نقدآگین
10.6K subscribers
2.74K photos
1.93K videos
67 files
5.05K links
«حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح»
— بررسی پدیدارهای فرهنگی با رویکردی انتقادی

🔗 نقدآگين در پلتفرم‌ها:
t.me/Naqdagin/6435
⚡️⚡️توضیح ضروری:
t.me/Naqdagin/6155
Download Telegram
📘پیرامونِ نسبتِ آراء دینیِ دکتر سروش با اسلام (قرآن و سنت نبوی)
(۳/۳)
🖋#علیرضاموثق

چه اشکالی دارد که پروژه‌ی ترجمه‌ی فرهنگی و ذاتی و عرضی در دین را به اینجا برسانیم که در شکل و محتوایِ عباداتی چون حج و نماز و روزه نیز تغییر ایجاد کنیم؟ اگر نصِ صریحِ قرآن راجع به قطع دست و پا و شلاق و نابرابریِ حقوقی بین زن/مرد و برده/آزاد و کافر-مرتد/مسلمان را بتوان تغییر داد و کیهان‌شناسی و جهان‌شناسی و خدا‌شناسی و روح و معاد و بهشت و جهنمِ قرآن را بشود تاریخی و عرفی و عصری و بشری و خطاناک و سیاقمند دید؛ چرا حج و نماز و روزه مستثناء باشد؟

با این وصف، به چه دلیل متفکرینِ خردگرا و استدلال‌گرا و منتقدینِ اسلام و شکاکان را به صرفِ ماتریالیست و ملحد نبودن، می‌توان در ذیلِ دین‌ورزیِ معرفت‌اندیش، مسلمان نامید؟ البته با «معنوی و یا دین‌ورز» نامیدنشان در معنای عام، مناقشه‌ای نیست؛ بلکه با مسلمان نامیدنشان مناقشه‌است.


۶- نسبتِ مشکلاتی که به نحو طیفی و نسبی ناشی از فقه و فقها و استبداد دینی عنوان می‌کنید؛ از جمله خرافات و جهل مقدس و ظلم مقدس و جزم و جمود و تعبد و خشونت و شقاوت و دیگری‌ستیزی و استبداد و انحصارگرایی و مطلق‌گرایی، با خود قرآن و سنت نبوی چیست؟

از هر فرصتی برای نقدِ فقه و فقیه و خرافات و جهلِ مقدس به نیکی بهره می‌برید (از جمله در نامه‌ی فوق الذکر) و سپس مخاطبان‌ِ خود (از جمله فقها) را به مطالعه‌ی هر چه بیشترِ قرآن فرا می‌خوانید؛ اما از نسبتِ فقه و فقیه و خرافات و جهلِ مقدس با اسلام (قرآن و سنت نبوی) و با «خداوند می‌فرماید که…» سخنی نمی‌گویید. نقشِ خود قرآن و آموزه‌ها و احکامِ صریحش (نه وجوه اختلافی و قابل تفسیرش) در مشکلات ما چیست؟


۷- نسبت قرآن با بسطِ توهم و نیز تفرعن چیست؟

می‌فرمایید که قرآن به ما درسِ فرو کوفتنِ «تفرعن» می‌دهد؛ اما نمی‌گویید که «خداوند می‌فرماید که…» و ادعایِ دسترسی به افکار و ارزش ها و احکام و عواطف و اهدافِ خدا و ادعایِ تقریرِ ذهنِ خدا، و یا انحصارگرایی و مطلق‌گرایی و تعبد و جزم و جمودِ اسلام (قرآن و سنت نبوی)، و یا احساسِ حقیقت‌یافتگیِ تزریق شده به پیروان (خصوصاً عوام)، و یا «دیگری‌ستیزی» در متنِ قرآن و سنت نبوی، و معامله‌ای که با مرتد و نیز کافر می‌کند، و یا مثلثِ سرکوب (یا جزیه و باج سبیل یا شمشیر و مرگ یا اسلام و خراج به خلیفه)، چه نقشی در بسطِ توهم و نیز تفرعن دارد؟ (ولو در قالبِ آثار و تبعاتِ قصد ناشده).


۸- حجیتِ معرفت‌شناختیِ رؤیاهای رسولانه و ادله‌ی حکایت‌گریش از واقع چیست؟ چرا تعبیرِ رؤیاهای رسولانه را به فروید واگذار نکنیم؟

در نظریه‌ی پدیدارشناسانه‌ی رؤیاهای رسولانه، قرآن را صراحتاً به کلام، بلکه به رؤیای محمد بن عبدالله تفسیر و مآلاً اعلام می‌کنید که مسلمین ١۴٠٠ سال، راه را اشتباه آمده‌اند و می‌بایست متن را به جایِ «تفسیر»، «تعبیر و خواب‌گزاری» کنند؛ اما:

اولاً) همواره موضوعِ اثباتِ سخنِ خدا بودنِ قرآن را تعلیق می‌کنید. شما نقل به مضمون و به تعبیرِ خودتان می‌گویید: «خداوند، کتاب وجود محمد را در دیالوگ با درون و بیرونِ او نوشت و محمد، کتابِ وجودِ خویش را قرائت و تقریر کرد و بدین ترتیب قرآن پدید آمد»؛ اما اثبات این ادعا را همواره داخل اپوخه می‌گذارید و مفروض می‌گیرید و در این خصوص استدلال نمی‌کنید.

