ما را چو ز عشق میشود راست مزاج
عشق است طبیب ما و داروی علاج
پیوسته بدین عشق نخواهد رفتن
این عشق ز کس نزاد و نیداد نتاج
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق است طبیب ما و داروی علاج
پیوسته بدین عشق نخواهد رفتن
این عشق ز کس نزاد و نیداد نتاج
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ذوق باید تا دهد طاعات، بَر
مغز باید تا دهد دانه، شجر
دانهی بی مغز کی گردد نهال؟
صورت بیجان نباشد جز خیال
#مثنوی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مغز باید تا دهد دانه، شجر
دانهی بی مغز کی گردد نهال؟
صورت بیجان نباشد جز خیال
#مثنوی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر روحِ چنان برگِ گلِ پاکِ تو سوگند
در آتشم و در هیجان باز چو اسپند
از جذبهی چشمان سیاه تو گذشتم
از صورت ماهی که شکستهست در اسفند
پایان تو آغاز غم و غصّهی من شد
بودی تو دلیل همهی شادی و لبخند
بودی و غزل نام و نشان از تو نمیجُست
رفتی و غزل خورد به سودای تو پیوند
از تاب و توان منِ سَرخورده نپرسید
پیداست از این چهرهی آغشته به تلخند
کوتاه شد از بخت بدم چینهی دیوار
تقدیر چه میخواست، چه باشم، به که مانند؟
#پرویز_شالی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در آتشم و در هیجان باز چو اسپند
از جذبهی چشمان سیاه تو گذشتم
از صورت ماهی که شکستهست در اسفند
پایان تو آغاز غم و غصّهی من شد
بودی تو دلیل همهی شادی و لبخند
بودی و غزل نام و نشان از تو نمیجُست
رفتی و غزل خورد به سودای تو پیوند
از تاب و توان منِ سَرخورده نپرسید
پیداست از این چهرهی آغشته به تلخند
کوتاه شد از بخت بدم چینهی دیوار
تقدیر چه میخواست، چه باشم، به که مانند؟
#پرویز_شالی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل من تنگ تو شد، ڪاش ڪه پیدا بشوی
ڪه بیایے و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودے ڪه دل از من ببری**؟
بروے، دور شوے، قصه و رویا بشوی؟
انقلابی شده در سینه ے من ، فتنه ے توست
سبزیِ چشم تو باعث شده ، رسوا بشوی*
من پس انداز دلم را به تو دادم ڪه تو هم*
*بیمه ے عمر دلم روز مبادا بشوی*
غرق عشق تو شدم ، بلڪه تو شاید روزی*
*دل به دریا بزنے ، عازم دریا بشوی*
#قاسم_حسنزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ڪه بیایے و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودے ڪه دل از من ببری**؟
بروے، دور شوے، قصه و رویا بشوی؟
انقلابی شده در سینه ے من ، فتنه ے توست
سبزیِ چشم تو باعث شده ، رسوا بشوی*
من پس انداز دلم را به تو دادم ڪه تو هم*
*بیمه ے عمر دلم روز مبادا بشوی*
غرق عشق تو شدم ، بلڪه تو شاید روزی*
*دل به دریا بزنے ، عازم دریا بشوی*
#قاسم_حسنزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
ز هجر یار گریانم، ندانم
که دامان که گیرم؟ با که گویم؟
ز جورش در فغانم، چند نالم؟
گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟
مرا از خود جدا دارد نگاری
که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟
به بوی وصل او عمرم به سر شد
فراقش کرد پیرم، با که گویم؟
شب و روز آتش سودای عشقش
همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟
مرا خلقان توانگر میشمارند
من مسکین فقیرم، با که گویم؟
چنان سوزد مرا تاب غم او
که گویی در سعیرم، با که گویم؟
هر آن غم، کز فراقش بر من آید
به دیده میپذیرم، با که گویم؟
به فریادم شب و روز از عراقی
به دست او اسیرم، با که گویم؟
#عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
ز هجر یار گریانم، ندانم
که دامان که گیرم؟ با که گویم؟
ز جورش در فغانم، چند نالم؟
گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟
مرا از خود جدا دارد نگاری
که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟
به بوی وصل او عمرم به سر شد
فراقش کرد پیرم، با که گویم؟
شب و روز آتش سودای عشقش
همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟
مرا خلقان توانگر میشمارند
من مسکین فقیرم، با که گویم؟
چنان سوزد مرا تاب غم او
که گویی در سعیرم، با که گویم؟
هر آن غم، کز فراقش بر من آید
به دیده میپذیرم، با که گویم؟
به فریادم شب و روز از عراقی
به دست او اسیرم، با که گویم؟
#عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Deltangi
Mohammad Esfahani
- دلتنگی
- محمد اصفهانی
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌺
🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
- محمد اصفهانی
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌺
🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من به یک واژه ی شیرین
از تو
از شعر به عشق
از چشم به چشم
از خاک به گل
از رمز به راز
از سطح به عمق ....
