mashroote-afshaar.pdf
272.2 KB
⭕️ «مشروطیتی که پا نگرفت»
سخنرانی زندهیاد #ایرج_افشار در باب #مشروطه
🔺مورخ و نسخهشناس بزرگ، «ایرج افشار» شاید بیش از هر تاریخدان دیگری در انتشار اسناد و خاطرات دسته اول انقلاب مشروطه نقش داشت. افزون بر آن شخصاً با بسیاری از رهبران و شاهدان عینی آن وقایع هم معاشرت و مراوده داشت و آثار آنها را به چاپ سپرده است. از مرحوم افشار اما متن تحلیلی مستقلی که اختصاصاً نظراتش دربارهٔ انقلاب مشروطه باشد منتشر نشده است جز همین سخنرانی که در آن بصیرتها و نکات زیادی در تحلیل و جمعبندی نتایج انقلاب مشروطه خواهید یافت.
#تاریخ
🔗 منبع: نقد حال
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
سخنرانی زندهیاد #ایرج_افشار در باب #مشروطه
🔺مورخ و نسخهشناس بزرگ، «ایرج افشار» شاید بیش از هر تاریخدان دیگری در انتشار اسناد و خاطرات دسته اول انقلاب مشروطه نقش داشت. افزون بر آن شخصاً با بسیاری از رهبران و شاهدان عینی آن وقایع هم معاشرت و مراوده داشت و آثار آنها را به چاپ سپرده است. از مرحوم افشار اما متن تحلیلی مستقلی که اختصاصاً نظراتش دربارهٔ انقلاب مشروطه باشد منتشر نشده است جز همین سخنرانی که در آن بصیرتها و نکات زیادی در تحلیل و جمعبندی نتایج انقلاب مشروطه خواهید یافت.
#تاریخ
🔗 منبع: نقد حال
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
◾️دریغا افشار!...
◾️همهٔ ما به ایران دلبستگی داریم. امّا این دلبستگی امریست ذاتِ مراتبِ تشكیک و در لحظهها و فرصتهای خاصّی خودش را نشان میدهد، یا جلوه میكند. در بقیّهٔ احوال، ما، زندگیِ روزمرّهٔ خود را داریم و به هزاران مشغلهٔ دیگر میاندیشیم و اگر ضرورتی پیش آید، یادی هم از میهنِ عزیز میكنیم. امّا ایرج افشار از آن مردانِ نادری بود كه خواب و بیداریاش، سفر و حَضَرش و تكتكِ دقایق عمرش، در هر كجای جهان كه بود، مصروف اندیشیدن به ایران و فرهنگ ایرانی میشد و همّت او هیچ چیز دیگری را برنمیتافت.
محمدرضا شفیعی کدکنی
تهران، ۲۵ فروردین ۱۳۹۰
به نقل از بخارایِ ۸۱
یادنامهٔ ایرج افشار
#ایرج_افشار
۱۶ مهر ۱۳۰۴، تهران
۱۸ اسفند ۱۳۸۹، تهران
ـــــــــــــــــــــــ
◾️دریغا افشار!...
◾️همهٔ ما به ایران دلبستگی داریم. امّا این دلبستگی امریست ذاتِ مراتبِ تشكیک و در لحظهها و فرصتهای خاصّی خودش را نشان میدهد، یا جلوه میكند. در بقیّهٔ احوال، ما، زندگیِ روزمرّهٔ خود را داریم و به هزاران مشغلهٔ دیگر میاندیشیم و اگر ضرورتی پیش آید، یادی هم از میهنِ عزیز میكنیم. امّا ایرج افشار از آن مردانِ نادری بود كه خواب و بیداریاش، سفر و حَضَرش و تكتكِ دقایق عمرش، در هر كجای جهان كه بود، مصروف اندیشیدن به ایران و فرهنگ ایرانی میشد و همّت او هیچ چیز دیگری را برنمیتافت.
محمدرضا شفیعی کدکنی
تهران، ۲۵ فروردین ۱۳۹۰
به نقل از بخارایِ ۸۱
یادنامهٔ ایرج افشار
#ایرج_افشار
۱۶ مهر ۱۳۰۴، تهران
۱۸ اسفند ۱۳۸۹، تهران
هشتم مهر روز بزرگداشت مولوی
مولوی مرزگستر قلمرو زبان فارسی
مولوی در پروردن و نگاه داشتن قدرت زبان فارسی و نشر و گسترش فکر و تمدنی که زاده و برخاسته از قلمرو اقوام هوشمند ایرانی است سهمی گرانقدر و ماندگار دارد.
فرزند بلخ نزدیک به شصت سال از زندگی را در «روم» گذرانید و هیچگاه نتوانست به زادگاه خود بازگردد. عمر او در شهر و دیاری گذشت که مردمش فرهنگی دیگر داشتند و گروههایی از باشندگان آنجای به زبانهای دیگر (یونانی و ترکی) متکلم بودند. با این وجود، مولوی که در کودکی بدان گوشه مهجور درافتاده بود به زبان فارسی- یعنی زبان پدریاش که کتاب بزرگی چون شاهنامه در آن زبان سروده شده بود و سخنوران بزرگی در بالیدن آن زبان کوشیده بودند- دو کتاب جاودانی سرود و به یادگار گذاشت. توانست اندیشههای انسانی بسیار گرانمایه را در آن دو کتاب بپروراند و تأثیری بگذارد که فرزندان و بالیدگان مکتبش به همان زبان فهم سخن کنند و خود نیز بدان زبان شعر بسرایند و «فارسیزبان» و «ایرانیفرهنگ» بمانند.
