Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 «ذوالقرنینِ قرآن» کپی نعل به نعل «رمانس ساختگی اسکندر»
— بازنشر بمناسبت سالمرگ اسکندر مقدونی گجسته
🔻ذوالقرنین؛ کورش کبیر یا اسکندر بود؟ آیا چنین قدرت مهمی در تاریخ هیچ ردی از خود به جا نگذاشتهاست؟!
🔻این #مستند بنظرم، در کنار مستند «مؤلفان قرآن (عیسی و انجیل دو دلیل غیرالاهی بودن قرآن)» یکی از جالبترین مستندهای انتقادی بر مبنای تحلیل متن قرآن است که در نقدآگین منتشر کردهایم.
🔻ریشهٔ یکی از داستانهای جالب قرآن در افسانههای مشهور «رمانس اسکندر» بوده است؛ جالب آن است که چند مورد از نشانههای ظهور امام زمان شیعیان نیز، به این افسانهٔ ذوالقرنین باز میگردد.
🔻تصورات یکسانی میان مؤلفان قرآن در کیهانشناسی (مسطح بودن زمین، سقف بودن آسمان بر سطح زمین با ستونی نامرئی یا قدرت سحرآمیز خدا و...) با مؤلفان «رمانس اسکندر» وجود دارد.
🔻نظریهٔ رؤیاهای رسولانهٔ #عبدالکریم_سروش چه پاسخی دارد به این شواهد که قرآن را تألیفی آشفته از افسانهها و مکتوبات اقوام نشان میدهند؟
⬅️ادامهٔ توضیحات و لینک منابع (اینجا)
🔗 در اینستاگرام|یوتیوب تماشا کنید.
#ترجمه #اختصاصی_نقدآگین #بازاندیشی #نقد_قرآن
➖➖➖
🌾@Naqdagin
— بازنشر بمناسبت سالمرگ اسکندر مقدونی گجسته
🔻ذوالقرنین؛ کورش کبیر یا اسکندر بود؟ آیا چنین قدرت مهمی در تاریخ هیچ ردی از خود به جا نگذاشتهاست؟!
🔻این #مستند بنظرم، در کنار مستند «مؤلفان قرآن (عیسی و انجیل دو دلیل غیرالاهی بودن قرآن)» یکی از جالبترین مستندهای انتقادی بر مبنای تحلیل متن قرآن است که در نقدآگین منتشر کردهایم.
🔻ریشهٔ یکی از داستانهای جالب قرآن در افسانههای مشهور «رمانس اسکندر» بوده است؛ جالب آن است که چند مورد از نشانههای ظهور امام زمان شیعیان نیز، به این افسانهٔ ذوالقرنین باز میگردد.
🔻تصورات یکسانی میان مؤلفان قرآن در کیهانشناسی (مسطح بودن زمین، سقف بودن آسمان بر سطح زمین با ستونی نامرئی یا قدرت سحرآمیز خدا و...) با مؤلفان «رمانس اسکندر» وجود دارد.
🔻نظریهٔ رؤیاهای رسولانهٔ #عبدالکریم_سروش چه پاسخی دارد به این شواهد که قرآن را تألیفی آشفته از افسانهها و مکتوبات اقوام نشان میدهند؟
⬅️ادامهٔ توضیحات و لینک منابع (اینجا)
🔗 در اینستاگرام|یوتیوب تماشا کنید.
#ترجمه #اختصاصی_نقدآگین #بازاندیشی #نقد_قرآن
➖➖➖
🌾@Naqdagin
نقدآگین
#فلسفیدن #نقد_ادیان 🎬 آزادی و بتپرستی — پیشکش به مادر فهیم، دلیر و آزادهٔ #کیان_پیرفلک و گوهر لبریز از شعوری که با وجود هنرمندش خلق کرد. ✂️ برش از جستار: ...به این معنا، هر مکتبی بهناچار و ناگزیر، یک مکتب مشرکانه است. با دیدن خدا از دریچهی چنین توحیدی،…
🎬 انسان خدا نیست؛ اسلام و ذات دین
— سروش در ترازو (۳)
🍂 میدانیم که دکتر #عبدالکریم_سروش، دین را به ذاتی و عرضی تقسیم میکند و ذاتی دین را آن عنصر و مؤلفهای میداند که قوامبخش دین است. او همچنین باور دارد که با تغییر زمانه و زمینهٔ تاریخی تکوین متن، حفظ امر ذاتی برای تغییر امر عرضی لازم است تا دین ماهیتش را از دست ندهد. در گام بعدی، دکتر سروش مؤلفهٔ ذاتی دین را این آموزه میداند که «انسان، خدا نیست».
🍂 در قدم شصتم #پادکست_نقدآگین به بازخوانی یادداشتی از #علیرضاموثق میپردازیم که در آن، به نقد تلقی دکتر سروش از ذات دین، در مورد مصداق اسلام، میپردازد.
🎙 گوینده: ر.محمدی
🔗 این اپیزود را میتوانید در کستباکس نقدآگین (اینجا) یا در تلگرام نقدآگین (اینجا) بشنوید.
🗄 پست مرتبط:
📕 سمپتوم پیامبری؛ سروش در ترازو (۱) -در نقد رؤیاهای رسولانه-
📻 برعکس کن تا پیروز شوی - سروش در ترازو (۲)
📻 معضلی به نام «نهاد پیامبری»
📻 نامه علیرضا موثق به دکتر عبدالکریم سروش
📻 محمد عارف عامی و توتالیتر
📻 پدیدارشناسی قرآن؛ معنویت یا ارادهٔ قدرت؟
📓جلد اول «مرگ مُسمای اسلام و بقای نامش» (مناظرات علیرضا موثق)
➖➖➖
🌾@Naqdagin
— سروش در ترازو (۳)
🍂 میدانیم که دکتر #عبدالکریم_سروش، دین را به ذاتی و عرضی تقسیم میکند و ذاتی دین را آن عنصر و مؤلفهای میداند که قوامبخش دین است. او همچنین باور دارد که با تغییر زمانه و زمینهٔ تاریخی تکوین متن، حفظ امر ذاتی برای تغییر امر عرضی لازم است تا دین ماهیتش را از دست ندهد. در گام بعدی، دکتر سروش مؤلفهٔ ذاتی دین را این آموزه میداند که «انسان، خدا نیست».
🍂 در قدم شصتم #پادکست_نقدآگین به بازخوانی یادداشتی از #علیرضاموثق میپردازیم که در آن، به نقد تلقی دکتر سروش از ذات دین، در مورد مصداق اسلام، میپردازد.
🎙 گوینده: ر.محمدی
🔗 این اپیزود را میتوانید در کستباکس نقدآگین (اینجا) یا در تلگرام نقدآگین (اینجا) بشنوید.
🗄 پست مرتبط:
📕 سمپتوم پیامبری؛ سروش در ترازو (۱) -در نقد رؤیاهای رسولانه-
📻 برعکس کن تا پیروز شوی - سروش در ترازو (۲)
📻 معضلی به نام «نهاد پیامبری»
📻 نامه علیرضا موثق به دکتر عبدالکریم سروش
📻 محمد عارف عامی و توتالیتر
📻 پدیدارشناسی قرآن؛ معنویت یا ارادهٔ قدرت؟
📓جلد اول «مرگ مُسمای اسلام و بقای نامش» (مناظرات علیرضا موثق)
➖➖➖
🌾@Naqdagin
نقدآگین
@Naqdagin – آزادی و بتپرستی
انسان خدا نیست
@Naqdagin
🎧انسان خدا نیست؛ اسلام و ذات دین
— سروش در ترازو (۳)
🍂 میدانیم که دکتر #عبدالکریم_سروش، دین را به ذاتی و عرضی تقسیم میکند و ذاتی دین را آن عنصر و مؤلفهای میداند که قوامبخش دین است. او همچنین باور دارد که با تغییر زمانه و زمینهٔ تاریخی تکوین متن، حفظ امر ذاتی برای تغییر امر عرضی لازم است تا دین ماهیتش را از دست ندهد. در گام بعدی، دکتر سروش مؤلفهٔ ذاتی دین را این آموزه میداند که «انسان، خدا نیست».
🍂 در قدم شصتم #پادکست_نقدآگین به بازخوانی یادداشتی از #علیرضاموثق میپردازیم که در آن، به نقد تلقی دکتر سروش از ذات دین، در مورد مصداق اسلام، میپردازد.
🎙 گوینده: ر.محمدی
🔗 این اپیزود را میتوانید در کستباکس نقدآگین (اینجا) بشنوید.
🗄 پستهای مرتبط
#نقد_روشنفکران #نقد_اسلام
➖➖➖
🌾@Naqdagin
— سروش در ترازو (۳)
🍂 میدانیم که دکتر #عبدالکریم_سروش، دین را به ذاتی و عرضی تقسیم میکند و ذاتی دین را آن عنصر و مؤلفهای میداند که قوامبخش دین است. او همچنین باور دارد که با تغییر زمانه و زمینهٔ تاریخی تکوین متن، حفظ امر ذاتی برای تغییر امر عرضی لازم است تا دین ماهیتش را از دست ندهد. در گام بعدی، دکتر سروش مؤلفهٔ ذاتی دین را این آموزه میداند که «انسان، خدا نیست».
