گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر
گفتم آری، خود نمیدانی که زیبایی چقدر!
در میان دوستداران تا غَریبَم دید گفت:
دورهگرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم آری، خود نمیدانی که زیبایی چقدر!
در میان دوستداران تا غَریبَم دید گفت:
دورهگرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم ﺭﺍ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺮ باران ﮐﺮد ، ﺗﺴﻠﯿﻤﻢ
ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﻤــﺎﻥ ﺍﺑﺮﻭ ﺳﭙﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ دارد
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﻤــﺎﻥ ﺍﺑﺮﻭ ﺳﭙﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ دارد
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هیچدانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری بهدستم میدهد نادانیام!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاقبت کاری بهدستم میدهد نادانیام!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم از نزدیکی دیدار، گفتی: «سادهای !
دورم از دیدار با هر پیش پا افتادهای»
کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو
دیگران کوهند و من سنگ کنار جادهای
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم
هیچکس حتی شبیهت نیست، فوقالعادهای !
با دل آزردهام چیزی نمیگویی ولی
از دل آزردن که حرفی میشود آمادهای
باز بر دوری صبوری میکنم اما مگیر
امتحان تازهای از امتحان پس دادهای .
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دورم از دیدار با هر پیش پا افتادهای»
کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو
دیگران کوهند و من سنگ کنار جادهای
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم
هیچکس حتی شبیهت نیست، فوقالعادهای !
با دل آزردهام چیزی نمیگویی ولی
از دل آزردن که حرفی میشود آمادهای
باز بر دوری صبوری میکنم اما مگیر
امتحان تازهای از امتحان پس دادهای .
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم...
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم...
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چیزی از عشق بلاخیز نمیدانستم
هیچ از این دشمن خونریز نمیدانستم
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم؟ شیوهی پرهیز نمیدانستم
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم
بغض را خندهی مصنوعی من پنهان کرد
گریه را مصلحتآمیز نمیدانستم
عشق اگر پنجرهای باز نمی کرد به دوست
مرگ را اینهمه ناچیز نمیدانستم
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هیچ از این دشمن خونریز نمیدانستم
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم؟ شیوهی پرهیز نمیدانستم
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم
بغض را خندهی مصنوعی من پنهان کرد
گریه را مصلحتآمیز نمیدانستم
عشق اگر پنجرهای باز نمی کرد به دوست
مرگ را اینهمه ناچیز نمیدانستم
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
صبرم زیاد نیست، چرا ادعا کنم؟
بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور
گر بوسه بر لبش بگذارم چهها کنم
گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد
کی قول دادهام که بخواهم وفا کنم؟
بیم فراق دارم و باید به شوق وصل
شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم ...
اشکی نماندهاست که جاری کنم ز چشم
جانی نماندهاست که دیگر فدا کنم
ای عشق، من که عقل خود از دست دادهام،
دیوانهام مگر که تو را هم رها کنم؟
زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی
ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
صبرم زیاد نیست، چرا ادعا کنم؟
بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور
گر بوسه بر لبش بگذارم چهها کنم
گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد
کی قول دادهام که بخواهم وفا کنم؟
بیم فراق دارم و باید به شوق وصل
شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم ...
