📝📝📝 از #شاملو تا عربستان سعودی
✍️ احسان محمدی
✅ احمد شاملو در شعری می سراید: « فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود اما يگانه بود و هيچ کم نداشت». حالا بر همین وزن می شود گفت:« خبر کوتاه بود وجان کاه اما یگانه بود و هیچ کم نداشت»!
✅ رابطه مان با #عربستان شکرآب است. آنقدر که انگار در دو کهکشان متفاوت و دور از هم قرار گرفته ایم. پیش از این هم نوشته ام که هیچ شیفتگی و ارادت خاصی نسبت به کشور، دولت و تصمیم گیران عربستان ندارم، به همان اندازه هم انتشار عکس هایی از #شیر_پارسی که پرچم پاره عربستان را دندان گرفته را مضحک، پوپولیستی و اسباب دل خوشکنک مردم کوچه و بازار می دانم.
✅ ایران و عربستان دو پادشاه خاورمیانه هستند و به نظر می رسد احساس می کنند در یک «اقلیم» جایشان نمی شود اما چاره اش فحش درمانی است؟ جنگ است؟ کُری خوانی به سبک وزیر امورخارجه کودک مسلک عربستان است؟ کاریکاتور کشیدن از عرب حجاز است که زانو زده پیش شیر پارسی؟!
✅ حالا درست در روزهایی که مردان غیور ما در ورزشگاه ها از فحاشی جنسی گذر کرده اند و مرزهای توهین های قومی را به سرعت برق و باد درنوردیده اند و به سمت غارت سرمایه های ملی می تازند و راهکار فدراسیون فوتبال هم برگزاری برخی بازی ها بدون تماشاگر- حتی مرد- است، از عربستان خبر می رسد که در ادامه اصلاحات اجتماعی از سوی دولت و ولیعهد این کشور، #ریاض اعلام کرد که برای اولین بار در روز جمعه (۱۲ ژانویه/ ۲۲ دی) در ورزشگاهها به صورت عمومی برای زنان باز میشوند تا به تماشای فوتبال بنشینند. به گزارش سایت آلمانی "اشپیگل آنلاین" ، اولین مسابقه با حضور زنان در پایتخت عربستان سعودی - ریاض - برگزار خواهد شد، مسابقه دوم در جده و سومین بازی در شهر دمام.
✅ خبر کوتاه و جانکاه و یگانه نیست؟! می دانم خیلی ها خوششان نمی آید از این مقایسه ها اما یک لحظه عکس آن دخترکان ایرانی عاشق فوتبالی را به خاطر بیاورید که با ریش و سبیل مصنوعی برای دیدن فوتبال به ورزشگاه رفتند و بعد از پایان بازی مثل یک فتح الفتوح گذر از سد نیروهای امنیتی ورزشگاه را جشن گرفتند. با رسانه ها گفتگو کردند و حالا احتمالاً در حاشیه ورزشگاه ها علاوه بر شیپور و پرچم و آجیل و پسته، #ریش_و_سبیل_مصنوعی هم می شود در بساط دستفروش ها پیدا کرد.
✅ در حالیکه بسیاری از مسئولان ایرانی با عباراتی مثل «هنوز زیرساخت های لازم برای ورود زنان به ورزشگاه ها آماده نیست» تلاش می کنند از زیر بار فشارها خلاصی پیدا کنند، در عربستان سعودی که سالها بخشی از جامعه ما حاکمان آنجا را به واسطه اینکه به زن ها حق رای و رانندگی و حضور اجتماعی نمی دادند سرزنش می کردند اعلام شد این تصمیم بخشی از برنامههای اصلاحی است که به نام "چشمانداز ۲۰۳۰" معروف شده و به ابتکار محمد بن سلمان، ولیعهد کنونی عربستان در حال اجرا است. این برنامهها یک رشته تغییرات اقتصادی و اجتماعی را شامل میشود که به گفته مسئولان سعودی، هدف آنها مدرنیزه کردن جامعه جوان عربستان است.
✅ در سال های گذشته هر وقت در مسابقه فوتبال به صخره سخت عربستان می خوردیم و ناکام می ماندیم دنبال دو عامل می گشتیم: نفوذ عرب ها در کنفدراسیون فوتبال آسیا و اعمال نظر بر داورها و دوپینگ احتمالی بازیکنان آنها!
✅ آیا عربستان برای مدرن شدن دست به #دوپینگ_اجتماعی زده است و آنها که پیش تر ترجیح می دادند به جای راه دشوار #مدرنیته با پول نفت و گاز «مدرن بودن» را بخرند واقعاً دچار این تحول اساسی به ویژه در امر حقوق زنان شده اند؟ اصولاً در خاورمیانه و میان شیوخی که هنوز دل با رسوم سنتی عشیره و قبیله دارند می شود به سوی مدرنیته خیز برداشت؟ به قول جوان های حاضر در شبکه های مجازی، این وسط ممکن نیست #تسمه_تایم پاره کنند؟!
✅ قصد این یادداشت قیاس دو کشور با هم نیست. تنها تردید در پاره ای باورهاست. وقتی چند زن در امارات متحده وزیر شدند یکی از روزنامه ها تیتر زد: «زنان عرب؛ از زنده به گوری تا وزارت». همان موقع هم نوشتم که به جای این کنایه های باستانی به آنها تبریک بگوییم.
✅ ورود زنان به ورزشگاه نهایت آرزوی زنان و دختران ایرانی نیست که آنها اولویت های دیگری هم دارند اما قبول کنیم که آزار دهنده است وقتی آنها در خلوتشان به هم بگویند زنان و دختران عربستان هم به ورزشگاه رفتند و ما باید به فکر حقه تازه تری از ریش و سبیل مصنوعی باشیم! نگذارید عربستان هم بشود آرزوی بخشی از جوانان ایران زمین./عصرایران
@ehsanmohammadi95
@MostafaTajzadeh
✍️ احسان محمدی
✅ احمد شاملو در شعری می سراید: « فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود اما يگانه بود و هيچ کم نداشت». حالا بر همین وزن می شود گفت:« خبر کوتاه بود وجان کاه اما یگانه بود و هیچ کم نداشت»!
✅ رابطه مان با #عربستان شکرآب است. آنقدر که انگار در دو کهکشان متفاوت و دور از هم قرار گرفته ایم. پیش از این هم نوشته ام که هیچ شیفتگی و ارادت خاصی نسبت به کشور، دولت و تصمیم گیران عربستان ندارم، به همان اندازه هم انتشار عکس هایی از #شیر_پارسی که پرچم پاره عربستان را دندان گرفته را مضحک، پوپولیستی و اسباب دل خوشکنک مردم کوچه و بازار می دانم.
✅ ایران و عربستان دو پادشاه خاورمیانه هستند و به نظر می رسد احساس می کنند در یک «اقلیم» جایشان نمی شود اما چاره اش فحش درمانی است؟ جنگ است؟ کُری خوانی به سبک وزیر امورخارجه کودک مسلک عربستان است؟ کاریکاتور کشیدن از عرب حجاز است که زانو زده پیش شیر پارسی؟!
