💖کافه شعر💖
2.29K subscribers
4.27K photos
2.8K videos
11 files
936 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
.

بی روی تو شب ، سحر ندارد ....
جان بی تو دگر ، ثمر ندارد ،

از هجر تو هستی ام فنا رفت ...
صد ها غزلم ، اثر ندارد ،

چشمی که ز چشم تو مصفاست ...
بر باغ و چمن نظر ندارد

از عشق تو دل ،  مست و خرابست ...
از جام لبت ، خبر ندارد ،

تا روی تورا ندیده است دل ...
این ابر سیه ، گذر ندارد ،

#راحم دل تو چه بی قرار است ...
بویی  ،  ز بهارِ تر ندارد ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


لذت حسرت تو ، بِه بُوَد از یار دگر ...
میکَشم بار غمت ، رنج مده ، بار دگر ،


سر نوشتم را ز هجرانت نوشتند و فراق ..
کاش درمان مینوشتند و ، نشد کار دگر ،



#راحم_تبریزی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#بخوان

بخوان شعری صدایت دلنواز است ....
بخوان در نغمه ات سوز و گداز است ،

بهای صوت تو ، نی جان و دل هست ..
نوایت را سجود است و نماز است ،

بخوان با من ز لیلی و زمجنون ،
چو مجنونم نوایت را نیاز است ،

به باغ لاله و گل ، رونقی دِه .....
شقایق هم چو عاشق پاکباز است ،

حریم دل نه جای شور و غوغاست ...
بخوان اهسته سوزت جانگداز است ،

بخوان بر مرغ جانم بال و پر دِه ...
بِپرّانم به اوجم ... ره دراز است ،

دلم از تیغ هجرانت دو نیم است ...
فدای چشم تو ، نی وقت ناز است ،

بخوان از شعر مولا ، .... شیخ تبریز ...
که رند و صوفی و عارف ، مُجاز است ،

چو شمع از درد هجران می گدازم ...
بخوان از عشق ،  #راحم پاکباز است ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.#چه_امید_است؟

مارا دگر از بی بصران را چه امیدست ؟
در کوی تو از  ، رهگذران را چه امیدست ؟

صد ها به برت ، از من دیوانه خبر نیست ...
در کوی تو از  ،  بی خبران را چه امیدست ؟

مُردَم به درت خاک وجودم به هوا رفت ،
از ما که گذشت  ، آن دگران را چه امیدست ؟

جز من که بُوَد خاک درت سجده نماید؟  ...
پیش آی بگو .. کج نظران را چه امیدست ؟

صد نامه نوشتیم و ، جوابی نگرفتیم ...
از توست چنین    ، نامه رسان را چه امیدست ؟

هرروز جدا گشتی و ،  صد فاصله افتاد ...
من خاک شدم ، خون جگران را چه امید ست ؟

کوته کنم این قصه ،  نیارزد به بیانی ...
عشاق تو وُ .. ،  در به دران راچه امیدست ؟

شستم همه چشمم ز تو و مستی چشمت ،..
از جور تو ، ان جامه دران را چه امید ست ؟

آه از دل سنگِ تو وُ ،  ان گوش گرانت ..
با ان دل تو ،  گوش گران را ، چه امیدست ؟

پا بوس تو بودم به سر کوچه و بازار ...
#راحم به فنا ، ان دگران را چه امید ست ؟
.

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#سائل_گریان

ای دل مشکن دیگر پیمانه وُ پیمان را ،
بی یار نه خوش باشد شبهای گلستان را ،

بی رنج رسانیدت با عشق به هر کامی ،
بی جهد رهانیدی آن زلف پریشان را ،

حق است برای تو فریاد شب هجران ،
چون قدر ندانستی آن مرغ خوش الحان را ،

ای عقل بد اندیشم از توست چنین زارم ،
بر پای همی دارم صد خار بیابان را ،

گلزار امیدم سوخت از جور و جفای تو ،
بر دشت جنون بردی آن گوهر مرجان را ،

هردم دل محزونم بر خاک درش نالد ،
بشنو سخنم بشنو بی او چکنم جان را ،

دیریست که میسوزد چون شمع سراپایم ،
از دست پشیمانی از آخِر و پایان را ،

منعم مکن ای جانم هر چند خطا کردم ،
ای طوطی شکّر بار بگشا لب خندان را ،

#راحم ز خیال تو عمریست که دلخونست ،
بر بارگهت بخشا این سائل گریان را ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

