💖کافه شعر💖
2.45K subscribers
4.31K photos
2.87K videos
11 files
978 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
آدمی را فربهی هست از خیال
گر خیالاتش بود صاحب‌جمال

ور خیالاتــش نُماید ناخـوشی
می‌گدازد همچو موم از آتشی

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص_۲٠۴

مثبت اندیشی در زندگی معجزه می کند و حتی در بدترین وضعیت می تواند مانند یک کیمیاگر عمل کند و آن حالت و وضعیت نابهنجار و آزاردهنده را به یک وضعیت خوش و زیبا تبدیل کند

تأثیرات خیال و اندیشهٔ آدمی بر جسم و بدن انسان اصلی پذیرفته شده در علوم روانشناختی است.
جناب #مولانا در اینجا بوجهی از این اصل اشاره می کنند:

افراد مثبت اندیش در خیالات خود تصاویر زیبایی دارند که آنها موجب چاقی و فربهی آنها می شود و افراد منفی نگر در درون خود تصاویر زشت و ناخوشی دارند که مانند آتش جسم آنها را آب و لاغر می کند.

در میانِ مـار و کــژدم گر تو را
با خیالاتِ خـــوشان دارد خدا

مار و کژدم مر تو را مونس بود
کان خیالت کیـــــمیایِ مِس بود

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
یوسفِ حُسنی و این عالم چو چاه
ویــن رَسَــن صبــر است بر امرِ اِله

یوسفا! آمد رَسَن، درزَن دو دسـت!
از رَسَن غافل مشو، بیگه شدست!

حَمـــدُلله کایـن رســـن آویختــند
فضل و رحمت را به هم آویختند

تا ببینی عالمِ جانِ جدید
عالمِ بَس آشکـــارِ ناپدید

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص_۲۳۱

خداوند منابعِ فهم و دریافتِ حقایق را در سرّ و فطرت و عقل انسان قرار داده تا این یوسف افتاده به چاه دنیا به مدد این سرمایه ها و دفائن درونی و صبر و استقامت بر قوانین سعادتمندانه حیات ابدی و به یاری و یادآوری اولیای حق از این چاه ظاهر برآمده، بر نردبان حقیقت پا گذارد و به عالم ناپیدای تجرد و وحدت وارد شود .

اگر انسان از این وسایط و ریسمان الهی غافل شود و به دور هواهای نفسانی بچرخد و به لذائذ تخیلی و توهمی بسنده کند از فضل و رحمت حق دور شده و سرمایه های وجودی خود را برای ادراک حقایق و عالم واقعیت نادیده گرفته و کفران ورزیده و در همان چاه خودپرستی مدفون است.

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دانشِ ناقص کجا این عشق زاد؟!
عشق زایـَد ناقـص، امّا بر جمــاد!

بر جمادی رنگِ مطلوبی چو دید
از صفیـری بانگِ محبـوبی شنید!

دانــشِ ناقص نداند فـرق را
لاجرم خورشید داند بَرق را!

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص۲۴۲



از نظر مولانا ریشه عشق و محبت، معرفت است و بواسطه اغراض و مطامع نفسانی، شناخت انسان دچار نقصان و اعوجاج گردیده و عشق و علاقه او در جای نادرستی قرار خواهد گرفت.
نقصان عقل و معرفت، دستگاه سنجش آدمی و تشخیص او را نسبت به امور اصیل از بدل و تقلبی، و تمیز او را نسبت به منبع و سرچشمه اصلی نور از برق های آفل و لحظه ای ناممکن کرده و در نهایت انسان را دچار خطای شناختی و عملی و دوری از حق می کند. همین خطای معرفتی، دل انسان را به تصور اینکه منبع نور و صدای محبوب را یافته به سمت افراد ناقص و مدعی کمال می کشاند که روح ندارند و لذا جناب مولانا فرماید عشق زاید اما بر جماد! معرفتِ ناقص موجب عشق گردد ولی عشق به کسی و چیزی که بی جان و بی روح و در حد جماد است!

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
از پیِ طاق و طُرُم خواری کشند
بر امیدِ عزّ در خــواری خوشـــند

بر امیــــــدِ عـــــزّ ده روزهٔ خَـــدوک
گردنِ خود کرده اند از غم چو دوک

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص_۲۲۴

بدنبال عزت و شکوه و افتخارند در حالی که دچار پستی و خواری در برابر همنوعان دیگر خود می شوند
و سرآخر روزی می آید که می بینند تمام استعدادها و سرمایه عمر و وجود خود را به هدر داده اند.
_____________________
*طاق و طرم: فر و شکوه، برو بیا و عظمت دنیوی؛ خدوک: پریشان، آشفته؛ دوک: وسیله نخ ریسی که خمیده و منحنی است


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دانشِ ناقص کجا این عشق زاد؟!
عشق زایـَد ناقـص، امّا بر جمــاد!

