تور گردشگری
1402/11/10
#سکس_گروهی
تمام اسما ساختگینمن اسمم سحر هست و ۲۸سالمه و تازه نامزد کردم و کون و سینههای خیلی خوبی دارم که خیلیا بهم گفتن
نامزدم اسمش سعید هست و ۵ سال از خودم بزرگتره و خیلی هم هاته
باهم خیلی سکس داریم و هردومون گرمیم
سعید همیشه تو فانتزی سکسمون از یه نفر دیگه حرف میزد
مثلا میگفت دلت میخواد دوتا کیر باشه با دوتا کیر بکنیمت یا حتی بیشتر
منم به شدت با این حرفاش حشری میشدماینو بگم که من سعید رو فقط واسه خودم میخوامش و هروقت حرف از یه دختر میشد تو فانتزی قبول نمیکردم
اما با فانتزی چندتا مرد کلی حشری میشدم
نمیدونم شاید یه جورایی سعید باعث شد این حس تو وجودم بیدار بشه و بخوام تجربه کنمهرچند که سعید خودشم کلی حشری میشد وقتی حرف یکی رو میزد که منو بکنه یا براش بخورم ، به معنای واقعی روانی میشد و لذت میبرد
البته که همیشه بعد از سکس میگفت فقط میخوام در حد فانتزی تو حرفامون باشه و هرگز عملی نشه
بهم میگفت تو توی سکس خیلی حرفهای هستی مخصوصا ساک زدن و کیرشو خوردن
از حق هم نگذریم چون مجردیم خیلی کیر دوست پسرامو خورده بودم و فیلم دیده بودم بلد بودم
خب بریم سر داستان جندگی منمن قرار بود با سعید بریم شمال اما سعید نتونست بیاد ، منم چون دلم هوس سفر کرده بود تصمیم گرفتم با چند تا دوستام برم که سعید مخالفتی نکرد
منو شهره و طناز و الناز که همشون دوستام بودن و تقریبا همسن بودیم تور رزرو کردیمروز سفر از تهران تو اتوبوس همه متاهل بودن یا با دوست پسرشون بودن
فقط اکیپ ما مجرد بود و چند تا دانشجوی پسر که اونام مجردی اومده بودن
البته معلوم بود سنشون از ما کمتره اما تو اتوبوس کلی پایه بودن
اسماشون امید ، سامان ، سجاد و عرفان بود
بنظرم امید از همشون بهتر بود
البته از نظر دوستامم امید بهتر بودساعت ۱۲ شب از تهران حرکت کردیم
اکیپ ما و اونا وسط اتوبوس نشستیم
اتوبوس که حرکت کرد ،نور کم شد و آهنگ گذاشته شد که کلی رقصیدیم
من بیشتر از همه میرقصیدم سامان و سجاد و عرفان خیلی شیطون تر بودن اما امید بیشتر ساکت بود
اونا هم با من میرقصیدن و توی اتوبوس هی از پشت میفهمیدم که با دستشون می مالند به کونم ، اما اهمیتی نمیدادم و با خودم میگفتم اتفاقیه
البته انگار خوشمم میومد بیشتر به من نگاه کنن تا بقیه دوستام مخصوصا که اونا خیلی هم از خود راضی بودن همیشه
منم سینه های بزرگمو هی تکون میدادم هرچند نسبتا تاریک بود اما سامان که جلوم بود میتونست ببینه
امید هم رو صندلی نشسته بود و کونمو سمتش میکردم و اونم برای اینکه دستش نخوره میفهمیدم معذبه و خجالتیه
بعد بقیه اکیپ ماهم بلند شدن
فقط ما بودیم که میرقصیدیم و اون سه تا
همه اتوبوس همراه امید نشسته بودن و دست میزدن فقط
خلاصه تا کلی وقت هی زدیم و رقصیدیم
بعدش دیگه لیدر اهنگو قطع کرد
ما هم که حسابی تخلیه انرژی بودیم گرفتیم خوابیدیم تو ماشین
دم صبح رسیدیم شمال و رفتیم ویلا و اتاقمونو تحویل گرفتیم
اکیپ ۴تایی ما یه اتاق داشتیم
اکیپ ۴ تایی اونا هم یه اتاق
بعد از گشت و گذار و اینا شب برگشتیم تو ویلا
با پسرا کلی رفیق شدیم
دوستای من همشون روی امید کراش داشتن مخصوصا طناز
اما امید خیلی بهش محل نمیذاشت و با من بیشتر گرم میگرفت
شب رو رفتیم تو اتاق پسرا و کلی بازی کردیم و خندیدیم
بعدش منو شهره خوابمون گرفت و اومدیم تو اتاقمون
نیم ساعتی گذشت که طناز و الناز هم اومدن
فردا شبش دوباره رفتیم تو اتاق پسرامن یه ساپورت تنگ مشکی پوشیده بودم که همه جام بیرون افتاده بود با یه تیشرت که سوتین نبسته بودم ،( اکثرا وقتی تو خونم هستم سوتین نمیبندم)
شهره و طناز و الناز هم لباساشون که خیلی
1402/11/10
#سکس_گروهی
تمام اسما ساختگینمن اسمم سحر هست و ۲۸سالمه و تازه نامزد کردم و کون و سینههای خیلی خوبی دارم که خیلیا بهم گفتن
نامزدم اسمش سعید هست و ۵ سال از خودم بزرگتره و خیلی هم هاته
باهم خیلی سکس داریم و هردومون گرمیم
سعید همیشه تو فانتزی سکسمون از یه نفر دیگه حرف میزد
مثلا میگفت دلت میخواد دوتا کیر باشه با دوتا کیر بکنیمت یا حتی بیشتر
منم به شدت با این حرفاش حشری میشدماینو بگم که من سعید رو فقط واسه خودم میخوامش و هروقت حرف از یه دختر میشد تو فانتزی قبول نمیکردم
اما با فانتزی چندتا مرد کلی حشری میشدم
نمیدونم شاید یه جورایی سعید باعث شد این حس تو وجودم بیدار بشه و بخوام تجربه کنمهرچند که سعید خودشم کلی حشری میشد وقتی حرف یکی رو میزد که منو بکنه یا براش بخورم ، به معنای واقعی روانی میشد و لذت میبرد
البته که همیشه بعد از سکس میگفت فقط میخوام در حد فانتزی تو حرفامون باشه و هرگز عملی نشه
بهم میگفت تو توی سکس خیلی حرفهای هستی مخصوصا ساک زدن و کیرشو خوردن
از حق هم نگذریم چون مجردیم خیلی کیر دوست پسرامو خورده بودم و فیلم دیده بودم بلد بودم
خب بریم سر داستان جندگی منمن قرار بود با سعید بریم شمال اما سعید نتونست بیاد ، منم چون دلم هوس سفر کرده بود تصمیم گرفتم با چند تا دوستام برم که سعید مخالفتی نکرد
منو شهره و طناز و الناز که همشون دوستام بودن و تقریبا همسن بودیم تور رزرو کردیمروز سفر از تهران تو اتوبوس همه متاهل بودن یا با دوست پسرشون بودن
فقط اکیپ ما مجرد بود و چند تا دانشجوی پسر که اونام مجردی اومده بودن
البته معلوم بود سنشون از ما کمتره اما تو اتوبوس کلی پایه بودن
اسماشون امید ، سامان ، سجاد و عرفان بود
بنظرم امید از همشون بهتر بود
البته از نظر دوستامم امید بهتر بودساعت ۱۲ شب از تهران حرکت کردیم
اکیپ ما و اونا وسط اتوبوس نشستیم
اتوبوس که حرکت کرد ،نور کم شد و آهنگ گذاشته شد که کلی رقصیدیم
من بیشتر از همه میرقصیدم سامان و سجاد و عرفان خیلی شیطون تر بودن اما امید بیشتر ساکت بود
اونا هم با من میرقصیدن و توی اتوبوس هی از پشت میفهمیدم که با دستشون می مالند به کونم ، اما اهمیتی نمیدادم و با خودم میگفتم اتفاقیه
البته انگار خوشمم میومد بیشتر به من نگاه کنن تا بقیه دوستام مخصوصا که اونا خیلی هم از خود راضی بودن همیشه
منم سینه های بزرگمو هی تکون میدادم هرچند نسبتا تاریک بود اما سامان که جلوم بود میتونست ببینه
امید هم رو صندلی نشسته بود و کونمو سمتش میکردم و اونم برای اینکه دستش نخوره میفهمیدم معذبه و خجالتیه
بعد بقیه اکیپ ماهم بلند شدن
فقط ما بودیم که میرقصیدیم و اون سه تا
همه اتوبوس همراه امید نشسته بودن و دست میزدن فقط
خلاصه تا کلی وقت هی زدیم و رقصیدیم
بعدش دیگه لیدر اهنگو قطع کرد
ما هم که حسابی تخلیه انرژی بودیم گرفتیم خوابیدیم تو ماشین
دم صبح رسیدیم شمال و رفتیم ویلا و اتاقمونو تحویل گرفتیم
اکیپ ۴تایی ما یه اتاق داشتیم
اکیپ ۴ تایی اونا هم یه اتاق
بعد از گشت و گذار و اینا شب برگشتیم تو ویلا
با پسرا کلی رفیق شدیم
دوستای من همشون روی امید کراش داشتن مخصوصا طناز
اما امید خیلی بهش محل نمیذاشت و با من بیشتر گرم میگرفت
شب رو رفتیم تو اتاق پسرا و کلی بازی کردیم و خندیدیم
بعدش منو شهره خوابمون گرفت و اومدیم تو اتاقمون
نیم ساعتی گذشت که طناز و الناز هم اومدن
فردا شبش دوباره رفتیم تو اتاق پسرامن یه ساپورت تنگ مشکی پوشیده بودم که همه جام بیرون افتاده بود با یه تیشرت که سوتین نبسته بودم ،( اکثرا وقتی تو خونم هستم سوتین نمیبندم)
شهره و طناز و الناز هم لباساشون که خیلی
ماجرای خرید با یاسی (۱)
1402/11/25
#سکس_گروهی
سلا
من ستاره ام ۲۳ سالمه
این داستانی که میخوام تعریف کنم برای ۱۸ سالگیم یه روز با دوستم یاسی رفته بودیم بازار از یه سته نیم تن شلوارک خوشم اومد رفتیم تو فروشگاه قیمت رو پرسیدم گفت ۲میلیون و ۵۰۰ اخه سال ۹۷ خیلی گرون بود خواستم بریم بیرون که پسره بازوم رو گرفت و گفت باهاتون راه میایم یاسی گفت ما دوتا رو هم ۱،۳۰۰ بیشتر نداریم اخه پسره گفت من میدونم این لباس به جفتتون میاد پس بخاطر من یه تن بزنین بعد سایزمون پرسید گفتم ۴۰ اونم رنگ مشکی ست رو داد گفت پرو کن همون لحظه اون یکی از پله ها رفت بالا رفتم تو پرو لباس رو پوشیدم اومدم دم در یاسی رو صدا کنم که گفت تو پرو ام اومدم بیرون فروشنده گفت اوف چقدر بهت میاد بفرما بشین تا دوستت هم لباسش رو تن بزنه الان یکی از فروشنده ها پشت ویترین بود اون یکی نمیدونم کجا بود یاسی هم اومد بیرون روبروم ایستاده بود با همین لباس من فقط رنگه قرمزش گفتم واااای چقدر بهت میاد . که از دم در صدا اومد دوست دارین این لباسا مال شما بشه ؟گفتیم اهوم اون که پشت ویترین گفت اینا و یه دست لباس بیرونی رایگان مال شما فقط یه حالی به من دوستم بدید یاسی یدفعه گفت چرا که نه من چشمام گرد شده بود اون که سر پله ها نشسته بود اومده بود جفتم گفت نترس تو برا منی نمیزارم بهت بد بگذره بعد لبامو بوسید من هنوز نفهمیده بودم داستان چیه پشت هم هی لبامو میبوسید دستمو گرفت گذاشت رو کیرش از رو شلوار لباش از لبام جدا کرد و گفت اگه هم کاری نکنی مثل الان اروم نمی مونم و شلورشو کشید پایین و گفت بمالش منم کیرشو گرفتم دستم خوابیدش تا نصف ساق دستم بود میمالیدمش که صدا جیق یاسی در اومد نگاه کردم دیدم پسره دارم می کوبه رو کپلای یاسی یدفعه یه کشیده خورد تو صورتم پسره گفت هواست به کارت باشه دوباره تند تند براش مالیدم گفت با تف تف کردم رو کیرش میمالدم که ساک بزن گفتم بلد نیستم گفت اووووووو فیلم سوپرم ندیدی گفتم نه یاسی گفت بیا یادت بدم بکن تو دهنت مکش بزن فقط بهش دندون نزن این جوری شروع کرد خوردن برا پشت ویرینه خواستم بکنم دهنم که دیدم کلفت هم حداقل ۲۲سانت رو داره اومدم بکنم دهنم هر کاری کردم تا یک سومش بیشتر نرفت تو دهنم که ی۰هو سرمو فشارداد رو کیرش احساس کردم الان از تا پس کلم میزنه بیرون پسره گفت اوف گلوت تنگه هلش دادم عقب کلی تف از دهنم زد بیرون گفت نمیتونم بخورم گفت اوکی دستم گرفت بردم تو بالا بر و شروع کرد لب گرفتن منم هم راهیش میکردم که یهو نیم تنه رو پاره کرد اومد بگم چرا که دست گرفت جلو دهنم وگفت زیاد سایزت داریم جاکلیدیم رسدم طبقه بالا خفت دیوارم کرد و شروع کرد به خوردنم اروم اروم اومد پایین و دکمه شلوارک رو باز کرد دستامو بردم جلو کصم و گفتم پرده دارم بیخیالش شو گفت پس یعنی لباس نمیخوای گفتم چرا گفت پس حرف نزن و شروع کرد به لیسیدن کصم اوووف یادش میوفتم خیس میشم دو سه کوبید رو کونم و تف ریخت رو کونم بعد سر کیرش رو گذاشت تو کونم صدا جیغ در اومد اووووویییی کلفت اخخخخخخخخخ وااااااای درد دارههههههه اخخخخخخخ وایییی اونم نگهش داشت تا نصفه تو کونم بعد پرتم کرد رو تخت دوباره کرد تو کونم شروع کرد عقب جلو کردن منم هی ناله میکردم یه در بالابر باز شد دیدم یاسی تو بغل پسره بود و اونم داشت میکردش اوردش خوابودش جفت من یه لب ازش گرفت و گفت عجب کصی داری من برق از سرم پرید گفتم تو کص دادی گفت اوهوم منم زورم اومد گفتم پردمو بزززززززززن اونم کرد تو کصم جیغ کشیدم اااااااااایییییییی از حال رفتم نمیدونم چقدر بیهوش بودم اما به هوش اومدم یاسی اونجا نبود پرسیدم کجاست گفت ارضا شد رفت پایین
1402/11/25
#سکس_گروهی
سلا
من ستاره ام ۲۳ سالمه
