دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.45K subscribers
571 photos
11 videos
489 files
707 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
کوس مجانی
1402/08/02
#زن_همسایه

صبح جمعه بودو خانم و بچه‌ها چند روزی رفته بودن خونه مادرزن، از بیرون اومدم و جواد واحد بغلی رو دیدم و احوال پرسی و اونم بچه‌ها ش شهرستان بودن، ساعت ۱۱بود ک آسانسور توی طبقه ایستاد فضولی کردم و از چشمی در دیدم جواد همراه یه زن مانتو زرد رفتن تو، بی خیالی طی کردم، ۱۰ دقیقه بعد با صدای زیاد در زدن در رو باز کردم و جواد همون زنه رو ،لخت لباس به بغل هول داد تو و گفت آبرومو بخر، در رو بست، هنگ بودم،از چشمی دیدم که خواهر و شوهر خواهرش اومدن پیشش، این طرف، یه زن لخت ک فقط شورت پاشه، لباس بغل وایساده منو نگاه میکنه، گفت چیکار کنم بپوشم برم؟ نمیدونستم چیه، کیه؟ که یهو اس از جواد اومد که نوش جونت، زیاد پول بالاش دادم حلالش کن. تو کونم عروسی شد، به زنه گفتم تشریف دارید حالا، اومد تو، قدوبالاش خوب بود، سفید، سینه های بزرگ و خوشگلی هم داشت، لباسشو گرفتم گذاشتم روی مبل و بردمش تو اتاق و لخت شدم، لباشو خوردم، زن تمیزی بود، گفتم بریم حموم، توی حموم کف مالیش کردمو حسابی مالیدمش، هیکل پری داشت، راست کرده بودم، دولاش کردم و از پشت یه دست کردمش ، خیلی عالی بود، همینطور خیس آوردمش روی تخت درازش کردمو سینه هاشو خوردم و کیرمو دادم توی دهنش، ساکم خوب میزد. نذاشتم آبم بیاد، دوباره اس جواد اومد که غذا سفارش دادم الان میاد بالا، بگیرش که آبروم نره و حساب شده، بهتره من، گرفتم و دوباره اومدم رو تخت، کیرم یکم آروم شده بود، رفتم لاپاشو با تف کردم توش. تلمبه میزدم، تنگ بود و خوب. اونم همکاری خوبی داشت، لب میداد. دم گوشم آه و آوه میکرد، پشتم رو نرم چنگ می کشید، تلمبه ک میزدم سینه های نوک قشنگش تکون خوشگلی میخورد، بالاخره آبم اومد و اون پاهاشو قفل کرده بود پشت کمرم و فشارش میداد به سمت خودش خایه م داشت میرفت تو کوسش. خالی شدم افتادم روشو چندتا لب گرفتم و رفتیم برای ناهار، غذای خوبی هم سفارش داده بود، زنه خوشگل و با کلاس غذا میخورد، بین غذا چند تا لبم ازش گرفتم، گفت تا ساعت ۳ بیشتر نمی مونم، ناهار که تموم شد، توی جا بغلش کردم و استراحت ک دوباره بتونم بکنمش، نیم ساعتی گذشت و جون گرفتم، همینجور که پشتش بهم بود و کون سفید و خوشگلش رو نگاه میکردم، انگشتم رو کرده بودم تو کوسش و توشو میمالیدم آبدار شده بود، از پشت کردم توش، ۱۰تایی تلمبه زدم و پاشدم از یخچال ی تیکه یخ آوردم، آوردمش لبه‌ تخت، پاهاشو دادم بالا و کردم توش و چندتایی تلمبه زدم و یخ رو میمالیدم لبه چوچولش، جلوی دهنش رو گرفته بود و جیغ آروم میزد، جیغش باعث تنگ شدن کوسش و حال بیشتر میشد، تنگ شده بود عین دختر، پاهاشو جفت کرده بودم، کلوچه ش زده بود بیرون و میکردمش، چ حالی میداد، ۵۰تا تلمبه زدم و آبم از ته خایه م بیرون زد، همشو خالی کردم تو کوسش، خیلی حال داد، یکم لب بازی کردم و لباس پوشید و رفت، جواد بیچاره هم پول کوس هم ناهار رو حساب کرد.
نوشته: بهمن



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
اولین زن شوهردار زندگیم
1402/08/06
#خیانت #زن_همسایه #زن_شوهردار