من تمام پلک برهم زدنت را
حتی می خواندم...
و زمانی که نباید
پشت یک واژه ی تلخ
#همره_ردپایی_که_نباید_می رفت
#به_سفرهایی_که_نباید ، رفتم....
#محمـد_بشیرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو
از شعر به عشق
از چشم به چشم
از خاک به گل
از رمز به راز
از سطح به عمق ....
من تمام پلک برهم زدنت را
حتی می خواندم...
و زمانی که نباید
پشت یک واژه ی تلخ
#همره_ردپایی_که_نباید_می رفت
#به_سفرهایی_که_نباید ، رفتم....
#محمـد_بشیرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#صائب_تبریزی :
دهان شکوه ما را به حرفی میتوان بستن
به مویی میتوان زد بخیه این زخم نمایان را
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دهان شکوه ما را به حرفی میتوان بستن
به مویی میتوان زد بخیه این زخم نمایان را
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از شب تاریک چشمانش رهایی نیست، هست؟
چاره ای جز سوگواری در جدایی نیست، هست؟
بارها گفتم حبیبا، بس کن این هجران و درد
گوش مه رویان به پندم آشنایی نیست، هست؟
#امیر_آقایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چاره ای جز سوگواری در جدایی نیست، هست؟
بارها گفتم حبیبا، بس کن این هجران و درد
گوش مه رویان به پندم آشنایی نیست، هست؟
#امیر_آقایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو می گویی بلای جان عاشق
شبِ هجران و غم های فِراق است.
ولی چشمانِ بی تاب تو گوید:
بلای جان عاشق، #اشتیاق است...
#فریدون_مشیری🍃👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبِ هجران و غم های فِراق است.
ولی چشمانِ بی تاب تو گوید:
بلای جان عاشق، #اشتیاق است...
#فریدون_مشیری🍃👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوی تو میدهد آغوش خالیام
ای واقعیت عشق خیالیام
مست توام که قنوتم ترانه شد
چون مومن تو شدم لاابالیام
«بعد از تو بی خبرم از خودم بگو
این روزها چه شدم در چه حالیام»
روزی یقین تو بودم ولی گذشت
امروز فاجعهای احتمالیام
شعرم شکفتن بارانی تو بود
حالا فقط خبر خشکسالیام
بی هیچ دلهره حال مرا بپرس
روزی که من جسدی این حوالیام...
#افشین_یداللهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای واقعیت عشق خیالیام
مست توام که قنوتم ترانه شد
چون مومن تو شدم لاابالیام
«بعد از تو بی خبرم از خودم بگو
این روزها چه شدم در چه حالیام»
روزی یقین تو بودم ولی گذشت
امروز فاجعهای احتمالیام
شعرم شکفتن بارانی تو بود
حالا فقط خبر خشکسالیام
بی هیچ دلهره حال مرا بپرس
روزی که من جسدی این حوالیام...
#افشین_یداللهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بعضی آدمها عین یک گل نایاب هستند ...!