✅ حالا درست در روزهایی که مردان غیور ما در ورزشگاه ها از فحاشی جنسی گذر کرده اند و مرزهای توهین های قومی را به سرعت برق و باد درنوردیده اند و به سمت غارت سرمایه های ملی می تازند و راهکار فدراسیون فوتبال هم برگزاری برخی بازی ها بدون تماشاگر- حتی مرد- است، از عربستان خبر می رسد که در ادامه اصلاحات اجتماعی از سوی دولت و ولیعهد این کشور، #ریاض اعلام کرد که برای اولین بار در روز جمعه (۱۲ ژانویه/ ۲۲ دی) در ورزشگاهها به صورت عمومی برای زنان باز میشوند تا به تماشای فوتبال بنشینند. به گزارش سایت آلمانی "اشپیگل آنلاین" ، اولین مسابقه با حضور زنان در پایتخت عربستان سعودی - ریاض - برگزار خواهد شد، مسابقه دوم در جده و سومین بازی در شهر دمام.
✅ خبر کوتاه و جانکاه و یگانه نیست؟! می دانم خیلی ها خوششان نمی آید از این مقایسه ها اما یک لحظه عکس آن دخترکان ایرانی عاشق فوتبالی را به خاطر بیاورید که با ریش و سبیل مصنوعی برای دیدن فوتبال به ورزشگاه رفتند و بعد از پایان بازی مثل یک فتح الفتوح گذر از سد نیروهای امنیتی ورزشگاه را جشن گرفتند. با رسانه ها گفتگو کردند و حالا احتمالاً در حاشیه ورزشگاه ها علاوه بر شیپور و پرچم و آجیل و پسته، #ریش_و_سبیل_مصنوعی هم می شود در بساط دستفروش ها پیدا کرد.
✅ در حالیکه بسیاری از مسئولان ایرانی با عباراتی مثل «هنوز زیرساخت های لازم برای ورود زنان به ورزشگاه ها آماده نیست» تلاش می کنند از زیر بار فشارها خلاصی پیدا کنند، در عربستان سعودی که سالها بخشی از جامعه ما حاکمان آنجا را به واسطه اینکه به زن ها حق رای و رانندگی و حضور اجتماعی نمی دادند سرزنش می کردند اعلام شد این تصمیم بخشی از برنامههای اصلاحی است که به نام "چشمانداز ۲۰۳۰" معروف شده و به ابتکار محمد بن سلمان، ولیعهد کنونی عربستان در حال اجرا است. این برنامهها یک رشته تغییرات اقتصادی و اجتماعی را شامل میشود که به گفته مسئولان سعودی، هدف آنها مدرنیزه کردن جامعه جوان عربستان است.
✅ در سال های گذشته هر وقت در مسابقه فوتبال به صخره سخت عربستان می خوردیم و ناکام می ماندیم دنبال دو عامل می گشتیم: نفوذ عرب ها در کنفدراسیون فوتبال آسیا و اعمال نظر بر داورها و دوپینگ احتمالی بازیکنان آنها!
✅ آیا عربستان برای مدرن شدن دست به #دوپینگ_اجتماعی زده است و آنها که پیش تر ترجیح می دادند به جای راه دشوار #مدرنیته با پول نفت و گاز «مدرن بودن» را بخرند واقعاً دچار این تحول اساسی به ویژه در امر حقوق زنان شده اند؟ اصولاً در خاورمیانه و میان شیوخی که هنوز دل با رسوم سنتی عشیره و قبیله دارند می شود به سوی مدرنیته خیز برداشت؟ به قول جوان های حاضر در شبکه های مجازی، این وسط ممکن نیست #تسمه_تایم پاره کنند؟!
✅ قصد این یادداشت قیاس دو کشور با هم نیست. تنها تردید در پاره ای باورهاست. وقتی چند زن در امارات متحده وزیر شدند یکی از روزنامه ها تیتر زد: «زنان عرب؛ از زنده به گوری تا وزارت». همان موقع هم نوشتم که به جای این کنایه های باستانی به آنها تبریک بگوییم.
✅ ورود زنان به ورزشگاه نهایت آرزوی زنان و دختران ایرانی نیست که آنها اولویت های دیگری هم دارند اما قبول کنیم که آزار دهنده است وقتی آنها در خلوتشان به هم بگویند زنان و دختران عربستان هم به ورزشگاه رفتند و ما باید به فکر حقه تازه تری از ریش و سبیل مصنوعی باشیم! نگذارید عربستان هم بشود آرزوی بخشی از جوانان ایران زمین./عصرایران
@ehsanmohammadi95
@MostafaTajzadeh
📝📝📝ایران- مالزی: توسعه و اندیشه مذهبی
✍️مهران صولتی
✅ چند سالی است که مخالفان جریان روشنفکری دینی سرمست از مهاجرت نمایندگان این نحله به خارج از کشور و به تبع آن فقدان حضور موثر آنها در داخل، ناجوانمردانه بر کوس افول و حضیض این جریان کوبیده و همچنان از تناقض آمیز بودن تعبیر" روشنفکری دینی" سخن می گویند! اما برای نسل ما که در دهه هفتاد با رویای تحقق " حکومت دموکراتیک دینی" می پوییدیم و پرسش های این جریان را جدی می گرفتیم اهمیت این نحله همواره بدیهی بوده است.
✅به تازگی کتاب " #دین_و_نوسازی " از خانم #نسیم_نعمتی_زاده را مطالعه می کردم که کوشیده است در قالب رساله دکتری خود به" بررسی تطبیقی نسبت میان دین و مدرنیزاسیون در ایران و #مالزی " بپردازد!
نعمتی زاده در این کتاب نشان می دهد که اگر مالزی آغوش بازتری به روی #نوسازی گشوده و در نتیجه، هم به پیشرفت اقتصادی رسیده، و هم با ایجاد تلفیق کارآمدی میان #سنت و #مدرنیته توانسته به مرزهای تجربه موفقیت آمیز مدرنیت در ژاپن نزدیک شود، تا حد زیادی مرهون نقش و جایگاه ممتاز روشنفکران دینی در این کشور مسلمان آسیای جنوب شرقی بوده است.
✅ نعمتی زاده با معرفی روحانیت به عنوان اصلی ترین نهاد مخالف مدرنیته از دوره قاجار تاکنون، تصریح می کند که اگر روشنفکران دینی قادر بودند تا مانند مالزی فرصت مناسب تر و مجال فراخ تری برای فعالیت بیابند داستان توسعه یافتگی در ایران می توانست به فرجام خوشایندتری دست یابد! همچنین وی نشان می دهد که حضور یک دولت توسعه گرا در بستری از تساهل مذهبی در جامعه چند قومیتی مالزی، این امکان را فراهم آورد که حتی #روشنفکران_سکولار هم امکان فعالیت جدی داشته باشند
✅حال آنکه در ایران چهاردهه اخیر نه تنها #روشنفکران_دینی از عرصه عمومی رانده شده اند بلکه حتی روشنفکران سکولار دوران مشروطه هم با اتهاماتی از قبیل فراماسونری و جیره خواری بیگانگان مواجه بوده اند!).
