💖کافه شعر💖
2.69K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
‍ خیره میشوم به نقطه‌ایی کور
در آنسوی ِ
چشم انداز ِ نگاهم
و با تو به گفتگو می پردازم
دلم از فاصله‌ها گرفته است
نای سخن گفتن ندارم
و تمام ِ
شکوه‌ام را
در چشمانم ریخته‌ام ؛
تو نگاهم را نمی‌ بینی
که درد دلم را بخوانی
و چه میدانی
چگونه ایام بر من میگذرد
جان دلم ،
تو اینگونه حال مرا آرام بدان
و در آرامش خاطر
به زیستن خود ادامه بده
که آسایش تو
تنها خواسته‌ء قلبی من است ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
خانه به خانه، در به در، جستمت و نیافتم

آه ! که تار و پود آن رفت به باد عاشقی
جامه‌ی تقوئی که من در همه‌عمر بافتم

بر دل من ز بس که جا تنگ شد از جدایی‌ات
بی‌تو به دست خویشتن سینه‌ی خود شکافتم

از تَفِ آتش غمم، صد ره اگرچه تافتی
آینه‌سان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم


یک‌ره از او نشد مرا کار دلِ حزین روا
هاتف ! اگرچه عمرها در ره او شتافتم...




#هاتف_اصفهانی     

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فرهنگ در جامعه چطور شکل می‌گیرد ؟

شما در فرهنگ سازی چقدر نقش دارید ؟

#ارسالی #اندیشه #مهربانی #تربیتی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
💥💥نام من

نام من عشق است و غوغا کرده ام
پیش از این صد فتنه بر پا کرده ام

نیمه   شب ها    مثلِ   ماهِ   نقره ای
جلوه   در  اینجا   و  آنجا   کرده ام

هم   درونِ   کعبه   جا   انداختم
هم  سر  از  میخانه   پیدا   کرده ام

مثل  ایمان  و  غم   و  ترس  و  امید
خویش را  در  سینه ها  جا  کرده ام

من  به   اسمِ   عشق   بازی    بارها
اشک  در  هر  دیده  دریا  کرده ام

شعله  افروز  و  حسود  و  حیله  گر
با  چنین  وصفی  خطا   نا  کرده ام

در    خورِ   نامم   تقلا    کرده ام !!
نام من عشق است و غوغا کرده ام

#رحمانی_شاهد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از حال ما مپرس، تو خوبی اگر بس است
از روز ما همین که نداری خبر بس است

شمعیم و شب‌نشین دل داغ‌دار خویش
ما را همین که صورت سرخ است و تر بس است

یک عمر می‌دویّ و به بویش نمی‌رسی
ای آرزوی رفته به بادم سفر بس است

کوهم که ایستاده پس از سنگلاخ‌ها
دیدم وفای رود و شکستم کمر بس است

یک تار موی توست به پیراهنم هنوز
از لشکر تو مانده مرا یک نفر بس است

موجی خطر نکرده به ساحل نمی‌رسد
سر را به صخره کوب که پروای سر بس است

گیرم که رو نمی‌‌کنی اما دلم گواست
گاهی تو هم به یاد منی، در گذر بس است

#رحمان_زارع

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


ای عشق
که به جان می دمی
شمس و ماه را
در مشتم می گذاری
موی بلندم را
به رج دستانت می بافی
چشمان آبی ام را
به سنگ سرمه آغشته می سازی
لبانم را به لذت خوردن انار
در باغ های ساوه می بری
غزل غزل ترانه عاشقانه را
به گوشم می نوازی
رویا را در بالای پلکهایم
به بیداری می کشانی
می خواهم تو را
در زیباترین نقطه ی قلبم مکان دهم
عشق تو را به فریاد
عشق تو را به معجزه
عشق تو را به شکوفه بهارنارنج
در وجودم حل کنم
تا یکی شویم در میان جان و روح
که از هم رهایی نداریم...


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#چشمان تو
یک شیراز را مست میڪند
و#لبانت
یک گلستان #مریم را
واداربه تعظیم و عطرافشانے ؛
بیهوده است
اگر فڪر ڪنی
نباید بتو #دل بست..


#امیرحافظ_طبیبیان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم را دل نمی گویم ، که با یارِ دگر باشد ،

ز کارِ بندگی خیزد ، پیِ کارِ دگر باشد ،

به آتش افکنم دل را ، ز کویت روی گرداند ،

ز جانم دست می شویم ، خریدار دگر باشد ،

به امیدی مرا خوابست ، که تو بر خواب من آیی ،

خوشست ان خواب و بیداری که دیدار دگر باشد ،



#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی از بوی زلف یار
سخن به میان می آید
دیوانه می شوم
دست خودم نیست
در حیرتم که چرا این چنین ،
جنون،
به سراغم می آید
وای به لحظه ای که شمیم خوش زلف نگارم،
به مشامم برسد
دیگر هیچ مگو و مپرس ؟!!


#روحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#در_همین_لحظۀ ناب
باز کن پنجره را
پشت این پنجره
آغوش شقایق باز است
شطّ گرمای عجیبی به
دل
#خاطره_ها میریزد
سُهرۀ سینه سپید
بی هوا میخواند
تو خودت می دانی
#زندگی شعر خداست
وزن آن
#آگاهی است
واژه هایش همه مِهر
مملو از سِرّ نهانی
که بشر مبهوت است
تو سفر کن
و بیا
به فضایی که در آن
باورِ تو
شفاف است،
پای بگذار
در این وادی
#عشق
معتقد باش به نیروی سپاس
پشت این پنجره باران محبت جاریست.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای بخت، شب تیرهٔ غم را سحر آمد
بردار سر از خواب که خورشید برآمد

باد سحر از صبح صفا مژده رسانید
آخر شب یلدای کدورت به سر آمد

ایّام که بر روی کسی در نگشادی
شرمنده شد و از در انصاف در آمد


#میلی
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آه محبوبم ،
چگونه دوستت  مى دارم؟؟
چند پاييز با تو بوده ام 
بگذار جاده هاى خزان زده
دوست داشتنت  را بشمارم
بیا به فصلِ خاطره ها برویم
و به دور دست ها بنگریم
صداى زوزه باد ، نم نم باران
خش خش برگ هاى زرد و نارنجى
زير قدم هاى مان
پاييز را دو چندان زيباتر مى بينم
شعر نهان با خروشى از دلِ عشاق را
با تو احساس مى كنم
من تو را به بلندى رنگين كمان 
و وسعت ابرها
و به عمق دوست  مى دارم
كه با روحم مى توانم به همه ىِ آنها
دست يابم 
زمانى كه از احساس تو لبريز  مى شوم
به اندازه ى روزهاى بارانى
تو را دوست مى دارم
تو را دوست دارم اى نشانه اتمام انتظار
كنار تو شعر معنا مى شود
با عطر نفس هايت
اشك و لبخند
شوق و غم هاى  تمام طول زندگيم
تو را خالصانه دوست مى دارم

#مهسا_ميرزاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همه عالم ز حضرتش موجود
این چنین بوده است و خواهد بود

هر چه خواهی چو ما از او می خواه
تا بیابی ز حضرتش مقصود

#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۱۴۴

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
طالعی دارم آنکه از پی آب
گر رَوم سوی بحر، برگردد!

وَر به دوزخ رَوم پی آتش
آتش از یخ فسرده‌تر گردد!

وَر ز کوه التماسِ سنگ کنم
سنگ نایاب چون گهر گردد!

وَر سلامی بَرم به نزد کسی
هر دو گوشش به حکم، کر گردد!

اسب تازی اگر سوار شوم
زیر رانم روان چو خر گردد!

این‌چنین حادثات پیش آید
هرکه را روزگار برگردد

با همه، شکر نیز باید گفت
که مبادا از این بَتَر گردد...!

#لطف‌الله_نیشابوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای که بسته است به جانت دل و جانم هر روز
در خفا چشم به راهت، نگرانم هر روز

کاش می شد که بیایی و مرا شاد کنی
مات و افسرده دل و بی هیجانم هر روز

یا که ابر از رُخ ماهت به کناری برود
با تو‌ روشن بشود کلّ جهانم هر روز

نیستی! بیخبری از دلِ عصیانگرِ من
مثلِ آتشکده ای در فورانم هر روز

چاره ای نیست به جز مرگ، نشد یادِ تو را
از دل عاشق غمدیده بِرانم هر روز


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آنم که چو غمخوار شوم من شادم
واندم که خراب گشته‌ام آبادم

آن لحظه که ساکن و خموشم چو زمین
چون رعد به چرخ میرسد فریادم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۱۱۴

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یادت هست...؟
چند ماه پیش را میگویم
انتظار پاییز را میکشیدیم
برایش ذوق داشتیم
اکنون پاییز نفس های آخرش را میکشید
به همین زودی تمام شد
خیلی فکرها برایش داشتیم نه؟
خیلی خاطره ها خواستیم بسازیم که نشد...
خب تمام عمر همین است
فصل های مختلف زندگی میگذرد!
تمام میشود...
در آخر این تویی که خودت را تنها میابی
تنهای تنها میان اتفاقاتی که نیفتاد!
پس بخند
با تمام نداشته هایت برقص
در همین لحظه، در همین حالا
به حال خوبت وعده ی فلان فصل و فلان روز و فلان شخص را نده...

#علی_سلطانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