.
بی روی تو شب ، سحر ندارد ....
جان بی تو دگر ، ثمر ندارد ،
از هجر تو هستی ام فنا رفت ...
صد ها غزلم ، اثر ندارد ،
چشمی که ز چشم تو مصفاست ...
بر باغ و چمن نظر ندارد
از عشق تو دل ، مست و خرابست ...
از جام لبت ، خبر ندارد ،
تا روی تورا ندیده است دل ...
این ابر سیه ، گذر ندارد ،
#راحم دل تو چه بی قرار است ...
بویی ، ز بهارِ تر ندارد ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی روی تو شب ، سحر ندارد ....
جان بی تو دگر ، ثمر ندارد ،
از هجر تو هستی ام فنا رفت ...
صد ها غزلم ، اثر ندارد ،
چشمی که ز چشم تو مصفاست ...
بر باغ و چمن نظر ندارد
از عشق تو دل ، مست و خرابست ...
از جام لبت ، خبر ندارد ،
تا روی تورا ندیده است دل ...
این ابر سیه ، گذر ندارد ،
#راحم دل تو چه بی قرار است ...
بویی ، ز بهارِ تر ندارد ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
لذت حسرت تو ، بِه بُوَد از یار دگر ...
میکَشم بار غمت ، رنج مده ، بار دگر ،
سر نوشتم را ز هجرانت نوشتند و فراق ..
کاش درمان مینوشتند و ، نشد کار دگر ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لذت حسرت تو ، بِه بُوَد از یار دگر ...
میکَشم بار غمت ، رنج مده ، بار دگر ،
سر نوشتم را ز هجرانت نوشتند و فراق ..
کاش درمان مینوشتند و ، نشد کار دگر ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#بخوان
بخوان شعری صدایت دلنواز است ....
بخوان در نغمه ات سوز و گداز است ،
بهای صوت تو ، نی جان و دل هست ..
نوایت را سجود است و نماز است ،
بخوان با من ز لیلی و زمجنون ،
چو مجنونم نوایت را نیاز است ،
به باغ لاله و گل ، رونقی دِه .....
شقایق هم چو عاشق پاکباز است ،
حریم دل نه جای شور و غوغاست ...
بخوان اهسته سوزت جانگداز است ،
بخوان بر مرغ جانم بال و پر دِه ...
بِپرّانم به اوجم ... ره دراز است ،
دلم از تیغ هجرانت دو نیم است ...
فدای چشم تو ، نی وقت ناز است ،
بخوان از شعر مولا ، .... شیخ تبریز ...
که رند و صوفی و عارف ، مُجاز است ،
چو شمع از درد هجران می گدازم ...
بخوان از عشق ، #راحم پاکباز است ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بخوان شعری صدایت دلنواز است ....
بخوان در نغمه ات سوز و گداز است ،
بهای صوت تو ، نی جان و دل هست ..
نوایت را سجود است و نماز است ،
بخوان با من ز لیلی و زمجنون ،
چو مجنونم نوایت را نیاز است ،
به باغ لاله و گل ، رونقی دِه .....
شقایق هم چو عاشق پاکباز است ،
حریم دل نه جای شور و غوغاست ...
بخوان اهسته سوزت جانگداز است ،
بخوان بر مرغ جانم بال و پر دِه ...
بِپرّانم به اوجم ... ره دراز است ،
دلم از تیغ هجرانت دو نیم است ...
فدای چشم تو ، نی وقت ناز است ،
بخوان از شعر مولا ، .... شیخ تبریز ...
که رند و صوفی و عارف ، مُجاز است ،
چو شمع از درد هجران می گدازم ...
بخوان از عشق ، #راحم پاکباز است ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.#چه_امید_است؟
مارا دگر از بی بصران را چه امیدست ؟
در کوی تو از ، رهگذران را چه امیدست ؟
صد ها به برت ، از من دیوانه خبر نیست ...
