عید رویایی با دخترعمه حشری
1401/09/08
#دختر_عمه #خاطرات_نوجوانی
سلام ب دوستان شهوانی من امید هستم ۳۳سالمه
میخوام یه خاطره رو از دوران جوانیم براتون بنویسم قضاوتش با دوستان
اسامی تغییر داده شده ب دلایلی
من سال ۸۷سال سوم دبیرستان بود و چند ماهی بود گوشی خریده بودم و یه عمه دارم ک از یه شهر کوچیک یا بهتره بگم روستا ب شهر اومده بودن ک دو تا دختر داشت ، ک دختر کوچیکه ک اسمش رو میزارم نازنین خیلی حشری بود و دنبال شوهر کردن ،یه رور ک اومدن خونمون چون نمیخواستم باهاشون رو ب رو بشم خودمو زدم ب خواب و نرفتم پیششون ،ولی وقتی نازنین اومد توی اتاق و گوشیمو ور داشت دلم میخواست همونجا بزنم تو گوشش ،ولی چون مثلا خواب بودم هیچ عکس العملی نشون ندادم ،بعد از چند دقیقه ک با گوشی ور رفت گوشیمو گذاشت کنارمو رفت بیرون ،دو ساعتی زیر پتو بودم ک دیدم نمیشه بلند شدم رفتم پیششون احوال پرسی کردم و خودمو مشغول ور رفتن با گوشی کردم، بعد از چند دقیقه دیدم برام پیام اومد شمارش ناشناس بود ،جواب ندادم ،باز پیام داد ،منم نوشتم شما ؟
دیدم نوشته رو ب روت نشستم ،پرهام ریخت ،این شماره منو از کجا اورده ؟بعد کلی پیام دادن گفت ک با گوشیت واسه خودم پیام فرستادم ،
چند ماهی ب پیام دادنهای الکی کذشت و حرف ازدواج رو کشید وسط منم پیچوندمش ک میخوام درس بخونم و از این حرفها ،زیاد ازش خوشم نمیومد چون واقعا دختر پر رو و لج بازی بود ،قیافش و هیکلش بد نبود ولی پر رو و لجوج بود ،
یه روز ک بیرون بودم زنگ زد ک برام خواستگار اومده اگه بعد دانشگاه قول میدی منو بگیری ک جواب رد بدم ،
منم گفتم کسی از اینده خودش خبر نداره
اونم گوشی رو قطع کرد
بعد از چند روز خبر دار شدم ک نامزد کرده چون بعد از اون روز ن زنگ زد ن جواب پیامهامو میداد
،بعد از چند ماه مراسم گرفتن و رفتن سر خونه زندگیشون
شوهرش پسر بدی نبود ،ولی بعد از یه سال معتاد شد و کلا خونه نمیرفت ،
نازنین هم برگشت خونه پدرش و درخواست طلاق داد
دوباره پیام دادن و زنگ زدن شروع شد و دیگه از اون دختر لجوج و پر رو خبری نبود و افسرده شده بود
منم هر کمکی از دستم اومد کوتاهی نکردم و میبردمش بیرون و سعی میکردم کمتر ب شوهرش فکر کنه
کم کم شبا با هم سکس چت میکردیم و خیال بافی
تا چند ماه فرصت پیش نیومد ک با هم تنها باشیم ولی ب هم قول داده بودیم ک فرصت ک شد یه سکس حسابی داشته باشیم
این چند وقت فقط در حد لب بازی و دستمالی کردن بود
دقیقا تعطیلات عید همون سال رفته بودیم دل طبیعت ک خوش بگذرونیم با دوستام بساط مشروبم محیا بود و همه مست و شنگول بودیم ک گوشیم زنگ خورد نازنین بود
گفت زودتر بیا ک دو سه روزی تنهام،از خوشی تو کونم عروسی بود
رفتم خونه دیدم بابا و مامانم نیستن از خواهرم پرسیدم چرا نیستن گفت مادر شوهر عمم فوت کرده رفتن روستا واسه ختم،
سریع پریدم تو حمام و یه دوش گرفتم و رفتم خونه عمم پیش نازی
همین ک رفتم توی خونشون بغلش کردم و همه جاشو بوس میکردم ،مست بودمو با بوی بدنش بدتر مست شدم
مثل وحشی ها لباساشو در اوردم و افتادم ب جونش
کیرم مثل سنگ صفت شده بود و بیضه هام درد گرفته بود
چند ماه بود دنبال همین فرصت بودم
خوابوندمش رو مبل و کیرمو کذاستم رو سوراخش ،
کسش نبض میزد و از من حشری تر بود
عین وحشی ها فشار دادم و تا ته کیرم رو تو کسش کردم نفسش بند اومد و ناخنهاشون فرو کرد توی بدنم
تند تند تلمبه میزدم و اب از اطراف کسش بیرون میمومد
بدنم بی حس بود و اگه ارضا هم شدم نفهمیدم هر چی تلمبه میزدم احساس ارضا شدن بهم دست نداد ،
نمیدونم شاید نیم ساعت یا بیشتر تلمبه زدم و ارضا نشدم و کیرم میخوابید و نازنین با بدبختی دوباره راستش میکرد و سکس میکردیم ،بعد از اینکه حسابی کسشو کردم همونجا لخت خوابم برد
بیدار ک شدم سر درد تخمی گرفته بودم و چشام کاسه خون بود
ساعت دوازده شب بود و گوشیم کلی زنگ خورده بود ،خواهرم زنگ زده بود با عمم
ب عمم زنگ زدم گفت نازنین تنهاست برو ببرش خونه خودتون تا ما بر میگردیم بیچاره نمیدونست ک نازی تا چند ساعت پیش زیر منم اه و ناله میکرده
رفتم دوش گرفتم و نازی رو بردم رفتم خونه خواهرم کلی بارم کرد ک چرا گوشیتو جواب ندادی منم گفتم پیش دوستام بودم و گوشیم سای لنت بوده نشنیدم ،بعد هم عمه گفته برم دنبال نازی
تا سه و چهار صبح بیدار بودیم و قلیون کشیدیمو ورق بازی کردیم ،
بعد هر کدوم یه گوشه خوابمون برد
ساعت دوازده بیدار شدم نازی بیدار شده بودو نهار درست کرده بود و خواهرم هنوز خواب بود
رفتم اشپزخونه و از پشت ب نازی چسیبیدم و دستمو گذاشتم رو کسش کسش باد کرده بودو ابدار بود در گوشش گفتم نهار خوردیم بگو باید برم خونه لباس بیارم تا بریم عشق و حال کنیم
1401/09/08
#دختر_عمه #خاطرات_نوجوانی
سلام ب دوستان شهوانی من امید هستم ۳۳سالمه
میخوام یه خاطره رو از دوران جوانیم براتون بنویسم قضاوتش با دوستان
اسامی تغییر داده شده ب دلایلی
من سال ۸۷سال سوم دبیرستان بود و چند ماهی بود گوشی خریده بودم و یه عمه دارم ک از یه شهر کوچیک یا بهتره بگم روستا ب شهر اومده بودن ک دو تا دختر داشت ، ک دختر کوچیکه ک اسمش رو میزارم نازنین خیلی حشری بود و دنبال شوهر کردن ،یه رور ک اومدن خونمون چون نمیخواستم باهاشون رو ب رو بشم خودمو زدم ب خواب و نرفتم پیششون ،ولی وقتی نازنین اومد توی اتاق و گوشیمو ور داشت دلم میخواست همونجا بزنم تو گوشش ،ولی چون مثلا خواب بودم هیچ عکس العملی نشون ندادم ،بعد از چند دقیقه ک با گوشی ور رفت گوشیمو گذاشت کنارمو رفت بیرون ،دو ساعتی زیر پتو بودم ک دیدم نمیشه بلند شدم رفتم پیششون احوال پرسی کردم و خودمو مشغول ور رفتن با گوشی کردم، بعد از چند دقیقه دیدم برام پیام اومد شمارش ناشناس بود ،جواب ندادم ،باز پیام داد ،منم نوشتم شما ؟
دیدم نوشته رو ب روت نشستم ،پرهام ریخت ،این شماره منو از کجا اورده ؟بعد کلی پیام دادن گفت ک با گوشیت واسه خودم پیام فرستادم ،
چند ماهی ب پیام دادنهای الکی کذشت و حرف ازدواج رو کشید وسط منم پیچوندمش ک میخوام درس بخونم و از این حرفها ،زیاد ازش خوشم نمیومد چون واقعا دختر پر رو و لج بازی بود ،قیافش و هیکلش بد نبود ولی پر رو و لجوج بود ،
یه روز ک بیرون بودم زنگ زد ک برام خواستگار اومده اگه بعد دانشگاه قول میدی منو بگیری ک جواب رد بدم ،
منم گفتم کسی از اینده خودش خبر نداره
اونم گوشی رو قطع کرد
بعد از چند روز خبر دار شدم ک نامزد کرده چون بعد از اون روز ن زنگ زد ن جواب پیامهامو میداد
،بعد از چند ماه مراسم گرفتن و رفتن سر خونه زندگیشون
شوهرش پسر بدی نبود ،ولی بعد از یه سال معتاد شد و کلا خونه نمیرفت ،
نازنین هم برگشت خونه پدرش و درخواست طلاق داد
دوباره پیام دادن و زنگ زدن شروع شد و دیگه از اون دختر لجوج و پر رو خبری نبود و افسرده شده بود
منم هر کمکی از دستم اومد کوتاهی نکردم و میبردمش بیرون و سعی میکردم کمتر ب شوهرش فکر کنه
کم کم شبا با هم سکس چت میکردیم و خیال بافی
تا چند ماه فرصت پیش نیومد ک با هم تنها باشیم ولی ب هم قول داده بودیم ک فرصت ک شد یه سکس حسابی داشته باشیم
این چند وقت فقط در حد لب بازی و دستمالی کردن بود
دقیقا تعطیلات عید همون سال رفته بودیم دل طبیعت ک خوش بگذرونیم با دوستام بساط مشروبم محیا بود و همه مست و شنگول بودیم ک گوشیم زنگ خورد نازنین بود
