را توی جوی آب میاندازد؛ و صاحب اتومبیل شخصی به تاکسی امان نمیدهد؛ و اتومبیل دولتی مزاحم اتومبیلهای شخصی است؛ واتومبیل نمره زرد رنگ افسران، به شخصیها زور میگوید و دژبان پشتیبان آن است؛ و نمره سرویس سیاسی تابع هیچ قانون رانندگی نیست؛ و هواپیما بر کل این قوم حاکم است، و میخواهد سر به تن هیچکس نباشد؛ و البته، همه اینها، که بر خر مراد سوارند، همه به پیاده زور میگویند. این جامعهشناسی طبقاتی ظلم ایرانی است!»
📚منبع: #باستانی_پاریزی، محمدابراهیم، سنگ هفت قلم، نشر علم، چاپ پنجم، ۱۳۹۰، صفحه ۲۹۶.
و سالها پیش، من جایی خواندم که یک جامعهشناس غربی گفته است: هر ملتی آنگونه زندگی میکند که رانندگی میکند!
#محسن_رنانی / سوم دیماه ۱۴۰۲
#اجتماعی #اندیشه
👈 جنبش #قیطریه
✍ #محسن_رنانی
من رای ندادم. من برای اولین بار، در انتخابات اسفند شرکت نکردم. قبلاً بارها نوشتهام (اینجا) که هیچ دموکراسی کاملی وجود ندارد. دموکراسی مثل فوتبال است که هر بازی، تمرینی است برای حرفهایتر شدن بازیهای بعدی. هر انتخابات نیز یک بازی تمرینی برای دموکراسی است که آن را گامی به سوی بلوغ بهپیش میبرد. همیشه گمان میکردهام اصلاح کشور از طریق انتخابات، سالمتر و کمهزینهتر است. اما اینبار به احترام اکثریت ملت ایران، رأی ندادم.
توافق نانوشته جامعه برای شرکت نکردن اعتراضی در انتخابات، یک «کنش جمعی منفعلانه» است که البته پیامدهای مثبت کوتاه مدتی دارد؛ اما اگر منجر به تغییر ساختاری در داخل یا تغییر رفتاری در خارج نشود، هیچ اثر بلندمدتی نخواهد داشت.
کنشهای جمعی دو دستهاند:
منفعل و فعال. «کنشهای جمعی منفعل» (مثل تحریم انتخابات یا تحریم گردهماییهای حکومتی)، هزینه و ریسک ندارند اما دستاوردهای کمی دارند و به سرعت دستاوردهایشان محو میشود آنچه ماندگار است و تأثیر گذار، «کنشهای جمعی فعال» است که معمولا حدی از هزینه و ریسک را با خود دارند
کنشهای جمعی فعال نیز دو گونهاند: «کنشهای خشمگرا» و «کنشهای عقلگرا»؛ که اولی خشونتآمیز و دومی خشونتپرهیز است. اعتراضات خیابانی خودجوش و توفنده، معمولا از جنس «کنشهای جمعی فعالِ خشمگرا» هستند که اگر با محوریت نهادهای مدنی (مثل احزاب یا اتحادیهها) شکل نگرفته باشند و فاقد رهبری متمرکز باشند، در بیشتر موارد به خشونت کشیده میشوند. هرگاه کنشهای جمعی به خشونت کشیده شود، آنکه بهره میبرد حکومت است؛ چون هم در خشونتورزی، دستِ بالا را دارد و هم خشونت، برایش مشروعیتِ سرکوب میآورد.
اما «کنشهای جمعی فعالِ عقلگرا»، حرکتهایی هستند که از طریق همکاری عاقلانه و مقاومت آگاهانه و به دور از هیجان اعضای جامعه مدنی پدیدار میشوند. چنین حرکتهایی حتی اگر منجر به تحول امور نشوند، کمترین دستاوردشان تمرین همکاری و ایجاد انسجام و امید در جامعه مدنی و یک گام بهسوی بلوغ اجتماعی است.
اعتراضهایی که اینروزها درباره پارک قیطریه تهران چهره بسته است، یک «کنش جمعی فعال عقلگرا» است. بخشهایی از جامعه، آرام و آگاهانه، دارند اعتراض میکنند. میگویند ساخت مسجد بس است، به جای ساخت مسجد، رفتارتان و ساختارتان را اصلاح کنید تا تتمه مومنان نیز بیدین نشوند. اگر زور دارید قوانین رانندگی را اعمال کنید، رانتخواری را کنترل کنید اما مردم را بهزور به بهشت نبرید!
اما مدیر شهری ظاهرگرا، همچون عصر قبیله، گمان میکند اگر عقب بنشیند اقتدارش از دست میرود. و اینجا دقیقا همان نقطهای است که جامعه مدنی از جامعه قبیلهای متمایز میشود. اینجا نفسِ حضور و مقاومت مدنی مسالمتآمیز، حرکتی از جنس کنش جمعی فعالِ عقلگراست؛ حرکتی از جنس توسعه است.
شهروندان تهرانی کارزاری راهانداختهاند بهمنظور درخواست از حکومت برای دستور توقف عملیات ساخت یک مسجد تبلیغاتی هشتصد متری (نه یک نمازخانه ساده) در پارک قیطریه. شهرداری تهران در سه سال گذشته فقط ۴۷۵۰ متر پارک ساخته است. با ساخت این مسجد نه تنها ۸۰۰ متر از فضای سبز تهران کاسته میشود بلکه با هزینه ساخت این مسجد میتوان چندین هزار متر فضای سبز جدید ساخت. در کنار ابعاد اقتصادی، سیاسی و زیستمحیطی مسأله، نیز نگرانیهای جدیای نسبت به تخریب و تاراج گورها و اشیای باستانی احتمالی آن منطقه وجود دارد.
و اکنون ما شهروندان ایران نیز تمایل به مشارکت در کارزار تهرانیها را داریم. به گمان من اگر امضاها به صد هزار برسد، یعنی امید در جامعه مدنی هنوز نمرده است. اما اگر امضاها به یک میلیون برسد، یعنی جامعه مدنی نه تنها زنده و امیدوار است بلکه به خودباوری و خودآگاهی و اعتماد به نفس نیز رسیده است. اگر هنوز یک میلیون نفر از جامعه ایران (یعنی حدود یک درصد جمعیت ایران) جرأت آن را ندارند که با نام و نشان رسمی خود یک کارزار مدنی درباره یک موضوع شهری را امضا کنند، به این معنی است که جامعه ما هنوز ظرفیت و شایستگیِ تحولات عقلانی بدون خشونت را ندارد و در مسیر توسعه هنوز راه دراز و پرهزینهای را در پیش دارد.
من این کارزار را امضا کردم. شما نیز، اگر تحولات ایران را عقلانی و بدون خشونت میخواهید، امضا کنید. اگر هر یک از ما تعهد انجام ده امضا توسط دوستان و نزدیکانمان را بردوش گیریم، یک میلیون امضا در دسترس خواهد بود. اگر امضاها به یک میلیون برسد، ولی تاثیری بر تصمیمات مقامات نگذارد، آنگاه شاهد قوی دیگری خواهد بود بر انجماد و اصلاحناپذیری این ساختار حکمرانی. با یک میلیون امضا، با هر نتیجهای، جنبش قیطریه برنده خواهد بود.
م.ر. / شب قدر ۱۴۰۳
لینک امضای کارزار:
https://www.karzar.net/106414
#جنبش_قیطریه
#انتقادات #اعتراضات #اجتماعی
@Roshanfkrane
✍ #محسن_رنانی
من رای ندادم. من برای اولین بار، در انتخابات اسفند شرکت نکردم. قبلاً بارها نوشتهام (اینجا) که هیچ دموکراسی کاملی وجود ندارد. دموکراسی مثل فوتبال است که هر بازی، تمرینی است برای حرفهایتر شدن بازیهای بعدی. هر انتخابات نیز یک بازی تمرینی برای دموکراسی است که آن را گامی به سوی بلوغ بهپیش میبرد. همیشه گمان میکردهام اصلاح کشور از طریق انتخابات، سالمتر و کمهزینهتر است. اما اینبار به احترام اکثریت ملت ایران، رأی ندادم.
توافق نانوشته جامعه برای شرکت نکردن اعتراضی در انتخابات، یک «کنش جمعی منفعلانه» است که البته پیامدهای مثبت کوتاه مدتی دارد؛ اما اگر منجر به تغییر ساختاری در داخل یا تغییر رفتاری در خارج نشود، هیچ اثر بلندمدتی نخواهد داشت.
کنشهای جمعی دو دستهاند:
منفعل و فعال. «کنشهای جمعی منفعل» (مثل تحریم انتخابات یا تحریم گردهماییهای حکومتی)، هزینه و ریسک ندارند اما دستاوردهای کمی دارند و به سرعت دستاوردهایشان محو میشود آنچه ماندگار است و تأثیر گذار، «کنشهای جمعی فعال» است که معمولا حدی از هزینه و ریسک را با خود دارند
کنشهای جمعی فعال نیز دو گونهاند: «کنشهای خشمگرا» و «کنشهای عقلگرا»؛ که اولی خشونتآمیز و دومی خشونتپرهیز است. اعتراضات خیابانی خودجوش و توفنده، معمولا از جنس «کنشهای جمعی فعالِ خشمگرا» هستند که اگر با محوریت نهادهای مدنی (مثل احزاب یا اتحادیهها) شکل نگرفته باشند و فاقد رهبری متمرکز باشند، در بیشتر موارد به خشونت کشیده میشوند. هرگاه کنشهای جمعی به خشونت کشیده شود، آنکه بهره میبرد حکومت است؛ چون هم در خشونتورزی، دستِ بالا را دارد و هم خشونت، برایش مشروعیتِ سرکوب میآورد.