🍂 در قدم شصتم #پادکست_نقدآگین به بازخوانی یادداشتی از #علیرضاموثق میپردازیم که در آن، به نقد تلقی دکتر سروش از ذات دین، در مورد مصداق اسلام، میپردازد.
🎙 گوینده: ر.محمدی
🔗 این اپیزود را میتوانید در کستباکس نقدآگین (اینجا) بشنوید.
🗄 پستهای مرتبط
#نقد_روشنفکران #نقد_اسلام
➖➖➖
🌾@Naqdagin
نقدآگین
🎬 انسان خدا نیست؛ اسلام و ذات دین — سروش در ترازو (۳) 🍂 میدانیم که دکتر #عبدالکریم_سروش، دین را به ذاتی و عرضی تقسیم میکند و ذاتی دین را آن عنصر و مؤلفهای میداند که قوامبخش دین است. او همچنین باور دارد که با تغییر زمانه و زمینهٔ تاریخی تکوین متن، حفظ…
🎬 شریعتی و تریاک؟!
— مقدستراشی و امامسازی ایرانیان
🔗 این اپیزود را میتوانید در کستباکس نقدآگین (اینجا) یا با تأخیر (در ۳۱ خرداد) در تلگرام نقدآگین (اینجا) بشنوید.
🍂 روشنفکران دینی، ظاهراً به اقتفای اسلام و تقدس موجود در آن، خواسته یا ناخواسته، به برساختن «قبیله و فرقهای مقدس» مشغولاند. در این راستا، دکتر #عبدالکریم_سروش به مشروب خوردن فردید اشاره میکند و فراموش میکند که کثیری از مسلمانان، مشروب میخورند یا مخدر مصرف میکنند.
🍂 همچنین وقتی پرویز ثابتی از مصرف تریاک توسط #علی_شریعتی سخن میگوید، گویا تابویی را شکسته و قداست قدیسی را مخدوش نمودهاست و حتی شبههاش قابل تأمل و بررسی نیست و مآلاً با حملهٔ شخصی و درشتگویی نسبت به مدعی، صورت مسئله پاک میشود.
🍂 به نظر میرسد که پیش فرض روشنفکران دینی، این است که مصرف مشروب الکلی و تریاک و یا ضعفهای اخلاقی-روانی و بشری، منحصر به روشنفکران سکولار یا عوام است و فقط در میان آنها میتوان مصادیقی مثل مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی یافت.
🍂 در قدم شصت و یکم #پادکست_نقدآگین به بازخوانی متنی با این مضمون از #علیرضاموثق میپردازیم.
➖➖➖
🌾@Naqdagin
— مقدستراشی و امامسازی ایرانیان
🔗 این اپیزود را میتوانید در کستباکس نقدآگین (اینجا) یا با تأخیر (در ۳۱ خرداد) در تلگرام نقدآگین (اینجا) بشنوید.
🍂 روشنفکران دینی، ظاهراً به اقتفای اسلام و تقدس موجود در آن، خواسته یا ناخواسته، به برساختن «قبیله و فرقهای مقدس» مشغولاند. در این راستا، دکتر #عبدالکریم_سروش به مشروب خوردن فردید اشاره میکند و فراموش میکند که کثیری از مسلمانان، مشروب میخورند یا مخدر مصرف میکنند.
🍂 همچنین وقتی پرویز ثابتی از مصرف تریاک توسط #علی_شریعتی سخن میگوید، گویا تابویی را شکسته و قداست قدیسی را مخدوش نمودهاست و حتی شبههاش قابل تأمل و بررسی نیست و مآلاً با حملهٔ شخصی و درشتگویی نسبت به مدعی، صورت مسئله پاک میشود.
🍂 به نظر میرسد که پیش فرض روشنفکران دینی، این است که مصرف مشروب الکلی و تریاک و یا ضعفهای اخلاقی-روانی و بشری، منحصر به روشنفکران سکولار یا عوام است و فقط در میان آنها میتوان مصادیقی مثل مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی یافت.
🍂 در قدم شصت و یکم #پادکست_نقدآگین به بازخوانی متنی با این مضمون از #علیرضاموثق میپردازیم.
➖➖➖
🌾@Naqdagin
نقدآگین
@Naqdagin – انسان خدا نیست
!شریعتی و تریاک؟
@Naqdagin
🎧 شریعتی و تریاک؟!
— مقدستراشی و امامسازی ایرانیان
🔗 این اپیزود را میتوانید در کستباکس نقدآگین (اینجا) بشنوید.
🎙 گوینده: ر.محمدی
🍂 روشنفکران دینی، ظاهراً به اقتفای اسلام و تقدس موجود در آن، خواسته یا ناخواسته، به برساختن «قبیله و فرقهای مقدس» مشغولاند. در این راستا، دکتر #عبدالکریم_سروش به مشروب خوردن فردید اشاره میکند و فراموش میکند که کثیری از مسلمانان، مشروب میخورند یا مخدر مصرف میکنند.
🍂 همچنین وقتی پرویز ثابتی از مصرف تریاک توسط #علی_شریعتی سخن میگوید، گویا تابویی را شکسته و قداست قدیسی را مخدوش نمودهاست و حتی شبههاش قابل تأمل و بررسی نیست و مآلاً با حملهٔ شخصی و درشتگویی نسبت به مدعی، صورت مسئله پاک میشود.
🍂 به نظر میرسد که پیش فرض روشنفکران دینی، این است که مصرف مشروب الکلی و تریاک و یا ضعفهای اخلاقی-روانی و بشری، منحصر به روشنفکران سکولار یا عوام است و فقط در میان آنها میتوان مصادیقی مثل مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی یافت.
🍂 در قدم شصت و یکم #پادکست_نقدآگین به بازخوانی متنی با این مضمون از #علیرضاموثق میپردازیم.
#نقد_فرهنگ #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾@Naqdagin
— مقدستراشی و امامسازی ایرانیان
🔗 این اپیزود را میتوانید در کستباکس نقدآگین (اینجا) بشنوید.
🎙 گوینده: ر.محمدی
🍂 روشنفکران دینی، ظاهراً به اقتفای اسلام و تقدس موجود در آن، خواسته یا ناخواسته، به برساختن «قبیله و فرقهای مقدس» مشغولاند. در این راستا، دکتر #عبدالکریم_سروش به مشروب خوردن فردید اشاره میکند و فراموش میکند که کثیری از مسلمانان، مشروب میخورند یا مخدر مصرف میکنند.
🍂 همچنین وقتی پرویز ثابتی از مصرف تریاک توسط #علی_شریعتی سخن میگوید، گویا تابویی را شکسته و قداست قدیسی را مخدوش نمودهاست و حتی شبههاش قابل تأمل و بررسی نیست و مآلاً با حملهٔ شخصی و درشتگویی نسبت به مدعی، صورت مسئله پاک میشود.
🍂 به نظر میرسد که پیش فرض روشنفکران دینی، این است که مصرف مشروب الکلی و تریاک و یا ضعفهای اخلاقی-روانی و بشری، منحصر به روشنفکران سکولار یا عوام است و فقط در میان آنها میتوان مصادیقی مثل مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی یافت.
🍂 در قدم شصت و یکم #پادکست_نقدآگین به بازخوانی متنی با این مضمون از #علیرضاموثق میپردازیم.
#نقد_فرهنگ #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾@Naqdagin
📗حقیقت و تصدیق عقلا
✍️#علیرضاموثق
🍂 در معرفتشناسی و در راستای تمییز «صدق از کذب» و جهت تعیین «باورهای صحیح و تفکیک آنها از باورهای خطا و نادرست»، دو موضوع مطرح میشود: الف) چیستی صدق. ب) معیار صدق. در خصوص «چیستی صدق»، قدیمیترین ایده در تاریخ تفکر بشری، نظریهٔ «مطابقت با واقع» است. متفکرینی چون ارسطو و افلاطون در جهان سنت و فلاسفهای چون راسل و پوپر در میان معاصرین، به تئوری «مطابقت با واقع» تأکید داشتند.
🍂 در تئوری «مطابقت با واقع»، یک گزاره و باور را در صورتی صادق میدانیم که با مدلول خویش در جهان واقع مطابقت داشته باشد و از واقعیت خارجی، حکایتگری نماید. نظریهٔ مذکور این پیشفرض را حمل میکند که جهانِ خارج از ذهن وجود دارد و نیز جهان مذکور توسط عقل و ادراکات حسی قابل شناخت میباشد.
🍂 تعریف صدق، جنبهٔ ثبوتی دارد و به تحلیل چیستی صدق میپردازد و تعیین ملاک صدق، حیث اثباتی دارد و در جستجوی ابزار و روش و ملاک لازم برای تشخیص صدق و گزارههای صحیح و تمییز آنها از کذب و گزارههای ناصحیح است.