گفت زودتر بیا ک دو سه روزی تنهام،از خوشی تو کونم عروسی بود
رفتم خونه دیدم بابا و مامانم نیستن از خواهرم پرسیدم چرا نیستن گفت مادر شوهر عمم فوت کرده رفتن روستا واسه ختم،
سریع پریدم تو حمام و یه دوش گرفتم و رفتم خونه عمم پیش نازی
همین ک رفتم توی خونشون بغلش کردم و همه جاشو بوس میکردم ،مست بودمو با بوی بدنش بدتر مست شدم
مثل وحشی ها لباساشو در اوردم و افتادم ب جونش
کیرم مثل سنگ صفت شده بود و بیضه هام درد گرفته بود
چند ماه بود دنبال همین فرصت بودم
خوابوندمش رو مبل و کیرمو کذاستم رو سوراخش ،
کسش نبض میزد و از من حشری تر بود
عین وحشی ها فشار دادم و تا ته کیرم رو تو کسش کردم نفسش بند اومد و ناخنهاشون فرو کرد توی بدنم
تند تند تلمبه میزدم و اب از اطراف کسش بیرون میمومد
بدنم بی حس بود و اگه ارضا هم شدم نفهمیدم هر چی تلمبه میزدم احساس ارضا شدن بهم دست نداد ،
نمیدونم شاید نیم ساعت یا بیشتر تلمبه زدم و ارضا نشدم و کیرم میخوابید و نازنین با بدبختی دوباره راستش میکرد و سکس میکردیم ،بعد از اینکه حسابی کسشو کردم همونجا لخت خوابم برد
بیدار ک شدم سر درد تخمی گرفته بودم و چشام کاسه خون بود
ساعت دوازده شب بود و گوشیم کلی زنگ خورده بود ،خواهرم زنگ زده بود با عمم
ب عمم زنگ زدم گفت نازنین تنهاست برو ببرش خونه خودتون تا ما بر میگردیم بیچاره نمیدونست ک نازی تا چند ساعت پیش زیر منم اه و ناله میکرده
رفتم دوش گرفتم و نازی رو بردم رفتم خونه خواهرم کلی بارم کرد ک چرا گوشیتو جواب ندادی منم گفتم پیش دوستام بودم و گوشیم سای لنت بوده نشنیدم ،بعد هم عمه گفته برم دنبال نازی
تا سه و چهار صبح بیدار بودیم و قلیون کشیدیمو ورق بازی کردیم ،
بعد هر کدوم یه گوشه خوابمون برد
ساعت دوازده بیدار شدم نازی بیدار شده بودو نهار درست کرده بود و خواهرم هنوز خواب بود
رفتم اشپزخونه و از پشت ب نازی چسیبیدم و دستمو گذاشتم رو کسش کسش باد کرده بودو ابدار بود در گوشش گفتم نهار خوردیم بگو باید برم خونه لباس بیارم تا بریم عشق و حال کنیم
انتقام از دخترعمه
1401/10/01
#انتقام #دختر_عمه #مرد_متاهل
باسلام خدمت عزیزان دوتا نوشته قبلیم باهمسر خوبم بود این یکی با دختر عمم بوده که به تازگی اتفاق افتاد
جریان برمیگرده به دوران بچگیم حدود ۲۵سال پیش که من ۷سالم بود قبلنا رفت آمد زیاد بود بین فامیل ما هم خونه عمه خودمون رفت و آمد داشتیم
دخترعمه ما که هم سن ما هم بود بازی میکردیم و خواهران من باخواهرای اون که بزرگتر بودن بازی میکردن از یه قل دوقولو گرفته تا بازی های منچ و از این بازیهای اون زمان ما هم چون هم سن بودیم دنبال بازی تو حیاط خونه
یه روز برحسب عادت دسشویی گرفت و من تابخام برم دسشویی تو حیاط شلوارمو کشیدم پایین و کنار دیوار خودمو راحت کردم. این وقتی این مساله رو دید به۱دقیقه نرسیده کف دست همه گذاشت ولی یه جور دیگه که پسر داییم اونجا رو به من نشون داده تا ۱هفته کتک بود میخوردم و بعد اون قضیه هروقت خانواده میخواستن برن اونجا من میرفتم خونه خالم و با پسرخالم فوتبال و هفت سنگ بازی کردن میگذشت
سالها گذشت و من بزرگتر شدم خیلیها از دنیا رفتن مثل پدربزرگ مادر بزرگ عموها و دیدن ما تو مراسم عزا یاعروسی اونم در حد چند دقیقه احوال پرسی میگذشت ولی هروقت میدیدمش حس انتقام ازش داشتم اینم بگم کمپلت دخترایی بودن که چفت و بست نداره دهنشون و تا دلتون بخاد حرف در بیارن
گذشت تا ما متاهل شدیم و اونا هم دعوت اومدن عروسی و عمه ماهم فکر میکرد که ما قراره دختر اونو بگیریم و تو مراسم فقط اخم بود که جمع نمیشد از صورتش تا اینکه دختر اونم عروسی کرد و بعد از یک سال عید بعد از کرونا اومدن برای عید دیدنی و خونه ما هم اومدن و از اونجایی که خیلی فضول تشریف دارن تو اتاق خواب و همه جای خونه به بهانه دیدن وسایل خونه سرک کشیدن بماند که خانوم ما هم بدش اومد از این حرکات و شام موندن بعد از شام هم رفتن دوستانی که نوشته هام رو دنبال میکنن میدونن شغل من تهیه لوازم خودروهای کلاسیک هست و این رو تو فامیل میدونن و شوهر این دخترعمه ما هم کلاسیک باز ولی نه در حد حرفه ای فقط دوست داره سوار بشه
یه روز به من زنگ زد وگفت که به ماشین براش پیداکنم و اون بخره من هم براش یدونه تو دستمون داشتیم و براش بردیم ناهار که خونشون مارو نگه داشتن دختر عمه ما تازه اونجا دیدیم عجب هلویی شده متوجه نمیکردیم سینه هایی م بزرگ شاید۹۰سایز و زیاد هم شل و آویزون نبود چون بچه دار نمیشدن و ایراد از شوهره بود بعد ها فهمیدیم کونم قلمبه با رونهای تپل
یاد انتقام هم منو ول نمیکرد گفتم باید اینو کاری که نکردم بچگیهام و تهمتی که بهم زد و کتکی که به ناحق خوردم اینجا تلافی کنم شماره منو شوهرش داشت ولی نمیشد شمارشو بگیرم یا اون بخاد یه روز پیامکی برام اومد احوال پرسی که منم اون نشناختم ولی خودشو معرفی کرد و بهانه شد برای من
اوایل باشک وتردید جواب پیامش رو میدادم چون یکبار تجربه داشتم آش نخورده اونم بچه بودم الان اگه چیزی میشد که مصیبت بود شوهرش بخاطر لوازم خودرو بامن صمیمی شده بود یه روز بهم پیشنهاد داد بریم باغشون تاکستان قزوین ما هم با خانواده در جریان گذاشتیم پاییز بود راه افتادیم وقتی رسیدیم اون چیزی که تو فکرمون بود از باغ به کلی بهم ریخت یه خونه باغ قدیمی از اینا که کرسی دارن وسقف چوبی خلاصه وسایل پیاده کردیم و زنا مشغول درست کردن شام شدن ماهم یه گشتی تو باغ زدیم واز اینکه چرابچه دار نمیشن حرف زدیم اونجا بازار بدبختی از زبونش کشیدم که کیرش کوچیکه وبااینکه آزمایش دادن اسپرم هم ضعیفه بهش گفتم الان هزار راه هست برای بچه دارشدن گفت دختر عمه راضی نمیشه خلاصه برگشتیم و شام خوردیم کرسی راه انداختیم من وخانومم یه طرف کرسی بابامون خوابیدیم اونا هم یه طرف دیدین آدم یجا میره برای اولین بار دوست داره سکس ونه ماهم زیر کرسی گرم از این کرسیها که روی تنور میذارن توش زغال میریزن نه کرسی های امروزی با اشاره به خانومم اونم مثل اینکه طالب باشه یواش شلوارشو کشید پایین ویه سکس آروم که آخرش بعداز۵دقیقه تموم شد وآبمو لای کونم زنم ریختم وبعد از نیم ساعت یکی یکی برای شستن خودمون رفتین دسشویی حیات فرداش بعد از صبحونه شوهر دختر عمه ما برای خرید رفت تاکستان ومنم تو باغ نشستم وسرگرم درست کردن آتیش برای قلیون شدم زنم تو خونه مشغول پوست کندن سیب زمینی شد ودخترعمم آوند بیرون وسرحرف باز کردن چه خبر وازاین حرفا منم گفتم شکر خوبه که یهو گفت دیشب خوش گذشت منم از همه جا بیخبر گفتم آره خوبه خونه قدیمی کرسی حال وهوای دیگه داره که گفت اونو نمیگم بازنت حال داد زیر کرسی منم یهو جا خوردم باخنده گفت بیدار بوده وشنیده صدای پچ پچ رو منم گفتم بهش خب توهم برو به همه بگو بلدی که دهنت چفت وبست نداره بعدشم زنمه که گفت چرابگم دهن لقم مگه یهو گفتم آره از بچگی بودی که یادش آوردم اونم گفت بچه بودم نمیدونستم فکر میکردم بده بهش گفتم خب مگه الان میدونی خوبه که گفت آره خوبه الان میفهمه
1401/10/01
#انتقام #دختر_عمه #مرد_متاهل
باسلام خدمت عزیزان دوتا نوشته قبلیم باهمسر خوبم بود این یکی با دختر عمم بوده که به تازگی اتفاق افتاد
