فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.8K subscribers
10.9K photos
3.44K videos
520 files
29.6K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
📝📝📝 #سوگ_سیاوش

✍️ فریبا نظری

اینها فریادهای یک مادر دلتنگ و سوگوار است،
دلتنگ نوجوان ۱۶ ساله ‌اش،
دلتنگ
سیاوش رشیدش...
دلتنگ
سیاوش قهرمان و نامدارش...


بعید می دانم کسی این فریاد ها را بشنود و این تصاویر را در دل کوههای سر به فلک کشیده‌ی برفی ببیند اما بتواند آرام بگیرد...

من این مادر را نمی شناسم و ندیده‌ام،
سیاوش اورا هم؛ اما می‌دانم آن‌طور‌که او روایت می‌کند پسرش سیاوش، معترض نوجوانی بوده است که در آخرین روزهای تابستان سال ۱۴۰۱ در پایتخت کشور، در محله‌ای شلوغ با گلوله ای داغ به پشت سرش، کشته شده و جان باخته است...

می‌توان اطمینان داشت مادر
سیاوش، دروغ نمی گوید و ماموریتی برای جایی ندارد! چون چیزی برای از دست دادن ندارد که بخواهد برایش دروغ بگوید!
اگر فرزندش اکنون زنده بود او به عنوان یک مادر برای حفظ جان دلبنش، جان شیرین
سیاوش؛ شاید دروغ هم می‌گفت اما اکنون او نیازی به اغراق و دروغ ندارد چون دیگر سیاوش نیست که بخواهد از او به هر قیمتی محافظت کند...

چند روزی می‌شود که این تصاویر را دیده‌ام و این فریاد‌ها به جان و روانم چنگ زده‌است، زخمی‌ام کرده، نمی توانم لحظه ای این فریاد ها و این جملات عاشقانه‌ی مادر سوگوار
سیاوش را از ذهنم دور کنم.
به خودم که می‌آیم در حال اشک و زمزمه‌ی فریادهای این مادر عاشق و دلتنگ هستم...
آخر من هم یک انسانم و از قضا یک مادر و برحسب تصادف مادر یک پسر نوجوان، چگونه می توانم با مادر
سیاوش همدلی و هم عزایی و هم‌سوگی روا‌ ندارم؟!

تمام فیلم ها، آثار هنری تجسمی، رمان ها، شعر ها و پرفورمنس‌های ژانر درام و تراژدی در برابر هر ثانیه از این تصاویر و هر فرکانس از‌این فریادها به زانو در می آید!

در چند ماه گذشته شاهد رخدادهای عجیب و کم سابقه و بی سابقه* بودیم که برخی از آنها دل و جانمان را زخم زده اند و با هر نشانه‌ای این زخم ها تازه می شوند، اما تصاویر فریادهای مادر
#سیاوش_محمودی از جان‌باختگان #اعتراضات_اخیر در تنهایی و خلوت ستیغ کوه‌ها؛ زخمی فراموش نشدنی است...

خوب به این تصاویر نگاه کنیم و با جان و دل به این فریادها گوش فرا دهیم، آنگاه خواهیم دید که حتی کوه های سربه فلک کشیده‌ی سرد و منجمد هم در‌حال اشک و آه هستند و زخمی شده‌اند در
#سوگ_سیاوش...
کاش می توانستم مرهمی باشم بر دلتنگی و
سوگ این مادر...

آن‌چه این زخم را عمیق تر، درد را فزون‌تر و
سوگ را سنگین‌تر می کند آن است که مادر سیاوش و مادران و پدرانی چون او؛ #انکار می‌شوند!
نادیده گرفته می شوند! گویی وجود ندارند، گویی
سیاوش آن‌ها، از اول نبوده است!
تو گویی فرامرز هرگز نبود...
و این حال آدم را دگرگون می سازد...
و این
#نادیده_انگاری و انکار، مادر سیاوش و مادران و پدرانی چون او را به گدازه‌ای ملتهب و سیال، در‌حال سوختن و روان شدن و سوزاندن انسانهای دیگر؛ بدل ساخته است.

بیاد داشته باشیم
درد و رنج مظلوم و آه دلسوخته، از بین نمی رود؛ گسترش می یابد، می‌سوزاند، انتقام می گیرد...

👈 گوش فرادهیم
سیاوش، قهرمان نامدار مادرش است و آه مادر ستمدیده و قهرمان از‌کف داده، می‌سوزاند...