درود
خاطره ای ک میگم هم جزو لذت های زندگیم بود
هم پشیمونی
که جفتشو میگم براتون
شغلم جوری بود که با خونواده ها در ارتباط بودم و بیشتر خانوما واسه همینم خیلی کس به تورم میخورد چه دختر چه زن
اما هیچ وقت جرات نکرده بودم با زن شوهردار باشم یه روز که دم مغازه بودم دیدم یه اس ام اس برام اومد
سلام خوبی؟
جواب دادم و بعد از چند تا پیام رد و بدل کردن گفتم خودتو معرفی کن که گفت میخوای منو ببینی
گفتم آره گفت بیای فلان خیابون
نمیدونم چرا ولی به حرفش گوش کردم
کنجکاو شده بودم ببینم کیه
رفتم
دیدم ازپشت پنجره داره خیابونو نگاه میکنه
زنگ زدم دیدم برداشت شناختمش
مشتریم بود چند روز پیش اومده بود مغازه
گف شناختی که گفتم اره و قطع کردم رفتم مغازه
پیام داد چرا قطع کردی گفتم با شوهردار نمیپرم
که هزارتا دلیل و بهونه اورد که بیا یک بار همو ببینیم
بهت توضیح میدم
قرار گذاشتیمو ماشینو برداشتم رفتم دنبالش چند روز بعد این داستان
رفتیم پارک محل یکم صحبت کردیم گفت شوهرم نمیتونه راضیم کنه و نمیدونم منو به زور دادن بهش و خلاصه ازین حرفا
شوهرشم بنده خدا یکم کصخل وضعه راست میگفت
اینم از این شهرستانیایی بود که بابام به زور شوهرش داده بود ولی بالاخره کار کثیف بودن با زنه شوهردار رو توجیه نمیکنه این حرفا یواش یواش شلم کرد منم اون زمان دقیق خورده بودم به تنهایی یه ماهیی میشد کسیو نداشتم همه چی دست به دست هم داد با این اوکی شم
فرداش یا پس فرداش بود که گفتم بریم یه جایی خلوت کنیم
از بدبختی مکان نداشتم ولی انقد زده بود بالا که حاضر بودم حتی توی خیابونم سکس کنم
خلاصه کلید واحد رفیقم که تازه خریده بود و گرفتم و رفتیم
و یه سکس سرپایی که از فحش بدتر بود کردیم و اومدیم
حال که نداد بهم هیچ تازه ضدحالم شد
دید اینجوری ام گف فردا صبح ک شوهر رفت سرکار بیا خونه
گفتم پسرت چی؟
گف اون خوابه بیدار نمیشه
قرارو گذاشتیم واس ساعت هشت صبح
صب بلند شدم رفتم سمتش زنگ زدم گفت رسیدی سر کوچه بگو درو باز کنم در باز شد با استرس داشتم میرفتم توو
اولین بارم بود میرفتم مکان زن شوهردار ترس داشتم اما شهوت …
شهوت کورم کرده بود رفتم تو در که بسته شد یکم استرسم کمتر شد
خونه آروم بود و ارامش میداد نشستم روی مبل ی چای اورد خوردیم گفتم بریم تو اتاق
گفت بریم
یکی از اتاقا خالی بود و کفش موکت
من گفتم لابد میریم اون یکی اتاق که حتما توش تختم هس
که دستمو گرفت گفت پسرم اونجا خوابه بریم اینور
منم چه بدونم قراره چه بلایی سرم بیاد گفتم باش
فقط این برام مهم بود که بکنمش
رفتیم تو اتاق درو بست و شروع کردیم لب گرفتن
چند دقیقه ای لبای همو خوردیم که دست انداخت تیشرتمو در اوردم و دوباره لب بازی
خواستم منم تاپ اونو درارم که نذاشت نمیدونم چرا ولی گف نمیخوام
خلاصه خوابوندمش زمین و رفتم روش زیر گلوشو گوشاشو لباشو ب نوبت میخوردم ک دیگ به نفس نفس افتاده بود
نشستم بین پاهاش شلوار و شرتشو با هم در اوردم
بلند شدم سرپا مال خودمم در اوردم دوباره رفتم بغلش
همینجوری که داشتیم لب میگرفتیم دستشو از بین بدنامون برد کیرمو گرفت گذاشت دم کصش
خیلی داغ بود واقعا حس میکردم کله کیرم داره اتیش میگیره
منم ک منتظر نموندم یهو همشو هل دادم تو که شروع کرد اه و ناله
دو دقیقه نشده بود که از داغی کصش ابم اومد ریختم توو دستمال و تمیز کردم کیرمو دوباره کردم توو
کصش خیلی ابدار بود هیچ نیازی به ژل و تف نبود
راحت جا میشد بار دوم ی مقدار باجنبه تر رفتار کردم و ده دقیقه ای تلمبه زدم
وقتی پوزیشن عوض کردیم و داگی شد تازه فهمیدم چه لعبتیه این لامصب
پوست بدنش که سفید بود ازین بگذریم
چنان کص صورتی ای اومد جلو چشمم ک ندیدم و نمیبینم دیگ
ا‌ونایی ام که میگن توو ایران نیست
هس ولی کمه
خلاصه بار دوم هم ابم اومد و ریختم رو کمرش
آبم کمتر شده بوده
ولی کیرم همچنان سیخ
دلم برا اون دورانم تنگ شده الان یک بار ابم میاد سریع میخوابه
ابم برا بار دوم اومده بود ولی کیرم سیخ مونده بود اما درد میکرد دیگه
خلاصه دوباره کردم توش
اینبار دیگه نمیومد یعنی دیگه آبی نمونده بود ک بخواد بیاد انقد کردم ک گف دارم آتیش میگیرم بسه گوش نکردم انقد کردم که برا بار سوم هم ارضا شدم همه این تایمم ‌توی داگی استایل بودیم که اصن نفهمیدم دارم چیکار میکنم با خودم خلاصه بار سوم ک ارضا شدم فقط سر کیرم نبض میزد ابی نیومد خودمو تمیز کردم و از خونه ش زدم بیرون
چند روزی گذشت که دوباره حشرم زد بالا و دلم خواستش
زنگ زدم بیاد خونمون
که دیگ بگایی از همینجا شروع شد
اومد خونمون
شروع کردیم بهه سکس ک خانوادم رسیدن
نه تنها آبروم جلو خونوادم رفت
بلکه تو کل محلم فهمیدن و تمام
کاسبیم اعتبارم همه چیم رفت
تا یه مدت هرکی منو میدید جواب سلامم نمیداد
قصدم از نوشتن فقط این بود
نکنید بخدا بگایی داره
ارزش نداره یه ساعت لذت ابروتو ببره
همسایه مطلقه حشری
1402/08/09
#زن_همسایه #زن_مطلقه #خیانت

سلام بچه های شهوانی . داستانی که براتون میگم جز اولین سکسهایی هست که داشتم ‌ . خونمون از این خونه قدیمی های دوطبقه حیاط دار بود . خونه های شهر اکثرا مثل خونه ما هستن قدیمی .ولی بعضی ها یه طبقه و ولی اکثرا دو طبقه . چند ماهی میشد که یه خانواده اومده بودن خونه بغلیمون و خریده بودن . یه زن و شوهر حدودا ۶۰ ساله قمی . اسم خانومه سکینه خانم و اسم شوهرش آقا جعفر . زیاد اهل رفت و آمد با همسایه ها و مهمونی رفتن و مهمون اومدن و مثلا شب جمعه خیرات دادن و این چیزا نبودن . سرشون تو کار خودشون بود . خونه ما جنوبی بود و دو نبش و دو طبقه و خونه سکینه خانم اینا هم دیوار به دیوار ما و اون هم دوطبقه . پشت بام هامون هم با یه تیغه نیم متری از هم جدا بود . یعنی تا ۶ الی ۷ خونه که بغل هم بودن از پشت بام به همراه داشتن تا خونه ۸ که با یه کوچه دو متری از هم جدا میشدن . به همین منوال تا سر کوچه . القصه مدتی بود که بچه های محل دیده بودن که یه دختر حدود ۳۰ ساله اومده خونه آقا جعفر و سکینه خانم و داره باهاشون زندگی میکنه . امارشو بچه های محل دادن و اونا هم گفتن که از مامانشون شنیدن دختر سکینه خانمه که شوهرش ظاهرا مرده و اومده با اینا زندگی کنه . من دختره رو هنوز ندیده بودم چون شاید حدود یه هفته ای میشد اومده بود . همشون هم گفتن به من که ای مسعود کونکش نونت افتاده تو روغن . شب از پشت بام میری طبقه دوم و ترتیبشو میدی . اونا به شوخی گفتن ولی جدی جدی رفت تو ذهنم که اگه بشه چی میشه . ولی اینا که اهل رفت و آمد کردن نبودن . چطور میشد مخشو زد . ؟ یکی دو هفته ای گذشت و گذری یه دختر خوش کوس و کون و سفید و تو دل برو چادری دیدم تو کوچه . گفتم نکنه دختر سکینه است . چون از این دخترا تو این محل نداشتیم دنبالش رفتم که دیدم بله رفت خونه بغلیمون . گفتم به زور هم شده باید بکنمش . آخه ندیدید شما ها که چه کوسی بود . القصه گفتم دیر بجنبم این بچه محل های لاشی نمیزارن به من برسه . دست به کار شدم ولی نمیدونستم چطوری باید باهاش کانکت بشم . یکی دوبار توپ از حیاط انداختم تو حیاطشون که آقا جعفر زحمت زدن کیر به ما رو کشیدن و توپو انداخت تو حیاطمون . چون فقط من و داداشم تو حیاط فوتبال بازی میکردیم و توپمون می افتاد تو حیاطشون. همسایه اونوری هم که پسر و توپ و این چیزا نداشتن . دفعه بعد توپ و انداختم رو بالکن طبقه ۲ که رو به حیاط هامون بود . خورد به شیشه و افتاد رو بالکن ولی کسی بیرون نیومد . نیم ساعتی صبر کردم و خبری نشد . رفتم با بچه ها تو کوچه کسکلک بازی که باز حرف دختر سکینه اومد و دیدم که همه راست کردن واسه کردنش . یکی دو ساعت بعد اومدم خونه دیدم توپ و انداختن تو حیاط . دوباره انداختم خورد به شیشه و افتاد تو بالکن و میله های حفاظ بالکن نگذاشت بیوفته تو حیاطشون . دیدم پرده کنار رفت و دختره رو دیدم که داره میبینه چی خورده به شیشه . من و دید با دست سلامی کردم و بی اعتنایی کرد و پرده رو کشید و رفت تو . دوباره کیر خوردم . چند روزی گذشت و رفته بودم خرید برای خونه . رسیدم سر کوچه که برم خونه دیدم در خونشون باز شد . صبر کردم ببینم کیه دیدم بله خودشه . دنبالش رفتم با فاصله که نبینم . رفت تو مغازه سرکوچه که کپی بگیره . چند تا کاغذ از کیفش درآورد و داد برای کپی . اومد بیرون رفت سمت سوپری . ماکارونی و لپه و شیر و اینا رو داشت میخرید منم رفتم تو . الکی یه پفک خریدم . منتظر شدم بیاد بیرون رفتم اطراف و نگاه کردم ببینم همسایه ها یا بچه محلی نباشه ضایع بشه که خدا رو شکر کسی نبود . اومد بیرون و پشت سرش رفتم و آهسته گفتم
سکس با پری جون همسایه ما (۱)
1402/08/15
#زن_همسایه