جریان برمیگرده به دوران بچگیم حدود ۲۵سال پیش که من ۷سالم بود قبلنا رفت آمد زیاد بود بین فامیل ما هم خونه عمه خودمون رفت و آمد داشتیم
دخترعمه ما که هم سن ما هم بود بازی میکردیم و خواهران من باخواهرای اون که بزرگتر بودن بازی میکردن از یه قل دوقولو گرفته تا بازی های منچ و از این بازیهای اون زمان ما هم چون هم سن بودیم دنبال بازی تو حیاط خونه
یه روز برحسب عادت دسشویی گرفت و من تابخام برم دسشویی تو حیاط شلوارمو کشیدم پایین و کنار دیوار خودمو راحت کردم. این وقتی این مساله رو دید به۱دقیقه نرسیده کف دست همه گذاشت ولی یه جور دیگه که پسر داییم اونجا رو به من نشون داده تا ۱هفته کتک بود میخوردم و بعد اون قضیه هروقت خانواده میخواستن برن اونجا من میرفتم خونه خالم و با پسرخالم فوتبال و هفت سنگ بازی کردن میگذشت
سالها گذشت و من بزرگتر شدم خیلیها از دنیا رفتن مثل پدربزرگ مادر بزرگ عموها و دیدن ما تو مراسم عزا یاعروسی اونم در حد چند دقیقه احوال پرسی میگذشت ولی هروقت میدیدمش حس انتقام ازش داشتم اینم بگم کمپلت دخترایی بودن که چفت و بست نداره دهنشون و تا دلتون بخاد حرف در بیارن
گذشت تا ما متاهل شدیم و اونا هم دعوت اومدن عروسی و عمه ماهم فکر میکرد که ما قراره دختر اونو بگیریم و تو مراسم فقط اخم بود که جمع نمیشد از صورتش تا اینکه دختر اونم عروسی کرد و بعد از یک سال عید بعد از کرونا اومدن برای عید دیدنی و خونه ما هم اومدن و از اونجایی که خیلی فضول تشریف دارن تو اتاق خواب و همه جای خونه به بهانه دیدن وسایل خونه سرک کشیدن بماند که خانوم ما هم بدش اومد از این حرکات و شام موندن بعد از شام هم رفتن دوستانی که نوشته هام رو دنبال میکنن میدونن شغل من تهیه لوازم خودروهای کلاسیک هست و این رو تو فامیل میدونن و شوهر این دخترعمه ما هم کلاسیک باز ولی نه در حد حرفه ای فقط دوست داره سوار بشه
یه روز به من زنگ زد وگفت که به ماشین براش پیداکنم و اون بخره من هم براش یدونه تو دستمون داشتیم و براش بردیم ناهار که خونشون مارو نگه داشتن دختر عمه ما تازه اونجا دیدیم عجب هلویی شده متوجه نمیکردیم سینه هایی م بزرگ شاید۹۰سایز و زیاد هم شل و آویزون نبود چون بچه دار نمیشدن و ایراد از شوهره بود بعد ها فهمیدیم کونم قلمبه با رونهای تپل
یاد انتقام هم منو ول نمیکرد گفتم باید اینو کاری که نکردم بچگیهام و تهمتی که بهم زد و کتکی که به ناحق خوردم اینجا تلافی کنم شماره منو شوهرش داشت ولی نمیشد شمارشو بگیرم یا اون بخاد یه روز پیامکی برام اومد احوال پرسی که منم اون نشناختم ولی خودشو معرفی کرد و بهانه شد برای من
اوایل باشک وتردید جواب پیامش رو میدادم چون یکبار تجربه داشتم آش نخورده اونم بچه بودم الان اگه چیزی میشد که مصیبت بود شوهرش بخاطر لوازم خودرو بامن صمیمی شده بود یه روز بهم پیشنهاد داد بریم باغشون تاکستان قزوین ما هم با خانواده در جریان گذاشتیم پاییز بود راه افتادیم وقتی رسیدیم اون چیزی که تو فکرمون بود از باغ به کلی بهم ریخت یه خونه باغ قدیمی از اینا که کرسی دارن وسقف چوبی خلاصه وسایل پیاده کردیم و زنا مشغول درست کردن شام شدن ماهم یه گشتی تو باغ زدیم واز اینکه چرابچه دار نمیشن حرف زدیم اونجا بازار بدبختی از زبونش کشیدم که کیرش کوچیکه وبااینکه آزمایش دادن اسپرم هم ضعیفه بهش گفتم الان هزار راه هست برای بچه دارشدن گفت دختر عمه راضی نمیشه خلاصه برگشتیم و شام خوردیم کرسی راه انداختیم من وخانومم یه طرف کرسی بابامون خوابیدیم اونا هم یه طرف دیدین آدم یجا میره برای اولین بار دوست داره سکس ونه ماهم زیر کرسی گرم از این کرسیها که روی تنور میذارن توش زغال میریزن نه کرسی های امروزی با اشاره به خانومم اونم مثل اینکه طالب باشه یواش شلوارشو کشید پایین ویه سکس آروم که آخرش بعداز۵دقیقه تموم شد وآبمو لای کونم زنم ریختم وبعد از نیم ساعت یکی یکی برای شستن خودمون رفتین دسشویی حیات فرداش بعد از صبحونه شوهر دختر عمه ما برای خرید رفت تاکستان ومنم تو باغ نشستم وسرگرم درست کردن آتیش برای قلیون شدم زنم تو خونه مشغول پوست کندن سیب زمینی شد ودخترعمم آوند بیرون وسرحرف باز کردن چه خبر وازاین حرفا منم گفتم شکر خوبه که یهو گفت دیشب خوش گذشت منم از همه جا بیخبر گفتم آره خوبه خونه قدیمی کرسی حال وهوای دیگه داره که گفت اونو نمیگم بازنت حال داد زیر کرسی منم یهو جا خوردم باخنده گفت بیدار بوده وشنیده صدای پچ پچ رو منم گفتم بهش خب توهم برو به همه بگو بلدی که دهنت چفت وبست نداره بعدشم زنمه که گفت چرابگم دهن لقم مگه یهو گفتم آره از بچگی بودی که یادش آوردم اونم گفت بچه بودم نمیدونستم فکر میکردم بده بهش گفتم خب مگه الان میدونی خوبه که گفت آره خوبه الان میفهمه
فتیش و سکس با دختر عمم
1401/10/03
#فتیش #دختر_عمه
دختر عمم همیشه لباس های تنگ و بدن نما میپوشه که منو تحریک کنه. هر دفعه مهمونی که میریم جلوی من بدون جوراب میاد و منو تحریک میکنه.
من چند وقتی بود که میخواستم یه جا گیرش بیارم و بهش پیشنهاد سکس بدم ولی خب میگفتم فامیلم هست و اینا.
خلاصه چند ماه گذشت و مامانش به من گفت که دختر عمم امتحان زبان داره و ازم خواست بیام بهش درس بدم. منم قبول کردم و اومدم خونشون.
عمم شب مهمون داشتن, به خاطر همین رفته بود خرید و کسی غیر از دختر عمم خونه نبود.
من و دختر عمم با هم نشستیم زبان خوندن ولی دیدم دراز کشیده جلوی من و داری پی در پی ناز میکنه و به درس گوش نمیده.
یه لباس تنگ هم پوشیده بود. زیر لباسش هیچی نبود. نوک سینه هاش سیخ شده معلوم بود.
منم دیگه تحملم به یه حدی رسید و بهش پیشنهاد دادم که با هم سکس کنیم.
دختر عمم هم که از خدا خواسته, قبول کرد.
رفت روی مبل نشست و جورابشو درآورد و بهم گفت, به خاطر تو 1 هفته هست همین جوراب رو میپوشم. (نامرد میدونست پاهای بودار و عرقی دوس دارم). اول پاشو ارو ارو بو کردم. فوق العاده بو میداد. بعدش با زبونم شروع کردم به تف مالی و لیسیدن پاهاش. بعد از اون رفتم سراغ اون یکی پاش. اونم همینجوری بو میداد. این یکی پارو شروع کردم به لیسیدن که دیدم دختر عمم خودش اون یکی پا رو داره میلیسه که منو تحریک کنه.
منم مثل دیوانه ها انگشتا و کف پاشو پی در پی لیس میزدم و بو میکشیدم.
بعد از اون دیدم کیرم سیخه سیخ شده, داره شورتمو پاره میکنه!
سریع بلند شدم شلوارشو درآوردم. پاهای خیسشو جمع کردم و بهش گفتم بو کن و لیس بزن پاهاتو. در همین حال کیرمو درآوردم و آروم فرو کردم تو کونش. سوراخ کونش یه ذره گشاد بود. (معلوم بود قبلا خیاری چیزی میکرده توش)
یواش یواش سر کیرم رفت تو کونش. یکی دو بار سرشو کردم و درآوردم. دیدم سرش خیس شده (کثیف شده). خواستم برم دستمال بیارم که تمیز کنم دختر عمم گفت الان بکن منو بعدش خودم برات تمیز میکنم. منو محکم بغل کردم و دم گوشم گفت کونمو جر بده.
منم بی رحمانه تا ته کردم داخل و شروع کردم به تلمبه زدن. بعد 30 دقیقه دیدم دختر عمم سرخ شده و عرق کرده.
لباسشو دراوردم و دستشو دادم بالا. وای! بوی زیربغلش منو دیوونه میکرد.
شدت تلمبه رو بیشتر کردم و در همین لحظه زیربغلشو میخوردم. اونم که داشت دیوونه میشد پی در پی اه و ناله میکرد.
بعد 10 دقیقه من حس کردم آبم داره میاد, خواستم دربیارم که بریزم روش, دختر عمم نذاشت و گفت بریز تو کونم.
