This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بغلم کن که من ازبی خبری می ترسـم
ازنگاه #شبـــــ و از فتنه گری می ترسـم
من در اغوش تـو امنـم به خـدا زود مـرو
که مٕن از رفتـن تـو با قمـری می ترسـم
#مریم_النگـــی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ازنگاه #شبـــــ و از فتنه گری می ترسـم
من در اغوش تـو امنـم به خـدا زود مـرو
که مٕن از رفتـن تـو با قمـری می ترسـم
#مریم_النگـــی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
باز هم امشب ، شمیم شوق باغم میشوی ؟
مایه ی آرامش آغوش داغم میشوی ؟
روبرویم می نشینی ، لابلای اضطراب
همنشین خلوت کنج اطاقم میشوی ؟
تکیه گاه لحظه ی طوفانی تردید و اشک
دلخوشی کوچه های اتفاقم می شوی ؟
التماس بغض های بیقرار پنجره
باور سوسوی کمرنگ چراغم می شوی ؟
دلخوری های نگاهم را مداوا می کنی ؟
شانه های بیقرار اشتیاقم می شوی ؟
در عبور برزخ بی تابی اصرار من
انتهای انتظار باتلاقم می شوی ؟
راس صفر عاشقی ، غرق بهانه میشوم
همدم "یاس خیال" و نبض داغم می شوی ؟
#محمد_جوکار
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مایه ی آرامش آغوش داغم میشوی ؟
روبرویم می نشینی ، لابلای اضطراب
همنشین خلوت کنج اطاقم میشوی ؟
تکیه گاه لحظه ی طوفانی تردید و اشک
دلخوشی کوچه های اتفاقم می شوی ؟
التماس بغض های بیقرار پنجره
باور سوسوی کمرنگ چراغم می شوی ؟
دلخوری های نگاهم را مداوا می کنی ؟
شانه های بیقرار اشتیاقم می شوی ؟
در عبور برزخ بی تابی اصرار من
انتهای انتظار باتلاقم می شوی ؟
راس صفر عاشقی ، غرق بهانه میشوم
همدم "یاس خیال" و نبض داغم می شوی ؟
#محمد_جوکار
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هوا ابری انگور است و می بارد شراب امشب
نسیم مست میشنگد به رقص و پیچ و تاب امشب
سلامت باد یاران میخورد برهم هزاران پیک
صدای خنده ای که باز می پیچد خراب امشب
پری رویان نیشابور دستادست میرقصند
به خوشه خوشه ی خیام، مست شعر ناب امشب
هزاران خاطره سبزینه می بندد بهارینه
جوانه میزند گندم به گندم توی قاب امشب
خدایی میکنیم ای جان، زمین و آسمانت را
خدا ! پلکت بهم بگذار و آسوده بخواب امشب
به تختش می نشیند باز هم جمشید و می بیند
در آن جام جهان بین خسروانی های ناب امشب
منیژه دست توی دست بیژن، زال و رودابه
فرانک آبتین، بهرام گور و نازیاب امشب
به آیین رسیده از نیاکان سور می گیریم
از آتش میشود روشن هزاران آفتاب امشب
تمام زردی ما از تو و سرخی تو از ما
سیاوش می پریم از شعله ی افراسیاب امشب
نکیسا، باربد آواز می خوانند: "فروردین"
بزن خنیاگر نوروز! سنتور و رباب امشب
بیا خاتون ایرانی! در آغوشم بخوان این شعر
دو دستت را برایم جام کن، بوسه شراب امشب
#شهراد_میدری
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نسیم مست میشنگد به رقص و پیچ و تاب امشب
سلامت باد یاران میخورد برهم هزاران پیک
صدای خنده ای که باز می پیچد خراب امشب
پری رویان نیشابور دستادست میرقصند
به خوشه خوشه ی خیام، مست شعر ناب امشب
هزاران خاطره سبزینه می بندد بهارینه
جوانه میزند گندم به گندم توی قاب امشب
خدایی میکنیم ای جان، زمین و آسمانت را
خدا ! پلکت بهم بگذار و آسوده بخواب امشب
به تختش می نشیند باز هم جمشید و می بیند
در آن جام جهان بین خسروانی های ناب امشب
منیژه دست توی دست بیژن، زال و رودابه
فرانک آبتین، بهرام گور و نازیاب امشب
به آیین رسیده از نیاکان سور می گیریم
از آتش میشود روشن هزاران آفتاب امشب
تمام زردی ما از تو و سرخی تو از ما
سیاوش می پریم از شعله ی افراسیاب امشب
نکیسا، باربد آواز می خوانند: "فروردین"
بزن خنیاگر نوروز! سنتور و رباب امشب
بیا خاتون ایرانی! در آغوشم بخوان این شعر
دو دستت را برایم جام کن، بوسه شراب امشب
#شهراد_میدری
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درون سینه نگنجد غمی که من دارم
خوشست با غم دل عالمی که من دارم
سرشک دیده بیان کرد ماجرای دلم
چه اعتماد بر این محرمی که من دارم؟
از آن گلی که برآید ز خاک من پیداست
ز هجر لاله رخان ماتمی که من دارم
بسوخت جان حریفان ز گرمی سخنم
عجب که در تو نگیرد دمی که من دارم
بیا و بر دل من رحم کن که از تنگی
درو قرار نگیرد غمی که من دارم
#علی_اشتری
علی اشتری متخلص به فرهاد (۱۳۰۱–۱۳۴۰) شاعر غزلسرای اهل ایران بود.