ثانیاً) مشخص نمی‌کنید که در فرآیندِ «تعبیر و خواب‌گزاری» اگر پای امثال فروید به میان آید؛ چه چیزی از قرآن باقی می‌ماند؟ چرا نباید تعبیرِ خواب را قبل از اثباتِ مجرای وحی بودن و اصابتش به حاق واقع، به امثال فروید واگذار کرد؟

ثالثاً) تکلیفِ خسارات و جهل مقدس و ظلمِ مقدسِ برخاسته از رؤیاهای رسولانه چه می‌شود؟ زیرا در مباحثِ مربوطه فرموده‌اید که پیامبر اسلام لطف کرد که رؤیاهایش را با ما در میان گذاشت. یکسری ادعای بلادلیل را از زبانِ خدا، مقدس و مطلق کردن و سپس در میانِ عوام نشر دادن، «اگر چه شاید تا حدودی در زمینه‌ای خاص و در دوره‌ای از تاریخ کارکردِ مثبت داشته باشد»؛ لکن به چه دلیل لطف به تمام بشریت در همه‌ی زبان‌ها و زمان‌ها و مکان‌ها بوده‌است؟

رابعاً) چرا در حال حاضر ما باید بر خلاف محمد بن عبدالله، ملتزم به دراز کردنِ پای مدعا به اندازه‌ی گلیمِ دلیل باشیم؟ محمد بن عبدالله بلادلیل مدعی است که سخنگوی الله و خاتم پیامبران است و بعد، شخصیتش پشتوانه‌ی این مدعایِ بلادلیلش می‌شود؛ اما اگر دیگران تجربیاتِ باطنی داشته باشند و یا رؤیاهایِ معنوی ببینند، مدعایشان صرفاً در صورتی قابلِ تصدیق است که موزون با دلیل باشد. چطور می‌توان چنین دین‌ورزی و باورها و مدعیاتِ بلادلیلی را با عقلانیت و روشنفکری که قائمه‌اش استدلال‌‌ورزی است جمع کرد؟

با سپاس


🌾@Naqdagin
📕ایمان به خدا و رسولی چنین دهشتناک، معقول است؟

پیرامون سخنرانی اخیر دکتر سروش با مضمون
«الله ارباب شکنجه‌گر بخشنده و مهربان؛ محمد، قاتلِ غارتگر عادل و مهربان»

✍️#رضا_زمان

🔅اول آنکه، شجاعت و جسارت نظری و علمی دکتر سروش، ستودنی و مغتنم است. متفکر در جست‌وجوی حقیقت و صدق است و باید آنچه را حق می‌داند، بیان کند. به میان آوردن چنین تصویر و برداشتی از پیامبری دینی و از سوی مردی دینی، نیازمند شهامت و جرأتی است که سخت یافت می‌شود.

این سخنان بار دیگر وجه «روشنفکری» سروش را نمایان کرد. روشنفکر، باید به فرآیند و فعالیت عقلی و فکری تن دهد و از فرآورده‌ها و نتایج نامتعارف واهمه نداشته باشد.


🔅دوم آنکه، نشانه‌هایی از گزاره‌های جدید ایشان را می‌توان در آثار قبلی‌اش یافت. فی‌‌المثل: در کتاب «ادب قدرت، ادب عدالت»، آمده که پیامبر اسلام در مقابل مخالفان خود، بی‌تحمل بود و دستور قتل کسانی را صادر می‌کرد که وی را تمسخر می‌کردند. همچنین، نقل شده که قتل مرتد از زمان پیامبر پدید آمد و قصه‌ی ارتداد در اسلام «امر هولناکی» بود.

تأکید بر «آیات عذاب» و ترجمه‌ی آن به «شکنجه»، در سال‌های اخیر، نقل و نبات سخنرانی‌های ایشان بود.

نقد بنیادین و اخلاقی فقه اسلامی و خشن دانستن احکام فقهی و شرعی، امری تثبیت شده در نظام فکری و معرفتی سروش است.

قرآن را «خوف‌نامه» و «خشیت‌نامه» انگاشتن نیز به هیچ عنوان ادعایی جدید از سوی ایشان نیست و سابقه دارد. به این معنا، تلاش و جهد وی تا کنون، ساختن چهره‌ای صلح‌طلب، دموکرات و آزادی‌خواه از پیامبر اسلام نبوده است.

از آموزه‌ها و درس‌های اصلی سروش، این بوده است که از دل متون دینی، مدرنیته را نمی‌توان بیرون کشید و حقوق بشر و دموکراسی و آزادی را نمی‌توان از قرآن و سنت استخراج کرد.

اما آنچه که این سخنرانی را متفاوت می‌کند، یکی صراحت و جدیت سروش است، دیگری شدت و حدت بخشیدن بر آن تصویر از پیامبر و البته، آوردن این سخنان در یکجا.


🔅سوم آنکه، مقوله‌ی قدرت‌خواهی و اقتدارگرایی اسلام، در درس‌گفتار «دین و قدرت» آمده بود و نتایج نهایی هم بیان شده بود (رجوع شود به یادداشت‌های من در اینجا و اینجا). این سخنرانی در امتداد آن جلسات است و البته بخش دیگرش مانده است.