این داستانی که میخوام تعریف کنم برای ۱۸ سالگیم یه روز با دوستم یاسی رفته بودیم بازار از یه سته نیم تن شلوارک خوشم اومد رفتیم تو فروشگاه قیمت رو پرسیدم گفت ۲میلیون و ۵۰۰ اخه سال ۹۷ خیلی گرون بود خواستم بریم بیرون که پسره بازوم رو گرفت و گفت باهاتون راه میایم یاسی گفت ما دوتا رو هم ۱،۳۰۰ بیشتر نداریم اخه پسره گفت من میدونم این لباس به جفتتون میاد پس بخاطر من یه تن بزنین بعد سایزمون پرسید گفتم ۴۰ اونم رنگ مشکی ست رو داد گفت پرو کن همون لحظه اون یکی از پله ها رفت بالا رفتم تو پرو لباس رو پوشیدم اومدم دم در یاسی رو صدا کنم که گفت تو پرو ام اومدم بیرون فروشنده گفت اوف چقدر بهت میاد بفرما بشین تا دوستت هم لباسش رو تن بزنه الان یکی از فروشنده ها پشت ویترین بود اون یکی نمیدونم کجا بود یاسی هم اومد بیرون روبروم ایستاده بود با همین لباس من فقط رنگه قرمزش گفتم واااای چقدر بهت میاد . که از دم در صدا اومد دوست دارین این لباسا مال شما بشه ؟گفتیم اهوم اون که پشت ویترین گفت اینا و یه دست لباس بیرونی رایگان مال شما فقط یه حالی به من دوستم بدید یاسی یدفعه گفت چرا که نه من چشمام گرد شده بود اون که سر پله ها نشسته بود اومده بود جفتم گفت نترس تو برا منی نمیزارم بهت بد بگذره بعد لبامو بوسید من هنوز نفهمیده بودم داستان چیه پشت هم هی لبامو میبوسید دستمو گرفت گذاشت رو کیرش از رو شلوار لباش از لبام جدا کرد و گفت اگه هم کاری نکنی مثل الان اروم نمی مونم و شلورشو کشید پایین و گفت بمالش منم کیرشو گرفتم دستم خوابیدش تا نصف ساق دستم بود میمالیدمش که صدا جیق یاسی در اومد نگاه کردم دیدم پسره دارم می کوبه رو کپلای یاسی یدفعه یه کشیده خورد تو صورتم پسره گفت هواست به کارت باشه دوباره تند تند براش مالیدم گفت با تف تف کردم رو کیرش میمالدم که ساک بزن گفتم بلد نیستم گفت اووووووو فیلم سوپرم ندیدی گفتم نه یاسی گفت بیا یادت بدم بکن تو دهنت مکش بزن فقط بهش دندون نزن این جوری شروع کرد خوردن برا پشت ویرینه خواستم بکنم دهنم که دیدم کلفت هم حداقل ۲۲سانت رو داره اومدم بکنم دهنم هر کاری کردم تا یک سومش بیشتر نرفت تو دهنم که ی۰هو سرمو فشارداد رو کیرش احساس کردم الان از تا پس کلم میزنه بیرون پسره گفت اوف گلوت تنگه هلش دادم عقب کلی تف از دهنم زد بیرون گفت نمیتونم بخورم گفت اوکی دستم گرفت بردم تو بالا بر و شروع کرد لب گرفتن منم هم راهیش میکردم که یهو نیم تنه رو پاره کرد اومد بگم چرا که دست گرفت جلو دهنم وگفت زیاد سایزت داریم جاکلیدیم رسدم طبقه بالا خفت دیوارم کرد و شروع کرد به خوردنم اروم اروم اومد پایین و دکمه شلوارک رو باز کرد دستامو بردم جلو کصم و گفتم پرده دارم بیخیالش شو گفت پس یعنی لباس نمیخوای گفتم چرا گفت پس حرف نزن و شروع کرد به لیسیدن کصم اوووف یادش میوفتم خیس میشم دو سه کوبید رو کونم و تف ریخت رو کونم بعد سر کیرش رو گذاشت تو کونم صدا جیغ در اومد اووووویییی کلفت اخخخخخخخخخ وااااااای درد دارههههههه اخخخخخخخ وایییی اونم نگهش داشت تا نصفه تو کونم بعد پرتم کرد رو تخت دوباره کرد تو کونم شروع کرد عقب جلو کردن منم هی ناله میکردم یه در بالابر باز شد دیدم یاسی تو بغل پسره بود و اونم داشت میکردش اوردش خوابودش جفت من یه لب ازش گرفت و گفت عجب کصی داری من برق از سرم پرید گفتم تو کص دادی گفت اوهوم منم زورم اومد گفتم پردمو بزززززززززن اونم کرد تو کصم جیغ کشیدم اااااااااایییییییی از حال رفتم نمیدونم چقدر بیهوش بودم اما به هوش اومدم یاسی اونجا نبود پرسیدم کجاست گفت ارضا شد رفت پایین
لز بازی با دو رفیق پایه
1402/11/29
#سکس_گروهی #لزبین
سلام من یلدا هستم ۲۸سالمه و تهران زندگی میکنم اگه بخوام راجب اندام و ظاهرم براتون بگم قدم ۱۷۰ و وزنمم تقریبا ۶۸کیلوه و موهای بلند و مشکی داشتم (البته الان بلوند کردم)که معمولا اونو دم اسبی میبستم دماغمم همون قبل رفتن به دانشگاه عمل کردم تیپم معمولا اسپورته البته هر از گاهیم خیلی باز میپوشم اینا رو گفتم که یه کلیاتی راجب ظاهرم بدونید خاطره ای که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به چند سال قبل زمانی که دانشجو بودم، من اون زمان خوابگاه زندگی می کردم و مثل هر دانشجوی دیگه ای وقتمو با کلاس و درس و تفریح با دوستام و بیرون رفتن و بعضی وقتام وقت گذروند با پسرا میگذروندم ،هم تجربه سکس رو داشتم هم لز،اما این خاطره شاید کمی با تجربیات دیگم متفاوت باشه بخاطر همین خواستم راجبش بنویسم،بعد از گذشت دو ترم از دانشگاه تصمیم گرفتم مثل سابق یه تایمی هم برای ورزش کردن بزارم،همیشه از تنهایی رفتن به باشگاه بدم میومد ولی خب دوستان هیچکدومشون پایه نبودن نهایتا صبا هم اتاقیم موافقت کرد که اونم بعد از چن جلسه اومدن بهونه اورد که اره وقت نمی کنیم و مسیرش طولانیه و فاصلش از خوابگاه زیاده من دیگه نمیام،دوست نداشتم باشگاه رفتن و ورزشمو به کس دیگه ای وابسته کنم بخاطر همین تنهایی میرفتم، خوبی باشگاه این بود که کلا مخصوص بانوان بود و هم میتونستی صبح ها بری هم بعد از ظهر ها یکشنبه ها و سه شنبه ها بخاطر برنامه کلاسام بعد از ظهر میرفتم و اخر هفته هر تایمی که دوس داشتم، تا اینکه اونجا بعد از یه مدت رفت و آمد توجهم به دو تا دختر جوون جلب شد که هم خوشگل بودن و هم اندام خوبی داشتن تقریبا هم قدم بودن علاوه بر این تیپ و ظاهرشونم دوس داشتم با هم دیگه رفیق بودن و همیشه با هم تمرین میکردن از اونجایی که بایسکشوالم خیلی وقتا بدن یه دختر هم میتونه جذبم بکنه بعد از چند بار که همو دیدیم سر صحبت باهاشون باز شد و فهمیدن که شهرشون غریبم و اونجا درس میخونم اسمشون آیدا و پگاه بود و ۳۰سالشون بود(آیدا بدن پر تری داشت و موهاش مشکی پر کلاغی بود و پوست تقریبا برنزه ای داشت و لباش پروتز بود و یه پرسینگم رو دماغش داشت و رو مچ پاش تتو یه ابلیسکو زده بود و سینه ها و کون و رون خیلی بزرگی داشت که واقعا جذابش میکرد و پگاه تقریبا هم قد آیدا اونم بدن پری داشت اما نه به اندازه آیدا, موهاش بلوند بود و پوست سفیدی داشت دماغشو عروسکی عمل کرده بود و در کل اونم بدن خوشگلی داشت و روی کمرش تتو داشت و چون معمولا نیم تنه میپوشید مشخص بود)آیدا و پگاه بعد از چند جلسه با من صمیمی تر شدن و حتی بینمون شماره رد و بدل شد ،فهمیدم که جدای از خونواده و با هم زندگی میکنن،سبک زندگیشون برام جذاب بود هردو سر کار میرفتن و مستقل بودن، ازدواج نکرده بودن اما تا دلتون بخواد با پسر بودن و خیلی روابط باز و آزادی داشتن و همیشه وسط حرفاشون راجب پسرا صحبت میکردن، تیپشونو واقعا دوس داشتم و دیگه تقریبا با اونا تمرین میکردم و چند باریم تا یه مسیری با ماشین منو رسوندن و صمیمیت بینمون بیشتر شد ، وقتی باشون ماشین سوار میشدم میدیدم که پسرا میفتن دنبالشون و اونام بابت این موضوع اصلا نارحت نبودن حتی خوششونم میومد و باهاشون کل کل میکردن و خیلی راحت اوکی میشدن که با هم برن یه جا بشینن ، اوایل یکم برام عجیب بود ولی نمیخواستم بروز بدم و بشون نشون بدم، نمیخواستم فکر کنن که مثبتم و یا چیز دیگه و واقعا هم دختر مثبتی نبودم و به اندازه خودم غلطا و شیطونیایی کرده بودم اما تو این بحثا واقعا جلوشون کم میاوردم ، از گشتن باهاشون لذت میبردم و اونام حس مثبتی بهم داشتن و خیلی وقت
1402/11/29
#سکس_گروهی #لزبین
سلام من یلدا هستم ۲۸سالمه و تهران زندگی میکنم اگه بخوام راجب اندام و ظاهرم براتون بگم قدم ۱۷۰ و وزنمم تقریبا ۶۸کیلوه و موهای بلند و مشکی داشتم (البته الان بلوند کردم)که معمولا اونو دم اسبی میبستم دماغمم همون قبل رفتن به دانشگاه عمل کردم تیپم معمولا اسپورته البته هر از گاهیم خیلی باز میپوشم اینا رو گفتم که یه کلیاتی راجب ظاهرم بدونید خاطره ای که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به چند سال قبل زمانی که دانشجو بودم، من اون زمان خوابگاه زندگی می کردم و مثل هر دانشجوی دیگه ای وقتمو با کلاس و درس و تفریح با دوستام و بیرون رفتن و بعضی وقتام وقت گذروند با پسرا میگذروندم ،هم تجربه سکس رو داشتم هم لز،اما این خاطره شاید کمی با تجربیات دیگم متفاوت باشه بخاطر همین خواستم راجبش بنویسم،بعد از گذشت دو ترم از دانشگاه تصمیم گرفتم مثل سابق یه تایمی هم برای ورزش کردن بزارم،همیشه از تنهایی رفتن به باشگاه بدم میومد ولی خب دوستان هیچکدومشون پایه نبودن نهایتا صبا هم اتاقیم موافقت کرد که اونم بعد از چن جلسه اومدن بهونه اورد که اره وقت نمی کنیم و مسیرش طولانیه و فاصلش از خوابگاه زیاده من دیگه نمیام،دوست نداشتم باشگاه رفتن و ورزشمو به کس دیگه ای وابسته کنم بخاطر همین تنهایی میرفتم، خوبی باشگاه این بود که کلا مخصوص بانوان بود و هم میتونستی صبح ها بری هم بعد از ظهر ها یکشنبه ها و سه شنبه ها بخاطر برنامه کلاسام بعد از ظهر میرفتم و اخر هفته هر تایمی که دوس داشتم، تا اینکه اونجا بعد از یه مدت رفت و آمد توجهم به دو تا دختر جوون جلب شد که هم خوشگل بودن و هم اندام خوبی داشتن تقریبا هم قدم بودن علاوه بر این تیپ و ظاهرشونم دوس داشتم با هم دیگه رفیق بودن و همیشه با هم تمرین میکردن از اونجایی که بایسکشوالم خیلی وقتا بدن یه دختر هم میتونه جذبم بکنه بعد از چند بار که همو دیدیم سر صحبت باهاشون باز شد و فهمیدن که شهرشون غریبم و اونجا درس میخونم اسمشون آیدا و پگاه بود و ۳۰سالشون بود(آیدا بدن پر تری داشت و موهاش مشکی پر کلاغی بود و پوست تقریبا برنزه ای داشت و لباش پروتز بود و یه پرسینگم رو دماغش داشت و رو مچ پاش تتو یه ابلیسکو زده بود و سینه ها و کون و رون خیلی بزرگی داشت که واقعا جذابش میکرد و پگاه تقریبا هم قد آیدا اونم بدن پری داشت اما نه به اندازه آیدا, موهاش بلوند بود و پوست سفیدی داشت دماغشو عروسکی عمل کرده بود و در کل اونم بدن خوشگلی داشت و روی کمرش تتو داشت و چون معمولا نیم تنه میپوشید مشخص بود)آیدا و پگاه بعد از چند جلسه با من صمیمی تر شدن و حتی بینمون شماره رد و بدل شد ،فهمیدم که جدای از خونواده و با هم زندگی میکنن،سبک زندگیشون برام جذاب بود هردو سر کار میرفتن و مستقل بودن، ازدواج نکرده بودن اما تا دلتون بخواد با پسر بودن و خیلی روابط باز و آزادی داشتن و همیشه وسط حرفاشون راجب پسرا صحبت میکردن، تیپشونو واقعا دوس داشتم و دیگه تقریبا با اونا تمرین میکردم و چند باریم تا یه مسیری با ماشین منو رسوندن و صمیمیت بینمون بیشتر شد ، وقتی باشون ماشین سوار میشدم میدیدم که پسرا میفتن دنبالشون و اونام بابت این موضوع اصلا نارحت نبودن حتی خوششونم میومد و باهاشون کل کل میکردن و خیلی راحت اوکی میشدن که با هم برن یه جا بشینن ، اوایل یکم برام عجیب بود ولی نمیخواستم بروز بدم و بشون نشون بدم، نمیخواستم فکر کنن که مثبتم و یا چیز دیگه و واقعا هم دختر مثبتی نبودم و به اندازه خودم غلطا و شیطونیایی کرده بودم اما تو این بحثا واقعا جلوشون کم میاوردم ، از گشتن باهاشون لذت میبردم و اونام حس مثبتی بهم داشتن و خیلی وقت
من و طهورا دختر خاله زن سابقم
1402/12/05
#سکس_گروهی #زن_داداش
این دستان واقعی است فقط بعضی از اسامی عوض شده
من میلادم و سال ٩٠ جدا شدم اونموقع ٣٥ سال داشتم یه پسر دارم به اسم پدرام که اون موقع ٥ سالش بود و پیش مامانش و توافق شده بود اخر هفته ها بیاد پیشم و مهرشو ببخشه البته یه قسمتشو بهش دادم نزدیک نصف مهرش میشد تقریبا… اسم زن سابقم مهدیه بود، راستش اون دوست داشت آزاد باشه و بهم نمیخوردیم منم رضایت دادمو و از دستش خلاص شدم بلای جونم بود بلای زندگی… ده سالی بود باهاش زندگی کردم ولی ١٠ سال زندگی تخمی. مهدیه یه دخترخاله داشت به اسم طهورا که سال چهارم ازدواجمون با برادر مهدیه که اسمش امیر بود ازدواج کرد و تو یکی از شهرهای شمالی زندگی می کرد؛ برادرش کوچکتر از خودش بود مهدیه پنج سال از من کوچیکتر بود؛ سال ٩٠ که جدا شدم واسه اینکه از دست موضوع جدایی خلاص بشم رفتم سراغ فیس بوک و موبایل اون موقع یه برنامه ای بود به اسم نیمباز که خیلی رو بورس بود و ملت میرفتن توش کس کلک بازی و دوستیابی و کسشر بازی در میاوردن منم اکانت ساختم و چون فیس بوک فیلتر بود با نیمباز میشد لینکش کرد و توش با دوستای فیسبوکت چت کنی. یبار که رفتم توش دیدم زده طهورا تو نیمباز جوین شده آخه آلارم میداد که کانتکتات به نیمباز وصل میشن منم سریع رفتم یه ایدی متفرقه درست کردم به اسم نیما (اسم الکی که لو نرم) و اددش کردم اولش ریجکت کرد ولی دفعه دوم اکسپت کرد و منم بهش سلام دادم و گفت تو کی هستی گفتم یه آشنای قدیمی، کنجکاو شده بود و میخواست بفهمه من کیم ولی من آمار ندادم فقط الکی گفتم من قدیما تو دورهمی های فامیلی دیدمت و عاشقت شده بودم و از این کسشرا …!!! خخخخخ طفلکی باور کرده بود
خلاصه کار من شده بود مخ زدن طهورا و تا حدودی موفق شده بودم و طهورا مدام می پرسید من کیم ولی من میپیچوندمش و بش میگفتم بعدا میفهمی.