اما «کنشهای جمعی فعالِ عقلگرا»، حرکتهایی هستند که از طریق همکاری عاقلانه و مقاومت آگاهانه و به دور از هیجان اعضای جامعه مدنی پدیدار میشوند. چنین حرکتهایی حتی اگر منجر به تحول امور نشوند، کمترین دستاوردشان تمرین همکاری و ایجاد انسجام و امید در جامعه مدنی و یک گام بهسوی بلوغ اجتماعی است.
اعتراضهایی که اینروزها درباره پارک قیطریه تهران چهره بسته است، یک «کنش جمعی فعال عقلگرا» است. بخشهایی از جامعه، آرام و آگاهانه، دارند اعتراض میکنند. میگویند ساخت مسجد بس است، به جای ساخت مسجد، رفتارتان و ساختارتان را اصلاح کنید تا تتمه مومنان نیز بیدین نشوند. اگر زور دارید قوانین رانندگی را اعمال کنید، رانتخواری را کنترل کنید اما مردم را بهزور به بهشت نبرید!
اما مدیر شهری ظاهرگرا، همچون عصر قبیله، گمان میکند اگر عقب بنشیند اقتدارش از دست میرود. و اینجا دقیقا همان نقطهای است که جامعه مدنی از جامعه قبیلهای متمایز میشود. اینجا نفسِ حضور و مقاومت مدنی مسالمتآمیز، حرکتی از جنس کنش جمعی فعالِ عقلگراست؛ حرکتی از جنس توسعه است.
شهروندان تهرانی کارزاری راهانداختهاند بهمنظور درخواست از حکومت برای دستور توقف عملیات ساخت یک مسجد تبلیغاتی هشتصد متری (نه یک نمازخانه ساده) در پارک قیطریه. شهرداری تهران در سه سال گذشته فقط ۴۷۵۰ متر پارک ساخته است. با ساخت این مسجد نه تنها ۸۰۰ متر از فضای سبز تهران کاسته میشود بلکه با هزینه ساخت این مسجد میتوان چندین هزار متر فضای سبز جدید ساخت. در کنار ابعاد اقتصادی، سیاسی و زیستمحیطی مسأله، نیز نگرانیهای جدیای نسبت به تخریب و تاراج گورها و اشیای باستانی احتمالی آن منطقه وجود دارد.
و اکنون ما شهروندان ایران نیز تمایل به مشارکت در کارزار تهرانیها را داریم. به گمان من اگر امضاها به صد هزار برسد، یعنی امید در جامعه مدنی هنوز نمرده است. اما اگر امضاها به یک میلیون برسد، یعنی جامعه مدنی نه تنها زنده و امیدوار است بلکه به خودباوری و خودآگاهی و اعتماد به نفس نیز رسیده است. اگر هنوز یک میلیون نفر از جامعه ایران (یعنی حدود یک درصد جمعیت ایران) جرأت آن را ندارند که با نام و نشان رسمی خود یک کارزار مدنی درباره یک موضوع شهری را امضا کنند، به این معنی است که جامعه ما هنوز ظرفیت و شایستگیِ تحولات عقلانی بدون خشونت را ندارد و در مسیر توسعه هنوز راه دراز و پرهزینهای را در پیش دارد.
من این کارزار را امضا کردم. شما نیز، اگر تحولات ایران را عقلانی و بدون خشونت میخواهید، امضا کنید. اگر هر یک از ما تعهد انجام ده امضا توسط دوستان و نزدیکانمان را بردوش گیریم، یک میلیون امضا در دسترس خواهد بود. اگر امضاها به یک میلیون برسد، ولی تاثیری بر تصمیمات مقامات نگذارد، آنگاه شاهد قوی دیگری خواهد بود بر انجماد و اصلاحناپذیری این ساختار حکمرانی. با یک میلیون امضا، با هر نتیجهای، جنبش قیطریه برنده خواهد بود.
م.ر. / شب قدر ۱۴۰۳
لینک امضای کارزار:
https://www.karzar.net/106414
#جنبش_قیطریه
#انتقادات #اعتراضات #اجتماعی
@Roshanfkrane
Telegram
روشنفکران
✅پارک قیطریه؛ گودبرداری برای ساخت مسجد و تمدن ۳۲۰۰ سالهای که آن زیر خوابیده است!
✍️#حمیدرضاحسینی
در اواخر دهه ۱۳۴۰ بساز و بفروشهایی که در تپههای قیطریه خانهسازی میکردند، با گودبرداریهایی که انجام دادند، به آثار باستانی مهمی دست یافتند. خبر به سرعت…
✍️#حمیدرضاحسینی
در اواخر دهه ۱۳۴۰ بساز و بفروشهایی که در تپههای قیطریه خانهسازی میکردند، با گودبرداریهایی که انجام دادند، به آثار باستانی مهمی دست یافتند. خبر به سرعت…
🟢🔴 نقدی بر نوشته دکتر
#محسن_رنانی
✍️#علی_مرادی
♈️ بدون شک و تردید دکتر محسن رنانی از مفاخر و از اندیشمندان طراز اول کشور در دوران معاصر میباشد، و در رشد و اعتلای اندیشه ایرانیان تاثیر بسیار مثبتی داشته است.
خداوند به ایشان سلامتی و طول عمر بابرکت عنایت فرماید.
♈️در مقاله ارزشمند کوتاه در مورد پارک قیطریه اینجا مدعایی رو بیان داشته اند که خالی از اشکال از نظر این حقیر نیست.
گرچه اصل و اساس مقاله مورد توافق بوده و کاری بس ارزشمند است و اما مورد تضارب و مدعایی که بیان داشته اند جای نقد و بررسی بیشتر می باشد. چون این مدعا بر کنش های بعدی ایرانیان می تواند تاثیرگذار باشد. و دلیل نقد و واکنش ، هم دقیقا همین هست که این اندیشمند گرانقدر در موردش توضیحات تکمیلی ارائه کند.
و مدعای شان به این مضمون هست که :
"عدم شرکت مردم از جمله خود ایشان در انتخابات ۱۴۰۲ واکنشی منفعلانه است تا کنشی فعالانه، و در دراز مدت تاثیر گذاری خود را نخواهد داشت."
♈️ برای آنالیز مدعای دکتر عزیز دو سوال مطرح میشود.
1⃣آیا مشارکت بیشتر مردم در انتخابات ۱۴۰۲ تاثیر گذاری بیشتری از عدم مشارکت و یا رای باطله و سفید در وضع و حال مردم و کشور و یا تغییر دیدگاه سیاستمداران داشت؟
پاسخ این سئول را به دکتر رنانی بزرگوار موکول میکنم.
و اما سئوال دوم که خود پاسخ میدهم.
2⃣ عدم مشارکت و استقبال کم و یا حتی تحریم در انتخابات فرمایشی و نمایشی بیخاصیت در رژیم های شبه دموکراسی و یا دادن رای سفید و باطله چه فوایدی در دراز مدت میتواند داشته باشد؟
عدم مشارکت و استقبال کم از انتخابات فرمایشی و نمایشی بیخاصیت در رژیمهای شبه دموکراسی میتواند به موارد زیر منجر شود:
1. اعتراض به نظام: افرادی که به عنوان اعتراض به نظام و روند انتخابات شرکت نمیکنند، میتوانند این روش را برای بیان نارضایتی و اعتراض خود به رژیم استفاده کنند.
2. افزایش فشار بر رژیم: عدم مشارکت و استقبال کم از انتخابات میتواند فشار بیشتری بر رژیم اعمال کند تا تغییراتی در سیاستها و روندهای آن اعمال شود.
3. افزایش آگاهی عمومی: حضور کمتر مردم در انتخابات میتواند باعث توجه بیشتر رسانهها و جامعه به مسائل و مشکلات جامعه شود و آگاهی عمومی را افزایش دهد.
4. تحولات سیاسی: عدم مشارکت و استقبال کم از انتخابات ممکن است منجر به تحولات سیاسی و اجتماعی در طولانی مدت شود و باعث تغییرات در نظام سیاسی شود.
5. تحول در روابط بینالملل: عدم مشارکت مردم در انتخابات ممکن است تأثیرات منفی بر روابط بینالملل داشته باشد و باعث تغییر در سیاست خارجی کشور شود.
با تقدیم احترام به همه اندیشمندان گرانقدر و ایران دوست ، بالاخص دکتر رنانی گرانقدر
نوشته دکتر رنانی را
اینجا 👉بخوانید
#اجتماعی #انتقادات #ارسالی
@Roshanfkrane
#محسن_رنانی
✍️#علی_مرادی
♈️ بدون شک و تردید دکتر محسن رنانی از مفاخر و از اندیشمندان طراز اول کشور در دوران معاصر میباشد، و در رشد و اعتلای اندیشه ایرانیان تاثیر بسیار مثبتی داشته است.
خداوند به ایشان سلامتی و طول عمر بابرکت عنایت فرماید.
♈️در مقاله ارزشمند کوتاه در مورد پارک قیطریه اینجا مدعایی رو بیان داشته اند که خالی از اشکال از نظر این حقیر نیست.
گرچه اصل و اساس مقاله مورد توافق بوده و کاری بس ارزشمند است و اما مورد تضارب و مدعایی که بیان داشته اند جای نقد و بررسی بیشتر می باشد. چون این مدعا بر کنش های بعدی ایرانیان می تواند تاثیرگذار باشد. و دلیل نقد و واکنش ، هم دقیقا همین هست که این اندیشمند گرانقدر در موردش توضیحات تکمیلی ارائه کند.
و مدعای شان به این مضمون هست که :
"عدم شرکت مردم از جمله خود ایشان در انتخابات ۱۴۰۲ واکنشی منفعلانه است تا کنشی فعالانه، و در دراز مدت تاثیر گذاری خود را نخواهد داشت."
