💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
دل در گرو عشق چو مجنون بگذارید
یا پای از این سیطره بیرون بگذارید

این شیوه ی رندان بلادیده ی مست است
مردانه قدم در سفر ِخون بگذارید!

چون سرو به آزادگی خویش بنازید
چون لاله رخان چهره ی گلگون بگذارید

تا شمع در این دایره افروختنی هست
پروانه شوید آتش ِ افزون بگذارید

بس نیست که در معرکه ی عشق برقصید
بالاتر از آن ، پای به گردون بگذارید

مقصود ِ زمینی شدنت بهره ی فرداست
حسرت به دل لحظه ی اکنون بگذارید
 
#رضا_محمدصالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هیچ مى‌گويى اسيرى داشتم حالش چه شد!؟
خسته‌ى من نيم‌جانى داشت احوالش چه شد!؟

هیچ مى‌پرسى كه مرغى كز ديارى گاه‌گاه
مى‌رسيد و نامه‌اى مى‌بود بر بالش چه شد!؟

هیچ كِلك فكر مى‌رانى بر اين كآن خسته را
جان نالان خود برآمد، جسم چون نالش چه شد!؟

در ضميرت هیچ مى‌گردد كه پار افتاده‌اى
مرغ روحش گِرد من مى‌گشت، امسالش چه شد!؟

پيش چشمت هیچ مى‌گردد كه در دشت خيال
آهوى من بود مجنونى به دنبالش، چه شد!؟

پيش دستت چاكرى استاده بُد آخر ببين
مرگ افكندش ز پا، غم كرد پامالش، چه شد!

مُلك عيش محتشم يارب! چرا شد سرنگون؟
گشت بختش واژگون، برگشت اقبالش، چه شد!؟

#محتشم_كاشانى

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاهی هوس بادهٔ رنگین دارم
گاه آرزوی وصل نگارین دارم

گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش
یارب چه کنم، کیم، چه آیین دارم

#فروغی_بسطامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با لب سُرخت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه مسجد ساختی

روی ماه خویش را در برکه می‌دیدی ولی
سهم ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی

ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی

من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
می‌توانستی نتازی بر من اما تاختی

ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید ولی هرگز مرا نشناختی ‌...!

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خوش نشاندم ، بر دلِ دیوانه ام پنهان تورا ،

گربلایی آیدت ، خواهم بلا گردان تورا ،

داد هر کس دل به دلداری دلش ارام شد ،

بی سبب نیست که خوانم ، دلبر و جانان تورا ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر #شب
چه زیبا باران یادت
مےبارد بر #شب بوهاے عاشقِ #قلبمـ
رایحه ے خیالت دوباره مےپیچد
در حوالے شبانه هاے دلتنگے من ؛
لمس حضورت
آسمان #شبهاے تارمـ
را روشن مےڪند
و درخشان مےشود
برڪه ے قلبمـ
با تابش زلالِ مهتاب چشمانت ...

#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

چشمانت گرما بخش کدام جان
و روشنی بخش کدام افق ست
که تلالو خورشید نگاهت در بلندترین
ارتفاعِ زیبایی جلوه گری می کند
که هر چی می نگرم
و هر چه می نگارم
ساقه ی نحیف و طرد واژه هایم
به تماشای بلندای آفتاب دیدگانت نمی رسد
درخشندگی حضورت
طلوع و روشنی بخش سرزمین کدام قلب است؟؟؟
که نیستی و من در نداشتنت
دستانم بی رمق می شود و اندیشه هایم ناچیز
در برابر شکست این فاصله ها
و آنهنگام ست که بارانی می شوم و می بارم
بغض یک عمر نبودن هایت را
بر سر تمام واژه های دلتنگی
و کلمات را سطر به سطر کنار هم می گذارم
که شعری شوند
به درازای فاصله های دور بودنم از تو
تا از اینجا که منم ،
این "وادی سکوت و تنهایی "
وآنجا که تویی،سرزمین شرجی عاشقانه ها
بوی نم خاک باران خورده ی شعرهایم
فضا را پر کند
و بر جان و احساس رهگذران بنشیند .....!!!


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بنام کردگار هفت افلاک
که پیدا کرد آدم از کفی خاک

خداوندی که ذاتش بی‌زوالست
خرد در وصف ذاتش گنگ و لالست

زمین و آسمان از اوست پیدا
نمود جسم و جان از اوست پیدا


#عطار


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو التیامِ تمام
عشق‌های مایوس و نیمه کاره‌ای،
آغاز صبحِ خوش یُمنی،
شفقی،
شروع دوباره‌ای
سخاوت رودی تو،
شکیبایی بی حد کوه،
راهی،
مسیرِ روشنی،
اشاره‌ای...