🍂 لازم به ذکر است که «صداقت اخلاقی» با «صدق منطقی» متفاوت است. صداقت اخلاقی، وصف متکلم و مخبر است و بدین معنیست که انسان صادق، قضیه و سخنی را بیان میکند که خودش به انطباقش با واقعیت و نفسالامر باور دارد. منتها «صدق منطقی»، وصف قضیه و گزاره و به معنی انطباق آن با واقعیت است. برای مثال، متصور است که محمد بن عبد الله، واقعاً فرشته میدیده و احساس نبوت میکردهاست و لذا در ادعای نبوت صداقت اخلاقی داشتهاست، لکن مدعایش ناشی از «توهم و نوعی اختلال مغزی-روانی» بوده و به تبع آن، مطابق با واقع نبودهاست.
🍂 در نظریهٔ «مطابقت با واقع»، البته مراد، انطباقِ قطعیِ گزاره با تمام وجوه واقعیت نیست، بلکه مراد، انعکاس حظی از واقعیت و به بیان دیگر، تقرب به واقعیت از مجرای اصابت به وجهی از آن است.
🍂 پس از تعریفِ مفهوم و چیستی صدق، همانطور که اشاره شد، موضوع بعدی در معرفتشناسی، ملاک صدق است. در تئوری «مطابقت با واقع»، ملاک صدق، استدلال صحیح و سالم است که مفاد آن از مجرای ادراکات حسی و عقل تهیه شدهاست.
🍂 دکتر #عبدالکریم_سروش در مبحثی تحت عنوان «حقیقت و روش»، از مفهوم «اعتبار عقلا» در علم اخلاق وام میگیرد و سپس، اعلام میدارد که صدق، مطابقت با واقع نیست، بلکه صدق همان «تصدیق عقلا» میباشد و صریحاً عوام را نیز جزء عقلای مدنظر میداند و در نتیجه به «جامعهٔ متخصصین» اکتفا نمینماید. در این معنا، با هر روشی، اعم از «جدل و خطابه و مغالطه»، اگر مخاطبان تصدیق کنند که ادعای وجود «هیولای اسپاگتی یا خدای قدآن یا نبوت یا معاد» صادق است، مدعیات مذکور حقیقت دارند و حقیقت چیزی جز همان تصدیق آدمیان نیست. بدین ترتیب، با توجه به وجود کثرت در جوامع و فرهنگها، تبعات منطقی نظریهٔ دکتر سروش این میشود که اگر بخشی از مردم، مدعیات موصوف را تصدیق کنند و برخی تکذیب نمایند، به اعتبار تصدیقکنندگان، باورهای موصوف صادقاند و به اعتبار تکذیبکنندگان، آن باورها کاذب میباشند و لذا نظر به مواجهه با تناقض، نظریهٔ دکتر سروش در «حقیقت و روش»، خطاست.
🍂عقلانیت نظری، یعنی «موزون کردن میزان دلبستگی به یک باور متناسب با میزان قوت دلایل مؤید آن باور» و ملاک صدق، قوت استدلال مؤید در فرآیندی نقدی و جمعی است. یک باور تا زمانی که دلایل مؤیدش حسب مورد، با دلایل تجربی و عقلی، ابطال یا نقض نشدهاست، تا اطلاع ثانوی، معتبر و موجه است و تصدیق آن جواز معرفتشناختی دارد. اگر در مانحنفیه، پرسش شود که به کدام دلیل، معیار صدق استدلال است؟ و بعد، هر پاسخی بدهیم، مجدداً از دلیلِ ملاک پرسش شود، برای برونرفت از «تسلسل در توجیه»، میتوان به اعتبار «تصدیق عقلا در جامعهٔ متخصصین» استناد کرد و گفت: «به جهت تصدیق عقلا، استدلال صحیح و سالم، معیار صدق است». همچنین اگر پرسش شود که به کدام دلیل، عقل و ادراکات حسی، منابع شناخت هستند؟ در اینجا نیز میتوان به «تصدیق عقلا در جامعهٔ متخصصین» استناد کرد، اما این ملاک را نباید به غیر از باورهای پایه، مثل «وجود جهان خارج و یا حجیت استدلال و یا واقعنمایی عقل و ادراکات حسی»، به سایر باورها تعمیم دارد. باورهای دیگر ما باید با استدلال جهت احراز تقرب به واقعیت، در روندی نقدی و جمعی، اثبات یا موجه شوند.
🍂 وقتی عقل و ادراکات حسی، منبع شناخت تلقی شوند، خود عقل با بررسی تاریخ تفکر، چونان «یک قاضی که صلاحیت خویش را تعیین میکند»، حکم میدهد که استدلال، معیار صدق است و ما ابزار دیگری برای تشخیص حق از باطل یا راست از دروغ، در اختیار نداریم.
#فلسفیدن #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍️#علیرضاموثق
🍂 در معرفتشناسی و در راستای تمییز «صدق از کذب» و جهت تعیین «باورهای صحیح و تفکیک آنها از باورهای خطا و نادرست»، دو موضوع مطرح میشود: الف) چیستی صدق. ب) معیار صدق. در خصوص «چیستی صدق»، قدیمیترین ایده در تاریخ تفکر بشری، نظریهٔ «مطابقت با واقع» است. متفکرینی چون ارسطو و افلاطون در جهان سنت و فلاسفهای چون راسل و پوپر در میان معاصرین، به تئوری «مطابقت با واقع» تأکید داشتند.
🍂 در تئوری «مطابقت با واقع»، یک گزاره و باور را در صورتی صادق میدانیم که با مدلول خویش در جهان واقع مطابقت داشته باشد و از واقعیت خارجی، حکایتگری نماید. نظریهٔ مذکور این پیشفرض را حمل میکند که جهانِ خارج از ذهن وجود دارد و نیز جهان مذکور توسط عقل و ادراکات حسی قابل شناخت میباشد.
🍂 تعریف صدق، جنبهٔ ثبوتی دارد و به تحلیل چیستی صدق میپردازد و تعیین ملاک صدق، حیث اثباتی دارد و در جستجوی ابزار و روش و ملاک لازم برای تشخیص صدق و گزارههای صحیح و تمییز آنها از کذب و گزارههای ناصحیح است.
🍂 لازم به ذکر است که «صداقت اخلاقی» با «صدق منطقی» متفاوت است. صداقت اخلاقی، وصف متکلم و مخبر است و بدین معنیست که انسان صادق، قضیه و سخنی را بیان میکند که خودش به انطباقش با واقعیت و نفسالامر باور دارد. منتها «صدق منطقی»، وصف قضیه و گزاره و به معنی انطباق آن با واقعیت است. برای مثال، متصور است که محمد بن عبد الله، واقعاً فرشته میدیده و احساس نبوت میکردهاست و لذا در ادعای نبوت صداقت اخلاقی داشتهاست، لکن مدعایش ناشی از «توهم و نوعی اختلال مغزی-روانی» بوده و به تبع آن، مطابق با واقع نبودهاست.
🍂 در نظریهٔ «مطابقت با واقع»، البته مراد، انطباقِ قطعیِ گزاره با تمام وجوه واقعیت نیست، بلکه مراد، انعکاس حظی از واقعیت و به بیان دیگر، تقرب به واقعیت از مجرای اصابت به وجهی از آن است.
🍂 پس از تعریفِ مفهوم و چیستی صدق، همانطور که اشاره شد، موضوع بعدی در معرفتشناسی، ملاک صدق است. در تئوری «مطابقت با واقع»، ملاک صدق، استدلال صحیح و سالم است که مفاد آن از مجرای ادراکات حسی و عقل تهیه شدهاست.
🍂 دکتر #عبدالکریم_سروش در مبحثی تحت عنوان «حقیقت و روش»، از مفهوم «اعتبار عقلا» در علم اخلاق وام میگیرد و سپس، اعلام میدارد که صدق، مطابقت با واقع نیست، بلکه صدق همان «تصدیق عقلا» میباشد و صریحاً عوام را نیز جزء عقلای مدنظر میداند و در نتیجه به «جامعهٔ متخصصین» اکتفا نمینماید. در این معنا، با هر روشی، اعم از «جدل و خطابه و مغالطه»، اگر مخاطبان تصدیق کنند که ادعای وجود «هیولای اسپاگتی یا خدای قدآن یا نبوت یا معاد» صادق است، مدعیات مذکور حقیقت دارند و حقیقت چیزی جز همان تصدیق آدمیان نیست. بدین ترتیب، با توجه به وجود کثرت در جوامع و فرهنگها، تبعات منطقی نظریهٔ دکتر سروش این میشود که اگر بخشی از مردم، مدعیات موصوف را تصدیق کنند و برخی تکذیب نمایند، به اعتبار تصدیقکنندگان، باورهای موصوف صادقاند و به اعتبار تکذیبکنندگان، آن باورها کاذب میباشند و لذا نظر به مواجهه با تناقض، نظریهٔ دکتر سروش در «حقیقت و روش»، خطاست.
