💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
" نفهمیدیم و رفت "

از بهار زندگی چیزی نفهمیدیم و رفت
یک دَمی در نوجوانی ها نخندیدیم و رفت

صد سوال بی جواب از روزگاران داشتیم
از هزاران پرسش اما ، یک نپرسیدیم و رفت

کاروان لحظه ها از پیش چشم ما گذشت
سِکه ای زآن کیسه ی زَر چون ندزدیدم و رفت!

پنجه در پنجه جوانی را فرو انداختیم!
از یَل ِ پیری و پایانش نترسیدیم و رفت

سعی ِ ما بیهوده بود و قُلّه ی شادی بلند ..
فتح ِ کوهستان نکردیم و ، نکوشیدیم و رفت

از زُلال زندگی جامی پر است این شعرها .!
با #سپهرم جرعه ای از او ننوشیدیم و رفت ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" کتاب زندگی "

از کتاب زندگی یک نام می ماند بجا
از شب مستان شکسته جام می ماند بجا

هرچه نوشیدی و نوشاندی به اهل میکده..
ساغری و ساقیِ خوشنام می ماند بجا

از شکار لحظه ها ناگه چنان پر می کشیم..
چون پرنده، دانه ها و دام می ماند بجا

زآنهمه رفتن تورا گر مقصدی حاصل نشد
جای پایی مختصر زآن گام می ماند بجا !

در میان دعویِ اندیشه و عقل و دلت ..
گر نمودی بر دلت اِبرام ، می ماند بجا

ای #سپهرم ،عاشقی ناپخته ای در زندگی
از تو اما شعرهای خام می ماند بجا ..!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" غم های جهان "

عمریست که غمهای جهان را به تو دادند..
ای دل، ز چه بر دوش تو این ، بار نهاندند؟

غیر از تو مگر هیچ کسی اهل ِ زمین نیست؟
که این سنگ ِ گران را به دو پای تو فتاندند!

از روز ازل می چکد از هر طرفَت خون
تیغی زده بر جانت و ، مرهَم نرساندند

بی هیچ، گناه ِ تو مسَلّم شد و کردند..
از پیش مجازات و ، ز فردوس بِراندند!

اندر قفس خاک به زنجیر کشیدند
در چرخش ایام چه بیهوده رهاندند!

ای دل نفسی دست بدار از سر ِ این عشق
یاران همه از دامن عشق، دست کشاندند

چندی ست که رسوای جهانی و ، #سپهرم..
هر جا غزل از عشق نوشته است، نخواندند ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" آنچنانم ز غمت "

آنچنانم ز غمت ،، لاله ی پرپر دیدی؟!
مرغ بشکسته پر و بلبل بی سر دیدی؟

ناله ی ابر سیاهی به دَم سرخ غروب..
بارش یکسره و بغض مُکرر دیدی ؟!

تیغه ی داس و تبر ،شاخه ی نازک دیدی؟!
تیشه بر ریشه و رگهای صنوبر ،دیدی؟!

ظلم و تاراج مغول بر تن هر آبادی ..
یا به تاریخ جهان جور سِکندر دیدی؟

قلعه ی خالی و متروکه و ویران شده ای..
شعله بر پنجره و آتش ِ بر دَر دیدی؟!

سر به زانوی خیالت منم و شعر و غزل
خواب ِ دیوار گِلی، یاس ِ مُعطر دیدی ؟!

آنچنانم ز غمت ، حال #سپهرم این است..
ریل فرسوده ، قطاری به آخر دیدی ...؟!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" ردیف "

من نه زندانی وزنَم نه که حیران ردیف
وزن دلتنگی خودرا میکنم اینسان ردیف

خشت خشت ِ واژه ها را می گذارم روی هم
دور تا دور دلم ‌دیوار چون زندان ردیف

می گشایم از تن دیوارها یک پنجره ..
رو به مغرب منظر و یک راه بی پایان ردیف

هرچه می آید به سر می آورَم پای ِ قلم
در سرم هرآنچه می آید شود در جان ردیف

در سکوت دفترم دشتی پر از آلاله هاست
تا شود تشنه خیالم می کنم باران ردیف

پُشته پشته بغض ها آماده ی باریدنَند
در هوای آسمانم ابرها گریان ردیف

داستان شاعری های #سپهرم ساده است
قصه ی موج است و ساحل در شب طوفان ردیف ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" در کجای این زمین "

من در کجای این زمان، تو در کجای این زمین؟!
ما را چه کس آواره کرد در غربت این سرزمین؟

درگیر بارانت منم، کشتی و ،، طوفانم تویی!
غرق شب بارانی ام ساحل ندارم صد یقین!