بر جمادی رنگِ مطلوبی چو دید
از صفیـری بانگِ محبـوبی شنید!

دانــشِ ناقص نداند فـرق را
لاجرم خورشید داند بَرق را!

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص۲۴۲

از نظر مولانا ریشه عشق و محبت، معرفت است و بواسطه اغراض و مطامع نفسانی، شناخت انسان دچار نقصان و اعوجاج گردیده و عشق و علاقه او در جای نادرستی قرار خواهد گرفت.
نقصان عقل و معرفت، دستگاه سنجش آدمی و تشخیص او را نسبت به امور اصیل از بدل و تقلبی، و تمیز او را نسبت به منبع و سرچشمه اصلی نور از برق های آفل و لحظه ای ناممکن کرده و در نهایت انسان را دچار خطای شناختی و عملی و دوری از حق می کند. همین خطای معرفتی، دل انسان را به تصور اینکه منبع نور و صدای محبوب را یافته به سمت افراد ناقص و مدعی کمال می کشاند که روح ندارند و لذا جناب مولانا فرماید عشق زاید اما بر جماد! معرفتِ ناقص موجب عشق گردد ولی عشق به کسی و چیزی که بی جان و بی روح و در حد جماد است!


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
یوسفِ حُسنی و این عالم چو چاه
ویــن رَسَــن صبــر است بر امرِ اِله

یوسفا! آمد رَسَن، درزَن دو دسـت!
از رَسَن غافل مشو، بیگه شدست!

حَمـــدُلله کایـن رســـن آویختــند
فضل و رحمت را به هم آویختند

تا ببینی عالمِ جانِ جدید
عالمِ بَس آشکـــارِ ناپدید

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص_۲۳۱

خداوند منابعِ فهم و دریافتِ حقایق را در سرّ و فطرت و عقل انسان قرار داده تا این یوسف افتاده به چاه دنیا به مدد این سرمایه ها و دفائن درونی و صبر و استقامت بر قوانین سعادتمندانه حیات ابدی و به یاری و یادآوری اولیای حق از این چاه ظاهر برآمده، بر نردبان حقیقت پا گذارد و به عالم ناپیدای تجرد و وحدت وارد شود .

اگر انسان از این وسایط و ریسمان الهی غافل شود و به دور هواهای نفسانی بچرخد و به لذائذ تخیلی و توهمی بسنده کند از فضل و رحمت حق دور شده و سرمایه های وجودی خود را برای ادراک حقایق و عالم واقعیت نادیده گرفته و کفران ورزیده و در همان چاه خودپرستی مدفون است.


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آدمــــی مخفـــی ست در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان

چون که بادی پرده را درهم کشید
سـرّ صحــنِ خانـــه شد بر ما پدید

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص_۲۱۴


زبان آیینهٔ وجود و درون آدمی است و گفتگو روشنگر و نمایانگر این درون پوشیده و نهان است.
مصرع اول اشاره است به سخن بلند حضرت امیر مولی علی علیه السلام که:
المَرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانه
این عبارت حکایت از یک اصل انسانه شناسانه عمیق دارد که با تأمل بر آن زوایای پوشیده ای از انسان و اجتماع گشوده می شود.
گفتگو با هر انسان باورها و ارزش ها و میزان خرد و دانش او را آشکار می کند و گفتگوی انسان ها در آزادی موجب بروز باورها و نقد و برخورد آنها و در نهایت کمک به بالندگی و تربیت افراد و جامعه است و در جامعه ای که افراد خودسانسوری کرده و گفتگوی آزاد و نقادانه ندارند آن جامعه دچار رکود و جمود فکری و نفاق و ریاکاری شده و رشد نمی کند.

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دشمــن طاووس آمد پــرِّ او
ای بسی شه را بکُشته فرّ او

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_اول
#زیبایی_زیبا_شناختی



زیبایی و ادراک زیباشناختی همانقدر که می تواند برای رشد و تعالی انسان سازنده باشد به همان میزان می تواند در معرض غرایز خود و دیگران و نیز دشمنی و حسادت های دیگران قرار گیرد و از همین رو مراقبت و صیانت از آن اهمیت زیادی در سلوک حقیقت دارد.


طاووسی پرهای خود را با منقار می‌کَند و خود را زشت نمایان می‌کرد. کسی دید و گفت چرا پرهای به این زیبایی را می‌کَنی؟ طاووس گفت: این پرهای زیبا و خوش رنگ دشمنِ جان من است و تا امروز به آنها می بالیدم ولی فهمیدم دشمن جان من است!