خلاصه مخ طهورا جونمو زدم و اون کسخول از همه چی نمیدونست من کیم و تو حرفاش فهمیدم به زندگیش علاقیه ای نداره. خیلی واسم عجیب بود چون یادمه قبل جدا شدن شوهرش چیکار میکرد واسش و عاشقش بود ولی خب طهورا دوسش نداشت و میگفت که حتی پیش مشاور میرن…
ماشالله خانوادگی عشق مشاوره رفتن دارن!!!
بگذریم من و طهورا خودبخود عاشق هم شدیم، من دوست داشتم به بدنش برسم ولی اون میخواست به عشق من برسه. خب معلوم بود من نمیتونستم عاشق دختر خاله زن سابقم که زن داداشش هم میشد بشم. ولی خب اون نمیدونست من کیم. اولش ازش پرسیدم دور و برش دوستی نداره سابقه جدایی داشته باشه که دختر خالش زن سابقم یعنی مهدیه رو معرفی کرد (خندم گرفته بود)آخه وانمود کردم که من اخیرا عموم اصرار داشت من با دخترش یعنی دخترعموم ازدواج کنم که من تمایل به ازدواج با اون رو نداشتم و دنبال یکی بودم که باهاش دوست باشم فقط؛ طهورا هم دختر خالش رو معرفی کرد ولی عملا قصدم مخ زدن خود طهورا بود که موفق هم شدم تا حدودی، کار روزانه من و طهورا شده بود چت کردن. حتی حرف از من (شوهر سابق مهدیه) هم شده بود و چقدر ازم بد میگفت و معلوم چقدر مهدیه پیش خانوادش ازم دروغ گفت، خب طبیعیه ولی بطرز نامردی دروغ گفت و طهورا هم یک عوضی بدتر از خودش بود.
خلاصه این چت ما ادامه داشت و کار به تبادل عکس رسید منکه نمیتونستم عکس بدم چون لو میرفتم واسه همین بهونه میکردم که بعدا میدم ولی ازش خواستم اون عکس بده که اول عکس تکی داد و بعد عکسای لختی عروسیش رو که باعث شوک من شد، چون چطور کسی میتونه انقدر راحت درگیر احساسات بشه و به یه غریبه اینجوری اعتماد کنه!!! خلاصه کار ما شد چت کردن و معاشقه و در حدی که من و اون شبا تا صبح سکس چت میکردیم و ارضا میشدیم، ح
1402/12/05
#سکس_گروهی #زن_داداش
این دستان واقعی است فقط بعضی از اسامی عوض شده
من میلادم و سال ٩٠ جدا شدم اونموقع ٣٥ سال داشتم یه پسر دارم به اسم پدرام که اون موقع ٥ سالش بود و پیش مامانش و توافق شده بود اخر هفته ها بیاد پیشم و مهرشو ببخشه البته یه قسمتشو بهش دادم نزدیک نصف مهرش میشد تقریبا… اسم زن سابقم مهدیه بود، راستش اون دوست داشت آزاد باشه و بهم نمیخوردیم منم رضایت دادمو و از دستش خلاص شدم بلای جونم بود بلای زندگی… ده سالی بود باهاش زندگی کردم ولی ١٠ سال زندگی تخمی. مهدیه یه دخترخاله داشت به اسم طهورا که سال چهارم ازدواجمون با برادر مهدیه که اسمش امیر بود ازدواج کرد و تو یکی از شهرهای شمالی زندگی می کرد؛ برادرش کوچکتر از خودش بود مهدیه پنج سال از من کوچیکتر بود؛ سال ٩٠ که جدا شدم واسه اینکه از دست موضوع جدایی خلاص بشم رفتم سراغ فیس بوک و موبایل اون موقع یه برنامه ای بود به اسم نیمباز که خیلی رو بورس بود و ملت میرفتن توش کس کلک بازی و دوستیابی و کسشر بازی در میاوردن منم اکانت ساختم و چون فیس بوک فیلتر بود با نیمباز میشد لینکش کرد و توش با دوستای فیسبوکت چت کنی. یبار که رفتم توش دیدم زده طهورا تو نیمباز جوین شده آخه آلارم میداد که کانتکتات به نیمباز وصل میشن منم سریع رفتم یه ایدی متفرقه درست کردم به اسم نیما (اسم الکی که لو نرم) و اددش کردم اولش ریجکت کرد ولی دفعه دوم اکسپت کرد و منم بهش سلام دادم و گفت تو کی هستی گفتم یه آشنای قدیمی، کنجکاو شده بود و میخواست بفهمه من کیم ولی من آمار ندادم فقط الکی گفتم من قدیما تو دورهمی های فامیلی دیدمت و عاشقت شده بودم و از این کسشرا …!!! خخخخخ طفلکی باور کرده بود
خلاصه کار من شده بود مخ زدن طهورا و تا حدودی موفق شده بودم و طهورا مدام می پرسید من کیم ولی من میپیچوندمش و بش میگفتم بعدا میفهمی.
خلاصه مخ طهورا جونمو زدم و اون کسخول از همه چی نمیدونست من کیم و تو حرفاش فهمیدم به زندگیش علاقیه ای نداره. خیلی واسم عجیب بود چون یادمه قبل جدا شدن شوهرش چیکار میکرد واسش و عاشقش بود ولی خب طهورا دوسش نداشت و میگفت که حتی پیش مشاور میرن…
ماشالله خانوادگی عشق مشاوره رفتن دارن!!!
بگذریم من و طهورا خودبخود عاشق هم شدیم، من دوست داشتم به بدنش برسم ولی اون میخواست به عشق من برسه. خب معلوم بود من نمیتونستم عاشق دختر خاله زن سابقم که زن داداشش هم میشد بشم. ولی خب اون نمیدونست من کیم. اولش ازش پرسیدم دور و برش دوستی نداره سابقه جدایی داشته باشه که دختر خالش زن سابقم یعنی مهدیه رو معرفی کرد (خندم گرفته بود)آخه وانمود کردم که من اخیرا عموم اصرار داشت من با دخترش یعنی دخترعموم ازدواج کنم که من تمایل به ازدواج با اون رو نداشتم و دنبال یکی بودم که باهاش دوست باشم فقط؛ طهورا هم دختر خالش رو معرفی کرد ولی عملا قصدم مخ زدن خود طهورا بود که موفق هم شدم تا حدودی، کار روزانه من و طهورا شده بود چت کردن. حتی حرف از من (شوهر سابق مهدیه) هم شده بود و چقدر ازم بد میگفت و معلوم چقدر مهدیه پیش خانوادش ازم دروغ گفت، خب طبیعیه ولی بطرز نامردی دروغ گفت و طهورا هم یک عوضی بدتر از خودش بود.
خلاصه این چت ما ادامه داشت و کار به تبادل عکس رسید منکه نمیتونستم عکس بدم چون لو میرفتم واسه همین بهونه میکردم که بعدا میدم ولی ازش خواستم اون عکس بده که اول عکس تکی داد و بعد عکسای لختی عروسیش رو که باعث شوک من شد، چون چطور کسی میتونه انقدر راحت درگیر احساسات بشه و به یه غریبه اینجوری اعتماد کنه!!! خلاصه کار ما شد چت کردن و معاشقه و در حدی که من و اون شبا تا صبح سکس چت میکردیم و ارضا میشدیم، ح
☆سرگذشت فانتزی های من☆ (۱)
1402/12/07
#زندایی #تریسام #سکس_گروهی
🎬داستان : سکس تریسام🎬
🎥ژانر : رئالیست و براساس واقعیت 🎥☆☆☆ پاییز 1393 درست وقتی بعد از یه مدت طولانی درگیر رابطه های گروهی بودم و تصمیم گرفته بودم یه مدت کات کنم ، دوست صمیمی ام فرزاد با من قرار گذاشت که شب بریم با ماشین کمی بگردیم و خوش بگذرونیم. منم باهاش قرار گذاشتم و دلم براش تنگ شده بود. شب شد و با هم سوار شدیم که یکم بگردیم . فرزاد میخواست یه موضوعی رو بهم بگه ولی نمیتونست … انگار دو دل بود.همین طور که پشت فرمون بود و داشت رانندگی میکرد سیگارشو روشن کرد ، منم سیگارمو روشن کردم بهش نگاه کردم و گفتم چیزی شده؟!
مکث کوچیکی کردو گوشیشو درآورد و بهم گفت : این پیام هارو میخونی و نظرتو میگی؟
گفتم باشه بده ببینم . وقتی شروع کردم به خوندن پیام ها متوجه شدم یه خانومه که خیلی به فرزاد ابراز علاقه کرده و بهش پیشنهاد سکس هم داده و دیوانه وار وابستش شده … اما نمیدونستم کیه!
گفتم : فرزاد این دختر کیه؟
فرزاد با حالت خیلی خاصی گفت : زن داییم
من شوکه شدم و باورم نمیشد . ازش خواستم بیشتر توضیح بده
متوجه شدم که زن دایی فرزاد که اون موقع ۳۳سالش بود خیلی رفته تو نخ فرزاد و دنبال فرصتی بوده تا رابطه ای باهاش ایجاد کنه.
فرزاد هم یه پسر سکسی و خوشگل ۲۳ ساله . اما از یه اتفاق کاملا غافلگیر شدم…
و اون اینکه فرزاد به یه شرط قبول کرده بود که با زن داییش رابطه احساسی و سکسیو شروع کنه و اون شرط این بود که ما یه گروه سه نفره باشیم. یعنی من و فرزاد و مریم زن داییش. و همیشه هر جا خواستیم باشیم و هر کاری کنیم باهم باشیم. و فرزاد این موضوعو با من درمیون نذاشته بود. و اصلا از رابطه های گروهی من خبر نداشت.