🔅چهارم آنکه، با «پذیرش این تصویر از پیامبر اسلام»، به گمانم بسیار سخت و دشوار است اثباتِ «اسلامی بودنِ» روشنفکری دینی در روایت سروش. روشنفکری دینی سروش، به جایی رسیده است که برای اسلامی بودن‌اش، باید توضیح موجه و معقولی داشته باشد. دست‌کم لزومی ندارد که ما خوانش سروش را، اسلامی بدانیم و ذیل اسلام تعریف‌اش کنیم.

اما عجله نباید کرد، باید صبر کرد و دید که سروش در آینده، چه شرح و استدلالی می‌آورد برای موجه بودن اسلامی که پیامبر و کتاب‌اش، چنین تصویر دهشتناکی دارند.

🔻در آخر: آنچه از عقل و معرفت بیرون می‌آید، ارزشمند و گرانبهاست؛ چه دین باشد چه نادین.


📕🎧 گزارشی از این نشست را (اینجا) و برش‌هایی از این گزارش را (اینجا) بخوانید. صوت کامل این نشست با مضمون «الله ارباب شکنجه‌گر بخشنده و مهربان؛ محمد قاتل غارتگر عادل و مهربان» را (اینجا) بخوانید.



🌾@Naqdagin
📕اسلام رحمانی و پارادوکسِ آبغوره‌ی فلزی

✍️#علیرضاموثق

۱) به نظرم برخی از سخنان، به اقتفای منطق موقعیت، علاوه بر خلاف واقع بودن، رنج‌آور نیز هستند. مدعیات خلاف واقع، همیشه رنج‌آور نیستند؛ برای مثال اینک اگر شخصی مدعی شود که آب در شرایط مورد نظر در ۱۲۰ درجه‌ی سانتیگراد به نقطه‌ی جوش می‌رسد، عموم انسان‌های متعارف، نه تنها در ساحت عواطف دچار رنج نمی‌شوند؛ بلکه احتمالاً می‌خندند. در مقابل، اما اگر شخصی در هنگامِ تجاوز جنسی و خشن به یک کودک و در حالی که آن کودک از شدت جراحت و درد جسمی و رنج روانی، به احتضار دچار است، بگوید: «من در حال رحم و شفقت کردن؛ به جهتِ تربیت اخلاقی و رشد وجودیِ این کودک هستم»، قضیه فرق می‌کند. در چنین موقعیتی، ادعایِ شخصِ متجاوز، بر رنجِ مشاهده‌ی واقعیت توسط ناظرِ فرهیخته، یعنی مشاهده‌ی «درد و رنجِ کودکِ مورد نظر و آسیب‌های جسمی و روانیِ وارد شده بر او» می‌افزاید.

۲) «دین» یک مفهوم کلی و مبهم است. در خصوص پارادوکسیکال بودنِ مفهومِ «روشنفکری دینی» ایرادات و انتقاداتی وارد شده است و روشنفکران دینی نیز پاسخ‌هایی به منتقدین داده‌اند. به نظرم اگر از امکان منطقی و نیز عملیِ جمعِ اسلام (قرآن و سنت نبوی)، به عنوانِ یک «مصداقِ مشخص از دین»، با «عقلانیت و عدالت در جهان جدید» پرسش شود، پاسخ خردپسندی وجود ندارد.

در عالم واقع نیز می‌بینیم، اشخاصی که خود را جزء نحله‌ی روشنفکران دینی می‌دانند، بر یک برساخته‌ی جدید و در تعارض با اسلام (قرآن و سنت نبوی)، نام بی مسمایِ اسلام را حمل می‌کنند.

به عبارت دیگر، چهره‌ی خدا و روح و معاد و بهشت و جهنم و جهان و کیهان و فقه اسلام را تغییر می‌دهند و سپس، به باورها و آموزه‌هایی متناقض با آنچه قرآن و سنت نبوی بیان داشته است، می‌گویند: «اسلام». صرف‌نظر از جنبه‌ی تئوریک، در عالَم عمل نیز اگر یک انسان به آموزه‌های قرآن و سنت نبوی ملتزم باشد، نمی‌تواند به موجودی کمابیش غیر از یک داعشی بدل گردد.

به نظرم اسلام‌شناسیِ روح الله خمینی و محمد حسین طباطبایی و امثال ایشان، از یک حیث، در مقام قیاس با اسلام‌شناسیِ روشنفکران دینی، بسی بیشتر با واقعیاتِ در دسترس منطبق است. مرتضی مطهری، اسلام‌شناسیِ علی شریعتی را «اسلام‌سُرایی» می‌نامید.

گمان می‌کنم این وصف را می‌توان به تمام روشنفکران دینی تعمیم داد. روح الله خمینی می گفت که محمد بن عبد الله وقتی کفارِ نجس را می‌کشت، در حالِ محبت کردن به آنها بود تا کمتر زندگی و گناه کنند و به تبعِ آن، کمتر در جهنم عذاب بکشند.

محمد حسین طباطبایی نیز میلیاردها نامسلمان را حیوان می‌دید و حقوقشان را وفق نصِ صریحِ اسلام با مسلمانان، نابرابر می‌دانست. بدین شکل، آنها واقعیاتِ مسلَّم و محرز دین اسلام را انکار نمی‌کردند و البته به نحو دیگری، به توجیهِ رحمة للعالمین بودنِ محمد بن عبدالله می‌پرداختند؛ یعنی همان کشتن کفار برای کمتر عذاب کشیدنِ آنها در جهنم.

