شمیم نو بهارانی تو آن زیبای جانانی
نسیم صبح فروردین عروس شهر کنعانی
صفا بخش دل زارم تو هستی ماه نورانی
در این دنیای وانفسا همیشه گرم و تابانی
چها گویم از آن سیما از آن چشمان بی همتا
خلوص آب و آیینه صفای شور ِ بارانی
مثال آن غزال مست می چرخد درون دشت
و َ یا آن بلبل عاشق زمستان هم غزلخوانی
منم عاشق ترین عاشق ز هر اندیشه ای فارغ
تو هستی فاتح جانم به قلبم شاه و سلطانی
بری از کبر و خودخواهی نماد عشق و زیبایی
تو آن شهزاده ی رویا تو لعلی از بدخشانی
#فهیمه_خلیلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نسیم صبح فروردین عروس شهر کنعانی
صفا بخش دل زارم تو هستی ماه نورانی
در این دنیای وانفسا همیشه گرم و تابانی
چها گویم از آن سیما از آن چشمان بی همتا
خلوص آب و آیینه صفای شور ِ بارانی
مثال آن غزال مست می چرخد درون دشت
و َ یا آن بلبل عاشق زمستان هم غزلخوانی
منم عاشق ترین عاشق ز هر اندیشه ای فارغ
تو هستی فاتح جانم به قلبم شاه و سلطانی
بری از کبر و خودخواهی نماد عشق و زیبایی
تو آن شهزاده ی رویا تو لعلی از بدخشانی
#فهیمه_خلیلی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بخند، خنده سلامِ زبان مشترک است
که در تمام جهان یک نشان مشترک است
زمان گفتنِ آرامِ دوستت دارم
جواب آینهها یک بیان مشترک است
بخند، خنده بهار است... خنده خورشید است
برای تازهشدن یک جهان مشترک است
برای شاد شدن یک بهانه پیدا کن
که خنده حاصل یک ناگهان مشترک است
بخند، خنده به لبهای ناز میآید
شرابِ شعر در این استکان مشترک است
برای شادی گنجشکهای بیسامان
کتابِ دست تو یک آشیان مشترک است
همین که زنده و آرام و سادهای، کافیست
که زندگانی یک داستان مشترک است...
#نغمه_مستشار_نظامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که در تمام جهان یک نشان مشترک است
زمان گفتنِ آرامِ دوستت دارم
جواب آینهها یک بیان مشترک است
بخند، خنده بهار است... خنده خورشید است
برای تازهشدن یک جهان مشترک است
برای شاد شدن یک بهانه پیدا کن
که خنده حاصل یک ناگهان مشترک است
بخند، خنده به لبهای ناز میآید
شرابِ شعر در این استکان مشترک است
برای شادی گنجشکهای بیسامان
کتابِ دست تو یک آشیان مشترک است
همین که زنده و آرام و سادهای، کافیست
که زندگانی یک داستان مشترک است...
#نغمه_مستشار_نظامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اوقات خوش آن بود ک بادوست ب سرشد
باقی همه بی حاصلگی وبی خبری بود...!
❤❤❤❤❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باقی همه بی حاصلگی وبی خبری بود...!
❤❤❤❤❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
اما خنده ات که رها می شود
و پروازکنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید
عشق من، خنده تو
در تاریکترین لحظه ها می شکند
و اگر دیدی، به ناگاه خون من
بر سنگفرش خیابان جاری است بخند،
زیرا خنده تو
برای دستان من شمشیری است آخته.
بخند بر شب بر روز،
بر ماه بخند
بر پیچاپیچ خیابان های جزیره،
بر این پسر بچه کمرو که دوستت دارد
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند
نان را، هوا را روشنی را،
بهار را از من بگیر اما خنده ات را هرگز!
تا چشم از دنیا نبندم
#پابلو_نرودا
مترجم احمد پوری
.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اما خنده ات که رها می شود
و پروازکنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید
عشق من، خنده تو
در تاریکترین لحظه ها می شکند
و اگر دیدی، به ناگاه خون من
بر سنگفرش خیابان جاری است بخند،
زیرا خنده تو
برای دستان من شمشیری است آخته.
بخند بر شب بر روز،
بر ماه بخند
بر پیچاپیچ خیابان های جزیره،
بر این پسر بچه کمرو که دوستت دارد
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند
نان را، هوا را روشنی را،
بهار را از من بگیر اما خنده ات را هرگز!
