💖کافه شعر💖
2.21K subscribers
4.22K photos
2.75K videos
11 files
901 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#تا_به_کی؟

بس کن ای دیوانه دل ، دیوانه بودن تا به کی ؟
برده ای ارام ما ... مستانه بودن تا به کی ؟

در به در کردی مرا ، از خانه وُ کاشانه ام ،
در دیار بیدلان  ، افسانه بودن تا به کی ؟

از چه رو در ماتم او ، پای در گِل مانده ای ،
عشق بی تدبیر را ، جانانه بودن تا به کی ؟

رفت تا از غم بسوزد ،  جان ما تا روز حَشر ،
صد زبان از بهر او ، چون شانه بودن تا به کی ؟

وه چه غوغاست در این خانه ی ویرانه ی من ،
تا سحر لب بر لب پیمانه بودن تا به کی ؟

دفتر اورا ببند وُ ، هرچه شعر است پاره کن ،
دیده را مستور دار ، دیوانه بودن تا به کی ؟

خویش را #راحم مکن پروانه ی شمع خموش ،
بی ثمر تا صبحدم پروانه بودن تا به کی ؟


#راحم__تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای هجر تو ،،، تقدیر من ،،،، ای عذر تو تعذیرمن ،
ای مرشدو ،، ا‌ی پیر من ،، ای روز وشب تد بیر من،


صد دل نهادم در رهت ،،،، گو مشکل و،، تقصیر من ،
کاری که با من می کنی ؟ با دشمنانت می کنی؟


#راحم_تبریزی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.#این_دل

ز جام عشق شد ، مستانه این دل ....
میان عاشقان ، ،  دیوانه این دل ،

دلم خون بود با ساغر تهی گشت ...
نوشت بر لوح جان افسانه این دل ،

تنم از عشق چون مویی شد از هجر ....
ز هر ویرانه ای ،  ویرانه این دل ،

مپرسید از دلم مقصود چون بود ؟
به دام عشق شد ، بی دانه این دل ،

ز دست دل شدم .. مجنون و رسوا ...
در این بازار گه ، بیگانه این دل ،

هزاران کان مِهر ، در دل نهفته ست ...
مقیم کعبه و ،  دردانه این دل ،

ندارد هیچ پیوندی ،  جز اتش ...
از این عالم جدا ، پروانه این دل ،

چه حالی دارم امشب از دل خویش ...
گهی ساغر گهی  ، پیمانه این دل ،

به چشم تر نوشتم این غزل را ....
به نزد عارفان فرزانه این دل ،

بخوان#راحم غزل بر این دل زار ...
"فلاکت دل " ، مصیبت خانه این دل ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#شب_بخیر

شب بخیر ای عشق من ای غنچه ی بستان من ،
شب بخیر .. ای نور دیده ، ای شه و سلطان من ،

بهر تشریف خیالت جان و دل آماده است ...
جان فدای آن خیالت ... ای گل ریحان من ،

منکه معذورم خیالت خواب ما را برده است ...
ای مرا  از خواب خوشتر ... ای امید جان من ،

من نیاسودم ز عشقت مستم و دیوانه ام ...
شب به خیر ای مستی من قصه ی هجران من ،

در تماشای تو هستم به تو می اندیشم ...
ای ز صد مهتاب خوشتر ، ای مَهِ تابان من ،

زان دو چشم خفته دارم صد هزاران خاطره ...
شب به خیر ، ای نعمت هستیِِّ بی پایان من

کاش بی روی تو یک لحظه نمی رفت ز عمر ...
ای بهشت و حور من ، ای کوثر رضوان من ،

خوبتر از تو کجا باشد ؟ ز خوبان خوبتر .
ای ز ماه هم خوشترین ،  ای بهتر از خوبان من ،

فارغ از صد خانقاهم ، فارغ از ، دیر مغان ...
شب به خیر ای روشنی بخش همه ایمان من ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

چشم مستِ دلبرم ، رخسار جانان ارزوست
از لب شیرینِ آن ، قند فراوان ارزوست ،

دوش در خوابم بیامد آن صنم با جام عشق ،
خواب دوشین وُ صنم ، صهبای آن جان آرزوست ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