#رسول_ادهمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز به رسم سرکشان راه جفا گرفته‌ای
تیغ ستم کشیده‌ای، ترک وفا گرفته‌ای

من طلب تو چون کنم؟ چون به تو در رسم؟ که تو
شیر ز دام جسته‌ای، مرغ هوا گرفته‌ای

نیست در اندرون من جای خیال دیگری
جای کسی کجا بود؟ چون همه جا گرفته‌ای

ما سر و مال در غمت باخته سال و ماه و تو
هم غم ما نخورده‌ای، هم کم ما گرفته‌ای

چیست گناه ما؟ که تو بار دگر به رغم ما
یار دگر گزیده‌ای، خانه جدا گرفته ای

جز به دعا نمیرسد دست من از غمت، ولی
راه نفس ببسته‌ای، دست دعا گرفته‌ای

هر گرهی ز زلف او باز کنی تو، اوحدی
کشور چین گشوده‌ای، ملک ختا گرفته‌ای

#اوحدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خواهی چو خلیل کعبه بنیاد کنی
و آنرا به نماز و طاعت آباد کنی

روزی دو هزار بنده آزاد کنی
به زان نبود که خاطری شاد کنی

#ابوسعید_البوالخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" دشمن دانا ، دوست نادان "

هیچ آیا دیده ای یک آب سر بالا شوَد؟!
یه به برکه قورباغه ، بوعطا را سر دهد؟

گردِکان هرگز نمانَد بر فراز ِ گنبدی ..
گر هزاران بار اندازی ز بامش می جهَد

تربیت چون میخ باشد، کَله یِ نا اهل سنگ !
میخِ فولادی ندیدم بر دل ِ سنگی روَد

مارماهی، مار باشد یا که ماهی خوشتر است
ماهی اندر تابِه آید ،مار نیشَت می زنَد!

با شُترمرغی بگفتم ؛ بار ، یا این که بِپَر !
گفت؛ مرغم، بار نَه،دیوانه اُشتُر می پرَد ؟!

دشمنت دانا اگر شد سربلندَت می کند
ای #سپهرم یار نادان بر زمینت می زنَد

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#گل_بی_نقض_من😍

#سهراب_پاکزاد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"شرط راه"



ڪلاغ با همهٔ تیرگے عقاب نشد
شڪوفهٔ گل زنبق، گل گلاب نشد

هزار بار شب تیره را منور ڪرد
دریغ، ماه زرافشان چو آفتاب نشد

و صفرِ بعد ممیز اگرچه بسیار است
به جایگاه شمارش جُوے حساب نشد!

حقیقت مے و سرڪه از آب انگور است
حلالِ سرڪه چنان مستے شراب نشد

اگر چه پیشهٔ زاهد صواب مطلق بود
ریاے در عملش موجب ثواب نشد

دعاے نیمهٔ شب بود، لیک دل بے آه...
نبودِِ سوز دل آن شد ڪه مستجاب نشد

نوشت در دلش آسوده شاعرے از عشق
دل لبالب عشقش خط ڪتاب نشد!

نڪرده‌ڪاریِ ما نفے هر چه ممڪن‌هاست
علے بدون مشقت، ابوتراب نشد...



#محمدرضا_مؤمن‌نژاد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آمده ام بدین جهان ،تا که ز نی شکر برم
نامده ام که از شکر؛ قصه برم خبر برم

چيست شکر دهان او،نی غم آن دهان او
این نِیِ پُر گره به هم، در شکنم شِکر برم

جهد کنم در این سفر،تا که ذخيره را بسی
تنگ شکر ز معدنش، بر سر یکدگر برم

 بسته کمربه بندگی، ناله کنان زخود تهی
لب به لبش چونی نهم، ازلب اوشکربرم...


#فیض_کاشانی

‌ ‎‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امروز #عصر
به سرم زد
ڪمی شعر خواندم
بڪَو خب...!؟....

هیچ...
#جایت_خالی؛
#دوباره_عاشقت_شدم...!



#حامد_نیازی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای دست تو آتش زده در خرمن من
تو دست نمی‌گذاری از دامن من

این دست نگارین که به سوزن زده‌ای
هرچند حلال نیست در گردن من

#سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
منم آن آتش سرکش که دائم شعله ور مانده
همان طوفان عصیانگر که عمری پشت در مانده

تمام ریشه هایم پر شدند از حس روییدن
اگر چه ساقه هایم زیر چنگال تبر مانده

به فرداهای بی زندان به آزادی می اندیشم
نمی خواهم ببینم آنچه را در پشت سر مانده

سراسر سینه ام لبریز آه و آتش و خونست
زبس دندان خشم آلود بر روی جگر مانده

پر از دردم پر از دلشوره چشمم سیل خون دارد
برای مادر پیری که اکنون بی پسر مانده

چنان دارد قلم دیوانه وار از درد می گوید
که دفتر تشنه ی باریدن یک شعر تر مانده

قفس جای قشنگی نیست تنهایی خود مرگ است
ببین از سینه سرخ بسته پر یک مشت پر مانده

بیا همراه شو با من به سوی روشناییها
که تنها یک قدم تا رقص زیبای سحر مانده

#علی_دشتی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش
مردان به دیگری نگذارند کار خویش

صائب چه فارغ است ز بی‌برگی خزان
مرغی که در قفس گذراند بهار خویش

#صائب_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