مولانا سخنها و اندیشههای ضمیر پرجوش و خروش را در چندین هزار بیت (مجموعۀ دو کتاب) سروده است. اما بنیادگذار مکتبی نفوذکننده در تصوف ایرانی و اسلوبی آشناییپذیر در شعر فارسی شد و پیروان بسیار و مقلّدان متعدد یافت. بیگمان نیرومندی و توانایی زبان تصوف او- یعنی زبان فارسی- موجب آن است تا اندیشههای انسانی ژرف او- که در مواردی چند به هموزنی سخنان متفکران طراز اول جهان است- ارزنده و زنده و یا به سخنی روشنتر «همیشگی» و جاودانه باشد. چگونه ممکن است چنین سخنها و اندیشههای روحنواز سروده به فارسی از میان برود؟
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مُهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
در مذهب عاشقان قراری دگرست
وین بادۀ ناب را خماری دگرست
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کاری دگرست و عشق کاری دگرست
✍🏼 #ایرج_افشار
متن کامل:
مولوی و امیرخسرو دهلوی دو مرزگستر قلمرو زبان و ادب فارسی
منبع:
کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
#ایران_فرهنگی #شعر #فارسی #مولانا
#پارسی_میراث_همه_ایرانیان
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
مولوی مرزگستر قلمرو زبان فارسی
مولوی در پروردن و نگاه داشتن قدرت زبان فارسی و نشر و گسترش فکر و تمدنی که زاده و برخاسته از قلمرو اقوام هوشمند ایرانی است سهمی گرانقدر و ماندگار دارد.
فرزند بلخ نزدیک به شصت سال از زندگی را در «روم» گذرانید و هیچگاه نتوانست به زادگاه خود بازگردد. عمر او در شهر و دیاری گذشت که مردمش فرهنگی دیگر داشتند و گروههایی از باشندگان آنجای به زبانهای دیگر (یونانی و ترکی) متکلم بودند. با این وجود، مولوی که در کودکی بدان گوشه مهجور درافتاده بود به زبان فارسی- یعنی زبان پدریاش که کتاب بزرگی چون شاهنامه در آن زبان سروده شده بود و سخنوران بزرگی در بالیدن آن زبان کوشیده بودند- دو کتاب جاودانی سرود و به یادگار گذاشت. توانست اندیشههای انسانی بسیار گرانمایه را در آن دو کتاب بپروراند و تأثیری بگذارد که فرزندان و بالیدگان مکتبش به همان زبان فهم سخن کنند و خود نیز بدان زبان شعر بسرایند و «فارسیزبان» و «ایرانیفرهنگ» بمانند.
مولانا سخنها و اندیشههای ضمیر پرجوش و خروش را در چندین هزار بیت (مجموعۀ دو کتاب) سروده است. اما بنیادگذار مکتبی نفوذکننده در تصوف ایرانی و اسلوبی آشناییپذیر در شعر فارسی شد و پیروان بسیار و مقلّدان متعدد یافت. بیگمان نیرومندی و توانایی زبان تصوف او- یعنی زبان فارسی- موجب آن است تا اندیشههای انسانی ژرف او- که در مواردی چند به هموزنی سخنان متفکران طراز اول جهان است- ارزنده و زنده و یا به سخنی روشنتر «همیشگی» و جاودانه باشد. چگونه ممکن است چنین سخنها و اندیشههای روحنواز سروده به فارسی از میان برود؟
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مُهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
در مذهب عاشقان قراری دگرست
وین بادۀ ناب را خماری دگرست
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کاری دگرست و عشق کاری دگرست
✍🏼 #ایرج_افشار
متن کامل:
مولوی و امیرخسرو دهلوی دو مرزگستر قلمرو زبان و ادب فارسی
منبع:
کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
#ایران_فرهنگی #شعر #فارسی #مولانا
#پارسی_میراث_همه_ایرانیان
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
📽#مستند فرزانه فروتن ایرانمدار ما
مستندی درباره #ایرج_افشار (۱۶ مهر ۱۳۰۴ – ۱۸ اسفند ۱۳۸۹) پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی، ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه، معروف به «پدر کتابشناسی ایران»، پایهگذار کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران و بنیانگذار کنگره تحقیقات ایرانی (ایرانشناسی) در دانشگاههای کشور
این مستند دیدنی، ساخته سیدجواد میرهاشمی، حاوی تصاویر متنوع و مصاحبههای متعدد با چهرههای نامدار ایرانشناس است.