سلام ببخشید اگه طولانی میشه چون بار اولم هست می‌خوام این داستان بنویسم اگه فکر می‌کنید دروغ میگم مطالعه نکنید
اسمم امیرعباس هست قدم ۱۷۰و نسبتا لاغر و سنم ۱۷ساله این داستان برمیگرده به تابستان امسال این همسایه ما هم دوست صمیمی مادر من بود هم پسرش دوست خودم بود پسرش ۱۰سالش بود به خاطر اینکه پسرش دوست من بود و این خانوم دوست مادرم خیلی باهم رفت آمد داشتیم خانمه ۳سال بود طلاق گرفته بود اما خیلی سفید قدس حدود ۱۵۰سینه هاش ۸۵و یه کون پر داشت عادت داشت با دامن بلند و چادر میمود خانه ی ما باهم خیلی راحت بودیم بدون روسری جلوم بود با دامن بود و گذشت تقریبا هر روز یا یه روز درمیون یا ما خانه اون بودیم یا اون خانه ی ما بود حسابی رفته بودم داخل کف کونش شب ها جق میزدم واقعا خیلی داخل چشم بود تا گذشت مادر بزرگم اینا خواستن از تهران بیان دزفول خانه ی ما مادرم برای تهیه نهار و شام کمک خواست و این خاله پری کمک مادرم میکرد همیشه مادر من صبح نوبت دکتر داشت خاله پری زنگ خونه رو زد منم در باز کردم گفت پس مامانت گفتمش رفته دکتر گفت کی میاد گفتمش گفته نیم ساعت دیگه خاله پری بیا بشین تا بیاد گفت باشه می‌مونم منتظر رفتم داخل اتاق تیپش مثل همیشه بود تازه سفید تر شده بود انگار تازه رفته بود حمام داخل اتاق بودم گفتم چیکار کنم میترسیدم بهش نزدیک بشم گفتم یا امروز میکنمش یا دیگه هیچ وقت دلم زدن به دریا داخل اتاق خودم بودم و شلوارم در آوردم و همینطور شرتم و تیشرتم با خودم فکر کردم اگه تونسته باشم داخل اتاق بکنمش خیلی بهتره اما چطور بکشونمش داخل اتاق یه راه حل اومد داخل ذهنم خیلی با سلیقه هست این خاله پری ما من داخل اتاقم سرویس بهداشتی و حمام جداگانه داریم گفتمش خاله گفت بله گفتمش میتونی بیای یه نظر بدی ببینم میز تحریرم چطور بزارم بهتره گفت باشه الان میام گفتمش باشه منتظرم گفت پس کجایی گفتمش دستشویی الان میام خیلی باهم راحت بودیم من دیگه آماده شده بودم داخل دستشویی اولین سکسم بود اومدم بیرون جیغ زد گفت حواست کجاست سر چشم هایش گرفت صورتش کرد اون ور گفت لباس نپوشیدی من خیلی سریع در چند ثانیه خاله پری رو بغل کردم می‌گفت بیشعور ولم کن به مامانت میگم من مثل خاله ات هستم گفتمش ساکت به هرکس میخوای بری بگی بگو من همه چیز تورو می‌دونم با چه کسی رابطه داری با سوپر مارکت رفیق هستی گفت این حرف های الکی چیه گفتمش مدرک دارم گفت خیلی دروغ میگی گفتمش باشه پس من میرم این عکس ها که سوار ماشین این مرده شدی رو نشون همه میدم گفت اصلا تو از من عکس نداری گفتمش بله دارم گفت ببینم نشونش دادم سرخ شده بود همش گریه میکرد می‌گفت پسرم نشون کسی نده اشتباهی بود که کردم این حرف ها گفت هرکاری بگی انجام میدم فقط به کسی نگو گفتمش هرکاری گفت آره گفتمش برو بخواب سر تخت دو دقیقه دیگه میام گفت بخدا نمیشه تو مثل پسر منی گفتمش خفه شو اون کاری که میگم انجام بده رفت خوابید سر تخت منم از داخل اینترنت فهمیده بودم اسپره تاخیری کاربردش چیه یکیش داخل یخچال بود پدرم استفاده میکرد چون بار اولم بود زدم به کیرم و رفتم داخل اتاق می‌دیدم التماس میکنه نه نمیشه این کار انجام بدم گفتمش دیگه تصمیم با خودته اگه این کاری که میگم انجام بدی عکس هات پاک میکنم پری گفت باشه قبوله گفتمش لباسات دربیار آخ اخ که این لباس هاش در آورد چقدر سفید عالی بود یه شرت قرمز و سوتین مشکی تنش بود که وحشیانه حمله که به ممه هاشو گرفتم خوردم و شروع کردم به لب گرفتن و هلش دادم روی تخت اتاق خوابم یک نفره بود اما خوب بهتره هیچی بود بهتر زمین بود و شرتش کشیدم پایین شروع کردم به خوردن کس پری از کس کردن خیلی خوشم نمیاد چون مثل کون تنگ نیست فقط انگشتم خیس کردم اندازه ده دقیقه تند میزدم داخل کس پری جون و ارضا شد و گفتمش باید برام ساک بزنی گفت من قبل از این که طلاق بگیرم برای شوهر خودم همچین کاری نکردم یکم ناز کرد و شروع کرد به ساک زدن واقعا حس خوبی بهم دست میداد که داشت برام ساک میزد هی بهم میگفت بزار تو کس اما نمیدونست من چشم کردم به کونش گفتمش برعکس بشو این بالشت بزارم زیرت گفت چرا گفتمش این کاری که میگم انجام بده اونم قبول کردم بالشت گذاشتم زیر شکمش فهمید می‌خوام بزارم کونش هی التماس میکرد امیرعباس. ترو خدا کونم نزار خیلی درد داره تا الان هیچ کس نزاشته کونم پلمپ هستم منم خوشحال شدم بهش گفتم پس خوبه خودم از پلمپی بازش میکنم با این که آب دهنم خشک شده بود یکم تف داشتم با چه دردسری تا تنظیم کردم افتاد سر سوراخش انگشتم کردم داخل جیغش ساختمون ورداشت هی میگفت نکن منم مونده بودم چیکار کنم یادم اومد وازلین دارم داخل کمد بغل تخت خوابم گفتمش تکون نخور چند ثانیه طول کشید وازلین آوردم اول کلی زدم سر نوک کیر خودم و کلی زدم سر سوراخ کونش و انگشتم آروم آروم کردم داخل کونش خیلی تنگ بود فایده ای نداشت گفت
سکس با فاطمه، زن چادری همسایه
1402/08/20
#زن_شوهردار #زن_همسایه