اشکی نماندهاست که جاری کنم ز چشم
جانی نماندهاست که دیگر فدا کنم
ای عشق، من که عقل خود از دست دادهام،
دیوانهام مگر که تو را هم رها کنم؟
زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی
ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دردیست در دلم که دوایش نگاه توست
دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم
ابری که میگذشت به آهنگ گریه گفت:
دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»
هرچند دشمنم شدهای؛ دوست دارمت
بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم
ابری که میگذشت به آهنگ گریه گفت:
دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»
هرچند دشمنم شدهای؛ دوست دارمت
بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
او رفته سالهاست...چه میخواستم چه شد
این نیز بخت ماست، چه میخواستم چه شد
آن بیوفا که لحظهای از من جدا نبود
حالا ببین کجاست، چه میخواستم چه شد
ای کاش گفته بود که آن آخرین نگاه
پایان ماجراست، چه میخواستم چه شد
گویا وصال دوست که بر من حرام بود
بر دیگران رواست، چه میخواستم چه شد
شعر مرا شنید و پسندید و گریه کرد
اما مرا نخواست، چه میخواستم چه شد
آغاز سال نو، من و داغ فراق تو
عید است یا عزاست؟ چه میخواستم چه شد
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این نیز بخت ماست، چه میخواستم چه شد
آن بیوفا که لحظهای از من جدا نبود
حالا ببین کجاست، چه میخواستم چه شد
ای کاش گفته بود که آن آخرین نگاه
پایان ماجراست، چه میخواستم چه شد
گویا وصال دوست که بر من حرام بود
بر دیگران رواست، چه میخواستم چه شد
شعر مرا شنید و پسندید و گریه کرد
اما مرا نخواست، چه میخواستم چه شد
آغاز سال نو، من و داغ فراق تو
عید است یا عزاست؟ چه میخواستم چه شد
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سخن به دلبری چهرهی گشاده رسید
سلام کردی و گفتم حلالزاده رسید!
چنین که بوی تو مدهوش میکند ما را
عجب که شهرت افسونگری به باده رسید
چه بود فرق میان من و رقیب، چه بود؟
چقدر سخت گذشتم، چقدر ساده رسید
به کوه بودن خود سخت دلخوشم، هرچند
هرآنچه بود، به سنگ کنار جاده رسید
خوشا که مرگ جوانمرد بود و آخر کار
به داد عاشقِ هستی به باد داده رسید...
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سلام کردی و گفتم حلالزاده رسید!
چنین که بوی تو مدهوش میکند ما را
عجب که شهرت افسونگری به باده رسید
چه بود فرق میان من و رقیب، چه بود؟
چقدر سخت گذشتم، چقدر ساده رسید
به کوه بودن خود سخت دلخوشم، هرچند
هرآنچه بود، به سنگ کنار جاده رسید
خوشا که مرگ جوانمرد بود و آخر کار
به داد عاشقِ هستی به باد داده رسید...
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نسبت شاعری به من دادی
کاش دشنام میفرستادی!
عاشقم، عاشقی که در غم عشق
لذّتی یافت بهتر از شادی
منِ تنها اسیر تُنگم و تو
ماهی آبهای آزادی
از پریزادگان و سنگدلان
دل ربودیّ و آدمیزادی
گرچه یادی نمیکنی از من
رفتی و تا همیشه در یادی
سایهات را خدا نگه دارد
ای غم! ای نعمت خدادادی...
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاش دشنام میفرستادی!
عاشقم، عاشقی که در غم عشق
لذّتی یافت بهتر از شادی
منِ تنها اسیر تُنگم و تو
ماهی آبهای آزادی
از پریزادگان و سنگدلان
دل ربودیّ و آدمیزادی
گرچه یادی نمیکنی از من
رفتی و تا همیشه در یادی
سایهات را خدا نگه دارد
ای غم! ای نعمت خدادادی...
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خندهی خشکی به لب دارم ولی بارانیام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانیام
مثل شمشیر از هراسم دستوپا گم میکنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیام
بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیام
میزند لبخند بر چشمان اشکآلود شمع
هرکه باشد باخبر از گریهی پنهانیام
هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم میدهد نادانیام
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ظاهری آرام دارد باطن طوفانیام
مثل شمشیر از هراسم دستوپا گم میکنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیام
بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیام
میزند لبخند بر چشمان اشکآلود شمع
هرکه باشد باخبر از گریهی پنهانیام
هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم میدهد نادانیام
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
گفتند عاشق که شدى؟ گریهام گرفت
میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
گفتند عاشق که شدى؟ گریهام گرفت
میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن
با من دم از هوای کسِ دیگری بزن
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت
روزی به آشیانه ی من هم سری بزن
ای دل به جنگ جمع رقیبان شتاب کن
سرباز نیمه جان! به صف لشگری بزن
درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت
ای روزگار! سیلیِ محکمتری بزن
شاید که جام بشکنم و توبه ای کنم
ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن...
