دوباره سنگ زاده خواهم شد
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت
دوباره باد زاده خواهم شد
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت
دوباره موج زاده خواهم شد
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت
دوباره آتش زاده خواهم شد
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت
دوباره مرد زاده خواهم شد
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت...!
#خوان_رامون_خیمنس
#مهدی_فتوحی_مترجم
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت
دوباره باد زاده خواهم شد
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت
دوباره موج زاده خواهم شد
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت
دوباره آتش زاده خواهم شد
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت
دوباره مرد زاده خواهم شد
و باز تو را ای زن دوست خواهم داشت...!
#خوان_رامون_خیمنس
#مهدی_فتوحی_مترجم
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من از تو روی نپیچم گرم بیازاری
که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری
به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت
حلال کردمت الا به تیغ بیزاری
تو در دل من از آن خوشتری و شیرینتر
که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری
اگر دعات ارادت بود و گر دشنام
بگوی از آن لب شیرین که شهد میباری
اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد
که در کمند تو راحت بود گرفتاری
به انتظار عیادت که دوست میآید
خوشست بر دل رنجور عشق بیماری
گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
به شرط آن که به دست رقیب نسپاری
تو میروی و مرا چشم و دل به جانب توست
ولی چه سود که جانب نگه نمیداری
گرت چو من غم عشقی زمانه پیش آرد
دگر غم همه عالم به هیچ نشماری
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
که هر چه پیش تو سهلست سهل پنداری
حکایت من و مجنون به یک دگر ماند
نیافتیم و بمردیم در طلبکاری
بنال سعدی اگر چاره وصالت نیست
که نیست چاره بیچارگان به جز زاری
#سعدی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری
به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت
حلال کردمت الا به تیغ بیزاری
تو در دل من از آن خوشتری و شیرینتر
که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری
اگر دعات ارادت بود و گر دشنام
بگوی از آن لب شیرین که شهد میباری
اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد
که در کمند تو راحت بود گرفتاری
به انتظار عیادت که دوست میآید
خوشست بر دل رنجور عشق بیماری
گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
به شرط آن که به دست رقیب نسپاری
تو میروی و مرا چشم و دل به جانب توست
ولی چه سود که جانب نگه نمیداری
گرت چو من غم عشقی زمانه پیش آرد
دگر غم همه عالم به هیچ نشماری
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
که هر چه پیش تو سهلست سهل پنداری
حکایت من و مجنون به یک دگر ماند
نیافتیم و بمردیم در طلبکاری
بنال سعدی اگر چاره وصالت نیست
که نیست چاره بیچارگان به جز زاری
#سعدی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا کفر سر زلفت زد راه دل و دینم
جز عشق تو هر کیشی کفر است در آیینم
هر صبح ز روی تو هم خانهٔ خورشیدم
هر شام ز اشک خود همسایهٔ پروینم
تو چشمهٔ خورشیدی من ذرهٔ محتاجم
تو خواجهٔ مستغنی، من بنده مسکینم
تا خط تو را دیدم، دادی رقم خونم
تا مهر تو ورزیدم، بستی کمر کینم
هم سلسله بر گردن زان کاکل پیچانم
هم غالیه در دامن زان سنبل پرچینم
هم سر دهانش را میجویم و مییابم
هم عکس جمالش را میخواهم و میبینم
هم بادهٔ عشقش را میگیرم و مینوشم
هم دانهٔ مهرش را میکارم و میچینم
از قامت موزونش در سایهٔ شمشادم
وز عارض گلگونش در دامن نسرینم
گر بر سر خاک من بنشینی و برخیزی
تا محشر از این شادی برخیزم و بنشینم
تا وصف لبت گفتم درهای دری سفتم
الحق که در این معنی مستوجب تحسینم
تا ماه فروغی رخ از کلبه من برتافت
از آه سحر هر شب شمعی است به بالینم
#فروغی_بسطامی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جز عشق تو هر کیشی کفر است در آیینم