اون از سر تمایل تری سام خودش منو انتخاب کرده بود و مطمئن بود که من پیشنهادشو قبول میکنم. چون توی رفاقت هرچی ازم خواسته بود براش انجام داده بودم.☆☆☆
🚬 سیگار بعدی رو روشن کردیم. و من بهش گفتم نظر زن داییت مریم چیه ؟
گفت : اولش ناراحت شد ولی بعدا راضی شد و تصمیم گرفت یه گروه سکرت و بدون حاشیه سه نفره باشیم… حالا موافقی؟
گفتم : آره
همون موقع به مریم پیام داد که فردا بعدازظهر بریم خونه سروش.
اون موقع من یه سوئیت مجردی برای خودم داشتم که گذاشته بودمش مخصوص بریز بپاش و مشروب خوری . و قرار شد مریم زن دایی فرزاد مهمونمون باشه و اولین ملاقات حضوری ما سه نفر اتفاق بیوفته.
☆☆☆ جمعه پاییز ۱۳۹۳ … بعد از ظهر جمعه داشت نزدیک میشد و من نمیدونستم فرزاد و زن داییش چجوری دارن میان و خدانکنه مشکلی پیش بیاد .من غذا و مشروب و نوشیدنیا را آماده کرده بودم. فقط منتظر بودن زودتر برسن تا اینکه… فرزاد زنگ زد و گفت سریع درو باز کن منم زود درو باز کردم و توی پله ها منتظرشون بودم. فرزاد و مریم اومدن بالا.
سلام کردیم و دست دادیم و راهنماییشون کردم داخل .زن دایی فرزاد یه زن ۳۳ ساله قد بلند خیلی خوشگل و هیکل ورزشکاری داشت و این قدر داف بود که به خودم گفتم این واقعا اومده باما دوست بشه! دو تا پسر۲۳ساله!
اما واقعیت داشت.
مریم نشست کنار میز غذا و با یه ژست خیلی جالب به منو فرزاد گفت : مطمئنین اینجا کسی نمیاد؟ صدا که بیرون نمیره؟
گفتم : نه خیالتون راحت باشه . کلا راحت باشید
مریم : ببینید من به فرزادم گفتم من که زن خرابی نیستم اما خب دیگه فرزاد مخمو زد و راضی شدم به این دوستی و رابطه.
فرزاد : حالا میخواین یکم بریم تو اتاق بشینیم بعد غذا بخوریم.
من گفتم باشه مریم هم قبول کرد.
وقتی رفتیم داخل فرزاد لباس هاشو درآورد و نشست روی تختم و گفت آقا من اول از همه میخوامراحت باشم و شمام به نظرم لخت بشید خجالتمون بریزه.
من و مر
1402/12/07
#زندایی #تریسام #سکس_گروهی
🎬داستان : سکس تریسام🎬
🎥ژانر : رئالیست و براساس واقعیت 🎥☆☆☆ پاییز 1393 درست وقتی بعد از یه مدت طولانی درگیر رابطه های گروهی بودم و تصمیم گرفته بودم یه مدت کات کنم ، دوست صمیمی ام فرزاد با من قرار گذاشت که شب بریم با ماشین کمی بگردیم و خوش بگذرونیم. منم باهاش قرار گذاشتم و دلم براش تنگ شده بود. شب شد و با هم سوار شدیم که یکم بگردیم . فرزاد میخواست یه موضوعی رو بهم بگه ولی نمیتونست … انگار دو دل بود.همین طور که پشت فرمون بود و داشت رانندگی میکرد سیگارشو روشن کرد ، منم سیگارمو روشن کردم بهش نگاه کردم و گفتم چیزی شده؟!
مکث کوچیکی کردو گوشیشو درآورد و بهم گفت : این پیام هارو میخونی و نظرتو میگی؟
گفتم باشه بده ببینم . وقتی شروع کردم به خوندن پیام ها متوجه شدم یه خانومه که خیلی به فرزاد ابراز علاقه کرده و بهش پیشنهاد سکس هم داده و دیوانه وار وابستش شده … اما نمیدونستم کیه!
گفتم : فرزاد این دختر کیه؟
فرزاد با حالت خیلی خاصی گفت : زن داییم
من شوکه شدم و باورم نمیشد . ازش خواستم بیشتر توضیح بده
متوجه شدم که زن دایی فرزاد که اون موقع ۳۳سالش بود خیلی رفته تو نخ فرزاد و دنبال فرصتی بوده تا رابطه ای باهاش ایجاد کنه.
فرزاد هم یه پسر سکسی و خوشگل ۲۳ ساله . اما از یه اتفاق کاملا غافلگیر شدم…
و اون اینکه فرزاد به یه شرط قبول کرده بود که با زن داییش رابطه احساسی و سکسیو شروع کنه و اون شرط این بود که ما یه گروه سه نفره باشیم. یعنی من و فرزاد و مریم زن داییش. و همیشه هر جا خواستیم باشیم و هر کاری کنیم باهم باشیم. و فرزاد این موضوعو با من درمیون نذاشته بود. و اصلا از رابطه های گروهی من خبر نداشت.
اون از سر تمایل تری سام خودش منو انتخاب کرده بود و مطمئن بود که من پیشنهادشو قبول میکنم. چون توی رفاقت هرچی ازم خواسته بود براش انجام داده بودم.☆☆☆
🚬 سیگار بعدی رو روشن کردیم. و من بهش گفتم نظر زن داییت مریم چیه ؟
گفت : اولش ناراحت شد ولی بعدا راضی شد و تصمیم گرفت یه گروه سکرت و بدون حاشیه سه نفره باشیم… حالا موافقی؟
گفتم : آره
همون موقع به مریم پیام داد که فردا بعدازظهر بریم خونه سروش.
اون موقع من یه سوئیت مجردی برای خودم داشتم که گذاشته بودمش مخصوص بریز بپاش و مشروب خوری . و قرار شد مریم زن دایی فرزاد مهمونمون باشه و اولین ملاقات حضوری ما سه نفر اتفاق بیوفته.
☆☆☆ جمعه پاییز ۱۳۹۳ … بعد از ظهر جمعه داشت نزدیک میشد و من نمیدونستم فرزاد و زن داییش چجوری دارن میان و خدانکنه مشکلی پیش بیاد .من غذا و مشروب و نوشیدنیا را آماده کرده بودم. فقط منتظر بودن زودتر برسن تا اینکه… فرزاد زنگ زد و گفت سریع درو باز کن منم زود درو باز کردم و توی پله ها منتظرشون بودم. فرزاد و مریم اومدن بالا.
سلام کردیم و دست دادیم و راهنماییشون کردم داخل .زن دایی فرزاد یه زن ۳۳ ساله قد بلند خیلی خوشگل و هیکل ورزشکاری داشت و این قدر داف بود که به خودم گفتم این واقعا اومده باما دوست بشه! دو تا پسر۲۳ساله!
اما واقعیت داشت.
مریم نشست کنار میز غذا و با یه ژست خیلی جالب به منو فرزاد گفت : مطمئنین اینجا کسی نمیاد؟ صدا که بیرون نمیره؟
گفتم : نه خیالتون راحت باشه . کلا راحت باشید
مریم : ببینید من به فرزادم گفتم من که زن خرابی نیستم اما خب دیگه فرزاد مخمو زد و راضی شدم به این دوستی و رابطه.
فرزاد : حالا میخواین یکم بریم تو اتاق بشینیم بعد غذا بخوریم.
من گفتم باشه مریم هم قبول کرد.
وقتی رفتیم داخل فرزاد لباس هاشو درآورد و نشست روی تختم و گفت آقا من اول از همه میخوامراحت باشم و شمام به نظرم لخت بشید خجالتمون بریزه.
من و مر
کیر بزرگ صمد آقا
#سکس_گروهی #گی
من سینام پسر خوشگل سفید با موهای خرمایی بدون ریشو پشم این موضوع باعث این شد که از بچگی تا الان مفعول باشم این خاطره من واسه پارساله تو سن ۱۸سالگی
با یکی دوست بودم و باهم برنامه داشتیم بنام عرفان ۲سال از من بزرگتره اون مثل من سفید اما خیلی پر مو …کیرش ۱۵سانته تقریبا کلفت منو عرفان خیلی حشری هستیم اون عاشق کردن کون منم عاشق دادن …مکان ماهم همیشه خانه ویلایی ما بود میرفتیم ی روز اونجا خودمونو کاملا خالی میکردیم ی مدت عرفان در حین سکس میگفت سینا باید ی نفر دیگه رو هم اضافه کنیم به جمعمون میگفتم یعنی چی …گفت دوتا کیری ترور بکنیم ی حالی دیگست تو کونت گندس خوب سیرت کنیم من با خنده جدی نمیگرفتم اینو باید بگم که عرفان منو خوب میکرد ولی آبش زود میومد و این ضد حال هم برا من بود هم برا خودش از آخرین سکسمون ی ماهی گذشت بهش زنگ زدم عرفان کجایی خبری از نمیگیری …واقعااا دلم میخواست یکی منو بکنه داشتم دیونه میشدم.گفت سینا فعلا نیستم ۱۰روز دیگه میام کجایی گفت با خانواده آمدیم بندر عباس چند روز دیگه میام باباش ارتشی بود اونجام خونه داشتن و رفیق منو خیلی حالم گرفته شد که عرفان نیست گفت سینا ی چند روز تحمل کن دارم برات سوغات باحال مزارم من نمیدونستم چی داره میگه ۱۰ روز گذشت و بهم رنگ سینا کجایی ویلا خالیه بریم من با شوق گفتم خالی خالیه با ماشین رفتم مسکن مهر دنبالش دم خونشون وایسادم گفتم بیا رسیدم دیدم داره با یکی که پوستش تیرست نزدیک ماشین من میشه درو باز کردنو نشستن سلام علیک معرفی کردنو دست دادن معرفیش کردکه آقا صمد از بندرامده باهاش واسه کار تو شمال …من عرفانو چهار چشمی داشتم نگاه میکردم که چرا این باهات امده مگه قرار نبود بریم ویلا …گفت صمد اوکیه همه چیزو بهش گفتم اون روز زنگ زدی پیشم بود عکساتو نشونش دادم دیونت شده فقط تا اینجا میخواست تورو ببینه …سرخ شده بودم هم خجالت هم استرس …بعد خرید خوردنی رسیدم ویلامون رفتیم رو مبل نشستیم چند دقیقه ای فقط داشتیم همو میدیدیم صمد چشمش از من رد نمیشد فقط رو من زوم کرده بود عرفان دهن سرویسم ریز خنده میکرد صمد واقعا قیافه قشنگی نداشت لاغر استخوانی ۶ سال از من بزرگتر بود پوستش خیلی تیره بود تقریبا شبیه سیاپوستا خیلی قیافش با ما فرق میکرد …عرفان امد کنارم نشست آروم باهام داشت ور میرفت من داغ شده بودم بلندم کرد گفت بریم پیش صمد …صمد رو مبل سه نفره نشسته بود عرفان شروع کرد لبمو خوردن دست بزرگ صد امد رو رون پاهام کم کم عرفان لختم کرد عرفان گفت سینا لباسای صمد تو براش بکن دیگه خجالت نکشه پیراهنشو درآوردم خواستم شلوارشو در بیارم دست بزرگی کیرشو حس کرد واقعا من تو کل عمرم کیر به این درازی و کلفتی ندیده بودم از نزدیک شلوارشو در آوردم کیرش داشت شورتشو پاره میکرد عرفان خودش ترسیده بود 😂😂😂 شورتشو در آوردم کیر سیاه در بزرگ بیرون امده بود عرفان رفت پشتم صمد دراز کشید منم تو جالت داگی شروع کردم خوردن کید صمدو عرفانم داشتم سوراخمو لیس میزد تو عمرم اینطوری سکس نداشتم اوج شهوت بود بعد چند دقیقه عرفان کیرشو کرد تو کونم اینقد داشتم با کیر صمد حال میکردم نفهمید کی عرفان کیرشو کرد تو فهمیدم عرفان دلش برام سوخته آروم خوب سوراخمو گشاد کرد میدونست صمد رحم نمیکنه به کونم صمد بلند شد عرفان کیرشو در آورد امد جای صمد کیرش کرد دهنم صمد آروم سرشو گذاشت دم سوراخ آروم فرو کرد سوراخم باز باز بود آرو بیشتر فشار داد کم کم درد شیرینی کل تنو گرفته بود درد داشت ولی خیلی داشت حال میداد اون داشت بکوب تلمبه میزد منم درحال ساک برا عرفان چشام زوم رو عرفان بود عرفان بکوب داشت صمد میدید لبخند میزد بعد چند دقیقه عرفان آبشو خالی کرد تو دهنم منم چون تو اوج بودم همشو خوردم من آب تو دهنم ریختن ولی تا حالا قورت ندادم اونجا نمیدونم چیشد دوست داشتم تا قطره آخر بخورمش عرفان بلند شد رفت رو مبل داشتن سکس منو صمدو تماشا میکرد صمد برمگردوند پامو انداخت دور گردنش جوری تلمبه میزد کیرش تو شکمم احساس میکردم بعد چند دقیقه آبشو حالی کرد تو کونم …صمد چند ماهی که شمال بود چند بار دوباره سکس داشتیم شرمنده اگه طولانی بود
نوشته: سینا
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
#سکس_گروهی #گی
من سینام پسر خوشگل سفید با موهای خرمایی بدون ریشو پشم این موضوع باعث این شد که از بچگی تا الان مفعول باشم این خاطره من واسه پارساله تو سن ۱۸سالگی
