💖کافه شعر💖
2.28K subscribers
4.26K photos
2.8K videos
11 files
934 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
هنوز مستِ شب گذشته‌اَم
تو عجب شرابی هستی
خیلی دلم می‌خواست
که بدانم چه احساسی دارد.
وقتی مرا بوسید دیگر
چشم‌هاش را نَبست
تا تأثیر بوسه را در صورتم نگاه کند
بدجنسی کرده بود
اگر از من می‌پرسید
خودم می‌گفتم چه احساسی دارم
گفت: چه بوی خوبی می‌دهی
گفتم: تویِ یقه‌اَم گل یاس می‌ریزم
نفسش بوی باد می‌داد
بوی باران، خنک بود
وَ دهانش بوی چوب می‌داد
و من یک‌باره میانِ دست‌هاش
شعله‌وَر می‌شدم •••

#عباس_معروفی

شبتان کوک💙

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مڹ با صداے نفس ڪشیدنٺ هم
عاشقۍ مۍڪنم
حٺۍ اڪَر آرام و بۍصدا
خودم را بڪَذارم در دسٺ‌هایٺ
و بروَم
حٺۍ وقٺۍ از ڪنارٺ رد شوم
براے پرٺ نشدڹِ حواسٺ
بوے ٺنَٺ را پُڪ بزنم
نہ!
ٺو را با هیچ چیز عوض نمۍڪنم
حٺۍ با زندڪَۍ !


#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حتی یک نفر در این دنیا
شبیه تو نیست
نه در نفس کشیدن،
نه در نفس نفس نفس زدن،
و نه از قشنگی،
 نفس مرا بند آوردن!

#عباس_معروفی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بانوی قشنگم
من همیشه مستم
لب‌ های تو
مخفف شراب‌های دنیاست
چکیده‌ی کامروای انگور
که قطره می‌شود
نقطه‌ی هستی مرا می‌چکاند
داغی که بر دلم مانده است
من این نخورده با خنده‌های تو مست
بیهوده نیست
که در کلمات می‌چرخم
نارنجی
نقطه‌ها همه
ردی از بوسه های توست...


#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من؛
با صدای نفس کشیدنت هم
عاشقی می‌کنم
حتی اگر آرام و بی صدا
خودم را بگذارم در دست هایت
و بروم
حتی وقتی از کنارت رد شوم
برای پرت نشدن حواست
بوی تنت را پُک بزنم
نه!
تو را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم
حتی با زندگی.

#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هرڪس...!
به وسعت زیبایی‌اش عاشق می‌شود
 به عمق معرفتش.....
به پاڪی نفس‌هاش....
          بلنداے پروازش....

                   " تو زیباترینی
                       مـ.ـاهِ مـ.ـن
                     تو تنهاترینی...."


#عباس_معروفی♥️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شادی داشتنت
شادی بغل کردن سازی ست
که درست نمی شناسمش
درست می نوازمش
نت به نت
نفس در نفس
تو از همه جا شروع می شوی
و من هربار بداهه می نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من
لم بده، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم

#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از خواب خسته ام؛
به چیزی بیشتر از خواب نیاز دارم
چیزی شبیه بیهوشی،
برای زمان طولانی
شاید هم از بیداری خسته ام
از این که بخوابم
و تهش بیداری باشد
کاش می شد سه سال یا شش سال
یا نه سال خوابید
و بعد بیدار شد
نشد هم..
نشد...


#عباس_معروفی
#وشب‌بخیر👋🏻💫🌙🌟🚶‍♀️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر حرف نام تو را
با عطر گلی می آمیزم
هر خواب گندمزاری را
با نسیم نگاهم بر تنت می نوازم
هر آوای پرنده ای را
از موهای تو می گذرانم
هر شراب نابی را
با مستی لبهای تو مزه مزه می کنم
صدای تو باد را برمی گرداند
گل قشنگم
برمی گردم
پیش از آن که تو را بشناسم برمی گردم
و در ابتدا و انتهای ذهنت ورق می خورم
می خواهی قبل و بعد ذهنت را ببوسم ؟

#عباس_معروفی

#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

عزیـزدلـم
با نڪَاهـت مـرا
بـدوز بہ هـرجـا ڪہ
دلـت می‌خـواهد
بـدوز بہ زندڪَی
بہ مـرڪَ
بہ عشــق
بہ هـرچہ دوسـت دارے
در برابـر نڪَاهـت
مـن ابـر می‌شـوم
دود می‌شـوم
ڪہ بتـوانی مثـل بـاد
بـازےام بـدهی...