⬅️ پیوند تماشا در وبگاه شبکه مستند
⬅️ پیوند تماشا در یوتیوب
#ایرانشناسی #ایراندوستی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
مستندی درباره #ایرج_افشار (۱۶ مهر ۱۳۰۴ – ۱۸ اسفند ۱۳۸۹) پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی، ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه، معروف به «پدر کتابشناسی ایران»، پایهگذار کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران و بنیانگذار کنگره تحقیقات ایرانی (ایرانشناسی) در دانشگاههای کشور
این مستند دیدنی، ساخته سیدجواد میرهاشمی، حاوی تصاویر متنوع و مصاحبههای متعدد با چهرههای نامدار ایرانشناس است.
⬅️ پیوند تماشا در وبگاه شبکه مستند
⬅️ پیوند تماشا در یوتیوب
#ایرانشناسی #ایراندوستی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
✨ من بر این باورم که هر ایرانی، حتی بدون این که خود بداند یا بخواهد ، دلبستۀ این سرزمین است. برای این که ایرانی زاده شده است و فرّه ایرانی ناخودآگاه در تاروپود وجودش جای گرفته است.
مگر نه این که در متون پهلوی فرّه مترادف با خویشکاری یعنی انجام وظیفه است؟ همین فرّه است که کشاورزی را به بهتر کِشتن، آموزگاری را به بهتر تعلیم دادن، سلحشوری را به بهتر دفاع کردن وامیدارد. همان فرّه ایرانی که در اعماق وجود فردوسی جای میگیرد تا «آنی» به داستانهای کهن ما که به نوعی هویت ما هستند، ببخشد که در روح و جان ما رخنه کند. و این فرّه با نسلها پیش میآید به نسل ما هم میرسد و در وجود دکتر خالقی نیز جای میگیرد.
شاید بهتر باشد که از نسل پیشینِ دکتر خالقی و خودمان یاد کنم که شخصیتهایش غالباً در آغوش خاکند ولی هنوز در حافظه ما جای دارند. در این نسل پیشین ما، عشق به ایران و دلبستگی به این سرزمین، بدون این که نیاز به تظاهری باشد در خونشان اندر شده بود و با جانشان به در میرفت. این نسل پیشین ما تظاهری به ایراندوستی نمیکردند، شعار هم نمیدادند، اما گلگلاب سرود جاودانۀ «ای ایران» را سرود، #ملکالشعرای_بهار رو به دماوند بانگ برآورد: ای کوه سپید پای در بند … #ایرج_افشار قدم به قدم این سرزمین را درنوردید و بدون تظاهر خاک آن را بویید. هر ورقی را که نشان از ایران داشت جاودانه کرد، منوچهر ستوده به کورهدههای این سرزمین هم شناسنامه داد، پورداوود اوراق فراموششده را گویی بر درفش کاویانی برافراشت، زریاب واژههای صیدنه را بیرون کشید، محمدامین ریاحی فردوسیشناسی کرد، مصاحب دایرهالمعارف ماندگارش را در دسترس ما گذاشت ، #سیدحسن_تقیزاده بر گاهنامه ما اصالت بخشید، از این نسل ساعتها میتوانم اثر بشمارم و در پس همه این تلاشها فرّه ایرانی میدرخشید.
🎙 #ژاله_آموزگار
سخنرانی در نشست ۱۵۷ از #شب_بخارا: شب «جلال خالقی مطلق»
🗓 یکشنبه ۷ اردیبهشتماه ۱۳۹۳
🔗 منبع و شرح کامل نشست: وبگاه مجله بخارا
#خویشکاری #ایراندوستی #جلال_خالقی_مطلق
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
مگر نه این که در متون پهلوی فرّه مترادف با خویشکاری یعنی انجام وظیفه است؟ همین فرّه است که کشاورزی را به بهتر کِشتن، آموزگاری را به بهتر تعلیم دادن، سلحشوری را به بهتر دفاع کردن وامیدارد. همان فرّه ایرانی که در اعماق وجود فردوسی جای میگیرد تا «آنی» به داستانهای کهن ما که به نوعی هویت ما هستند، ببخشد که در روح و جان ما رخنه کند. و این فرّه با نسلها پیش میآید به نسل ما هم میرسد و در وجود دکتر خالقی نیز جای میگیرد.
شاید بهتر باشد که از نسل پیشینِ دکتر خالقی و خودمان یاد کنم که شخصیتهایش غالباً در آغوش خاکند ولی هنوز در حافظه ما جای دارند. در این نسل پیشین ما، عشق به ایران و دلبستگی به این سرزمین، بدون این که نیاز به تظاهری باشد در خونشان اندر شده بود و با جانشان به در میرفت. این نسل پیشین ما تظاهری به ایراندوستی نمیکردند، شعار هم نمیدادند، اما گلگلاب سرود جاودانۀ «ای ایران» را سرود، #ملکالشعرای_بهار رو به دماوند بانگ برآورد: ای کوه سپید پای در بند … #ایرج_افشار قدم به قدم این سرزمین را درنوردید و بدون تظاهر خاک آن را بویید. هر ورقی را که نشان از ایران داشت جاودانه کرد، منوچهر ستوده به کورهدههای این سرزمین هم شناسنامه داد، پورداوود اوراق فراموششده را گویی بر درفش کاویانی برافراشت، زریاب واژههای صیدنه را بیرون کشید، محمدامین ریاحی فردوسیشناسی کرد، مصاحب دایرهالمعارف ماندگارش را در دسترس ما گذاشت ، #سیدحسن_تقیزاده بر گاهنامه ما اصالت بخشید، از این نسل ساعتها میتوانم اثر بشمارم و در پس همه این تلاشها فرّه ایرانی میدرخشید.