روشنفکران دینی اما، یا واقعیات اسلام را انکار می‌کنند و یا ابتدا می‌پذیرند و در وهله‌ی بعد، با توسل به اصناف مغالطه، فرآورده‌ای که در تعارض با نصِ صریحِ اسلام است را یکی از اصنافِ اسلام می‌نامند.

۳) اعوجاجِ تئوریکِ روشنفکران دینی، البته از نسبتِ «اسلام و الزاماتِ مسلمانی» با «عقلانیت و عدالت در ظرفِ زمانه و زمینه‌ی تاریخیِ ما» فراتر می‌رود و به نسبتِ «اسلام» با «رحم و شفقت» نیز سرایت می‌کند.

رحم و شفقت، مفاهیمی طیفی‌اند. در مکتب داعش و نیز در بین داعشیان می‌توان مراتبی از رحم و شفقت را یافت؛ «خصوصاً نسبت به افراد قبیله‌ی خویش». منتها مناقشه این است که آیا سعه‌ی وجودیِ محمد بن عبدالله (این عارف عامی و توتالیتر)، و مقتضیاتِ قرآن و سنت نبوی، و الزاماتِ نظری و نیز عملیِ مسلمانی، می‌تواند «بدون عدول از آموزه‌های مسلَّم اسلام»، رحم و شفقتی گاندی‌وار بیافریند؟ و آیا دامنه‌ی شمولِ این رحم و شفقت، منطقاً می‌تواند «دیگری‌ها» و «غیرخودی‌ها» را نیز فرا بگیرد؟ و مآلاً یک کافر و مرتد و نامسلمان را نه چونان یک سگ نجس، بلکه به عنوانِ انسانی واجدِ حقوقی برابر با خویشتن ببیند و بعد، او را دوست بدارد و محترمش بپندارد؟

وگرنه، هیچ مناقشه‌ای راجع به این مدعا وجود ندارد که حتی در چنگیزخان مغول و در مکتب و آیینش نیز حد و درجه‌ای از رحم و شفقت وجود داشته است؛ خصوصاً نسبت به «غلامان و بردگانِ دربار سلطان».

۵ اسفند ۱۳۹۹

#یادداشت
#محمد_بن_عبدالله #حسین_بن_علی #طباطبایی #علی_شریعتی #مرتضا_مطهری #خمینی


نقدآگین
را دنبال کنید:
📽 یوتیوب
📸 اینستاگرام
🌾@Naqdagin
انستیتوی اِناره و نقد تاریخ اسلام (محمد و قرآن)
@Naqdagin
۱/۱۶- 🎧 انستیتوی اناره و نقد تاریخ اسلام (محمد و قرآن)

🎙مصاحبه با #آرمین_لنگرودی و دکتر #مزدک_بامدادان


#اناره #بازاندیشی



🌾@Naqdagin
محمد انسانی تاریخی، یا شخصیت ساختگی مسیحیان ایرانی؟
@Naqdagin
۲/۱۶- 🎧 محمد انسانی تاریخی، یا شخصیتی برساختۀ مسیحیان ایرانی؟

🎙مصاحبه با #آرمین_لنگرودی و دکتر #مزدک_بامدادان

#اناره
#محمد_بن_عبدالله #مسيحیت_شرقی



🌾@Naqdagin
آیا اسلام قرآنی و اسلام تاریخی متضادند؟
@Naqdagin
۴/۱۶- 🎧 آیا اسلام قرآنی و اسلام تاریخی متضاد‌ند؟

🎙مصاحبه با #آرمین_لنگرودی و دکتر #مزدک_بامدادان و #ایمان_سلیمانی

#اناره #بازاندیشی



🌾@Naqdagin
مشرک، بت‌پرست، مسجد، و کافر در اسلام
@Naqdagin
۵/۱۶- 🎧 مشرک، بت‌پرست، مسجد و کافر در اسلام

🎙مصاحبه با #آرمین_لنگرودی و دکتر #مزدک_بامدادان و #ایمان_سلیمانی

#اناره



🌾@Naqdagin
چگونه مسلمان شدیم؟
@Naqdagin
۶/۱۶- 🎧 چگونه مسلمان شدیم؟

🎙مصاحبه با #آرمین_لنگرودی و دکتر #مزدک_بامدادان

#اناره #بازاندیشی



🌾@Naqdagin
نقش عرب‌های ایرانی در پیدایش اسلام
@Naqdagin
۷/۱۶- 🎧 نقش عرب‌های ایرانی در پیدایش اسلام

🎙مصاحبه با #آرمین_لنگرودی و دکتر #مزدک_بامدادان

#اناره



🌾@Naqdagin
فروپاشی ساسانیان و پاگرفتن حاکمیت عرب‌ها
@Naqdagin
۸/۱۶- 🎧 فروپاشی ساسانیان و پاگرفتن حاکمیت عرب‌ها

🎙مصاحبه با #آرمین_لنگرودی و دکتر #مزدک_بامدادان

#اناره #ایران



🌾@Naqdagin
اسلام دست‌پخت محمد یا ایرانیان مسیحی؟
@Naqdagin
۱۰/۱۶- 🎧 اسلام دستپخت محمد یا ایرانیان مسیحی؟

