خندهای کرد که یعنی به تو دارم نظری
ای خدا! نیست مرا طاقت عشق دگری
برو ای دانهی خوشطعم، که مرغِ دل من
از پی صید نماندیش دگر بال و پری...
ُ#جواد_توکلی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای خدا! نیست مرا طاقت عشق دگری
برو ای دانهی خوشطعم، که مرغِ دل من
از پی صید نماندیش دگر بال و پری...
ُ#جواد_توکلی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمر خضر میبخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلا
عبیرآمیز میآید شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش
که نام قند مصری برد آنجا
که شیرینان ندادند انفعالش
صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش
چرا حافظ چو میترسیدی از هجر
نکردی شکر ایام وصالش
#حافظ
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمر خضر میبخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلا
عبیرآمیز میآید شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش
که نام قند مصری برد آنجا
که شیرینان ندادند انفعالش
صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش
چرا حافظ چو میترسیدی از هجر
نکردی شکر ایام وصالش
#حافظ
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بیوفایی
تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
دگری نمیشناسم تو ببر که آشنایی
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
تو که گفتهای تأمل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
#سعدی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بیوفایی
تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
دگری نمیشناسم تو ببر که آشنایی
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
تو که گفتهای تأمل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
#سعدی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خوش آنکه هستی من بر باد رفته باشد
سرتا بپای خویشم از یاد رفته باشد
گر در هوای وصلت صد خرمن وجودم
بر باد رفته باشد بر باد رفته باشد
وقت رحیل خواهم آن سو بود نگاهم
تا جان بنزد جانان دلشاد رفته باشد
در راه عشق باید پا را ثبات باشد
سر گو درین بیابان بر باد رفته باشد
در وادی محبت مجنون اسیر لیلیست
هر چند از دو عالم آزاد رفته باشد
باکس بدی که کردی در خاطرت نگهدار
ور نیکی است بگذار از یاد رفته باشد
ای فیض در غم یار تن را خراب میدار
تا جان بنزد جانان آباد رفته باشد
#فیض_کاشانی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سرتا بپای خویشم از یاد رفته باشد
گر در هوای وصلت صد خرمن وجودم
بر باد رفته باشد بر باد رفته باشد
وقت رحیل خواهم آن سو بود نگاهم
تا جان بنزد جانان دلشاد رفته باشد
در راه عشق باید پا را ثبات باشد
سر گو درین بیابان بر باد رفته باشد
در وادی محبت مجنون اسیر لیلیست
هر چند از دو عالم آزاد رفته باشد
باکس بدی که کردی در خاطرت نگهدار
ور نیکی است بگذار از یاد رفته باشد
ای فیض در غم یار تن را خراب میدار
تا جان بنزد جانان آباد رفته باشد
#فیض_کاشانی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خوشم به بند تو، صیدت رها ز دام مڪن
رهين لطف ڪمند توام، رهام مڪن
تو را قسم به حریم شڪیب و حرمت صبر
ڪه باشتاب خوداین عشق را حرام مڪن
#حسین_منزوی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
رهين لطف ڪمند توام، رهام مڪن
تو را قسم به حریم شڪیب و حرمت صبر
ڪه باشتاب خوداین عشق را حرام مڪن
#حسین_منزوی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خدا کند کـه دلم پای عهدِ خویش بماند
از اوهمیشه بگوید، از او همیشه بخواند
سپردهام به دلِ خود، که جای غیر نباشد
خـدا کنـد بپـذیـرد ، خـدا کنـد بتـواند
به سوی پنجره ای میروم که بادِ سحرگاه
غبــارِ غصـه و غـم را ، ز شانـه ام بتکاند