🎙 #ژاله_آموزگار
سخنرانی در نشست ۱۵۷ از #شب_بخارا: شب «جلال خالقی مطلق»
🗓 یکشنبه ۷ اردیبهشتماه ۱۳۹۳
🔗 منبع و شرح کامل نشست: وبگاه مجله بخارا
#خویشکاری #ایراندوستی #جلال_خالقی_مطلق
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Forwarded from جریانـ
mashroote-afshaar.pdf
272.2 KB
⭕️ «مشروطیتی که پا نگرفت»
سخنرانی زندهیاد #ایرج_افشار در باب #مشروطه
🔺مورخ و نسخهشناس بزرگ، «ایرج افشار» شاید بیش از هر تاریخدان دیگری در انتشار اسناد و خاطرات دسته اول انقلاب مشروطه نقش داشت. افزون بر آن شخصاً با بسیاری از رهبران و شاهدان عینی آن وقایع هم معاشرت و مراوده داشت و آثار آنها را به چاپ سپرده است. از مرحوم افشار اما متن تحلیلی مستقلی که اختصاصاً نظراتش دربارهٔ انقلاب مشروطه باشد منتشر نشده است جز همین سخنرانی که در آن بصیرتها و نکات زیادی در تحلیل و جمعبندی نتایج انقلاب مشروطه خواهید یافت.
#تاریخ
منبع:
@naghdehaal
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
سخنرانی زندهیاد #ایرج_افشار در باب #مشروطه
🔺مورخ و نسخهشناس بزرگ، «ایرج افشار» شاید بیش از هر تاریخدان دیگری در انتشار اسناد و خاطرات دسته اول انقلاب مشروطه نقش داشت. افزون بر آن شخصاً با بسیاری از رهبران و شاهدان عینی آن وقایع هم معاشرت و مراوده داشت و آثار آنها را به چاپ سپرده است. از مرحوم افشار اما متن تحلیلی مستقلی که اختصاصاً نظراتش دربارهٔ انقلاب مشروطه باشد منتشر نشده است جز همین سخنرانی که در آن بصیرتها و نکات زیادی در تحلیل و جمعبندی نتایج انقلاب مشروطه خواهید یافت.
#تاریخ
منبع:
@naghdehaal
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Forwarded from جریانـ
📽#مستند فرزانه فروتن ایرانمدار ما
مستندی درباره #ایرج_افشار (۱۶ مهر ۱۳۰۴ – ۱۸ اسفند ۱۳۸۹) پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی، ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه، معروف به «پدر کتابشناسی ایران»، پایهگذار کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران و بنیانگذار کنگره تحقیقات ایرانی (ایرانشناسی) در دانشگاههای کشور
این مستند دیدنی، ساخته سیدجواد میرهاشمی، حاوی تصاویر متنوع و مصاحبههای متعدد با چهرههای نامدار ایرانشناس است.
⬅️ پیوند تماشا در وبگاه شبکه مستند
⬅️ پیوند تماشا در یوتیوب
#ایرانشناسی #ایراندوستی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
مستندی درباره #ایرج_افشار (۱۶ مهر ۱۳۰۴ – ۱۸ اسفند ۱۳۸۹) پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی، ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه، معروف به «پدر کتابشناسی ایران»، پایهگذار کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران و بنیانگذار کنگره تحقیقات ایرانی (ایرانشناسی) در دانشگاههای کشور
این مستند دیدنی، ساخته سیدجواد میرهاشمی، حاوی تصاویر متنوع و مصاحبههای متعدد با چهرههای نامدار ایرانشناس است.
⬅️ پیوند تماشا در وبگاه شبکه مستند
⬅️ پیوند تماشا در یوتیوب
#ایرانشناسی #ایراندوستی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
▪️۱۱ اردیبهشت، سالروز مرگ محمّد بهمنبیگی
بخارای من، ایل من مجموعۀ نوزده تا از نوشتههای قصّهای، گزارشی، دیداری #محمد_بهمنبیگی است، همه شیرین و دلپذیر و خوشزبان و نمونۀ نثرنویسی ساده و زیبا و استوار است. در نوشتۀ بهمنبیگی سه خصوصیت ناب است: یکی آنکه گاهی «رمانتیک» است، اما نه مهوّع. کلمات سوزناک و عاشقانه، از آنها که برای دوستان دورۀ نوجوانی از قلمش ریخته میشد، در همین نوشتهها هست اما زننده نیست. خوشایند است. دیگر آنکه طبیعتشناس است. بهخوبی توانسته است با کلمات ساده و بیپیرایه مرغزارها، کوهسارها، لالهزارها، گوسفندسراها، آوای پرندگان را به خواننده بشناساند که چه حالتی و صورتی داشتهاند.
