💖کافه شعر💖
2.26K subscribers
4.25K photos
2.77K videos
11 files
919 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
و من در تاریکترین مسیر
کسی را دیدم
که ناب بود ،
که مهتاب بود برای شب ها
آفتاب بود برای صبح دلبری ها
کسی که دست ابرها را گرفت
و هزار جور شکلشان داد.
بهار را داد زد
و به باغ‌ها رویای روییدن پاشید.

کسی را دیدم
به موهایش غزل بافت
و شبیه شعرها به خیال شورید
کسی که خوب بلد است چای دم کند
و عطر لاهیجان را به #عصرها بیاورد
کسی که با ماه می رقصد
با ستاره ها چشمک می‌زند
و با کهکشان های دور و نزدیک،
خویشاندی دارد.
شبیه هیچ کس نیست
ولی شباهتی عجیب به آزادترین سرو ها دارد
ندیدم کسی مثل او نگاه کند و چیزی نگوید، ولی شاعری کند.
کسی که پرواز می‌داند
وقتی به آغوشش می‌کشم، بال درمی‌آورم
و وقتی دست هایش را گرفتم
به بی نهایت یک شعر سلام کردم
وقتی پیشانی اش به لب هایم چسبید
ابدیت را در تابناک‌ترین حالت ممکن تجربه کردم‌.
کسی که موزون ترین کوچه باغ ها،
به قامتش بلندند.
و پایش را که در کوچه گذاشت
سنگ فرش ها به خود بالیدند
و سرکش ترین واژه ها به پایش کوتاه آمدند

من دیدم کسی را که
ثانیه ها با او به وجد می آید
برای ابد و یک روز.


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خنده ات ، هم معنی #صبح دل است
بوسه هایت ، شعر خوب ساحل است

ای فدای موی و روی و بوی تو
هر کدامش چون بهاری کامل است


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#تقویم_خسته ام ، هر روز بسته ام
از خویش و از جهان، جانی گسسته ام

افتاده ام چنان ، #تاریخ_واژگون
دستی بکش سرم ، بی پر نشسته ام


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی به لب هایت کشیدی طرح و جادو
دل را بریدی از من و خلق و جهانم

تا کوچه ی موی بلندت ، می کشانی
هر دم نفس هایم ، خیالم ، آسمانم

می در پیاله میدهی پی در پی امّا
هرگز نفهمیدی ، خرابات ِ مغانم

با تیر مژگان می زنی ، تا می توانی
دیدی نمی افتم! به قرآن! می توانم

پیرم به پایت ، دردهایم پینه بستند
در آستان ِ چشم و ابرویت دوانم

جاریست در رگهای سبزم رنگ #پاییز
با هر قدم دردیست در هر استخوانم

جانم! جوانم! مهربانم! خوبِ خاموش!
هر شب سکوتت می‌زند ، زخم زبانم

دیروز می‌گفتی؛ به دل ، رازی گرانی
امروز می بینم به کویت ، رایگانم

دمساز #مطرب گشتم و ساز شقایق
همراه و همراز غروب ارغوانم


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب از دیوانه بازی های ما دیوانه تر می‌شد
کنار برکه ی چشمت حسابی شعر تر می‌شد

به دامن عشق می تابید و نیلوفر پر از آغوش
و مهتابی که از شرّ نگاهت پر شرر می‌شد

به موهای بلندت صد غزل بستم بتابانی
به پیچ و تاب گیسویت، غزلها پر ثمر می‌شد

شمار خنده ها از دستمان در رفته بود آنشب
چه زیبا بود وقتی لحظه ها وصل سحر می‌شد

نه هجرانی!، نه حیرانی! نه ویرانی نه غم دیگر
فقط شادّی و گلبوسه که سهم یکدگر می‌شد

لب و جام عسل گونت شراب ناب می داد وُ
تمام زخم ها یک آن به لعلت چون شکر می‌شد


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کوچه ی «از جاده لبریز» م شده
بــا بـلـنـدایـش دلاویزم شده

آخ! بنازم.، رنگِ مویش را ببین!
#عصرِ زردِ شعرِ #پاییزم شده


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سرخ است روی باغ و زرد است موی جالیز
نقّاش یک قلم را ، صد رنگ کرده تجویز

نارنجی و حنایی ، تا سبز و کهربایی
خوب است حال دفتر در کوچه باغ #پاییز


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در #تنگنای هجران با دست باد و باران
آهنگ کوچه مویت، جان داده بر خیابان

احساس مبهم تو ، چشمان پر نم من
در سینه با غم تو ، #برزخ شده نمایان

تا #مرز خواب و رویا ، دل با تو رفته هرجا
ای کاش می دمیدی، بر واقعیّتم جان

ای ماه خوبرویم! ، بنشین که تا بگویم
از درد و زخم کاری ، از پرسه ها و هزیان

زد بر لبم #شکوفه ، با یاد بوسه هایت
سرخ است بس که لعل و ، آن آتش بدخشان


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قلیان و زغال و چای و تنباکو را
با شربتِ سرکه انگین ، کاهو را

می چسبد اگر تو باشی و در #عصری
شیرین بکنم به آن لبت لیمو را


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

عصرانه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هوا ابریّ و بارانیّ و خوابی
به آغوشم ، بیایی با شرابی

نگاهِ نیمه باز و ، بوسه و #عصر
به این گفتند؛ #پاییز حسابی🍁


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر #تــ❤️ــو نبودی
به شوق کدام آفتاب آغاز می‌کردم؟!
چشم هایم را به هوای کدام نگاه
به پنجره می دوختم؟!
به روی کدام واژه می‌خندیدم؟
و به جان کدام جمله می افتادم
که خواب را رها کند؟
و برای دلم،
از بودن و ماندن
و از #عشق بگوید

اگر تو نبودی
رنگ شب
سرود همیشگی گنجشک‌ها بود
و خواب، عبور را
تصاحب می‌کرد.