با یکی دوست بودم و باهم برنامه داشتیم بنام عرفان ۲سال از من بزرگتره اون مثل من سفید اما خیلی پر مو …کیرش ۱۵سانته تقریبا کلفت منو عرفان خیلی حشری هستیم اون عاشق کردن کون منم عاشق دادن …مکان ماهم همیشه خانه ویلایی ما بود میرفتیم ی روز اونجا خودمونو کاملا خالی میکردیم ی مدت عرفان در حین سکس میگفت سینا باید ی نفر دیگه رو هم اضافه کنیم به جمعمون میگفتم یعنی چی …گفت دوتا کیری ترور بکنیم ی حالی دیگست تو کونت گندس خوب سیرت کنیم من با خنده جدی نمیگرفتم اینو باید بگم که عرفان منو خوب میکرد ولی آبش زود میومد و این ضد حال هم برا من بود هم برا خودش از آخرین سکسمون ی ماهی گذشت بهش زنگ زدم عرفان کجایی خبری از نمیگیری …واقعااا دلم میخواست یکی منو بکنه داشتم دیونه میشدم.گفت سینا فعلا نیستم ۱۰روز دیگه میام کجایی گفت با خانواده آمدیم بندر عباس چند روز دیگه میام باباش ارتشی بود اونجام خونه داشتن و رفیق منو خیلی حالم گرفته شد که عرفان نیست گفت سینا ی چند روز تحمل کن دارم برات سوغات باحال مزارم من نمیدونستم چی داره میگه ۱۰ روز گذشت و بهم رنگ سینا کجایی ویلا خالیه بریم من با شوق گفتم خالی خالیه با ماشین رفتم مسکن مهر دنبالش دم خونشون وایسادم گفتم بیا رسیدم دیدم داره با یکی که پوستش تیرست نزدیک ماشین من میشه درو باز کردنو نشستن سلام علیک معرفی کردنو دست دادن معرفیش کردکه آقا صمد از بندرامده باهاش واسه کار تو شمال …من عرفانو چهار چشمی داشتم نگاه میکردم که چرا این باهات امده مگه قرار نبود بریم ویلا …گفت صمد اوکیه همه چیزو بهش گفتم اون روز زنگ زدی پیشم بود عکساتو نشونش دادم دیونت شده فقط تا اینجا میخواست تورو ببینه …سرخ شده بودم هم خجالت هم استرس …بعد خرید خوردنی رسیدم ویلامون رفتیم رو مبل نشستیم چند دقیقه ای فقط داشتیم همو میدیدیم صمد چشمش از من رد نمیشد فقط رو من زوم کرده بود عرفان دهن سرویسم ریز خنده میکرد صمد واقعا قیافه قشنگی نداشت لاغر استخوانی ۶ سال از من بزرگتر بود پوستش خیلی تیره بود تقریبا شبیه سیاپوستا خیلی قیافش با ما فرق میکرد …عرفان امد کنارم نشست آروم باهام داشت ور میرفت من داغ شده بودم بلندم کرد گفت بریم پیش صمد …صمد رو مبل سه نفره نشسته بود عرفان شروع کرد لبمو خوردن دست بزرگ صد امد رو رون پاهام کم کم عرفان لختم کرد عرفان گفت سینا لباسای صمد تو براش بکن دیگه خجالت نکشه پیراهنشو درآوردم خواستم شلوارشو در بیارم دست بزرگی کیرشو حس کرد واقعا من تو کل عمرم کیر به این درازی و کلفتی ندیده بودم از نزدیک شلوارشو در آوردم کیرش داشت شورتشو پاره میکرد عرفان خودش ترسیده بود 😂😂😂 شورتشو در آوردم کیر سیاه در بزرگ بیرون امده بود عرفان رفت پشتم صمد دراز کشید منم تو جالت داگی شروع کردم خوردن کید صمدو عرفانم داشتم سوراخمو لیس میزد تو عمرم اینطوری سکس نداشتم اوج شهوت بود بعد چند دقیقه عرفان کیرشو کرد تو کونم اینقد داشتم با کیر صمد حال میکردم نفهمید کی عرفان کیرشو کرد تو فهمیدم عرفان دلش برام سوخته آروم خوب سوراخمو گشاد کرد میدونست صمد رحم نمیکنه به کونم صمد بلند شد عرفان کیرشو در آورد امد جای صمد کیرش کرد دهنم صمد آروم سرشو گذاشت دم سوراخ آروم فرو کرد سوراخم باز باز بود آرو بیشتر فشار داد کم کم درد شیرینی کل تنو گرفته بود درد داشت ولی خیلی داشت حال میداد اون داشت بکوب تلمبه میزد منم درحال ساک برا عرفان چشام زوم رو عرفان بود عرفان بکوب داشت صمد میدید لبخند میزد بعد چند دقیقه عرفان آبشو خالی کرد تو دهنم منم چون تو اوج بودم همشو خوردم من آب تو دهنم ریختن ولی تا حالا قورت ندادم اونجا نمیدونم چیشد دوست داشتم تا قطره آخر بخورمش عرفان بلند شد رفت رو مبل داشتن سکس منو صمدو تماشا میکرد صمد برمگردوند پامو انداخت دور گردنش جوری تلمبه میزد کیرش تو شکمم احساس میکردم بعد چند دقیقه آبشو حالی کرد تو کونم …صمد چند ماهی که شمال بود چند بار دوباره سکس داشتیم شرمنده اگه طولانی بود
نوشته: سینا
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
شلواری که واسم گرون تموم شد
#سکس_گروهی #گی
اتفاقی که کل زندگیم رو عوض کرد
نزدیک شب عید بود مشتری کم نبود ولی هیچ کدوم خریدار نبودن چون یا قیمت ها به نظرشون بالا بود و توان خریدشو نداشتن بعضی ها نمی پسندیدن بعضی ها هم قصد خرید نداشتن الکی قیمت میپرسیدن
بهرحال روزها داشت میگذشت اون شب خاطره ما از یک فروش چند ماه پیش شروع میشد
یک آقایی به همراه پسرش اومدن مغازه چند وقت پیش از مغازمون یک کت تک خریده بودن و برای اون کت دنبال پیراهن و شلوار مناسب بودن هرچه شلوار میدادیم با اینکه سایز پسرش بود یا ایراد تنگ یا گشاد بودن میگرفتن
نمیدونم چی شد یه شلواری که سایزش مطمین بودم درسته دادم پسرش و بازم اعتراض اینکه تنگه و تن پسرم نمیشه و داره اذیت میشه گفتن از حرصم رفتم اتاق پرو رو باز کردم گفتم بیایین بیرون با دست پشت شلوار رو گرفتم و گفتم این کجاش تنگه دست من کامل میره داخلش و دستمو داخل شلوار کردم خیلی گرم بود توش و چشمتون روز بد نبینه دیدم یه شورت خیلی نرم پوشیده و دستم از روی کش شورت رد شد و به کون پسره خورد و خیلی عادی برخورد کرد نمیدونم چرا شیطون رفت توی جلدم و دستمو دور تا دور شلوار از زیر شورت بردم و کل بدن پسررو لمس کردم گشادی شلوار رو نشونش دادم و همزمان با انگشتم با کیرش لمس کردم واقعا حالم اصلا جای خودش نبود داشتم دیونه میشدم یه دودول خیلی کوچیک داشت شلوار رو در آوردم و بازم چند تا شلوار پوشید که عمدا شلوار های گشاد میدادم و دستمو داخل شورتش میکردم و پسره هیچ اعتراضی از این بابت نمیکرد و پدرش هم داشت نگاه میکرد اونقدر کارمو عادی انجام میدادم که پدرش اصلا شک نکنه ولی پسره متوجه شده بود چون راست کرده بود ولی بازم راست شدش خیلی کوچیک بود ولی واقعا حالم خوب بودچون حس میکردم پسره خوشش اومده و اونم داره کمک میکنه تعداد دفعات این کار بره بالا
آخر سر پدرش گفت همون شلواری که سایزش بود رو برامون بیارین و من رفتم شلوار رو آوردم و پسرش پوشید پدرش نشست روی مبلی که بیرون پرو بود نشست و لم دادم منم از پشت دستمو کردم پشت کونش و لمس کردم بردم پایین و انگشتمو کردم توی سوراخ کون پسره دیدم اعتراض نمیکنه که هیچ خیلی هم خوشش اومده بهش یه چشمک زدم دیدم سرخ شد و خجالت کشید تعجب کردم این همه انگولکش کرده بودم سرخ نشده بود از چشمک من خجالت کشید و خجالت زده شد در هر حال بعد حساب کتاب دیدم نتونستم کاری از این انگشت بیشتر انجام بدم تنها چیزی که به ذهنم رسید اول سن آقا پسر رو پرسیدم گفت من 18 سالم هست و گفتم خیلی هم عالی شما شماره تماستون رو بدین تا توی سیستم ما براتون ثبت بشه و پیامک اجناس جدید بیاد میتونین برین پیج رو چک کنین آقا پسر خوشگلمون شمارشو پیش پدرش داد و پدر عزیزش گفت چی شد شماره گرفتی من بدبخت شدم بعد این هر پیامی بیاد مجبوریم بیاییم واسه خرید گذشت تا نزدیک اردیبهشت چند باری عکس مانکن هارو واسش فرستادم و میترسیدم پیام بدم گذشت تا آخر اردیبهشت دیدم توی واتساپ عکس تولدشو گذاشت فهمیدم تولدش هست پیام تبریک نوشتم و تولدشو تبریک گفتم و بعدشم گفتم به مناسبت تولدش میتونه بیاد فروشگاه و با تخفیف خرید کنه
گفت خیلی هم عالی فردا صبح با دوستم میآییم واسه خرید چقدر تخفیف میدین گفتم برای خودتون پنجاه ولی دوستتون نهایتا بیست درصد یه دفعه حرفیزد که کل دلم لرزید گفت اگه دوستمو ببینین میدونم بهش صد درصد تخفیف هم میدین گفتم خیلی عالی شما با دوستتون بیاین اون چیزی که من میخوام اکی بشه جفتتون صد در صد تخفیف دارین گفت امروز باید یکم روش کار کنم تا واسه فردا آماده باشم کیرم جوری راست شد که نمیتونستم پاشم و توی مغازه حرکت کنم دل توی دلم نبود منتظر فردا بودم هی عکساشو توی تلگرام و واتساپ باز میکردم و نگاه میکردم زیاد خوشگل نبود ولی بدن سفیدی داشت و کونش از حد استاندار واقعا بزرگتر بود و حسنی که داشت رو پاهاش اصلا مو نداشت و در موقع انگشت کردنش متوجه شده بودم کونشم بدون مو هست عالی بود این مورد
قرار بود فردا به این بدن سفید و نرم برسم
دوستش چه شکلی هست اینقدر تعریف کرد
ضد حال نخورم
همه فکری از ذهنم گذشت تا دیدم دیر وقت شده و مغازه رو باید ببندم برم خونه توی راه با دوست دخترم حرف میزدم جوری هیجان داشتم که اونم متوجه شد و گفت حالت نرمال نیست استرس داری الکی عدم فروش فروشگاه و مسائل دیگه رو بهونه کردم و بعد چند دقیقه ای قطع کردم تماس رو شب چند تا فیلم سکس گی سن پایین نگاه کردم حتی دوست داشتم باهاشون جق بزنم ولی چون احساس نود درصدی داشتم که فردا قرارها سکس خوبی با دوتا تین ایجر داشته باشم میخواستم کمرم پر باشه و خالی نباشه حتی بید صبح به خودم میپرسیدم واسه چند راند سکس
توی فکرم بود که قراره چطوری بیان کاش نزدیک ظهر بیان بشه تایمی که قرارها نهار برم بمونم مغازه و استفاده کنم از اون تایم صبح با عجله از خو
#سکس_گروهی #گی
اتفاقی که کل زندگیم رو عوض کرد
نزدیک شب عید بود مشتری کم نبود ولی هیچ کدوم خریدار نبودن چون یا قیمت ها به نظرشون بالا بود و توان خریدشو نداشتن بعضی ها نمی پسندیدن بعضی ها هم قصد خرید نداشتن الکی قیمت میپرسیدن
بهرحال روزها داشت میگذشت اون شب خاطره ما از یک فروش چند ماه پیش شروع میشد
یک آقایی به همراه پسرش اومدن مغازه چند وقت پیش از مغازمون یک کت تک خریده بودن و برای اون کت دنبال پیراهن و شلوار مناسب بودن هرچه شلوار میدادیم با اینکه سایز پسرش بود یا ایراد تنگ یا گشاد بودن میگرفتن
نمیدونم چی شد یه شلواری که سایزش مطمین بودم درسته دادم پسرش و بازم اعتراض اینکه تنگه و تن پسرم نمیشه و داره اذیت میشه گفتن از حرصم رفتم اتاق پرو رو باز کردم گفتم بیایین بیرون با دست پشت شلوار رو گرفتم و گفتم این کجاش تنگه دست من کامل میره داخلش و دستمو داخل شلوار کردم خیلی گرم بود توش و چشمتون روز بد نبینه دیدم یه شورت خیلی نرم پوشیده و دستم از روی کش شورت رد شد و به کون پسره خورد و خیلی عادی برخورد کرد نمیدونم چرا شیطون رفت توی جلدم و دستمو دور تا دور شلوار از زیر شورت بردم و کل بدن پسررو لمس کردم گشادی شلوار رو نشونش دادم و همزمان با انگشتم با کیرش لمس کردم واقعا حالم اصلا جای خودش نبود داشتم دیونه میشدم یه دودول خیلی کوچیک داشت شلوار رو در آوردم و بازم چند تا شلوار پوشید که عمدا شلوار های گشاد میدادم و دستمو داخل شورتش میکردم و پسره هیچ اعتراضی از این بابت نمیکرد و پدرش هم داشت نگاه میکرد اونقدر کارمو عادی انجام میدادم که پدرش اصلا شک نکنه ولی پسره متوجه شده بود چون راست کرده بود ولی بازم راست شدش خیلی کوچیک بود ولی واقعا حالم خوب بودچون حس میکردم پسره خوشش اومده و اونم داره کمک میکنه تعداد دفعات این کار بره بالا
آخر سر پدرش گفت همون شلواری که سایزش بود رو برامون بیارین و من رفتم شلوار رو آوردم و پسرش پوشید پدرش نشست روی مبلی که بیرون پرو بود نشست و لم دادم منم از پشت دستمو کردم پشت کونش و لمس کردم بردم پایین و انگشتمو کردم توی سوراخ کون پسره دیدم اعتراض نمیکنه که هیچ خیلی هم خوشش اومده بهش یه چشمک زدم دیدم سرخ شد و خجالت کشید تعجب کردم این همه انگولکش کرده بودم سرخ نشده بود از چشمک من خجالت کشید و خجالت زده شد در هر حال بعد حساب کتاب دیدم نتونستم کاری از این انگشت بیشتر انجام بدم تنها چیزی که به ذهنم رسید اول سن آقا پسر رو پرسیدم گفت من 18 سالم هست و گفتم خیلی هم عالی شما شماره تماستون رو بدین تا توی سیستم ما براتون ثبت بشه و پیامک اجناس جدید بیاد میتونین برین پیج رو چک کنین آقا پسر خوشگلمون شمارشو پیش پدرش داد و پدر عزیزش گفت چی شد شماره گرفتی من بدبخت شدم بعد این هر پیامی بیاد مجبوریم بیاییم واسه خرید گذشت تا نزدیک اردیبهشت چند باری عکس مانکن هارو واسش فرستادم و میترسیدم پیام بدم گذشت تا آخر اردیبهشت دیدم توی واتساپ عکس تولدشو گذاشت فهمیدم تولدش هست پیام تبریک نوشتم و تولدشو تبریک گفتم و بعدشم گفتم به مناسبت تولدش میتونه بیاد فروشگاه و با تخفیف خرید کنه