بهمن سال ۱۴۰۱

https://t.me/Sociologyofsocialgroups/751

https://t.me/Sociologyofsocialgroups
📝@F_nazari @MostafaTajzadeh
📝📝📝« زخم‌هایی که فراموش نمی‌شود! »

✍️ فریبا نظری

🏴🖤بیاد سوگ غم‌بار #ابوالفضل_امیرعطایی و مادر سوگ‌وارش

این‌روزها، زندگی معمولی و عادی هم بسیار سخت و طاقت‌فرسا شده است؛ اخبار روزانه‌ی مرگ و اعدام، بازداشت و صدور احکام سنگین بازداشتی‌ها، فقر شدید جامعه، تعطیلی کسب و کارها، قتل و نزاع، پیامدهای تخریب محیط زیست، گرانی مفرط همه چیز، گرسنگی و بی‌سرپناهی و بی‌پولی مردم، دروغ‌های رسانه ملی، نادیده انگاری مردم، ستم و تبعیض آشکار، تبلیغات پوچ و دروغین شهری، سخنان نسنجیده و بی‌اعتبار برخی متولیان و مسئولان، و بی‌اعتباری منطقه‌ای و جهانی؛ شرایط پرتنش و اضطراب‌آوری در فضای عمومی جامعه ایجاد نموده که آشکار و بدیهی است حاصلی جز خشم و اعتراض نخواهد داشت. 

یکی‌از این عوامل مختل کننده‌ی سلامت روان عمومی جامعه؛ مواجهه‌ی حاکمیت با معترضین اعتراضات اخیر آغازشده از سال ۱۴۰۱ در جنبش موسوم به #زن‌زندگی‌آزادی است که همراه با بی‌مسئولیتی، پاسخ‌گو نبودن، نادیده‌انگاری، به رسمیت نشناختن، سرکوب، تحریف، و روایت‌سازی از وقایع و حقایق رخداده‌است که شهروندان این سرزمین را وادار و محق‌ به پرسش‌هایی بسیار بااهمیت می‌نماید:
۱- چرا حاکمیت اعتراضات مردمی را به رسمیت نمی‌شناسد؟
۲- چرا حاکمیت مسئولیت جان‌باختن صدها نفر از هم‌وطنان در شهرهای مختلف را در اعتراضات اخیر؛ نمی‌پذیرد؟
۳- مسئولیت #جان‌باختن و کشته شدن چند ده نفر از #کودکان و #نوجوانان زیر ۱۸ سال همچون: سیاوش محمودی*، پارسا رضادوست، سارینا اسماعیل‌زاده، ابوالفضل آدینه‌زاده، متین قنبرزهی، مهدی حضرتی، کیان پیرفلک، نیما شفیق‌دوست، سپهر مقصودی، اسرا پناهی، و بسیاری دیگر و این آخری ابوالفضل امیرعطایی نوجوان ۱۶ ساله‌ی شهرری که پس‌از چندماه رنج و شکنجه دربرابر چشمان منتظر مادر برای برخاستن وسخن‌گفتن با او، جان داد؛ با کیست؟
۴- آیا این کودکان همگی در طی چند ماه تصمیم گرفتند خودکشی کنند؟ 
۵- آیا از ناکجاآباد و توسط فرازمینی‌ها، مورد اصابت گلوله‌ی جنگی، یا ساچمه‌ای یا اشک‌آور یا باتوم قرارگرفته و جان شیرین و نورسته‌ی خود را ازدست داده‌اند؟
۶- چه شخص یا سازمان یا نهاد حقیقی و حقوقی، پاسخ‌گوی مهرپایان ناگهانی بر زندگی این گل‌های خندان و سرمایه‌های بی‌مثال ایران است؟
۷- چه شخص یا سازمان یا نهاد حقیقی و حقوقی، به جرائم وحشیانه و غیرانسانی و غیرقانونی عاملان و قاتلان این فرزندان برومند ایران؛ رسیدگی می‌کند؟
۸- کدام سازمان و ارگانی، پاسخ‌گوی مرارت و رنج روانی و مصیبت جانکاه خانواده‌های این کودکان و نوجوانان جان‌باخته و مقتول است؟
۹- کدام سازمان و نهادی، توان جبران سوگ دردناک و سترگ این خانواده‌های سوگ‌وار را دارد؟
۱۰- چگونه باید بپذیریم حق ادامه‌ی زندگی از این نوجوانان و سرمایه‌های ملی دوست‌داشتنی، با قساوت تمام، سلب شده است؟ و دیگر راهی برای شکوفایی آن‌ها نیست؟
۱۱- چرا هیچ سازمان و شخص حقیقی یا حقوقی، جسارت و عدالت برعهده گرفتن این مصائب  فراموش نشدنی را ندارد؟
۱۲-  و این‌همه کودکان و نوجوانان زیر ۱۸ سال، چگونه و به چه جرمی لایق کشته شدن دانسته شدند؟
#بای_ذنب_قتلت...

چند روزی است که خبر جان‌باختن نوجوانی سیه‌چشم و سیه‌موی به نام #ابوالفضل_امیرعطایی پس‌از ماه‌ها رنج و مرارت و شکنجه را شنیده‌ایم. خبر کوتاه بود اما خواننده را به اندوهی بزرگ فروبرد. پسرک ۱۶ ساله‌ای که در اعتراضات سال ۱۴۰۱ با اصابت گلوله‌ی گاز اشک‌آور یک اسلحه‌بدست از فاصله‌ی نزدیک، به‌شدت مجروح شد و پس‌از چند ماه عذاب وجود نازنینش و رنج و شکنجه خانواده‌اش، برای همیشه به خواب رفت.