تا چشم از دنیا نبندم
#پابلو_نرودا
مترجم احمد پوری
.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل به هیچ عشقی نمیبندم، خیالت جمعِ جمع
از تمام شهر دل کندم، خیالت جمعِ جمع
بال پرواز مرا خواهی بچین، خواهی نچین
تا ابد بر خویش پابندم، خیالت جمعِ جمع
آینه، گاهی برایم نقش بازی میکند
من به رویش هم نمیخندم، خیالت جمعِ جمع
جمع ما با هم عددهایی حسابی نیستند
کم شدن را آرزومندم، خیالت جمعِ جمع
گُر گرفته پیرهن از داغ دل، امّا ببین!
لب فرو بستم؛ دماوندم، خیالت جمعِ جمع
تیشه را از ریشهام بردار، لازم نیست که!
پاره شد زنجیرِ پیوندم، خیالت جمعِ جمع
گرچه چشمان مرا در اشک غلتان کرد و رفت
من در این برکه نمیگَندم، خیالت جمعِ جمع...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تمام شهر دل کندم، خیالت جمعِ جمع
بال پرواز مرا خواهی بچین، خواهی نچین
تا ابد بر خویش پابندم، خیالت جمعِ جمع
آینه، گاهی برایم نقش بازی میکند
من به رویش هم نمیخندم، خیالت جمعِ جمع
جمع ما با هم عددهایی حسابی نیستند
کم شدن را آرزومندم، خیالت جمعِ جمع
گُر گرفته پیرهن از داغ دل، امّا ببین!
لب فرو بستم؛ دماوندم، خیالت جمعِ جمع
تیشه را از ریشهام بردار، لازم نیست که!
پاره شد زنجیرِ پیوندم، خیالت جمعِ جمع
گرچه چشمان مرا در اشک غلتان کرد و رفت
من در این برکه نمیگَندم، خیالت جمعِ جمع...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#خویش_را
اندک اندک از کلامت ، پروریدم خویش را ،
بسکه هستی روح پرور ، در تو دیدم خویش را ،
میدهد گلبرگ چشمانت ، به گلشن ها صفا ،
آن چنان بر دل نشستی ، تا ندیدم خویش را ،
از نگاه تو سیاهی ، کی بُوَد ممکن مرا ؟
در نوای خُرم انگیزت ، شنیدم خویش را ،
اندر ان چشم سیاهت ، چیست ان ناز نگاه ،
از نگاهت لحظه لحظه ، آفریدم خویش را ،
از طلوع مهر رویت عشق میتابد زمین ،
در حریم حضرتت از خود بریدم خویش را ،
گفتم از هجران تو ، شعری سُرایم تا سحر ،
اندر این وادی بماندم ، تا رهیدم خویش را ،
یوسف مصرم ... نبود بازارِ مصرم مشتری ،
شرمسار خویش گشتم ، تا خریدم خویش را ،
گفته بودی صبر باید ، در طریق عاشقی ،
#راحمم کی میتوانم ؟ آزمودم خویش را ،
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اندک اندک از کلامت ، پروریدم خویش را ،
بسکه هستی روح پرور ، در تو دیدم خویش را ،
میدهد گلبرگ چشمانت ، به گلشن ها صفا ،
آن چنان بر دل نشستی ، تا ندیدم خویش را ،
از نگاه تو سیاهی ، کی بُوَد ممکن مرا ؟
در نوای خُرم انگیزت ، شنیدم خویش را ،
اندر ان چشم سیاهت ، چیست ان ناز نگاه ،
از نگاهت لحظه لحظه ، آفریدم خویش را ،
از طلوع مهر رویت عشق میتابد زمین ،
در حریم حضرتت از خود بریدم خویش را ،
گفتم از هجران تو ، شعری سُرایم تا سحر ،
اندر این وادی بماندم ، تا رهیدم خویش را ،
یوسف مصرم ... نبود بازارِ مصرم مشتری ،
شرمسار خویش گشتم ، تا خریدم خویش را ،
گفته بودی صبر باید ، در طریق عاشقی ،
#راحمم کی میتوانم ؟ آزمودم خویش را ،
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است
خانه چون تاریک شد بینا و نابینا یکی است
نیست مجنون را ز شور عشق پروای تمیز
گردباد و محمل لیلی درین صحرا یکی است
نیست تدبیر خرد را در جهان عشق کار
ناخدا و تخته کشتی درین دریا یکی است
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خانه چون تاریک شد بینا و نابینا یکی است
نیست مجنون را ز شور عشق پروای تمیز
گردباد و محمل لیلی درین صحرا یکی است
نیست تدبیر خرد را در جهان عشق کار
ناخدا و تخته کشتی درین دریا یکی است
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر شبهاے جانڪاهِ بےتُو بودن
بگذارد
اِےْ معطَّرِ پاڪدامن!