#خوانش_دکتر_رشید_کاکاوند
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خوشست با غم دل عالمی که من دارم
سرشک دیده بیان کرد ماجرای دلم
چه اعتماد بر این محرمی که من دارم؟
از آن گلی که برآید ز خاک من پیداست
ز هجر لاله رخان ماتمی که من دارم
بسوخت جان حریفان ز گرمی سخنم
عجب که در تو نگیرد دمی که من دارم
بیا و بر دل من رحم کن که از تنگی
درو قرار نگیرد غمی که من دارم
#علی_اشتری
علی اشتری متخلص به فرهاد (۱۳۰۱–۱۳۴۰) شاعر غزلسرای اهل ایران بود.
#خوانش_دکتر_رشید_کاکاوند
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خواب دیدم شوقِ شومی شهر را دلگیر کرد
گردبادی از توحش آسمان را قیر کرد
فالگیر از آسمان آمد میان مردگان
منفعت جویی پرید و نام او را «پیر» کرد
رَمل و اُسطُرلاب خود را گفت از سویِ خداست
آن کلامش بین مردم خوب هم تاثیر کرد
سفرهی رمّالیاش گسترد و جمعی گرد کرد
او خدا را نیزه هم نه، بر سرِ شمشیر کرد
میدرید از فرق و گردن هر جوانی را که یافت
مغزها را خورد و بعدش عقل را زنجیر کرد
باغِ مردم را به غارت بُرد و خورد و بعد از آن
وعده از زیتون و خرما، وعده از انجیر کرد
خشکسالی شعله میزد، شهرِ ویران پر شد از
یونجه خوارانی که او بر جانِ مردم شیر کرد
پوستین انداخت، عریان، چلّهای از خون گرفت
او که نانش خون، شرابش خون، به خون تطهیر کرد
خوابِ خون دیدم پریدم، خوابِ باطل بوده آن
پس چه کس در بند بندم غصه را واگیر کرد؟
پشتِ پلکم دیدهام تصویری از یک مردِ کُرد
در جوانی دردِ نان او را ز جانش سیر کرد
کولهبر شد، بینشان او میگذشت از کوهها
دخترش میگفت بابایم چرا پس دیر کرد؟!
بی نشان را من نشانم، من ملکبانوی سیب
تا بدانی یک نفر در زیرِ «بهمن» گیر کرد
#زهرا_آهن
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گردبادی از توحش آسمان را قیر کرد
فالگیر از آسمان آمد میان مردگان
منفعت جویی پرید و نام او را «پیر» کرد
رَمل و اُسطُرلاب خود را گفت از سویِ خداست
آن کلامش بین مردم خوب هم تاثیر کرد
سفرهی رمّالیاش گسترد و جمعی گرد کرد
او خدا را نیزه هم نه، بر سرِ شمشیر کرد
میدرید از فرق و گردن هر جوانی را که یافت
مغزها را خورد و بعدش عقل را زنجیر کرد
باغِ مردم را به غارت بُرد و خورد و بعد از آن
وعده از زیتون و خرما، وعده از انجیر کرد
خشکسالی شعله میزد، شهرِ ویران پر شد از
یونجه خوارانی که او بر جانِ مردم شیر کرد
پوستین انداخت، عریان، چلّهای از خون گرفت
او که نانش خون، شرابش خون، به خون تطهیر کرد
خوابِ خون دیدم پریدم، خوابِ باطل بوده آن
پس چه کس در بند بندم غصه را واگیر کرد؟
پشتِ پلکم دیدهام تصویری از یک مردِ کُرد
در جوانی دردِ نان او را ز جانش سیر کرد
کولهبر شد، بینشان او میگذشت از کوهها
دخترش میگفت بابایم چرا پس دیر کرد؟!