هر صبح ز روی تو هم خانهٔ خورشیدم
هر شام ز اشک خود همسایهٔ پروینم
تو چشمهٔ خورشیدی من ذرهٔ محتاجم
تو خواجهٔ مستغنی، من بنده مسکینم
تا خط تو را دیدم، دادی رقم خونم
تا مهر تو ورزیدم، بستی کمر کینم
هم سلسله بر گردن زان کاکل پیچانم
هم غالیه در دامن زان سنبل پرچینم
هم سر دهانش را میجویم و مییابم
هم عکس جمالش را میخواهم و میبینم
هم بادهٔ عشقش را میگیرم و مینوشم
هم دانهٔ مهرش را میکارم و میچینم
از قامت موزونش در سایهٔ شمشادم
وز عارض گلگونش در دامن نسرینم
گر بر سر خاک من بنشینی و برخیزی
تا محشر از این شادی برخیزم و بنشینم
تا وصف لبت گفتم درهای دری سفتم
الحق که در این معنی مستوجب تحسینم
تا ماه فروغی رخ از کلبه من برتافت
از آه سحر هر شب شمعی است به بالینم
#فروغی_بسطامی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چه بزمی بود بزم دل شڪستن
شڪستم تا شود سرمست لیلی
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشڪست لیلی...
#نظامی_گنجوی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شڪستم تا شود سرمست لیلی
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشڪست لیلی...
#نظامی_گنجوی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی
مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی
تا خواجه می خورد به غزلهای پهلوی
جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد
زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی
خوش وقت بوریا و گدایی و خواب امن
کاین عیش نیست درخور اورنگ خسروی
چشمت به غمزه خانه مردم خراب کرد
مخموریت مباد که خوش مست میروی
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی
ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی
#حافظ
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
میخواند دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی
مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی
تا خواجه می خورد به غزلهای پهلوی
جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد
زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی
خوش وقت بوریا و گدایی و خواب امن
کاین عیش نیست درخور اورنگ خسروی
چشمت به غمزه خانه مردم خراب کرد
مخموریت مباد که خوش مست میروی
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی
ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی
#حافظ
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دلا! من قدرِ وصلِ او ندانستم، تو میدانی
کنون دانستم و سودی نمیدارد پشیمانی!
#سلمان_ساوجی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کنون دانستم و سودی نمیدارد پشیمانی!
#سلمان_ساوجی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من
زان سبب شادی نمیگردد به گرد کار من
اشک چشمم سر دل یک یک به رخها بر نبشت
گوییا با اشک بیرون میرود اسرار من
رخت ازین شهرم به صحرا برد میباید که شب
مردم اندر زحمتند از نالهٔ بسیار من
گر نه آب چشم سیل انگیز من مانع شود
هر شبی شهری بسوزد آه آتشبار من
همچو یاقوتست اشکم، تا خیال لعل او
آشنایی میکند با دیدهٔ بیدار من
من ز تیمارش چنان گشتم که نتوان گفت و او
خود نمیپرسد که: حالت چیست؟ ای بیمار من
ز اوحدی هجران او کوتاه کردی دست زود
گر به گوش او رسیدی نالهای زار من
#اوحدی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زان سبب شادی نمیگردد به گرد کار من
اشک چشمم سر دل یک یک به رخها بر نبشت
گوییا با اشک بیرون میرود اسرار من
رخت ازین شهرم به صحرا برد میباید که شب
مردم اندر زحمتند از نالهٔ بسیار من
گر نه آب چشم سیل انگیز من مانع شود
هر شبی شهری بسوزد آه آتشبار من
همچو یاقوتست اشکم، تا خیال لعل او
آشنایی میکند با دیدهٔ بیدار من
من ز تیمارش چنان گشتم که نتوان گفت و او
خود نمیپرسد که: حالت چیست؟ ای بیمار من
ز اوحدی هجران او کوتاه کردی دست زود
گر به گوش او رسیدی نالهای زار من
#اوحدی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چنان ز پند شما ناصحان زمین گیرم
که گر دوباره نصیحت کنید، می میرم
مرا به خویشتن خویش وانهید که من
نه از قبیله ی زهدم ، نه اهل تزویرم...