🍂عقلانیت نظری، یعنی «موزون کردن میزان دلبستگی به یک باور متناسب با میزان قوت دلایل مؤید آن باور» و ملاک صدق، قوت استدلال مؤید در فرآیندی نقدی و جمعی است. یک باور تا زمانی که دلایل مؤیدش حسب مورد، با دلایل تجربی و عقلی، ابطال یا نقض نشدهاست، تا اطلاع ثانوی، معتبر و موجه است و تصدیق آن جواز معرفتشناختی دارد. اگر در مانحنفیه، پرسش شود که به کدام دلیل، معیار صدق استدلال است؟ و بعد، هر پاسخی بدهیم، مجدداً از دلیلِ ملاک پرسش شود، برای برونرفت از «تسلسل در توجیه»، میتوان به اعتبار «تصدیق عقلا در جامعهٔ متخصصین» استناد کرد و گفت: «به جهت تصدیق عقلا، استدلال صحیح و سالم، معیار صدق است». همچنین اگر پرسش شود که به کدام دلیل، عقل و ادراکات حسی، منابع شناخت هستند؟ در اینجا نیز میتوان به «تصدیق عقلا در جامعهٔ متخصصین» استناد کرد، اما این ملاک را نباید به غیر از باورهای پایه، مثل «وجود جهان خارج و یا حجیت استدلال و یا واقعنمایی عقل و ادراکات حسی»، به سایر باورها تعمیم دارد. باورهای دیگر ما باید با استدلال جهت احراز تقرب به واقعیت، در روندی نقدی و جمعی، اثبات یا موجه شوند.
🍂 وقتی عقل و ادراکات حسی، منبع شناخت تلقی شوند، خود عقل با بررسی تاریخ تفکر، چونان «یک قاضی که صلاحیت خویش را تعیین میکند»، حکم میدهد که استدلال، معیار صدق است و ما ابزار دیگری برای تشخیص حق از باطل یا راست از دروغ، در اختیار نداریم.
#فلسفیدن #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
📗چرندیات پستمدرن
✍️#علیرضاموثق
🍂 ما به وجود جهان خارج نه تنها باور داریم، بلکه باور یقینی و جزمی داریم و میگوییم محال است که وجود نداشته باشد. این باور ما، بدیهی است. کسی که فرض «خواب بودن یا پروانه بودن همهٔ انسانها یا مغز در خمره» را مطرح میکند، خودش نیز این فرض را نمیتواند تصدیق کند، یعنی فرض اصیلی نیست.
🍂 ما فرض عدم وجود خداوند را میتوانیم تصدیق کنیم، ولی فرض عدم وجود جهان خارج و امثالهم را نمیتوانیم تصدیق کنیم؛ یعنی شکی را مطرح میکنیم که خودمان تصدیقش نمیکنیم. پس نیاز به اثبات ندارد. برخی باورهای بدیهی و پایهٔ ما نیاز به اثبات منطقی ندارند، اما تعمیمش نارواست و سایر باورهای خویش را با استدلال قیاسی یا استقرائی یا استنتاج بهترین تبیین باید ثابت یا موجه کنیم.
🍂 اگر کسی واقعاً گمان کند که پروانه یا مغزی در خمره یا همیشه در خواب است که بیمار است. این باور یقینی و جزمی ما، به حکم بداهتش خدشهناپذیر است. شک در این باورهای پایه و بدیهی چه وجهی دارد؟ اسمش تفلسف است؟
🍂 یک ناروشنفکر و نامتفکر، در جامعهای استبدادزده و در ذیل فاشیسم مذهبی که حتی یک لحظه لیبرالیسم را تجربه نکرده و اقتصادش، رانتی-نفتی-مآفیایی است، شروع میکند به نقد نئولیبرالیسم(!) طوفان خندهها از این حجم بلاهتها!
🍂 به همین سیاق در فرهنگی «دینخو و خردستیز و استدلالگریز و واقعیتگریز و خرافی و عرفانزده»، اقدام میکنند به شک در جهان خارج و یا منبع معرفت بودن عقل و ادراکات حسی و بعد، چرندیات پستمدرنهای شارلاتان را نشر میدهند که در ذیل عقلانیت مدرن، و رفاه و آزادی و دموکراسی و امنیت و حقوق بشرِ ناشی از آن، وراجی میکنند برای کسب شهرت در بوروکراسی دانش.
🍂 همین دکتر #عبدالکریم_سروش اخیراً فریب پستمدرنها را خوردهاست در معرفتشناسی و در خصوص تئوری مطابقت. درست است که رسانهها با دروغ و تقلب و مغالطه، اذهان را فریب میدهند، اما اسم گزارههای کاذب، حقیقت نیست تا بگوییم، رسانهها، حقیقتسازی میکنند. اسم دروغ را گذاشتهاند حقیقت. خیر! رسانهها، باطلسازی میکنند و نه حقیقتسازی.
🍂 وفق نظریهٔ اخیر دکتر سروش که صدق و حقیقت، همان تصدیق است (ولو با جدل در ذهن عوام حاصل شود)، بخشی از مردم تصدیق میکنند که الف، جیم است و بخشی از مردم، نقیض آن را تصدیق میکنند و میدانیم که اجتماع نقیضین محال است و تئوری دکتر سروش با تناقض مواجه میشود. کثیری از مردم تصدیق میکنند که خدای قرآن وجود دارد و کثیری از عقلا، وجود خدای قرآن را با استدلال کافی، کاذب میدانند. تصدیق تمام مردم جهان مبنی بر حرکت خورشید به دور زمین، حقیقت نداشت تا تصدیق را صدق و حقیقت بنامیم. ضمن اینکه دکتر سروش «صدق را تعریف کرد و تصدیق عقلا نامید»، ولی «ملاک صدق» را مشخص نکرد. اگر عقلا (که عوام نیز وفق تصریح دکتر سروش جزء عقلا هستند و نه فقط جامعهٔ علمی) با مغالطه و تلقین مدعایی را تصدیق کردند، تکلیف چیست؟ البته ایشان اشاره کرد که اگر با جدل نیز قبول کنند، ایرادی ندارد. پس، احتمالاً اگر با مغالطه و تلقین و القاء و شرطیشدگی در دوران کودکی نیز تصدیق کنند، اشکالی مطرح نیست(!) آیا افرادی که در ایران، عقبهٔ حکومت اسلامی و روزنامهٔ کیهان هستند و دکتر سروش را جاسوس و کافر میدانند، باورشان حقیقت است؟ با کدام ملاک بین تصدیق بخشی از مردم با تصدیق بخشی دیگر داوری کنیم؟
🍂 من هر جا با یک پستمدرن، از جمله با نیچه برخورد کنم، فقط فحش میدهم. میدانید چرا؟ طبق نسبیگرایی، هر کس هر حرفی بزند حقیقت است. هیچ ملاکی برای تمییز حق از باطل وجود ندارد. عقل و ادراکات حسی، ملاک معرفتی برای تشخیص حق از باطل نیستند و اصابت به واقع و واقعنمایی توسط عقل و ادراکات حسی اوهام است. حق و باطلی وجود ندارد جز لشگری از استعارهها و بازیهای زبانی. استدلال و عقل و ادراکات حسی، تابع عواطف و هیجانات و ارادهٔ قدرتاند. حقیقتی وجود ندارد و حتی وجود جهان خارج روی هواست.
🍂 خب! فحش دادن نیز حق و حقیقت است. چرا وقتم را صرف استدلالورزی کنم؟ فرقی بین فحش با استدلال نیست. فرقی بین علم با آیین جادوگری نیست. ما عقل نداریم، بلکه عقلها داریم و منطقهٔ بیطرفی در عقل برای داوری بین عقول متکثر وجود ندارد. داعش و گاندی و اینشتین و کسی که فحش میدهد، همگی برابر هستند و ملاکی برای ترجیح معرفتی یا اخلاقی وجود ندارد. وقتی ملاکی برای اصابت به واقعیت و حظی از وجهی از آن بردن نداریم و عقل و ادراکات حسی، واقعنماییشان اوهام است و حقیقت لشگری از استعارهها و بازیهای زبانی است و عقل، خادم و غلام هیجانات و ارادهٔ قدرت و نیز تاریخ و علل غیرمعرفتی است، آیا ملاکی برای مطلوبیت اخلاق داریم؟ فحش دادن به پستمدرنها نیز نوعی عقل است و باید به تبعات منطقی فلسفهٔ خویش ملتزم باشند.
#فلسفیدن #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍️#علیرضاموثق
🍂 ما به وجود جهان خارج نه تنها باور داریم، بلکه باور یقینی و جزمی داریم و میگوییم محال است که وجود نداشته باشد. این باور ما، بدیهی است. کسی که فرض «خواب بودن یا پروانه بودن همهٔ انسانها یا مغز در خمره» را مطرح میکند، خودش نیز این فرض را نمیتواند تصدیق کند، یعنی فرض اصیلی نیست.
🍂 ما فرض عدم وجود خداوند را میتوانیم تصدیق کنیم، ولی فرض عدم وجود جهان خارج و امثالهم را نمیتوانیم تصدیق کنیم؛ یعنی شکی را مطرح میکنیم که خودمان تصدیقش نمیکنیم. پس نیاز به اثبات ندارد. برخی باورهای بدیهی و پایهٔ ما نیاز به اثبات منطقی ندارند، اما تعمیمش نارواست و سایر باورهای خویش را با استدلال قیاسی یا استقرائی یا استنتاج بهترین تبیین باید ثابت یا موجه کنیم.