منم هر چی داشتم خالی کردم تو کونش و تا کیرم بخوابه یواش یواش تلمبه میزدم تا کیرم آب کیری بشه.
بعدش کیرمو دراودرم و دراز کشیدم رو زمین. دختر عمم اومد کنارم و کیرمو گرفت. کیرم هم آب کیری شده بود و هم آب کون دختر عمم یه ذره کیرمو مرطوب کرده بود (یه سری بخش ها قهوه ای شده بود روی کیرم)
مثل وحشی ها کل کیرو گذاشت دهنش و هرچی آب و اینا بود میک زد. آخرشم با زبون کل دور و بر و سر کیرمو تمیز کرد.
بعد از اون رفت سر و صورتشو شست و کنارم نشست. یه ذره با هم زبان کار کردیم. بعد چند لحظه وسط درس دیدم بهم میگه برای فردا اوکی هستم که دوستاشو بیاره خونه من یا نه؟
من گفتم برای چی؟
گفتش دو تا دوست دیگه داره که اونا هم دنبال یکی هستن که پاها و زیربغلشونو بلیسه و سکس داشته باشن. همشون هم کلاس دهم بودن.
منم گفتم فردا بعد از ظهر میام دنبالتون.
خلاصه فردا شد و با ماشین رفتم دنبال دختر عمم و دوستاش. دو تا دوستاش تپل بودن و لباساشون عرقی بود (از بس هوا گرم بود)
منم بردمشون خونه. گفتم دخترا به ترتیب روی مبل بشینین. به ترتیب نشستن و منم شروع کردم پاهای تکتکشون رو لیسیدن. پاهاشون بو میداد و منم حال میکردم. بعد از فتیش پا بهشون گفتم برن روی تخت.
2 تا تپل و دخترعمم روی تخت بودن. یکی از اون تپل های سبزه رو گفتم بشینه رو صورتم که کس و کونشو بخورم. دختر عمم رو گفتم بشینه رو کیرم که بکنمش و اون یکی تپل رو گفتم که تخم هامو لیس بزنه و با اینی که دارم کونشو میخورم شیفتی عوض کنن.
1 ساعت رو تخت با این 3 تا کس راهنمایی سکس داشتم. کیرم خیس شده بود و شاش داشتم بد جور. دیدم دختر عمم داره هلاک میشه و کونش کیرمو خیس کرده بود.
دیگه گفتم نمیتونم و کیرمو کشیدم بیرون. از یه طرف یه دو تا کس پی در پی شیفت عوض میکنن و دارم آب کس میخورم. از یه طرف هم دختر عمم داره رو کیرم سواری میره.
بلند شدم بردشمون داخل حموم.
کیرم رو دادن دهن اون دو تا دختر تپل. بعد از اینکه کیرو تمیز کردن دختر عمم رو نشوندم کنارشون و گفتم دهنتونو باز کنین و شروع کردم به شاشیدن.
1401/10/03
#فتیش #دختر_عمه
دختر عمم همیشه لباس های تنگ و بدن نما میپوشه که منو تحریک کنه. هر دفعه مهمونی که میریم جلوی من بدون جوراب میاد و منو تحریک میکنه.
من چند وقتی بود که میخواستم یه جا گیرش بیارم و بهش پیشنهاد سکس بدم ولی خب میگفتم فامیلم هست و اینا.
خلاصه چند ماه گذشت و مامانش به من گفت که دختر عمم امتحان زبان داره و ازم خواست بیام بهش درس بدم. منم قبول کردم و اومدم خونشون.
عمم شب مهمون داشتن, به خاطر همین رفته بود خرید و کسی غیر از دختر عمم خونه نبود.
من و دختر عمم با هم نشستیم زبان خوندن ولی دیدم دراز کشیده جلوی من و داری پی در پی ناز میکنه و به درس گوش نمیده.
یه لباس تنگ هم پوشیده بود. زیر لباسش هیچی نبود. نوک سینه هاش سیخ شده معلوم بود.
منم دیگه تحملم به یه حدی رسید و بهش پیشنهاد دادم که با هم سکس کنیم.
دختر عمم هم که از خدا خواسته, قبول کرد.
رفت روی مبل نشست و جورابشو درآورد و بهم گفت, به خاطر تو 1 هفته هست همین جوراب رو میپوشم. (نامرد میدونست پاهای بودار و عرقی دوس دارم). اول پاشو ارو ارو بو کردم. فوق العاده بو میداد. بعدش با زبونم شروع کردم به تف مالی و لیسیدن پاهاش. بعد از اون رفتم سراغ اون یکی پاش. اونم همینجوری بو میداد. این یکی پارو شروع کردم به لیسیدن که دیدم دختر عمم خودش اون یکی پا رو داره میلیسه که منو تحریک کنه.
منم مثل دیوانه ها انگشتا و کف پاشو پی در پی لیس میزدم و بو میکشیدم.
بعد از اون دیدم کیرم سیخه سیخ شده, داره شورتمو پاره میکنه!
سریع بلند شدم شلوارشو درآوردم. پاهای خیسشو جمع کردم و بهش گفتم بو کن و لیس بزن پاهاتو. در همین حال کیرمو درآوردم و آروم فرو کردم تو کونش. سوراخ کونش یه ذره گشاد بود. (معلوم بود قبلا خیاری چیزی میکرده توش)
یواش یواش سر کیرم رفت تو کونش. یکی دو بار سرشو کردم و درآوردم. دیدم سرش خیس شده (کثیف شده). خواستم برم دستمال بیارم که تمیز کنم دختر عمم گفت الان بکن منو بعدش خودم برات تمیز میکنم. منو محکم بغل کردم و دم گوشم گفت کونمو جر بده.
منم بی رحمانه تا ته کردم داخل و شروع کردم به تلمبه زدن. بعد 30 دقیقه دیدم دختر عمم سرخ شده و عرق کرده.
لباسشو دراوردم و دستشو دادم بالا. وای! بوی زیربغلش منو دیوونه میکرد.
شدت تلمبه رو بیشتر کردم و در همین لحظه زیربغلشو میخوردم. اونم که داشت دیوونه میشد پی در پی اه و ناله میکرد.
بعد 10 دقیقه من حس کردم آبم داره میاد, خواستم دربیارم که بریزم روش, دختر عمم نذاشت و گفت بریز تو کونم.
منم هر چی داشتم خالی کردم تو کونش و تا کیرم بخوابه یواش یواش تلمبه میزدم تا کیرم آب کیری بشه.
بعدش کیرمو دراودرم و دراز کشیدم رو زمین. دختر عمم اومد کنارم و کیرمو گرفت. کیرم هم آب کیری شده بود و هم آب کون دختر عمم یه ذره کیرمو مرطوب کرده بود (یه سری بخش ها قهوه ای شده بود روی کیرم)
مثل وحشی ها کل کیرو گذاشت دهنش و هرچی آب و اینا بود میک زد. آخرشم با زبون کل دور و بر و سر کیرمو تمیز کرد.
بعد از اون رفت سر و صورتشو شست و کنارم نشست. یه ذره با هم زبان کار کردیم. بعد چند لحظه وسط درس دیدم بهم میگه برای فردا اوکی هستم که دوستاشو بیاره خونه من یا نه؟
من گفتم برای چی؟
گفتش دو تا دوست دیگه داره که اونا هم دنبال یکی هستن که پاها و زیربغلشونو بلیسه و سکس داشته باشن. همشون هم کلاس دهم بودن.
منم گفتم فردا بعد از ظهر میام دنبالتون.
خلاصه فردا شد و با ماشین رفتم دنبال دختر عمم و دوستاش. دو تا دوستاش تپل بودن و لباساشون عرقی بود (از بس هوا گرم بود)
منم بردمشون خونه. گفتم دخترا به ترتیب روی مبل بشینین. به ترتیب نشستن و منم شروع کردم پاهای تکتکشون رو لیسیدن. پاهاشون بو میداد و منم حال میکردم. بعد از فتیش پا بهشون گفتم برن روی تخت.
2 تا تپل و دخترعمم روی تخت بودن. یکی از اون تپل های سبزه رو گفتم بشینه رو صورتم که کس و کونشو بخورم. دختر عمم رو گفتم بشینه رو کیرم که بکنمش و اون یکی تپل رو گفتم که تخم هامو لیس بزنه و با اینی که دارم کونشو میخورم شیفتی عوض کنن.
1 ساعت رو تخت با این 3 تا کس راهنمایی سکس داشتم. کیرم خیس شده بود و شاش داشتم بد جور. دیدم دختر عمم داره هلاک میشه و کونش کیرمو خیس کرده بود.
دیگه گفتم نمیتونم و کیرمو کشیدم بیرون. از یه طرف یه دو تا کس پی در پی شیفت عوض میکنن و دارم آب کس میخورم. از یه طرف هم دختر عمم داره رو کیرم سواری میره.
بلند شدم بردشمون داخل حموم.
کیرم رو دادن دهن اون دو تا دختر تپل. بعد از اینکه کیرو تمیز کردن دختر عمم رو نشوندم کنارشون و گفتم دهنتونو باز کنین و شروع کردم به شاشیدن.