♈️ برای آنالیز مدعای دکتر عزیز دو سوال مطرح میشود.
1⃣آیا مشارکت بیشتر مردم در انتخابات ۱۴۰۲ تاثیر گذاری بیشتری از عدم مشارکت و یا رای باطله و سفید در وضع و حال مردم و کشور و یا تغییر دیدگاه سیاستمداران داشت؟
پاسخ این سئول را به دکتر رنانی بزرگوار موکول میکنم.
و اما سئوال دوم که خود پاسخ میدهم.
2⃣ عدم مشارکت و استقبال کم و یا حتی تحریم در انتخابات فرمایشی و نمایشی بیخاصیت در رژیم های شبه دموکراسی و یا دادن رای سفید و باطله چه فوایدی در دراز مدت میتواند داشته باشد؟
عدم مشارکت و استقبال کم از انتخابات فرمایشی و نمایشی بیخاصیت در رژیمهای شبه دموکراسی میتواند به موارد زیر منجر شود:
1. اعتراض به نظام: افرادی که به عنوان اعتراض به نظام و روند انتخابات شرکت نمیکنند، میتوانند این روش را برای بیان نارضایتی و اعتراض خود به رژیم استفاده کنند.
2. افزایش فشار بر رژیم: عدم مشارکت و استقبال کم از انتخابات میتواند فشار بیشتری بر رژیم اعمال کند تا تغییراتی در سیاستها و روندهای آن اعمال شود.
3. افزایش آگاهی عمومی: حضور کمتر مردم در انتخابات میتواند باعث توجه بیشتر رسانهها و جامعه به مسائل و مشکلات جامعه شود و آگاهی عمومی را افزایش دهد.
4. تحولات سیاسی: عدم مشارکت و استقبال کم از انتخابات ممکن است منجر به تحولات سیاسی و اجتماعی در طولانی مدت شود و باعث تغییرات در نظام سیاسی شود.
5. تحول در روابط بینالملل: عدم مشارکت مردم در انتخابات ممکن است تأثیرات منفی بر روابط بینالملل داشته باشد و باعث تغییر در سیاست خارجی کشور شود.
با تقدیم احترام به همه اندیشمندان گرانقدر و ایران دوست ، بالاخص دکتر رنانی گرانقدر
نوشته دکتر رنانی را
اینجا 👉بخوانید
#اجتماعی #انتقادات #ارسالی
@Roshanfkrane
Telegram
روشنفکران
👈 جنبش #قیطریه
✍ #محسن_رنانی
من رای ندادم. من برای اولین بار، در انتخابات اسفند شرکت نکردم. قبلاً بارها نوشتهام (اینجا) که هیچ دموکراسی کاملی وجود ندارد. دموکراسی مثل فوتبال است که هر بازی، تمرینی است برای حرفهایتر شدن بازیهای بعدی. هر انتخابات…
✍ #محسن_رنانی
من رای ندادم. من برای اولین بار، در انتخابات اسفند شرکت نکردم. قبلاً بارها نوشتهام (اینجا) که هیچ دموکراسی کاملی وجود ندارد. دموکراسی مثل فوتبال است که هر بازی، تمرینی است برای حرفهایتر شدن بازیهای بعدی. هر انتخابات…
.
.
👈 نقدهای « #جنبش_قیطریه»
دکتر #محسن_رنانی
در فضای مجازی هر سه گونه «کنش منفعل»، «کنش فعال عقلگرا» و «کنش فعال خشمگرا» قابل مشاهده است. «نقد» اگر با نام نویسنده واقعی و به صورت اخلاقی و عقلانی نوشته و منتشر شود یک «کنش فعال عقلگرا» محسوب میشود. جامعهای که بخش بزرگی از شهروندانش مهارت نقد عقلانی و اخلاقی دارند میتواند با نوشتن نیز دست به «کنش جمعی فعال عقلگرا» بزند. مشکل امروز ما اینجاست که بخش اعظم فضای مجازی را کنشهای منفعلانه و کنشهای خشمگرا پرکردهاند.
پس از نگارش یادداشت «جنبش قیطریه»، تعداد زیادی نقد در فضای مجازی منتشر شده است که بسیار امید بخش است. از همه ناقدان سپاسگزار و منتپذیر آنانم. آن تعداد از نقدها که به شیوههای مختلف به دست من رسیده و فراتر از درد دل یا اهانت است را عیناً در اینجا بازنشر میکنم (نقدهایی که از گروههای خصوصی برایم بازفرست شده است را بدون نام منتشر میکنم). با برخی از نقدها همدلم؛ برخی را نیز معتقدم نوشته من نارسا و مستعد سوء برداشت بوده است؛ برخی را هم برای آنها پاسخ دارم. اما قصد پاسخ ندارم. آنکه باید داوری کند و پاسخ گوید، عقل سلیم جمعی است نه منِ نویسنده. برای من شهد نقد بیش از شیرینی پاسخ است. آنکه نقد میکند مرا گرامی داشته و سخنم را ارج نهاده است و همین برای من بس است. (نقد سایت مشرق نیوز را هم با آن که اهانتآمیز است بازنشر میکنم، شاید تصمیمبگیرند درآینده کمی منطقیتر و اخلاقیتر نقد کنند).
البته به گمانم در باب اهمیت «کنشهای جمعی فعال عقلگرا» به عنوان راهکاری برای خروج از بنبست امروز جامعه ایران، خیلی میتوان و باید سخن گفت. شاید همت کنم و درآینده چیزی بنویسم. اما از همه اندیشهورزان دغدغهمند نیز دعوت میکنم در این باب نظرات خود را منتشر کنند تا گفتوگویی جمعی درگیرد، شاید راهکاری بینالاذهانی پدیدار شود.
محسن رنانی / سروشِگانْ روز از فروردین ۱۴۰۳
------------------------
پینوشت:
البته فراموش نکنید که همچنان کارزار توقف ساخت مسجد در پارک قیطریه را امضا کنید. در پیوند زیر:
https://www.karzar.net/106414
#اجتماعی #تربیتی #انگیزشی #قیطریه
@Roshanfkrane
.
.
👈 نقدهای « #جنبش_قیطریه»
دکتر #محسن_رنانی
در فضای مجازی هر سه گونه «کنش منفعل»، «کنش فعال عقلگرا» و «کنش فعال خشمگرا» قابل مشاهده است. «نقد» اگر با نام نویسنده واقعی و به صورت اخلاقی و عقلانی نوشته و منتشر شود یک «کنش فعال عقلگرا» محسوب میشود. جامعهای که بخش بزرگی از شهروندانش مهارت نقد عقلانی و اخلاقی دارند میتواند با نوشتن نیز دست به «کنش جمعی فعال عقلگرا» بزند. مشکل امروز ما اینجاست که بخش اعظم فضای مجازی را کنشهای منفعلانه و کنشهای خشمگرا پرکردهاند.
پس از نگارش یادداشت «جنبش قیطریه»، تعداد زیادی نقد در فضای مجازی منتشر شده است که بسیار امید بخش است. از همه ناقدان سپاسگزار و منتپذیر آنانم. آن تعداد از نقدها که به شیوههای مختلف به دست من رسیده و فراتر از درد دل یا اهانت است را عیناً در اینجا بازنشر میکنم (نقدهایی که از گروههای خصوصی برایم بازفرست شده است را بدون نام منتشر میکنم). با برخی از نقدها همدلم؛ برخی را نیز معتقدم نوشته من نارسا و مستعد سوء برداشت بوده است؛ برخی را هم برای آنها پاسخ دارم. اما قصد پاسخ ندارم. آنکه باید داوری کند و پاسخ گوید، عقل سلیم جمعی است نه منِ نویسنده. برای من شهد نقد بیش از شیرینی پاسخ است. آنکه نقد میکند مرا گرامی داشته و سخنم را ارج نهاده است و همین برای من بس است. (نقد سایت مشرق نیوز را هم با آن که اهانتآمیز است بازنشر میکنم، شاید تصمیمبگیرند درآینده کمی منطقیتر و اخلاقیتر نقد کنند).
البته به گمانم در باب اهمیت «کنشهای جمعی فعال عقلگرا» به عنوان راهکاری برای خروج از بنبست امروز جامعه ایران، خیلی میتوان و باید سخن گفت. شاید همت کنم و درآینده چیزی بنویسم. اما از همه اندیشهورزان دغدغهمند نیز دعوت میکنم در این باب نظرات خود را منتشر کنند تا گفتوگویی جمعی درگیرد، شاید راهکاری بینالاذهانی پدیدار شود.
محسن رنانی / سروشِگانْ روز از فروردین ۱۴۰۳
------------------------
پینوشت:
البته فراموش نکنید که همچنان کارزار توقف ساخت مسجد در پارک قیطریه را امضا کنید. در پیوند زیر:
https://www.karzar.net/106414
#اجتماعی #تربیتی #انگیزشی #قیطریه
@Roshanfkrane
.
www.karzar.net
امضا کنید: کارزار درخواست جلوگیری از تخریب پارک قیطریه
ما شهروندان تهران خواستار جلوگیری از تخریب پارک قیطریه میباشیم.
رنانی از #جنبش_قیطریه چه میخواهد!؟
✍️#حسین_جمالیپور
نویسنده و پژوهشگر فلسفه و روانشناسی
🔻دکتر محسن رنانی از جنبشی تحت عنوان"جنبش قیطریه" حمایت کرده است که این روزها با بیش از ۱۳۰ هزار امضا حمایت شده است.
این جنبش در پی اعترض به ساخت مسجد در پارک قیطریه و دیگر پارک ها به راه افتاده است.