🍂 اگر کسی واقعاً گمان کند که پروانه یا مغزی در خمره یا همیشه در خواب است که بیمار است. این باور یقینی و جزمی ما، به حکم بداهتش خدشهناپذیر است. شک در این باورهای پایه و بدیهی چه وجهی دارد؟ اسمش تفلسف است؟
🍂 یک ناروشنفکر و نامتفکر، در جامعهای استبدادزده و در ذیل فاشیسم مذهبی که حتی یک لحظه لیبرالیسم را تجربه نکرده و اقتصادش، رانتی-نفتی-مآفیایی است، شروع میکند به نقد نئولیبرالیسم(!) طوفان خندهها از این حجم بلاهتها!
🍂 به همین سیاق در فرهنگی «دینخو و خردستیز و استدلالگریز و واقعیتگریز و خرافی و عرفانزده»، اقدام میکنند به شک در جهان خارج و یا منبع معرفت بودن عقل و ادراکات حسی و بعد، چرندیات پستمدرنهای شارلاتان را نشر میدهند که در ذیل عقلانیت مدرن، و رفاه و آزادی و دموکراسی و امنیت و حقوق بشرِ ناشی از آن، وراجی میکنند برای کسب شهرت در بوروکراسی دانش.
🍂 همین دکتر #عبدالکریم_سروش اخیراً فریب پستمدرنها را خوردهاست در معرفتشناسی و در خصوص تئوری مطابقت. درست است که رسانهها با دروغ و تقلب و مغالطه، اذهان را فریب میدهند، اما اسم گزارههای کاذب، حقیقت نیست تا بگوییم، رسانهها، حقیقتسازی میکنند. اسم دروغ را گذاشتهاند حقیقت. خیر! رسانهها، باطلسازی میکنند و نه حقیقتسازی.
🍂 وفق نظریهٔ اخیر دکتر سروش که صدق و حقیقت، همان تصدیق است (ولو با جدل در ذهن عوام حاصل شود)، بخشی از مردم تصدیق میکنند که الف، جیم است و بخشی از مردم، نقیض آن را تصدیق میکنند و میدانیم که اجتماع نقیضین محال است و تئوری دکتر سروش با تناقض مواجه میشود. کثیری از مردم تصدیق میکنند که خدای قرآن وجود دارد و کثیری از عقلا، وجود خدای قرآن را با استدلال کافی، کاذب میدانند. تصدیق تمام مردم جهان مبنی بر حرکت خورشید به دور زمین، حقیقت نداشت تا تصدیق را صدق و حقیقت بنامیم. ضمن اینکه دکتر سروش «صدق را تعریف کرد و تصدیق عقلا نامید»، ولی «ملاک صدق» را مشخص نکرد. اگر عقلا (که عوام نیز وفق تصریح دکتر سروش جزء عقلا هستند و نه فقط جامعهٔ علمی) با مغالطه و تلقین مدعایی را تصدیق کردند، تکلیف چیست؟ البته ایشان اشاره کرد که اگر با جدل نیز قبول کنند، ایرادی ندارد. پس، احتمالاً اگر با مغالطه و تلقین و القاء و شرطیشدگی در دوران کودکی نیز تصدیق کنند، اشکالی مطرح نیست(!) آیا افرادی که در ایران، عقبهٔ حکومت اسلامی و روزنامهٔ کیهان هستند و دکتر سروش را جاسوس و کافر میدانند، باورشان حقیقت است؟ با کدام ملاک بین تصدیق بخشی از مردم با تصدیق بخشی دیگر داوری کنیم؟
🍂 من هر جا با یک پستمدرن، از جمله با نیچه برخورد کنم، فقط فحش میدهم. میدانید چرا؟ طبق نسبیگرایی، هر کس هر حرفی بزند حقیقت است. هیچ ملاکی برای تمییز حق از باطل وجود ندارد. عقل و ادراکات حسی، ملاک معرفتی برای تشخیص حق از باطل نیستند و اصابت به واقع و واقعنمایی توسط عقل و ادراکات حسی اوهام است. حق و باطلی وجود ندارد جز لشگری از استعارهها و بازیهای زبانی. استدلال و عقل و ادراکات حسی، تابع عواطف و هیجانات و ارادهٔ قدرتاند. حقیقتی وجود ندارد و حتی وجود جهان خارج روی هواست.
🍂 خب! فحش دادن نیز حق و حقیقت است. چرا وقتم را صرف استدلالورزی کنم؟ فرقی بین فحش با استدلال نیست. فرقی بین علم با آیین جادوگری نیست. ما عقل نداریم، بلکه عقلها داریم و منطقهٔ بیطرفی در عقل برای داوری بین عقول متکثر وجود ندارد. داعش و گاندی و اینشتین و کسی که فحش میدهد، همگی برابر هستند و ملاکی برای ترجیح معرفتی یا اخلاقی وجود ندارد. وقتی ملاکی برای اصابت به واقعیت و حظی از وجهی از آن بردن نداریم و عقل و ادراکات حسی، واقعنماییشان اوهام است و حقیقت لشگری از استعارهها و بازیهای زبانی است و عقل، خادم و غلام هیجانات و ارادهٔ قدرت و نیز تاریخ و علل غیرمعرفتی است، آیا ملاکی برای مطلوبیت اخلاق داریم؟ فحش دادن به پستمدرنها نیز نوعی عقل است و باید به تبعات منطقی فلسفهٔ خویش ملتزم باشند.
#فلسفیدن #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
📗نظریهٔ زائد بودن مفهوم خدای نامتشخص
✍️#علیرضاموثق
🍂 نظریهٔ «زائد بودن مفهوم خدای نامتشخص» را من در خصوص خدای نامتشخص به تقریر خودم در میانهٔ جستاری در نقد یکی از سخنرانیهای دکتر #حسن_محدثی مطرح کردم (رجوع کنید به سایت نیلوفر، منتشر شده در ۳ قسمت: (۱) (۲) (۳)). نظر به سوء برداشت برخی از مخاطبان مبنی بر مساوی گرفتن «زائد بودن در سیاق مدنظر» با «بیارزش یا بیکاربرد بودن»، توضیحاتی را بیان میکنم.
🍂 در معرفتشناسی، دو موضوع محل بحث و بررسی است: اول) تعریف مفهوم صدق. دوم) ملاک و معیار تعیین صدق. در این رابطه، چند نظریهٔ مشهور تحت عنوان «مطابقت با واقع و انسجام و پراگماتیسم» مطرح شدهاست که توضیح هر یک مجالی دیگر میطلبد و به موضوع متن حاضر مرتبط نیست.
🍂 فرانک پلامتون رمزی (۱۹٠۳-۱۹۳٠) که ریاضیدان و فیلسوف و اقتصاددانی بریتانیایی است، نظریهٔ دیگری علاوه بر موارد مذکور را در معرفتشناسی مطرح کرد تحت عنوان «زائد بودن مفهوم صدق یا اظهار صدق». بدین توضیح که در گزارهٔ «برف، سفید است»، مفهوم صدق، مندرج در هیأت تألیفی و ترکیبی عناصر گزارهٔ موصوف است و فیالواقع گزارهٔ «برف، سفید است، صادق میباشد» مساوی با گزارهٔ «برف، سفید است» میباشد و مفهوم صدق، مدلول مجزا و مستقلی از محتویات گزاره ندارد تا نیاز به تعریف آن باشد.
🍂 دکتر #عبدالکریم_سروش نیز همین نظریه را در مورد «زائد بودن مفهوم عدالت» مطرح کرد و گفت که عدالت به معنای تحقق جمیع ارزشها یا ادای جمبع حقوق است و لذا مفهوم عدالت، مدلولی مجزا و مستقل از تحقق جمیع ارزشها و یا ادای جمیع حقوق ندارد و اینهمان است. البته نکتهٔ مهم این است که لفظ زائد بودن در اینجا معنای ارزشی ندارد و یا به این معنا نیست که مفاهیم مورد نظر کاربردی در میان کاربران زبان در عرف اهل زبان ندارد و بیارزش است، بلکه بحثی انتولوژیک راجع به هستیِ مدلول مفهوم صدق و یا مفهوم عدالت مطرح است که در یک جا، همان محتویات گزاره است و نه چیزی مجزا و در جای دیگر، تحقق جمیع ارزشها و یا ادای جمیع حقوق است و نه چیزی مستقل.