✅نکته شگفت انگیز کتاب نعمتی زاده آنجا است که نشان می دهد همراهی مخالفان نوسازی در مالزی، با روشنفکران دینی این کشور نهایتا به نفع دو طرف تمام شده و به یک نتیجه برد- برد انجامیده است. یعنی نه تنها مالزی به روی پیشرفت اقتصادی آغوش گشوده است بلکه مدافعان اسلامی سازی دانشگاه، بانک و جامعه هم توانسته اند ایده های خود را در یک فضای رقابتی و مسالمت آمیز پی گیری و عملیاتی نمایند!
✅نتیجه آنکه به تصریح جامعه شناسان در حالی که پروژه #اسلامی_سازی علوم در ایران، با آمیخته شدن به سیاست حذف منتقدین همچنان ناکارآمد و در مراحل نخست خود جا خوش کرده است، اندیشمندان مالزی اکنون پیشرفت قابل توجهی در تحقق #علوم_انسانی اسلامی داشته اند!
✅ متاسفانه سیاست حذف روشنفکران دینی از عرصه عمومی ایران طی دو دهه اخیر نتایج خسارت باری به همراه داشته است. اگر چه ممکن است در بادی امر حاکمیت از حذف این روشنفکران به عنوان یک کانون منتقد و دردسر ساز خرسند باشد ولی در نگاهی دوراندیشانه تر باید پذیرفت که محو تلاش های نوگرایانه برای #حفظ_دینداری در عصر چیرگی سکولاریسم، برای کارآمدی یک حکومت دینی می تواند بسیار زیان بار باشد!
✅به هر حال تجربه جهانی نشان می دهد که؛ 《توسعه را به بها می دهند نه به بهانه! 》
و اگر امروز شاهد #توسعه_یافتگی همه جانبه مالزی در ابعاد اقتصادی- فرهنگی هستیم، و به عکس همچنان در دستیابی به یک توافق کلان بر سر چرایی و چگونگی توسعه یافتگی ایران در جا می زنیم، باید به دلایلی از این دست هم نظری بیفکنیم!
🆔@MostafaTajzadeh
✍️مهران صولتی
✅ چند سالی است که مخالفان جریان روشنفکری دینی سرمست از مهاجرت نمایندگان این نحله به خارج از کشور و به تبع آن فقدان حضور موثر آنها در داخل، ناجوانمردانه بر کوس افول و حضیض این جریان کوبیده و همچنان از تناقض آمیز بودن تعبیر" روشنفکری دینی" سخن می گویند! اما برای نسل ما که در دهه هفتاد با رویای تحقق " حکومت دموکراتیک دینی" می پوییدیم و پرسش های این جریان را جدی می گرفتیم اهمیت این نحله همواره بدیهی بوده است.
✅به تازگی کتاب " #دین_و_نوسازی " از خانم #نسیم_نعمتی_زاده را مطالعه می کردم که کوشیده است در قالب رساله دکتری خود به" بررسی تطبیقی نسبت میان دین و مدرنیزاسیون در ایران و #مالزی " بپردازد!
نعمتی زاده در این کتاب نشان می دهد که اگر مالزی آغوش بازتری به روی #نوسازی گشوده و در نتیجه، هم به پیشرفت اقتصادی رسیده، و هم با ایجاد تلفیق کارآمدی میان #سنت و #مدرنیته توانسته به مرزهای تجربه موفقیت آمیز مدرنیت در ژاپن نزدیک شود، تا حد زیادی مرهون نقش و جایگاه ممتاز روشنفکران دینی در این کشور مسلمان آسیای جنوب شرقی بوده است.
✅ نعمتی زاده با معرفی روحانیت به عنوان اصلی ترین نهاد مخالف مدرنیته از دوره قاجار تاکنون، تصریح می کند که اگر روشنفکران دینی قادر بودند تا مانند مالزی فرصت مناسب تر و مجال فراخ تری برای فعالیت بیابند داستان توسعه یافتگی در ایران می توانست به فرجام خوشایندتری دست یابد! همچنین وی نشان می دهد که حضور یک دولت توسعه گرا در بستری از تساهل مذهبی در جامعه چند قومیتی مالزی، این امکان را فراهم آورد که حتی #روشنفکران_سکولار هم امکان فعالیت جدی داشته باشند
✅حال آنکه در ایران چهاردهه اخیر نه تنها #روشنفکران_دینی از عرصه عمومی رانده شده اند بلکه حتی روشنفکران سکولار دوران مشروطه هم با اتهاماتی از قبیل فراماسونری و جیره خواری بیگانگان مواجه بوده اند!).
✅نکته شگفت انگیز کتاب نعمتی زاده آنجا است که نشان می دهد همراهی مخالفان نوسازی در مالزی، با روشنفکران دینی این کشور نهایتا به نفع دو طرف تمام شده و به یک نتیجه برد- برد انجامیده است. یعنی نه تنها مالزی به روی پیشرفت اقتصادی آغوش گشوده است بلکه مدافعان اسلامی سازی دانشگاه، بانک و جامعه هم توانسته اند ایده های خود را در یک فضای رقابتی و مسالمت آمیز پی گیری و عملیاتی نمایند!
✅نتیجه آنکه به تصریح جامعه شناسان در حالی که پروژه #اسلامی_سازی علوم در ایران، با آمیخته شدن به سیاست حذف منتقدین همچنان ناکارآمد و در مراحل نخست خود جا خوش کرده است، اندیشمندان مالزی اکنون پیشرفت قابل توجهی در تحقق #علوم_انسانی اسلامی داشته اند!
✅ متاسفانه سیاست حذف روشنفکران دینی از عرصه عمومی ایران طی دو دهه اخیر نتایج خسارت باری به همراه داشته است. اگر چه ممکن است در بادی امر حاکمیت از حذف این روشنفکران به عنوان یک کانون منتقد و دردسر ساز خرسند باشد ولی در نگاهی دوراندیشانه تر باید پذیرفت که محو تلاش های نوگرایانه برای #حفظ_دینداری در عصر چیرگی سکولاریسم، برای کارآمدی یک حکومت دینی می تواند بسیار زیان بار باشد!
✅به هر حال تجربه جهانی نشان می دهد که؛ 《توسعه را به بها می دهند نه به بهانه! 》
و اگر امروز شاهد #توسعه_یافتگی همه جانبه مالزی در ابعاد اقتصادی- فرهنگی هستیم، و به عکس همچنان در دستیابی به یک توافق کلان بر سر چرایی و چگونگی توسعه یافتگی ایران در جا می زنیم، باید به دلایلی از این دست هم نظری بیفکنیم!