در کوی تو از ، بی خبران را چه امیدست ؟
مُردَم به درت خاک وجودم به هوا رفت ،
از ما که گذشت ، آن دگران را چه امیدست ؟
جز من که بُوَد خاک درت سجده نماید؟ ...
پیش آی بگو .. کج نظران را چه امیدست ؟
صد نامه نوشتیم و ، جوابی نگرفتیم ...
از توست چنین ، نامه رسان را چه امیدست ؟
هرروز جدا گشتی و ، صد فاصله افتاد ...
من خاک شدم ، خون جگران را چه امید ست ؟
کوته کنم این قصه ، نیارزد به بیانی ...
عشاق تو وُ .. ، در به دران راچه امیدست ؟
شستم همه چشمم ز تو و مستی چشمت ،..
از جور تو ، ان جامه دران را چه امید ست ؟
آه از دل سنگِ تو وُ ، ان گوش گرانت ..
با ان دل تو ، گوش گران را ، چه امیدست ؟
پا بوس تو بودم به سر کوچه و بازار ...
#راحم به فنا ، ان دگران را چه امید ست ؟
.
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مارا دگر از بی بصران را چه امیدست ؟
در کوی تو از ، رهگذران را چه امیدست ؟
صد ها به برت ، از من دیوانه خبر نیست ...
در کوی تو از ، بی خبران را چه امیدست ؟
مُردَم به درت خاک وجودم به هوا رفت ،
از ما که گذشت ، آن دگران را چه امیدست ؟
جز من که بُوَد خاک درت سجده نماید؟ ...
پیش آی بگو .. کج نظران را چه امیدست ؟
صد نامه نوشتیم و ، جوابی نگرفتیم ...
از توست چنین ، نامه رسان را چه امیدست ؟
هرروز جدا گشتی و ، صد فاصله افتاد ...
من خاک شدم ، خون جگران را چه امید ست ؟
کوته کنم این قصه ، نیارزد به بیانی ...
عشاق تو وُ .. ، در به دران راچه امیدست ؟
شستم همه چشمم ز تو و مستی چشمت ،..
از جور تو ، ان جامه دران را چه امید ست ؟
آه از دل سنگِ تو وُ ، ان گوش گرانت ..
با ان دل تو ، گوش گران را ، چه امیدست ؟
پا بوس تو بودم به سر کوچه و بازار ...
#راحم به فنا ، ان دگران را چه امید ست ؟
.
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#سائل_گریان
ای دل مشکن دیگر پیمانه وُ پیمان را ،
بی یار نه خوش باشد شبهای گلستان را ،
بی رنج رسانیدت با عشق به هر کامی ،
بی جهد رهانیدی آن زلف پریشان را ،
حق است برای تو فریاد شب هجران ،
چون قدر ندانستی آن مرغ خوش الحان را ،
ای عقل بد اندیشم از توست چنین زارم ،
بر پای همی دارم صد خار بیابان را ،
گلزار امیدم سوخت از جور و جفای تو ،
بر دشت جنون بردی آن گوهر مرجان را ،
هردم دل محزونم بر خاک درش نالد ،
بشنو سخنم بشنو بی او چکنم جان را ،
دیریست که میسوزد چون شمع سراپایم ،
از دست پشیمانی از آخِر و پایان را ،
منعم مکن ای جانم هر چند خطا کردم ،
ای طوطی شکّر بار بگشا لب خندان را ،
#راحم ز خیال تو عمریست که دلخونست ،
بر بارگهت بخشا این سائل گریان را ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای دل مشکن دیگر پیمانه وُ پیمان را ،
بی یار نه خوش باشد شبهای گلستان را ،
بی رنج رسانیدت با عشق به هر کامی ،
بی جهد رهانیدی آن زلف پریشان را ،
حق است برای تو فریاد شب هجران ،
چون قدر ندانستی آن مرغ خوش الحان را ،
ای عقل بد اندیشم از توست چنین زارم ،
بر پای همی دارم صد خار بیابان را ،
گلزار امیدم سوخت از جور و جفای تو ،
بر دشت جنون بردی آن گوهر مرجان را ،
هردم دل محزونم بر خاک درش نالد ،
بشنو سخنم بشنو بی او چکنم جان را ،
دیریست که میسوزد چون شمع سراپایم ،
از دست پشیمانی از آخِر و پایان را ،
منعم مکن ای جانم هر چند خطا کردم ،
ای طوطی شکّر بار بگشا لب خندان را ،
#راحم ز خیال تو عمریست که دلخونست ،
بر بارگهت بخشا این سائل گریان را ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
تو را به عشق قسم ، دگر مرنجانم ...