در سپیدهدَمے
از بیتوتہ در بیغولہهاے دلتنگے
گذار خواهم ڪَرد
تا همراهِ هم
سایہے سرخِ سَرو وُ
گُلِ هزاران گُلبرگِ اهورایے را
ڪہ در یڪ مکانِ نازَمان
مخفے ڪَرده بودیم،
بہ آغلِ آغوشِ تُو بازگَردانیم...!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگذارد
اِےْ معطَّرِ پاڪدامن!
در سپیدهدَمے
از بیتوتہ در بیغولہهاے دلتنگے
گذار خواهم ڪَرد
تا همراهِ هم
سایہے سرخِ سَرو وُ
گُلِ هزاران گُلبرگِ اهورایے را
ڪہ در یڪ مکانِ نازَمان
مخفے ڪَرده بودیم،
بہ آغلِ آغوشِ تُو بازگَردانیم...!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان ؟
مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان
دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم
از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان
بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی
اسمی که به او بود سزا بود زمستان
#جعلی_سعدی
#شاعر_اصلی_مجتبی_حیدری👉
#صـبح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان
دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم
از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان
بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی
اسمی که به او بود سزا بود زمستان
#جعلی_سعدی
#شاعر_اصلی_مجتبی_حیدری👉
#صـبح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قوت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفت
نقش خوارزم و خیال لب جیحون میبست
با هزاران گله از ملک سلیمان میرفت
میشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همیدیدم و از کالبدم جان میرفت
چون همیگفتمش ای مونس دیرینهٔ من
سخت میگفت و دلآزرده و گریان میرفت
گفتم: اکنون، سخنِ خوش، که بگوید با من؟
کـآن شکرلَهجهی خوشخوانِ خوشالحان میرَفت
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان میرفت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان میرفت
#حافظ
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
متنفر شده از بنده گریزان میرفت
نقش خوارزم و خیال لب جیحون میبست
با هزاران گله از ملک سلیمان میرفت
میشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همیدیدم و از کالبدم جان میرفت
چون همیگفتمش ای مونس دیرینهٔ من
سخت میگفت و دلآزرده و گریان میرفت
گفتم: اکنون، سخنِ خوش، که بگوید با من؟
کـآن شکرلَهجهی خوشخوانِ خوشالحان میرَفت
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان میرفت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان میرفت
#حافظ
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییز دلتنگیست
کجایی صبح من؟ شامِ ملالانگیز دلتنگیست
کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟
به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست
اگر چیزی به دست آوردهام از عشق، میبخشم
غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کجایی صبح من؟ شامِ ملالانگیز دلتنگیست
کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟
به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست
اگر چیزی به دست آوردهام از عشق، میبخشم
غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کوله باری بسته ام از جامه های آرزو
بغض سنگین گلو را بی صدا باید کشید
من که مست از بادهٔ جامِ نگاهت گشته ام
درد اگر از #یار باشد بی دوا باید کشید.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بغض سنگین گلو را بی صدا باید کشید
من که مست از بادهٔ جامِ نگاهت گشته ام
درد اگر از #یار باشد بی دوا باید کشید.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به یاد داشته باشید که کامل نبودن،
اشتباه کردن و شکست خوردن
بخشی از انسان بودن است
پذیرش جایزالخطا بودن انسان
یعنی پس از شکست
احساس بیارزشی نکنید؛
میتوانید از هر تجربه به نفع خود
بهره بگیرید و از آن درسی بیاموزید...
#جولی_اسمیت
#چرا_تا_به_حال_کسی_اینها_را_به_من_نگفته_بود
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اشتباه کردن و شکست خوردن
بخشی از انسان بودن است
پذیرش جایزالخطا بودن انسان
یعنی پس از شکست
احساس بیارزشی نکنید؛
میتوانید از هر تجربه به نفع خود
بهره بگیرید و از آن درسی بیاموزید...
#جولی_اسمیت
#چرا_تا_به_حال_کسی_اینها_را_به_من_نگفته_بود
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در آتشم از عشق تو
گویا نشانی از شعله نیست
تو را من در فال حافظ دیدهام!
یادم نیست.
شاید در بیستون فرهاد دیدهام!
یادم نیست.
اصلا تو با اهل عشق فرق داری
شبیه یک معجزه پر رمز و رازی
دوست داشتنت را
مهر و موم بر لب کردهام.