🎙مصاحبه با #آرمین_لنگرودی و دکتر #مزدک_بامدادان


#اناره
#مسیحیت_شرقی #بازاندیشی



🌾@Naqdagin
نقدآگین
🎬 سنجش حکومت علی (حکومت آرمانی شیعه) 🎙#ایمان_سلیمانی @imansoleymaniamiri پست مرتبط: 📻 دو علی و یک ایران در دادگاه (۱، ۲، ۳) 📻غلات مهرهٔ تبلیغات حکومت علی و قدرت‌های جهان سنت 📻علی آغازگر سنت لعن در جهان اسلام 📻مقایسهٔ شایستگی سیاسی علی-حسین و معاویه-یزید…
📕محمد و ابوحکم

(کانتکست‌گرایی ابزاری و یک‌سویهٔ مسلمانان)

✍️
#ایمان_سلیمانی

(هر دو تصویر، مربوط به هنر پیشا-اسلامی عربستان سعودی می‌باشند)



🗄 پست مرتبط:
📻
دو علی و یک ایران در دادگاه (نقد کانتکست‌گرایی دوگانه و غیر روشمند) (۱، ۲، ۳)
📻سنجش حکومت علی (حکومت آرمانی شیعه)
📻 ترسا؛ ترسنده از خدا یا محمد؟
📻مقایسهٔ شایستگی سیاسی علی-حسین و معاویه-یزید
📻 قدح در خون: عبدالکریم سروش و بوسه بر تیغ (نقد درسگفتار دین و قدرت عبدالکریم سروش)
📺 عبدالكريم سروش از مغالطهٔ کودکانهٔ علی در تحقیر زنان می‌گوید
📺 چای، سکس و احکام اسلامی
🔍 دوران جاهلیت؟! (پیرامون حقوق و اختیارات زنان عرب قبل اسلام)
📘محمد؛ عارف عامی و توتالیتر
📘 ابراهیم، پدرِ معنویِ داعش
📘 تعدد زوجات در اسلام؛ حمایت اخلاقی؟ تنوع‌طلبی جنسی؟ یا هر دو؟
📘 عقـل الله در ترازوی سعدی؛ «سکوت و سخن»‌‌های نابجای الله




#یادداشت #نقد_اسلام
#ابوحکم #پیامبر_اسلام #محمد_بن_عبدالله


نقدآگین
را دنبال کنید:
📸 اینستاگرام
📻 پادكست
📽 یوتیوب
🌾@Naqdagin
📗چرا مسلمان نیستم؟

✍️#علیرضاموثق
(۱/۳)

به نظرم عللِ پدیدار اجتماعی و فرهنگیِ اسلام‌گریزی در کشورمان را نمی‌توان به «ظلم‌های حکومت اسلامی» و یا «مشکلات اقتصادی» تقلیل داد. حداقل راقم این سطور به عنوان یک مصداق، وقتی «خودنگری و درون‌کاوی» می‌کند، علت را در جای دیگری می‌بیند.

من اساساً نمی‌توانم مسلمان باشم، به همان دلیل که به اقتضای طبع، یک انسان در قرن بیست و یکم و در کلان شهری مدرن و در شرایط نرمال، هیچ تمایلی ندارد تا «آدم‌خوار» باشد و همنوعش را سلاخی و کباب کند و سپس، میل نماید.

باور ظنی و متواضعانه به وجود «خدای نامتشخص» در قالب یک گمانه‌زنیِ اجمالی نسبت به چهرهٔ کلی هستی که خردپسند است (و مانند باور به خدای قرآنی خردستیز نیست) و همچنین، ایمانِ مسبوق و متلائم با چنین باوری، نامش اسلام نیست. معنویت فراتاریخی و فرافرقه‌ای و سازگار با عقلانیت و عدالت و اخلاق در زمانه و زمینهٔ تاریخیِ جهان جدید، با شعبده‌بازی‌های تئولوژیک و ایدوئولوژیک، نامش اسلام نمی‌شود.

اسلام، خود داعش و طالبان و یا مانیفستِ نظام ولایت مطلقهٔ فقیه است. اگر می‌بینید در دههٔ نخستِ سدهٔ ۱۴ شمسی، حکومت اسلامیِ حاکم بر ایران، تاحدودی با داعش و طالبان فرق دارد، به سببِ ضرورت‌های اجتماعی و جبر زمانه و نیز عدولِ مصلحت‌اندیشانه از اسلام است.

اگر بخواهم دلایل نامسلمانی‌ام را خلاصه و مختصر و مفید با مخاطبانم در میان بگذارم، اشاره به تزاحم و تضادِ غیرقابلِ رفعِ اسلام با «عقلانیت و معنویت و عدالت و اخلاق»، صورتبندیِ مفهومیِ مناسبی از آن خواهد بود.

اگر میزان دلبستگی ما به باورهای‌مان، هر چه بیشتر با میزان قوت دلایل و شواهد مؤید، متناسب و موزون شود؛ اگر معنویت ما از ادعایِ خام و جنون‌آمیز و متوهمانهٔ دسترسی به ذهن خدا عدول کند و از احساسِ بیمارگونِ حقیقت‌یافتگی نسبت به «امر بی‌صورت و رازآلود و مفهوم‌گریزِ قدسی» پاک شود و حد خود را جستجوگری و در راه ماندن ببیند؛ اگر اعمال ما بخواهد با عدالت منطبق شود و از ایجاد نابرابریِ حقوقی بین کافر و مسلمان و از تبعیضِ جنسیتی و مذهبی و نژادی بپرهیزد؛ اگر اخلاق ما با «دیگری‌ستیزی و تفرعن و خودشیفتگی» ناسازگار شود؛ اگر عواطف ما از هیتلر فاصله بگیرد و به گاندی نزدیک شود؛ ضرورتاً با آموزه‌ها و احکامِ «قرآن و سنت نبوی» و با «چهره و شخصیت الله در قرآن»، فاصلهٔ کهکشانی می‌یابیم و به همین اعتبار، دیگر نمی‌توانیم مسلمان باشیم.