نسیـمِ رقـصکُنـانی، رسیـده از طرف او
خـدا کند کـه سـلامِ مـرا بـه او بـرساند
خدا کند که بیاید، پُـر از شُکوه و شکوفه
و طعمِ صلح و صفا را، به عالَمی بچشاند
#فاطمه_معصومه_شریف
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از اوهمیشه بگوید، از او همیشه بخواند
سپردهام به دلِ خود، که جای غیر نباشد
خـدا کنـد بپـذیـرد ، خـدا کنـد بتـواند
به سوی پنجره ای میروم که بادِ سحرگاه
غبــارِ غصـه و غـم را ، ز شانـه ام بتکاند
نسیـمِ رقـصکُنـانی، رسیـده از طرف او
خـدا کند کـه سـلامِ مـرا بـه او بـرساند
خدا کند که بیاید، پُـر از شُکوه و شکوفه
و طعمِ صلح و صفا را، به عالَمی بچشاند
#فاطمه_معصومه_شریف
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خداوندی که ما را دو جهان داد
یکی فانی و دیگر جاودان داد
خنک آن کس که اورا یار گیرد
ز فرمان بردنش مقدار گیرد
چو ما از رفتگان گیریم اخبار
ز ما فردا خبر گیرند ناچار
#فخرالدین_اسعد_گرگانی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
یکی فانی و دیگر جاودان داد
خنک آن کس که اورا یار گیرد
ز فرمان بردنش مقدار گیرد
چو ما از رفتگان گیریم اخبار
ز ما فردا خبر گیرند ناچار
#فخرالدین_اسعد_گرگانی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خوشا مرغے که در کنج قفس با یاد صیادش
چنان #خرسند بنشیند که پندارند آزادش
نمیگویم فراموشم مکن گاهے به یاد آور
اسیرے را که میدانے نخواهے رفت از یادش
#عاشق_اصفهانی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چنان #خرسند بنشیند که پندارند آزادش
نمیگویم فراموشم مکن گاهے به یاد آور
اسیرے را که میدانے نخواهے رفت از یادش
#عاشق_اصفهانی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خواست تا زلف پریشان تو بیسامانیم
جمع شد از هر طرف اسباب سرگردانیم
بس که مشتاقم به دیدار تو از نیرنگ عشق
نامه میکردم گر از روی وفا میخوانیم
غیر غم حاصل ندیدم ز آشناییهای تو
وین غم دیگر که از بیگانگان میدانیم
من که شیر بیشه را صیدم گهی دشوار بود
سخت برد آهوی چشمت دل به صد آسانیم
حیرتم هر دم فزون تر میشود در عاشقی
تا رخ خوب تو شد سرمایهٔ حیرانیم
تا ز خنجر تنگنای سینهام بشکافتی
صد در رحمت گشودی بر دل زندانیم
تا دل از چاه زنخدان تو در زندان فتاد
مو به موی آگه ز خاک یوسف کنعانیم
نالهام گر بشنود صیاد در کنج قفس
فرق نتواند نمود از طایر بستانیم
راز من از پرده آخر شد فروغی آشکار
تا سرو کاری است با آن غمزهٔ پنهانیم
#فروغی_بسطامی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جمع شد از هر طرف اسباب سرگردانیم
بس که مشتاقم به دیدار تو از نیرنگ عشق
نامه میکردم گر از روی وفا میخوانیم
غیر غم حاصل ندیدم ز آشناییهای تو
وین غم دیگر که از بیگانگان میدانیم
من که شیر بیشه را صیدم گهی دشوار بود
سخت برد آهوی چشمت دل به صد آسانیم
حیرتم هر دم فزون تر میشود در عاشقی
تا رخ خوب تو شد سرمایهٔ حیرانیم
تا ز خنجر تنگنای سینهام بشکافتی
صد در رحمت گشودی بر دل زندانیم
تا دل از چاه زنخدان تو در زندان فتاد
مو به موی آگه ز خاک یوسف کنعانیم
نالهام گر بشنود صیاد در کنج قفس
فرق نتواند نمود از طایر بستانیم
راز من از پرده آخر شد فروغی آشکار
تا سرو کاری است با آن غمزهٔ پنهانیم
#فروغی_بسطامی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خدای من نظر بکن به این غریب خستهات
برس به داد عاشقِ به پشت در نشستهات
رها اگر کنم تورا ، رها کجا کنی مرا
رها زبند نفْس کن اسیر دست بستهات
چنان غبار میروم به دست باد خاطره
غبار خاک عشق کن، من ز خاک رستهات
شمیم عطر یاد تو برای زندگی بس است
همین که میکنی نظر به حالِ دلشکستهات
غروب عاشقی من ، طلوع عشق دیگران
روم که جاودان شوم در آن شب خجستهات
گِلم سرشتهای و من تورا به چشم دیدهام
به گِل کجا نشیند این به پای دلْ نشستهات