در تصویری کوتاه و جان‌خراش، دیدم که مادر پس از مدت طولانی بیهوشی ابوالفضل، عاشقانه او را خطاب کرد که دستش را بگیرد و بفشارد و با چشمان سیاه بازشده‌اش به او نگاه کند و پلکی بزند. ابوالفضل هر دو خواست مادر را اجابت کرد و سپس برای همیشه آرمید...
حال این #مادر را کسی نمی‌داند و نمی‌تواند بداند...
حال خونین‌دلان که گوید باز...
و #زخم‌هایی که فراموش نمی‌شود...
و
#بخشیده نمی‌شود، و #دادخواهی می‌شود...

۸ خرداد ۱۴۰۲
https://t.me/Sociologyofsocialgroups/752👈 *@Sociologyofsocialgroups
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 سووَشون، مهسـووَشون

✍🏻
علیرضا غریب‌دوست

سوگ، نمایانگر تعالی شعور آدمی در مواجه با مرگ است. ما با #سوگواری برای عزیزِ از دست رفته، از خوددوستی گامی فراتر نهاده، به «دیگری» و اندوه ناشی از پایان یک ارتباط عاطفیِ محبت آمیز می‌اندیشیم. گویی او با خمیرمایه‌ی محبت، بخشی از وجود ما را تشکیل داده بود و با فقدانش، تکه‌ای از وجود ما از دست رفته است.

سوگواری، نشانه‌ای است از مواجهه‌ی انسان با حقیقتی که نامش را «محبت» گذاشته اما از توصیف ماهیتش ناتوان است. پس سوگواری امری طبیعی است و به دلیل ماهیت انطباق‌پذیریِ شخصیت آدمی، ندرتاً ممکن است طولانی شود.

اما سوگواری بلندمدت، یا نشاندهنده‌ی اختلال روانی و آسیب روحی ناشی از فقدان عزیز از دست رفته است، یا در موارد نادر، ممکن است از موضوع شخصی به مسئله‌ای اجتماعی و #آیین تبدیل شده باشد. سوگواری آیینی در همه جوامع بشری وجود دارد اما شواهد نشان می‌دهد که آیین #سیاوشان یا #سوگ_سیاوش در #اساطیر_ایرانی کهن‌ترین آیین سوگواری در جهان است. حتی آیین سوگواری #محرم که در میان شیعیان رواج یافته، به شدت متاثر از «سیاوشان» یا به لهجه زیبای شیرازی #سووشون است.

اما «سیاوشان اساطیری»، صرفاً شیون و اندوه برای از دست دادن یک عزیز نیست، بلکه در تحول از مسئله فردی به #امر_اجتماعی شخصیت سیاوش نه به عنوان یک فرد که در قامت یک #ایزد_مینوی از منظری «زُروانیستی» ترسیم می‌شود که در آزمون عبور از آتشِ #دروغ ، مرگ را در آغوش گرفته و با اثبات پاکی و #راستی ، به حیات ابدی می‌رسد و دروغ ناکام می‌ماند و راستی نیرو می‌گیرد. در این دوره نیز ایرانیان برای نخستین بار در تاریخ، سوگ دختری را به آیین تبدیل می‌کنند که پیش از مرگ جز خانواده‌‌اش، کسی او را نمی‌شناخت.

درحالی‌که امروز نام «مهسا» در برگیرنده معانی و مفاهیمی است که فراتر از خانواده و شخصیت #مهسا_امینی دختر بیست و دو ساله‌ی ساده، بی‌پیرایه، پاک، معصوم و غریبِ اهل #سقز در #کردستان است. مهسا، چون ایزدان اساطیری نام #دختر_ایران است و یک ملت با نام او لذت #ما_شدن را تجربه می‌کند و همچون سیاوش، مرگ او را سرآغاز زندگی دوباره می‌داند.

معتقدم که #بیست_و_پنجم_شهریور ، نه به عنوان سالروز مرگ یک عزیز، بلکه سرآغاز یک آیین حماسی در اندیشه ایرانیان جاودان خواهد ماند. من به پیروی از زنده یاد سیمین دانشور، «مهسووَشون» را برای نامگذاری این روز پیشنهاد می کنم. روزی که مهسا، #سیاوش گونه به نماد آزادی تبدیل شد و نام زیبای زن و فرشتگانی چون مهسا نویدبخش زندگی ایرانیان شدند.

پ ن: موسیقی سوگواری چمری منتسب به آیین سووشون که در بخش های بزرگی از جنوب و غرب ایران همچنان در مراسم سوگواری نواخته می‌شود.
@MostafaTajzadeh