دیگران به جلوهشان حسد میبرند، خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد !
تمام درخشش آفتاب و تری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده. برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته ...!
به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلاً نباش ...!
#سیمین_دانشور
📕 سووشون
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیگران به جلوهشان حسد میبرند، خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد !
تمام درخشش آفتاب و تری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده. برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته ...!
به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلاً نباش ...!
#سیمین_دانشور
📕 سووشون
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬
سأحب أعدائي لأنك منهم...
دشمنانم را دوست خواهم داشت
چون تو از آنانی...
#ابن_زيدون
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سأحب أعدائي لأنك منهم...
دشمنانم را دوست خواهم داشت
چون تو از آنانی...
#ابن_زيدون
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پـا به پـای شب اگـر شــمـع تـــقلا می کرد
دلِ پــــروانهٔ من سوختـنٰ حـاشــا می کرد
کارِ من نیست شــوم شـاهـد پــرپـر شدنی
نـنگ بـر آنـکه مــرا سیــر تـماشـــا می کرد
میشد آن راز مگــو بر من و دل فــاش اگـر
چشمِ من گوش و نگاهِ تو زبـان وا می کرد
لبِ خامــوش تـو مؤمـــن کُند آنکس را که
میـــخ را در کـف دستـان مسیــحـا می کرد
لال از آن گشته زبــانـم که تـو میــدانستی
تـا تــوان داشتــه بـا بغـــض مـدارا می کرد
هیـچ پیـچیده نمیـشد به من آن زلـف سیـه
اگـــر از حـــالِ پــریشـان گـرهـی وا می کرد
یادِ آن شب کُنـَدم مست که سر تـا به سحـر
گفتـگــو بـا مـَـه و پــرویـن و ثــریــا می کرد
لــبِ نــم دیدهٔ نــان بــود و رضـا بــود و نـوا
آب میخواند و زمین چرخشِ درجــا می کرد
عضو عضوم همه میگشت چو پــروانه سبُک
ایــن عبـــادت همه اعـضا بــه فــُرادا می کرد
رو سیـــاهم تو ببـخــشا که تــنِ بی جــــانـم
فـــکرِ یک وعــده بـــرای شبِ فـــردا می کرد
تـــن و انـدیشه به یک زور نیـــازش میگفت
عقــل فریــاد و دلـــــم مغلطـــه برپـا می کرد
ترک مادر کُــنَد" آمیـــــن"، به سر پنجهٔ دست
درکِ ایــن قصه اگـــر کـــودکِ نـــــوپا می کرد
#رامین_سیف
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلِ پــــروانهٔ من سوختـنٰ حـاشــا می کرد
کارِ من نیست شــوم شـاهـد پــرپـر شدنی
نـنگ بـر آنـکه مــرا سیــر تـماشـــا می کرد
میشد آن راز مگــو بر من و دل فــاش اگـر
چشمِ من گوش و نگاهِ تو زبـان وا می کرد
لبِ خامــوش تـو مؤمـــن کُند آنکس را که
میـــخ را در کـف دستـان مسیــحـا می کرد
لال از آن گشته زبــانـم که تـو میــدانستی
تـا تــوان داشتــه بـا بغـــض مـدارا می کرد
هیـچ پیـچیده نمیـشد به من آن زلـف سیـه
اگـــر از حـــالِ پــریشـان گـرهـی وا می کرد
یادِ آن شب کُنـَدم مست که سر تـا به سحـر
گفتـگــو بـا مـَـه و پــرویـن و ثــریــا می کرد
لــبِ نــم دیدهٔ نــان بــود و رضـا بــود و نـوا
آب میخواند و زمین چرخشِ درجــا می کرد
عضو عضوم همه میگشت چو پــروانه سبُک
ایــن عبـــادت همه اعـضا بــه فــُرادا می کرد
رو سیـــاهم تو ببـخــشا که تــنِ بی جــــانـم
فـــکرِ یک وعــده بـــرای شبِ فـــردا می کرد
تـــن و انـدیشه به یک زور نیـــازش میگفت
عقــل فریــاد و دلـــــم مغلطـــه برپـا می کرد
ترک مادر کُــنَد" آمیـــــن"، به سر پنجهٔ دست
درکِ ایــن قصه اگـــر کـــودکِ نـــــوپا می کرد
#رامین_سیف
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
خویش را گم کردهام بعد از تو در آوار خویش
رحم کن! میترسم از تنهایی بسیار خویش
شمعِ جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
"اشک میریزد برای گرمی بازار خویش"
آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیدهام خواب تو را با دیدهی بیدار خویش
صورتی دارم که پنهان در نقاب کهنهایست
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش
باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو میکنم با سایهی دیوار خویش...