رفقا سلام
من خاطرات سکسی زیادی دارم که میخوام یکیش رو براتون تعریف کنم، قبل از هرچیز بگم که این خاطره مربوط میشه به سکسم با یه زن شوهردار، شاید آخر داستانم اونجوری که دوست دارین تموم نشه و یه ضد حال اساسی باشه پس پیشنهاد میکنم اگه جنبشو نداری نخونی ، هیچ احتیاجی به تایید یا تکذیب کردن داستانم از طرف کسی ندارم، پس نظرتو برای خودت نگه دار حتی شما دوست عزیز
بیشتر خاطرات من با زنای شوهر داره و یه کشش خاصی به زنای متاهل دارم
داستان از جایی شروع شد که رفیقم در مورد زن همسایشون (فاطمه) که دوتا بچه هم داره صحبت کرد، گویا جدیدا اینستا نصب کرده بود و هر کس شعری که به دستش میرسید رو استوری میکرد حتی جوکای مثبت ۱۸، این برای من عجیب بود ، چون خانوادشون کامل مذهبی و سنتی بودن و روی این چیزا خیلی تعصب داشتن، ولی از یه طرفی هم مرداشون فقط فکر پول در آوردن بودن و محبت چندانی خرج زناشون نمیکردن، پیج دختره رو پیدا کردم و فالوش کردم
قشنگ معلوم بود یه آدمیه که تا امروز گوشی دستش نیومده و اصلا طرز استفادشو بلد نیست، و نمیدونه هر چیزی رو هر جایی نباید بذاره مخصوصا تو محلی که همه همدیگه رو میشناسن و اونم که ماشالا تمام محل رو فالو داشت، بهش پیام دادم و سر صحبت رو کاملا سکسی باز کردم، منظورم اینه که با اصطلاحات سکسی از جمله چطوری شاه کس و …
پیجم فیک بود و هیچ واهمه ای نداشتم
اوایل خیلی زور میزد جوابمو نده ولی من تو مخ زنی به درجه ی استادی رسیده بودم و اون بیچاره هیچ راهی جز پا دادن نداشت، سادگی اون و زرنگی من کار خودشو کرد، کمبود محبتایی که داشت باعث شد باهام راه بیاد و بهم اعتماد کنه، البته من خودمو شخص دیگه و از شهر دیگه معرفی کرده بودم و عکسای یکی از دوستام که مال یه شهر دیگه بود رو واسش میفرستادم، بعد چند روز که صمیمیتمون بیشتر شد شمارشو گرفتم و تلفنی صحبت میکردیم ، خیلی زن هاتی بود و چون بنای رابطه رو با حرفای سکسی گذاشته بودیم اونم روش باز شده بود و بی پروا از همه چیز میگفت حتی از سکساش با شوهرش، منم کمش نمیذاشتم وبا عکسای سکسی از کیرم و چتای مشتی و صحبتای تحریک کننده بهش حال میدادم، بعد یه مدتی که فهمیدم کاملا بهم وابسته شده خود واقعیمو بهش معرفی کردم، زبون بسته هنگ کرد، استرس بجونش افتاده بود و نمیدونست چیکار کنه ولی خب من بهش اطمینان دادم که نگرانیش بی مورده، چند روزی طول کشید که به روال سابق برگردیم چون با عکسایی که برای هم فرستاده بودیم و حرفای سکسی که بینمون رد و بدل شده بود بدجوری ازم خجالت میکشید ، ولی طولی نکشید که همه چی عادی شد، باهاش تو خیابون قرار گذاشتم ولی مشکل این بود که بچه هاش همه جا عین کنه دنبالش بودن، اولین باری که دیدمش و تو چشام زل زد واقعا دلم ریخت، چشمای شهلایی داشت، کلا فیسش خیلی خوشگل بود، اندامشو از زیر چادر نمیشد درست دید زد ولی مشخص بود تپله، بعد یه مدت کارکردن رو مخش و تحریک کردنش ازش خواستم یه روز بچه هاشو بذاره و بیاد، میدونست قراره بکنمش، دل تو دلش نبود که بیاد پیشم ولی ترسشم زیاد بود، بار اولی بود که میخواست خودشو دست کسی غیر شوهرش بسپاره، بهش اطمینان دادم که یه سکس فوق العاده در پیش رو داره و اونم قبول کرد، بچه هاشو گذاشت خونه مادرش و با اسنپ اومد جایی که من بهش آدرس داده بودم، یه واحد تو یه آپارتمان اجاره کرده بودم، بردمش تو و اولین کاری که کردم چادرشو برداشتم، بدن تپلی داشت ولی فیسش خیلی خوشگلتر از اندامش بود، یه شلوار لی ، یه مانتو قهوه ای و بوت به رنگ مانتوش، از پشت بغلش کردم نشستم رو مبل اونم نشست رو پاهام، کونش صاف رو کیر ش
سکس با زیور زن همسایه (۱)
1402/08/20
#زن_همسایه