🆔@MostafaTajzadeh
Telegram
attach 📎
Forwarded from تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی (مهدی تدینی)
«جامعۀ بحران»
«جامعۀ بحران»، این نامی است که میتوان بر جامعۀ ایرانی نهاد. در این نوشتار میکوشیم عمیقترین و کلانترین دلیل این سرشت بحرانی جامعۀ ایرانی را بیان کنیم.
وقتی جامعهای را «جامعۀ بحران» مینامیم، به این معناست که «بحران» به ویژگی ذاتی آن جامعه تبدیل شده است. ابعاد این بحران بر کسانی که دغدغۀ جدی و صادقانه نسبت به وضعیت جامعه دارند پوشیده نیست، و همۀ ابعاد حیات ما را درنوردیده است. البته هرگز نباید این بحران را به امور سیاسی فروکاست و صرفاً سازمان سیاسی را ریشۀ این بحران پنداشت. عامل اصلی حتا از سیاست نیز کلانتر است و وضعیت سیاسی هم خود متأثر یا حتا معلول آن است.
دلیل اینکه سرشت جامعۀ ایرانی را باید «بحرانی» توصیف کرد این است که جامعه از بهبود وضع خود ناتوان شده است، شاخصهای اصلی آن نزولی است، مانند فرد بیماری که با هر بار آزمایش متوجه میشود وضعیت جسمانیاش ضعیفتر و شکنندهتر شده است و مستعد بیماریهای جدید است. پس معیار ما برای «بحرانی» نامیدن جامعۀ ایرانی وخامت جسمیِ آن است، در حالی که نمیتواند کیفیت سلامت خود را بهبود بخشد.
سادهانگارانه است اگر اکنون انگشت اتهام را برای وخامت وضع موجود تنها به سوی سیاست نشانه رویم. به هر حال نهاد سیاست به عنوان متولی امور کلان کشور باید در مورد وضعیت بحرانی جامعۀ ایرانی پاسخگو باشد، اما این کمکی به ما برای درک بحران نمیکند، و اگر صرفاً بر آن تمرکز کنیم قافیۀ فهم و شناخت صحیح را باختهایم.
ریشۀ بحران کجاست؟ مسئله این است که دو تودۀ عظیم هوای گرم و سرد به هم رسیده است. ما در مرحلۀ خاصی از تاریخ اجتماعیِ ایران به سر میبریم و پیش از این هیچگاه چنین وضعیتی را تجربه نکردهایم. دو اَبَرنیروی اجتماعی به هم رسیده است. نامگذاری این دو نیرو کمی دشوار است، اما فکر میکنم بهترین و پذیرفتنیترین نامی که میتوان بر این دو نیرو گذاشت همان «سنت» و «تجدد» (مدرنیته) است. این همان دو تودۀ عظیمی است که به همدیگر رسیده است. اما شاید بگویید در تمام دوران عصر جدید، حتا از دوران امیرکبیر و ناصرالدینشاه این جدال وجود داشت و چیز جدیدی نیست! آری، در دیرینه بودن این تضاد تردیدی نیست، اما نکتۀ اساسیِ جدید این است که این دو نیرو برای اولین بار عظمت و قدرتی برابر دارند.
برای فهم این مسئله باید به یاد آوریم که این تضاد اساسی در تاریخ عصر جدید ایران همواره خود را در جبههها و ساحتهای مختلف بازتولید کرده است، از یک واحد اجتماعی کوچک مانند خانواده تا کلانترین سطح جامعه، از دعوای سادۀ پدر و دختر تا دعوای کلان میان دینمداری و سکولاریسم، مشروطهخواهی و مشروعهخواهی. اما تنها کافی است برای مثال نگاهی به انقلاب 57 بیندازیم تا ببینیم نیمقرن پیش نهاد سنت چه نیروی برتری داشت، به گونهای که با کمترین امکانات سختافزاری حکومت را که نمایندۀ وجوه خاصی از مدرنیته بود ـ میتوان گفت به سادگی ـ متلاشی کرد.
اما امروز این دو نیروی عظیم توانی برابری دارند و نوعی موازنۀ قوا شکل گرفته است. به گمانم این موازنۀ قوا همان عمیقترین ریشۀ بحرانزدگی جامعه ماست. موازنۀ قوا یعنی چه؟ به این چند گزاره دقت کنید:
1. الف) سنت هنوز آنقدر قدرتمند است که بتواند حاکم باشد
ب) اما آنقدر قدرتمند نیست که رقیب (مدرنیته) را از میدان به در کند
2. الف) مدرنیته هنوز آنقدر قدرتمند نیست که بتواند سنت را به زیر کشد
ب) اما آنقدر قدرتمند هست که بتواند سنت را به شدیدترین شکل به چالش کشد و تضعیف کند
نتیجۀ این وضعیت این شده است که زور دو نیروی سنت و مدرنیته به هم نمیرسد، دیگر این طور نیست که یکی بتواند طومار دیگری را بپیچد. بنابراین، توان آنها صرف خنثاسازی یکدیگر میشود، نه بهبود وضعیت. تکلیف مردم این جامعه چیست؟ هیچ! آنها میان این دو سنگ آسیا خرد و خردتر میشوند، زیرا جامعه نیروی خود را صرف تضارب و خنثاسازی متقابل میکند و اصلاً برای ساماندهی امور توانی برایش نمیماند؛ و بدینسان جامعه به نوعی خودفلجسازی میرسد.
بزرگترین نقطهضعف جامعۀ ایرانی در عصر مدرن را نیز باید همینجا یافت: جامعۀ ایرانی نخواست یا نتوانست «آمیزهای» از دو نیروی مدرن و سنتی خود بسازد، بلکه این دو نیرو صرف جدال و حذف یکدیگر شدند. ما ایرانیها بابت این ضعف بزرگ باید شرمسار تاریخ باشیم. چرا ایرانیانی که همواره در تلفیق ایدهها و آمیزهسازی تبحر داشتند این بار ناتوان از کار درآمدند؟ شاید هم هنوز زمان این تلفیق بزرگ فرانرسیده است، اما کار این دو نیرو چنان به ستیز با یکدیگر رسیده است که امید به آمیزهای جدید فعلاً متوهمانه است، و طبق نظریۀ بناپارتیسم چنین جامعهای بسیار مستعد فاشیسم است...
مهدی تدینی
#پاره_نوشته، #مدرنیته، #سنت
@tarikhandishi
«جامعۀ بحران»، این نامی است که میتوان بر جامعۀ ایرانی نهاد. در این نوشتار میکوشیم عمیقترین و کلانترین دلیل این سرشت بحرانی جامعۀ ایرانی را بیان کنیم.
وقتی جامعهای را «جامعۀ بحران» مینامیم، به این معناست که «بحران» به ویژگی ذاتی آن جامعه تبدیل شده است. ابعاد این بحران بر کسانی که دغدغۀ جدی و صادقانه نسبت به وضعیت جامعه دارند پوشیده نیست، و همۀ ابعاد حیات ما را درنوردیده است. البته هرگز نباید این بحران را به امور سیاسی فروکاست و صرفاً سازمان سیاسی را ریشۀ این بحران پنداشت. عامل اصلی حتا از سیاست نیز کلانتر است و وضعیت سیاسی هم خود متأثر یا حتا معلول آن است.