🍂 در خصوص خدای نامتشخص، لازم به ذکر است که هم تقریر و مراد نگارنده با دیگران متفاوت است و هم مجرا و استدلالش در خصوص توجیه و مدلل کردن آن. در عبارت پیشین از لفظ اثبات استفاده نکردم تا اثبات یقینی با برهان قاطع تداعی نشود؛ چون میدانیم که تمام براهین اثبات خدا، نقض شدهاند و استقراء یا استنتاج بهترین تبیین نیز اگر چه برای «موزون کردن میزان دلبستگی به یک باور با میزان قوت دلایل مؤید آن باور»، یعنی برای تقرب به عقلانیت نظری مفید و به بیان دیگر کافی است، اما اثبات قطعیِ منطقی نمیکند. ما میدانیم که به حکم استقراء تجربی، درجهٔ جوش آب در شرایط مشخص، صد درجه است و میدانیم که این باور ما مدلل و موجه است و نمیتوان به اعتبار اینکه استدلال ما استقراء است، تصدیق را ناموجه اعلام کرد، لکن به لحاظ منطقی، گزارهٔ موصوف، اثبات قطعیِ منطقی نمیشود و لذا میزان دلبستگی ما به این باور منطقاً باید قریب به یقین باشد و نه قطعی.
🍂 خدای نامتشخص به شرحی که در جستارهای مربوطه توضیح دادهام، گمانهزنی در مورد ذات و حقیقت جهان برابرایستا و احاطهکننده در مقام نومن، بدون ادعای یقین و اثبات و از مجرای استنتاج بهترین تبیین است. خدای نامتشخص، یا «خدا-طبیعت» نامیست بر تمامیت جهان بیکران که با نوعی «شعور مرموز و ناانساور» وحدت دارد و اینهمان است. در این تلقی، مقولاتی چون نبوت و معاد و خلقت و عدالت الهی و ارادهٔ الهی و انتساب اوصاف انسانوار (از قبیل حکمت و مهربانی و خشم و مکر) به خداوند متصور نیست. موجودات مخلوق «خدا-طبیعت» نیستند، بلکه حصههایی از آن هستند. در قالب تمثیل جهت تقریب به ذهن، دریا موج را خلق نمیکند، بلکه دریا بر اثر جبر حاکم بر مقتضیات وجودیاش در صیرورت است و «موجیده» میشود. موج، حالت و حصهای از دریاست و نه مخلوق دریا. پس، مفهوم خدای نامتشخص در این سیاق، نامی بر تمامیت جهان بیکران و n موجود متصور است و لذا مفهومی زائد است و مفهوم خدای نامتشخص، حقیقت و مدلولی مجزا و مستقل از تمامیت جهان و n موجود متصور ندارد که حسب گمانهزنی مطروحه، در مقام فنومنال متکثر هستند و در مقام نومنال، نوعی «شعور مرموز و ناانسانوار» هستند و وحدت دارند.
#هستیکاوی #فلسفیدن
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍️#علیرضاموثق
🍂 نظریهٔ «زائد بودن مفهوم خدای نامتشخص» را من در خصوص خدای نامتشخص به تقریر خودم در میانهٔ جستاری در نقد یکی از سخنرانیهای دکتر #حسن_محدثی مطرح کردم (رجوع کنید به سایت نیلوفر، منتشر شده در ۳ قسمت: (۱) (۲) (۳)). نظر به سوء برداشت برخی از مخاطبان مبنی بر مساوی گرفتن «زائد بودن در سیاق مدنظر» با «بیارزش یا بیکاربرد بودن»، توضیحاتی را بیان میکنم.
🍂 در معرفتشناسی، دو موضوع محل بحث و بررسی است: اول) تعریف مفهوم صدق. دوم) ملاک و معیار تعیین صدق. در این رابطه، چند نظریهٔ مشهور تحت عنوان «مطابقت با واقع و انسجام و پراگماتیسم» مطرح شدهاست که توضیح هر یک مجالی دیگر میطلبد و به موضوع متن حاضر مرتبط نیست.
🍂 فرانک پلامتون رمزی (۱۹٠۳-۱۹۳٠) که ریاضیدان و فیلسوف و اقتصاددانی بریتانیایی است، نظریهٔ دیگری علاوه بر موارد مذکور را در معرفتشناسی مطرح کرد تحت عنوان «زائد بودن مفهوم صدق یا اظهار صدق». بدین توضیح که در گزارهٔ «برف، سفید است»، مفهوم صدق، مندرج در هیأت تألیفی و ترکیبی عناصر گزارهٔ موصوف است و فیالواقع گزارهٔ «برف، سفید است، صادق میباشد» مساوی با گزارهٔ «برف، سفید است» میباشد و مفهوم صدق، مدلول مجزا و مستقلی از محتویات گزاره ندارد تا نیاز به تعریف آن باشد.
🍂 دکتر #عبدالکریم_سروش نیز همین نظریه را در مورد «زائد بودن مفهوم عدالت» مطرح کرد و گفت که عدالت به معنای تحقق جمیع ارزشها یا ادای جمبع حقوق است و لذا مفهوم عدالت، مدلولی مجزا و مستقل از تحقق جمیع ارزشها و یا ادای جمیع حقوق ندارد و اینهمان است. البته نکتهٔ مهم این است که لفظ زائد بودن در اینجا معنای ارزشی ندارد و یا به این معنا نیست که مفاهیم مورد نظر کاربردی در میان کاربران زبان در عرف اهل زبان ندارد و بیارزش است، بلکه بحثی انتولوژیک راجع به هستیِ مدلول مفهوم صدق و یا مفهوم عدالت مطرح است که در یک جا، همان محتویات گزاره است و نه چیزی مجزا و در جای دیگر، تحقق جمیع ارزشها و یا ادای جمیع حقوق است و نه چیزی مستقل.
🍂 در خصوص خدای نامتشخص، لازم به ذکر است که هم تقریر و مراد نگارنده با دیگران متفاوت است و هم مجرا و استدلالش در خصوص توجیه و مدلل کردن آن. در عبارت پیشین از لفظ اثبات استفاده نکردم تا اثبات یقینی با برهان قاطع تداعی نشود؛ چون میدانیم که تمام براهین اثبات خدا، نقض شدهاند و استقراء یا استنتاج بهترین تبیین نیز اگر چه برای «موزون کردن میزان دلبستگی به یک باور با میزان قوت دلایل مؤید آن باور»، یعنی برای تقرب به عقلانیت نظری مفید و به بیان دیگر کافی است، اما اثبات قطعیِ منطقی نمیکند. ما میدانیم که به حکم استقراء تجربی، درجهٔ جوش آب در شرایط مشخص، صد درجه است و میدانیم که این باور ما مدلل و موجه است و نمیتوان به اعتبار اینکه استدلال ما استقراء است، تصدیق را ناموجه اعلام کرد، لکن به لحاظ منطقی، گزارهٔ موصوف، اثبات قطعیِ منطقی نمیشود و لذا میزان دلبستگی ما به این باور منطقاً باید قریب به یقین باشد و نه قطعی.
🍂 خدای نامتشخص به شرحی که در جستارهای مربوطه توضیح دادهام، گمانهزنی در مورد ذات و حقیقت جهان برابرایستا و احاطهکننده در مقام نومن، بدون ادعای یقین و اثبات و از مجرای استنتاج بهترین تبیین است. خدای نامتشخص، یا «خدا-طبیعت» نامیست بر تمامیت جهان بیکران که با نوعی «شعور مرموز و ناانساور» وحدت دارد و اینهمان است. در این تلقی، مقولاتی چون نبوت و معاد و خلقت و عدالت الهی و ارادهٔ الهی و انتساب اوصاف انسانوار (از قبیل حکمت و مهربانی و خشم و مکر) به خداوند متصور نیست. موجودات مخلوق «خدا-طبیعت» نیستند، بلکه حصههایی از آن هستند. در قالب تمثیل جهت تقریب به ذهن، دریا موج را خلق نمیکند، بلکه دریا بر اثر جبر حاکم بر مقتضیات وجودیاش در صیرورت است و «موجیده» میشود. موج، حالت و حصهای از دریاست و نه مخلوق دریا. پس، مفهوم خدای نامتشخص در این سیاق، نامی بر تمامیت جهان بیکران و n موجود متصور است و لذا مفهومی زائد است و مفهوم خدای نامتشخص، حقیقت و مدلولی مجزا و مستقل از تمامیت جهان و n موجود متصور ندارد که حسب گمانهزنی مطروحه، در مقام فنومنال متکثر هستند و در مقام نومنال، نوعی «شعور مرموز و ناانسانوار» هستند و وحدت دارند.
#هستیکاوی #فلسفیدن
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
سایت فرهنگی نیلوفر
«خدای نامتشخص» و زائد بودنِ «مفهومِ خدا» در این سیاق (قسمت ۱) – سایت فرهنگی نیلوفر
📘دایرۀ ناشنوایی و نازایی
— روشنفکران دیندار و دویدنی دمادم در دایره؛ از ناشنوایی پرسشها تا نازایی پاسخها
✍️#رضا_نساجی
🍂 دو دهه پیش، در مناظرهای در دانشگاه پلیتکنیک در باب مفهوم و جایگاه روشنفکری دینی (مرداد ۱۳۸۳)، رامین جهانبگلو به نمایندگی از روشنفکران سکولار، محمود صدری از طیف دینی را با پرسشهای سادهای خطاب قرار داد تا معنا و مصداق روشنفکری نزد او را به چالش بکشد. پرسشهایی از این قرار که «آیا در مقام روشنفکر حاضر است اجازه بدهد دخترش شب را خارج از خانه به سر ببرد یا نه؟»
🍂 طبیعتاً مردسالاری - و در معنای عامتر، پدرسالاری - مانع از این بود که دینداری، ولو مدعی روشنفکری، قید قیمومت مطلقه بر زنان را داوطلبانه بگسلد، اما هنوز زمان برای آن پرسشها هم زود بود؛ باید چندی بعد، با روی کار آمدن دولت احمدینژاد که موج گشت ارشاد و سرکوب زنان را در پی داشت، جهانبگلو بازداشت و مجبور به اعتراف اجباری میشد تا ارتباطش با جامعهی ایران برای همیشه قطع شود تا آن پرسشها تعلیق شود و دو دهه بعد، این بار خود زنان، قیمومت مردان را به چالش بکشند، ولو آنکه بازداشت و مجبور به اعتراف شوند.