#عباس_معروفی

#عصرتون_خوش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رهگذر
بہ من بگو
براے دیدنت ڪجا بایستم ؟؟؟
تو از ڪدام ڪوچہ ، خیابان ،
ڪدام شهر میگذرے ؟؟؟
از تو ڪجا گریزم ،
گریز پاے بے قرار ...
ڪے می‌آیے ؟
چے تنت میڪنے ؟
بہ دستهاے منتظرم چے بگویم ؟
با دل دیوانہ ام چہ ڪنم ؟
عاشقانہ هایم را ڪجا بنویسم ڪہ بخوانے ؟
چشمهات را چے بخوانم ڪہ ندانے ؟
براے سیر ڪردن نگاه
عمر نوح از ڪے طلب ڪنم ؟
رهگذر قشنگ من
دستهات را ڪے بگیرم ؟
براے خندہ هات ڪے بمیرم ؟!!!!


#عباس__معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ببین!
تو جاودانہ شدی
این قلب براے تو مے تپد
این دست ها تنت را بہ حافظہ ے جانش سپرده
این نگاہ رد آمدنت را از تہ خیابان مے گیرد هر روز این قلم براے تو مے چرخد هنوزدر دلم شاعرے همچو شمع شعلہ مے ڪشد
پروانہ ے نارنجے من!
هر قطرہ ڪہ مے چڪم یڪ شعر بہ دامنت مے افتد
بزن بہ موهات و راہ بیفت
مے خواهم آمدنت را قاب ڪنم...


#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غافـل از تـو نیستم
    حلقه بر دروازه ی جهان میزنی
    بیدار میشوم،
    واز اقیانوسی با تو میگویم
    که غزلهای سوخته ام
    دهلیزهای جهان درنوردیده اند
    ارتباط ، هدیه ی حس آب هاست
    آهوان خواب ،
    از چشـم
    به عطـر بوسـه های تو می رمد
    غرقه در اقیانوس گیسوانت
    برهنه
    سراسر سرزمین پنهان را
    به کشـف تو میگذرم ...

    #عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی نیستی
چـراغ دنـیـا را
پشت سرت خاموش کن...!

#عباس_معروفی
#احسان_خواجه_امیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش آدمی
عشقش را بردارد
برود یک گوشه‌ی دنج
زیر آفتاب
روی مهتاب
لابلای خواب ...

به صــــدای پای اینهــمه عابر، بی‌تفاوت شود
فقط برای یک صدای پا
دلش هُـــــری بریزد

کاش عشــــــق
مثل خواب معصومانه‌ات
ساده باشد...

#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

هيچ چيزي از تو نمي‌خواستم
عشق من
فقط مي‌خواستم
در امتداد نسيم
گذشته‌ را به انبوه گيسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطوره‌هاي نارنجي
که هنگام راه رفتن
ستاره‌هاي واژگانم
برايت راه شيري بسازند
مي‌خواستم سر هر پيچ
يک شعر بکارم
بزني به موهات
که وقتي برابر آينه مي‌ايستي
هيچ چيزي
جز دست‌هاي من
بر سينه‌ات دل دل نکند
مي‌خواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برايت بجنگم
بخاطرت زخمي شوم
و مغرور پاي تو بايستم
بر ستون يادبود شه...


#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

هيچ چيزي از تو نمي‌خواستم
عشق من
فقط مي‌خواستم
در امتداد نسيم
گذشته‌ را به انبوه گيسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطوره‌هاي نارنجي
که هنگام راه رفتن
ستاره‌هاي واژگانم
برايت راه شيري بسازند
مي‌خواستم سر هر پيچ
يک شعر بکارم
بزني به موهات
که وقتي برابر آينه مي‌ايستي
هيچ چيزي
جز دست‌هاي من
بر سينه‌ات دل دل نکند
مي‌خواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برايت بجنگم
بخاطرت زخمي شوم
و مغرور پاي تو بايستم
بر ستون يادبود شه...


#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شادی داشتنت
شادی بغل کردن سازی ست
که درست نمی شناسمش
درست می نوازمش
نت به نت
نفس در نفس

تو از همه جا شروع می شوی
و من هربار بداهه می نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من
لم بده، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم.


#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


هيچ چيزي از تو نمي‌خواستم
عشق من
فقط مي‌خواستم
در امتداد نسيم
گذشته‌ را به انبوه گيسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطوره‌هاي نارنجي
که هنگام راه رفتن
ستاره‌هاي واژگانم
برايت راه شيري بسازند
مي‌خواستم سر هر پيچ
يک شعر بکارم
بزني به موهات
که وقتي برابر آينه مي‌ايستي
هيچ چيزي
جز دست‌هاي من
بر سينه‌ات دل دل نکند
مي‌خواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برايت بجنگم
بخاطرت زخمي شوم
و مغرور پاي تو بايستم
بر ستون يادبود شه...


#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غافل از تو نیستم
حلقه بر دروازه ی جهان میزنی
بیدار میشوم،
واز اقیانوسی با تو میگویم
که غزلهای سوخته ام
دهلیزهای جهان درنوردیده اند
ارتباط،هدیه ی حس آب هاست
آهوان خواب، از چشم
به عطر بوسه های تو می رمد
غرقه در اقیانوس گیسوانت
برهنه
سراسر سرزمین پنهان را
به کشف تو میگذرم...

#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