تو عاشقانه ترین شعری وُ ، بهار منی ...
زبان شعر من هستی ، گل و هَزار منی ،

بیا بیا ز تو مستم ، بیا که خمّارم ...
بیا که جام شرابی. ، بیا که یار منی ،

تو باده ی لطفی ‌، تو سایه ی سحری ...
بیا که لعبت نازی .... بیا ، قرار منی ،

حدیث عشق تو است ، چکیده ی شعرم ...
چه ها بگویمت ای عشق ، که اعتبار منی ،

تو عطر ناب بهاری ، تو سرمه ی چشمی ...
تو یوسف دگر هستی ، تو غمگسار منی ،

ز سوز عشق تواست ، قصیده و غزلم ...
تو بوی عنبر و عودی ، تو خوش نگار منی ،

هزار فسانه شنیدم ز لیلی و مجنون ...
تو قصه ی دگر هستی تو انتظار منی ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
#نجوا

مست آمدم مست آمدم آن یار را پیدا کنم ...
آن آفتاب عشق را.  ، با صد نوا نجوا کنم ،

نی از کسی حاصل مرا ، نی بر کسی مایل مرا ...
جامم بده جامم بده ، تا خویش را حاشا کنم ،

از خویش رَستَم رَسته تر جانم ز خسته خسته تر ...
می جویمش پیوسته تر زآن عشق را سودا کنم ،

این بار با صدها نطر با چشم تر شب تا سحر ...
از هر زمان حالم بتر ، معشوق را شیدا کنم ،

جان طالب دیدار او ، آن قامت و رخسار او ...
از دیده ی خَمّار او. ، شور دگر بر پا کنم ،

دیوانه ی دلخون شدم ، افسانه ی محزون شدم ...
از عشق او مجنون شدم ، تا خویش را رسوا کنم ،

از طلعت زیبای او ، صد جان ودل شیدای او ...
از سایه ی بالای او ، بی گفتگو غوغا کنم ،

ساقی بر افکن پرده را ، خمّار کن افسرده را ...
در دل صدای مرده ی را ، گیراتر از گیرا کنم ،

#راحم چه می جویی نشان ، صد بوستان از ما نشان ،
در دیده ی اهل عیان ، خاموش را گویا کنم ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

بی روی تو شب ، سحر ندارد ....
جان بی تو دگر ، ثمر ندارد ،

از هجر تو هستی ام فنا رفت ...
صد ها غزلم ، اثر ندارد ،

چشمی که ز چشم تو مصفاست ...
بر باغ و چمن نظر ندارد

از عشق تو دل ،  مست و خرابست ...
از جام لبت ، خبر ندارد ،

تا روی تورا ندیده است دل ...
این ابر سیه ، گذر ندارد ،

#راحم دل تو چه بی قرار است ...
بویی  ،  ز بهارِ تر ندارد ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


لذت حسرت تو ، بِه بُوَد از یار دگر ...
میکَشم بار غمت ، رنج مده ، بار دگر ،


سر نوشتم را ز هجرانت نوشتند و فراق ..
کاش درمان مینوشتند و ، نشد کار دگر ،



#راحم_تبریزی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#بخوان

بخوان شعری صدایت دلنواز است ....
بخوان در نغمه ات سوز و گداز است ،

بهای صوت تو ، نی جان و دل هست ..
نوایت را سجود است و نماز است ،

بخوان با من ز لیلی و زمجنون ،
چو مجنونم نوایت را نیاز است ،

به باغ لاله و گل ، رونقی دِه .....
شقایق هم چو عاشق پاکباز است ،

حریم دل نه جای شور و غوغاست ...
بخوان اهسته سوزت جانگداز است ،

بخوان بر مرغ جانم بال و پر دِه ...
بِپرّانم به اوجم ... ره دراز است ،

دلم از تیغ هجرانت دو نیم است ...
فدای چشم تو ، نی وقت ناز است ،

بخوان از شعر مولا ، .... شیخ تبریز ...
که رند و صوفی و عارف ، مُجاز است ،

چو شمع از درد هجران می گدازم ...
بخوان از عشق ،  #راحم پاکباز است ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.#چه_امید_است؟