سکس با دختر عمه تو دل طبیعت
1401/10/23
#سفر #دختر_عمه #طبیعت
سلام خوبین این اولین داستان ک میزارم
((زمان داستان تعطیلات عید سال ۱۴۰۱))
من محمدرضام و ۲۶ سالمه قد 185 وزنم85 کیرم ن زیاد بزرگ نه زیاد کوتاه متناسبه و پوستمم ک سفیده
داستان از اونجایی شروع شد ک فهمیدم دختر عمم مریم رو من کراش زده و ب رو خودم نمیاوردم البته منم زیاد ازش خوشم نمیومد چون علاقه ای ب دختر های قد کوتاه ندارم دختر باس قد بلند و تپل باشه از نظر من
مریم قدش بین 140تا 150 بود ممه هاش بد نبود و پوستش سبزه اس
شنیده بودم ک سبزه ها شهوت بیشتری دارن اما نه تا این حد
عیدشد و من باس میرفتم در طبیعت یه جا میگرفتم واسه خانواده و مامانم هرچی وسیله بود و ماشین من جا داشت گذاشت و منم چندتا عرق دستی گرفته بودم رو بزور غلافی برداشتم و اولین نفراتی ک اومدن خانواده ای عمم بود ک شانس من چادر مسافرتیشون تو جاب جایی خونه شون سوخته بود و یادشون رفته بود ک گفتم اشکال نداره چادر ما ۱۸ نفره اس
عصر شد خانواده خواهرم بزرگم اومد و اتیش براه و ماشین منم ک سیستم خفن گذاشته بودم روش ک شروع کردم ب خوردن عرق من میخورم ک شنگول بشم و سر حال بشم
اخرای شب بود ک همه اومدن و شلوغ شد و گذشت و ساعت ۳.۳۰ اینا بود خوابم گرفت و رفتم دراز کشیدم تو خواب بیداری بودم متوجه نشدم که کی همه اومدن تو چادر من گوشه بودم ک متوجه شدم که دختر عمم کنارم دارز کشیده رفتم ب پهلوی اونم برگشت ب کمر سعی داشتم بخوابم ک متوجه شدم دستش رو از زیر پتو من رد کرده و داره با شلوارم ور میره بیخیالش شدم ک دیدم دستش رف تو شلوارم و کیرمو گرفت و شروع کرد ب مالیدن اون لحظه خواب از سرم مثل چی پرید . پیش خودم داره چیکار میکنه
هر کاری ک جلوی کیرم بگیرم شق نشه فایده نداشت لامصب دستش خیلی نرم بود دیدم دستشو دراورد بعد از چند ثانیه دوباره کرد تو شلوارم ک فهمیدم ک دستش با توف خیس کرده دستشو لامصب بعد از یه ۱ دقیقه شق درد گرفته بودم دستشو گرفتم فشار دادم و تندترش کردم ک ابم بیاد شر نشه برامون فایده نداشت
از اون شبای بود ک قفل کرده بودم و ابم حالا حالاها نمیاد
پتومو انداختم روش لباسشو کشیدم ک بیا نزدیکم لحظه ای ک چسبید بهم درجا دسمو از زیر پیراهنش رد کردم ممه هاشو گرفتم و از پشت کیرمو هی میمالیدم ک کونش و خیلی اهسته سرمو بردم نزدیک گردنش و شروع کردم ب لیس زدن
بعد از ۲ دقیقه دسمو دراروم ببینم شلوارش چطوری ک دیدم از اون راحتی هاس گفتم ایول دسمو توف ک فقط خیس بشه ب جز انگشت کوچیکم ک ببینم اگه کسش خیس شده باشه اونو بمالم ب سوراخ کونش همینطور هم شد کسش شروع کردم ب مالیدن بعد از یه ۵ دقیقه مالیدن دیدم اون یکی دسمو گرفت گذاشت رو دهنش فهمیدم ک داره ارضا میشه منم محکم گرفتم دهنشو ک صدا نده بگا بریم
یه دقیقه بعدش زدم رو شلوارش ک بکش پایین نوبت منه واااااااای به اون قد کوتاهش فکر نمکردم کونش اینقدر نرم و پنبه ای باشه وااااای
اومدم انگشت بکنم بکنم تو سوراخش ک فهمیدم بلههه یه هویج تو کونش و طرف اصلا اینکاره. اس (( بعد از تعطیلات عید بهم گف ک جق میزده و نقشه داشته و سوختگی چادر مسافرتیشون هم نقشه بودم گفتم لامصب میدونی تیرت تو تاریکی بود اگه نقشه ات نمیگرفت چقدر ضرر میکردی )) هویج داروردم نه گفتم اره نه گفتم نه کیرم خیس کردم تا دسته یهو فرو کردم یه صدای خیلی ریزی داد ک شانس آوردیم جلوی خودش گرفت
وااای تو کونش ک اینقدر داغ بود ک پیش هم خودم گفتم کیرم رفته تو جهنم شروع کردم ب تلبمه زدم البته بی صدا
یه دقیقه ای گذشت دیدم ابم داره میاد چرخوندمش ک ب شکم خوابیدم روش و چندتا تلبمه اروم و عمیق ابم اومد
کشیدم بیرون ریختم لای پاهاش
بی حال شدم نفسم ک برگشت زدم رو شونه اش نگام کرد و با اشاره گفتم بچرخ سمت من و چرخید و من یخورده رفتم پایینتر ک دهنم نزدیک ممه هاش باشه و پیراهنشو زدم بالا با سوتینش و شروع کردم ب خوردن یه 10 دقیقه ای گذشت ک خواب رفتم و مریم خودش همه چی رو اوکی کرده بود
تویه اون ۱۵ روز هر شب کار ما سکس پر از استرس بود
البته فرداش بهش پیام دادم ک من میرم دنبال تنه بزرگ درخت (خشک البته) برا بقیه شبا توهم خودت بگو ک منم میام ک هم پیاده روی کنی هم خورده چوب بیاری کمک من و بردمش یه جای خیلی پرت ک از شانس خوبم تا دلت بخواد تنه بود یه مکان عالی دور از دید بقیه حتی بقیه مردم
تا رسید بهم چسبیدم بهش چون بالا و پایین زیادی داشت مسیر نفس نفس میزد گفت لامصب حداقل بزار یه دقیقه نفسم جا بیاد چته تو ک اینقدر عجله داری منم تموم مسیر شق درد داشتم کشیدم پایین من میزارم نفس بگیری ولی این کیرم نمیزاره خودت بگیرش مثل این سنگه
1401/10/23
#سفر #دختر_عمه #طبیعت
سلام خوبین این اولین داستان ک میزارم
((زمان داستان تعطیلات عید سال ۱۴۰۱))
من محمدرضام و ۲۶ سالمه قد 185 وزنم85 کیرم ن زیاد بزرگ نه زیاد کوتاه متناسبه و پوستمم ک سفیده
داستان از اونجایی شروع شد ک فهمیدم دختر عمم مریم رو من کراش زده و ب رو خودم نمیاوردم البته منم زیاد ازش خوشم نمیومد چون علاقه ای ب دختر های قد کوتاه ندارم دختر باس قد بلند و تپل باشه از نظر من
مریم قدش بین 140تا 150 بود ممه هاش بد نبود و پوستش سبزه اس
شنیده بودم ک سبزه ها شهوت بیشتری دارن اما نه تا این حد
عیدشد و من باس میرفتم در طبیعت یه جا میگرفتم واسه خانواده و مامانم هرچی وسیله بود و ماشین من جا داشت گذاشت و منم چندتا عرق دستی گرفته بودم رو بزور غلافی برداشتم و اولین نفراتی ک اومدن خانواده ای عمم بود ک شانس من چادر مسافرتیشون تو جاب جایی خونه شون سوخته بود و یادشون رفته بود ک گفتم اشکال نداره چادر ما ۱۸ نفره اس
عصر شد خانواده خواهرم بزرگم اومد و اتیش براه و ماشین منم ک سیستم خفن گذاشته بودم روش ک شروع کردم ب خوردن عرق من میخورم ک شنگول بشم و سر حال بشم
اخرای شب بود ک همه اومدن و شلوغ شد و گذشت و ساعت ۳.۳۰ اینا بود خوابم گرفت و رفتم دراز کشیدم تو خواب بیداری بودم متوجه نشدم که کی همه اومدن تو چادر من گوشه بودم ک متوجه شدم که دختر عمم کنارم دارز کشیده رفتم ب پهلوی اونم برگشت ب کمر سعی داشتم بخوابم ک متوجه شدم دستش رو از زیر پتو من رد کرده و داره با شلوارم ور میره بیخیالش شدم ک دیدم دستش رف تو شلوارم و کیرمو گرفت و شروع کرد ب مالیدن اون لحظه خواب از سرم مثل چی پرید . پیش خودم داره چیکار میکنه
هر کاری ک جلوی کیرم بگیرم شق نشه فایده نداشت لامصب دستش خیلی نرم بود دیدم دستشو دراورد بعد از چند ثانیه دوباره کرد تو شلوارم ک فهمیدم ک دستش با توف خیس کرده دستشو لامصب بعد از یه ۱ دقیقه شق درد گرفته بودم دستشو گرفتم فشار دادم و تندترش کردم ک ابم بیاد شر نشه برامون فایده نداشت
از اون شبای بود ک قفل کرده بودم و ابم حالا حالاها نمیاد
پتومو انداختم روش لباسشو کشیدم ک بیا نزدیکم لحظه ای ک چسبید بهم درجا دسمو از زیر پیراهنش رد کردم ممه هاشو گرفتم و از پشت کیرمو هی میمالیدم ک کونش و خیلی اهسته سرمو بردم نزدیک گردنش و شروع کردم ب لیس زدن
بعد از ۲ دقیقه دسمو دراروم ببینم شلوارش چطوری ک دیدم از اون راحتی هاس گفتم ایول دسمو توف ک فقط خیس بشه ب جز انگشت کوچیکم ک ببینم اگه کسش خیس شده باشه اونو بمالم ب سوراخ کونش همینطور هم شد کسش شروع کردم ب مالیدن بعد از یه ۵ دقیقه مالیدن دیدم اون یکی دسمو گرفت گذاشت رو دهنش فهمیدم ک داره ارضا میشه منم محکم گرفتم دهنشو ک صدا نده بگا بریم
یه دقیقه بعدش زدم رو شلوارش ک بکش پایین نوبت منه واااااااای به اون قد کوتاهش فکر نمکردم کونش اینقدر نرم و پنبه ای باشه وااااای
اومدم انگشت بکنم بکنم تو سوراخش ک فهمیدم بلههه یه هویج تو کونش و طرف اصلا اینکاره. اس (( بعد از تعطیلات عید بهم گف ک جق میزده و نقشه داشته و سوختگی چادر مسافرتیشون هم نقشه بودم گفتم لامصب میدونی تیرت تو تاریکی بود اگه نقشه ات نمیگرفت چقدر ضرر میکردی )) هویج داروردم نه گفتم اره نه گفتم نه کیرم خیس کردم تا دسته یهو فرو کردم یه صدای خیلی ریزی داد ک شانس آوردیم جلوی خودش گرفت
وااای تو کونش ک اینقدر داغ بود ک پیش هم خودم گفتم کیرم رفته تو جهنم شروع کردم ب تلبمه زدم البته بی صدا
یه دقیقه ای گذشت دیدم ابم داره میاد چرخوندمش ک ب شکم خوابیدم روش و چندتا تلبمه اروم و عمیق ابم اومد
کشیدم بیرون ریختم لای پاهاش
بی حال شدم نفسم ک برگشت زدم رو شونه اش نگام کرد و با اشاره گفتم بچرخ سمت من و چرخید و من یخورده رفتم پایینتر ک دهنم نزدیک ممه هاش باشه و پیراهنشو زدم بالا با سوتینش و شروع کردم ب خوردن یه 10 دقیقه ای گذشت ک خواب رفتم و مریم خودش همه چی رو اوکی کرده بود
تویه اون ۱۵ روز هر شب کار ما سکس پر از استرس بود
البته فرداش بهش پیام دادم ک من میرم دنبال تنه بزرگ درخت (خشک البته) برا بقیه شبا توهم خودت بگو ک منم میام ک هم پیاده روی کنی هم خورده چوب بیاری کمک من و بردمش یه جای خیلی پرت ک از شانس خوبم تا دلت بخواد تنه بود یه مکان عالی دور از دید بقیه حتی بقیه مردم
تا رسید بهم چسبیدم بهش چون بالا و پایین زیادی داشت مسیر نفس نفس میزد گفت لامصب حداقل بزار یه دقیقه نفسم جا بیاد چته تو ک اینقدر عجله داری منم تموم مسیر شق درد داشتم کشیدم پایین من میزارم نفس بگیری ولی این کیرم نمیزاره خودت بگیرش مثل این سنگه
پاهای دختر عمه زیبا
1401/11/12
#فوت_فتیش #دختر_عمه #خاطرات_نوجوانی
خب سلام بچه ها من ژیار هستم و این داستان کاملا واقعی هستش اول از همه از خودم بگم که۱۶ سالمه وهیکل درشت ورزیده ای دارم از بچگی به پاهای زنا علاقه زیادی داشتم اما اون موقع از فوت فتیش سر درنمی آوردم و این داستان مربوط میشه به تابستون یک سال پیش که برادرم به دنیا اومد.