سومین خصوصیت بهمنبیگی در قدرت بیان مفاهیمی است که در ذهن دارد و میتواند آنچه را که میداند و دیده است بهروشنی و پاکیزگی به صورت کلمات بیجان عرضه کند.
نوشتههای بهمنبیگی شاهنامۀ منثور ایل قشقایی و بویراحمدی و ممسنی و کهگیلویه است. هرکس بخواند میخواهد ایلی بشود و از زندگی سرسامآور شهری ببرّد و در دامان آن محیط سرشار از طبیعت (همه گونه) آرام بگیرد و لذت سادگی و بیپیرایگی را دریابد، بخارای بهمنبیگی چنان هوایی دارد.
اما افسوس که بهمنبیگی خود «اسکان یافته» و دیگر ایلی نیست، سالهاست که نیست. آن بخت بلند امیر سامانی را ندارد که به بخارای خود بازگردد. از وقتی که پایش به دانشکدۀ حقوق رسید و اداری شد و ریاست یافت معلوم بود که دیگر به ایل بازنمیگردد.
آفرین باد بر چنین قلمها و فراموش مبادا همت بلند بهمنبیگی برای آنچه در راه آموزش فرزندان عشایر ایران انجام داد.
✍🏼 #ایرج_افشار
نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، انتشارات دکتر محمود افشار
🔗 منبع: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
@Jaryaann
بخارای من، ایل من مجموعۀ نوزده تا از نوشتههای قصّهای، گزارشی، دیداری #محمد_بهمنبیگی است، همه شیرین و دلپذیر و خوشزبان و نمونۀ نثرنویسی ساده و زیبا و استوار است. در نوشتۀ بهمنبیگی سه خصوصیت ناب است: یکی آنکه گاهی «رمانتیک» است، اما نه مهوّع. کلمات سوزناک و عاشقانه، از آنها که برای دوستان دورۀ نوجوانی از قلمش ریخته میشد، در همین نوشتهها هست اما زننده نیست. خوشایند است. دیگر آنکه طبیعتشناس است. بهخوبی توانسته است با کلمات ساده و بیپیرایه مرغزارها، کوهسارها، لالهزارها، گوسفندسراها، آوای پرندگان را به خواننده بشناساند که چه حالتی و صورتی داشتهاند.
سومین خصوصیت بهمنبیگی در قدرت بیان مفاهیمی است که در ذهن دارد و میتواند آنچه را که میداند و دیده است بهروشنی و پاکیزگی به صورت کلمات بیجان عرضه کند.
نوشتههای بهمنبیگی شاهنامۀ منثور ایل قشقایی و بویراحمدی و ممسنی و کهگیلویه است. هرکس بخواند میخواهد ایلی بشود و از زندگی سرسامآور شهری ببرّد و در دامان آن محیط سرشار از طبیعت (همه گونه) آرام بگیرد و لذت سادگی و بیپیرایگی را دریابد، بخارای بهمنبیگی چنان هوایی دارد.
اما افسوس که بهمنبیگی خود «اسکان یافته» و دیگر ایلی نیست، سالهاست که نیست. آن بخت بلند امیر سامانی را ندارد که به بخارای خود بازگردد. از وقتی که پایش به دانشکدۀ حقوق رسید و اداری شد و ریاست یافت معلوم بود که دیگر به ایل بازنمیگردد.
آفرین باد بر چنین قلمها و فراموش مبادا همت بلند بهمنبیگی برای آنچه در راه آموزش فرزندان عشایر ایران انجام داد.
✍🏼 #ایرج_افشار
نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، انتشارات دکتر محمود افشار
🔗 منبع: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
@Jaryaann
Forwarded from جریانـ
هشتم مهر روز بزرگداشت مولوی
مولوی مرزگستر قلمرو زبان فارسی
مولوی در پروردن و نگاه داشتن قدرت زبان فارسی و نشر و گسترش فکر و تمدنی که زاده و برخاسته از قلمرو اقوام هوشمند ایرانی است سهمی گرانقدر و ماندگار دارد.
فرزند بلخ نزدیک به شصت سال از زندگی را در «روم» گذرانید و هیچگاه نتوانست به زادگاه خود بازگردد. عمر او در شهر و دیاری گذشت که مردمش فرهنگی دیگر داشتند و گروههایی از باشندگان آنجای به زبانهای دیگر (یونانی و ترکی) متکلم بودند. با این وجود، مولوی که در کودکی بدان گوشه مهجور درافتاده بود به زبان فارسی- یعنی زبان پدریاش که کتاب بزرگی چون شاهنامه در آن زبان سروده شده بود و سخنوران بزرگی در بالیدن آن زبان کوشیده بودند- دو کتاب جاودانی سرود و به یادگار گذاشت. توانست اندیشههای انسانی بسیار گرانمایه را در آن دو کتاب بپروراند و تأثیری بگذارد که فرزندان و بالیدگان مکتبش به همان زبان فهم سخن کنند و خود نیز بدان زبان شعر بسرایند و «فارسیزبان» و «ایرانیفرهنگ» بمانند.