هوای کوی تو دارم ، تویی همه جانم ،
هزار بار مرا رانده ای ، ملالی نیست ...
هزار بار تو را گفته ام که بی تو نتوانم ،
ز بس که اشتیاق تو دارم ز خود بریدم من ...
نه بر کسی نطری وُ ، نه در گلستانم ،
کجا گمان ببرم ، کجا روم بی تو ؟
شکسته بال تو هستم به سینه ویرانم ،
ز هجر تو گر سینه می دَرَم سهلست ،
فقیر عشق تو هستم به دیده گریانم ،
هماره با مِی و باده به یاد تو مستم ،
بیا ، بیا ، که به پایت ، فتاده قربانم ،
حذر کن ای شه خوبان چنین جفا تاکی ؟
هزار پند بگویی ، ز عشق حیرانم ،
به هر نفس که بِرَم پیش بسی فراق افتد ...
اسیر دام تو هستم. ، دگر نپرّانم ،
نظر به صورت زردم مکن که فصل پاییزم ...
هزار پاره گشته دلم ، بدان پریشانم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را به عشق قسم ، دگر مرنجانم ...
هوای کوی تو دارم ، تویی همه جانم ،
هزار بار مرا رانده ای ، ملالی نیست ...
هزار بار تو را گفته ام که بی تو نتوانم ،
ز بس که اشتیاق تو دارم ز خود بریدم من ...
نه بر کسی نطری وُ ، نه در گلستانم ،
کجا گمان ببرم ، کجا روم بی تو ؟
شکسته بال تو هستم به سینه ویرانم ،
ز هجر تو گر سینه می دَرَم سهلست ،
فقیر عشق تو هستم به دیده گریانم ،
هماره با مِی و باده به یاد تو مستم ،
بیا ، بیا ، که به پایت ، فتاده قربانم ،
حذر کن ای شه خوبان چنین جفا تاکی ؟
هزار پند بگویی ، ز عشق حیرانم ،
به هر نفس که بِرَم پیش بسی فراق افتد ...
اسیر دام تو هستم. ، دگر نپرّانم ،
نظر به صورت زردم مکن که فصل پاییزم ...
هزار پاره گشته دلم ، بدان پریشانم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#کاروان
لیلیم در کاروان وُ کاروان گم کرده اَم ،
ماه را اندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،
با خیالِ روی او مَستانه رفتم سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،
باغِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم
مَستم وُ ، آهسته میگویم ، که مَستِ آن بُتم
آنچنان مَستم که راهِ خانمان ، گم کرداَم ،
ریسمانی بود ما را چون پُلی اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را در میان ، گم کرده اَم
درشبِ تارم چوشمعی ، محفلم را نور بود
شمع را ، از بختِ بَد با شمعدان گم کرده اَم
کُنجِ عزلَت مانده اَم راز ونمازم یاد اوست
بی وضو ، با چشمِ تَر ، آبِ روان گم کرده اَم
بعداز این دیگر چه شعری وُ ، چه حرفی و غزل
مات وُ خاموشم زبان را در دهان ،گم کرده اَم
عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ درختِ اَرغوان ، گم کرده اَم
سینه را کردم سپر ، بر ناوکِ مُژگان او
تیرِ جانان را ز آن اَبرو کمان گم کرده اَم
#راحمم ، در پیش جانان روسیاهم روسیاه
خویش را در آستانِ جان جان گم کرده اَم
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لیلیم در کاروان وُ کاروان گم کرده اَم ،
ماه را اندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،
با خیالِ روی او مَستانه رفتم سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،
باغِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم
مَستم وُ ، آهسته میگویم ، که مَستِ آن بُتم
آنچنان مَستم که راهِ خانمان ، گم کرداَم ،
ریسمانی بود ما را چون پُلی اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را در میان ، گم کرده اَم
درشبِ تارم چوشمعی ، محفلم را نور بود
شمع را ، از بختِ بَد با شمعدان گم کرده اَم
کُنجِ عزلَت مانده اَم راز ونمازم یاد اوست
بی وضو ، با چشمِ تَر ، آبِ روان گم کرده اَم
بعداز این دیگر چه شعری وُ ، چه حرفی و غزل
مات وُ خاموشم زبان را در دهان ،گم کرده اَم
عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ درختِ اَرغوان ، گم کرده اَم
سینه را کردم سپر ، بر ناوکِ مُژگان او
تیرِ جانان را ز آن اَبرو کمان گم کرده اَم
#راحمم ، در پیش جانان روسیاهم روسیاه
خویش را در آستانِ جان جان گم کرده اَم
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
تفسیر آن جمالت ، سخت است ، از زبانم ،،
ذکر کمالت ای گل ، در این زبان ، نگنجد ،
سهو است ، اگر بدانی ، ما مِی پرست و مستیم ،
جز باده از لبانت ، در این دهان ، نگنجد ،
گر خیره شد دوچشمم ، بر چشم تو ، خطا نیست ،
کین گفتگوی عشق است ، در ، ترجمان ، نگنجد ،،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تفسیر آن جمالت ، سخت است ، از زبانم ،،
ذکر کمالت ای گل ، در این زبان ، نگنجد ،
سهو است ، اگر بدانی ، ما مِی پرست و مستیم ،
جز باده از لبانت ، در این دهان ، نگنجد ،
گر خیره شد دوچشمم ، بر چشم تو ، خطا نیست ،
کین گفتگوی عشق است ، در ، ترجمان ، نگنجد ،،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
نازنینا نظری کن ، که به جان آمده ام ،
دگر از هجر تو بر حرف و بیان آمده ام ،
صبر ایوب ندارم که کنم صبر دگر ،
یاری ام کن به درت ، ناله کنان آمده ام ،
منِ عاشق نتوانم ز تو دل را بکَنَم ،
عندلیبم به چمن ، بهر فغان آمده ام ،
دلم از دست بشد از غم و اندوهِ فراق ،
سالها رفت ، ز تو دل نگران آمده ام ،
آنچه در سینه ی ما است نشاید به زبان ،
چه بگویم که به دل ، داغ کشان آمده ام ،
خلق گویند که او را نظری نیست تورا،
چه کنم کور و کَرم ، گوش گران آمده ام ،
به کجا روی بیارم ، به که گویم غم خویش ؟
جز تو کس را نشناسم به نشان آمده
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نازنینا نظری کن ، که به جان آمده ام ،
دگر از هجر تو بر حرف و بیان آمده ام ،
صبر ایوب ندارم که کنم صبر دگر ،
یاری ام کن به درت ، ناله کنان آمده ام ،
منِ عاشق نتوانم ز تو دل را بکَنَم ،
عندلیبم به چمن ، بهر فغان آمده ام ،
دلم از دست بشد از غم و اندوهِ فراق ،
سالها رفت ، ز تو دل نگران آمده ام ،
آنچه در سینه ی ما است نشاید به زبان ،
چه بگویم که به دل ، داغ کشان آمده ام ،
خلق گویند که او را نظری نیست تورا،
چه کنم کور و کَرم ، گوش گران آمده ام ،
به کجا روی بیارم ، به که گویم غم خویش ؟
جز تو کس را نشناسم به نشان آمده
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
جمالت بی نظیر است وُ کمالت نیست همتایی ...
به قول مطرب و ساقی ، شراب ناب صهبایی ،
به دریا دُرّ و مرجانی ، به جانم ، جان و جانانی ...