و مادرم هم نمیتونست کارهای خونه رو انجام بده پدرم هم که بخاطر کارش همش تهران بود خلاصه که دختر عمه م از راه رسید از اون بگم که اسمش لیدا ست و ۳۱سال سنشه که پاها و اندام به شدت خوش فرم و زیبایی داره که فعلا مجرده.
دیگه اینطور شد که تا اینکه یکم مادرم حالش بهتر بشه لیدا کارهای خونه رو انجام بده اول چند هفته خونه ما بود و شباهم اونجا میخوابید من خیلی وسوسه شده بودم برم سراغ پاهاش که دیگه آخرین شب فرا رسید و منم گفتم اگه این شب نتونم به پاهاش برسم دیگه نمیشه و منتظر موندم تا ساعت های ۱۰اینا که گفتم من خسته ام امشب زود میخابم و رفتم تو اتاقم که نقشه بکشم برای پاهاش آخرش به این نتیجه رسیدم که باید تا نیمه شب وایسم که خوابش سنگین بشه و اتاقی که اون اونجا میخوابید دقیقا چسپیده بود به اتاق من.
بعد ی مدت خوابم برد که ی دفعه بیدار شدم و رفتم ساعتو نگاه کردم دیدم دقیقاً ساعت ۴:۳۰نیمه شبه که که واقعا پشمام ریخت که اینقدر دقیق بیدار شدم اونم بدونه اینکه گوشیم رو بزارم رو زنگ و رفتم دست به کار شدم اول از لای در ی نگاهی انداختم که ببینم خوابه یانه بعد اروم اروم درو نیمه باز کردم و به هر بدبختی بود رفتم تو که نزدیک ی نیم ساعتی داشتم فکر میکردم که نکنه بیدار بشه ولی باز حشریت اجازه نداد کم کم سینه خیز خودمو به پاهاش رسوندم که یه لاک سبز آبی خوشگل زده بود و چون خیلی رنگش روشن بود قشنگ میدیدمش بعد اول نفس خودمو بریدم و رفتم جلو اول یه چند بار کف پاشو بوس کردم که واقعا عالی بود بعد دوباره اومدم نفس کشیدم ولی گفتم اینجوری لذت نداره و بعد خیال میکردم وقتی هم بیدار بشه شاید هم خودش اجازه بده که حتی بکنمش بعد این همه تصورات رفتم جلو از نوک پاش همه جایه پاشو لیسیدم که وسطاش یه جقی هم زدم که خیلی به دلم چسپید که چند بار بیدار شد و کنار پاهاشو نگاه کرد وقتی نگاه میکرد من خودمو میخابوندم کف زمین که چون خیلی تاریک بود منو ندید بعد آخرین بار دیگه چشامو بستم و عقل از سرم پرید ه بود که ناگهان بیدار شد و جیغ زد ولی خدارو شکر اتاق مادرم دور بود و نشنید و من هم به گوه خوردن افتاده بودم همش میگفتم من قصدی نداشتم فقط میخواستم پاهاتو ماساژ بدم اونم معلوم بود که باور نمیکرد و ازش خواهش میکردم که به کسی نگه اونم همش میگفت گمشو برو منم که مث سگ رفتم تو اتاقم و همش دعا میکردم که به کسی نگه که خوابم برد وقتی بیدار شدم اون رفته بود و معلوم بود که به مادرم نگفته بعد اونشب هر مهمونی میدیدمش خیلی رفتارش سرد بود و منم خجالت می کشیدم.
به هر حال این بود داستان ولی یه توصیه بهتون میکنم که با اطمینان کامل برید سر بوسیدن پا وگرنه به چخ میرید. ببینیم کی یه نفر پیدا میشه که بزاره پاهاشو بلیسم
نوشته: ژیار
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
1401/11/12
#فوت_فتیش #دختر_عمه #خاطرات_نوجوانی
خب سلام بچه ها من ژیار هستم و این داستان کاملا واقعی هستش اول از همه از خودم بگم که۱۶ سالمه وهیکل درشت ورزیده ای دارم از بچگی به پاهای زنا علاقه زیادی داشتم اما اون موقع از فوت فتیش سر درنمی آوردم و این داستان مربوط میشه به تابستون یک سال پیش که برادرم به دنیا اومد.
و مادرم هم نمیتونست کارهای خونه رو انجام بده پدرم هم که بخاطر کارش همش تهران بود خلاصه که دختر عمه م از راه رسید از اون بگم که اسمش لیدا ست و ۳۱سال سنشه که پاها و اندام به شدت خوش فرم و زیبایی داره که فعلا مجرده.
دیگه اینطور شد که تا اینکه یکم مادرم حالش بهتر بشه لیدا کارهای خونه رو انجام بده اول چند هفته خونه ما بود و شباهم اونجا میخوابید من خیلی وسوسه شده بودم برم سراغ پاهاش که دیگه آخرین شب فرا رسید و منم گفتم اگه این شب نتونم به پاهاش برسم دیگه نمیشه و منتظر موندم تا ساعت های ۱۰اینا که گفتم من خسته ام امشب زود میخابم و رفتم تو اتاقم که نقشه بکشم برای پاهاش آخرش به این نتیجه رسیدم که باید تا نیمه شب وایسم که خوابش سنگین بشه و اتاقی که اون اونجا میخوابید دقیقا چسپیده بود به اتاق من.
بعد ی مدت خوابم برد که ی دفعه بیدار شدم و رفتم ساعتو نگاه کردم دیدم دقیقاً ساعت ۴:۳۰نیمه شبه که که واقعا پشمام ریخت که اینقدر دقیق بیدار شدم اونم بدونه اینکه گوشیم رو بزارم رو زنگ و رفتم دست به کار شدم اول از لای در ی نگاهی انداختم که ببینم خوابه یانه بعد اروم اروم درو نیمه باز کردم و به هر بدبختی بود رفتم تو که نزدیک ی نیم ساعتی داشتم فکر میکردم که نکنه بیدار بشه ولی باز حشریت اجازه نداد کم کم سینه خیز خودمو به پاهاش رسوندم که یه لاک سبز آبی خوشگل زده بود و چون خیلی رنگش روشن بود قشنگ میدیدمش بعد اول نفس خودمو بریدم و رفتم جلو اول یه چند بار کف پاشو بوس کردم که واقعا عالی بود بعد دوباره اومدم نفس کشیدم ولی گفتم اینجوری لذت نداره و بعد خیال میکردم وقتی هم بیدار بشه شاید هم خودش اجازه بده که حتی بکنمش بعد این همه تصورات رفتم جلو از نوک پاش همه جایه پاشو لیسیدم که وسطاش یه جقی هم زدم که خیلی به دلم چسپید که چند بار بیدار شد و کنار پاهاشو نگاه کرد وقتی نگاه میکرد من خودمو میخابوندم کف زمین که چون خیلی تاریک بود منو ندید بعد آخرین بار دیگه چشامو بستم و عقل از سرم پرید ه بود که ناگهان بیدار شد و جیغ زد ولی خدارو شکر اتاق مادرم دور بود و نشنید و من هم به گوه خوردن افتاده بودم همش میگفتم من قصدی نداشتم فقط میخواستم پاهاتو ماساژ بدم اونم معلوم بود که باور نمیکرد و ازش خواهش میکردم که به کسی نگه اونم همش میگفت گمشو برو منم که مث سگ رفتم تو اتاقم و همش دعا میکردم که به کسی نگه که خوابم برد وقتی بیدار شدم اون رفته بود و معلوم بود که به مادرم نگفته بعد اونشب هر مهمونی میدیدمش خیلی رفتارش سرد بود و منم خجالت می کشیدم.