بی نشان را من نشانم، من ملکبانوی سیب
تا بدانی یک نفر در زیرِ «بهمن» گیر کرد
#زهرا_آهن
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چند خود را زخیال تو به خواب اندازم ؟
چند از تشنه لبی سنگ در آب اندازم؟
در نهانخانه محوست عبادتگاهم
نیستم موج که سجاده بر آب اندازم
لاله ای نیست صباحت که مرا گرم کند
چه بر این آتش افسرده کباب اندازم؟
چند در پرده توان مشق نظر بازی کرد؟
طرح نظاره به آن روی نقاب اندازم
من که بر چشم خود از نور شرر می لرزم
به چه جرأت ز جمال تو نقاب اندازم؟
منت آب خضر سوخت مرا، نزدیک است
که نفس سوخته خود را به سراب اندازم
تلخیی نیست که بر خود نتوان شیرین کرد
به که مهر لب او را به شراب اندازم
چند در شعر کنم عمر گرامی را صرف؟
چند ازین گوهر نایاب در آب اندازم
به که کوتاه کنم زلف سخن را صائب
رگ جان را چه ضرورست به تاب اندازم؟
#صائب_تبریزی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چند از تشنه لبی سنگ در آب اندازم؟
در نهانخانه محوست عبادتگاهم
نیستم موج که سجاده بر آب اندازم
لاله ای نیست صباحت که مرا گرم کند
چه بر این آتش افسرده کباب اندازم؟
چند در پرده توان مشق نظر بازی کرد؟
طرح نظاره به آن روی نقاب اندازم
من که بر چشم خود از نور شرر می لرزم
به چه جرأت ز جمال تو نقاب اندازم؟
منت آب خضر سوخت مرا، نزدیک است
که نفس سوخته خود را به سراب اندازم
تلخیی نیست که بر خود نتوان شیرین کرد
به که مهر لب او را به شراب اندازم
چند در شعر کنم عمر گرامی را صرف؟
چند ازین گوهر نایاب در آب اندازم
به که کوتاه کنم زلف سخن را صائب
رگ جان را چه ضرورست به تاب اندازم؟
#صائب_تبریزی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم
وای از ین حال پریشان که من امشب دارم
کاش ! یکباره زنم خیمه به صحرای عدم
دیگر ای زندگی ! از روی تو هم بیزارم
قصه روز و شب من سخنی مختصر است
روز در خواب و خیالاتم و شب بیدارم
#اخوان_ثالث
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
وای از ین حال پریشان که من امشب دارم
کاش ! یکباره زنم خیمه به صحرای عدم
دیگر ای زندگی ! از روی تو هم بیزارم
قصه روز و شب من سخنی مختصر است
روز در خواب و خیالاتم و شب بیدارم
#اخوان_ثالث
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تب بوسهایم از آن لب،
به غنیمت است امشب
که نه آگهم که فردا
چه نشسته در کمینم
#حسین_منزوی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به غنیمت است امشب
که نه آگهم که فردا
چه نشسته در کمینم
#حسین_منزوی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
امشب اگر ساقی شوم تا صبح غوغا میکنم
تا بی نهـایت عشق را با عشق معنـا میکنم
ازعشق پُرشورِ جهان گر ذره ای سهمِ مَنَست
این عشق را با عاشقان با عشق احیا میکنم
از جام های عاشقی گر قطره ای بر لب رسد
مـن نیـز گِرد شعـله ای امروز و فردا میکنم
بایک نظر پروانه ام او من شدو من او شدم
در گِردِ شمع سوزد پَر و نورش تماشا میکنم
صد بار میسوزد پَرم صدبـار می سوزد نفس
امـا بـرای عـاشـقی صـد دل مهیـا می کنم
پـروانـه رو نـزدیک تر تا شعـله ای پُـر نورتر
با سوزشی پُر سوزتر، با خویـش سودا میکنم
امشب ولی پروانه ام در حسرتِ عاشق شدن
دل را بـه دورِ شعلـه ام، تا صبح شیدا میکنم
#حضرت_مولانا
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا بی نهـایت عشق را با عشق معنـا میکنم
ازعشق پُرشورِ جهان گر ذره ای سهمِ مَنَست
این عشق را با عاشقان با عشق احیا میکنم
از جام های عاشقی گر قطره ای بر لب رسد
مـن نیـز گِرد شعـله ای امروز و فردا میکنم
بایک نظر پروانه ام او من شدو من او شدم
در گِردِ شمع سوزد پَر و نورش تماشا میکنم
صد بار میسوزد پَرم صدبـار می سوزد نفس
امـا بـرای عـاشـقی صـد دل مهیـا می کنم
پـروانـه رو نـزدیک تر تا شعـله ای پُـر نورتر
با سوزشی پُر سوزتر، با خویـش سودا میکنم
امشب ولی پروانه ام در حسرتِ عاشق شدن
دل را بـه دورِ شعلـه ام، تا صبح شیدا میکنم
#حضرت_مولانا
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اگر اَبر است این تاریک ،
به مرگ آغشته ، هر نزدیک،
و دوران را ز چشم ِ جمله پوشیده است؛
و ما را اینچنین در انتظاری خشک و طاقت سوز
به کردار ِ کویری تشنه می دارد؛
اگر ابر است
چرا بر حال ِ ما اشکی نمی بارد ...؟!