من ابراهیم هستم کیرم در زمان سیخ شدن ۲۰ سانته ولی کلفته ، قدم ۱۹۰ و وزنم ۹۰ کیلو اندام متعادلی دارم، همسرم سمیه جون با سینه های ۷۰ و قد ۱۷۵ و وزن ۷۰ کیلو و دو تا پسر دارم . داستان از زمانی شروع شد که در یکی از واحد های آپارتمانی سه طبقه ۶ واحدی ساکن شدیم . آپارتمان نوساز و خانه من و خانه صاحبخانه هر دو در طبقه دوم قرار داشت صاحبخانه زنی بود بنام زیور جون که شوهرش ده سال قبلش به علت بیماری فوت کرده بود و تا اون موقع ازدواج نکرده بود بقیه واحد ها خالی بودند وقتی اسباب کشی تمام شد همسرم متوجه شد که زیور در مدرسه راهنمایی همکلاسیش بوده برای همین دوستی و رابطه بین ما بیشتر شد . زیور سینه هاش ۸۵ به بالا بود و باسنش برای کردن همیشه چشمک میزد. یک روز که بچه هام مدرسه رفته بودند و خانمم سرکار رفته بود زیور اومد درب خانه و در زد در را که باز کردم دیدم با بلوز شلوار و سرلختی درب خانه است و بهم گفت زنبور های عسل چند دقیقه پیش وارد اتاقم شده اند اگر میشه بیرونشان کنید منم با همان حالت شلوارک و زیر پیراهن همراهش رفتم . شب قبلش سیلدنافیل برای نزدیکی با همسرم خورده بودم که همسرم همان شب اعلام کرد که پریود شده و نا امید از شب قبل یکدفعه زیور که در زد انگار دنیا را بهم دادند. بهش گفتم بزار آماده بشم تا بیام که زیور گفت ول کن کسی که نیست خودم تنها هستم مگه دختری ؟ منم با همان حالت شلوارک رفتم خانه شان وارد اتاق خواب که شدم دیدم که یک دسته زنبور عسل وارد اتاقشان شده و همه به تخت چسبیده بودند بهش گفتم نایلون بیاره ، زیور نایلون زیرشان گرفت ومن با قاشق دسته بلند کل زنبورها را داخل نایلون ریختم و درش را بستم تعداد زیادی زنبور در هوا در حال پرواز بودند یکدفعه به زیور حمله کردند و چند جای زیور را نیش زدند من پنجره را باز کردم و با حوله همه زنبور ها را بیرون کردم وقتی برگشتم دیدم زیور چند جاشو نیش زده بودند و خیلی اذیت بود قماش آورد و بهش گفتم دراز بشه روی تخت و دو سه جا صورتش را زنبور زده بود توی موهاش زنبور چسبیده بود همینطور که دور و بر صورتش بودم که نیش ها را با قماش در بیارم دیدم دستش به کیرم خورد البته حواسش نبود ولی باعث شد تا شیر خفته تحریک بشه و بلند بشه یکدفعه کیر کامل راست شد از روی پیراهن کمر و سینه اش را هم زده بودند بهم گفت کمرم هم میسوزه بهش گفتم که اگر میخواد اونا را هم در میارم زیر چشمی مرتب کیر شق شده ام را دید میزد بعد از پیشنهاد من پیراهنش را در آورد و حالت نشسته بین سینه هاش یک نیش زنبور را با قماش کشیدم و بهش گفتم زنبوره عجب جایی را نیش زده حتما زنبوره نر بوده یک پوزخندی زد و سر شکم خوابید سه تا نیش هم روی کمرش بود که اونا را هم در آوردم ولی قبل از در آوردنش روی کمرش نشسته بودم و کیر شق زده ام از روی شلوار به کمرش فشار می آورد خواستم بلند بشم بهم گفت ابراهیم دست هات گرم هستند میشه کمرم را ماساژ دهید گفتم اتفاقا سمیه جون وقتی میخواد بخوابه با ماساژ باسن و کمرش که میدم هر شب میخوابه و بهم میگه دستت عین مسکنه. بهم گفت پس میخوام عین سمیه جون ماساژ کاملم بدی . لطفا گیره سوتینم را باز کن تا راحت ماساژ بدی گفتم باشه.شروع به ماساژ دادن شدم بدن لخت سفید زیور جون با چشمان آبی آرزوی ابدی من بود کم کم شلوار و شورت را پایین آوردم و پایین تر میرفتم بهم گفت حالا که میخواهی کامل ماساژ بدی روغن زیتون روی کمد بیار تا دستات خسته نشوند روغن آوردم و روی کامل بدنش ریختم بهش گفتم چون روغنی میشم باید لباسم را کامل در بیارم بهم گفت راحت باش هر کاری میخواهی بکن هیچ چیز از من
مهین خانوم زن حشری همسایه
1402/09/02
#زن_همسایه

با سلام خدمت همه دوستانم این یه خاطره واقعیه که برام اتفاق افتاده وداستان یا تراوشات ذهن مجلوق نیست .
من امیرم بچه یکی از بندرهای جنوب کشور الان سی سالمه این خاطره برمیگرده به سال هشتادوپنج اون موقع سرباز بودم آمده بودم مرخصی تو شهر ما همه خونه ها ویلایی و بیشتر خونه ها حیاط های بزرگی دارن یه همسایه داشتیم دو سه خونه با ما فاصله داشتن این همسایه ما یه خانم تقریبا 45یا50ساله بود چهار تا بچه داشت سه تا دختر بایه پسر پسرش کوچیک بود سه چهار ساله دختر بزرگش همسن من بود اون دو تا دخترشم 16 ساله و 10 ساله بودن شوهرشم کویت کار می کرد یعنی سه میرفت کویت یک ماه ایران بود .
خانومه اسمش مهین بود یه زن تپل سبزه با یه کون بزرگ و سینه های بزرگ من اصلا تو نخش نبودم چون خیلی تخص بود یه بار که سر کوچه نشسته بودم دختر بزرگش داشت از دانشگاه میومد خونه من نگاش کردم چیزیم نگفتم تو نگو مادرش داره از لای در حیاط نیگا میکنه بعد که دختره رفت تو خونه دیدم مادرش چادر سر کرد اومد گفت هی امیرو نبینم چپ نیگا به دخترم کنی که چشاتو در میارم منم یه لحظه کپ کردم شوکه شدم بعد خودمو جمع جور کردم گفتم کی به دختر تو نیگا میکنه با اون دماغش اغا قاطی کرد رفت در خونمون حسابی زیر آب ما رو زد ما هم یه دعوای حسابی با ننمون کردیم گذشت تا من سرباز شدمو یه روز در
حیاط داشتم سیگار میکشیدم که پسر کوچولوش اومد دمه در یکم باهاش بازی کردم بعد مامانش اومد صداش کرد با خواهرش رفت بیرون رفتم داخل نشستم پای تی وی دیدم یکی داره تو حیاط با ننم حرف میزنه بعد چند دقیقه ننم اومد گفت مهین خانوم فرش شسته میگه به امیر بگو بیاد کمکم ببریمش رو پشت بوم پهنش کنیم