لیلای رفته از نظر ،گویا تویی مجنون منم
در بزم هجرَت تا ابد بنشسته ام چلّه نشین

خواب از دو چشمم رفته است پِلکم ز رویا خسته است
از نقش ِ خام روی تو آشفته هستم اینچنین

همچون که نِی دارد گره، بُغضی به نای ام بسته شد
آوای غم آید برون از نای و نِی های حَزین

چون شمع نالانم نگر سر درگریبانم ، دگر ..
حتی ندارم شعله ای ، پروانه ای را همنشین!

نه تو چنان زندانی و، نه من چنانم در قفس
افتاده اما بین ما دیوار ،بالاتر زِ چین!

شعر #سپهرم چون پُلی ،مَحو است چون ،از هر طرف..
من در کجای این زمان تو در کجای این زمین ؟!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" بیا خاطره باشیم"

یک عمر چه بیهوده به امّید وصالیم
حتی شده یک روز بیا خاطره باشیم

در سایه ی هم مثل دو خط صاف و موازی
یکبار نشد نقطه ی یک دایره باشیم!

تا کی به غم هجر و خیالات چو مرغی..
اندر قفس خواب ، پی ِ پنجره باشیم؟

با لمس ِ نگاهی شود این عقده ی ما باز
تا کی به سرانگشت و به دندان گره باشیم؟!

گر عشق گناه است بفرما که بسوزیم
بر شعله ی آن شمع چنان شبپره، باشیم

زیبایی دنیا نشود حاصل و تا کی ؟!
حسرت کش ِ آرامش یک منظره باشیم

اشعار #سپهرم به جوابی نرسیده است
وقت است که من شاعر و تو شاعره باشیم!!

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" برگ و سنگ "

برگ خشکی گر بیوفتد بر سر جریانِ رود
آب او را میبرَد بی وقفه تا پایانِ رود

سنگ اگر اُفتد بمانَد در کف ِ رود روان
همنشینی ها کنَد با آب در بنیان رود!

برگ بُنیادش سبک باشد روَد از یاد، زود!
سنگ از سنگینی اش گردد که هم پیمان رود

گر صدای رودخانه نغمه هایی جانفزاست
از حضور سنگ باشد آب چاوُش خوانِ رود

زندگی رود است و ما اندر گذارَش، برگ و سنگ
در کف ِ رودی نشستن بهتر است از خوانِ رود !

ای #سپهرم پیش رود ِ زندگی چون سنگ باش!
سنگ کی آسان روَد از خاطر ِ دامان ِ رود ؟!

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"محتاجم امشب"

به رویای تو بد محتاجم امشب
به تیر ِ تیز ِ غم، آماجم امشب

درختی سبز بودم هر زمستان
بریده با تبر چون کاجم امشب

به عشق سرزمینت شاه بودم
ولی مغلوبم و بی تاجم امشب

به درگاه آمده داروغه ی خواب
که برگیرَد ز خوابت باجم امشب!

به چاه خاک کنعان حسرتَم بود
چو یوسُف بَرده ای حرّاجم امشب

پَیَمبر وار در غار خیالت ..
نشستم تا رسد معراجم امشب!

#سپهرم دارد امشب صد بهانه
به رویای تو بد محتاجم امشب ...

#سپهرRoohi
#شب_خوش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من آن بشکسته قایق از هجوم موج ِ دریا
که حیرانم به گرداب خیالات ِ تو تنها

گرفتار شبم ساحل نمی بینم به طوفان
تو چون فانوس دریایی پر از نوری به شب ها !