#اخوان_ثالث
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به مرگ آغشته ، هر نزدیک،
و دوران را ز چشم ِ جمله پوشیده است؛
و ما را اینچنین در انتظاری خشک و طاقت سوز
به کردار ِ کویری تشنه می دارد؛
اگر ابر است
چرا بر حال ِ ما اشکی نمی بارد ...؟!
#اخوان_ثالث
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب...
دوباره نيمه شب بگذشت و اين چشمان بيدارم
به ره ماند و سحر نامَد ،دگر در اين شب تارم
در اين چشمان طوفاني تو را با زورقي بر اشك
دو باره بدرقه كردم، هم از چشم شرر بارم
#حزين_سنندجي
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دوباره نيمه شب بگذشت و اين چشمان بيدارم
به ره ماند و سحر نامَد ،دگر در اين شب تارم
در اين چشمان طوفاني تو را با زورقي بر اشك
دو باره بدرقه كردم، هم از چشم شرر بارم
#حزين_سنندجي
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گرچه امشب اشتباهی رو به ما آورده ای
راه و رســــم ِ مهــــــربانی را بجـــا آورده ای
پا بنـه بـر تار و پودِ فـرش چشــمانم که تو
باخودت یک آسمان عشق وصفا آورده ای
آنچه ازسر تاکمر میریزد از ابریشم است
روی دوشت موجی از زلف رهـا آورده ای
در میـان کوچـه هـا از عطــرِ شیـرازِ تنت
حــافظ ِ شـــوریـده را تا دلگـشا آورده ای
آخـر ای گلچهــره یِ خنـدان لـب ِ بالا بـلا
ایـن همـه افسونگری را از کجـا آورده ای
دربرم بنشین که عمری تشنه ی مهر توام
کــــــز دیــارِ همـــــــــدلی آبِ بقـــا آورده ای
کلبــه ی ما را عسل بانـو معطـر کرده ای
لا بــه لای دامنــت گلپـونـه هـا آورده ای
#علی_قصری
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
راه و رســــم ِ مهــــــربانی را بجـــا آورده ای
پا بنـه بـر تار و پودِ فـرش چشــمانم که تو
باخودت یک آسمان عشق وصفا آورده ای
آنچه ازسر تاکمر میریزد از ابریشم است
روی دوشت موجی از زلف رهـا آورده ای
در میـان کوچـه هـا از عطــرِ شیـرازِ تنت
حــافظ ِ شـــوریـده را تا دلگـشا آورده ای
آخـر ای گلچهــره یِ خنـدان لـب ِ بالا بـلا
ایـن همـه افسونگری را از کجـا آورده ای
دربرم بنشین که عمری تشنه ی مهر توام
کــــــز دیــارِ همـــــــــدلی آبِ بقـــا آورده ای
کلبــه ی ما را عسل بانـو معطـر کرده ای
لا بــه لای دامنــت گلپـونـه هـا آورده ای
#علی_قصری
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای صبوحیبخشِ مِیخوارانِ عشــــــق،
در شــــــبانِ غم صــــــباحِ عید باش
آســــــمانِ آرزوهای مرا
روشـــــنای خندهی ناهید باش
با خیالت خلوتی آراســـــتم
خود بیا و ساغر امید باش
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای صبوحیبخشِ مِیخوارانِ عشــــــق،
در شــــــبانِ غم صــــــباحِ عید باش
آســــــمانِ آرزوهای مرا
روشـــــنای خندهی ناهید باش
با خیالت خلوتی آراســـــتم
خود بیا و ساغر امید باش
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