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پیچک به تَنی ، جوانه بر اسلیمی
تک نقش گلیم و قالی و جاجیمی

با طرز نگاه و خنده هایت، هر #صبح
آغـازگـر و طلوع هــر اقلیمی


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با جویِ عسل ریز ، روان آمده نامت
بر دوش غزل #صبح ، دوان آمده نامت

چون عطر گل میخک و آلاله و پونه
از دامنه هـای #سبلان ، آمـده نامت


#مطرب
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یا مهر تو یا قهرت؟ این آخر باورهاست
در پای شب مویت ، افتاده قلندرهاست

در چشم پر از خونت ، تا ساحل کارونت
صد ها بلم و قایق ، زنجیر به لنگرهاست

خواب است به راه من ، ماه منِ بی چاره
بیدار نخواهد شد ، با خشم تو محشرهاست

گیلاس لبت شیرین ، احساس غمت دیرین
آن خنجر ابرویت ، فرمانده ی لشکر هاست

می آیی و می بازم ، می سوزم و می‌سازم
با هر گذرت نامم ، دیوانه ی معبر هاست

خون و شریانم تو ، هر سو جریانم تو
شادّی جهان بی تو ، یک سلسله از شرهاست

مهتاب نمی بارد ، تالاب به درد آمد
پایان غزل #امشب ، درگیر به ساغرهاست

تار و دف و نی پیشم ، کفر و شررت کیشم
با #مطرب و ساقی، دل، همپای ستمگرهاست


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوباره #شب،
با همه ی خیال هایی که می آید
و خواب هایی که می رود‌.
دوباره شب،
با همه ی مجهولاتش
بجز معادله ی چشمانت
که به آغوش کشیده، سپیدی
سیاهی را.

و دوباره تو
و برای همیشه، ما
بدون توقف در مسیر
مگر برای صرف لقمه ای با چاشنی بوسه.
یا چیدن چند ستاره از پولک آسمان
یا فنجانی قهوه برای بیداری
تا صبح فرداها.


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در قاب نگاه من به تصویر برس
تا خاطره‌های خوش ، به تقدیر برس

بـا نیش و کنایه هـا کنار آمده ام
هرچند ، «به تأخیر و کمی دیر‌» برس


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هوا دلتنگ ، من دلتنگ یک زنگ
چه داری در سرت زیبای دلسنگ؟

همه حسرت شده ، کارم به راهت
چه دادی ارمغان جز آه و فرسنگ؟

برای هـر نت تکراری از قلب
صدای خنده هایت بود آهنگ

به شعر فاصله تن داده ام با
نگاه و واژه های ناهماهنگ

کسی باید بیاید مثل خورشید
شبیه قصّه های ماه و شبرنگ

بگیرد دست سردم را ، بگیرد
بخواباند مرا در سینه ای تنگ

بریزد ، انگ و نامش را سبویم
به جامم پُر کند از مایه ی ننگ

کسی مثل تو که خوب است هرچند
همیشه داشته ، با دل ، سر جنگ


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#شبی را که در زد یادم هست
هوا خوب شده بود
خیلی خوب.
شبیه آنچه در هیچ جایی نیست،
مگر در چشم هایش.‌

از آنشب به بعد،
هوای شب ها خوب شد
حتی وقتی دور بود
چون یاد چشم هایش خیالم را
به جشنی باشکوه می‌خواند
که تا خود صبح ادامه می یابد
دستم را به دست خورشید می‌دهد
تا برای زمستان های بی او
کمی گرم باشد.

خوب می‌داند، دیر یا زود
بهار از در و دیوار باغ
به جوانه هایمان سرک می‌کشد.


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک #شب ازجاده ی عفت به برون خواهم زد
سر به تنهایی و صحرایِ جنون خواهم زد

بی گمان ، ناله کنان ، از تن خود برخیزم
تا لبی چند ، به دریای فسون خواهم زد

پشت تصویر محبت ، همه را خواهم دید
روی رویای نجابت ، چه وُ چون خواهم زد

کمی از جا و مکان دورتَرَک ، خواهم گشت
و به سودای زمان ، چشم زبون خواهم زد

تازه و تُرد و طربناک و معطر باشم
راز دنیا چه نَهَم ؟ نامِ کنون خواهم زد

پرده ها را بزنم تک تک و #مطرب گردم
زیر و بم را ، به همآغوشیِ خون خواهم زد.


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی که دلم تنگ می‌شود
درست مثل این است
که غزل سنگ می‌شود
و چنگِ ثانیه ها
گلوی واژه هایم را می‌فشارد
وقتیکه دلم تنگ می‌شود،
خیال نمی پَرد
و بال نمی‌زند.
آفتاب، پشت ابر رویا را گرم نمی‌کند
و مهتاب در شب هایم رنگ و رو ندارد.
حوض قدیمیِ جا مانده در «قصه های نه خیلی دور» به شمعدانی ها نمی‌خندد،
وقتیکه دلم تنگ می‌شود
پیاده رو جایی برای جولان ندارد
و خیابان، ترافیک نبودن هاست.
دنیا به اندازه سلول در،
چشم غیرمسلح است.
وقتیکه دلم تنگ می‌شود
دیوارها نگاهم را می خورند
و خروارهای خاکی خاطره
در جان شانه هایم سنگینی می‌کنند.

وقتیکه دلم تنگ می‌شود....
آآخ! بی‌خیال!
وقتیکه دلم تنگ می‌شود نمیخواهم چیزی بنویسم
جز نامت بدون هیچ خط فاصله ای
مثل جریمه های دوران دبستان.


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