مولانا سخنها و اندیشههای ضمیر پرجوش و خروش را در چندین هزار بیت (مجموعۀ دو کتاب) سروده است. اما بنیادگذار مکتبی نفوذکننده در تصوف ایرانی و اسلوبی آشناییپذیر در شعر فارسی شد و پیروان بسیار و مقلّدان متعدد یافت. بیگمان نیرومندی و توانایی زبان تصوف او- یعنی زبان فارسی- موجب آن است تا اندیشههای انسانی ژرف او- که در مواردی چند به هموزنی سخنان متفکران طراز اول جهان است- ارزنده و زنده و یا به سخنی روشنتر «همیشگی» و جاودانه باشد. چگونه ممکن است چنین سخنها و اندیشههای روحنواز سروده به فارسی از میان برود؟
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مُهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
در مذهب عاشقان قراری دگرست
وین بادۀ ناب را خماری دگرست
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کاری دگرست و عشق کاری دگرست
✍🏼 #ایرج_افشار
متن کامل:
مولوی و امیرخسرو دهلوی دو مرزگستر قلمرو زبان و ادب فارسی
منبع:
کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
#ایران_فرهنگی #شعر #فارسی #مولانا
#پارسی_میراث_همه_ایرانیان
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
مولوی مرزگستر قلمرو زبان فارسی
مولوی در پروردن و نگاه داشتن قدرت زبان فارسی و نشر و گسترش فکر و تمدنی که زاده و برخاسته از قلمرو اقوام هوشمند ایرانی است سهمی گرانقدر و ماندگار دارد.
فرزند بلخ نزدیک به شصت سال از زندگی را در «روم» گذرانید و هیچگاه نتوانست به زادگاه خود بازگردد. عمر او در شهر و دیاری گذشت که مردمش فرهنگی دیگر داشتند و گروههایی از باشندگان آنجای به زبانهای دیگر (یونانی و ترکی) متکلم بودند. با این وجود، مولوی که در کودکی بدان گوشه مهجور درافتاده بود به زبان فارسی- یعنی زبان پدریاش که کتاب بزرگی چون شاهنامه در آن زبان سروده شده بود و سخنوران بزرگی در بالیدن آن زبان کوشیده بودند- دو کتاب جاودانی سرود و به یادگار گذاشت. توانست اندیشههای انسانی بسیار گرانمایه را در آن دو کتاب بپروراند و تأثیری بگذارد که فرزندان و بالیدگان مکتبش به همان زبان فهم سخن کنند و خود نیز بدان زبان شعر بسرایند و «فارسیزبان» و «ایرانیفرهنگ» بمانند.
مولانا سخنها و اندیشههای ضمیر پرجوش و خروش را در چندین هزار بیت (مجموعۀ دو کتاب) سروده است. اما بنیادگذار مکتبی نفوذکننده در تصوف ایرانی و اسلوبی آشناییپذیر در شعر فارسی شد و پیروان بسیار و مقلّدان متعدد یافت. بیگمان نیرومندی و توانایی زبان تصوف او- یعنی زبان فارسی- موجب آن است تا اندیشههای انسانی ژرف او- که در مواردی چند به هموزنی سخنان متفکران طراز اول جهان است- ارزنده و زنده و یا به سخنی روشنتر «همیشگی» و جاودانه باشد. چگونه ممکن است چنین سخنها و اندیشههای روحنواز سروده به فارسی از میان برود؟
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مُهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
در مذهب عاشقان قراری دگرست
وین بادۀ ناب را خماری دگرست
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کاری دگرست و عشق کاری دگرست
✍🏼 #ایرج_افشار
متن کامل:
مولوی و امیرخسرو دهلوی دو مرزگستر قلمرو زبان و ادب فارسی
منبع:
کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
#ایران_فرهنگی #شعر #فارسی #مولانا
#پارسی_میراث_همه_ایرانیان
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
🔘 ایرج افشار و «نه»هایش
استاد #ایرج_افشار در یادداشتی که در آغاز #کتاب «این دفتر بیمعنی» (دفتر خاطرات او که به تازگی منتشر شده) آمده نوشته است:
«این دفتر برنوشت دیگری است از دفتری که در نوامبر و دسامبر ۱۹۹۵ به هنگام بیماری سخت همسرم شایسته از روی یادداشتهای گذشته جمع کرده بودم، به قصد آن که روزی روزگاری بتوانم یادگارهای فرهنگی خود را بر آن اساس بنویسم...»
ایرج افشار چنانکه در خودزیستنامهها مرسوم است از خانه و خانواده گفته، از روند تحصیلاتش، جوانیاش، سفرهایش، علاقهمندیهایش، کاروبارش و از رجال فرهنگی و سیاسی زمانهاش. ولی کتاب فصلی خاص دارد که در نظرم بسیار جلوه کرد. فهرست «نه»گفتنهای ایرج افشار! این فصل با نقل قولی از #سیدحسن_تقیزاده آغاز میشود:
«به عقیدهٔ قاصر من #آزادی به معنی حقیقی آن بی وجود شهامت افراد و مردانگی و مردی و استقلال فکر و سرافرازی و شجاعت اخلاقی و استقامت و استواری و مقاومت در مقابل ارباب قدرت و جرأت و صراحت که این همه را میتوان در یک کلمه خودمانی «صفت» و لفظ فرنگی «کاراکتر» خلاصه کرد وجود پیدا نمیکند. و آن همان است که شانفور با اسناد به اسپارتیها گفته که شخص بتواند «نه» بگوید و اهل تسلیم و زبونی و باز به قول خودمان بیصفت نباشد.