من از هر تازه موجی می هراسم در سیاهی
ندارم بی تو امّیدی، ببینم صبح فردا

اگر روشن نمایی پهنه ی تاریک دریا
بیابم راه خود را، یا شوم از دور پیدا !

تو ای دریاکنار ِ آشنایی، من غریقم
رسانم بر لب ساحل به آن آرام ِ زیبا

چراغ دیده ی ما شو که گم گشته #سپهرم
در این دنیای بی ساحل شکسته موج ، ما را ...

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"خدایی کردی"

آمدی قلب مرا باز هوایی کردی
از قفس مرغ دلم ،خام ِ رهایی کردی

کنج ویرانه ی سینه دلم آرام که داشت..
بردی آرامش و خود جلوه نمایی کردی

با مَن اش عهد نمود او ،دگر عاشق نشود
باز ترغیب ز پیمان ، به جدایی کردی

سال ها گوش به فرمان من و خامُش بود
آتش انداختی و ، شعله نمایی کردی

هرچه میگفتمش اندر حسَبِ منطق بود!
غرق در فلسفه ی چون و چرایی کردی!

حال با این دل دیوانه ی حیران چه کنم؟
شُهره ی شهر ِ غم و بی سر و پایی کردی!

مذهب شعر #سپهرم همه لامذهب بود!
آمدی در قلم عشق، خدایی کردی ...

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"کوچ کرده"

من آن باغم پرستو از درختم کوچ کرده
کلاغی از زمستان بر درختم کوچ کرده

زده باران پاییزی ز سر تا دامنم خیس
وَ عطر یادت از آغوش رَختم کوچ کرده!

خیالت جویباری بود و آن هم از خیالم..
رَه چشمه گرفته سنگ ِ سختم، کوچ کرده

دلم خوش بود سلطانم من اندر وادی شعر
غزل ها از کنار تاج و تختم کوچ کرده

من و این فصل پاییزان، چه تقدیری #سپهرم!
خزان آمد ، بهار از باغِ بختم کوچ کرده

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خزان و رقص پروانه به ایوان!
گل ناز و کرشمه ،ماه ِآبان !

بهاران رفته اما عشق مانده
قرار عاشقی ها ، پای گلدان

گل لیلی شکفته فصل پاییز
برَش پروانه مجنون وار ،گردان

عجب دارم ز گلدانی که گل داد
پریشانم چو پروانه، پریشان!

اگر پروانه باشی در ره عشق
چه توفیری بهاران برگریزان؟!

گرت عشق است در دل ای #سپهرم..
تو عاشق باش حتی در زمستان ...


#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" بايست "

مثل آدم باش سیبی خورده ای پایش بايست!
مثل مجنون باش و بر لیلا و رویایش بايست

گر که نقش ساحلی داری ز کوهِ زندگی.!
پیش روی موج‌های سختِ دریایش بايست

کشتی دل را به اقيانوس حیرانی مَران
عقل را کن ناخدا و ، با خدا جایش بايست !

در بیابان گم شدی گر ، روزگاری تشنه لب..
می‌شود یک کاروان از دور پیدایش‌، بايست

گر به چاه انداختندَت آن برادرها ز کین
خواهد آمد عزت مصر و زلیخایش، بايست

تو شکوفه خواهی ات زد، زود می آید بهار
بر زمستان و زغال و روی رُسوایش بايست!

صبح نزدیک است جانا ای #سپهرم صبر کن
در شب طولانی ِ یلدا و ، غم هایش بايست

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" اثرم نیست"

ترسم که بیایی و ببینی اثرَم نیست
جز آه و فغان،ناله و ماتم خبرم نیست

دیر آمده ای با تو بگویند ؛ که رفته است ..
نه جان و تن و سوخته حتی جگرَم نیست

دنبال منِ زار بگردی و بگویی؛ کجا رفت؟
گویند ؛ به جایی که ازآن راه و درَم نیست

شمعش به خموشی بگرایید و فنا شد
آنقدر به خود سوخته نوری دگرم نیست

اندر غم پروانگی ات خویش برافروخت
وآن شعله به سر داشتم اینک سحرم نیست

رفته است به بادی همه خاکستر جانش
یک ذره از آن خاک به دامان ترَم نیست

آید که بیایی و ببینی همه تلخم.!
شیرینی اشعار #سپهرم ،شِکرَم نیست

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"خیالات تو"

من اینجا از خیالات تو مستم
دلم ساقی و پيمانه است دستم!