به بیان دیگر در یک مفهوم طیفی، میان «آدم‌تر، حقیقت‌جوتر، عاقل‌تر، معنوی‌تر و نیز عادل‌تر و اخلاقی‌تر شدن»، با «نامسلمان‌تر شدن» (یعنی از آموزه‌ها و احکام قرآن و سنت نبوی فاصله گرفتن)، تلازم منطقی وجود دارد.

در میانِ مسلمانان، می‌توان مصادیقی یافت که به «عقلانیت، معنویت، عدالت و اخلاق»، آنچنان که مراد این نوشتار است، تقرب یافته‌اند، اما نکتهٔ ظریف این است که آنان در تناسب با نزدیک شدنشان به مقولات موردنظر، از اسلام عدول کرده‌اند و نام بی‌مسمایش را حمل می‌کنند؛ شبیه به اینکه ما به گاندی بگوییم هیتلر. در اینجا در عالم واقع چه اتفاقی افتاده‌است؟ واضح است که حمل نام هیتلر بر انسانی واقعی و انضمامی و گوشت و پوست و خون‌دار با ویژگی‌های گاندی، ماهیتِ مصداق را تغییر نمی‌دهد.

(ادامه دارد)


نقدآگین
را دنبال کنید:
📸 اینستاگرام
📻 پادكست
📽 یوتیوب
🌾@Naqdagin
📗چرا مسلمان نیستم؟

✍️#علیرضاموثق
(۲/۳)

نکتهٔ مهم بعدی در ارتباط با امتناع اسلام در جانِ انسان و جهانِ جدید، با عطف نظر به تحلیلِ روانشناختیِ قرآن و سنت نبوی و نیز وجوهِ شباهتش با فاشیسم قابل طرح است. عموم ما انسان‌ها، حتی اگر چندان اهل تفکر و ژرف‌اندیشی نباشیم، گمان می‌کنم به نحو کلی و مبهم و ارتکازی، در اعماق وجود خویش، سه واقعیتِ «ترس و لرز» آور را درک می‌کنیم:

اول) بشدت کوچک بودنِ جسم آدمی در مقابلِ عمق و گسترهٔ هستیِ برابر ایستا؛

دوم) بشدت تنگ بودنِ حدودِ داناییِ آدمی در مقابلِ حاقِ حقیقتِ هستیِ برابر ایستا؛

سوم) به شدت کوتاه بودنِ عمر آدمی در مقابل ابدیت و زمان در سپهرِ هستیِ برابر ایستا.

البته در جهان سنت، به دلیلِ جنس و سطحِ معرفت‌شناسی، جهان‌شناسی و کیهان‌شناسیِ حاکم بر اتمسفر فرهنگ، تفطن به سه موضوع مذکور (کوچک بودن جسم و محدود بودن دانایی و کوتاه بودن عمر آدمی) با آنچه اینک در جهان جدید در وجود ما می‌گذرد، متفاوت بوده‌است؛ برای مثال، انسان قدیم، بر خلاف انسان جدید، نمی‌دانست که کهکشانی به نام راه شیری وجود دارد و کرهٔ زمین در مقابلش چونان یک دانه ارزن در مقابل اقیانوس است و در وهلهٔ بعد، خود کهکشان راه شیری نیز چنین وضعیتی دارد در مقابل کائنات (چه رسد به منی که آنی می‌جهد و می‌میرد)، ولی این واقعیات به شدت اضطراب‌زا هستند و از این رو اصناف مکانیزم‌ها خلق و استفاده می‌شوند تا بلکه تسکینی ایجاد شود. اسلام را می‌توان به مثابهٔ دستگاهی تئوریک و ایدئولوژیک دید که با تزریقِ توهم و تفرعن و خودشیفتگی بر آن است تا بر رنج و اضطرابِ ناشی از حقارتِ آدمیان (خودش و پیروانش) فائق آید؛ زیرا خام و نابالغ است و نمی‌تواند متفکرانه و واقع‌بینانه به این چالشِ اگزیستانسیل پاسخ مناسب دهد.

اسلام (قرآن و سنت نبوی) کار را با اشاره به همین کوچکیِ نوع بشر در مقابلِ «امری بس عظیم» می‌آغازد و حقیقت تلخ و اضطراب‌زای مذکور را به دفعات تذکر می‌دهد، اما وقتی زمینهٔ روانشناختیِ مخاطبِ نامتفکر، با به تصویر کشیدن این حقایقِ جان‌سوز و التهاب‌آور آماده شد، با مغالطه و توهم و تفرعن، خودش را «سخنانِ همان امر بس عظیم» می‌نامد و راه نیل به ساحل امن و آرامش در این دریای طوفانی و بلاخیز را «تسلیم و تعبد» معرفی می‌کند و از مخاطبانِ عامیِ گرفتار در وحشتِ احساسِ حقارت می‌خواهد تا با منهدم و محو کردنِ «عقلانیت و فردیت»، تن به «راه بردگی» دهند و «افکار و ارزش‌ها و احکام و اهداف و عواطف و امیال و اراده‌ها و آرزوها و گفتار و کردارشان» را در «دیگری بزرگ» ذوب نمایند و به جسدی در دستان مرده‌شور بدل شوند.