بدبختانه در مملکت ما حتی سران قوم از این خصلتِ لازمهٔ آزادی که به حقیقت حیثیت انسانی است کمبهره بودهاند.»
در این فهرست بلند انوع و اقسام «نه» هست. از نه گفتن به پدر ارجمندشان تا نه گفتن به پیشنهاد کار، قبول مسئولیت و پذیرش جوایز مختلف. خلاصهای از «نه»های ایرج افشار را بخوانیم:
«نخستین باری که «نه» گفتم به پدرم بود. او میگفت به کار دولتی نرو و بیا آب و ملکی را که داریم سر و سامان بده. من به کار دولتی رفتم و خیری ندیدم.
دومین باری که «نه» گفتم به #علیاصغر_حکمت بود مرحوم علیاصغر حکمت خواست که من مجلۀ شیر و خورشید را اداره کنم.
پس از آن به #سعید_نفیسی «نه» گفتم و مدیریت مجلۀ پیام نوین را نپذیرفتم.
پس از آن به تقیزاده «نه» گفتم. تمایلی نشان میداد که من به مجلس سنا بروم و به امور تحریری او کمک کنم.
پس از آن به #مجتبی_مینوی «نه» گفتم. وقتی در ترکیه بود فرمود که برای پیشرفت کارهای مربوط به تهیه میکروفیلم از دانشگاه بخواهد که مرا مأمور آن بلاد کنند.
پس از آن بار دیگر به علی اصغر حکمت «نه» گفتم. وقتی وزیر امور خارجه شد علاقه داشت مرا به آن وزارتخانه منتقل کند و میگفت به کتابخانه و اسناد آنجا باید سر و سامان داد.
پس از آن به آورندهٔ پیشنهاد قبول رایزنی فرهنگی در افغانستان «نه» گفتم.
پس از آن به دهندگان نخستین جایزهٔ #فروغ_فرخزاد «نه» گفتم.
پس از آن به مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر «نه» گفتم. در اواخر دوران پهلوی (۱۳۵۶) بی آنکه قبلاً پرسشی از من شده باشد حکمی برایم فرستاد که به عضویت [...] نصب میشوید.
پس از آن به دکتر #سیدحسین_نصر «نه» گفتم. در پاریس بودم (۱۳۵۷) و قصد رفتن به امریکا داشتم. از تهران به من تلفن کرد و گفت چون کارمندان کتابخانه پهلوی اعتصاب کردهاند ضرورت دارد که فوری به طهران بیایی و تصدی امور آنجا را به عهده بگیری.
پس از آن به دکتر #احسان_یارشاطر «نه» گفتم. میخواست که عضویت شورای وقفی ایرانیکا را بپذیرم.
پس از آن به انجمن آثار و مفاخر فرهنگی «نه» گفتم. قصدشان بر آن بود که مجلس بزرگداشت برایم بگیرند.
پس از آن به سید کاظم بجنوردی «نه» گفتم. ایشان در سمت ریاست کتابخانه ملی مرا به مراسم چهرههای ماندگار معرفی کرده بود.»
📖 مشخصات کتاب: این دفتر بیمعنی، به کوشش بهرام و کوشیار و آرش افشار، نشر سخن، ۱۴٠۲، ۷٠۳ صفحه.
🔗 منبع: کانال بیاض | عاطفه طیّه
#زندگی_اصیل #آزادگی #وارستگی #شجاعت
@Jaryaann
استاد #ایرج_افشار در یادداشتی که در آغاز #کتاب «این دفتر بیمعنی» (دفتر خاطرات او که به تازگی منتشر شده) آمده نوشته است:
«این دفتر برنوشت دیگری است از دفتری که در نوامبر و دسامبر ۱۹۹۵ به هنگام بیماری سخت همسرم شایسته از روی یادداشتهای گذشته جمع کرده بودم، به قصد آن که روزی روزگاری بتوانم یادگارهای فرهنگی خود را بر آن اساس بنویسم...»
ایرج افشار چنانکه در خودزیستنامهها مرسوم است از خانه و خانواده گفته، از روند تحصیلاتش، جوانیاش، سفرهایش، علاقهمندیهایش، کاروبارش و از رجال فرهنگی و سیاسی زمانهاش. ولی کتاب فصلی خاص دارد که در نظرم بسیار جلوه کرد. فهرست «نه»گفتنهای ایرج افشار! این فصل با نقل قولی از #سیدحسن_تقیزاده آغاز میشود:
«به عقیدهٔ قاصر من #آزادی به معنی حقیقی آن بی وجود شهامت افراد و مردانگی و مردی و استقلال فکر و سرافرازی و شجاعت اخلاقی و استقامت و استواری و مقاومت در مقابل ارباب قدرت و جرأت و صراحت که این همه را میتوان در یک کلمه خودمانی «صفت» و لفظ فرنگی «کاراکتر» خلاصه کرد وجود پیدا نمیکند. و آن همان است که شانفور با اسناد به اسپارتیها گفته که شخص بتواند «نه» بگوید و اهل تسلیم و زبونی و باز به قول خودمان بیصفت نباشد.