گفت خیلی هم عالی فردا صبح با دوستم میآییم واسه خرید چقدر تخفیف میدین گفتم برای خودتون پنجاه ولی دوستتون نهایتا بیست درصد یه دفعه حرفیزد که کل دلم لرزید گفت اگه دوستمو ببینین میدونم بهش صد درصد تخفیف هم میدین گفتم خیلی عالی شما با دوستتون بیاین اون چیزی که من میخوام اکی بشه جفتتون صد در صد تخفیف دارین گفت امروز باید یکم روش کار کنم تا واسه فردا آماده باشم کیرم جوری راست شد که نمیتونستم پاشم و توی مغازه حرکت کنم دل توی دلم نبود منتظر فردا بودم هی عکساشو توی تلگرام و واتساپ باز میکردم و نگاه میکردم زیاد خوشگل نبود ولی بدن سفیدی داشت و کونش از حد استاندار واقعا بزرگتر بود و حسنی که داشت رو پاهاش اصلا مو نداشت و در موقع انگشت کردنش متوجه شده بودم کونشم بدون مو هست عالی بود این مورد
قرار بود فردا به این بدن سفید و نرم برسم
دوستش چه شکلی هست اینقدر تعریف کرد
ضد حال نخورم
همه فکری از ذهنم گذشت تا دیدم دیر وقت شده و مغازه رو باید ببندم برم خونه توی راه با دوست دخترم حرف میزدم جوری هیجان داشتم که اونم متوجه شد و گفت حالت نرمال نیست استرس داری الکی عدم فروش فروشگاه و مسائل دیگه رو بهونه کردم و بعد چند دقیقه ای قطع کردم تماس رو شب چند تا فیلم سکس گی سن پایین نگاه کردم حتی دوست داشتم باهاشون جق بزنم ولی چون احساس نود درصدی داشتم که فردا قرارها سکس خوبی با دوتا تین ایجر داشته باشم میخواستم کمرم پر باشه و خالی نباشه حتی بید صبح به خودم میپرسیدم واسه چند راند سکس
توی فکرم بود که قراره چطوری بیان کاش نزدیک ظهر بیان بشه تایمی که قرارها نهار برم بمونم مغازه و استفاده کنم از اون تایم صبح با عجله از خو
فانتزی ما (۱)
#سکس_گروهی #موازی #ضربدری
اولین رابطه ما با یک فانتزی شروع شد
من نادر هستم ۳۵ ساله و خانمم نفس ۳۴ ساله.ما سال ۹۹ ازدواج کردیم.هردومون خیلی هات هستیم و سعی میکنیم همه جوره به هم لذت بدیم،نفس خیلی دوست داره که تمام بدنش رو بلیسم و منم با خوردن و لیسیدن سوراخ کس و کونش براش کم نمیذارم،از طرفی منم دوست دارم هم از کس بکنم هم از کون که نفس هم هیچ وقت نه نمیگه و از هردو لذت میبره
مابین سکسمون فیلم پورن میدیدم و با همه ی فانتزی ها لذت می بردیم،اما چیزی که برای هردومون جذاب بود رابطه موازی و ضرب بود.برای هردومون جذاب و دوست داشتنی بود،اوایلش با خجالت راجع بهش نظر میدادیم و میگفتیم که چه لذتی میبرن و بعد ها تبدیل به فانتزی شخصی شد.مابین همه سکسامون میگفتیم که کاش دونفر دیگم بودن،یا کاش یه مرد دیگم بود و از پشت حال میکردیم و یا یک زن دیگه و …
این حرفا به حرف محدود نشد و زمانی که روی کیرم نشسته و با کسش بهم حال میداد منم با انگشت سوراخ کونشو میمالیدم و اون میگفت آره بکن،میخوام،یه کیر دیگم میخوام یا برعکس که مینشست و از کون حال میکردیم کسشو میمالیدم و میگفت بازم میخوام.یدونه کمه
تا یک سال پیش در حد حرف بود و با گفتنش لذت میبردیم تا جایی که این فانتزی برامون تبدیل به نیاز شد و با هم توافق کردیم که با یک زوج تقریبا همسن و تیپ خودمون تجربش کنیم.حدود ۶ ماه داخل سایت دنبال زوج مناسب گشتیم که متاسفانه ۹۹ درصد فیک و سودجو بودن،هیچ کدوم حاضر به دیدار حضوری نمیشدن و … . به همین خاطر کلا دیگه بیخیالش شده بودیم تا چند ماه پیش که یکی از دوستای خانومم با شوهرش یک شب از آخر هفته اومدن منزل ما.مهران و الهام دوسال از ما کوچکترن و معمولا هفته ای یکی دوبار همو میبینیم.طبق روال همیشه وقتی اومدن بساط مشروب رو انداختیم و چهارتامون شروع کردیم.ساقی من بودم و پیک های نیمه سنگین میریختم که روتر مست شیم و بتونیم سریعتر شام بخوریم.بعد از یک ساعت که عرق خوردیم و سیگار کشیدیم گفتم که بریم شام بخوریم که مهران گفت ترجیح میدم که فقط یکم جوجه بخورم که مستیمون خراب نشه و با موافقت همه همین کار رو کردیم.با اینکه بالای بالا بودیم باز شروع کردیم به خوردن تا جایی که مهران توان راه رفتن نداشت و متوجه نمیشدیم دورمون چه خبره.با اصرار ما قرار شد که شب بمونن و با این وضعیت بیرون رانندگی نکنن.تنها چیزی که یادم میاد تشک رو تو اتاق کنارمون براشون انداختم و روی تخت افتادم و زمانی بیدار شدم که دیدم نفس داره تکونم میده که بیدار شم،کاملا لخت شده و کیرمو تو دستشه.بهم گفت مهران من کیر میخوام.وقتی گفتم جونم کیرمو گذاشت تو دهنش شروع کرد به خوردن.همینجور که خم بود منم طبق معمول گفتم بشین رو دهنم.اون با ولع کیرمو میخورد و منم کس صاف و تپلش رو میخوردم و از شدت لذت زبونمو تا جایی که میشد میکردم تو کسش،بعد کونشو باز کردم و سوراخ کونشو میلیسیدم.تمام صورتم از اب کسش خیس شده بود که خودش یهو بلند شد کمرمو تو دستش گرفت و گذاشت رو سوراخ کسش و نشست روش.کیر من نسبتا کلفت و ۱۶ سانت هست اما با این حال بس کسش لیز بود تمام کیرم رفت داخل و یه آه بلند کشید.منم شروع کردم تند و محکم تلنبه زدم و با دستم محکم رو کون بزرگش میزدم.به هیچ وجه حواسمون نبود و یادمون نبود که مهران و الهام اتاق کنارمون هستن تا جایی که صدای آه و ناله الهام رو شنیدیم.اون موقع یادمون اومد که اونام هنوز خونه ماهستن و اتاق کنارن.پیش خودمون گفتیم شده و بیخیال.مثل همیشه به نفس گفتم کاش یک کیر و کس دیگم بود که بیشتر حال میکردیم که نفس گفت اتاق بغلمون هست برو بیارشون که کونم هم کیر میخواد.گفتم باشه.بعد از چند ثانیه گفت پس چرا نمیری.منم با تعجب گفتم جدی میگی؟!گفت اره جدی بهشون بگو اگر میخوان بیان.گفتم مطمئنی؟پشیمون نمیشی؟نفس هم گفت اگر تو پشیمون نمیشی منم فقط برای یکبار تجربه نه پشیمون نمیشم.رفتم دم در اتاق و مابین صدای آه و ناله های الهام گفتم مهران اگر دوست دارین بیاین پیش ما که یهو صداشون قطع شد و هیچی نگفتن و من برگشتم تو اتاق
به نفس گفتم فکر نکنم بیان،گفت مهم نیست و اشکالی نداره
نفس خوابید و پاهاش رو باز کرد،منم اطراف کس خیسشو بوسیدم که کسشو بخورم تا باز آماده شه که حس کردم صدای قدم برداشتن پشت سرم میام که دیدم الهام با شورت و سوتین که نصف سینش از بالای سوتینش زده بالا و مهران با شورت اومدن،بدون اینکه کلمه ای بینمون رد و بدل بشه خودمونو کشیدیم کنار که جای اونام بشه و نفس دستشو طرف الهام به نشانه اینکه بیاد تو تخت دراز کرد و گفت دوست دارم سینمو بخوری.باورم نمیشد الهام اومد و حالت داگی گرفت و خم شد و سینه ی نفس رو گذاشت تو دهنش،منم باز شروع کردم به خوردن،مهران هم شورت الهام رو پایین کشید و شروع کردن به خوردن کسش.نفس هم بیکار نبود و سوتینش رو باز کرد.با نور کم شب خواب دی
#سکس_گروهی #موازی #ضربدری
اولین رابطه ما با یک فانتزی شروع شد
من نادر هستم ۳۵ ساله و خانمم نفس ۳۴ ساله.ما سال ۹۹ ازدواج کردیم.هردومون خیلی هات هستیم و سعی میکنیم همه جوره به هم لذت بدیم،نفس خیلی دوست داره که تمام بدنش رو بلیسم و منم با خوردن و لیسیدن سوراخ کس و کونش براش کم نمیذارم،از طرفی منم دوست دارم هم از کس بکنم هم از کون که نفس هم هیچ وقت نه نمیگه و از هردو لذت میبره
مابین سکسمون فیلم پورن میدیدم و با همه ی فانتزی ها لذت می بردیم،اما چیزی که برای هردومون جذاب بود رابطه موازی و ضرب بود.برای هردومون جذاب و دوست داشتنی بود،اوایلش با خجالت راجع بهش نظر میدادیم و میگفتیم که چه لذتی میبرن و بعد ها تبدیل به فانتزی شخصی شد.مابین همه سکسامون میگفتیم که کاش دونفر دیگم بودن،یا کاش یه مرد دیگم بود و از پشت حال میکردیم و یا یک زن دیگه و …
این حرفا به حرف محدود نشد و زمانی که روی کیرم نشسته و با کسش بهم حال میداد منم با انگشت سوراخ کونشو میمالیدم و اون میگفت آره بکن،میخوام،یه کیر دیگم میخوام یا برعکس که مینشست و از کون حال میکردیم کسشو میمالیدم و میگفت بازم میخوام.یدونه کمه
تا یک سال پیش در حد حرف بود و با گفتنش لذت میبردیم تا جایی که این فانتزی برامون تبدیل به نیاز شد و با هم توافق کردیم که با یک زوج تقریبا همسن و تیپ خودمون تجربش کنیم.حدود ۶ ماه داخل سایت دنبال زوج مناسب گشتیم که متاسفانه ۹۹ درصد فیک و سودجو بودن،هیچ کدوم حاضر به دیدار حضوری نمیشدن و … . به همین خاطر کلا دیگه بیخیالش شده بودیم تا چند ماه پیش که یکی از دوستای خانومم با شوهرش یک شب از آخر هفته اومدن منزل ما.مهران و الهام دوسال از ما کوچکترن و معمولا هفته ای یکی دوبار همو میبینیم.طبق روال همیشه وقتی اومدن بساط مشروب رو انداختیم و چهارتامون شروع کردیم.ساقی من بودم و پیک های نیمه سنگین میریختم که روتر مست شیم و بتونیم سریعتر شام بخوریم.بعد از یک ساعت که عرق خوردیم و سیگار کشیدیم گفتم که بریم شام بخوریم که مهران گفت ترجیح میدم که فقط یکم جوجه بخورم که مستیمون خراب نشه و با موافقت همه همین کار رو کردیم.با اینکه بالای بالا بودیم باز شروع کردیم به خوردن تا جایی که مهران توان راه رفتن نداشت و متوجه نمیشدیم دورمون چه خبره.با اصرار ما قرار شد که شب بمونن و با این وضعیت بیرون رانندگی نکنن.تنها چیزی که یادم میاد تشک رو تو اتاق کنارمون براشون انداختم و روی تخت افتادم و زمانی بیدار شدم که دیدم نفس داره تکونم میده که بیدار شم،کاملا لخت شده و کیرمو تو دستشه.بهم گفت مهران من کیر میخوام.وقتی گفتم جونم کیرمو گذاشت تو دهنش شروع کرد به خوردن.همینجور که خم بود منم طبق معمول گفتم بشین رو دهنم.اون با ولع کیرمو میخورد و منم کس صاف و تپلش رو میخوردم و از شدت لذت زبونمو تا جایی که میشد میکردم تو کسش،بعد کونشو باز کردم و سوراخ کونشو میلیسیدم.تمام صورتم از اب کسش خیس شده بود که خودش یهو بلند شد کمرمو تو دستش گرفت و گذاشت رو سوراخ کسش و نشست روش.کیر من نسبتا کلفت و ۱۶ سانت هست اما با این حال بس کسش لیز بود تمام کیرم رفت داخل و یه آه بلند کشید.منم شروع کردم تند و محکم تلنبه زدم و با دستم محکم رو کون بزرگش میزدم.به هیچ وجه حواسمون نبود و یادمون نبود که مهران و الهام اتاق کنارمون هستن تا جایی که صدای آه و ناله الهام رو شنیدیم.اون موقع یادمون اومد که اونام هنوز خونه ماهستن و اتاق کنارن.پیش خودمون گفتیم شده و بیخیال.مثل همیشه به نفس گفتم کاش یک کیر و کس دیگم بود که بیشتر حال میکردیم که نفس گفت اتاق بغلمون هست برو بیارشون که کونم هم کیر میخواد.گفتم باشه.بعد از چند ثانیه گفت پس چرا نمیری.منم با تعجب گفتم جدی میگی؟!گفت اره جدی بهشون بگو اگر میخوان بیان.گفتم مطمئنی؟پشیمون نمیشی؟نفس هم گفت اگر تو پشیمون نمیشی منم فقط برای یکبار تجربه نه پشیمون نمیشم.رفتم دم در اتاق و مابین صدای آه و ناله های الهام گفتم مهران اگر دوست دارین بیاین پیش ما که یهو صداشون قطع شد و هیچی نگفتن و من برگشتم تو اتاق
به نفس گفتم فکر نکنم بیان،گفت مهم نیست و اشکالی نداره
نفس خوابید و پاهاش رو باز کرد،منم اطراف کس خیسشو بوسیدم که کسشو بخورم تا باز آماده شه که حس کردم صدای قدم برداشتن پشت سرم میام که دیدم الهام با شورت و سوتین که نصف سینش از بالای سوتینش زده بالا و مهران با شورت اومدن،بدون اینکه کلمه ای بینمون رد و بدل بشه خودمونو کشیدیم کنار که جای اونام بشه و نفس دستشو طرف الهام به نشانه اینکه بیاد تو تخت دراز کرد و گفت دوست دارم سینمو بخوری.باورم نمیشد الهام اومد و حالت داگی گرفت و خم شد و سینه ی نفس رو گذاشت تو دهنش،منم باز شروع کردم به خوردن،مهران هم شورت الهام رو پایین کشید و شروع کردن به خوردن کسش.نفس هم بیکار نبود و سوتینش رو باز کرد.با نور کم شب خواب دی
سه آغوش برای پسری که زن بود
#سکس_گروهی #گی
جندگی به رد و بدل شدن پول نیست. باید از درون جنده باشی.