⭕️👈رنانی می گوید "من در انتخابات شرکت نکرده ام، اما به این جنبش پیوستم" و این حرکت را "کنش جمعی فعال/عقلگرا" می نامد. روزهای قبل ایشان مدعی شده بودند که اگر به ۱۰۰ هزار امضا برسد یعنی جامعه ایرانی زنده و امیدوار است.اما اگر به ۱ میلیون نرسد و هنوز یک میلیون در ایران نباشند که با اسم و مشخصات، بدون نگرانی این کارزار را امضا کند، یعنی جامعه باید راه درازی را تا رسیدن به توسعه طی کند.
این خلاصه ی نگاه محسن رنانی به این جنبش بود. اما آنچه اهمیت دارد، پرداختن متعصبانه و جانبدارانه ی برخی رسانه ها بود. مشرق نیوز با لحنی بسیار تند و دور از ادب و انصاف، محسن رنانی را از مشوقان "گزینه ی خیابان" معرفی می کند! کامنت های افراد تند رو و غالبا مذهبی های افراطی در سایت مشرق نیوز، ایشان را منافق و شیطان و فریب کار دانسته بودند❗️❗️❗️
⭕️اینجا به یاد جمله ی هانا آرنت می افتم که می گفت یا به سیستم سیاسی مبتنی بر دروغ می پیوندی یا مخالف حکومت شناخته می شوی. با تکیه بر این سخن هانا آرنت، می توان گفت یکی از موانع توسعه، نگاه صفر و صدی متعصبان و افراطیون به منتقدانی همچون محسن رنانی است که هیچ مخالفتی را برنمی تابند. و این خود مانع قصه پردازی و روایت گری است. به زبان آگامبن ، هرجا فکری و اندیشه ای خودش را نمایان کند، سیاست زاده می شود. شاید محسن رنانی و امثال او با اندیشیدن، قصه سازی و ارائه ی روایت های متفاوت از آنچه در جامعه تحمیل می شود، در پی طرح افکنی و موقعیت سازی برای تفکرند.
او هر وقت می نویسد، اندیشه ها فعال می شوند. نویسنده ها می نویسند، منتقدان نقد می کنند و یک فضای گفتمانی ساخته می شود که بسیاری از ما احساس بودن می کنیم، که خود یکی از پدیدارها و خروجی های کنشگری فعال عقل گراست و به مرور با چنین حرکاتی، سیاست از دل اندیش ها و گفتمان ها زاده می شود. ما در چنین فضاهایی تلاش می کنیم " باهم بفهمیم" و این خرد مشترک برای فهم عالم انسانی، راهی برای رسیدن به همان توسعه است.
⭕️نگاه و حرکت هایی که رنانی ها آغاز می کنند، مانع از توده ای شدن ما می شود. در چنین فضاهایی است که ما از پیله ی تنهایی مان بیرون می آییم و گفتگو می کنیم.
برخی محسن رنانی را متناقض می دانند و مدعی هستند، رنانی از یک طرف در انتخابات شرکت نمی کند(که این کنشگری منفعلانه است)، اما از طرف دیگر می گوید به کارزار بپيونديد و نقش کنشگری فعال_عقلانی داشته باشید. در حالیکه می توان گفت اگرچه با شرکت نکردن در انتخابات مخالفت خود را با ساختار و نظم سیاسی کنونی اعلام می کند، اما با حمایت از این کارزار به دنبال ایجاد یک فضای گفتمانی برای اندیشیدن و روایت گری است. روایت گری که ما را تحت یک چتر گفتمانی می آرود تا بدانیم ما هستیم و می توانیم در برابر گفتمان غالب سیاسی اعلام حضور کنیم.
⭕️آزادی از دل همین روایت گری ها سربرمی آورد و تنوع انسانی در سیاست و جامعه را آشکار می کند. اگر روایت نباشد با مرگ آزادی و مرگ اندیشه و در نهایت تسلط تام یک تفکر بر جامعه مواجه خواهیم شد.
اگرچه مخالفت با ساخت مسجد در پارک قیطریه، نوعی احساس مسئولیت نسبت به پیشینه ی تاریخی و حفظ آثار باستانی، طبیعت، زندگی سالم، نشاط و حق شهروندی ماست که به عنوان یک آرمان می تواند مورد تقاضای ما باشد، هرچند مخالف ساختار سیاسی باشیم. یعنی من نسبت به سیاست حاکم مخالفم، اما در عین حال برای زندگی و آرمان هایم می ایستم.
در این وانفسا اگرچه انسانهایی هم پیدا می شوند و با پیش فرضهای مذهبی، چنین کنش هایی را مخالفت با دیانت می دانند، اما این به یک معضل فرهنگی بر می گردد که آن فقدان حقیقت طلبی ماست.
🔹️من فکر می کنم زمانی به توسعه می رسیم که حقیقت جویی و حقیقت پذیری در راس زندگی ما باشد.
آن وقت مذهب، قانون، عرف، سبک زندگی و هرچه با آن زندگی می کنیم را با حقیقت تطبیق می دهیم. نه اینکه حقیقت را قیچی کنیم تا به اندازه ی تنِ مذهب و باورهای ما درآید!!! و مابقی را اضافات و افاضات بیهوده بدانیم.
🔹️در آخر می توانم مختصرا بگویم "جنبش قیطریه " جنبشی برای اعلام حضور و بودنِ ماست؛بودنی که می خواهد اندیشیدن را تمرین کند و از زندگی دفاع کند و طرح جدید سیاسی دراندازد؛ حتی اگر در کوتاه مدت به نتیجه ی ملموسی نرسیم. همین گفتمان ها و مخالفت هاست که زمینه ی خروج از تفکر توده ای را فراهم می کند و با کنشگری مبتنی بر گفتگو و عقلانیت، سیاست زنده می شود.
برای امضا و مطلب مرتبط
اینجا 👉 را لمس کنید
#ارسالی #جتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
✍️#حسین_جمالیپور
نویسنده و پژوهشگر فلسفه و روانشناسی
🔻دکتر محسن رنانی از جنبشی تحت عنوان"جنبش قیطریه" حمایت کرده است که این روزها با بیش از ۱۳۰ هزار امضا حمایت شده است.
این جنبش در پی اعترض به ساخت مسجد در پارک قیطریه و دیگر پارک ها به راه افتاده است.
⭕️👈رنانی می گوید "من در انتخابات شرکت نکرده ام، اما به این جنبش پیوستم" و این حرکت را "کنش جمعی فعال/عقلگرا" می نامد. روزهای قبل ایشان مدعی شده بودند که اگر به ۱۰۰ هزار امضا برسد یعنی جامعه ایرانی زنده و امیدوار است.اما اگر به ۱ میلیون نرسد و هنوز یک میلیون در ایران نباشند که با اسم و مشخصات، بدون نگرانی این کارزار را امضا کند، یعنی جامعه باید راه درازی را تا رسیدن به توسعه طی کند.
این خلاصه ی نگاه محسن رنانی به این جنبش بود. اما آنچه اهمیت دارد، پرداختن متعصبانه و جانبدارانه ی برخی رسانه ها بود. مشرق نیوز با لحنی بسیار تند و دور از ادب و انصاف، محسن رنانی را از مشوقان "گزینه ی خیابان" معرفی می کند! کامنت های افراد تند رو و غالبا مذهبی های افراطی در سایت مشرق نیوز، ایشان را منافق و شیطان و فریب کار دانسته بودند❗️❗️❗️
⭕️اینجا به یاد جمله ی هانا آرنت می افتم که می گفت یا به سیستم سیاسی مبتنی بر دروغ می پیوندی یا مخالف حکومت شناخته می شوی. با تکیه بر این سخن هانا آرنت، می توان گفت یکی از موانع توسعه، نگاه صفر و صدی متعصبان و افراطیون به منتقدانی همچون محسن رنانی است که هیچ مخالفتی را برنمی تابند. و این خود مانع قصه پردازی و روایت گری است. به زبان آگامبن ، هرجا فکری و اندیشه ای خودش را نمایان کند، سیاست زاده می شود. شاید محسن رنانی و امثال او با اندیشیدن، قصه سازی و ارائه ی روایت های متفاوت از آنچه در جامعه تحمیل می شود، در پی طرح افکنی و موقعیت سازی برای تفکرند.
او هر وقت می نویسد، اندیشه ها فعال می شوند. نویسنده ها می نویسند، منتقدان نقد می کنند و یک فضای گفتمانی ساخته می شود که بسیاری از ما احساس بودن می کنیم، که خود یکی از پدیدارها و خروجی های کنشگری فعال عقل گراست و به مرور با چنین حرکاتی، سیاست از دل اندیش ها و گفتمان ها زاده می شود. ما در چنین فضاهایی تلاش می کنیم " باهم بفهمیم" و این خرد مشترک برای فهم عالم انسانی، راهی برای رسیدن به همان توسعه است.
⭕️نگاه و حرکت هایی که رنانی ها آغاز می کنند، مانع از توده ای شدن ما می شود. در چنین فضاهایی است که ما از پیله ی تنهایی مان بیرون می آییم و گفتگو می کنیم.
برخی محسن رنانی را متناقض می دانند و مدعی هستند، رنانی از یک طرف در انتخابات شرکت نمی کند(که این کنشگری منفعلانه است)، اما از طرف دیگر می گوید به کارزار بپيونديد و نقش کنشگری فعال_عقلانی داشته باشید. در حالیکه می توان گفت اگرچه با شرکت نکردن در انتخابات مخالفت خود را با ساختار و نظم سیاسی کنونی اعلام می کند، اما با حمایت از این کارزار به دنبال ایجاد یک فضای گفتمانی برای اندیشیدن و روایت گری است. روایت گری که ما را تحت یک چتر گفتمانی می آرود تا بدانیم ما هستیم و می توانیم در برابر گفتمان غالب سیاسی اعلام حضور کنیم.