بدبختانه در مملکت ما حتی سران قوم از این خصلتِ لازمهٔ آزادی که به حقیقت حیثیت انسانی است کمبهره بودهاند.»
در این فهرست بلند انوع و اقسام «نه» هست. از نه گفتن به پدر ارجمندشان تا نه گفتن به پیشنهاد کار، قبول مسئولیت و پذیرش جوایز مختلف. خلاصهای از «نه»های ایرج افشار را بخوانیم:
«نخستین باری که «نه» گفتم به پدرم بود. او میگفت به کار دولتی نرو و بیا آب و ملکی را که داریم سر و سامان بده. من به کار دولتی رفتم و خیری ندیدم.
دومین باری که «نه» گفتم به #علیاصغر_حکمت بود مرحوم علیاصغر حکمت خواست که من مجلۀ شیر و خورشید را اداره کنم.
پس از آن به #سعید_نفیسی «نه» گفتم و مدیریت مجلۀ پیام نوین را نپذیرفتم.
پس از آن به تقیزاده «نه» گفتم. تمایلی نشان میداد که من به مجلس سنا بروم و به امور تحریری او کمک کنم.
پس از آن به #مجتبی_مینوی «نه» گفتم. وقتی در ترکیه بود فرمود که برای پیشرفت کارهای مربوط به تهیه میکروفیلم از دانشگاه بخواهد که مرا مأمور آن بلاد کنند.
پس از آن بار دیگر به علی اصغر حکمت «نه» گفتم. وقتی وزیر امور خارجه شد علاقه داشت مرا به آن وزارتخانه منتقل کند و میگفت به کتابخانه و اسناد آنجا باید سر و سامان داد.
پس از آن به آورندهٔ پیشنهاد قبول رایزنی فرهنگی در افغانستان «نه» گفتم.
پس از آن به دهندگان نخستین جایزهٔ #فروغ_فرخزاد «نه» گفتم.
پس از آن به مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر «نه» گفتم. در اواخر دوران پهلوی (۱۳۵۶) بی آنکه قبلاً پرسشی از من شده باشد حکمی برایم فرستاد که به عضویت [...] نصب میشوید.
پس از آن به دکتر #سیدحسین_نصر «نه» گفتم. در پاریس بودم (۱۳۵۷) و قصد رفتن به امریکا داشتم. از تهران به من تلفن کرد و گفت چون کارمندان کتابخانه پهلوی اعتصاب کردهاند ضرورت دارد که فوری به طهران بیایی و تصدی امور آنجا را به عهده بگیری.
پس از آن به دکتر #احسان_یارشاطر «نه» گفتم. میخواست که عضویت شورای وقفی ایرانیکا را بپذیرم.
پس از آن به انجمن آثار و مفاخر فرهنگی «نه» گفتم. قصدشان بر آن بود که مجلس بزرگداشت برایم بگیرند.
پس از آن به سید کاظم بجنوردی «نه» گفتم. ایشان در سمت ریاست کتابخانه ملی مرا به مراسم چهرههای ماندگار معرفی کرده بود.»
📖 مشخصات کتاب: این دفتر بیمعنی، به کوشش بهرام و کوشیار و آرش افشار، نشر سخن، ۱۴٠۲، ۷٠۳ صفحه.
🔗 منبع: کانال بیاض | عاطفه طیّه
#زندگی_اصیل #آزادگی #وارستگی #شجاعت
@Jaryaann
Audio
🔊 دربارهی ایرج افشار
🔸 #ایرج_افشار از زبان #داریوش_رحمانیان #عمادالدین_شیخالحکمایی #مهرداد_قیومی
🔸به مناسبت ۱۸ اسفند، سالگرد درگذشت ایرج افشار (۱۳۰۴-۱۳۸۹)
🔗 منبع: @asmaane
⬅ نسخۀ دیداری
#ایراندوستی #ایرانشناسی #معماری #سند_تاریخی
@Jaryaann
🔸 #ایرج_افشار از زبان #داریوش_رحمانیان #عمادالدین_شیخالحکمایی #مهرداد_قیومی
🔸به مناسبت ۱۸ اسفند، سالگرد درگذشت ایرج افشار (۱۳۰۴-۱۳۸۹)
🔗 منبع: @asmaane
⬅ نسخۀ دیداری
#ایراندوستی #ایرانشناسی #معماری #سند_تاریخی
@Jaryaann
#ایرج_افشار
۱۶ مهر ۱۳۰۴ - ۱۸ اسفند ۱۳۸۹
«عکسها از بخارا، شماره ۸۱، خرداد ۱۳۹۰»
⬇️ سالنگار زندگی ایرج افشار
🔗 منبع
@Jaryaann
۱۶ مهر ۱۳۰۴ - ۱۸ اسفند ۱۳۸۹
«عکسها از بخارا، شماره ۸۱، خرداد ۱۳۹۰»
⬇️ سالنگار زندگی ایرج افشار
🔗 منبع
@Jaryaann