از حوالی من نرم نرمک گذشتی
عشوه کردی خرامان گذشتی
من عاشق آن لبخند ریزت شدهام
من و این حال عجیب و خواستنت
تو چرا با ممنوعه بودن آمدی؟!
#دلنوشته
#حسین_لطیفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گویا نشانی از شعله نیست
تو را من در فال حافظ دیدهام!
یادم نیست.
شاید در بیستون فرهاد دیدهام!
یادم نیست.
اصلا تو با اهل عشق فرق داری
شبیه یک معجزه پر رمز و رازی
دوست داشتنت را
مهر و موم بر لب کردهام.
از حوالی من نرم نرمک گذشتی
عشوه کردی خرامان گذشتی
من عاشق آن لبخند ریزت شدهام
من و این حال عجیب و خواستنت
تو چرا با ممنوعه بودن آمدی؟!
#دلنوشته
#حسین_لطیفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گیسو شراب دختر اردیبهشت ماه
ای آفتاب در خم موی تو زا براه
ای روشنی قامت خورشید چشم تو
ای چهره ی تو نیمه ی پنهان قرص ماه
ای گونه ات تلنگر باران روی برگ
رویای خیس پلک شما خواب آبراه
ای شاه بیت قصر غزل شعر ماندگار
ای سطر های در نوسان روی مد آه
یک شهر در محاصره ی تار موی توست
کشتار دسته جمعی این جمعه ی سیاه
این بار هم برای شما شعر گفته ام
اما دوباره لذت تکرار اشتباه ...
#امیر_تقیلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای آفتاب در خم موی تو زا براه
ای روشنی قامت خورشید چشم تو
ای چهره ی تو نیمه ی پنهان قرص ماه
ای گونه ات تلنگر باران روی برگ
رویای خیس پلک شما خواب آبراه
ای شاه بیت قصر غزل شعر ماندگار
ای سطر های در نوسان روی مد آه
یک شهر در محاصره ی تار موی توست
کشتار دسته جمعی این جمعه ی سیاه
این بار هم برای شما شعر گفته ام
اما دوباره لذت تکرار اشتباه ...
#امیر_تقیلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غزل گره عشق خدا✨
چشم یاهو که نظر بر دل ما بگشاید
گره از کار دلت ؛ عشق خدا بگشاید
چون که باران بزند بر ره دلدادگی ات
اشک غم قفل در آن مژه ها بگشاید
می ساقی چو بریزد به همان ساغر ما
ساقی مست ؛ در میکده ها بگشاید
غم اگر بار سفر بسته ز عالم بدرود
خنده از غنچهٌ گل ؛درهمه جا بگشاید
این جهان پر شده از شوکت ربانی او
چون نسیم سحری باد صبا بگشاید
حذر از مهر نکن مهر خدا موهبتست
شربت شهد گلان؛ بر تو سوا بگشاید
مرهم دل که دوایش همه جا میجویی
نفس صبح سحرگاه ؛ که هوا بگشاید
آیت عشق؛ فقط تربت سر منزل دل
که ثریا تو ببین؛ عشق کجا بگشاید
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشم یاهو که نظر بر دل ما بگشاید
گره از کار دلت ؛ عشق خدا بگشاید
چون که باران بزند بر ره دلدادگی ات
اشک غم قفل در آن مژه ها بگشاید
می ساقی چو بریزد به همان ساغر ما
ساقی مست ؛ در میکده ها بگشاید
غم اگر بار سفر بسته ز عالم بدرود
خنده از غنچهٌ گل ؛درهمه جا بگشاید
این جهان پر شده از شوکت ربانی او
چون نسیم سحری باد صبا بگشاید
حذر از مهر نکن مهر خدا موهبتست
شربت شهد گلان؛ بر تو سوا بگشاید
مرهم دل که دوایش همه جا میجویی
نفس صبح سحرگاه ؛ که هوا بگشاید
آیت عشق؛ فقط تربت سر منزل دل
که ثریا تو ببین؛ عشق کجا بگشاید
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب ها چو روزها ز صفای تو روشن است
بوها چو رنگ ها به هوای تو روشن است
کوثر بهشت حور بهشتی لطافتی
چون موج،تار تار قبای تو روشن است
یک موی بر تن تو کدورت پذیر نیست
صبح دمیده ای،همه جای تو روشن است
#ناظم_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوها چو رنگ ها به هوای تو روشن است
کوثر بهشت حور بهشتی لطافتی
چون موج،تار تار قبای تو روشن است
یک موی بر تن تو کدورت پذیر نیست
صبح دمیده ای،همه جای تو روشن است
#ناظم_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