ُ#محمد_سلمانی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
که گر دوباره نصیحت کنید، می میرم
مرا به خویشتن خویش وانهید که من
نه از قبیله ی زهدم ، نه اهل تزویرم...
ُ#محمد_سلمانی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اندر سرم ار عقل و تمیز است توئی
وانچ از من بیچاره عزیز است توئی
چندانکه به خود مینگرم هیچ نیم
بالجمله ز من هر آنچه چیز است توئی
#حضرت_مولانا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
وانچ از من بیچاره عزیز است توئی
چندانکه به خود مینگرم هیچ نیم
بالجمله ز من هر آنچه چیز است توئی
#حضرت_مولانا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کاش می شد دفـتر نا گفته ها را باز کرد
شکـوه ی پنهــان دل را ناگهــان آغاز کرد
کاش می شد در خیابان زیر چتر همدلی
دل تپیدن های آنی را به عشق ابراز کرد
کاش می شد بارها مِثل کبوتر های جـلد
زیـر سقف ِ آسمان تا بیکــران پـرواز کرد
کاش میشد در میان کوهی از ایکاش ها
لااقل با نغمـه ی نی سوز دل را ساز کرد
کاش میشد در پس ِانبوه جنگل مثل قو
جفت خـود را در کنـار بـرکه ها آواز کرد
کاش میشد از درِ دروازه ی قرآن گذشت
دیدن ازشهر قشنگ خواجه ی شیراز کرد
کاش میشد در بهاران مِثل دستان ِنسیم
چهـره ی بانو عسل را با نوازش ناز کـرد
#علی_قیصری
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شکـوه ی پنهــان دل را ناگهــان آغاز کرد
کاش می شد در خیابان زیر چتر همدلی
دل تپیدن های آنی را به عشق ابراز کرد
کاش می شد بارها مِثل کبوتر های جـلد
زیـر سقف ِ آسمان تا بیکــران پـرواز کرد
کاش میشد در میان کوهی از ایکاش ها
لااقل با نغمـه ی نی سوز دل را ساز کرد
کاش میشد در پس ِانبوه جنگل مثل قو
جفت خـود را در کنـار بـرکه ها آواز کرد
کاش میشد از درِ دروازه ی قرآن گذشت
دیدن ازشهر قشنگ خواجه ی شیراز کرد
کاش میشد در بهاران مِثل دستان ِنسیم
چهـره ی بانو عسل را با نوازش ناز کـرد
#علی_قیصری
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آن بلال صدق در بانگ نماز
حی را هی همیخواند از نیاز
تا بگفتند ای پیمبر نیست راست
این خطا اکنون که آغاز بناست
ای نبی و ای رسول کردگار
یک مؤذن کو بود افصح بیار
عیب باشد اول دین و صلاح
لحن خواندن لفظ حی عل فلاح
خشم پیغمبر بجوشید و بگفت
یک دو رمزی از عنایات نهفت
کای خسان نزد خدا هی بلال
بهتر از صد حی و خی و قیل و قال
وا مشورانید تا من رازتان
وا نگویم آخر و آغازتان
گر نداری تو دم خوش در دعا
رو دعا میخواه ز اخوان صفا
#مولانا
#آ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
حی را هی همیخواند از نیاز
تا بگفتند ای پیمبر نیست راست
این خطا اکنون که آغاز بناست
ای نبی و ای رسول کردگار
یک مؤذن کو بود افصح بیار
عیب باشد اول دین و صلاح
لحن خواندن لفظ حی عل فلاح
خشم پیغمبر بجوشید و بگفت
یک دو رمزی از عنایات نهفت
کای خسان نزد خدا هی بلال
بهتر از صد حی و خی و قیل و قال
وا مشورانید تا من رازتان
وا نگویم آخر و آغازتان
گر نداری تو دم خوش در دعا
رو دعا میخواه ز اخوان صفا
#مولانا
#آ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
غزل رسید به تو، واژهها بلند شدند
و از زلالیِ چشم تو بهره مند شدند
به سوی روح تو معنا گریخت چون آهو
شکارچی شدم و بیتها کمند شدند
دو گوشواره شدند و به گوشت افتادند
به دور دست تو پیچیده، دستبند شدند
مداد و کاغذ و میز و اتاق رقصیدند
و گرم شادی و شور و بگو بخند شدند
نخند! قصّهی تشخیص و استعاره جداست
قسم به تو -به خدا- "عاشقت شدند" شدند
بیا و رونق این محفل صمیمی باش
که از حضور تو این جمع سربلند شدند...