گفتم من نمیرم خیلی خوشم میاد ازش برم براش فرش جا به جا کنم .
ننم گفت گناه داره شوهرش که نیست پسر بزرگ هم که نداره کمکش کنه برو کمکش کن با هزارتا غر غر رفتم دیدم تو در حیاطشون ایستاده رسیدم بهش یه سلام دادم با سر جواب داد رفت داخل منم پشت سرش رفتم تو موند من که رفتم داخل در پشت سرم بست و را افتاد تو دلم گفتم جنده زورش میاد جواب سلام بده خیلی پرروه رفت تو اتاق منم پشت سرش رفتم همین که وارد اتاق شدم دیدم برگشت به سمتم و یه هو دستشو گذاشت رو کیرم خشکم زد هیچ کاری نمیکردم به تنها چیزی که فکر نمیکردم این بود که یه روز بخوام مهینو بکنم اون داشت کیر مو از رو شلوار میمالید منم تو کف اونم تو کف بی شوهری کیر ما شد چماق شلوارمو کشید پایین از پام درش اورد خودش دراز کشید منم کشید طرفه خودش دامنشو داد بالا رو کمر خوابید پاهاشو باز کرد منم برا اولین بار کس رو از نزدیک میدیدم یه کس سیاه ولی مو نداشت خیس بود بادستش کیرمو گذشت در کسش و منو کشون رو خودش کیرم تا ته رفت تو یه اه کشید منو فشار داد به خودش بعد چند لحظه که به خودم امدم دیدم کیرم مثل سنگ سفت شده شروع کردم تکون خوردن کم کم شروع کردم تلنبه زدن هنوز دو دقیقه نشده بود که پاهاشو قلاب کرد دور کمرم و فشار داد و لرزید منم با فشار اون همه ابم خالی شد توش افتادم کنارش یکم که اروم شدم شلوارمو پوشیدم از خونشون امدم بیرون همه این اتفاق شاید پنج دقیقه هم طول نکشید جالبش هم اینجا بود که یک کلمه حرف هم بینمون رد و بدل نشد از اون روز به بعد هم وقتی منو تو کوچه میدید یه جوری نیگام میکرد انگار دخترشو گاییده بودم جنده چنان طلبکارانه وبا اخم نیگا میکرد.
ممنون از این که این خاطره رو خوندید.

نوشته: علی


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
مریم، همسایه ی حشری 😁
1402/09/14
#زن_چادری #زن_همسایه

سلام به همگی این خاطره مربوط به سه سال پیشه و ماجرای اولین رابطه جنسی جدی منه
اسمم نیما ۲۳ سالمه هنوز سربازی نرفتم… تقریبا بعد از دوره ی دبیرستان با اصرار خودم تنها زندگی می کنم پنج ساله کار میکنم هرچی که دارمو خودم با پول خودم خریدم…
تا سن ۲۰ سالگی اصلا یه بارم جلو یه زن یا دختر لخت نشده بودم اصلا تجربه ای نداشتم فقط خود ارضایی میکردم خیلی هات میشدم…
یه روز وقتی داشتم اسنپ کار می کردم یه سفر واسم اومد که اسم زنه واسم آشنا بود … خودم چون دوست داشتم باهاش بیشتر ارتباط بگیرم قبول کردم…
بعدش دیدم سریع بهم زنگ زد … اونم منو می‌شناخت
سلام و احوالپرسی و این چیزا … بهم گفت راستش یه غذا سفارش داده برم واسش بگیرم ببرم
منم قبول کردم صداش می‌لرزید پشت تلفن انگار همزمان داشت با خودش ور میرفت…
داستان من با این زنه اینکه چطوری شد که اینقدر آشنا شدیم یه خورده طولانیه
اوایل که تازه اومده بودم اون محل تو اون سال … ارتباطم باهاش فقط در حد سلام و احترام بود به مرور … گذشت تا یه مدت گاهی موقع ناهار یا شام واسم غذا می آورد خودش …
من اکثرا از بیرون میخرم ولی یه چندتا چیزو بلدم خودم درست کنم
چندبار منم واسش یه سری چیزا که بلد بودم پختم بردم اونم خوشش اومد و کم کم رابطه ام باهاش صمیمی تر شد …
بعدشم بین زن همسایه های مجتمع یه قرعه کشی راه انداخت منم توش شرکت کردم
هر ماه پول میزاشتیم…
از مشخصاتش بگم… اسمش مریم بود … قدش اندازه‌ی یه وجب از من کوچیکتر بود … البته من قدم خیلی بلند بود 😂
اونم مثل منم لاغر بود تقریبا … یه خانوم چادری بود خودشم منو پسرم صدا میکرد بهم میگفت مامان صداش کنم…
۲۶ سالش بود شوهرش پاسدار نیروی دریایی بود … تو کل اون مدت من فقط یه بار شوهرشو دیدم تو محل … اکثرا دو سه هفته یه بار میومد خونه شون…
یه سری مریم خانوم انقدر باهام راحت شده بود پیج اینستاشو بهم داده بود منم پستاشو نگاه می کردم … عکسای خونگیشو می‌دیدم
اینم درموردش بگم اون موقع فکر کنم ۶-۷ ماه میشد که باردار بود تو اینستا می‌دیدم راجبش استوری میزاشت …
خلاصه من غذا رو بردم واسش به اصرار خودش منو کشوند تو خونه اش
کم خونه اش نرفته بودم ولی هیچ موقع بدون چادر ندیده بودمش
ولی این سری که رفتم تیشرت و شلوارک پاش بود واقعاً هم یه زن حامله رو از نزدیک ندیده بودم… شکمش خیلی بزرگ بود نوکشم عین پستونک بود …
که حس شرم و خجالت من باعث میشد نگاهمو رو بدنش نندازم !
اونم کیف می کرد همیشه از این خجالت من چند بار شده بود ازم تعریف کرده بود
دیگه دیدم موقعیت خوبی نیست اصلا کپ کرده بودم چرا این پیش من انقدر آزاد داره تو خونه می‌چرخه خواستم یه بهونه بیارم برم
بلند که شدم رسیدم دم در واحد دستمو گرفت
اینکه عین زلیخا و یوزارسیف حدود نیم ساعت طول کشید تا منو راضی کرد بماند 😂
صحنه از اونجا یادمه که خوابیده بودم رو مبل مریمم رو زانوهام بود اصرار می‌کرد شلوارمو بکشه پایین آلتمو ببینه …
منم مقاومت میکردم با این همون لحظه آبم تو شلوارم ریخت 😂
دیگه بدتر بود واسم حس خجالت داشتم از اینکه ببینه ارضا شدم
تازه یکمم پشمالو بود پاهام و رونم و دور بر کیرم خیلی بیشتر خجالت داشتم
دیگه انقدر اصرار کرد و گفت… فقط یه دقیقه نگاه میکنم …
دیگه منم قبول کردم
کشید پایین تا رو زانوهام که درجا با شورتم اومد پایین
کیرم نیمه راست افتاد رو رونم …
دور و برشم پر از پشم بود
من که از خجالت داشتم آب میشدم
مریم برعکس من نگاهش کرد یکم و آروم با لبخند گفت… آخی چه کیوته ؟
درجا لباشو گذاشت رونمو بوسید جلو اومد بدنه کیرمو بوس کرد
با نیشخند گفت… ارضا شدی؟
منم از نفس نفس داشتم میمردم گفتم… آره
گفت… بازم میتونی ارضا بشی ؟
سر تکون دادم گفت… نگه دار خودتو یکم کار دارم باهات
کیرمو برداشت گذاشت دهنش
انقد خوب می خورد هی دراز تر میشد …
انقد گنده و سفت شده بود که درد می‌گرفت کیرم
داد بالا تخمامو لیس زد عین سنگ شده بود کیرم
بعد کله اشو گذاشت دهنش و شروع کرد مکیدن که یه لحظه داشت آبم میومد سریع بلند شدم
به زور خودمو نگه داشتم
تیشرتشو در آورد و شلوارکشم کشید پایین و خوابید رو کاناپه…
گفت … پسر چرا اینقدر خجالتی … شلوارتو درآر بیا رو سینه ام…
منم کامل درآوردم از پام و با زانو رفتم رو کاناپه …
سرش رو متکای مبل بود یکم رونمو مالید و گفت… سوتینمو باز کن مگه ممه دوست نداری !؟
منم بدنم می‌لرزید پشت رونم شکم گنده اش بود حواسم بود وزنمو نندازم روش از طرفی سینه هاشم زیر خایه هام …