⭕️آزادی از دل همین روایت گری ها سربرمی آورد و تنوع انسانی در سیاست و جامعه را آشکار می کند. اگر روایت نباشد با مرگ آزادی و مرگ اندیشه و در نهایت تسلط تام یک تفکر بر جامعه مواجه خواهیم شد.
اگرچه مخالفت با ساخت مسجد در پارک قیطریه، نوعی احساس مسئولیت نسبت به پیشینه ی تاریخی و حفظ آثار باستانی، طبیعت، زندگی سالم، نشاط و حق شهروندی ماست که به عنوان یک آرمان می تواند مورد تقاضای ما باشد، هرچند مخالف ساختار سیاسی باشیم. یعنی من نسبت به سیاست حاکم مخالفم، اما در عین حال برای زندگی و آرمان هایم می ایستم.
در این وانفسا اگرچه انسانهایی هم پیدا می شوند و با پیش فرضهای مذهبی، چنین کنش هایی را مخالفت با دیانت می دانند، اما این به یک معضل فرهنگی بر می گردد که آن فقدان حقیقت طلبی ماست.
🔹️من فکر می کنم زمانی به توسعه می رسیم که حقیقت جویی و حقیقت پذیری در راس زندگی ما باشد.
آن وقت مذهب، قانون، عرف، سبک زندگی و هرچه با آن زندگی می کنیم را با حقیقت تطبیق می دهیم. نه اینکه حقیقت را قیچی کنیم تا به اندازه ی تنِ مذهب و باورهای ما درآید!!! و مابقی را اضافات و افاضات بیهوده بدانیم.
🔹️در آخر می توانم مختصرا بگویم "جنبش قیطریه " جنبشی برای اعلام حضور و بودنِ ماست؛بودنی که می خواهد اندیشیدن را تمرین کند و از زندگی دفاع کند و طرح جدید سیاسی دراندازد؛ حتی اگر در کوتاه مدت به نتیجه ی ملموسی نرسیم. همین گفتمان ها و مخالفت هاست که زمینه ی خروج از تفکر توده ای را فراهم می کند و با کنشگری مبتنی بر گفتگو و عقلانیت، سیاست زنده می شود.
برای امضا و مطلب مرتبط
اینجا 👉 را لمس کنید
#ارسالی #جتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
Telegram
روشنفکران
.
.
👈 نقدهای « #جنبش_قیطریه»
دکتر #محسن_رنانی
در فضای مجازی هر سه گونه «کنش منفعل»، «کنش فعال عقلگرا» و «کنش فعال خشمگرا» قابل مشاهده است. «نقد» اگر با نام نویسنده واقعی و به صورت اخلاقی و عقلانی نوشته و منتشر شود یک «کنش فعال عقلگرا» محسوب میشود.…
.
👈 نقدهای « #جنبش_قیطریه»
دکتر #محسن_رنانی
در فضای مجازی هر سه گونه «کنش منفعل»، «کنش فعال عقلگرا» و «کنش فعال خشمگرا» قابل مشاهده است. «نقد» اگر با نام نویسنده واقعی و به صورت اخلاقی و عقلانی نوشته و منتشر شود یک «کنش فعال عقلگرا» محسوب میشود.…
🔵🔴معجزه ملی!
✍️ دکتر #محسن_رنانی
معجزه این انتخابات، «بلوغ ملی» بود. ملت ما عمیقاً رشید و بالغ شده است. نه تنها دیگر نمیترسد، نه تنها دیگر جوّگیر نمیشود، نه تنها دیگر با شعارهای چربوشیرینی مثل یارانه طلایی و مسکن رایگان فریب نمیخورد، بلکه دیگر تحلیلها و درخواستهای روشنفکران و کنشگران و دانشگاهیان هم در او اثری ندارد. او فقط به تشخیص خود عمل میکند و این، پیشرفت بزرگی در رفتار دموکراسیخواهی ملی ما در تاریخ پس از مشروطیت ایران است.
به گمان من کنش مردم ایران در این انتخابات، در کلِ تاریخ پسازمشروطیت، بزرگترین کنش مبتنی بر یک توافق بینالاذهانی خشونتپرهیز سیاسی بود که بدون حضور یک رهبری واحد یا متحد و بدون یک ایدئولوژی انسجام بخش رخ داده است. این یعنی اکنون «روح جمعی ایرانیان» هم نقش رهبری سیاسی را برعهده گرفته است و هم نقش ایدئولوژی را. این همان اکسیر فرهنگی ایرانی است که در تاریخ ایران بارها شاهدش بودهایم.
اکنون دیگر روح جمعی ایرانیان، با اینهمه تنوع و تفاوت، خوب میداند که چه وقت باید چه کنشی را داشته باشند. کی در خیابان اعتراض کند؛ کی به خانه برگردد؛ کی سکوت کند، کی فریاد بزند؛ کی رأی بدهد و کی رأی ندهد. زیباترین دستاورد انتخابات چهاردهم همین جلوه بلوغ ملی مردم ایران بود.
در روزهای پیشین دهها پیام از دوستان و دانشجویانم داشتم که میگفتند دوستت داریم و احترامت میگذاریم و میدانیم که خیرخواهی، اما با نگاه تو به انتخابات مخالفیم و رأی نمیدهیم! و این پیامها چقدر عمیق، بوی توسعهیافتگی میداد.
دستبوس همه مردمی هستم که براساس خِرد و تحلیل و تشخیص خود عمل کردند. هم آنانی که با رأی دادن خود اجازه دادند تا نماینده نیروهای توسعهخواه به مرحله دوم برود؛ و هم آنانی که با «رأی ندادن» پاسخ منفی خود را خیلی روشن و بیلکنت به همه ما رساندند: هم به حاکمانی که گفتند هر رأی در این انتخابات یک رأی به جمهوری اسلامی است و هم به محکومانی مثل من که از روی نگرانی، میگفتیم رأی ندادن فقط افق آینده ایران را تیره و تار میکند. واقعیت این است که رأی ندادن شما هم افقها را روشنتر کرد و هم قدرت شما را آشکارتر کرد و هم صحنهبازی را عوض کرد. دستمریزاد.
این عدم مشارکت فراگیر، یک گام به پیش بود. همه ما تحلیلگران باید برخیزیم و به احترام مردم ایران کلاه از سر برداریم و تعظیم کنیم. به گمان من ملت ایران بعد از جنبش مهسا، سطح بازی سیاسی را بهنحو حیرتانگیزی دگرگون کرده است.
تنوع خیره کننده افکار مردم ما و درعینحال همکاری نانوشته و دلپذیری که در دور اول این انتخابات بین این همه تنوع افکار رخ داد این انتخابات را به یک پدیده منحصربهفرد تبدیل کرده است:
آن ۶۰ درصد تغییرطلب و معترض و مخالفی که شرکت نکردند، دور اول انتخابات را به یک رفراندوم تبدیل کردند؛
و آن ۲۰ درصد تحولخواه و اصلاحجو و توسعهخواهی که شرکت کردند و به تنها نامزد خارج از گفتمان رسمی رأی دادند نیز این فرصت را ایجاد کردند که ملت ایران اکنون در مرحله دوم انتخابات بتواند با داشتن دو کاندیدا از دو طیف کاملا ناهمگون فکری، زمینه را برای شکلگیری یک رقابت قطبیشده و شفاف فراهم آورد.
من اکنون پس از شوک بزرگ این انتخابات و مشاهده بلوغ و رفتار پیچیدهای که ملت ایران از خود بروز داده است چیدمان انگارههای ذهنیام تغییر کرده است و مدتی می گذرد تا چارچوب اندیشگی خود را بازیابم. بنابراین دیگر بهخودم اجازه نمیدهم که برای مرحله دوم انتخابات توصیهای داشته باشم.
یعنی معتقدم که مردم فهیم ایران، آنچه بهینه است را انجام خواهند داد و در دور دوم نیز میان رأی دادن و ندادن، گزینهای را انتخاب خواهند کرد که گمان میکنند پیام قاطع آنها را ابلاغ میکند و برای بازیگری مجدد ملت ایران، «خلق امکان» میکند.
توسعه نیاز به قصهای دارد که انتهای آن باز باشد. اصولا دموکراسی یک قصه جمعی با انتهای باز است. من بهطور شهودی احساس میکنم مردم ایران در فضای غیردموکراتیک کنونی دارند قصهای با انتهای باز رقم میزنند.
بنابراین شاید مردم ایران تصمیم بگیرند با همکاری هر دو گروه معترض و تحولخواه، با مشارکت گسترده و رأی به مسعود پزشکیان، به عنوان مخالفت یکپارچه با شیوه حکمرانی جاری، اینبار با «رأی دادن» خود، بزرگترین رفراندوم غیررسمی ملی، پس از تاسیس جمهوری اسلامی را رقم بزنند.
برعکس، شاید هم نظر مردم این باشد که همان رفراندوم دور اول کافی و گویا بوده است و تصمیم بگیرند با مشارکت نکردن اجازه دهند تا پس از تجربه برآمدن ویرانگر محمود، اینبار سعید جلیلی به حکمرانی برسد و یکباردیگر بنیادگرایی جزماندیشانه، حداکثر ظرفیت خود را آشکار کند و ......./امتداد
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
✍️ دکتر #محسن_رنانی
معجزه این انتخابات، «بلوغ ملی» بود. ملت ما عمیقاً رشید و بالغ شده است. نه تنها دیگر نمیترسد، نه تنها دیگر جوّگیر نمیشود، نه تنها دیگر با شعارهای چربوشیرینی مثل یارانه طلایی و مسکن رایگان فریب نمیخورد، بلکه دیگر تحلیلها و درخواستهای روشنفکران و کنشگران و دانشگاهیان هم در او اثری ندارد. او فقط به تشخیص خود عمل میکند و این، پیشرفت بزرگی در رفتار دموکراسیخواهی ملی ما در تاریخ پس از مشروطیت ایران است.