با از میان رفتن عقلانیت و فردیت و با مستحیل شدن در «پیشوا»، منبع تولید اضطراب، اندکی مختل می‌شود. «الله، بزرگ و داناست» و «انسان، کوچک و نادان است» و عنصر کوچک و نادان با مستحیل شدن در دیگری بزرگ و دانا (یعنی الله) و با هم‌ذات‌پنداری با او، از مجرای «کلام ابلاغ شده توسط رسول الله»، چونان قطره‌ای که به دریا پیوسته‌است، احساس بزرگ و دانا شدن می‌کند و یقین‌های متوهمانه و آرامش‌زا را به جای شک‌های خردمندانه و دلهره‌آور می‌نشاند.

«مسلمانان-بردگان»، عقلانیتی که «حدودِ تنگِ دانایی و تواناییِ نوع بشر» را برملا می‌سازد، برای رهایی از اضطراب و تحصیلِ آرامش، به ثمن بخس با «ابر-اربابی» موهوم در آسمان معامله می‌کنند. همچنین «فردیت» که تنهایی و کوچکی آدمی را به رخش می‌کشد و با «عقلانیت» نسبت دارد، با ذوب شدن در «رب‌العالمین»، معدوم می‌شود. بردگان با محو کردنِ هستی‌شان در وجود ارباب، خودکشی می‌کنند تا بدین روش از زیر «بار هستی» خلاص شوند. «حبل‌المتین»، برساخته‌ای بشری، خطاناک، تاریخی، عرفی، عصری و نامقدس است که چنگ زدن به آن در سودایِ «قرار»، البته در عالَم ذاتاً و تماماً «بی‌قرار»، کارکردهای متنوعی دارد؛ از جمله کاهش و تسکین رنج‌هایی مانند «رنج ناشی از حقارت».

(ادامه دارد)


نقدآگین
را دنبال کنید:
📸 اینستاگرام
📻 پادكست
📽 یوتیوب
🌾@Naqdagin
📗چرا مسلمان نیستم؟

✍️#علیرضاموثق
(۳/۳)

«انسان والا و آزاده»، کوچکیِ فکری و وجودیِ نوع بشر را که در مقام مقایسه با عظمتِ «هستیِ بی کران و حقیقتِ مطلق» پدیدار می‌شود و معنا می‌یابد، واقع‌بینانه و سقراط‌وار می‌پذیرد و راه رهایی از «اضطرابِ ناشی از وجوه تراژیکِ زندگی» را حقیقت‌طلبانه جستجو می‌کند. او راضی نمی‌شود تا شبیه به «لشکر بردگان و فرومایگان»، با داروی «توهم» اضطراب خود را تسکین دهد، اما خاک تاریخ در زمانهٔ تکوین قرآن به مقادیر قابل توجهی جنون و بلاهت نیاز داشت و نیز بقای نوع بشر، کثرتِ لشکرِ بردگان و فرومایگان را طلب می‌کرد و از این رو «پیامبرخیز» بود و «ابوحکم‌ها» به سهولت، منکوب و «ابوجهل» می‌شدند.

با این وصف، یکی از عناصری که هم در روند پیدایش اسلام نقش دارد و هم از کارکردهایش می‌باشد، تسکینِ رنجِ ناشی از حقارت در میانِ خیلِ «بردگان و فرومایگان» است، اما تسکین این داروی مخدر موقت است و نمی‌تواند به نحو کامل و دائمی، رنجِ ناشی از حقارت را محو و درمان کند‌؛ زیرا واقعیت فربه‌تر از توهم است و به نحوی از انحاء حجابش را می‌درد و به تبع آن، رنجِ تسکین یافته، همچون هیولایی خفته بیدار می‌شود و در سرزمینِ وجودِ آدمی بیداد می‌کند.

یک مسلمان واقعی و داعشی حاضر است از جان و مالش در راه تحققِ آموزه‌ها و ارزش‌ها و احکامِ الله که در قرآن و سنت نبوی بیان شده‌است بگذرد. او هنوز در اتمسفرِ جهانِ اسلام تنفس می‌کند و با تمام وجودش، «عبد و برده و بندهٔ الله» است و شبیه به کثیری از مسلمانان، با چهره و شخصیت الله بیگانه نشده‌است. یک مسلمان واقعی و داعشی، تمام و یا غالبِ «افکار و ارزش‌ها و احکام و اهداف و عواطف و امیال و اراده‌ها و آرزوها و گفتار و کردارش»، در تسخیرِ تعالیمِ الله است. می‌دانیم که اگر در مقابل چنین مسلمانی، با آتش زدنِ قرآن یا کشیدن یک کاریکاتور به اسلام توهین شود، قیامت به پا می‌کند، اما اگر به او گفته شود: «دو بعلاوهٔ دو می‌شود هشت»، قطعاً در درونش احساس انفجار و تلاطم نمی‌کند و رگ گردنش متورم نمی‌شود. تفاوتِ این دو واکنش، موضوعِ قابل تأملی است و به تحلیل و تبیین نیاز دارد.