🍂 با این همه، روشنفکر دینی در کمین است و با همان ذهنیت ۲۰ و بلکه ۳۰ سال پیش؛ در اوج جنبش «زن، زندگی، آزادی»، این بار #عبدالکریم_سروش به بازیگری زن میتازد و بعد از آنکه همه از سویهی زنستیزانه در سخنانش راجع به گلشیفته فراهانی انتقاد کردند، باز هم اصرار و الحاح میکند که «سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرمگاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایش نهادن (حتی اگر مردی چنین کند) نه تنها کاریست که افتخاری ندارد، بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند».
🍂 روشنفکری دینی که با صعود اصلاحات به اوج رسید و در پی سقوط به دوران محمود و ایاز، همچنان در جمود ماند، ده سال و صد و ده سال دیگر همین خواهد بود که در دههی هفتاد بود: نه پرسش امروز جامعه را میفهمد و نه پاسخی برای آن میتواند داشت.
🍂 اینکه جنبش «زن، زندگی، آزادی» با پشتوانهی اجتماعی زنان و رانهی فرهنگی لایفاستایل متفاوت، علیه انقلاب «مردسالار، مرگسالار و مذهبسالار» ۵۷ و تمام دستاوردهای اصولگرایانه و دستاویزهای اصلاحطلبانهی آن برآمده و به خوبی پیش رفته است، به مذاق بهاصطلاح «روشنفکران دیندار» خوش نمیآید. این است که طفل صغیر داوری اردکانی و طفیلی فلسفه در آکادمی میگوید: «جوانان ایرانی .... اتوپیایی جز مصرف ندارند».
#نقد_روشنفکران #زنان
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @RezaNassaji
— روشنفکران دیندار و دویدنی دمادم در دایره؛ از ناشنوایی پرسشها تا نازایی پاسخها
✍️#رضا_نساجی
🍂 دو دهه پیش، در مناظرهای در دانشگاه پلیتکنیک در باب مفهوم و جایگاه روشنفکری دینی (مرداد ۱۳۸۳)، رامین جهانبگلو به نمایندگی از روشنفکران سکولار، محمود صدری از طیف دینی را با پرسشهای سادهای خطاب قرار داد تا معنا و مصداق روشنفکری نزد او را به چالش بکشد. پرسشهایی از این قرار که «آیا در مقام روشنفکر حاضر است اجازه بدهد دخترش شب را خارج از خانه به سر ببرد یا نه؟»
🍂 طبیعتاً مردسالاری - و در معنای عامتر، پدرسالاری - مانع از این بود که دینداری، ولو مدعی روشنفکری، قید قیمومت مطلقه بر زنان را داوطلبانه بگسلد، اما هنوز زمان برای آن پرسشها هم زود بود؛ باید چندی بعد، با روی کار آمدن دولت احمدینژاد که موج گشت ارشاد و سرکوب زنان را در پی داشت، جهانبگلو بازداشت و مجبور به اعتراف اجباری میشد تا ارتباطش با جامعهی ایران برای همیشه قطع شود تا آن پرسشها تعلیق شود و دو دهه بعد، این بار خود زنان، قیمومت مردان را به چالش بکشند، ولو آنکه بازداشت و مجبور به اعتراف شوند.
🍂 با این همه، روشنفکر دینی در کمین است و با همان ذهنیت ۲۰ و بلکه ۳۰ سال پیش؛ در اوج جنبش «زن، زندگی، آزادی»، این بار #عبدالکریم_سروش به بازیگری زن میتازد و بعد از آنکه همه از سویهی زنستیزانه در سخنانش راجع به گلشیفته فراهانی انتقاد کردند، باز هم اصرار و الحاح میکند که «سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرمگاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایش نهادن (حتی اگر مردی چنین کند) نه تنها کاریست که افتخاری ندارد، بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند».
🍂 روشنفکری دینی که با صعود اصلاحات به اوج رسید و در پی سقوط به دوران محمود و ایاز، همچنان در جمود ماند، ده سال و صد و ده سال دیگر همین خواهد بود که در دههی هفتاد بود: نه پرسش امروز جامعه را میفهمد و نه پاسخی برای آن میتواند داشت.
🍂 اینکه جنبش «زن، زندگی، آزادی» با پشتوانهی اجتماعی زنان و رانهی فرهنگی لایفاستایل متفاوت، علیه انقلاب «مردسالار، مرگسالار و مذهبسالار» ۵۷ و تمام دستاوردهای اصولگرایانه و دستاویزهای اصلاحطلبانهی آن برآمده و به خوبی پیش رفته است، به مذاق بهاصطلاح «روشنفکران دیندار» خوش نمیآید. این است که طفل صغیر داوری اردکانی و طفیلی فلسفه در آکادمی میگوید: «جوانان ایرانی .... اتوپیایی جز مصرف ندارند».
#نقد_روشنفکران #زنان
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @RezaNassaji
Telegram
نقدآگین
📘دایرۀ ناشنوایی و نازایی
— روشنفکران دیندار و دویدنی دمادم در دایره؛ از ناشنوایی پرسشها تا نازایی پاسخها
✍️#رضا_نساجی
🗄پست مرتبط
📺 نقاشی بر بدن در نیویورک و روشنفکران بیبدن ایران
📕اینترنت، عالمتاج و شبح سرگردان فردید
📕هنرنشناسی عبدالکریم سروش
📕قبض…
— روشنفکران دیندار و دویدنی دمادم در دایره؛ از ناشنوایی پرسشها تا نازایی پاسخها
✍️#رضا_نساجی
🗄پست مرتبط
📺 نقاشی بر بدن در نیویورک و روشنفکران بیبدن ایران
📕اینترنت، عالمتاج و شبح سرگردان فردید
📕هنرنشناسی عبدالکریم سروش
📕قبض…
📗انحطاط تمدن اسلامی یا انحطاط مسلمانان
(۲/۲)
✍️#علیرضاموثق
🍂 افعالی که ذکر شد، نشانهٔ انحطاط عقل و اخلاق و عواطف در بین مسلمانان است (در مفهومی طیفی). دکتر #عبدالکریم_سروش برای اینکه به رذیلت مالهکشی و «دروغ و تحریف و تقلب و مغالطه» دچار نشود، قرآن را «تفسیر محمد از تجربیات بیصورت معنویاش یا ظهور تجربه به صورت «سمعی-بصری» در ضمیر محمد» نامید، بهنحوی که مآلاً، معلومات، مفاهیم، تصورات، تصدیقات، ارزشهای خطاناک و تاریخی در کانتکست و نیز سنخ روانی، شخصیت، زبان و فرهنگِ عرفیِ محمد در قرآن رسوخ کردهاست. بهعبارتی، از نظر دکتر سروش، تجربهٔ بیصورت که وحی نام دارد، پس از صورتبندی مفهومی و زبانی، به امری خاکی، زمینی، تاریخی، خطاناک، عرفی و عصری بدل میشود. بدین ترتیب، دکتر سروش تمهیدی اندیشید و دینی برای خودش ساخت که وی را به چاه ویل «دروغ، تحریف، تقلب و مغالطه» نیاندازد و مجبور نشود تا خطاهای علمی و جنبههای تاریخی و اسطورهای قرآن را با توسل به هزار و یک تکلف و فریب، ماستمالی کند.
🍂 محمد وقتی بهخاطر توهم و تفرعن و اختلال مغزی-روانی، احساس دسترسی به ذهن و «افکار و ارزشها و احکام و اهداف و عواطفِ» خداوند کرد، با ساختن تصویری خام و سخیف و متشخص و انسانوار از خداوند و با یک مشت خرافات و اباطیل و احکام داعشی را در دهان خداوند گذاشتن و با استخدام خداوند جهت خدمت به «ارادهٔ قدرت و ارادهٔ شهوت»، امر قدسی را مضحک و زمینی و بشری و تاریخی و زمانمند و مکانمند کرد و اسلام را در تعارض با روند رشد عقلانیت و عدالت قرار داد. محمد، نطفهٔ فرار از اسلام و سکولاریسم سیاسی را در دل دینش کاشت؛ با نسبت دادن اموری خطاناک، انسانوار، تاریخی و متوحشانه به خداوند؛ چون تبعیض حقوقی علیه زنان و کافران، یا مجازات قطع دست و قطع پا، شلاق، قصاص، سنگسار، یا جواز کودکهمسری، بردهداری، قتل مرتد و قتل سابالنبی.