مبارک باد چشمم را ، چنین عشق تماشایی ،
چو بارانِ بهارانی ، نه باغی چون گلستانی ...
به معنی راز پنهانی ، طلوع صبح فردایی ،
چوریحان چیدنی هستی ، نگارا دیدنی هستی ...
چو گل بوسیدنی هستی ، چه شیرین و چه حلوایی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جمالت بی نظیر است وُ کمالت نیست همتایی ...
به قول مطرب و ساقی ، شراب ناب صهبایی ،
به دریا دُرّ و مرجانی ، به جانم ، جان و جانانی ...
مبارک باد چشمم را ، چنین عشق تماشایی ،
چو بارانِ بهارانی ، نه باغی چون گلستانی ...
به معنی راز پنهانی ، طلوع صبح فردایی ،
چوریحان چیدنی هستی ، نگارا دیدنی هستی ...
چو گل بوسیدنی هستی ، چه شیرین و چه حلوایی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
به که گویم سخن از ، نعره ی مستانه ی دل ....
آتش افروختم از عشق ، به کاشانه ی دل ،
تا به کی درغم عشق تو شکیبا باشم ؟
گوشه ی خلوت و ، شعرو غمِ افسانه ی دل ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به که گویم سخن از ، نعره ی مستانه ی دل ....
آتش افروختم از عشق ، به کاشانه ی دل ،
تا به کی درغم عشق تو شکیبا باشم ؟
گوشه ی خلوت و ، شعرو غمِ افسانه ی دل ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همه شب نقش خیالاتِ تو هست و، دلِ من ،
از تو ای ارام جانم ، خبری نیست که نیست،،
اشک می بارد زچشمم باز خاموشم ، خموش ،
چون منِ دیوانه ،خونین جگری ، نیست که نیست ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو ای ارام جانم ، خبری نیست که نیست،،
اشک می بارد زچشمم باز خاموشم ، خموش ،
چون منِ دیوانه ،خونین جگری ، نیست که نیست ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
گفتم که دیده تر شد ، از دست آن فراقت ،
گفتا که چشم دل بند ، زین پس روان نباشد ،،
گفتم که سیل اشکم ، پا می نهد به دریا ،،،
گفتا که سِرِ عاشق ، اندر نهان نباشد ،،
گفتم شمیم عطرت ، عالم کند گلستان ،،
گفتا که ما همینیم ، جز این گمان نباشد ،،
گفتم که ناز کم کن ، آشفته است #راحم،
گفتا که شرمسارم ، این در توان نباشد ،،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم که دیده تر شد ، از دست آن فراقت ،
گفتا که چشم دل بند ، زین پس روان نباشد ،،
گفتم که سیل اشکم ، پا می نهد به دریا ،،،
گفتا که سِرِ عاشق ، اندر نهان نباشد ،،
گفتم شمیم عطرت ، عالم کند گلستان ،،
گفتا که ما همینیم ، جز این گمان نباشد ،،
گفتم که ناز کم کن ، آشفته است #راحم،
گفتا که شرمسارم ، این در توان نباشد ،،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
باز از هجران تو ، آشفته وُ ، طوفانی ام ...
همچنان در آتش سوزان تو ، ویرانی ام ،
بی جمال حسن تو ، روزم سیاهست و سیاه ...
با دل وزار و نزارم ، اشکم وُ ، بارانی ام ،
هیچ راهی نیست پیشم ، مات عشقم مات عشق ...
آخر خط جنونم ، در تَه وُ پایانی ام ،
سینه از داغ فراقت همچنان در اتش است ...
رهرو عشق محالم ، بی سر و سامانی ام ،
می دهم بر باد آخِر جان و سر درراه عشق ...
من نی ام از خویش آخِر ، پا به سر جانانی ام ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز از هجران تو ، آشفته وُ ، طوفانی ام ...
همچنان در آتش سوزان تو ، ویرانی ام ،
بی جمال حسن تو ، روزم سیاهست و سیاه ...
با دل وزار و نزارم ، اشکم وُ ، بارانی ام ،
هیچ راهی نیست پیشم ، مات عشقم مات عشق ...