چه بسا چیزهایی که انسان می پندارد برایش خیر و نعمت است ولی در حقیقت شرّ و نقمت است

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ترس و نومیدیت دان، آوازِ غول
می کَشَد گــوشِ تو تا قَــعر سُفول

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص_۲۵۸


ترس و ناامیدی وسوسه شیطان است.
*سفول: پستی و فرومایگی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ذکرِ حـق کن بانـگِ غولان را بسـوز
چشمِ نرگس را از این کرکس بدوز


#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم


با یاد حق در دل، دعوت دیوسیرتان را رد کن و چشم طمّاع نظاره گر نفس را از این کرکسِ مردارخوار بردار!

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش چون اصحابِ کهف، این روح را
حفظ کردی، یا چو کَشتی، نوح را

تا از این طوفانِ بیداریّ و هوش
وارهیدی این ضمیر و چشم و گوش

ای بسا اصحابِ کهف اندر جهان
پهلویِ تو پیشِ تو هست این زمان

غار با او، یار با او در سرود
مُهر بر چشم است و بر گوشَت چه سود؟!

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_اول_صص_۲۱و۲۲



جناب #مولانا زندگی در دنیای بیداری و بکارگیری عقل و هوش آدمی و کشیدن بار مسئولیت و تکلیف در عالم کثرات را گرفتاری در طوفانی می داند که به سلامت بیرون شدن از آن فقط به مدد و حفظ خدا ممکن است.

خدایا همانطوری که اصحاب کهف را در غار پناه دادی و نوح و یارانش را توسط کشتی نجات دادی، روح ما را هم در این دریای طوفانی کثرات و ابتلائات در کهف حصین و کشتی نجات خود قرار ده!

روح انسان گرفتار در طوفان افکار و خیالات و نسبت ها و دعواهای این دنیاست. هر روز چشم و گوش و ذهن و ضمیر ما درگیر اخبار و مسائلی است که همه وجود ما را در بیداری فرا گرفته است.
تنها راه نجات، حفظ و مراقبت از روح در حصن و حصار عالم وحدت و فنا، یا ورود در سفینه نجات اولیا خداست.

بیداری و هوش از نظر مولانا در دو ساحت است:
یکی بیداری و هوش در این دنیا و در ساحت نیازهای مادی که انسان با اتکا بر آن بر این تصور است که می تواند بسلامت از این طوفان کثرات و تعلقات دنیا بیرون برود.
دیگری "هوش و بیداری" در ساحت وجودیست که پس از گسسته شدنِ رشته های تعلقات به انسان دست می دهد. مثلا انسان در وقت بیماریِ صعب و در حالت استیصال و اضطرار چنین حالتی دارد و خود را در لب ساحل ساحت وجودی تنها می یابد:

پس یقین گشت اینکه "بیماری"تو را
می ببخشد "هوش و بیداری" تو را

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای بســا دانــش که اندر سَـر دَوَد
تا شود سَروَر بدان، خود سر رَوَد!

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم


علم بدونِ اخلاق و معرفت نه تنها موجب پیشرفت و کمال نمی شود بلکه زمین و انسان ها را در خطر نابودی قرار می دهد.

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
باطـــلان را چـه رُبایـــد؟ باطـــلی!
عاطلان را چه خوش آید؟ عاطلی!

زآنکـه هر جنسی رُباید جنسِ خود
گاو ســـویِ شیـــرِ نر، کی رُو نَهَد؟!

#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم
#قانون_سنخیت
#معیت


حکیمی دید لکلک و زاغی در گودالی با هم می دوند تعجب کرد که میان این دو چه قرابت و سنخیتی است؟ از حیرت نزدیکتر شد و دید هر دو لنگ اند!

آن حکیمی گفت: دیدم در تگی
می دویدی زاغ با یک لکــلکی

در عجب ماندم بجُستم حال شان
تا چه قَــدرِ مشتــرک یابــم نشــان

چون شدم نزدیک من حیران و دَنگ
خود بدیــدم هر دُوان بــودند لنــگ!