تو را به عشق قسم ، دگر مرنجانم ...
هوای کوی تو دارم ، تویی همه جانم ،

هزار بار مرا رانده ای ، ملالی نیست ...
هزار بار تو را گفته ام که بی تو نتوانم ،

ز بس که اشتیاق تو دارم ز خود بریدم من ...
نه بر کسی نطری وُ ، نه در گلستانم ،

کجا گمان ببرم ، کجا روم بی تو ؟
شکسته بال تو هستم به سینه ویرانم ،

ز هجر تو گر سینه می دَرَم سهلست ،
فقیر عشق تو هستم به دیده گریانم ،

هماره با مِی و باده به یاد تو مستم ،
بیا ، بیا ، که به پایت ، فتاده قربانم ،

حذر کن ای شه خوبان چنین جفا تاکی ؟
هزار پند بگویی ، ز عشق حیرانم ،

به هر نفس که بِرَم پیش بسی فراق افتد ...
اسیر دام تو هستم. ، دگر نپرّانم ،

نظر به صورت زردم مکن که فصل پاییزم ...
هزار پاره گشته دلم ، بدان پریشانم ،



#راحم_تبریزی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#کاروان

لیلیم در کاروان وُ  کاروان  گم کرده اَم ،
ماه  را اندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،

با خیالِ روی او مَستانه رفتم  سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،

با‌غِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان‌ ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم

مَستم وُ ، آهسته میگویم ، که مَستِ آن بُتم
آنچنان مَستم  که راهِ خانمان ، گم  کرداَم ،

ریسمانی بود ما را چون پُلی اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را در میان ، گم کرده اَم

درشبِ تارم چوشمعی ، محفلم را نور بود
شمع را ، از بختِ بَد  با شمعدان گم کرده اَم

کُنجِ عزلَت مانده اَم راز ونمازم یاد اوست
بی وضو ، با چشمِ تَر  ، آبِ روان گم کرده اَم

بعداز این دیگر چه شعری وُ ، چه حرفی و غزل
مات وُ خاموشم زبان را در دهان ،گم کرده اَم

عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ  درختِ اَرغوان ، گم  کرده اَم

سینه را  کردم  سپر ، بر ناوکِ مُژگان  او
تیرِ جانان را ز آن اَبرو کمان گم کرده اَم

#راحمم ، در پیش جانان روسیاهم روسیاه
خویش را در آستانِ جان جان گم کرده اَم

#راحم_تبریزی ( فرجیان )

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

تفسیر آن جمالت ، سخت است ، از زبانم ،،
ذکر کمالت ای گل ، در این زبان ، نگنجد ،

سهو است ، اگر بدانی ، ما مِی پرست و مستیم ،
جز باده از لبانت ، در این دهان ، نگنجد ،

گر خیره شد دوچشمم ، بر چشم تو ، خطا نیست ،
کین گفتگوی عشق است ، در ، ترجمان ، نگنجد ،،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

نازنینا نظری کن ، که به جان آمده ام ،
دگر از هجر تو بر  حرف و بیان آمده ام ،

صبر ایوب ندارم که کنم صبر دگر ،
یاری ام کن  به درت ، ناله کنان آمده ام ،

منِ عاشق نتوانم ز تو دل را بکَنَم ،
عندلیبم به چمن ، بهر فغان آمده ام ،

دلم از دست بشد از غم و اندوهِ فراق ،
سالها رفت ،   ز تو دل نگران آمده ام ،

آنچه در سینه ی ما است نشاید به زبان ،
چه بگویم که به دل ، داغ کشان آمده ام ،

خلق گویند که او را نظری نیست تورا،
چه کنم کور و کَرم ، گوش گران آمده ام ،

به کجا روی بیارم ،  به که گویم غم خویش ؟
جز تو کس را نشناسم به نشان آمده


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
جمالت بی نظیر است وُ کمالت نیست همتایی ...
به قول مطرب و ساقی ، شراب ناب صهبایی ،