آخر خط جنونم ، در تَه وُ پایانی ام ،
سینه از داغ فراقت همچنان در اتش است ...
رهرو عشق محالم ، بی سر و سامانی ام ،
می دهم بر باد آخِر جان و سر درراه عشق ...
من نی ام از خویش آخِر ، پا به سر جانانی ام ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
#نازنینی
دلارامی ، مهی و ، مه جبینی ...
نگارینا ز ماه هم ، برترینی ،
لب جویی و ، مارا گوشه ی چشم ...
بفرما خوش نشین و خوش نشینی ،
چه هستی باده هستی ؟ ساغری تو ؟
شرابی ؟ نه .، .. شرابِ انگبینی ،
به صدها لطفی و ... مجموع مهری ...
کجایی دلربا ؟ نی از زمینی ،
شب افروزی ، چو ماهی ، اختری تو ...
سهیلی ؟ افتابی ؟ بهترینی ،
قسم بر زلف پرچین ، چشم و ابرو ...
به زیبایی ... نه انی و نه اینی ،
رموز عشقیُ وُ.. فاشی وُ پنهان ...
چه خاصّی ؟ نازنینم . نازنینی ،
فروغ روی تو ، کی ماه دارد ؟
هزاران برتری ، صد آفرینی ،
غمت در سینه ام ، دُرّاست و گوهر ..
ز دُرّ خوشتر همانا . چون نگینی ،
چه خوشتر در دل #راحم نشستی ....
به مُلک جان و دل ، مسند نشینی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#نازنینی
دلارامی ، مهی و ، مه جبینی ...
نگارینا ز ماه هم ، برترینی ،
لب جویی و ، مارا گوشه ی چشم ...
بفرما خوش نشین و خوش نشینی ،
چه هستی باده هستی ؟ ساغری تو ؟
شرابی ؟ نه .، .. شرابِ انگبینی ،
به صدها لطفی و ... مجموع مهری ...
کجایی دلربا ؟ نی از زمینی ،
شب افروزی ، چو ماهی ، اختری تو ...
سهیلی ؟ افتابی ؟ بهترینی ،
قسم بر زلف پرچین ، چشم و ابرو ...
به زیبایی ... نه انی و نه اینی ،
رموز عشقیُ وُ.. فاشی وُ پنهان ...
چه خاصّی ؟ نازنینم . نازنینی ،
فروغ روی تو ، کی ماه دارد ؟
هزاران برتری ، صد آفرینی ،
غمت در سینه ام ، دُرّاست و گوهر ..
ز دُرّ خوشتر همانا . چون نگینی ،
چه خوشتر در دل #راحم نشستی ....
به مُلک جان و دل ، مسند نشینی ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگذار شبی مست و غزلخوان تو باشیم ،
مخمور ِمی و مست ز چشمان تو باشیم ،
از عشق تو اواره ی دهرم خبرت نیست ،
بگذار شبی سر به گریبان تو باشیم ،
از شوق تو ان شب نشناسیم ، سر از پا ،
دیوانه شویم بی سر و سامان تو باشیم ،
صبحی مطلب شب نشود آخِر و پایان ،
تا روز ابد حاجب و دربان تو باشیم ،
دیریست که همسفره ی اندوه و فراقیم ،
بگذار شبی سیر ز احسان تو باشیم ،
زنجیر بزن گردن ما مست بگردان ،
غم نیست که دیوانه رقصان تو باشیم ،
با خلق مگو با دل شوریده چه کردی ،
کو خوشتر از این حال ، پریشان تو باشیم ،
دیوانه کن و مست ، ز خود بی خبرم کن ،
از آنِ خودم نه ، همه از آن تو باشیم ،
ای ماهترینم نفسی همدم ما باش ،
چون ابر بهاران همه باران تو باشیم
از فرش مرا بردی و بر عرش نشاندی ،
بگذار شبی همدم پنهان تو باشیم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مخمور ِمی و مست ز چشمان تو باشیم ،
از عشق تو اواره ی دهرم خبرت نیست ،
بگذار شبی سر به گریبان تو باشیم ،
از شوق تو ان شب نشناسیم ، سر از پا ،
دیوانه شویم بی سر و سامان تو باشیم ،
صبحی مطلب شب نشود آخِر و پایان ،
تا روز ابد حاجب و دربان تو باشیم ،
دیریست که همسفره ی اندوه و فراقیم ،
بگذار شبی سیر ز احسان تو باشیم ،
زنجیر بزن گردن ما مست بگردان ،
غم نیست که دیوانه رقصان تو باشیم ،
با خلق مگو با دل شوریده چه کردی ،
کو خوشتر از این حال ، پریشان تو باشیم ،
دیوانه کن و مست ، ز خود بی خبرم کن ،
از آنِ خودم نه ، همه از آن تو باشیم ،
ای ماهترینم نفسی همدم ما باش ،
چون ابر بهاران همه باران تو باشیم
از فرش مرا بردی و بر عرش نشاندی ،
بگذار شبی همدم پنهان تو باشیم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا ای یار دستم گیر ، ز دست وامانده ام دیگر ....