به هر حال این بود داستان ولی یه توصیه بهتون میکنم که با اطمینان کامل برید سر بوسیدن پا وگرنه به چخ میرید. ببینیم کی یه نفر پیدا میشه که بزاره پاهاشو بلیسم
نوشته: ژیار
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
پیک نیک با دختر عمه
1401/11/29
#دختر_عمه
سلام دوستان شهوانی میخوام اولین سکسمو که با دختر عمم داشتم براتون تعریف کنم یه تعمیراتی فقط تو اسما میدم اسم من مهرانه و۲۰ سالمه قدم۱۷۵ وزن۵۰ یه دختر عمه دارم به اسم کیمیا که هرچی ازش بگم کم گفتم سنش ۲۰ قدش ۱۸۰ سینه وباسن خیلی خوشگل داره چند ماهی بود که توکفش بودم یه روز با عمه اینا رفتیم رودخانه پیکنیک باهم رفتیم داخل آب شنا کنیم بار اول خودمو چسبوندم بهش ولی چیزی نگفت این حرکتو ۲/۳باتکرار کردم دیدم چیزی نمیگه خوشش هم میاد رفتم کنارش از رو شلوار شروع کردم کسشو مالیدن یه چند دقیقه ای مالیدم که داداش کوچکش که ۸ساله بود اومد مجبور شدم برم کنار بش گفتم بیابریم این دوربر قدم بزنیم اونم که از خداش بود از آب اومد بیرون وباهم رفتیم بردمش یه جایه حلوت پشت یه تپه که کسی مارو نبینه شروع کردم ازش لب گرفتن چند دقیقه ای لب بازی میکردیم منم دستو برده بودم داخل شلوارم کسشو میمالدم بعد بهش گفتم که برام ساک بزنه که شروع کرد برام ساک زدن زیاد بلد نبود ولی بعد هم نبود گفتم برگرد میخوام بزارم داخل کونت اول مقاومت کرد به زور رازیش کردم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش آهسته فشارش دادم تا بره داخل به هزار بدبختی رفت داخل کونش خیلی تنگ بود یه جیغ بلندی کشید پورن دهنشو گرفتم تا صداش درنیاد یه چند دقیقه ای همینجوری نگه داشتم بعد شروع کردم تلمبه زدن ۱۰ دقیقه ای طول کشید که آبم اومد همشو داخل کونش خالی کردم یه دسمال برداشتم کونشو تميز کردم لباسامونو پوشیدیم یه لب از هم گرفتیم رفتیم
یه هفته که از سکسمون میگزه پسر عمم که گفتم ۸ساله هستش مریض میشه عمم باشوهرش میبرنش یه شهر دیگه دکتر اون داخل خونه تنها بود منم از مامانم اجازه گرفتم رفتتم پیشش برو پیش کیمیا تنهاست منم رفتم حموم خودمو آماده کردم رفتم وقتی دم در رسیدم زنگ درو زدم زنگو برداشت گفتم بازکن منم مهران بعد وار حیات که شدم اون در خونه رو برارام باز کرده بود همین که وارد خونه شدم هم دیگرو بغل کردیم از هم دیگه لب گرفتیم رفتیم رو مبل نشیتیم بلند شد رفت برای چایی آورد کنار هم نشستیم باهم تلویزیون نگاه کردیم بعد از چند ساعت که به ساعت نگاه کردم ۱ شب بود رفت تشک آورد همینجا داخل حال کنار هم خوابیدیم قبل خواب شروع کردیم از هم دیگه لب گرفتن خیلی حشری شده بودیم لباس های هم کندیم منم شروع کردم سنینه هاشو خوردن بعد اومدم پایین کسشو هم حسابی خوردم یگه نوبت اون بود برام بخوره کیرمو کرد داخل دهنش تا ۱۰/۲۰ دقیقه کیرمو خورد بعد برش گردوندم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش این بار بهتر از بار اول رفت تو تا نیم ساعت گایدمش کیرمو دراوردم گذاشتم داخل دهنش همش داخل دهنش خالی شد سه چهار بار گایدمش
تو این یه هفته که عمه اینا اینجا نبودن کارا ما شده بود سکس
نوشته: مهران
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
1401/11/29
#دختر_عمه
سلام دوستان شهوانی میخوام اولین سکسمو که با دختر عمم داشتم براتون تعریف کنم یه تعمیراتی فقط تو اسما میدم اسم من مهرانه و۲۰ سالمه قدم۱۷۵ وزن۵۰ یه دختر عمه دارم به اسم کیمیا که هرچی ازش بگم کم گفتم سنش ۲۰ قدش ۱۸۰ سینه وباسن خیلی خوشگل داره چند ماهی بود که توکفش بودم یه روز با عمه اینا رفتیم رودخانه پیکنیک باهم رفتیم داخل آب شنا کنیم بار اول خودمو چسبوندم بهش ولی چیزی نگفت این حرکتو ۲/۳باتکرار کردم دیدم چیزی نمیگه خوشش هم میاد رفتم کنارش از رو شلوار شروع کردم کسشو مالیدن یه چند دقیقه ای مالیدم که داداش کوچکش که ۸ساله بود اومد مجبور شدم برم کنار بش گفتم بیابریم این دوربر قدم بزنیم اونم که از خداش بود از آب اومد بیرون وباهم رفتیم بردمش یه جایه حلوت پشت یه تپه که کسی مارو نبینه شروع کردم ازش لب گرفتن چند دقیقه ای لب بازی میکردیم منم دستو برده بودم داخل شلوارم کسشو میمالدم بعد بهش گفتم که برام ساک بزنه که شروع کرد برام ساک زدن زیاد بلد نبود ولی بعد هم نبود گفتم برگرد میخوام بزارم داخل کونت اول مقاومت کرد به زور رازیش کردم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش آهسته فشارش دادم تا بره داخل به هزار بدبختی رفت داخل کونش خیلی تنگ بود یه جیغ بلندی کشید پورن دهنشو گرفتم تا صداش درنیاد یه چند دقیقه ای همینجوری نگه داشتم بعد شروع کردم تلمبه زدن ۱۰ دقیقه ای طول کشید که آبم اومد همشو داخل کونش خالی کردم یه دسمال برداشتم کونشو تميز کردم لباسامونو پوشیدیم یه لب از هم گرفتیم رفتیم
یه هفته که از سکسمون میگزه پسر عمم که گفتم ۸ساله هستش مریض میشه عمم باشوهرش میبرنش یه شهر دیگه دکتر اون داخل خونه تنها بود منم از مامانم اجازه گرفتم رفتتم پیشش برو پیش کیمیا تنهاست منم رفتم حموم خودمو آماده کردم رفتم وقتی دم در رسیدم زنگ درو زدم زنگو برداشت گفتم بازکن منم مهران بعد وار حیات که شدم اون در خونه رو برارام باز کرده بود همین که وارد خونه شدم هم دیگرو بغل کردیم از هم دیگه لب گرفتیم رفتیم رو مبل نشیتیم بلند شد رفت برای چایی آورد کنار هم نشستیم باهم تلویزیون نگاه کردیم بعد از چند ساعت که به ساعت نگاه کردم ۱ شب بود رفت تشک آورد همینجا داخل حال کنار هم خوابیدیم قبل خواب شروع کردیم از هم دیگه لب گرفتن خیلی حشری شده بودیم لباس های هم کندیم منم شروع کردم سنینه هاشو خوردن بعد اومدم پایین کسشو هم حسابی خوردم یگه نوبت اون بود برام بخوره کیرمو کرد داخل دهنش تا ۱۰/۲۰ دقیقه کیرمو خورد بعد برش گردوندم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش این بار بهتر از بار اول رفت تو تا نیم ساعت گایدمش کیرمو دراوردم گذاشتم داخل دهنش همش داخل دهنش خالی شد سه چهار بار گایدمش
تو این یه هفته که عمه اینا اینجا نبودن کارا ما شده بود سکس
نوشته: مهران
cнαɴɴεℓ: ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
اولین سکس من با نیلوفر
1401/12/14
#دوست_دختر #دختر_عمه
سلام این داستانی که میخوام براتون بنویسم واقعیته ولی یکم بهش پر و بال دادم و احتمال سوتی زیاد داره
من امیر ۲۰ سال دارم قدم ۱۹۳ و ۷۲ کیلوعم
نیلوفر میشه دختر عمم و دوست دخترم ۱۹ سالشه و قد ۱۵۰ و وزن ۷۰
من تقریبا از ۱۸ سالگی تو کف نیلوفر بودم و این از وقتی شروع شد که یه شب که خونه عمم اینا بودیم صبحش پاشدیم بریم دسشویی سر صف وایساده بودم که نیلوفر از دسشویی اومد بیرون دیدم نیپلش معلومه خواستم خودمو بزنم به مودبی و سرمو انداختم پایین دیدم شت چه کلوچه ای داره این دخترعمه
آقا گذشت و ما چند باری با تصور کلوچه این آدم جق زدیم و چقدم حال داد خدایی
گذشت تا تابستون امسال و دوباره رفتیم خونه عمه و نیلوفر کلا عوض شده بود
لباش یکم بزرگتر شده بود و سینه هاش برجسته تر بود کون قشنگی از زیر پیراهن های بلندش تکون میخورد و من فکر میکردم این همون سوژه جق جدیده