دست کردم پشتش و گیره های سوتینو باز کردم
آرش و شهوت زن همسایه ساناز
1402/09/21
#زن_همسایه

درود دوستان آرش هستم سال دوم دبیرستان خرداد ماه موقع امتحانات بود پس فردا ریاضی داشتم تمرین حل می کردم که زنگ خونه رو زدن مادرم گفت برو در رو وا کن زن همسایه بود ساناز بیشتر موقع می اومد خونمون 37 ساله زیاد قد نداره سینه هاش گرد و خوشکل کمرتو رفته داره شکم پر پاهای خوش تراش کونش راه میره می‌لرزه نگاه جذاب زنانه داشت پسرش آرین یک سال و نیمش بود شوهرش راننده ترانزیته سینه هاشو چند بار دیدم وقتی به آرین شیر می داد سفید و باحال بود نوکش یکم تیره بود همیشه راحت و ریلکس و آرایش کرده بود وقتی می نشست همیشه دستاشو تو موهای رنگ شدش میکرد سرشو تکون می داد طوری که موهاش و سینه هاش باهم حرکت می کردن خیلی حرکتش باحال بود من کیف می کردم گاهی تو این حالت که نگاش می کردم لبخند ریزی میزد با اینکه کلی دختر دورم بودن و باحاشون لاس می زدم وحال می کردم هیچ کمبودی نداشتم ولی دوست داشتم یبارم شده ساناز و بکنم با من راحت بود گاهی موهامو نوازش می کرد و شونه هامو آروم ماساژ می داد گاهی با نوک انگشتش گوش و صورتمو لمس می کرد کلی کیف می کردم.
صبح فردا ساعت شش نیم با صدای مادرم بیدار شدم داشت با پدرم حرف میزد ماشین مشکلی نداره فقط بنزین بزنم حله داشتم تخت رو مرتب مادرم در اتاقمو زد و اروم باز کرد گفت آرش ما باید بریم ساوه زنگ زدن گفتن عموی بابا فوت کرده صبحونه رو بخور بشین سر درس واسه ناهارت ماکارونی رو گازه فقط مراقب باش نسوزه امشب هم می مونیم دیگه سفارش نکنم ما داریم میریم تا دم در رفتم بابا کلی سفارش که این کار و بکن او کار رو‌ نکن گفتم چشم خیالتون راحت مامان گفت راستی ساناز قرار بود بیاد باهم بریم بازار اومد بهش بگو چی شد بعد از رفتنشون گفتم جوووووون ساناز میاد خونه رو مرتب کردم ظرفا رو شستم دوش گرفتم موهامو سشوار کردم مایوی قرمز پوشیدم با شلوارک سرمه ای تیشرت نویی که مامان بزرگم واسه تولدم خریده بود رو تنم کردم هیجان عجیبی داشتم مشغول درس شدم تا زمان بگذره ولی نمی شد کیرم هی سیخ میشد دستمو میزاشتم روی کیرم چشمامو می بستم بیاد ساناز آروم فشارش می دادم کلی حال می داد.
حدودای ساعت ده زنگ در صدا کرد مثل فنر پریدم رفتم دم در خودمو آروم کردم یه نفس عمیق کشیدم در رو باز کردم آرین بغلش بود گفتم سلام ساناز جون گفت سلام آرش خان مامانت بگو بیاد بازار، مامان رفت ساوه وا چرا ساوه براش تعریف کردم آخی خدا بیامرزدش زود آرین رو از بغلش گرفتم گفتم بفرمایید گفت کار دارم ولی یکم میشینم خستگیم در بره .چادر و روسریشو در آورد و آویزون کرد رو جا لباسی پیراهن مردونه آبی تنش بود که دکمه اولش باز بود سینه هاش از روی پیراهن کاملا معلوم بود دامن پاش بود گفتم بفرمایید جلوی من راه افتاد چشمم روی کونش بود کمرش گودی داشت و کونش برجسته بود بالا و پایین می رفت نشست روی مبل من نشستم روبروش آرین با صورت من بازی می کرد درباره درس و امتحاناتم می پرسید من هم بهش می گفتم . اووووووف آرش جون کولر رو روشن می کنی خیلی گرمه آرین رو گذاشتم روی فرش کولر رو روشن کردم اومدم نشستم دستاشو دو طرف مبل باز کرد سینه های گرد و خوش فرمش نمای باحالی داشت آخیش خنک شدم دستاشو گذاشت تو موهاش چشماشو بست آروم دو بار موهاشو تاب داد بعد سر و بدنشو تکون داد اوییی چه باحال بود سینه هاش لرزید چشماشو باز کرد دید نگاش می کنم لبخند زد گفت آرین بیا ممه ممه ببه آرین چهار دست و پا تن تند رفت طرفش بغلش کرد و کلی نازش داد دگمه پیرهنشو باز کرد سینه سمت چپشو از سوتین در آورد آاااخ چه صحنه ای چشمم روی سینه زوم بود آرین شروع کرد به خوردن گفت چه بویی میاد گفتم ناهارمه برو یه سری بهش بزن نسوزه شعله رو کم کن اومدم گفتم انجام شد دگمه پیرهنو نبسته بود خط سینه هاشو بیرون بود سوتین طوسی رنگش دیده می شد گفت مال من هم انجام شد گفتم مال شما آره دیگه آرین ممه شو خورد خندیدم و گفتم نوشه جونش رفتم آرین رو بغل کردم نشستم کنارش خودمو مشغول بازی باهاش نشون دادم آروم آرنج خودمو میزدم به سینه ساناز کیرم زیر مایو داشت میزد بیرون لمس سینه هاش خیلی بهم حال می داد خودشو کشید طرف منو گفت چیه حسودیت شد نه چرا حسودی آخه آرین شیر خورد تو نخوردی صورتم گر گرفته بود و قرمز شد نگاش کردم با یه چشمک و تکون سر گفت دوست داری بخوری لبام می‌لرزید و چیزی نگفتم من که میدونم تو فکرت چیه خیلی وقته می دونم تو فکر منی خجالت نکش راحت باش یه لبخند زد انگشتشو آورد روی گوشم و اروم لمس میکرد آرین رو گذاشتم روی فرش خودشو بهم چسبوند و با دوتا دستش شروع کرد به قلقلک دادن من خندیدم و خودمو جمع کردم گفت آرش تو چقدر ناز و باحالی با لبخند گفتم جدی دوست داری برات بخورم آره عسل دوست دارم کی بهتر از تو تازه من الان یک هفتست تشنه کیرم واااای چی گفت
آرش و شهوت زن همسایه ساناز (۲)
1402/09/26
#زن_همسایه