جندگی شغل نیست. یک سبک زندگیه. سبک زندگی من. مانی پسری که درونش زنی سیری ناپذیر عصیان کرده…
شروع ۱۷ سالگی و بدنی که دیگه با احساس درونم در تناقض نبود. پستانهایی که از ۱۵ سالگی شروع به رشد کرده بودند حالا کم کم به زنانگی احساس درونم رنگ و بوی دیگهای میدادند. کارم شده بود برهنه جلوی آینه ایستادن و نگاه به اندامم. برام هیجان انگیز بود. کیر کوچیکم رو لای پاهام پنهان میکردم و بوووم! من یک زن بودم. یک دختر کمی تپل با سینههای درشتی که میتونستم ساعتها خودم رو باهاشون سرگرم کنم. من همیشه تپل بودن رو دوست داشتم حس زنانگی من رو بیشتر میکرد. هنوز سینه هام اونی که میخواستم نبود هنوز هم کوچیکتر از اونی بود که دلم میخواست باشه ولی کون خیلی خوبی داشتم. پس تصمیم گرفتم کمی وزنم رو اضافه کنم تا سینه هام بزرگتر بشن ولی نمیدونستم هورمونهای زنانه وجودم خودشون کارشون رو بلدن!
کمی اضافه کردن وزن با همکاری هورمون ها کاری کرد که تا ۱۹ سالگی پستانهایی کاملا زنانه داشته باشم و این تازه آغاز لذت من از جندهی درونم بود.
شروع هر کاری سختیهای خودش رو داره و شروع خوابیدن با مردها شاید علاوه بر سختی با اضطراب زیادی همراه باشه. اما هرزهای که درونم زندگی می کرد هرگز دلش نمیخواست آروم بگیره. من کیر میخواستم و این چیزی نبود که بتونم از کنارش بگذرم.
اولین ارتباط من با یک مرد همون ترم اول دانشگاه اتفاق افتاد. داخل یک ماشین شخصی. پر از اضطراب. طعم کیری که کاملا ناگهانی سر راهم قرار گرفته بود. اضطراب دیده شدن… اما وقتی سینه های بزرگم از خیسی زبون راننده تاکسی کمی خنک شد، دیگه چیزی برام اهمیت نداشت سرش رو وحشیانه به پستونام فشار میدادم و چیزهایی میگفتم که هیچوقت فکرش رو نمیکردم به زبون بیارم.
«اوووم بخور پستونامو. من جندتم آره؟ دوست داری؟ میخوای جرم بدی؟» و مرد میانسال با حرارت خاصی من رو میلیسید.
دو سه سالی با سکسهای چند وقت یکبار گذشت. برای آرامش جندهی درونم هر گوشهای از شهر تهران و اطرافش با مردها میخوابیدم و لذت میبردم. اما هرگز فکر نمیکردم روزی مثل جنده های پورن بین سه تا مرد هم سن پدرم دست به دست بشم.
شروع آشنایی من با مسعود از هورنت بود. وب سایت دیتینگ گیها
تو اولین چتمون کیر خوش سایزش واقعاً نظرم رو جلب کرد. تو صحبت تلفنی اونقدر حشری شدم که وقتی بهم پیشنهاد سکس همزمان با دو تا از دوستاش رو داد حتی به سختیش فکر نکردم و قبول کردم.
برای پنجشنبه بعدی قرار گذاشت و من با فکر دست به دست شدن بین سه تا مرد تمام هفته رو در شهوت سوختم. تمام مدت بات پلاگم رو گذاشته بودم و حتی بیرون یا سرکار هم از تو کونم درش نیاوردم.
پنجشنبه بالاخره از راه رسید. راه افتادم به سمت آدرسی که داشتم. وقتی وارد خونه شدم با سه تا مرد میانسال لخت مواجه شدم که حتی بهم مهلت نشستن هم ندادن. به محض ورود مسعود و سپهر اومدن جلو و دکمه های پیرهنم رو باز کردند وقتی با پستونای بزرگ من که زیر تاپ بندی خودنمایی میکرد مواجه شدن با صدای لرزون شروع کردن ازم تعریف کردن. نفر سوم که حامد صداش میکردن شلوارم رو کشید پایین و اسپنک محکمی به کونم زد که من بی اختیار آه کشیدم. حامد جووووون کشداری گفت و شورت زنانه من رو کامل از پام درآورد.
مسعود در حالیکه که یکی از پستانهای بزرگ من رو در دست گرفته بود زبونش رو توی دهنم جا کرد و من شروع به مکیدن زبونش کردم سپهر و حامد نقطه به نقطه بدنم رو میمالیدن و می بوسیدن و من هیچ چیزی در دنیا نمیشناختم که بتونه من رو از اون لذت بی نهایت جدا کنه.
با حالت حشری و پر از شهوتی گفتم کیررررراتون رو میخوام.
مسعود سیلی ملایمی به صورتم زد و گفت جووون چشم جنده خانم بشین تا رو زانوهات. نگاهش کردم گفتم «محکمتر بزن» حامد که باورش نمیشد سیلی محکمی به صورتم زد و من لبم پایینم رو گاز گرفتم. حامد تو چشمام نگاه کرد گفت لعنتی عجب جندهای هستی.
من لخت مادرزاد جلوی کیراشون نشستم و شروع به خوردن کردم. اژ کیر حامد به مسعود و بعد به سپهر و ۶ تا دست که همه بدنم رو پوشش داده بود. تخمها، زیر کیرشون، سرشو بین رون پا و تخم هاشون رو لیس میزدم و کیرشون رو تا ته حلقم فرو میکردم. حامد رفت پایین و بات پلاگم رو از کونم بیرون کشید. من رو کشید روی مبل و اشاره کرد که بشینم روی کیرش. من در اوج شهوت و زنانگی بودم. نشستم روی کیر حامد و خیلی سریع تمام کیرش رفت داخل با اینکه چند ساعت بات پلاگ تو کونم بود ولی تمام سوراخم شروع به سوختن کرد. ولی چاره چیه؟ این اتفاق هربار که بخوام جندگی کنم تکرار میشه!
تلمبه های حامد شروع شد. محکم و بی رحم! و تکانهای سینه های بزرگ من در حالی که کیر سپهر رو ساک میزدم تبدیل شد به قاب اولین تصویری که مسعود از جندگی من با گوشی موبایل
#سکس_گروهی #گی
جندگی به رد و بدل شدن پول نیست. باید از درون جنده باشی.
جندگی شغل نیست. یک سبک زندگیه. سبک زندگی من. مانی پسری که درونش زنی سیری ناپذیر عصیان کرده…
شروع ۱۷ سالگی و بدنی که دیگه با احساس درونم در تناقض نبود. پستانهایی که از ۱۵ سالگی شروع به رشد کرده بودند حالا کم کم به زنانگی احساس درونم رنگ و بوی دیگهای میدادند. کارم شده بود برهنه جلوی آینه ایستادن و نگاه به اندامم. برام هیجان انگیز بود. کیر کوچیکم رو لای پاهام پنهان میکردم و بوووم! من یک زن بودم. یک دختر کمی تپل با سینههای درشتی که میتونستم ساعتها خودم رو باهاشون سرگرم کنم. من همیشه تپل بودن رو دوست داشتم حس زنانگی من رو بیشتر میکرد. هنوز سینه هام اونی که میخواستم نبود هنوز هم کوچیکتر از اونی بود که دلم میخواست باشه ولی کون خیلی خوبی داشتم. پس تصمیم گرفتم کمی وزنم رو اضافه کنم تا سینه هام بزرگتر بشن ولی نمیدونستم هورمونهای زنانه وجودم خودشون کارشون رو بلدن!
کمی اضافه کردن وزن با همکاری هورمون ها کاری کرد که تا ۱۹ سالگی پستانهایی کاملا زنانه داشته باشم و این تازه آغاز لذت من از جندهی درونم بود.
شروع هر کاری سختیهای خودش رو داره و شروع خوابیدن با مردها شاید علاوه بر سختی با اضطراب زیادی همراه باشه. اما هرزهای که درونم زندگی می کرد هرگز دلش نمیخواست آروم بگیره. من کیر میخواستم و این چیزی نبود که بتونم از کنارش بگذرم.
اولین ارتباط من با یک مرد همون ترم اول دانشگاه اتفاق افتاد. داخل یک ماشین شخصی. پر از اضطراب. طعم کیری که کاملا ناگهانی سر راهم قرار گرفته بود. اضطراب دیده شدن… اما وقتی سینه های بزرگم از خیسی زبون راننده تاکسی کمی خنک شد، دیگه چیزی برام اهمیت نداشت سرش رو وحشیانه به پستونام فشار میدادم و چیزهایی میگفتم که هیچوقت فکرش رو نمیکردم به زبون بیارم.
«اوووم بخور پستونامو. من جندتم آره؟ دوست داری؟ میخوای جرم بدی؟» و مرد میانسال با حرارت خاصی من رو میلیسید.
دو سه سالی با سکسهای چند وقت یکبار گذشت. برای آرامش جندهی درونم هر گوشهای از شهر تهران و اطرافش با مردها میخوابیدم و لذت میبردم. اما هرگز فکر نمیکردم روزی مثل جنده های پورن بین سه تا مرد هم سن پدرم دست به دست بشم.
شروع آشنایی من با مسعود از هورنت بود. وب سایت دیتینگ گیها
تو اولین چتمون کیر خوش سایزش واقعاً نظرم رو جلب کرد. تو صحبت تلفنی اونقدر حشری شدم که وقتی بهم پیشنهاد سکس همزمان با دو تا از دوستاش رو داد حتی به سختیش فکر نکردم و قبول کردم.
برای پنجشنبه بعدی قرار گذاشت و من با فکر دست به دست شدن بین سه تا مرد تمام هفته رو در شهوت سوختم. تمام مدت بات پلاگم رو گذاشته بودم و حتی بیرون یا سرکار هم از تو کونم درش نیاوردم.
پنجشنبه بالاخره از راه رسید. راه افتادم به سمت آدرسی که داشتم. وقتی وارد خونه شدم با سه تا مرد میانسال لخت مواجه شدم که حتی بهم مهلت نشستن هم ندادن. به محض ورود مسعود و سپهر اومدن جلو و دکمه های پیرهنم رو باز کردند وقتی با پستونای بزرگ من که زیر تاپ بندی خودنمایی میکرد مواجه شدن با صدای لرزون شروع کردن ازم تعریف کردن. نفر سوم که حامد صداش میکردن شلوارم رو کشید پایین و اسپنک محکمی به کونم زد که من بی اختیار آه کشیدم. حامد جووووون کشداری گفت و شورت زنانه من رو کامل از پام درآورد.
مسعود در حالیکه که یکی از پستانهای بزرگ من رو در دست گرفته بود زبونش رو توی دهنم جا کرد و من شروع به مکیدن زبونش کردم سپهر و حامد نقطه به نقطه بدنم رو میمالیدن و می بوسیدن و من هیچ چیزی در دنیا نمیشناختم که بتونه من رو از اون لذت بی نهایت جدا کنه.
با حالت حشری و پر از شهوتی گفتم کیررررراتون رو میخوام.
مسعود سیلی ملایمی به صورتم زد و گفت جووون چشم جنده خانم بشین تا رو زانوهات. نگاهش کردم گفتم «محکمتر بزن» حامد که باورش نمیشد سیلی محکمی به صورتم زد و من لبم پایینم رو گاز گرفتم. حامد تو چشمام نگاه کرد گفت لعنتی عجب جندهای هستی.