دلیل اینکه سرشت جامعۀ ایرانی را باید «بحرانی» توصیف کرد این است که جامعه از بهبود وضع خود ناتوان شده است، شاخصهای اصلی آن نزولی است، مانند فرد بیماری که با هر بار آزمایش متوجه میشود وضعیت جسمانیاش ضعیفتر و شکنندهتر شده است و مستعد بیماریهای جدید است. پس معیار ما برای «بحرانی» نامیدن جامعۀ ایرانی وخامت جسمیِ آن است، در حالی که نمیتواند کیفیت سلامت خود را بهبود بخشد.
سادهانگارانه است اگر اکنون انگشت اتهام را برای وخامت وضع موجود تنها به سوی سیاست نشانه رویم. به هر حال نهاد سیاست به عنوان متولی امور کلان کشور باید در مورد وضعیت بحرانی جامعۀ ایرانی پاسخگو باشد، اما این کمکی به ما برای درک بحران نمیکند، و اگر صرفاً بر آن تمرکز کنیم قافیۀ فهم و شناخت صحیح را باختهایم.
ریشۀ بحران کجاست؟ مسئله این است که دو تودۀ عظیم هوای گرم و سرد به هم رسیده است. ما در مرحلۀ خاصی از تاریخ اجتماعیِ ایران به سر میبریم و پیش از این هیچگاه چنین وضعیتی را تجربه نکردهایم. دو اَبَرنیروی اجتماعی به هم رسیده است. نامگذاری این دو نیرو کمی دشوار است، اما فکر میکنم بهترین و پذیرفتنیترین نامی که میتوان بر این دو نیرو گذاشت همان «سنت» و «تجدد» (مدرنیته) است. این همان دو تودۀ عظیمی است که به همدیگر رسیده است. اما شاید بگویید در تمام دوران عصر جدید، حتا از دوران امیرکبیر و ناصرالدینشاه این جدال وجود داشت و چیز جدیدی نیست! آری، در دیرینه بودن این تضاد تردیدی نیست، اما نکتۀ اساسیِ جدید این است که این دو نیرو برای اولین بار عظمت و قدرتی برابر دارند.
برای فهم این مسئله باید به یاد آوریم که این تضاد اساسی در تاریخ عصر جدید ایران همواره خود را در جبههها و ساحتهای مختلف بازتولید کرده است، از یک واحد اجتماعی کوچک مانند خانواده تا کلانترین سطح جامعه، از دعوای سادۀ پدر و دختر تا دعوای کلان میان دینمداری و سکولاریسم، مشروطهخواهی و مشروعهخواهی. اما تنها کافی است برای مثال نگاهی به انقلاب 57 بیندازیم تا ببینیم نیمقرن پیش نهاد سنت چه نیروی برتری داشت، به گونهای که با کمترین امکانات سختافزاری حکومت را که نمایندۀ وجوه خاصی از مدرنیته بود ـ میتوان گفت به سادگی ـ متلاشی کرد.
اما امروز این دو نیروی عظیم توانی برابری دارند و نوعی موازنۀ قوا شکل گرفته است. به گمانم این موازنۀ قوا همان عمیقترین ریشۀ بحرانزدگی جامعه ماست. موازنۀ قوا یعنی چه؟ به این چند گزاره دقت کنید:
1. الف) سنت هنوز آنقدر قدرتمند است که بتواند حاکم باشد
ب) اما آنقدر قدرتمند نیست که رقیب (مدرنیته) را از میدان به در کند
2. الف) مدرنیته هنوز آنقدر قدرتمند نیست که بتواند سنت را به زیر کشد
ب) اما آنقدر قدرتمند هست که بتواند سنت را به شدیدترین شکل به چالش کشد و تضعیف کند
نتیجۀ این وضعیت این شده است که زور دو نیروی سنت و مدرنیته به هم نمیرسد، دیگر این طور نیست که یکی بتواند طومار دیگری را بپیچد. بنابراین، توان آنها صرف خنثاسازی یکدیگر میشود، نه بهبود وضعیت. تکلیف مردم این جامعه چیست؟ هیچ! آنها میان این دو سنگ آسیا خرد و خردتر میشوند، زیرا جامعه نیروی خود را صرف تضارب و خنثاسازی متقابل میکند و اصلاً برای ساماندهی امور توانی برایش نمیماند؛ و بدینسان جامعه به نوعی خودفلجسازی میرسد.
بزرگترین نقطهضعف جامعۀ ایرانی در عصر مدرن را نیز باید همینجا یافت: جامعۀ ایرانی نخواست یا نتوانست «آمیزهای» از دو نیروی مدرن و سنتی خود بسازد، بلکه این دو نیرو صرف جدال و حذف یکدیگر شدند. ما ایرانیها بابت این ضعف بزرگ باید شرمسار تاریخ باشیم. چرا ایرانیانی که همواره در تلفیق ایدهها و آمیزهسازی تبحر داشتند این بار ناتوان از کار درآمدند؟ شاید هم هنوز زمان این تلفیق بزرگ فرانرسیده است، اما کار این دو نیرو چنان به ستیز با یکدیگر رسیده است که امید به آمیزهای جدید فعلاً متوهمانه است، و طبق نظریۀ بناپارتیسم چنین جامعهای بسیار مستعد فاشیسم است...
مهدی تدینی
#پاره_نوشته، #مدرنیته، #سنت
@tarikhandishi
Forwarded from تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی (هزارتو)
«عربستان و مدرنیتۀ مهارشده»
پیش از آنکه این متن را بخوانید، دعوت میکنم حتماً ویدئوی پیوست را ببینید تا دلیل اشتیاق من به این موضوع را دریابید. مسئلهای جدی در گوشهای بسیار مهم از خاورمیانه در حال وقوع است که خواه ناخواه با تجربیات و دغدغههای ما یکسان است. چند سالی است که اتفاقات فرهنگی بیسابقهای در عربستان رخ میدهد که برای نظارهگران ایرانی عجیب و گاه باورنکردنی است. اما به این دلیل که این رخدادها فرهنگی و اجتماعی است، به رسانههای ما راه پیدا نمیکند و باید علاقهمند و کنجکاو باشید تا به آنها پی ببرید. همۀ اینها روی هم از یک «پوستاندازی» ــ و شاید هم در بلندمدت از یک «دگردیسی» ــ در عربستان سعودی حکایت دارد. بگذارید توضیح دهم...