به گمان من کنش مردم ایران در این انتخابات، در کلِ تاریخ پسازمشروطیت، بزرگترین کنش مبتنی بر یک توافق بینالاذهانی خشونتپرهیز سیاسی بود که بدون حضور یک رهبری واحد یا متحد و بدون یک ایدئولوژی انسجام بخش رخ داده است. این یعنی اکنون «روح جمعی ایرانیان» هم نقش رهبری سیاسی را برعهده گرفته است و هم نقش ایدئولوژی را. این همان اکسیر فرهنگی ایرانی است که در تاریخ ایران بارها شاهدش بودهایم.
اکنون دیگر روح جمعی ایرانیان، با اینهمه تنوع و تفاوت، خوب میداند که چه وقت باید چه کنشی را داشته باشند. کی در خیابان اعتراض کند؛ کی به خانه برگردد؛ کی سکوت کند، کی فریاد بزند؛ کی رأی بدهد و کی رأی ندهد. زیباترین دستاورد انتخابات چهاردهم همین جلوه بلوغ ملی مردم ایران بود.
در روزهای پیشین دهها پیام از دوستان و دانشجویانم داشتم که میگفتند دوستت داریم و احترامت میگذاریم و میدانیم که خیرخواهی، اما با نگاه تو به انتخابات مخالفیم و رأی نمیدهیم! و این پیامها چقدر عمیق، بوی توسعهیافتگی میداد.
دستبوس همه مردمی هستم که براساس خِرد و تحلیل و تشخیص خود عمل کردند. هم آنانی که با رأی دادن خود اجازه دادند تا نماینده نیروهای توسعهخواه به مرحله دوم برود؛ و هم آنانی که با «رأی ندادن» پاسخ منفی خود را خیلی روشن و بیلکنت به همه ما رساندند: هم به حاکمانی که گفتند هر رأی در این انتخابات یک رأی به جمهوری اسلامی است و هم به محکومانی مثل من که از روی نگرانی، میگفتیم رأی ندادن فقط افق آینده ایران را تیره و تار میکند. واقعیت این است که رأی ندادن شما هم افقها را روشنتر کرد و هم قدرت شما را آشکارتر کرد و هم صحنهبازی را عوض کرد. دستمریزاد.
این عدم مشارکت فراگیر، یک گام به پیش بود. همه ما تحلیلگران باید برخیزیم و به احترام مردم ایران کلاه از سر برداریم و تعظیم کنیم. به گمان من ملت ایران بعد از جنبش مهسا، سطح بازی سیاسی را بهنحو حیرتانگیزی دگرگون کرده است.
تنوع خیره کننده افکار مردم ما و درعینحال همکاری نانوشته و دلپذیری که در دور اول این انتخابات بین این همه تنوع افکار رخ داد این انتخابات را به یک پدیده منحصربهفرد تبدیل کرده است:
آن ۶۰ درصد تغییرطلب و معترض و مخالفی که شرکت نکردند، دور اول انتخابات را به یک رفراندوم تبدیل کردند؛
و آن ۲۰ درصد تحولخواه و اصلاحجو و توسعهخواهی که شرکت کردند و به تنها نامزد خارج از گفتمان رسمی رأی دادند نیز این فرصت را ایجاد کردند که ملت ایران اکنون در مرحله دوم انتخابات بتواند با داشتن دو کاندیدا از دو طیف کاملا ناهمگون فکری، زمینه را برای شکلگیری یک رقابت قطبیشده و شفاف فراهم آورد.
من اکنون پس از شوک بزرگ این انتخابات و مشاهده بلوغ و رفتار پیچیدهای که ملت ایران از خود بروز داده است چیدمان انگارههای ذهنیام تغییر کرده است و مدتی می گذرد تا چارچوب اندیشگی خود را بازیابم. بنابراین دیگر بهخودم اجازه نمیدهم که برای مرحله دوم انتخابات توصیهای داشته باشم.
یعنی معتقدم که مردم فهیم ایران، آنچه بهینه است را انجام خواهند داد و در دور دوم نیز میان رأی دادن و ندادن، گزینهای را انتخاب خواهند کرد که گمان میکنند پیام قاطع آنها را ابلاغ میکند و برای بازیگری مجدد ملت ایران، «خلق امکان» میکند.
توسعه نیاز به قصهای دارد که انتهای آن باز باشد. اصولا دموکراسی یک قصه جمعی با انتهای باز است. من بهطور شهودی احساس میکنم مردم ایران در فضای غیردموکراتیک کنونی دارند قصهای با انتهای باز رقم میزنند.
بنابراین شاید مردم ایران تصمیم بگیرند با همکاری هر دو گروه معترض و تحولخواه، با مشارکت گسترده و رأی به مسعود پزشکیان، به عنوان مخالفت یکپارچه با شیوه حکمرانی جاری، اینبار با «رأی دادن» خود، بزرگترین رفراندوم غیررسمی ملی، پس از تاسیس جمهوری اسلامی را رقم بزنند.
برعکس، شاید هم نظر مردم این باشد که همان رفراندوم دور اول کافی و گویا بوده است و تصمیم بگیرند با مشارکت نکردن اجازه دهند تا پس از تجربه برآمدن ویرانگر محمود، اینبار سعید جلیلی به حکمرانی برسد و یکباردیگر بنیادگرایی جزماندیشانه، حداکثر ظرفیت خود را آشکار کند و ......./امتداد
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
آقای پزشکیان، آبروی ما را بردی! امید ما را ناامید کردی!
تو تنها رئیسجمهور ایرانی که باید چوبهدار خود را بر دوش بکشی، چون دیری نخواهد گذشت که هر دو طرف به خون تو تشنه خواهند بود. از یک طرف توقعات آرمانی یک نسل ناصبور، و از سوی دیگر تعصبات ایدئولوژیک یک نظام حکمرانی ناتوان اما مغرور.
اما تو بمان...
✍️محسن رنانی
🔹رئیس جمهورِ فقط یک ماه عزیز، انگار تو ایرانی نیستی!؟ تو نمیدانی که برای مردم ایران تراز سیاستمدار صادق و پاک و قدرتمند، فقط امیرکبیر است و مصدق و موسوی؟؟ پس برای چه نشستهای و دم فروبستهای؟ نکند در پشت صحنه با اصحاب قدرت بستهای؟ آیا با وجود آن که اصلیترین وزیرانت را زدند؛ و مجبورت کردند همان که قبلا تو را برای مجلس و ریاست جمهوری رد صلاحیت کرده بود، اکنون وزیر کنی؛ و رقیبت را که خودشان برای ریاست جمهوری تاییدش کرده بودند حالا برای وزارت دولت تو هم رد صلاحیت کردند؛ و یک نظامی اصولگرای حامی حصر و برخورد با حجاب اختیاری را برای وزارت کشور به تو تحمیل کردند؛ و یک بوروکرات چفیهانداز را که تازه اکنون دانشجوی دکتری دانشگاه دفاع ملی است، گفتهاند بگذاری وزیر آموزش؛ تو باز هم ماندهای که بمانی؟
🔹مگر تو انصاف نداری که اینگونه حقوق ناشی از رای مردم را به پای قدرت قربانی کردهای؟ ما داشتیم گزینش پیران فرسوده و خنثایی را که در اطراف خود گماشته بودی و ارتباط تو را با دیگر یارانت قطع کردهاند هضم میکردیم که ناگاه با فهرست وزرایت شوکه شدیم. نه، تو یا باید پای یک وزیر کشور اصلاحطلبِ تحولخواه میایستادی؛ یا باید پای یک وزیر آموزشوپرورش دانشمند و تحولخواه که نخواهد مغز بچههای مردم را با باورهای خام ایدئولوژیک ایمان سوز پر کند میایستادی؛ یا آن که همان جا عندالمجلس استعفا میدادی و با افتخار به خانه میرفتی، تا ما دلمان خنک شود!
🔹ما سالهاست خون جامعهمان به کمبود هورمونهای افتخارآمیز امیرکبیر و مصدق و موسوی دچار شده است! فکر کردیم تو آمدهای تا این کمبود را جبران کنی!!
🔹چرا اصرار داری سپهسالار ناصری یا قوامالسلطنه پهلوی یا خاتمی ولایت باشی؟؟ مگر این قدرت چقدر مزه دارد که رهایش نمیکنی؟ پس کو نتیجه آن همه نهجالبلاغه که خواندی؟ پس کو آن همه قول که دادی؟ چرا جرأت نداری بعد از یک ماه که تو را انتخاب کردهایم بیایی افشاگری کنی و همه چیز را بگویی؟ چرا اینقدر منفعل؟ چرا همین حالا که هنوز وزیر کشورت و وزیر ارتباطاتت همان وزرای دولت قبلی هستند دستور نمیدهی که گشت ارشاد را برچینند و فیلترینگ را حذف کنند و اگر نکردند عزلشان کنی؟؟
🔹آقای پزشکیان آبروی ما را بردی! امید ما را ناامید کردی! هنوز رئیسجمهور نشده رفوزه شدی! ای کاش میدانستی که در ایران رئیسالوزرای عاقبت بهخیر فقط کسی است که یا در حمام رگش را بگشایند یا با تبعید به روستا دق مرگش کنند و یا در حصر، گرد مرگ بر سر و رویش بپاشند.