#پرویز_شالی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برس به داد عاشقِ به پشت در نشستهات
رها اگر کنم تورا ، رها کجا کنی مرا
رها زبند نفْس کن اسیر دست بستهات
چنان غبار میروم به دست باد خاطره
غبار خاک عشق کن، من ز خاک رستهات
شمیم عطر یاد تو برای زندگی بس است
همین که میکنی نظر به حالِ دلشکستهات
غروب عاشقی من ، طلوع عشق دیگران
روم که جاودان شوم در آن شب خجستهات
گِلم سرشتهای و من تورا به چشم دیدهام
به گِل کجا نشیند این به پای دلْ نشستهات
#پرویز_شالی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هر روز مرا عشق نگاری بهسر آید
در باز کند ناگه و گستاخ درآید
ور در به دو سه قفل گرانسنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید
ور شب کنم از خانه بهجای دگر آیم
او شب کند از خانه به جای دگر آید
جورم ز دل خویشست از عشق چه نالم
عشق ارچه درازست هم آخر به سرآید
دل عاشق آنست که بیعشق نباشد
ای وای دلی کو ز پی عشق برآید
#فرخی_سیستانی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در باز کند ناگه و گستاخ درآید
ور در به دو سه قفل گرانسنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید
ور شب کنم از خانه بهجای دگر آیم
او شب کند از خانه به جای دگر آید
جورم ز دل خویشست از عشق چه نالم
عشق ارچه درازست هم آخر به سرآید
دل عاشق آنست که بیعشق نباشد
ای وای دلی کو ز پی عشق برآید
#فرخی_سیستانی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خدای من نظر بکن به این غریب خستهات
برس به داد عاشقِ به پشت در نشستهات
رها اگر کنم تورا ، رها کجا کنی مرا
رها زبند نفْس کن اسیر دست بستهات
چنان غبار میروم به دست باد خاطره
غبار خاک عشق کن، من ز خاک رستهات
شمیم عطر یاد تو برای زندگی بس است
همین که میکنی نظر به حالِ دلشکستهات
غروب عاشقی من ، طلوع عشق دیگران
روم که جاودان شوم در آن شب خجستهات
گِلم سرشتهای و من تورا به چشم دیدهام
به گِل کجا نشیند این به پای دلْ نشستهات
#پرویز_شالی
#خ
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
برس به داد عاشقِ به پشت در نشستهات
رها اگر کنم تورا ، رها کجا کنی مرا
رها زبند نفْس کن اسیر دست بستهات
چنان غبار میروم به دست باد خاطره
غبار خاک عشق کن، من ز خاک رستهات
شمیم عطر یاد تو برای زندگی بس است
همین که میکنی نظر به حالِ دلشکستهات
غروب عاشقی من ، طلوع عشق دیگران
روم که جاودان شوم در آن شب خجستهات
گِلم سرشتهای و من تورا به چشم دیدهام
به گِل کجا نشیند این به پای دلْ نشستهات
#پرویز_شالی
#خ
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
خسته حالیم و ز زلف تو شفا می طلبیم
دردمندیم و ز وصل تو دوا می طلبیم
هر کسی را ز تو گر هست به نوعی طلبی
ما به هر وجه که هست از تو تو را می طلبیم
#شاه_نعمت_الله_ولی
#خ
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
دردمندیم و ز وصل تو دوا می طلبیم
هر کسی را ز تو گر هست به نوعی طلبی
ما به هر وجه که هست از تو تو را می طلبیم
#شاه_نعمت_الله_ولی
#خ
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
خانه یِ اهل کرم نیست ز مهمان خالی
دل عشاق محال است که بی غم باشد.....!!
#صائب_تبریزی
#خ
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
دل عشاق محال است که بی غم باشد.....!!
#صائب_تبریزی
#خ
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
خوشا از عشق مردن در کنارت، ای که طعم تو
طراوت میدهد حتی شرنگ تلخ مردن را
چه جای شکوه از اندوه تو؟ وقتی دوستتر دارم
من از هر شادیِ دیگر، غم عشق تو خوردن را
#حسین_منزوی
#خ
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
طراوت میدهد حتی شرنگ تلخ مردن را
چه جای شکوه از اندوه تو؟ وقتی دوستتر دارم
من از هر شادیِ دیگر، غم عشق تو خوردن را
#حسین_منزوی
#خ
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