رَپرها، پاپاستارها و دیجیهای معروف جهان، مانند انریکه ایگلسیاس، دیجی کالوین هریس و پیتبول، در عربستان کنسرتهای روباز تودهای برگزار میکنند و دختر و پسر در آنها شرکت میکنند. عربستان جشنوارههای موسیقی برگزار میکند و هر قدر میتواند میکوشد بر زرق و برق آنها بیفزاید. سال گذشته اولین دور لیگ فوتبال زنان برگزار شد که از فیلمها و تیزرهای تبلیغاتی آن آشکارا پیداست محدودیتهای پوشش یا ندارد یا اندک است. رانندگی زنان آزاد شده و دخترانی مانند ریما جُفالی در مسابقات اتومبیلرانی فورمول تری شرکت میکنند و بسیاری روی او کار و تبلیغ میشود. در بُعد عمومی نیز جشن هالووین در عربستان هر سال جدیتر و جذابتر میشود. همۀ اینها یعنی چه؟ چطور صدای محافظهکاران درنیامده است؟
حرفی که مدتهاست میزنم این است که «عربستان در حال پوستاندازی است» و برخلاف بسیاری که این پوستاندازی را بیاهمیت و ظاهری میانگارند، من آن را سرنوشتساز میدانم، زیرا اساساً از جهت نظری عالم ظاهر و باطن را از هم جدا نمیکنم. پیوندی استوار میان فُرمها و محتواها وجود دارد و فُرم خود یکی از عوامل محتواسازی است. ورود قالبهای مدرن، یعنی ورود فُرم مدرن، محتوا را تغییر میدهد، در حالی که محتوای مدرن اگر با فُرم مدرن پشتیبانی نشود، محکوم به شکست و نابودی است.
همواره همگان را دعوت کردهام دربارۀ عربستان و کشورهای عربی خلیج فارس بدون پیشداوری تأمل کنند. جدای از اینکه معتقدم همۀ این کشورهای عربی باید دوستان نزدیک و متحدان ما باشند و از طریقشان بتوانیم بدهبستان سرمایه و نیروی انسانی داشته باشیم، معتقدم باید نگاهمان را به کشورهای عربی اصلاح کنیم. در یک کلام، جدای از اینکه آرزو دارم ما دوستان خوبی با هم باشیم، باید در کردار آنها تأمل کنیم و برای شنیدن حرف و نظر و تجربیاتشان بسیار مشتاق باشیم. به همین دلیل در جستجوی مستندهای خوبی دربارۀ تاریخچۀ این کشورها هستم و گاه مستندهایی از آنها در کانال قرار دادهام.
هنگام تأمل در امور کشورهای عرب همسایه، توسعه، مدرنیته، تقابل با سنت و شکافهای جامعهشناختی مسائلی است که باید در آنها تأمل کرد، زیرا در همۀ اینها پرسشهای مشترک ماست. این دنیا برخلاف آنچه در ظاهر به نظر میرسد، فرصتهای بسیار اندکی به انسانها میدهد و ظرفیتها و راهها انگشتشمار است. ما در دنیایی محدود زندگی میکنیم. برای همین راههایی که یک جامعه میتواند بپیماید، متکثر نیست. گزینهها انگشتشمار است (حتی به اندازۀ انگشتان یک دست). عربستانِ بنسلمان تلاش میکند برای حل معضلات اجتماعی جدید و در رویارویی با مطالبات اجتماعی جدید راههای جدید پیدا کند.
عربستان ــ مانند سایر کشورهای خلیج فارسی ــ کوشیده با کمترین فرصتسوزی بیشترین منافع را کسب کند. حاکمان جدید فهمیدهاند که باید علاج واقعه قبل از وقوع کنند. دنیای جدید چالشهای جدید دارد... به نظر میرسد «مدرنیتۀ مهارشده» راهحل کنونی آنهاست. ماجرا دقیقاً از اینجا جذاب میشود، زیرا باید دید آنها در آمیزهسازی چقدر موفق خواهند بود. پیشتر چندین بار در این باره صحبت کردهام که جامعۀ ایرانی را «جامعۀ بحران» میدانم، زیرا سنت و مدرنیته به جای آمیزش با همدیگر در جدالند و دلیل بحرانی شدن اوضاع این است که سنت و مدرنیته به یک اندازه قدرت دارند و توان هر یک به جای توسعه و پیشرفت و بهروزی صرف خنثی شدن همدیگر میشود. حال باید دید، در کار خویش و همسایگان اندیشه کرد... برای فردای بهتر...
ویدئوی پیوست را ببینید که در واقع مجموعهای از استوریهای صفحۀ اینستاگرامم بوده است.
مهدی تدینی
#عربستان #مدرنیته
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
پیش از آنکه این متن را بخوانید، دعوت میکنم حتماً ویدئوی پیوست را ببینید تا دلیل اشتیاق من به این موضوع را دریابید. مسئلهای جدی در گوشهای بسیار مهم از خاورمیانه در حال وقوع است که خواه ناخواه با تجربیات و دغدغههای ما یکسان است. چند سالی است که اتفاقات فرهنگی بیسابقهای در عربستان رخ میدهد که برای نظارهگران ایرانی عجیب و گاه باورنکردنی است. اما به این دلیل که این رخدادها فرهنگی و اجتماعی است، به رسانههای ما راه پیدا نمیکند و باید علاقهمند و کنجکاو باشید تا به آنها پی ببرید. همۀ اینها روی هم از یک «پوستاندازی» ــ و شاید هم در بلندمدت از یک «دگردیسی» ــ در عربستان سعودی حکایت دارد. بگذارید توضیح دهم...
رَپرها، پاپاستارها و دیجیهای معروف جهان، مانند انریکه ایگلسیاس، دیجی کالوین هریس و پیتبول، در عربستان کنسرتهای روباز تودهای برگزار میکنند و دختر و پسر در آنها شرکت میکنند. عربستان جشنوارههای موسیقی برگزار میکند و هر قدر میتواند میکوشد بر زرق و برق آنها بیفزاید. سال گذشته اولین دور لیگ فوتبال زنان برگزار شد که از فیلمها و تیزرهای تبلیغاتی آن آشکارا پیداست محدودیتهای پوشش یا ندارد یا اندک است. رانندگی زنان آزاد شده و دخترانی مانند ریما جُفالی در مسابقات اتومبیلرانی فورمول تری شرکت میکنند و بسیاری روی او کار و تبلیغ میشود. در بُعد عمومی نیز جشن هالووین در عربستان هر سال جدیتر و جذابتر میشود. همۀ اینها یعنی چه؟ چطور صدای محافظهکاران درنیامده است؟
حرفی که مدتهاست میزنم این است که «عربستان در حال پوستاندازی است» و برخلاف بسیاری که این پوستاندازی را بیاهمیت و ظاهری میانگارند، من آن را سرنوشتساز میدانم، زیرا اساساً از جهت نظری عالم ظاهر و باطن را از هم جدا نمیکنم. پیوندی استوار میان فُرمها و محتواها وجود دارد و فُرم خود یکی از عوامل محتواسازی است. ورود قالبهای مدرن، یعنی ورود فُرم مدرن، محتوا را تغییر میدهد، در حالی که محتوای مدرن اگر با فُرم مدرن پشتیبانی نشود، محکوم به شکست و نابودی است.