🔹مسعود گرامی! میدانم که بین دو تیغه قیچی مردمی رنجیده و حکومتی ناسنجیده گرفتار شدهای و این آغاز مصیبت است. چهار سال آینده را (اگر دو طرف بگذارند بمانی) مصیبت خواهی داشت. اما بمان و این مصیبت را بر دوش بکش که ایران نیازمند است. تو تنها رئیسجمهور ایرانی که باید چوبهدار خود را بر دوش بکشی، چون دیری نخواهد گذشت که هر دو طرف به خون تو تشنه خواهند بود.
🔹از یک طرف توقعات آرمانی یک نسل ناصبور، و از سوی دیگر تعصبات ایدئولوژیک یک نظام حکمرانی ناتوان اما مغرور. اما تو بمان، که آیندهای پرابهام و گذرگاههایی سخت در پیش داریم و وجود یک رئیسجمهور متعادل در آن شرایط سخت، از نان شب برای ما واجبتر است.
🔹می دانم که حکمتی داشته است که هنوز بعد از یک ماه که از انتخابات گذشته با مردم خودت صحبت نکرده ای! می دانم که حکمتی داشته است که برای انتخاب برخی وزرایت مقاومت نکردهای! من تاکنون شما را از نزدیک ندیدهام اما از این همین دور میفهمم که برای قربانی شدن آمدهای نه قربانی کردن؛ و اگر غیرازاین باشد، همه ما باختهایم!
🔹آقای دکتر پزشکیان: من ۲۲ سال پیش، گرفتن پست و مقام دولتی را در این ساختار سیاسی برای خود حرام کردهام و تاکنون رعایت کردهام. با درخواست شما، بدون هیچ مواجب و منفعتی، سه هفته به تهران آمدم و شبانهروزی با شورای راهبری همکاری کردم و به خانه برگشتم. اگر هیچ اثری از عزم شما برای حفظ سرمایهاجتماعی خودتان پدیدار نشود، ما نه تنها کمکی نمیتوانیم بکنیم بلکه ممکن است مجبور شویم بابت همان سه هفته همکاری هم استغفارنامه بنویسیم. همه ما منتظر گفتوگوی شما با مردم و تصمیم شما برای حفظ دستاوردهای انتخاب چهاردهم هستیم.
با احترام – #محسن_رنانی – ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
تو تنها رئیسجمهور ایرانی که باید چوبهدار خود را بر دوش بکشی، چون دیری نخواهد گذشت که هر دو طرف به خون تو تشنه خواهند بود. از یک طرف توقعات آرمانی یک نسل ناصبور، و از سوی دیگر تعصبات ایدئولوژیک یک نظام حکمرانی ناتوان اما مغرور.
اما تو بمان...
✍️محسن رنانی
🔹رئیس جمهورِ فقط یک ماه عزیز، انگار تو ایرانی نیستی!؟ تو نمیدانی که برای مردم ایران تراز سیاستمدار صادق و پاک و قدرتمند، فقط امیرکبیر است و مصدق و موسوی؟؟ پس برای چه نشستهای و دم فروبستهای؟ نکند در پشت صحنه با اصحاب قدرت بستهای؟ آیا با وجود آن که اصلیترین وزیرانت را زدند؛ و مجبورت کردند همان که قبلا تو را برای مجلس و ریاست جمهوری رد صلاحیت کرده بود، اکنون وزیر کنی؛ و رقیبت را که خودشان برای ریاست جمهوری تاییدش کرده بودند حالا برای وزارت دولت تو هم رد صلاحیت کردند؛ و یک نظامی اصولگرای حامی حصر و برخورد با حجاب اختیاری را برای وزارت کشور به تو تحمیل کردند؛ و یک بوروکرات چفیهانداز را که تازه اکنون دانشجوی دکتری دانشگاه دفاع ملی است، گفتهاند بگذاری وزیر آموزش؛ تو باز هم ماندهای که بمانی؟
🔹مگر تو انصاف نداری که اینگونه حقوق ناشی از رای مردم را به پای قدرت قربانی کردهای؟ ما داشتیم گزینش پیران فرسوده و خنثایی را که در اطراف خود گماشته بودی و ارتباط تو را با دیگر یارانت قطع کردهاند هضم میکردیم که ناگاه با فهرست وزرایت شوکه شدیم. نه، تو یا باید پای یک وزیر کشور اصلاحطلبِ تحولخواه میایستادی؛ یا باید پای یک وزیر آموزشوپرورش دانشمند و تحولخواه که نخواهد مغز بچههای مردم را با باورهای خام ایدئولوژیک ایمان سوز پر کند میایستادی؛ یا آن که همان جا عندالمجلس استعفا میدادی و با افتخار به خانه میرفتی، تا ما دلمان خنک شود!
🔹ما سالهاست خون جامعهمان به کمبود هورمونهای افتخارآمیز امیرکبیر و مصدق و موسوی دچار شده است! فکر کردیم تو آمدهای تا این کمبود را جبران کنی!!
🔹چرا اصرار داری سپهسالار ناصری یا قوامالسلطنه پهلوی یا خاتمی ولایت باشی؟؟ مگر این قدرت چقدر مزه دارد که رهایش نمیکنی؟ پس کو نتیجه آن همه نهجالبلاغه که خواندی؟ پس کو آن همه قول که دادی؟ چرا جرأت نداری بعد از یک ماه که تو را انتخاب کردهایم بیایی افشاگری کنی و همه چیز را بگویی؟ چرا اینقدر منفعل؟ چرا همین حالا که هنوز وزیر کشورت و وزیر ارتباطاتت همان وزرای دولت قبلی هستند دستور نمیدهی که گشت ارشاد را برچینند و فیلترینگ را حذف کنند و اگر نکردند عزلشان کنی؟؟
🔹آقای پزشکیان آبروی ما را بردی! امید ما را ناامید کردی! هنوز رئیسجمهور نشده رفوزه شدی! ای کاش میدانستی که در ایران رئیسالوزرای عاقبت بهخیر فقط کسی است که یا در حمام رگش را بگشایند یا با تبعید به روستا دق مرگش کنند و یا در حصر، گرد مرگ بر سر و رویش بپاشند.
🔹مسعود گرامی! میدانم که بین دو تیغه قیچی مردمی رنجیده و حکومتی ناسنجیده گرفتار شدهای و این آغاز مصیبت است. چهار سال آینده را (اگر دو طرف بگذارند بمانی) مصیبت خواهی داشت. اما بمان و این مصیبت را بر دوش بکش که ایران نیازمند است. تو تنها رئیسجمهور ایرانی که باید چوبهدار خود را بر دوش بکشی، چون دیری نخواهد گذشت که هر دو طرف به خون تو تشنه خواهند بود.
🔹از یک طرف توقعات آرمانی یک نسل ناصبور، و از سوی دیگر تعصبات ایدئولوژیک یک نظام حکمرانی ناتوان اما مغرور. اما تو بمان، که آیندهای پرابهام و گذرگاههایی سخت در پیش داریم و وجود یک رئیسجمهور متعادل در آن شرایط سخت، از نان شب برای ما واجبتر است.
🔹می دانم که حکمتی داشته است که هنوز بعد از یک ماه که از انتخابات گذشته با مردم خودت صحبت نکرده ای! می دانم که حکمتی داشته است که برای انتخاب برخی وزرایت مقاومت نکردهای! من تاکنون شما را از نزدیک ندیدهام اما از این همین دور میفهمم که برای قربانی شدن آمدهای نه قربانی کردن؛ و اگر غیرازاین باشد، همه ما باختهایم!
🔹آقای دکتر پزشکیان: من ۲۲ سال پیش، گرفتن پست و مقام دولتی را در این ساختار سیاسی برای خود حرام کردهام و تاکنون رعایت کردهام. با درخواست شما، بدون هیچ مواجب و منفعتی، سه هفته به تهران آمدم و شبانهروزی با شورای راهبری همکاری کردم و به خانه برگشتم. اگر هیچ اثری از عزم شما برای حفظ سرمایهاجتماعی خودتان پدیدار نشود، ما نه تنها کمکی نمیتوانیم بکنیم بلکه ممکن است مجبور شویم بابت همان سه هفته همکاری هم استغفارنامه بنویسیم. همه ما منتظر گفتوگوی شما با مردم و تصمیم شما برای حفظ دستاوردهای انتخاب چهاردهم هستیم.
با احترام – #محسن_رنانی – ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
شائبه تکرار تلخ فلسطین درایران!!
جنگ در غزه و لبنان، خبر داغ این روزها و ماه ها و سالهای ماست. امتداد جنگی که با تأسیس رژیم اسراییل آغاز و به مهمترین و طولانی ترین بحران جهانی در سده اخیر تبدیل شد.
بحران فلسطین با مهاجرت شروع شد. مهاجرت یهودیان در زمان بی دولتی در فلسطین. همزمان با جنگ نخست جهانی و فروپاشی عثمانی، خلایی در فلسطین ایجاد شد که جای آن را مهاجران یهودی پر کردند.
در فرصت پیش آمده، یهودیان پراکنده در جهان به فلسطین برگشت داده شدند و زمینهای بومیان را خریدند و همینکه جای پایشان سفت شد با کمک بریتانیا و در فضای ترحم و همدلی با یهودیان به سبب جنایات آلمان نازی، اعلام استقلال کردند. کم کم بقیه زمینهای فلسطین را از آنها گرفته و صاحب خانه را آواره کردند.
حالا همین بلا برسر ایران وایرانیها درحال وقوع است! بلکه بلایی بدتر و بی مسماتر از فلسطین. چرا که یهودیان حق آب و گل و سابقه چند هزار ساله ی سکونت در فلسطین داشتند. اما اقوامی که اخیرا به ایران وارد کردند چنین حقی بر ما نداشته وندارند.