بنِه بر چشم من چشمی به حیرت مانده ام دیگر ،
ندارم خاطر شادی ، از این عشق و از این هجران ...
من ان سوزنده ی شمعم که خود سوزانده ام دیگر ،
به غیر تو دگر یاری نه میدانم ، نه میخواهم ...
همین گویم که عطرت را ، به دل افشانده ام دیگر ،
فغان از بخت و اقبالم ، امان از حال واحوالم ...
من از خویشم به جان تو ، خودم را رانده ام دیگر ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بنِه بر چشم من چشمی به حیرت مانده ام دیگر ،
ندارم خاطر شادی ، از این عشق و از این هجران ...
من ان سوزنده ی شمعم که خود سوزانده ام دیگر ،
به غیر تو دگر یاری نه میدانم ، نه میخواهم ...
همین گویم که عطرت را ، به دل افشانده ام دیگر ،
فغان از بخت و اقبالم ، امان از حال واحوالم ...
من از خویشم به جان تو ، خودم را رانده ام دیگر ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل به غارت رفت و دلبر در دل ویرانه ماند ،
خار اندر پای ماند و پای در میخانه ماند ،
نیمه جانی ماند و چشم حسرت و دیوانه دل ،
جام می در دست ماند و چشم در پیمانه ماند ،
پیش رویش شمع گشتیم روشنی بخشیم به عشق ،
خلوت مهتاب ما ، بی غمزه ی پروانه ماند ،
ناله ی شبگیر ما دمساز ما شد تا سحر ،
بی هوا فریاد کردیم ، ناله در کاشانه ماند ،
عقل را مدهوش کردیم با جمالش در خیال ،
طره ی نازش به خوابِ این دل دیوانه ماند ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خار اندر پای ماند و پای در میخانه ماند ،
نیمه جانی ماند و چشم حسرت و دیوانه دل ،
جام می در دست ماند و چشم در پیمانه ماند ،
پیش رویش شمع گشتیم روشنی بخشیم به عشق ،
خلوت مهتاب ما ، بی غمزه ی پروانه ماند ،
ناله ی شبگیر ما دمساز ما شد تا سحر ،
بی هوا فریاد کردیم ، ناله در کاشانه ماند ،
عقل را مدهوش کردیم با جمالش در خیال ،
طره ی نازش به خوابِ این دل دیوانه ماند ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#نوش_باداا
ز لعلت ساغرم پر جوش باداا ...
هزاران باده .. بر ما نوش باداا ...
بهر مویت در آن زلف پریشان ،
یقینم عاشقان مدهوش بادا..
تو مّه را نور دِه مهتاب باشد ..
تو بگشا دیده ، مه خاموش باداا،
به این مسکین نظر کن رحمتی کن ،
که غم در جان ما مخدوش باداا ...
اگر از لعل تو ... کامی نگیرم ...