همراهی و معیّت با دوستان و همراهان سنخیّت می خواهد و اگر سنخیت نباشد دوستی دوامی نخواهد داشت.
قانونِ سنخیت هم در ظاهر و هم در عالم معنا صادق است.
اگر اتفاقی دو نفر را دیدید که سنخیت ندارند و درکنار هم هستند بر اساس قدر مشترک و منافع زودگذری است که یا به دشمنی میان آن دو خواهد انجامید یا بزودی از هم جدا خواهند شد.
قانون سنخیّت و معیّت در حالتی کلی تر گویای مطلبی عمیق تر است و آن اینکه جان شیرانِ اهل حق در وحدت با هم یکی است گرچه فرسنگ ها از هم جدا باشند و جان های سگان و گرگانِ اهلِ کثرت در جدایی و افتراق است گرچه در ظاهر با هم باشند! دوستی های اهل کثرت فقط در دنیا و در عالم کثرت به شکلی ظاهری و موقّت و بر اساس منافعی کوتاه مدت ادامه می یابد در حالی که دوستی و رفاقت اهل حقیقت پس از دنیا هم ادامه می یابد و ابدی است.
_____
*عاطل: بیکار، بیهوده؛ تگ: گودال؛ دنگ: گیج، مات؛

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورندهٔ لقمه‌های راز شد

گر ز شیر دیو تن را وابری
در فطام اوبسی نعمت خوردی

ترک‌جوشش شرح کردم نیم‌خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام

در الهی‌نامه گوید شرح این
آن حکیم غیب و فخرالعارفین

غم خور و نان غم‌افزایان مخور
زانک عاقل غم خورد کودک شکر

قند شادی میوهٔ باغ غمست
این فرح زخمست وآن غم مرهمست

غم چو بینی در کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن در دمشق

عاقل از انگور می بیند همی
عاشق از معدوم شی بیند همی

جنگ می‌کردند حمالان پریر
تو مکش تا من کشم حملش چو شیر

زانک زان رنجش همی‌دیدند سود
حمل را هر یک ز دیگر می‌ربود

مزد حق کو مزد آن بی‌مایه کو
این دهد گنجیت مزد و آن تسو

گنج زری که چو خسپی زیر ریگ
با تو باشد ان نباشد مردریگ

پیش پیش آن جنازه‌ت می‌دود
مونس گور و غریبی می‌شود

بهر روز مرگ این دم مرده باش
تا شوی با عشق سرمد خواجه‌تاش

#دفتر_سوم
#مثنوی_معنوی
#مولوی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من نِیَم جنسِ شهنشه، دور از او
لیــک دارم در تجلّـــی نــور از او


#مثنوی
#مولانا
#دفتر_دوم_ص_۲۲۷




گرچه از بارگاه کبریایی حق دور شدم و لایق همنشینی اش نبودم ولی او خود را کوچک کرد و پایین آورد و نور خود را در این تنِ خُرد و متناهی ام قرار داد و بر ذره ذره ام متجلی ساخت و برین یادِ او آرام و خرسند و امیدوارم تا روزی که به مأمن و آشیان اصلی ام بازگردم.

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
از برایِ لطف عالَم را بساخت
ذره‌ها را آفتابِ او نواخت

فُرقت از قهرش اگر آبستن است
بهرِ قدرِ وصلِ او دانستن است

تا دهد جان را فِراقش گوشمال
جان بداند قدرِ ایّام وِصال

#مثنوی_مولوی
#دفتر_دوم



به مهر و لطف جهان آفرید،
و همه ذرات آفرینش را از تابش آفتاب ذات اقدسش بهره مند ساخت؛
و اگر آدم و ابلیس را از قرب خود راند نه به قهر و کین؛
بل برای گوشمالی ابلیس و ادب آدم بود،
تا قدر و ارزش روزهای وصل و طرب بدانند.

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
#حالــم ،...
مثل کودکی است
که مادر خود را گم کرده است
شایدم مثل بچه ای
که
دفتر مشق خود را جا گذاشته است
و یا مثل مسافری ،
که از قطار جامانده است
شایدم بیشتر
شبیه شاعری است
که
#دفتر_شعرش_را_گم_کرده_است...

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#رقص_قلم به پا کنم؛ نام تو را صدا کنم
راهی معبدت شوم ، تا به #تو اقتدا کنم

در حرمت #سماع کنان ذکر تو را ثنا کنم
عاقبت آن دل تو را  #عاشق و مبتلا کنم

بهر #وصال عشق تو از همگان گذشته ام
آن  بت زیبای  تو را  پیکره ی #خدا کنم

قبله به قبله رفته ام تا که به #تو رسیده ام
ساکن کعبه ات شدم، #جان و تنم فدا کنم

هردو #لبت شراب من، بوسه ی تو ثواب من
با #تو به آسمان زنم ... بال و پرم رها کنم

#دفتر شعر من سپید، واژه ی بر لبم امید
غزل به کهکشان رسید، نظر براین #سما کنم


#محمد_امیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل ساده
برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور
گنجشک ها را
از دور و بر شلتوک ها کیش کن
که قند شهر
دروغی بیش نبوده است

#حسین_پناهی
#ساده_دل
#دفتر_شعر_ستاره

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بر می گردم
با چشمانم
که تنها یادگار کودکی منند
آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟
❤️

#حسین_پناهی
#دفتر_شعر_ستاره

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