به دریا دُرّ و مرجانی ، به جانم ، جان و جانانی ...
مبارک باد چشمم را ، چنین عشق تماشایی ،

چو بارانِ بهارانی ، نه باغی چون گلستانی ...
به معنی راز پنهانی ، طلوع صبح فردایی ،

چوریحان چیدنی هستی ، نگارا دیدنی هستی ...
چو گل بوسیدنی هستی ، چه شیرین و چه حلوایی ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

به که گویم سخن از ، نعره ی مستانه ی دل ....
آتش افروختم از عشق ، به کاشانه ی دل ،

تا به کی درغم عشق تو شکیبا باشم ؟
گوشه ی خلوت و ، شعرو غمِ افسانه ی دل ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همه شب نقش خیالاتِ تو هست و، دلِ من ،
از تو ای ارام جانم ، خبری نیست که نیست،،


اشک می بارد زچشمم باز خاموشم ، خموش ،
چون منِ دیوانه ،خونین جگری ، نیست که نیست ،



#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

گفتم که دیده تر شد ، از دست آن فراقت ،
گفتا که چشم دل بند ، زین پس روان نباشد ،،

گفتم که سیل اشکم ، پا می نهد به دریا ،،،
گفتا که سِرِ عاشق ، اندر نهان نباشد ،،

گفتم شمیم عطرت ، عالم کند گلستان ،،
گفتا که ما همینیم ، جز این گمان نباشد ،،

گفتم که ناز کم کن ، آشفته است #راحم،
گفتا که شرمسارم ، این در توان نباشد ،،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


باز از هجران تو ، آشفته وُ ، طوفانی ام ...
همچنان در آتش سوزان تو ، ویرانی ام ،

بی جمال حسن تو ، روزم سیاهست و سیاه ...
با دل وزار و نزارم ، اشکم وُ ، بارانی ام ،

هیچ راهی نیست پیشم ، مات عشقم مات عشق ...
آخر خط جنونم  ، در تَه وُ پایانی ام ،

سینه از داغ فراقت همچنان در اتش است ...
رهرو عشق محالم ، بی سر و سامانی ام ،

می دهم بر باد آخِر جان و سر درراه عشق ...
من نی ام از خویش آخِر ، پا به سر جانانی ام ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
#نازنینی

دلارامی ، مهی و ، مه جبینی ...
نگارینا ز ماه هم ، برترینی ،

لب جویی و ، مارا گوشه ی چشم ...
بفرما خوش نشین و خوش نشینی ،

چه هستی باده هستی ؟ ساغری تو ؟
شرابی ؟ نه .، .. شرابِ انگبینی ،

به صدها لطفی و ... مجموع مهری ...
کجایی دلربا ؟ نی از زمینی ،

شب افروزی ، چو ماهی ، اختری تو ...
سهیلی ؟ افتابی ؟ بهترینی ،

قسم بر زلف پرچین ، چشم و ابرو ...
به زیبایی ... نه انی و نه اینی ،

رموز عشقیُ وُ.. فاشی وُ پنهان ...
چه خاصّی ؟ نازنینم . نازنینی ،

فروغ روی تو ، کی ماه دارد ؟
هزاران برتری ، صد آفرینی ،

غمت در سینه ام ، دُرّاست و گوهر ..
ز دُرّ خوشتر همانا . چون نگینی ،

چه خوشتر در دل #راحم نشستی ....
به مُلک جان و دل ‌ ، مسند نشینی ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بگذار شبی مست و غزلخوان تو باشیم ،
مخمور ِمی و مست ز چشمان تو باشیم ،