گفته شد که اسلام، «مسلمان-بردهٔ الله» را از «واقعیت و عقلانیت و فردیت» دور می‌کند و توهم و تفرعن و خودشیفتگی را در وجودش تولید و یا تقویت می‌نماید و این امور، رنج ناشی از حقارت را تسکین می‌دهد، اما توهین به اسلام، لحظاتی انسان مدنظر را با جهانی اضطراب‌زا مواجه می‌کند که با حجاب اسلام از آن غافل یا پنهان شده‌بود. توهین، آن حجاب را می‌شکافد و روزنه‌ای برای مشاهدهٔ امر اضطراب‌آور ایجاد می‌کند یا مسلمانِ موصوف در پسِ پشتِ ضمیر خودآگاهش، با توهین به اسلام، خود را یک لحظه بی‌اسلام و جدا شده از مخدرِ مُسکن تصور و تجربه می‌کند. در این وضعیت، چونان نوزادی که از زهدان تنگ و تاریک و البته امن مادر خارج شده‌ و به جهانی ناآشنا و پیچیده و عظیم و فهم‌ناشده پرتاب گشته‌است، اضطراب و رنج، تمام وجودش را در می‌نوردد. جهانِ بی‌کرانِ خارج برای نوزادی که با زهدانِ محدودِ مادر اُنس دارد، ناشناخته است و امر ناشناخته، خوفناک است. نوزاد در مقابل جهان واقع، بسیار کوچک و ناتوان است. نوزاد در هنگام تولد از فضایی تاریک خارج می‌شود و چشمانش برای نخستین‌بار با نور مواجه می‌گردد؛ پس حتی نور نیز در وجودش رنج تولید می‌کند.

🔻اسلام، نه تنها «راه بردگی» و «رسم ذوب کردنِ فردیت در آتشِ تنورِ ولایت و پیشوا» ست، بلکه بر خلاف ادعایش در آیة‌الکرسی، «راه تاریکی» ست؛ راه گریختن از رنجِ آزادی‌ست؛ راه اکتفا به پاسخ‌های خام و جزمی در مقابل پرسش‌های اساسی‌ست؛ راه اسارت در یقین‌های متوهمانه و خردسوز است؛ راه رهایی از رنجِ شک و نقد و تفکر است؛ راه گسستن از واقعیت است و بدین‌سان راهی خوارمایه و نابخردانه برای تسکینِ رنجِ ناشی از کوچکی و محدودیتِ نوع بشر در برابر هستیِ بی‌کران و حقیقتِ مطلق است؛ نه راهی والامنشانه و متفکرانه.


نقدآگین
را دنبال کنید:
📸 اینستاگرام
📻 پادكست
📽 یوتیوب
🌾@Naqdagin
نقدآگین
#ببینید 📺 کنفرانس «محمد؛ تاریخ یا افسانه؟» (ج ۲) 🎙دکتر #جی_اسمیت ▪️ قبله مساجد نخستین (که به سمت پترا بوده‌اند)، دقت بیشتری از قبله مساجد متأخر (به سمت مکه)، داشته‌اند؛ این به روش متفاوت و دقیق‌تر نسل قبل‌تر بازمی‌گردد. 🔹 چرا بکه همان پتراست، و نه مکه؟…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 محمد هرگز قرآن را برای مسلمانان تفسیر نکرد

🔻در اين مستند بطور اجمالی به معضل تفسیر در جهان اسلام پرداخته می‌شود؛ معضلی که باعث شکل‌گیری فرق متکثر و متعارض اسلامی پیرامون قرآن شده، و قرآن را از کتابی «مبین/روشنگر» بنا به ادعای خودش، به کتاب «تاریکی‌افزا» و «سازنده گره‌های کور خونین» بدل کرده است.

🔻قرآن برخلاف ادعاهای گزاف خودش و مسلمانان، از جهات مختلف، متنی گنگ و پر از نقصان می‌باشد که در این جلسه صرفن به دو وجه از گنگی قرآن اشاراتی می‌شود و از این طریق، برهان دوم این منتقد مبنی بر اسطوره‌ای بودن محمد ارائه می شود

📖 ادامه توضيحات را اینجا بخوانید.

🔗 در یوتیوب | اینستاگرام ببینید.


🗄 پست مرتبط:
📺
مستند «آیا محمد وجود تاریخی داشته است؟ | حرمت شراب و ریشۀ مؤلفان قرآن (از همين محقق و منتقد)
📺 کنفرانس «محمد؛ تاریخ یا افسانه؟» (ج ۱ | ج ۲)
📺 پروفسور خزعل ماجدی: هیچ پیامبری، طبق اسناد تاریخی-تمدنی وجود نداشته‌ است



#ترجمه #مستند #بازاندیشی #نقد_قرآن
#محمد_بن_عبدالله #پیامبر #کریستف_لوکزنبرگ #پاتریشا_کرون



🌾@Naqdagin
نقدآگین
🎬 محمد؛ عارف عامی و توتالیتر — سقف اسلام بر ستون استبداد در قدم بیست و هفتم #پادکست_نقدآگین به بازخوانی جستاری بلند از #علیرضاموثق که در خاتمهٔ جلسات درسگفتار «دین و قدرت» دکتر سروش، و در واکنش به طرح ایدهٔ «محمد، عارف مسلح» او نگاشته شده، می‌پردازیم. 🔗