لطفاً پا نویس را بخوانید.
از پشت بغلش کردم و گفتم ناهار باهم بخوریم گفت آره عزیزم چرا که نه آروم برگشت با لبخند نگام کرد انگشتشو گذاشت روی لبم و گفت تو امروز یه حال فوق‌العاده بمن دادی فکرشو نمی‌کردم اینقدر روی خودت کنترل داشته باشی و بتونی کامل ارضام کنی سرشو جلو آورد و لبمو بوسید من میرم یکم کار دارم موقع ناهار میام آرین رو بغل کرد رفت طرف در چشمم به کونش بود گرد تپل موقع راه رفتن می‌لرزید 😎
رفتم حموم دوش گرفتم خیلی خوشحال بودم گاییدن ساناز یه کار بزرگ تو زندگیم بود توی دلم گفتم پسر این تازه اولشه .
ظهر که شد رفتم سر کوچه نون تازه گرفتم سالاد درست کردم میزو رو‌چیدم و منتظر اومدنش شدم زنگ در صدا کرد باز کردم سلام ساناز جون . سلام عزیز دلم عشقم اومد تو یه تاپ قرمز با یه دامن تنگ تنش بود دوش گرفته و تر و تازه بود گردن و چاک سینه شونه ها و بازوهای سفیدش توی چشم بود سینه های گرد و باحالش توی اون تاپ می درخشید جلوی من راه افتاد کونش توی اون دامن تنگ سرمه ای گرد و برجسته بود موقع راه رفتن ریتم خوشگلی داشت ساق های سفید و تپلش برق میزد موهاشو هوایی داده بود لبای رژ زدش خوردنی بود لپ های گرد و کرم زدش برق میزد و چشمای خمارش آدمو وسوسه می کرد گفتم پس آرین کو گفت حموم کرد غذاشو خورد و تخت گرفت خوابید.
دستمو گذاشتم رو بازوش صورتمو بردم جلو اووووف چه بوی خوبی
می داد شروع کردم به بوسیدن بازوش با نازگفت اویییییی قلبم چه لبای نرم و داغی داری چه باحال میبوسی آرش آااااخخخخخ حال میده بازوشو بو میکردم و میبوسیدم دستشو بردم بالا و شروع کردم به بوسیدن زیر بازوش زیر بغلش صاف و تمیز بی مو بود چقدر هم خوش بو لبامو بردم زیر بغلش و اروم بوسیدم و شروع کردم به لیس زدن خیلی خوش بو و صاف و تمیز بود بوسش میکردم و با زبون لیس میزدم می گفت جوووون جوووووووون چه حالی میده چقدر باحاله واااای تا حالا نمی دونستم اینقدر کیف میده این کار وااای خدا تمام تنم حشری شد اووووف کوسم خیس شد واااای آرش آااااااخ جوووون چه باحاله . بدنش شل شد و کف هال روی فرش ولو شد دستشو کرد تو موهاش خم شدم و کنارش دراز کشیدم سرمو گذاشتم رو بازوش بغلش کردم بوی خوش تنش دیونم کرد کیرم مثل یه تیکه آهن داغ بود قلبم تند میزد گردش خون رو تو تمام بدنم حس میکردم دستمو گذاشتم روی سینش تنش لرزید سرمو بردم رو چاک پستوناش لبمو گذاشتم روش یه بوس کردم لبمو روی چاکش آروم از بالا به پایین و برعکس میکشیدم وییییی داغو نرمو خوشبو بود دستمو رو گردنش گذاشتم لبامو از چاک سینه هاش کشیدم تا شونه هاش تند تند نفس می کشید لبمو کشیدم روی گردنش سرشو بالا کرد زیر گلوشو میبوسیدمو و لیس میزدم با زبونم از زیر گلوش لیس زدم تا چونش زبونمو کشیدم روی لبش زبونشو در آورد زبون به زبون کردیم زبونمو کشید تو دهنش میک میزد شروع کردم به مکیدن لبش دستشو گذاشت تو موهامو سرمو آروم فشار می داد لباشو میخوردم و خودمو کشیدم روش دوتا دستمو گذاشتم رو گردنش و لباشو می‌خوردم کیرم از روی شلوارکم روی کوسش بود سینه هاش تو بغلم جمع شده بود محکم کمرمو گرفت و فشار میداد خودمو میمالیدم بهش خط کسشو از روی دامنش حس میکردم خیلی داغ شده بود صورتش قرمز شده بود و ملیرزید سرشو عقب برد کمرش تکون میخورد و می‌لرزید کیرمو رو خط کوسش حرکت میدادم لباشو میخوردم با تمام حسم فشار
می دادم یه آه کشید و بی‌حرکت موند بدنش شل شد آروم از روش بلند شدم خودشو کشید طرف راحتی و بهش تکیه داد من سیخ کرده بهش نگاه میکردم گفت آرش جان یه لیوان آب قند بهم بده رفتم براش آوردم لیوان رو تا ته سرکشید یه نگاه به من کرد و با لبخند گفت آخیش حالم جا اومد چقدر خوب به من حال دادی کلی کیف کردم رفتم نشستم روی راحتی با دستام شونه هاشو ماساژ میدادم من داغ بودم و کیرم سیخ از شونه هاش میرفتم رو پستوناش آروم سینه هاشو نوازش می دادم و می مالیدم دستمو بوسید و گفت جوووون چه خوب ماساژ میدی حالم جا میاد دستمو حلقه کردم دور گردنش صورتشو بوسیدم گفت آرش چقدر داغی دستشو گذاشت روی صورتم و گفت تا حالا چند بار به یاد من جق زدی موهاشو بو میکردم بوی خوش موهاشو دوست داشتم زیر گوشش گفتم کلا کم جق میزنم ولی خیلی به یادت بودم سه بارم برات زدم صورتمو فشار داد و گفت جووووون قربونت برم . آرش واقعا منو دوست داری گفتم آره آرش جون توی گوشم بگو دوستم داری بگو ساناز دوستت دارم توی گوشش گفتم ساناز جون دوستت دارم عاشقتم تو عشق منی دستمو گرفت گذاشت روی قلبش گفت ببین چقدر تند میزنه الان دنیا رو به من دادی وقتی به زن از ته قلبت بگی دوستت دارم با تمام وجودش حس می‌کنه حالا بگو کجامو بیشتر دوست داری آروم گفتم سینه هات با کونت اولین بار هم بیاد کونت زدم گفت اووووووف دستم روی قلبش بود و تپش تند قلبشو حس کردم دستمو کشید منو نشوند روی پاش دوتا دستشو گذاشت روی گردن من