#سیامک_بهرامپرور
#غ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
و از زلالیِ چشم تو بهره مند شدند
به سوی روح تو معنا گریخت چون آهو
شکارچی شدم و بیتها کمند شدند
دو گوشواره شدند و به گوشت افتادند
به دور دست تو پیچیده، دستبند شدند
مداد و کاغذ و میز و اتاق رقصیدند
و گرم شادی و شور و بگو بخند شدند
نخند! قصّهی تشخیص و استعاره جداست
قسم به تو -به خدا- "عاشقت شدند" شدند
بیا و رونق این محفل صمیمی باش
که از حضور تو این جمع سربلند شدند...
#سیامک_بهرامپرور
#غ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صد چو عالم در نظر پیدا کند
چون که چشمت را به خود بینا کند
#مثنوی_مولانا
اگر به عنایت خداوند بتوانی خود حقیقی ات را بشناسی, صد عالم در نظرت پدیدار خواهد شد.
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چون که چشمت را به خود بینا کند
#مثنوی_مولانا
اگر به عنایت خداوند بتوانی خود حقیقی ات را بشناسی, صد عالم در نظرت پدیدار خواهد شد.
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به خـــداوند نـــگاه تو قســـم ، دلتنگم
و به چشمان سیاه تو قسم ، دلتنگم
صورتت مـــاه دلارای شب تــــــاریکم
به همان صورت ماه تو قسم دلتنگم
گرچه از حسرت دیرینه ی خود میگویی
من به ان حسرت و اه تو قسم دلتنگــم
اینکه در عشق خودت حس گناهی داری
به همـــان حس گنــاه تــو قســم ، دلتنگم
مانده ام اینکه بخواهی و نخواهی من را
به همین خواه و نخواه تو قــسم دلتنگم
ای که هر جا گل زیبا سر زلفت داری
به گل زلف ســیاه تو قســم ، دلتنگم
دل سرگشته ی من مانده به راهت گل من
بـــه دل مانـــــده به راه تـــو قســــم دلتنگــــم
#اسماعیل_حاج_علیان
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
و به چشمان سیاه تو قسم ، دلتنگم
صورتت مـــاه دلارای شب تــــــاریکم
به همان صورت ماه تو قسم دلتنگم
گرچه از حسرت دیرینه ی خود میگویی
من به ان حسرت و اه تو قسم دلتنگــم
اینکه در عشق خودت حس گناهی داری
به همـــان حس گنــاه تــو قســم ، دلتنگم
مانده ام اینکه بخواهی و نخواهی من را
به همین خواه و نخواه تو قــسم دلتنگم
ای که هر جا گل زیبا سر زلفت داری
به گل زلف ســیاه تو قســم ، دلتنگم
دل سرگشته ی من مانده به راهت گل من
بـــه دل مانـــــده به راه تـــو قســــم دلتنگــــم
#اسماعیل_حاج_علیان
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