مارا دگر از بی بصران را چه امیدست ؟
در کوی تو از  ، رهگذران را چه امیدست ؟

صد ها به برت ، از من دیوانه خبر نیست ...
در کوی تو از  ،  بی خبران را چه امیدست ؟

مُردَم به درت خاک وجودم به هوا رفت ،
از ما که گذشت  ، آن دگران را چه امیدست ؟

جز من که بُوَد خاک درت سجده نماید؟  ...
پیش آی بگو .. کج نظران را چه امیدست ؟

صد نامه نوشتیم و ، جوابی نگرفتیم ...
از توست چنین    ، نامه رسان را چه امیدست ؟

هرروز جدا گشتی و ،  صد فاصله افتاد ...
من خاک شدم ، خون جگران را چه امید ست ؟

کوته کنم این قصه ،  نیارزد به بیانی ...
عشاق تو وُ .. ،  در به دران راچه امیدست ؟

شستم همه چشمم ز تو و مستی چشمت ،..
از جور تو ، ان جامه دران را چه امید ست ؟

آه از دل سنگِ تو وُ ،  ان گوش گرانت ..
با ان دل تو ،  گوش گران را ، چه امیدست ؟

پا بوس تو بودم به سر کوچه و بازار ...
#راحم به فنا ، ان دگران را چه امید ست ؟
.

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#سائل_گریان

ای دل مشکن دیگر پیمانه وُ پیمان را ،
بی یار نه خوش باشد شبهای گلستان را ،

بی رنج رسانیدت با عشق به هر کامی ،
بی جهد رهانیدی آن زلف پریشان را ،

حق است برای تو فریاد شب هجران ،
چون قدر ندانستی آن مرغ خوش الحان را ،

ای عقل بد اندیشم از توست چنین زارم ،
بر پای همی دارم صد خار بیابان را ،

گلزار امیدم سوخت از جور و جفای تو ،
بر دشت جنون بردی آن گوهر مرجان را ،

هردم دل محزونم بر خاک درش نالد ،
بشنو سخنم بشنو بی او چکنم جان را ،

دیریست که میسوزد چون شمع سراپایم ،
از دست پشیمانی از آخِر و پایان را ،

منعم مکن ای جانم هر چند خطا کردم ،
ای طوطی شکّر بار بگشا لب خندان را ،

#راحم ز خیال تو عمریست که دلخونست ،
بر بارگهت بخشا این سائل گریان را ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

تو را به عشق قسم ، دگر مرنجانم ...
هوای کوی تو دارم ، تویی همه جانم ،

هزار بار مرا رانده ای ، ملالی نیست ...
هزار بار تو را گفته ام که بی تو نتوانم ،

ز بس که اشتیاق تو دارم ز خود بریدم من ...
نه بر کسی نطری وُ ، نه در گلستانم ،

کجا گمان ببرم ، کجا روم بی تو ؟
شکسته بال تو هستم به سینه ویرانم ،

ز هجر تو گر سینه می دَرَم سهلست ،
فقیر عشق تو هستم به دیده گریانم ،

هماره با مِی و باده به یاد تو مستم ،
بیا ، بیا ، که به پایت ، فتاده قربانم ،

حذر کن ای شه خوبان چنین جفا تاکی ؟
هزار پند بگویی ، ز عشق حیرانم ،

به هر نفس که بِرَم پیش بسی فراق افتد ...
اسیر دام تو هستم. ، دگر نپرّانم ،

نظر به صورت زردم مکن که فصل پاییزم ...
هزار پاره گشته دلم ، بدان پریشانم ،



#راحم_تبریزی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#کاروان

لیلیم در کاروان وُ  کاروان  گم کرده اَم ،
ماه  را اندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،

با خیالِ روی او مَستانه رفتم  سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،

با‌غِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان‌ ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم

مَستم وُ ، آهسته میگویم ، که مَستِ آن بُتم
آنچنان مَستم  که راهِ خانمان ، گم  کرداَم ،

ریسمانی بود ما را چون پُلی اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را در میان ، گم کرده اَم

درشبِ تارم چوشمعی ، محفلم را نور بود
شمع را ، از بختِ بَد  با شمعدان گم کرده اَم

کُنجِ عزلَت مانده اَم راز ونمازم یاد اوست
بی وضو ، با چشمِ تَر  ، آبِ روان گم کرده اَم

بعداز این دیگر چه شعری وُ ، چه حرفی و غزل
مات وُ خاموشم زبان را در دهان ،گم کرده اَم

عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ  درختِ اَرغوان ، گم  کرده اَم

سینه را  کردم  سپر ، بر ناوکِ مُژگان  او
تیرِ جانان را ز آن اَبرو کمان گم کرده اَم

#راحمم ، در پیش جانان روسیاهم روسیاه
خویش را در آستانِ جان جان گم کرده اَم

#راحم_تبریزی ( فرجیان )

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

تفسیر آن جمالت ، سخت است ، از زبانم ،،
ذکر کمالت ای گل ، در این زبان ، نگنجد ،

سهو است ، اگر بدانی ، ما مِی پرست و مستیم ،
جز باده از لبانت ، در این دهان ، نگنجد ،

گر خیره شد دوچشمم ، بر چشم تو ، خطا نیست ،
کین گفتگوی عشق است ، در ، ترجمان ، نگنجد ،،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

نازنینا نظری کن ، که به جان آمده ام ،
دگر از هجر تو بر  حرف و بیان آمده ام ،

صبر ایوب ندارم که کنم صبر دگر ،
یاری ام کن  به درت ، ناله کنان آمده ام ،

منِ عاشق نتوانم ز تو دل را بکَنَم ،
عندلیبم به چمن ، بهر فغان آمده ام ،

دلم از دست بشد از غم و اندوهِ فراق ،
سالها رفت ،   ز تو دل نگران آمده ام ،

آنچه در سینه ی ما است نشاید به زبان ،
چه بگویم که به دل ، داغ کشان آمده ام ،

خلق گویند که او را نظری نیست تورا،
چه کنم کور و کَرم ، گوش گران آمده ام ،

به کجا روی بیارم ،  به که گویم غم خویش ؟
جز تو کس را نشناسم به نشان آمده


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
جمالت بی نظیر است وُ کمالت نیست همتایی ...
به قول مطرب و ساقی ، شراب ناب صهبایی ،

به دریا دُرّ و مرجانی ، به جانم ، جان و جانانی ...
مبارک باد چشمم را ، چنین عشق تماشایی ،

چو بارانِ بهارانی ، نه باغی چون گلستانی ...
به معنی راز پنهانی ، طلوع صبح فردایی ،

چوریحان چیدنی هستی ، نگارا دیدنی هستی ...
چو گل بوسیدنی هستی ، چه شیرین و چه حلوایی ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

به که گویم سخن از ، نعره ی مستانه ی دل ....
آتش افروختم از عشق ، به کاشانه ی دل ،

تا به کی درغم عشق تو شکیبا باشم ؟
گوشه ی خلوت و ، شعرو غمِ افسانه ی دل ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همه شب نقش خیالاتِ تو هست و، دلِ من ،
از تو ای ارام جانم ، خبری نیست که نیست،،


اشک می بارد زچشمم باز خاموشم ، خموش ،
چون منِ دیوانه ،خونین جگری ، نیست که نیست ،



#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

گفتم که دیده تر شد ، از دست آن فراقت ،
گفتا که چشم دل بند ، زین پس روان نباشد ،،

گفتم که سیل اشکم ، پا می نهد به دریا ،،،
گفتا که سِرِ عاشق ، اندر نهان نباشد ،،

گفتم شمیم عطرت ، عالم کند گلستان ،،
گفتا که ما همینیم ، جز این گمان نباشد ،،

گفتم که ناز کم کن ، آشفته است #راحم،
گفتا که شرمسارم ، این در توان نباشد ،،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