از عشق تو اواره ی دهرم خبرت نیست ،
بگذار شبی سر به گریبان تو باشیم ،

از شوق تو ان شب نشناسیم ، سر از پا ،
دیوانه شویم بی سر و سامان تو باشیم ،

صبحی مطلب شب نشود آخِر و پایان ،
تا روز ابد حاجب و دربان تو باشیم ،

دیریست که همسفره ی اندوه و فراقیم ‌،
بگذار شبی سیر  ز احسان تو باشیم ،

زنجیر بزن گردن ما مست بگردان ،
غم نیست که دیوانه رقصان  تو باشیم ،

با خلق مگو با دل شوریده چه کردی ،
کو خوشتر از این حال ،  پریشان تو باشیم ،

دیوانه کن و مست ، ز خود بی خبرم کن ،
از آنِ خودم نه ، همه از آن تو باشیم ،

ای ماهترینم نفسی همدم ما باش ،
چون ابر بهاران همه باران تو باشیم

از فرش مرا بردی و بر عرش نشاندی ،
بگذار شبی همدم پنهان تو باشیم ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیا ای یار دستم گیر ، ز دست وامانده ام دیگر ....
بنِه بر چشم من چشمی به حیرت مانده ام دیگر ،

ندارم خاطر شادی ، از این عشق و از این هجران ...
من ان سوزنده ی شمعم که خود سوزانده ام دیگر ،

به غیر تو دگر یاری نه میدانم ‌، نه میخواهم ...
همین گویم که عطرت را ، به دل افشانده ام دیگر ،

فغان از بخت و اقبالم ، امان از حال واحوالم ...
من از خویشم به جان تو ، خودم را رانده ام دیگر ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل به غارت رفت و دلبر در دل ویرانه ماند ،
خار اندر پای ماند و پای در میخانه ماند ،

نیمه جانی ماند و چشم حسرت و دیوانه دل ،
جام می در دست ماند و چشم در پیمانه ماند ،

پیش رویش شمع گشتیم روشنی بخشیم به عشق ،
خلوت مهتاب ما ،  بی غمزه ی پروانه ماند ،

ناله ی شبگیر ما دمساز ما شد تا سحر ،
بی هوا فریاد کردیم ،  ناله در کاشانه ماند ،

عقل را مدهوش کردیم با جمالش در خیال ،
طره ی نازش به خوابِ این دل دیوانه ماند ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#نوش_باداا

ز لعلت  ساغرم پر جوش باداا ...
هزاران باده .. بر ما نوش باداا ...

بهر مویت در آن زلف پریشان ،
یقینم عاشقان مدهوش بادا..

تو مّه را نور دِه مهتاب باشد ..
تو بگشا دیده ، مه خاموش باداا،

به این مسکین نظر کن رحمتی کن ،
که غم در جان ما مخدوش باداا ...

اگر از لعل تو ... کامی نگیرم ...
دکان عیش ما بد نوش باداا ...

ز من جانا چه دیدی یا شنیدی ،
ز من پندی شنو پا پوش باداا ...

اگر رویت نمیبینم ز هجران ..
نوایت تا ابد در گوش بادااا

به خون دل نوشتم این غزل را ...
خدایا اتشم .. خاموش باداا ..

در ان ظلمت رسی دیگر ندانم ...
که #راحم را نه عقل و هوش باداا


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.#یاد_تورا_میکردم

دوش با دیده ی تر ، یاد تورا میکردم ...
بارها ، نام تورا ، بی تو صدا میکردم ،

کاش یک شب دلت اندیشه ی ما را میکرد ،
آه ، صد آه ، چه گویم که چه ها میکردم ،

یا ز فقدان ادب بود ، ویا مستی و مِی ..
گله نه ، صد گله از ، لطف خدا میکردم ،

جام در دست و خیالم همه افسون تو بود ..
تا سحر ، گریه کنان سوز به پا میکردم ،

به سر زلف تو سوگند که تا نیمه ی شب ..
گاه گاهی چو گدا  ،  بر تو دعا میکردم ،

پیش آیینه دل با تو سخن میگفتم ...
ما کجاییم ؟ چه شد ؟ ، چون و چرا میکردم ،

تو جفایی که که نکردی زتو من شکوه کنم ...
من ندانسته ، ندانسته ، خطا میکردم ،

شمع میخواست نسوزد پر پروانه ز عشق ...
لیک چون شمع به پروانه ، جفا میکردم ‌،

عمر بگذشت به حسرت ولی ای کاش که من ...
گره از کار خود و ‌، کار تو ، وا میکردم ،

عمر #راحم همه در مستی و افسوس گذشت...
کاش بودی ،  چه بگویم که چه ها میکردم ،



#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