دکان عیش ما بد نوش باداا ...
ز من جانا چه دیدی یا شنیدی ،
ز من پندی شنو پا پوش باداا ...
اگر رویت نمیبینم ز هجران ..
نوایت تا ابد در گوش بادااا
به خون دل نوشتم این غزل را ...
خدایا اتشم .. خاموش باداا ..
در ان ظلمت رسی دیگر ندانم ...
که #راحم را نه عقل و هوش باداا
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز لعلت ساغرم پر جوش باداا ...
هزاران باده .. بر ما نوش باداا ...
بهر مویت در آن زلف پریشان ،
یقینم عاشقان مدهوش بادا..
تو مّه را نور دِه مهتاب باشد ..
تو بگشا دیده ، مه خاموش باداا،
به این مسکین نظر کن رحمتی کن ،
که غم در جان ما مخدوش باداا ...
اگر از لعل تو ... کامی نگیرم ...
دکان عیش ما بد نوش باداا ...
ز من جانا چه دیدی یا شنیدی ،
ز من پندی شنو پا پوش باداا ...
اگر رویت نمیبینم ز هجران ..
نوایت تا ابد در گوش بادااا
به خون دل نوشتم این غزل را ...
خدایا اتشم .. خاموش باداا ..
در ان ظلمت رسی دیگر ندانم ...
که #راحم را نه عقل و هوش باداا
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.#یاد_تورا_میکردم
دوش با دیده ی تر ، یاد تورا میکردم ...
بارها ، نام تورا ، بی تو صدا میکردم ،
کاش یک شب دلت اندیشه ی ما را میکرد ،
آه ، صد آه ، چه گویم که چه ها میکردم ،
یا ز فقدان ادب بود ، ویا مستی و مِی ..
گله نه ، صد گله از ، لطف خدا میکردم ،
جام در دست و خیالم همه افسون تو بود ..
تا سحر ، گریه کنان سوز به پا میکردم ،
به سر زلف تو سوگند که تا نیمه ی شب ..
گاه گاهی چو گدا ، بر تو دعا میکردم ،
پیش آیینه دل با تو سخن میگفتم ...
ما کجاییم ؟ چه شد ؟ ، چون و چرا میکردم ،
تو جفایی که که نکردی زتو من شکوه کنم ...
من ندانسته ، ندانسته ، خطا میکردم ،
شمع میخواست نسوزد پر پروانه ز عشق ...
لیک چون شمع به پروانه ، جفا میکردم ،
عمر بگذشت به حسرت ولی ای کاش که من ...
گره از کار خود و ، کار تو ، وا میکردم ،
عمر #راحم همه در مستی و افسوس گذشت...
کاش بودی ، چه بگویم که چه ها میکردم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوش با دیده ی تر ، یاد تورا میکردم ...
بارها ، نام تورا ، بی تو صدا میکردم ،
کاش یک شب دلت اندیشه ی ما را میکرد ،
آه ، صد آه ، چه گویم که چه ها میکردم ،
یا ز فقدان ادب بود ، ویا مستی و مِی ..
گله نه ، صد گله از ، لطف خدا میکردم ،
جام در دست و خیالم همه افسون تو بود ..
تا سحر ، گریه کنان سوز به پا میکردم ،
به سر زلف تو سوگند که تا نیمه ی شب ..
گاه گاهی چو گدا ، بر تو دعا میکردم ،
پیش آیینه دل با تو سخن میگفتم ...
ما کجاییم ؟ چه شد ؟ ، چون و چرا میکردم ،
تو جفایی که که نکردی زتو من شکوه کنم ...
من ندانسته ، ندانسته ، خطا میکردم ،
شمع میخواست نسوزد پر پروانه ز عشق ...
لیک چون شمع به پروانه ، جفا میکردم ،
عمر بگذشت به حسرت ولی ای کاش که من ...
گره از کار خود و ، کار تو ، وا میکردم ،
عمر #راحم همه در مستی و افسوس گذشت...
کاش بودی ، چه بگویم که چه ها میکردم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