رفتید از ضعیف ترین کشور دنیا، با رکورد طولانیترین جنگ داخلی و بیشترین تناقر قومی و بالاترین نرخ رشد جمعیت و دارنده فرهنگ کودک همسری، به شکل انبوه و بسیار فوری و ضربتی، نه میلیون نفر را بدون هیچ گزینش و ترتیبات و شرط و شروطی در فضای ترحم و همدلی با مردم افغان، به خاطر بازگشت طالبان، وارد ایران کردید. آن هم نه در شرایط بی دولتی. بلکه دقیقا خود دولت مجری انهدام تبار موکلین سرزمین خود شد!
به راستی ایران چه نیازی به واردات این تعداد نیروی تازه نفس و مدعی و پرچالش داشت که با این عجله وارد کردید؟ دقیقا چرا؟ کارخانه های تان بی کارگر مانده بود؟ یا جوانان ایران جملگی عقیم شده بودند؟
چرا افغانها درک نمی کنند افغانستان منابع و امکانات زیست مناسب برای چنین جمعیتی ندارد؟ چرا با این حال خود را موظف به حفظ بالاترین نرخ جمعیت در جهان می دانند؟ و اصولا چرا ایران باید جور اشتهای سیری ناپذیر تولید انبوه آنها را متحمل شود؟ چرا از غلاف لاتکس اینهمه تنفر دارند؟
اگر مشکل افغانها حکومت طالبان است؛ چنانچه یک درصد از مهاجران به ایران، در مقابل طالبان می ایستاد، قدرت به طالبان بر نمی گشت. و اگر مردم افغان با طالبان موافق هستند، پس بنشینند در نجد خود و نتیجه حاکمیت حاکمان واقعی شان را متحمل شوند.
ایرانیان وقتی وضعیت اقتصادی شان بد می شود، ازدواج نمی کنند. اگر هم بکنند بچه نمی آورند. چون نسبت به فرزندان خود احساس مسئولیت دارند. اما گرسنگی، قحطی، جنگ، آوارگی، بلایای طبیعی و غیر طبیعی هیچ تاثیری روی فرزند آوری افغانها ندارد. اگر بیشتر نیاورند کمتر نمی شود. چه بسا زودتر کودکان خود را به زوجیت در آورند که نان خورشان کم شود. خب این تفاوت فرهنگی باعث بر هم خوردن تعادل طبیعی بین دو گروه جمعیتی در کنار هم می شود. فرهنگ مردمان افغان، جنگ داخلی و توسعه نیافتگی را برایشان به ارمغان آورده. وقتی اینها به صورت انبوه به ایران بیایند فرصت جذب در فرهنگ ایرانی را پیدا نمی کنند و همان فرهنگ را به ایران هم صادر می کنند.
پرسش الان این است با این جمعیت انبوه وارد شده به کشور چه کار می خواهید بکنید؟
می خواهید آنها را بیرون کنید؟ واقعا می توانید؟ اگر قرار به بیرون کردن بود چرا وارد کردید؟
چرا قوم لج بازی که با همه بی پولیش بجای تهیه غذا برای گرسنگان و خرید کاندوم برای کنترل جمعیت گرسنگان، سد می زند که آب هیرمند به شوره زار بریزد و هدر رود اما به دریاچه هامون ایران نرسد را وارد ایران کردید؟ دقیقا چرا؟
یک نفر بیاورید برای مردم توضیح دهد.
حالا که وارد کردید چرا هیچ تشری به آنها نمی زنید که به اندازه عرف ایران بچه بیاورند؟
وقتی زایش زنان افغان چهار برابر ایران است،
معلوم است که به زودی جمعیت افغانها از ایرانیان بیشتر می شود و بدون شک ادعای سرزمینی و سیاسی بر فلات ایران خواهند داشت. و دردسرهای فلسطین برای ایران هم تکرار می شود. همانطور که در جاهای دیگر این اتفاق افتاد.
برخی دنبال نفوذ اسراییل در نهادهای امنیتی می گردند که باعث شده اسناد سری کشور را به سرقت ببرند یا دانشمندان هسته ای را ترور کنند. اگر فرصت کردید جاهای دیگر هم دنبال نفوذی بگردید. جاهای خیلی نزدیک. از رگ گردن نزدیکتر
✍ #محسن_رنانی
#اجتماعی #هشدار
@Roshanfkrane
جنگ در غزه و لبنان، خبر داغ این روزها و ماه ها و سالهای ماست. امتداد جنگی که با تأسیس رژیم اسراییل آغاز و به مهمترین و طولانی ترین بحران جهانی در سده اخیر تبدیل شد.
بحران فلسطین با مهاجرت شروع شد. مهاجرت یهودیان در زمان بی دولتی در فلسطین. همزمان با جنگ نخست جهانی و فروپاشی عثمانی، خلایی در فلسطین ایجاد شد که جای آن را مهاجران یهودی پر کردند.
در فرصت پیش آمده، یهودیان پراکنده در جهان به فلسطین برگشت داده شدند و زمینهای بومیان را خریدند و همینکه جای پایشان سفت شد با کمک بریتانیا و در فضای ترحم و همدلی با یهودیان به سبب جنایات آلمان نازی، اعلام استقلال کردند. کم کم بقیه زمینهای فلسطین را از آنها گرفته و صاحب خانه را آواره کردند.
حالا همین بلا برسر ایران وایرانیها درحال وقوع است! بلکه بلایی بدتر و بی مسماتر از فلسطین. چرا که یهودیان حق آب و گل و سابقه چند هزار ساله ی سکونت در فلسطین داشتند. اما اقوامی که اخیرا به ایران وارد کردند چنین حقی بر ما نداشته وندارند.
رفتید از ضعیف ترین کشور دنیا، با رکورد طولانیترین جنگ داخلی و بیشترین تناقر قومی و بالاترین نرخ رشد جمعیت و دارنده فرهنگ کودک همسری، به شکل انبوه و بسیار فوری و ضربتی، نه میلیون نفر را بدون هیچ گزینش و ترتیبات و شرط و شروطی در فضای ترحم و همدلی با مردم افغان، به خاطر بازگشت طالبان، وارد ایران کردید. آن هم نه در شرایط بی دولتی. بلکه دقیقا خود دولت مجری انهدام تبار موکلین سرزمین خود شد!
به راستی ایران چه نیازی به واردات این تعداد نیروی تازه نفس و مدعی و پرچالش داشت که با این عجله وارد کردید؟ دقیقا چرا؟ کارخانه های تان بی کارگر مانده بود؟ یا جوانان ایران جملگی عقیم شده بودند؟
چرا افغانها درک نمی کنند افغانستان منابع و امکانات زیست مناسب برای چنین جمعیتی ندارد؟ چرا با این حال خود را موظف به حفظ بالاترین نرخ جمعیت در جهان می دانند؟ و اصولا چرا ایران باید جور اشتهای سیری ناپذیر تولید انبوه آنها را متحمل شود؟ چرا از غلاف لاتکس اینهمه تنفر دارند؟
اگر مشکل افغانها حکومت طالبان است؛ چنانچه یک درصد از مهاجران به ایران، در مقابل طالبان می ایستاد، قدرت به طالبان بر نمی گشت. و اگر مردم افغان با طالبان موافق هستند، پس بنشینند در نجد خود و نتیجه حاکمیت حاکمان واقعی شان را متحمل شوند.
ایرانیان وقتی وضعیت اقتصادی شان بد می شود، ازدواج نمی کنند. اگر هم بکنند بچه نمی آورند. چون نسبت به فرزندان خود احساس مسئولیت دارند. اما گرسنگی، قحطی، جنگ، آوارگی، بلایای طبیعی و غیر طبیعی هیچ تاثیری روی فرزند آوری افغانها ندارد. اگر بیشتر نیاورند کمتر نمی شود. چه بسا زودتر کودکان خود را به زوجیت در آورند که نان خورشان کم شود. خب این تفاوت فرهنگی باعث بر هم خوردن تعادل طبیعی بین دو گروه جمعیتی در کنار هم می شود. فرهنگ مردمان افغان، جنگ داخلی و توسعه نیافتگی را برایشان به ارمغان آورده. وقتی اینها به صورت انبوه به ایران بیایند فرصت جذب در فرهنگ ایرانی را پیدا نمی کنند و همان فرهنگ را به ایران هم صادر می کنند.
پرسش الان این است با این جمعیت انبوه وارد شده به کشور چه کار می خواهید بکنید؟
می خواهید آنها را بیرون کنید؟ واقعا می توانید؟ اگر قرار به بیرون کردن بود چرا وارد کردید؟
چرا قوم لج بازی که با همه بی پولیش بجای تهیه غذا برای گرسنگان و خرید کاندوم برای کنترل جمعیت گرسنگان، سد می زند که آب هیرمند به شوره زار بریزد و هدر رود اما به دریاچه هامون ایران نرسد را وارد ایران کردید؟ دقیقا چرا؟
یک نفر بیاورید برای مردم توضیح دهد.
حالا که وارد کردید چرا هیچ تشری به آنها نمی زنید که به اندازه عرف ایران بچه بیاورند؟
وقتی زایش زنان افغان چهار برابر ایران است،
معلوم است که به زودی جمعیت افغانها از ایرانیان بیشتر می شود و بدون شک ادعای سرزمینی و سیاسی بر فلات ایران خواهند داشت. و دردسرهای فلسطین برای ایران هم تکرار می شود. همانطور که در جاهای دیگر این اتفاق افتاد.
برخی دنبال نفوذ اسراییل در نهادهای امنیتی می گردند که باعث شده اسناد سری کشور را به سرقت ببرند یا دانشمندان هسته ای را ترور کنند. اگر فرصت کردید جاهای دیگر هم دنبال نفوذی بگردید. جاهای خیلی نزدیک. از رگ گردن نزدیکتر
✍ #محسن_رنانی
#اجتماعی #هشدار
@Roshanfkrane