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
خویش را گم کردهام بعد از تو در آوار خویش
رحم کن! میترسم از تنهایی بسیار خویش
شمعِ جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
"اشک میریزد برای گرمی بازار خویش"
آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیدهام خواب تو را با دیدهی بیدار خویش
صورتی دارم که پنهان در نقاب کهنهایست
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش
باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو میکنم با سایهی دیوار خویش...
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نبر از یاد نگاهِ هوسانگیزِ مرا
از تَنت پس نزنی عطر دلاویزِ مرا
قهر کردی، ولی از دفتر شبهای وصال
خط نزن خاطرههای طربآمیزِ مرا
قهر کردیم! درست است، ولی شک دارم
که ز خاطر ببری عشقِ دلانگیزِ مرا
مگر اینبار شبِ خشمِ تو باور نکند
غمِ تنهاییِ از دلهره لبریزِ مرا
مگر از حافظهی صبحِ لبت پاک کنی
آنهمه بوسهی قبراق و سحرخیزِ مرا
یا که آغوشِ بهارِ تو فراموش کند
شوقِ بیطاقتِ عریانیِ پاییزِ مرا...
میفرستند برایت غزلی از مهشید
سرورم! رد نکنی هدیهی ناچیزِ مرا!
#مهشید_تجلیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تَنت پس نزنی عطر دلاویزِ مرا
قهر کردی، ولی از دفتر شبهای وصال
خط نزن خاطرههای طربآمیزِ مرا
قهر کردیم! درست است، ولی شک دارم
که ز خاطر ببری عشقِ دلانگیزِ مرا
مگر اینبار شبِ خشمِ تو باور نکند
غمِ تنهاییِ از دلهره لبریزِ مرا
مگر از حافظهی صبحِ لبت پاک کنی
آنهمه بوسهی قبراق و سحرخیزِ مرا
یا که آغوشِ بهارِ تو فراموش کند
شوقِ بیطاقتِ عریانیِ پاییزِ مرا...
میفرستند برایت غزلی از مهشید
سرورم! رد نکنی هدیهی ناچیزِ مرا!
#مهشید_تجلیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
#نظامیگنجوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
#نظامیگنجوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Ghorbooni
Saeed Shayesteh
#سعید_شایسته
#قربونی❤❤❤
#موزیکپایانی ❤❤❤
🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃
😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#قربونی❤❤❤
#موزیکپایانی ❤❤❤
🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃
😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"چشمانت "
زادگاه باران ؛
"لبانت "
میخانه ای پُر از شراب؛
"دستانت "
تن پوش تن عریانم؛
"آغوشت"
عطرِ نیلوفر؛
"صدایت "
ترانه ی هستی ؛
یاوه نمی گویم
زندگی در عمق جانت جریان دارد
"تو" را
بیشتر از عشق می خواهم......🍃👌❤️
#محمدذبیحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زادگاه باران ؛
"لبانت "
میخانه ای پُر از شراب؛
"دستانت "
تن پوش تن عریانم؛
"آغوشت"
عطرِ نیلوفر؛
"صدایت "
ترانه ی هستی ؛
یاوه نمی گویم
زندگی در عمق جانت جریان دارد
"تو" را
بیشتر از عشق می خواهم......🍃👌❤️
#محمدذبیحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