زمین مست و زمان مست وغزل مست
میان جمع سرمستان نشستم

به هر جرعه کلامی می چکد از ..
سرانگشت اشاره، پیش شَستم !

ز مینای هواخواهی ات هر بار
چنان نوشم ،تو گویی مِی پرَستم

اگرچه نیستی اندر نگاهم
من اما غرقِ رویای تو هستم

#سپهرم رفته از یاد ِ تو اما ..
من اینجا از خیالات تو مستم

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" به یاد آور "

ز مِی مِی گفتنت ساقی نخواهد شد کسی مست
مگر آنانکه نوشاندی از آنچه در خُم ات هست

قلندرها و خَمّاران همه چشم انتظارند
کرَم بنما و دریاب آنکه در بالا و در پَست

لبالب کن پی اندر پی بریزان زآن مِی ِ ناب
تفاوت هیچ نگذارَت هرآنکو جام در دست

نگر ساقی که صبح آمد غم عالم بپا شد
بباید از غم دیروز و فردا زود برجَست !

تو هر ساغر که پر کردی تُهی شد خانه ی دل
برفتش کاروان غم ، وَ بار از سینه بربَست

بیا ساقی به هم جوشیم و جُور یکدگر نوشیم
#سپهرم را به یاد آور که یک شب با تو بنشَست

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" بگذار تا ببارم "

دستم چو قایقی مست در پیچ و تاب مویت!
چشمم چو ناز باران بر دشت سبز رویت

جانا گره تو بگشا از سبزه ی دو ابرو
تا من چنان بیایم سر جای پا ،به سویت

چون چشمه سار جوشان آوای تازه دارم
هر دم زلال و جاری، پر کن ز من سبویت

رودی شوَم خروشان آیم بسوی دریا
تکرار خیز موجم محتاج ِ گفتگویت

پروانه های شعرم دنبال باغ گلهاست
پر کرده چون هوا را جانبخش عطر و بویت

بارانی ِ #سپهرم ابری تر از همیشه است
بگذار تا ببارم بر خاک ِ راه و کویت !

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هرقدَر حوصله کردم نشوی چون دگران
رفتی و باز نشستی لب ِ بام دگران

چون کبوتر بِنِشستی به لبِ ِ بام دلم
من نه صیاد شدم، تیر بگیرم به کمان

آمدی خسته شدی خویش چو همسایه ی ما
نه تو را دام بگستردَمت آرَم به میان

خوردی از دانه عشق و تو پریدی به هوا
گفتمت گوش نکردی؛ که در این خانه بمان

من نه اهل قفسم، نه که شکاری چون باز !
نزنم سنگ به بالی، نه هویدا نه نهان

ای دریغا که نماندی و پریدی ز دلم
بشِنو حال #سپهرم، قصه ی سوته دلان!

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پروانه پروا کی کند از شعله ی جانکاه شمع؟
صدبار میسوزد ولی ،باز است خاطرخواه شمع

او پیله را تابیده است از رشته های جان خویش
تا لحظه ای که پر کشد ،گردد فنا در راه شمع

شب بود و تاریکی محض آماده ی پرواز شد
اندر خیالش نور و در عمق نگاهش ماه شمع!

بی هیچ صبر و اضطراب پرواز را آغاز کرد
تا جان و تن قربان کند، همچون گدا بر شاه شمع!

پروانه از عشق اینچنین خود را بر آتش میزند
وای از سرشت عاشقان، افسوس و آه از آهِ شمع!

جانا #سپهرم راه عشق زنده نمی خواهد کسی
این راه میسوزاند هر ، پروانه را همراهِ شمع ...!

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