همواره همگان را دعوت کردهام دربارۀ عربستان و کشورهای عربی خلیج فارس بدون پیشداوری تأمل کنند. جدای از اینکه معتقدم همۀ این کشورهای عربی باید دوستان نزدیک و متحدان ما باشند و از طریقشان بتوانیم بدهبستان سرمایه و نیروی انسانی داشته باشیم، معتقدم باید نگاهمان را به کشورهای عربی اصلاح کنیم. در یک کلام، جدای از اینکه آرزو دارم ما دوستان خوبی با هم باشیم، باید در کردار آنها تأمل کنیم و برای شنیدن حرف و نظر و تجربیاتشان بسیار مشتاق باشیم. به همین دلیل در جستجوی مستندهای خوبی دربارۀ تاریخچۀ این کشورها هستم و گاه مستندهایی از آنها در کانال قرار دادهام.
هنگام تأمل در امور کشورهای عرب همسایه، توسعه، مدرنیته، تقابل با سنت و شکافهای جامعهشناختی مسائلی است که باید در آنها تأمل کرد، زیرا در همۀ اینها پرسشهای مشترک ماست. این دنیا برخلاف آنچه در ظاهر به نظر میرسد، فرصتهای بسیار اندکی به انسانها میدهد و ظرفیتها و راهها انگشتشمار است. ما در دنیایی محدود زندگی میکنیم. برای همین راههایی که یک جامعه میتواند بپیماید، متکثر نیست. گزینهها انگشتشمار است (حتی به اندازۀ انگشتان یک دست). عربستانِ بنسلمان تلاش میکند برای حل معضلات اجتماعی جدید و در رویارویی با مطالبات اجتماعی جدید راههای جدید پیدا کند.
عربستان ــ مانند سایر کشورهای خلیج فارسی ــ کوشیده با کمترین فرصتسوزی بیشترین منافع را کسب کند. حاکمان جدید فهمیدهاند که باید علاج واقعه قبل از وقوع کنند. دنیای جدید چالشهای جدید دارد... به نظر میرسد «مدرنیتۀ مهارشده» راهحل کنونی آنهاست. ماجرا دقیقاً از اینجا جذاب میشود، زیرا باید دید آنها در آمیزهسازی چقدر موفق خواهند بود. پیشتر چندین بار در این باره صحبت کردهام که جامعۀ ایرانی را «جامعۀ بحران» میدانم، زیرا سنت و مدرنیته به جای آمیزش با همدیگر در جدالند و دلیل بحرانی شدن اوضاع این است که سنت و مدرنیته به یک اندازه قدرت دارند و توان هر یک به جای توسعه و پیشرفت و بهروزی صرف خنثی شدن همدیگر میشود. حال باید دید، در کار خویش و همسایگان اندیشه کرد... برای فردای بهتر...
ویدئوی پیوست را ببینید که در واقع مجموعهای از استوریهای صفحۀ اینستاگرامم بوده است.
مهدی تدینی
#عربستان #مدرنیته
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
Telegram
attach 📎
Forwarded from بیکرانگی | وحید سهرابی فر
✔️ یقین گمشده!
چارلز تیلور –فیلسوف اجتماعی برجسته- معتقد است که دوران معاصر غرب (آمریکای شمالی و اروپای غربی) با دوران پیشامدرن، تفاوت های اساسی دارد. یکی از این تفاوت ها فروریختن دیوارهای جزم و از بین رفتن مرزهای مستحکم یقین است. این اتفاق برای همه گروه های فکری رخ داده است. تیلور معتقد است در دوره معاصر، همه انسان ها در نوعی از شک و تردید به سر می برند. هم انسان های بی دین در تردید هستند و هر از چند گاهی خود را نیازمند باورها و مناسک دینی می یابند –مخصوصا در مواجه با برخی از سوال های اساسی زندگی مانند «مسئله مرگ»- و هم انسان های مومن، هر از چند گاهی دچار تردید در باورهای خود می شوند و ساختار باورهایشان بسیار شکننده تر شده است. از نظر او، هیچ نقطه امنی وجود ندارد و همه در فضای عدم قطعیت تنفس می کنند. –امیدوارم فرصت بیابم و شرح مفصلی از چرایی شکل گیری این وضعیت و بیان ویژگی های آن ارائه کنم-. امروز یک بیت شعر از تاثیر تبریزی (متوفای 1135) دیدم که من را یاد این نکته از تیلور انداخت. تاثیر میگوید:
🔸جستجوی حق به پای کفر و ایمان می کنم
🔸یک قدم در سایه دارم، یک قدم در آفتاب
#دین #مدرنیته #چارلز_تیلور #تاثیر_تبریزی #تردید #ایمان #عصر_سکولار #سهرابی_فر
🔰 @Sohrabifar_Vahid
http://yon.ir/0a9ZA
چارلز تیلور –فیلسوف اجتماعی برجسته- معتقد است که دوران معاصر غرب (آمریکای شمالی و اروپای غربی) با دوران پیشامدرن، تفاوت های اساسی دارد. یکی از این تفاوت ها فروریختن دیوارهای جزم و از بین رفتن مرزهای مستحکم یقین است. این اتفاق برای همه گروه های فکری رخ داده است. تیلور معتقد است در دوره معاصر، همه انسان ها در نوعی از شک و تردید به سر می برند. هم انسان های بی دین در تردید هستند و هر از چند گاهی خود را نیازمند باورها و مناسک دینی می یابند –مخصوصا در مواجه با برخی از سوال های اساسی زندگی مانند «مسئله مرگ»- و هم انسان های مومن، هر از چند گاهی دچار تردید در باورهای خود می شوند و ساختار باورهایشان بسیار شکننده تر شده است. از نظر او، هیچ نقطه امنی وجود ندارد و همه در فضای عدم قطعیت تنفس می کنند. –امیدوارم فرصت بیابم و شرح مفصلی از چرایی شکل گیری این وضعیت و بیان ویژگی های آن ارائه کنم-. امروز یک بیت شعر از تاثیر تبریزی (متوفای 1135) دیدم که من را یاد این نکته از تیلور انداخت. تاثیر میگوید:
🔸جستجوی حق به پای کفر و ایمان می کنم
🔸یک قدم در سایه دارم، یک قدم در آفتاب
#دین #مدرنیته #چارلز_تیلور #تاثیر_تبریزی #تردید #ایمان #عصر_سکولار #سهرابی_فر
🔰 @Sohrabifar_Vahid
http://yon.ir/0a9ZA
Forwarded from مشق نو
📝📝📝آنچه نابهنگام میآید
🔻🔻🔻مقالهای از محمدرضا تاجیک منتشر شده در وبسایت #مشق_نو
📌بریدهای از متن:
🖊آیا ایرانِ امروز در آستانۀ ایرانی نو و نوآیین است؟ آیا این نوآیینی در قاب یک دگرآیینی رادیکال تجربه خواهد شد، یا در قالب صورتی نوآییندادن به امر قدیم، یا به امر جدید در قدیم (به بیان سیدجواد طباطبایی)؟ آیا شاهد بازگشت به گذشته هستیم، یا ادامۀ گذشته، و یا آیندهای متفاوت؟ آیندۀ انسان و جامعۀ ایرانی، با چه صورت و سیرتی نمایان خواهد شد؟
🖊بگذارید برای یافتن پاسخی برای این پرسشها، نخست تمهیدی نظری فراهم آوریم. اولریش بک در کتاب «جامعۀ خطر» تلاش دارد به ما بگوید که در دوران معاصر مدرنیته به مرحلۀ بازتابندگی (reflexivity) پای نهاده است. در این دوران، دیگر، ما نهتنها به اتکای شناخت و دانشی گسترده، دست به تأمل و بازاندیشی و باریکاندیشی و درنگیدن دربارۀ وضعیت خود میزنیم، بلکه همچنین رو در روی پیامدهای تصمیم و کنشهای خود قرار میگیریم.