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن
با من دم از هوای کسِ دیگری بزن
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت
روزی به آشیانه ی من هم سری بزن
ای دل به جنگ جمع رقیبان شتاب کن
سرباز نیمه جان! به صف لشگری بزن
درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت
ای روزگار! سیلیِ محکمتری بزن
شاید که جام بشکنم و توبه ای کنم
ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن...
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی
نیمِ باقیمانده هم هروقت فرصت داشتی
بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی
دستِ یاری چیست؟ سودایِ غنیمت داشتی
خانهای از جنسِ دلتنگی بنا کردم، ولی
چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی
زخم خوردم، گاهی از ایشان و گاه از چشمِ تو
با رقیبان بر سرِ جانم رقابت داشتی
ای که ابرویت به خونریزی کمر بستهست، کاش
اندکی در مهربانی نیز همت داشتی
#سجاد_سامانی
📕ایما
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نیمِ باقیمانده هم هروقت فرصت داشتی
بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی
دستِ یاری چیست؟ سودایِ غنیمت داشتی
خانهای از جنسِ دلتنگی بنا کردم، ولی
چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی
زخم خوردم، گاهی از ایشان و گاه از چشمِ تو
با رقیبان بر سرِ جانم رقابت داشتی
ای که ابرویت به خونریزی کمر بستهست، کاش
اندکی در مهربانی نیز همت داشتی
#سجاد_سامانی
📕ایما
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟
ای وفادارِ رقیبان، بیوفایی بیش از این؟
گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران،
من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این ؟
موجی و بر تکهسنگی خُرد، سیلی میزنی
با بهخاکافتادگان، زورآزمایی بیش از این؟
زاهد دلسنگ را از گوشه محراب خود
ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟
پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود
حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای وفادارِ رقیبان، بیوفایی بیش از این؟
گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران،
من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این ؟
موجی و بر تکهسنگی خُرد، سیلی میزنی
با بهخاکافتادگان، زورآزمایی بیش از این؟
زاهد دلسنگ را از گوشه محراب خود
ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟
پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود
حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییز دلتنگیست
کجایی صبح من؟ شامِ ملالانگیز دلتنگیست
کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟
به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست
اگر چیزی به دست آوردهام از عشق، میبخشم
غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کجایی صبح من؟ شامِ ملالانگیز دلتنگیست
کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟
به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست
اگر چیزی به دست آوردهام از عشق، میبخشم
غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم از نزدیکی دیدار، گفتی: «سادهای!
دورم از دیدار با هر پیش پا افتادهای»
کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو
دیگران کوهند و من سنگ کنار جادهای
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم
هیچکس حتی شبیهت نیست، فوقالعادهای!
با دل آزردهام چیزی نمیگویی ولی
از دل آزردن که حرفی میشود آمادهای
باز بر دوری صبوری میکنم اما مگیر
امتحان تازهای از امتحان پس دادهای!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دورم از دیدار با هر پیش پا افتادهای»
کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو
دیگران کوهند و من سنگ کنار جادهای
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم
هیچکس حتی شبیهت نیست، فوقالعادهای!
با دل آزردهام چیزی نمیگویی ولی
از دل آزردن که حرفی میشود آمادهای
باز بر دوری صبوری میکنم اما مگیر
امتحان تازهای از امتحان پس دادهای!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو پادشاهی و من مستمند دربارم
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم
ردای عفو، برازنده ی بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
#سجاد_سامانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم
ردای عفو، برازنده ی بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
#سجاد_سامانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پریشان است گیسویی در این باد و پریشانتر
مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد
عصای دستِ من عشق است، عقل سنگدل بگذار
که این دیوانه تنها تکیهگاهش را نگه دارد
به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد
دلم را چشمهایش تیر باران کرد، تسلیمم
بگویید آن کمانابرو سپاهش را نگه دارد...!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد
عصای دستِ من عشق است، عقل سنگدل بگذار
که این دیوانه تنها تکیهگاهش را نگه دارد
به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد
دلم را چشمهایش تیر باران کرد، تسلیمم
بگویید آن کمانابرو سپاهش را نگه دارد...!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