من لخت مادرزاد جلوی کیراشون نشستم و شروع به خوردن کردم. اژ کیر حامد به مسعود و بعد به سپهر و ۶ تا دست که همه بدنم رو پوشش داده بود. تخمها، زیر کیرشون، سرشو بین رون پا و تخم هاشون رو لیس میزدم و کیرشون رو تا ته حلقم فرو میکردم. حامد رفت پایین و بات پلاگم رو از کونم بیرون کشید. من رو کشید روی مبل و اشاره کرد که بشینم روی کیرش. من در اوج شهوت و زنانگی بودم. نشستم روی کیر حامد و خیلی سریع تمام کیرش رفت داخل با اینکه چند ساعت بات پلاگ تو کونم بود ولی تمام سوراخم شروع به سوختن کرد. ولی چاره چیه؟ این اتفاق هربار که بخوام جندگی کنم تکرار میشه!
تلمبه های حامد شروع شد. محکم و بی رحم! و تکانهای سینه های بزرگ من در حالی که کیر سپهر رو ساک میزدم تبدیل شد به قاب اولین تصویری که مسعود از جندگی من با گوشی موبایل
وقتی رفتن تو دستشویی دخترونه کار دستموم داد
#سکس_گروهی #زن_چادری #پگینگ
سلام به همه اسم من امیر حسین هست ۲۱ ساله و این داستان مال ۷ سال پیش هست که میخوام براتون تعریف کنم فقط قبلش یه نکته رو بهتون بگم که داستان هم خیلی طولانیه هم در مورد پکینگ پس اگه علاقه ای به پکینگ ندارید و حوصله داستان طولانی پس نخونید اجباری نیست. مقدمه من یه دوست صمیمی دارم به اسم محمد حسین و از بچگی باهم رفیق بودیم و اولین سوپر رو تو ۷ سالگی باهم دیدیم من موهای یکم بلند دارم با چشمای قهوه ای و رنگ پوست سفید و محمد حین هم چشمای سبز موهای بور خیلی کوتاه با رنگ پوست گندمی و از همون ۷ سالگی باهم گی میکردیم و کیرامونو به هم میمالیدیم و جفتمون هم فاعل بودیم هم مفعول تا شد ۱۲ سالمون باهم گی کردیم و جفتمون نوبتی از کون همدیگه رو کردیم البته اون موقع کیرمون هنوز کوچیک بود نزدیک ۱۱ سانت بود کیر جفتمون تا شد ۱۴ سالمونو هر جا که میتونستیم فرصت گیر میومد با هم گی میکردیم کیرمون تو ۱۴ سالگی ۱۵ سانتی متر شده بود یروز نزدیکای ظهر بود که منو محمد حسین از مدرسه میومدیم از مدرسه تا خونه برسیم یه ۱ ساعتی راه بود گفتیم بریم تو هنرستان دخترونه که تو کوچه بن بست بود چون بعضی وقتی واسه دستشویی قبلا چند باری رفته بودیم البته سریع و از گوشه میرفتیم که یا دوربین نگیره یا اگه میگیره ما از نقطه کورش رد شیم رفتیم از دره جلو مدرسه که بسته بود چون کلاسشون تموم شده بود دره ورودی حیاط رو هم قفل کرده بودن از بالای دیوار نگاه کردیم دیدیم هیچکی تو حیاط نیست چراغ کنار دوربین ها هم هر وقت روشن بود چشمک میزد چاموش بود ما هم انداختیم از پشت باغی که به مدرسه میخورد و دیوارشوم یکم کوتاه بود البته فقط ما راهشو بلد بودم و بایر از لای درختا رد میشدی و شاخه ها کامل پوشونده بود دیوارو از دیوار پشتی پریدیم داخل حیاط پشتی اونجا دوربینش خراب شده بود باز کرده بودنش منو رفیقم رفتیم سمت دستشویی من وایستادم کنار آبخوری اونم رفت تو دستشویی دستشویی گوشه سمت چپ حیاط بود اون پست و چهارتا دستشویی داشت یعنی آبخوری چسبیده به دیوار بود و دستشویی هم به صورت شکل L بود و دستشویی از بیرون معلوم نمیشد ۳ تا دستشویی کنار هم بود و چهارمی انتهای دستشویی سمت چپ بود تو کنج و دید نداشت حتی از تو خود دستشویی منم خواستم برم پیش محمد حسین از پیش آبخوری دورو برو یه نگاه کردم گفتم خب همه رفتن دیگه مشگلی نیست رفتم تو درو باز کردم دیدم محمد حسین شلوارشو درآورده تا زانواش داره کیرشو میماله رفتم تو درو بستم اما قفل نکردم دستم گذاشتم رو کیر محمد حسین و شروع کردم مالیدن کیرش بعد یذره مالیدن نشستم زانوهام خم کردم البته رو زمین نشستم که شلوارمو کثیف کنم شروع کردم ساک زدن کیر محمد حسین میخوردم تا ته میرفتم و محمد حسین هم دستاشو گذاشته بود پشت گردنشو بعد چند دیقه گفت حالا برگرد برگشت کونشو شروع کردم مالیدن لیس زدن کونش لباشو لیس میزدم و سوراخ کونشو انگشت میکردم بعدش بلند شدم کیرمو تف زدم کردم تو کونش کونش تنگ بود هنوزم شروع کردم آروم اما نه خیلی آروم شروع کردم تلمبه زدن با دستام پهلو های محمد حسین رو گرفته بودم داشتم عقب جلوش میکردم بعد چند دیقه تلمبه زدن کیرمو کشیدم بیرون و ابرو ریختم تو کاسه دستشویی بعد محمد حسین مثل من نشست بعد اینکه کیرمو با آستینای پیرهن مدرسه ایم پاک کردم بعد محمد حسین شروع کرد برام ساک زدن خیلی خوب میخورد بعد چند دیقه ساک زدن گفت امیر حسین برگرد برگشت محمد حسین شروع کرد انگشت کردن سوراخ کون منو لیس زدن لپای کونم بعد از چند دیقه با دوتا انگشتش کونمو انگشت کرد بلند شد کیرشو تف زد کرد تو کونم گفت امیر حسین تو هم هنوز کونت تنگه ها محمد حسین داشت تلمبه میزد و منم داشتم از شدت حشریت تو آسمونا بودم همینجوری داشت تلمبه میزد و منم تو اوج حشریت بودم که یدفعه به دختر چادری خوشگل دره دستشویی باز کرد و گفت خب خب اینجا چی داریم منو رفیقم ریده بودیم به خودمون و من دولا اونم کیرش تو کون من همینطوری خشکمون زده بود که محمد حسین گفت امیر حسین مگه تو نگفتی هیچکی تو حیاط و مدرسه نیست که منم با هنگی گفتم آره که دختره گفت من از پنجره کلاس آخری که یه پنجره کوچیک داره دیدمتون داشتم با تلفن صحبت میکردم گفت میتونم همین الان زنگ بزنم پلیس بیاد و دهنتون سرویس کنه یا هرکاری من میگم بکنید ماهم گفتیم خانوم غلط کردیم هرکاری شما بخوایید انجام میدیدم گفت پس خب برگشت دره دستشویی و بست قفلشو انداخت بعد گفت خب ادامه بدید محمد حسین شروع کرد تلمبه زدن دختره هم با دیدن ما انگشتشو میکرد تو دهنشو سینه هاشو کصشو از رو لباس میمالید بعد امد جلو من وایساد دکمه شلوارشو باز کرد و شلوار و شرتشو تا زانواش کشید پایین بعد سرمو گرفت چسبوند به کصش گفت سگ حقیر خوب لیسش بزن به دوستم گفت دستاشو از پشت بگیر محمد حسین هم از پشت دستامو گرفت بع
#سکس_گروهی #زن_چادری #پگینگ
سلام به همه اسم من امیر حسین هست ۲۱ ساله و این داستان مال ۷ سال پیش هست که میخوام براتون تعریف کنم فقط قبلش یه نکته رو بهتون بگم که داستان هم خیلی طولانیه هم در مورد پکینگ پس اگه علاقه ای به پکینگ ندارید و حوصله داستان طولانی پس نخونید اجباری نیست. مقدمه من یه دوست صمیمی دارم به اسم محمد حسین و از بچگی باهم رفیق بودیم و اولین سوپر رو تو ۷ سالگی باهم دیدیم من موهای یکم بلند دارم با چشمای قهوه ای و رنگ پوست سفید و محمد حین هم چشمای سبز موهای بور خیلی کوتاه با رنگ پوست گندمی و از همون ۷ سالگی باهم گی میکردیم و کیرامونو به هم میمالیدیم و جفتمون هم فاعل بودیم هم مفعول تا شد ۱۲ سالمون باهم گی کردیم و جفتمون نوبتی از کون همدیگه رو کردیم البته اون موقع کیرمون هنوز کوچیک بود نزدیک ۱۱ سانت بود کیر جفتمون تا شد ۱۴ سالمونو هر جا که میتونستیم فرصت گیر میومد با هم گی میکردیم کیرمون تو ۱۴ سالگی ۱۵ سانتی متر شده بود یروز نزدیکای ظهر بود که منو محمد حسین از مدرسه میومدیم از مدرسه تا خونه برسیم یه ۱ ساعتی راه بود گفتیم بریم تو هنرستان دخترونه که تو کوچه بن بست بود چون بعضی وقتی واسه دستشویی قبلا چند باری رفته بودیم البته سریع و از گوشه میرفتیم که یا دوربین نگیره یا اگه میگیره ما از نقطه کورش رد شیم رفتیم از دره جلو مدرسه که بسته بود چون کلاسشون تموم شده بود دره ورودی حیاط رو هم قفل کرده بودن از بالای دیوار نگاه کردیم دیدیم هیچکی تو حیاط نیست چراغ کنار دوربین ها هم هر وقت روشن بود چشمک میزد چاموش بود ما هم انداختیم از پشت باغی که به مدرسه میخورد و دیوارشوم یکم کوتاه بود البته فقط ما راهشو بلد بودم و بایر از لای درختا رد میشدی و شاخه ها کامل پوشونده بود دیوارو از دیوار پشتی پریدیم داخل حیاط پشتی اونجا دوربینش خراب شده بود باز کرده بودنش منو رفیقم رفتیم سمت دستشویی من وایستادم کنار آبخوری اونم رفت تو دستشویی دستشویی گوشه سمت چپ حیاط بود اون پست و چهارتا دستشویی داشت یعنی آبخوری چسبیده به دیوار بود و دستشویی هم به صورت شکل L بود و دستشویی از بیرون معلوم نمیشد ۳ تا دستشویی کنار هم بود و چهارمی انتهای دستشویی سمت چپ بود تو کنج و دید نداشت حتی از تو خود دستشویی منم خواستم برم پیش محمد حسین از پیش آبخوری دورو برو یه نگاه کردم گفتم خب همه رفتن دیگه مشگلی نیست رفتم تو درو باز کردم دیدم محمد حسین شلوارشو درآورده تا زانواش داره کیرشو میماله رفتم تو درو بستم اما قفل نکردم دستم گذاشتم رو کیر محمد حسین و شروع کردم مالیدن کیرش بعد یذره مالیدن نشستم زانوهام خم کردم البته رو زمین نشستم که شلوارمو کثیف کنم شروع کردم ساک زدن کیر محمد حسین میخوردم تا ته میرفتم و محمد حسین هم دستاشو گذاشته بود پشت گردنشو بعد چند دیقه گفت حالا برگرد برگشت کونشو شروع کردم مالیدن لیس زدن کونش لباشو لیس میزدم و سوراخ کونشو انگشت میکردم بعدش بلند شدم کیرمو تف زدم کردم تو کونش کونش تنگ بود هنوزم شروع کردم آروم اما نه خیلی آروم شروع کردم تلمبه زدن با دستام پهلو های محمد حسین رو گرفته بودم داشتم عقب جلوش میکردم بعد چند دیقه تلمبه زدن کیرمو کشیدم بیرون و ابرو ریختم تو کاسه دستشویی بعد محمد حسین مثل من نشست بعد اینکه کیرمو با آستینای پیرهن مدرسه ایم پاک کردم بعد محمد حسین شروع کرد برام ساک زدن خیلی خوب میخورد بعد چند دیقه ساک زدن گفت امیر حسین برگرد برگشت محمد حسین شروع کرد انگشت کردن سوراخ کون منو لیس زدن لپای کونم بعد از چند دیقه با دوتا انگشتش کونمو انگشت کرد بلند شد کیرشو تف زد کرد تو کونم گفت امیر حسین تو هم هنوز کونت تنگه ها محمد حسین داشت تلمبه میزد و منم داشتم از شدت حشریت تو آسمونا بودم همینجوری داشت تلمبه میزد و منم تو اوج حشریت بودم که یدفعه به دختر چادری خوشگل دره دستشویی باز کرد و گفت خب خب اینجا چی داریم منو رفیقم ریده بودیم به خودمون و من دولا اونم کیرش تو کون من همینطوری خشکمون زده بود که محمد حسین گفت امیر حسین مگه تو نگفتی هیچکی تو حیاط و مدرسه نیست که منم با هنگی گفتم آره که دختره گفت من از پنجره کلاس آخری که یه پنجره کوچیک داره دیدمتون داشتم با تلفن صحبت میکردم گفت میتونم همین الان زنگ بزنم پلیس بیاد و دهنتون سرویس کنه یا هرکاری من میگم بکنید ماهم گفتیم خانوم غلط کردیم هرکاری شما بخوایید انجام میدیدم گفت پس خب برگشت دره دستشویی و بست قفلشو انداخت بعد گفت خب ادامه بدید محمد حسین شروع کرد تلمبه زدن دختره هم با دیدن ما انگشتشو میکرد تو دهنشو سینه هاشو کصشو از رو لباس میمالید بعد امد جلو من وایساد دکمه شلوارشو باز کرد و شلوار و شرتشو تا زانواش کشید پایین بعد سرمو گرفت چسبوند به کصش گفت سگ حقیر خوب لیسش بزن به دوستم گفت دستاشو از پشت بگیر محمد حسین هم از پشت دستامو گرفت بع