🖊این بازتابندگی و بازاندیشیِ برخاسته از آگاهی و شناخت (reflect) با واکنش (reflex) جوش میخورد و امری که پیشتر انتخابی و داوطلبانه بود بهصورت یک ضرورت غیرقابل گریز و پرهیز درمیآید. در پرتو این بازاندیشی، آیندهای که هماکنون در حال شکلگیری است در برابر گذشتهای که همچنان مسلط است، بهحرکت درمیآید و ره به مدرنیتۀ دیگر یا مدرنیتۀ دوم (جامعۀ خطر) میبرد.
🖊مدرنیتۀ دوم، اگرچه نافی و عدوی مدرنیتۀ اول نیست، اما نوعی بازاندیشی و بازنگری رادیکال آن است. به بیان دیگر، بِک در چارچوب گفتمان «مدرنیتۀ ناتمام» به نقد مدرنیته میپردازد، و معتقد است که این خودِ مدرنیته است که دارد به خود میاندیشد. در مدرنیتۀ اول همهچیز واضح و مبرهن است، هر مشکلی راه برونرفتی دارد، هر مجهولی از قابلیت کدشکنی و رمزگشایی برخوردار است، و غایت همه کارها و کنشها نوسازی و توسعه است.
🖊اما در مدرنیتۀ دوم، تاریکیها و روشنیهای مدرنیتۀ اول درهم میآمیزند و هر روشنیای توأم با تاریکی و هر دستاوردی توأم با مخاطره میشود. دیگر به هیچچیز نمیتوان اطمینان داشت. راهحلی ساده و هدفمند برای هیچ مشکلی وجود ندارد. هر راهحلی خود در نهایت، مشکل و مخاطره و بازتابندگی میآفریند، و همگان را لاجرم از آن میکند تا با این واقعیت کنار بیایند که هر کنش و تصمیمی، صرفنظر از آنکه چقدر دربارۀ آن تأمل و فکرشده، مخاطرهبرانگیز است. این خطر (ریسک) ناشی از ارادۀ یک دیگری یا «دیگری بزرگ» نیست، بلکه پیامد تصمیم و کنش خودِ ماست.
🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
mashghenow.com/?p=5674
#محمدرضا_تاجیک #سیاست #جامعه #مدرنیته
🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.me/mashghenowofficial
🔻🔻🔻مقالهای از محمدرضا تاجیک منتشر شده در وبسایت #مشق_نو
📌بریدهای از متن:
🖊آیا ایرانِ امروز در آستانۀ ایرانی نو و نوآیین است؟ آیا این نوآیینی در قاب یک دگرآیینی رادیکال تجربه خواهد شد، یا در قالب صورتی نوآییندادن به امر قدیم، یا به امر جدید در قدیم (به بیان سیدجواد طباطبایی)؟ آیا شاهد بازگشت به گذشته هستیم، یا ادامۀ گذشته، و یا آیندهای متفاوت؟ آیندۀ انسان و جامعۀ ایرانی، با چه صورت و سیرتی نمایان خواهد شد؟
🖊بگذارید برای یافتن پاسخی برای این پرسشها، نخست تمهیدی نظری فراهم آوریم. اولریش بک در کتاب «جامعۀ خطر» تلاش دارد به ما بگوید که در دوران معاصر مدرنیته به مرحلۀ بازتابندگی (reflexivity) پای نهاده است. در این دوران، دیگر، ما نهتنها به اتکای شناخت و دانشی گسترده، دست به تأمل و بازاندیشی و باریکاندیشی و درنگیدن دربارۀ وضعیت خود میزنیم، بلکه همچنین رو در روی پیامدهای تصمیم و کنشهای خود قرار میگیریم.
🖊این بازتابندگی و بازاندیشیِ برخاسته از آگاهی و شناخت (reflect) با واکنش (reflex) جوش میخورد و امری که پیشتر انتخابی و داوطلبانه بود بهصورت یک ضرورت غیرقابل گریز و پرهیز درمیآید. در پرتو این بازاندیشی، آیندهای که هماکنون در حال شکلگیری است در برابر گذشتهای که همچنان مسلط است، بهحرکت درمیآید و ره به مدرنیتۀ دیگر یا مدرنیتۀ دوم (جامعۀ خطر) میبرد.
🖊مدرنیتۀ دوم، اگرچه نافی و عدوی مدرنیتۀ اول نیست، اما نوعی بازاندیشی و بازنگری رادیکال آن است. به بیان دیگر، بِک در چارچوب گفتمان «مدرنیتۀ ناتمام» به نقد مدرنیته میپردازد، و معتقد است که این خودِ مدرنیته است که دارد به خود میاندیشد. در مدرنیتۀ اول همهچیز واضح و مبرهن است، هر مشکلی راه برونرفتی دارد، هر مجهولی از قابلیت کدشکنی و رمزگشایی برخوردار است، و غایت همه کارها و کنشها نوسازی و توسعه است.
🖊اما در مدرنیتۀ دوم، تاریکیها و روشنیهای مدرنیتۀ اول درهم میآمیزند و هر روشنیای توأم با تاریکی و هر دستاوردی توأم با مخاطره میشود. دیگر به هیچچیز نمیتوان اطمینان داشت. راهحلی ساده و هدفمند برای هیچ مشکلی وجود ندارد. هر راهحلی خود در نهایت، مشکل و مخاطره و بازتابندگی میآفریند، و همگان را لاجرم از آن میکند تا با این واقعیت کنار بیایند که هر کنش و تصمیمی، صرفنظر از آنکه چقدر دربارۀ آن تأمل و فکرشده، مخاطرهبرانگیز است. این خطر (ریسک) ناشی از ارادۀ یک دیگری یا «دیگری بزرگ» نیست، بلکه پیامد تصمیم و کنش خودِ ماست.
🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
mashghenow.com/?p=5674
#محمدرضا_تاجیک #سیاست #جامعه #مدرنیته
🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.me/mashghenowofficial
مشق نو
آنچه نابهنگام میآید - مشق نو
وبسایت «مشق نو» با گرایش اصلاحطلبانه و رویکردی تحلیلی تلاش دارد در یادداشتها، مقالات و گفتوگوهای خود، نگاهی نظری با جنبههای آموزشی را مدنظر قرار دهند.