🍂 دعوت محمد به خداوند، در واقع، دعوت به پذیرش سلطه و اتوریته و «ارادهٔ قدرتِ» شخص محمد است؛ زیرا وقتی از محمد بپرسیم که خداوند چه میگوید تا اطاعت کنیم؟ یکسری خرافات و اباطیل و احکام داعشی و حکم جهاد با مخالفان نبوتش علیه حتی مؤمنان اخلاقی در ادیان دیگر را در مقابل ما میگذارد. محمد به ایمان به خداوند رضایت نمیدهد، بلکه میخواهد تا تسلیم منویاتش به عنوان سخنگوی الله شویم و در این راستا، یا مغالطه و تکرار ادعا میکند، یا با جهنم آشوئیتسی تهدید میکند، یا با بهشت لاسوگاسی تطمیع میکند و یا فحاشی میکند (حرامزاده و سگ و بوزینه و گورخر و الاغ و شتر).
🍂 محمد، عامی و توتالیتر بود و ادب مواجهه با «راز رازها» و «امر فرامفهومی» را نداشت که زبان مواجهه با آن، «سکوت و حیرت» است (هرچه گویی ای دم هستی از آن/پردهٔ دیگر بر او بستی بدان). محمد سطح شعور و پختگی فکری و وجودیاش در حد مولوی و یا عرفایی نبود که میگفتند شبیهترین زبان به زبان خداوند، «سکوت» است.
🍂 محمد، در میان تودهٔ کثیر عامی بسط یافت، به جهت خامی و جهالت و فرومایگیِ عوام؛ درست به همان دلیل که روح الله خمینیِ «داعشی و فاشیست و جاهل و ظالم و عامی و خرافاتی و متحجر» در ایران بسط و قدرت یافت، اما چون در یک پیچ تاریخی ظهور کرد و مدرنیسم و عقلانیت به سرعت عمق و گستره یافت، آفتاب بخت خمینی زود غروب کرد و البته غروب آفتاب خمینی با غروب آفتاب محمد و اسلام و با مرگ خدای ادیان نیز مرتبط و متلائم است.
🍂 اینک مسلمانان عامی میکوشند تا به زور و با دروغ و تحریف و تقلب و مغالطه، برای محمد و قرآن، نزد عقلا و فرهیختگان، وجاهتی عقلی و اخلاقی درست کنند؛ در صورتی که محمد، یک انسان عامی و متوسطالحال چون خمینی بیش نبود. قرآن نیز در جمیع حوزهها ورشکسته و پوک و پوچ است؛ از سیاست و طبابت و فیزیک و شیمی و جامعهشناسی و روانشناسی و اقتصاد و مدیریت و تاریخ گرفته تا خداشناسی و معنویت و علم اخلاق و علم حقوق. دغدغهٔ مسلمانانِ منحط و عامی در دفاع از محمد و قرآن، «هویت و قدرت» است و نه «حقیقت و عدالت».
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
(۲/۲)
✍️#علیرضاموثق
🍂 افعالی که ذکر شد، نشانهٔ انحطاط عقل و اخلاق و عواطف در بین مسلمانان است (در مفهومی طیفی). دکتر #عبدالکریم_سروش برای اینکه به رذیلت مالهکشی و «دروغ و تحریف و تقلب و مغالطه» دچار نشود، قرآن را «تفسیر محمد از تجربیات بیصورت معنویاش یا ظهور تجربه به صورت «سمعی-بصری» در ضمیر محمد» نامید، بهنحوی که مآلاً، معلومات، مفاهیم، تصورات، تصدیقات، ارزشهای خطاناک و تاریخی در کانتکست و نیز سنخ روانی، شخصیت، زبان و فرهنگِ عرفیِ محمد در قرآن رسوخ کردهاست. بهعبارتی، از نظر دکتر سروش، تجربهٔ بیصورت که وحی نام دارد، پس از صورتبندی مفهومی و زبانی، به امری خاکی، زمینی، تاریخی، خطاناک، عرفی و عصری بدل میشود. بدین ترتیب، دکتر سروش تمهیدی اندیشید و دینی برای خودش ساخت که وی را به چاه ویل «دروغ، تحریف، تقلب و مغالطه» نیاندازد و مجبور نشود تا خطاهای علمی و جنبههای تاریخی و اسطورهای قرآن را با توسل به هزار و یک تکلف و فریب، ماستمالی کند.
🍂 محمد وقتی بهخاطر توهم و تفرعن و اختلال مغزی-روانی، احساس دسترسی به ذهن و «افکار و ارزشها و احکام و اهداف و عواطفِ» خداوند کرد، با ساختن تصویری خام و سخیف و متشخص و انسانوار از خداوند و با یک مشت خرافات و اباطیل و احکام داعشی را در دهان خداوند گذاشتن و با استخدام خداوند جهت خدمت به «ارادهٔ قدرت و ارادهٔ شهوت»، امر قدسی را مضحک و زمینی و بشری و تاریخی و زمانمند و مکانمند کرد و اسلام را در تعارض با روند رشد عقلانیت و عدالت قرار داد. محمد، نطفهٔ فرار از اسلام و سکولاریسم سیاسی را در دل دینش کاشت؛ با نسبت دادن اموری خطاناک، انسانوار، تاریخی و متوحشانه به خداوند؛ چون تبعیض حقوقی علیه زنان و کافران، یا مجازات قطع دست و قطع پا، شلاق، قصاص، سنگسار، یا جواز کودکهمسری، بردهداری، قتل مرتد و قتل سابالنبی.
🍂 دعوت محمد به خداوند، در واقع، دعوت به پذیرش سلطه و اتوریته و «ارادهٔ قدرتِ» شخص محمد است؛ زیرا وقتی از محمد بپرسیم که خداوند چه میگوید تا اطاعت کنیم؟ یکسری خرافات و اباطیل و احکام داعشی و حکم جهاد با مخالفان نبوتش علیه حتی مؤمنان اخلاقی در ادیان دیگر را در مقابل ما میگذارد. محمد به ایمان به خداوند رضایت نمیدهد، بلکه میخواهد تا تسلیم منویاتش به عنوان سخنگوی الله شویم و در این راستا، یا مغالطه و تکرار ادعا میکند، یا با جهنم آشوئیتسی تهدید میکند، یا با بهشت لاسوگاسی تطمیع میکند و یا فحاشی میکند (حرامزاده و سگ و بوزینه و گورخر و الاغ و شتر).
🍂 محمد، عامی و توتالیتر بود و ادب مواجهه با «راز رازها» و «امر فرامفهومی» را نداشت که زبان مواجهه با آن، «سکوت و حیرت» است (هرچه گویی ای دم هستی از آن/پردهٔ دیگر بر او بستی بدان). محمد سطح شعور و پختگی فکری و وجودیاش در حد مولوی و یا عرفایی نبود که میگفتند شبیهترین زبان به زبان خداوند، «سکوت» است.
🍂 محمد، در میان تودهٔ کثیر عامی بسط یافت، به جهت خامی و جهالت و فرومایگیِ عوام؛ درست به همان دلیل که روح الله خمینیِ «داعشی و فاشیست و جاهل و ظالم و عامی و خرافاتی و متحجر» در ایران بسط و قدرت یافت، اما چون در یک پیچ تاریخی ظهور کرد و مدرنیسم و عقلانیت به سرعت عمق و گستره یافت، آفتاب بخت خمینی زود غروب کرد و البته غروب آفتاب خمینی با غروب آفتاب محمد و اسلام و با مرگ خدای ادیان نیز مرتبط و متلائم است.
🍂 اینک مسلمانان عامی میکوشند تا به زور و با دروغ و تحریف و تقلب و مغالطه، برای محمد و قرآن، نزد عقلا و فرهیختگان، وجاهتی عقلی و اخلاقی درست کنند؛ در صورتی که محمد، یک انسان عامی و متوسطالحال چون خمینی بیش نبود. قرآن نیز در جمیع حوزهها ورشکسته و پوک و پوچ است؛ از سیاست و طبابت و فیزیک و شیمی و جامعهشناسی و روانشناسی و اقتصاد و مدیریت و تاریخ گرفته تا خداشناسی و معنویت و علم اخلاق و علم حقوق. دغدغهٔ مسلمانانِ منحط و عامی در دفاع از محمد و قرآن، «هویت و قدرت» است و نه «حقیقت و عدالت».
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
📗انحطاط تمدن اسلامی یا انحطاط مسلمانان
✍️#علیرضاموثق
🌐 مطالعه در سایت «تریبون زمانه»
⏰ زمان تقریبی مطالعه: ۶ دقیقه
🔖 ۱۲۱۸ واژه
#نقد_اسلام #نقد_قرآن
➖➖➖
🌾 @Nagdagin
✍️#علیرضاموثق
🌐 مطالعه در سایت «تریبون زمانه»
⏰ زمان تقریبی مطالعه: ۶ دقیقه
🔖 ۱۲۱۸ واژه
#نقد_اسلام #نقد_قرآن
➖➖➖
🌾 @Nagdagin