💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
سیاه چشم به چشم کرم ببخش مرا
ترا به چشم سیاهت قسم، ببخش مرا

مرا به خبط و خطای زبان و دست مگیر
به مروه و به صفای دلم ببخش مرا

اگر به زیب و فر شادی‌ام نمیبخشی
به شأن و شوکت اندوه و غم ببخش مرا

به ماه _ پولک سیمین شاه‌ماهی شب_
به آفتاب _ گل صبحدم _ ببخش مرا

به خاطر غم بسیار اگر نمی‌بخشی
برای شادی بسیار کم، ببخش مرا

به رمز پروری خاتم سلیمانی
به رازگُستری جام‌جم ببخش مرا

مرا که مُرده‌ام از لطف خویش احیا کن
دوباره هستیِ بعد از عدم ببخش مرا

هزار مرتبه بخشیده‌ای مرا، باری
بدین هزار و یکم باز هم ببخش مرا

#استاد_حسین_منزوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر حرف نام تو را
با عطر گلی می آمیزم
هر خواب گندمزاری را
با نسیم نگاهم بر تنت می نوازم
هر آوای پرنده ای را
از موهای تو می گذرانم
هر شراب نابی را
با مستی لبهای تو مزه مزه می کنم
صدای تو باد را برمی گرداند
گل قشنگم
برمی گردم
پیش از آن که تو را بشناسم برمی گردم
و در ابتدا و انتهای ذهنت ورق می خورم
می خواهی قبل و بعد ذهنت را ببوسم ؟

#عباس_معروفی

#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سیبی
ڪـجاست
از لب سرخ تو سیب تر....؟!
زیباتر و رسیدہ تر و
دلفریب‌تر......
چاقو بہ دست آمدہ اند
از چهار سمت.....
اما میان
این همہ من ،
.... بے نصیب تر.....!

من پشت ِ
ڪـوهِ قاف ِ
وصالِ تو مانده‌ام......
از هر چہ ڪـوہ و دره،
فراز و نشیب‌تر......
صبرم بہ سر رسید...
خدایا
عنایتے !!!
نازل نماے آیه‌ےِ
...." امن یجیب" تر......!!

#جلیل_صفربیگے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از خدا پنهان نبود و از تو پنهان می کنم


بعدِ دل بستن به تو پیدا نکردم ‌‌قبله را



#سیدشهرام‌علیزاده‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
... بازِ شکاری دیده‌ای وقتی‌که بر تیهو زند
چون زیر چنگل گیردش چونش جگرخواری کند؟

باعشوه طبع شوخ تو زان‌سان به‌دام اندر کشد
باغمزه چشم مست تو زین‌سان جفاکاری کند ...



#ادیب_پیشاوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چو عکس ماه که افتد درون چشمهٔ روشن


به‌ چشم من همه‌ نزدیکی و ز من همه‌ دوری

#قاآنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قرار بود بیایی، کمی امان بدهی
به شمعدانی ِ گلدان کهنه جان بدهی

به خانه ام، به همین دادگاه برگردی
کمی به متّهم ِ عاشقت زمان بدهی

قرار بود خودت نقش اوّلم باشی
دوباره حس ّ جدیدی به داستان بدهی

من و بهار نشستیم تا شکفتن را
_درست نیمه ی اسفند _یادمان بدهی

چه زود بود که سنگین ترین دقایق را
به روی صندلی ِ مرگ ،امتحان بدهی

هنوز منتظرم آن قطار برگردد
به خنده دست برای دلم تکان بدهی

هنوز نمره ی جغرافیای من صفر است!
خودت بیا که به من راه را نشان بدهی...

#محمدعلی_نیکومنش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم



تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را.

#محمد_سهرابی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


تو را می خوانم
به نام عشق
به نام یگاه بودن
حست می کنم
در ورای لمس صورتت
دوستت دارم
در هر تپش قلبم
غرق نگاهت می شوم
در هر پلک زدن
پشت چشمانت را می بوسم
برنده تر از خورشید
نرمی گونه هایت را
به قهقهه انگشتانم می کشانم
و ترانه ی تو مال منی را سر می دهم...

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در شبان غم تنهایی خويش
عابد چشم سخنگوی توام
من در اين تاريكی
من در اين تيره شب جانفرسا

زائر ظلمت گيسوی توام
گيسوان تو پريشان‌تر از انديشه‌ی من
گيسوان تو شب بی‌پايان
جنگل عطرآلود
شكن گيسوی تو
موج دريای خيال
كاش با زورق انديشه شبی
از شط گيسوی مواج تو من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می‌كردم
كاش بر اين شط مواج سياه
همه عمر سفر می‌كردم
من هنوز از اثر عطر نفس‌های تو سرشار سرور
گيسوان تو در انديشه‌ی من
گرم رقصی موزون
كاشکی پنجه‌ی من
در شب گيسوی پُر پيچ تو راهی می‌جست...

#حمید_مصدق

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینم

شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم

مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز
سخن با ماه می‌گویم پری در خواب می‌بینم


#حافظ
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو آن #صبحی که بر چشمم نشسته
به قصرِ #مرمر و ، یشمم نشسته

سرآغــازی و لبخندت ، چو خورشید
به جای ظلمت و ، خشمم نشسته


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح آمده آفتاب غوغا کرده
هر پنجره را غرق ِتماشا کرده

با تابشِ آفتاب ِخوشرنگِ تموز
یک فصلِ قشنگِ تازه بر پا کرده

#صفیه_قومنجانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب
با یکی افتاده‌ام کاو بگسلد زنجیر را

چون کمان در بازو آرد سروقد سیمتن
آرزویم می‌کند کآماج باشم تیر را

می‌رود تا در کمند افتد به پای خویشتن
گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را

کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرین‌تر سخن
شکر از پستان مادر خورده‌ای یا شیر را

روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست
نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را

ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار
پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را

سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را

#سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوازندگی زیبای
کمانچه:استاد #فرج_علیپور
تنبک:#بابک_پیمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صد آدم عاقل نصیحت کرده اند او را ولی



او یک نفر هم صحبتِ دیوانه میخواهد دلش



#مهدی‌جوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ڪیستم من ڪہ ز فرمان تو سرگردانم؟
آب در دیدہ بہ صد خون جگر گردانم

نہ چنان آمدہ عشقت ڪہ بہ افسون برود
نہ چنان رفتہ ز دل صبر ڪہ برگردانم

دارم آن صبر ڪہ گر در قدحم زهر ڪنند
بہ سبڪدستے تسلیم، شڪر گردانم

برو اے ناصح بیدرد ڪہ روے دل من
در شمار ورقے نیست ڪہ برگردانم

پا مزن آنقدر اے بادہ بہ خاڪستر من
ڪہ شبے در قدم شمع، سحر گردانم

چند در دیدہ من باشے و از حیرانی
گرد آفاق چو خورشید نظر گردانم؟

از عدم چون بہ وجود آمدے اے عمر عزیز
آنقدر باش ڪہ من رخت سفر گردانم

بشنوے اے صائب اگر قصہ شیرین مرا
پردہ گوش ترا تنگ شڪر گردانم

#صائب_تبریزی

‍‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