بعد از ناهار خانواده ها تصمیم گرفتن بریم کوه نزدیک خونه عمم اینا و گشت و گذار کنیم
همگی پاشدیم رفتیم کوه و وسط راه یادمون افتاد برای هندونه چاقو نیاوردیم عمم گفت امیر و نیلو برن از خونه چاقو رو بیارن چون نزدیک بود پیاده رفته بودیم منم از خدا خواسته قبول کردم و نیلو هم دوبه شک گفت باشه
تو راه برگشت هی به خودم گفتم برسم خونه جوری بکنمش نتونه راه بره و این حرفا ولی جلو خودمو گرفتم و باهاش عادی صحبت کردم
اول از زیر زبونش کشیدم که دوست پسر داره یا نه که جوابش منفی بود
امیدوار طور گفتم خب نیلو اگه یکی ازت خوشش بیاد باید چیکار کنه؟
گفت باید بگه
بدون صبر گفتم ازت خوشم میاد
گفت همین؟ چیزی نمیخوای بگی؟
گفتم چرا میخوام بگم حس میکنم دوست دارم و مطمئنم بعد از صحبت های روزمره و چند روزه مطمئن تر اینو میگم
نیلوفر گفت منم یه حس ریزی روت دارم ولی نه عنوان دوست پسر به عنوان داداش
دلو زدم به دریا و جلوش وایسادم دستم رو گذاشتم رو شکمش و یواش یواش مالیدم و صورتم رو نزدیک صورتش کردم تو یه لحظه تمام میمیک صورتش عوض شد و نفسش تند تر شد دستمو یواش یواش بردم سمت کسش و از روی شلوار گذاشتم اونجا و گفتم داداشت میتونه اینجا رو کاری کنه؟
منتظر جواب نموندم و پیشونیشو بوس کردم و دوباره حرکت کردم
اینبار نبلو خیلی شاکی گفت خیلی آدم عوضی ای هستی ینی چی که اینکارو کردی چرا تا تهش نرفتی و خیلی لاشی ای
گفتم تا تهش نرفتم چون مثل داداشتم
گفت تا خونه صبر کن بهت جواب میدم
رسیدیم خونه و خودش گفت میتونیم باهم وارد رابطه بشیم و بدش نمیاد
به شوخی هم گفت ولی اگه اینبارم اذیت کنی تخماتو میترکونم
از این صمیمی شدن سریعش خوشم نیومد و به لبخند بسنده کردم
چاقو رو ورداشتیم و خواستیم برگردیم که نیلو یهو دستشو گذاشت رو کسش گفت این اذیت میکنه با ترس پرسیدم چیزی شده؟ گفت نه خیس شده داره اذیت میکنه گفتم خب شورتتو عوض کن
صدام کرد بریم داخل و وقتی داشت شورتش رو عوض میکرد گفتم منم بیام؟ با جدیت گفت نه و منم نرفتم
به هرحال اون روز تموم شد و ما هی چت کردیم و زنگ زدیم و چندباری سکس چت کردیم تا یه روز من قفلی زدم سکس میخوام اول مخالفت کرد ولی بعد از چندین بار اصرار گفت اوکی به شرطی که با پرده اش کاری نداشته باشم
گذشت و بالاخره روز موعود رسید
خونه رو با عنوان یه پروژه ۴ روزه پیچوندم و نیلو هم مدرسه رو پیچوند و اومد سوییتی که اجاره کرده بودم
وقتی رسید دعوتش کردم بشینه و خودمم کنارش نشستم
گفتم من دلم تن قشنگتو میخواد و یه جون گفت و خودشو رها کرد
میدونستم استرس داره ولی اهمیت ندادم تا تموم بشه و این وقتی دکمه های شلوارش رو باز کردم جواب داد و دیگه استرس نداشت
تیشرت جذبش رو دراوردم و ممه های ۷۵ خوشگلش از زیر سوتین بهم سلام کرد انداختمش تو بغل خودم و شروع کردم ازش لب گرفتن و کم کم فهمیدم داره داغ میشه و کارم جواب داده دستم رو سمت شلوارش بردم و از زیر شورت کسش رو برای اولین بار لمس کردم
انقد خیس بود که پشمام ریخت و بهش گفتم میخوام برات بخورم
شلوار و شورت رو باهم از پاش دراوردم و یه جووووون چه کسی داری تو گفتم و رفتم رو کار
یه کس سفید یکم تیره شده ولی تو صورتی
زبونم رو روی چوچولش میکشیدم و لبه های کسش رو میک میزدم یهو ول میکردم و رون پاش رو میبوسیدم و ادامه میدادم تا به کسش برسم دوباره چوچولش رو لیس میزدم و لبه هاش رو میک میزدم تا نیلوفر لرزید و ارضا شد
یه امیر گفت و من دوباره پاهاش رو باز کردم و کیرمو گذاشتم لب کسش
گفت از کس نه گفتم میخوام خیسش کنم نترس
کیرمو روی کسش میکشیدم و انقد اینکارو کردم تا دوباره خمار شد و گفت امیر بکن منو امیر بکن
1401/12/14
#دوست_دختر #دختر_عمه
سلام این داستانی که میخوام براتون بنویسم واقعیته ولی یکم بهش پر و بال دادم و احتمال سوتی زیاد داره
من امیر ۲۰ سال دارم قدم ۱۹۳ و ۷۲ کیلوعم
نیلوفر میشه دختر عمم و دوست دخترم ۱۹ سالشه و قد ۱۵۰ و وزن ۷۰
من تقریبا از ۱۸ سالگی تو کف نیلوفر بودم و این از وقتی شروع شد که یه شب که خونه عمم اینا بودیم صبحش پاشدیم بریم دسشویی سر صف وایساده بودم که نیلوفر از دسشویی اومد بیرون دیدم نیپلش معلومه خواستم خودمو بزنم به مودبی و سرمو انداختم پایین دیدم شت چه کلوچه ای داره این دخترعمه
آقا گذشت و ما چند باری با تصور کلوچه این آدم جق زدیم و چقدم حال داد خدایی
گذشت تا تابستون امسال و دوباره رفتیم خونه عمه و نیلوفر کلا عوض شده بود
لباش یکم بزرگتر شده بود و سینه هاش برجسته تر بود کون قشنگی از زیر پیراهن های بلندش تکون میخورد و من فکر میکردم این همون سوژه جق جدیده
بعد از ناهار خانواده ها تصمیم گرفتن بریم کوه نزدیک خونه عمم اینا و گشت و گذار کنیم
همگی پاشدیم رفتیم کوه و وسط راه یادمون افتاد برای هندونه چاقو نیاوردیم عمم گفت امیر و نیلو برن از خونه چاقو رو بیارن چون نزدیک بود پیاده رفته بودیم منم از خدا خواسته قبول کردم و نیلو هم دوبه شک گفت باشه
تو راه برگشت هی به خودم گفتم برسم خونه جوری بکنمش نتونه راه بره و این حرفا ولی جلو خودمو گرفتم و باهاش عادی صحبت کردم
اول از زیر زبونش کشیدم که دوست پسر داره یا نه که جوابش منفی بود
امیدوار طور گفتم خب نیلو اگه یکی ازت خوشش بیاد باید چیکار کنه؟
گفت باید بگه
بدون صبر گفتم ازت خوشم میاد
گفت همین؟ چیزی نمیخوای بگی؟
گفتم چرا میخوام بگم حس میکنم دوست دارم و مطمئنم بعد از صحبت های روزمره و چند روزه مطمئن تر اینو میگم
نیلوفر گفت منم یه حس ریزی روت دارم ولی نه عنوان دوست پسر به عنوان داداش
دلو زدم به دریا و جلوش وایسادم دستم رو گذاشتم رو شکمش و یواش یواش مالیدم و صورتم رو نزدیک صورتش کردم تو یه لحظه تمام میمیک صورتش عوض شد و نفسش تند تر شد دستمو یواش یواش بردم سمت کسش و از روی شلوار گذاشتم اونجا و گفتم داداشت میتونه اینجا رو کاری کنه؟
منتظر جواب نموندم و پیشونیشو بوس کردم و دوباره حرکت کردم
اینبار نبلو خیلی شاکی گفت خیلی آدم عوضی ای هستی ینی چی که اینکارو کردی چرا تا تهش نرفتی و خیلی لاشی ای
گفتم تا تهش نرفتم چون مثل داداشتم
گفت تا خونه صبر کن بهت جواب میدم
رسیدیم خونه و خودش گفت میتونیم باهم وارد رابطه بشیم و بدش نمیاد
به شوخی هم گفت ولی اگه اینبارم اذیت کنی تخماتو میترکونم
از این صمیمی شدن سریعش خوشم نیومد و به لبخند بسنده کردم
چاقو رو ورداشتیم و خواستیم برگردیم که نیلو یهو دستشو گذاشت رو کسش گفت این اذیت میکنه با ترس پرسیدم چیزی شده؟ گفت نه خیس شده داره اذیت میکنه گفتم خب شورتتو عوض کن
صدام کرد بریم داخل و وقتی داشت شورتش رو عوض میکرد گفتم منم بیام؟ با جدیت گفت نه و منم نرفتم
به هرحال اون روز تموم شد و ما هی چت کردیم و زنگ زدیم و چندباری سکس چت کردیم تا یه روز من قفلی زدم سکس میخوام اول مخالفت کرد ولی بعد از چندین بار اصرار گفت اوکی به شرطی که با پرده اش کاری نداشته باشم
گذشت و بالاخره روز موعود رسید
خونه رو با عنوان یه پروژه ۴ روزه پیچوندم و نیلو هم مدرسه رو پیچوند و اومد سوییتی که اجاره کرده بودم
وقتی رسید دعوتش کردم بشینه و خودمم کنارش نشستم
گفتم من دلم تن قشنگتو میخواد و یه جون گفت و خودشو رها کرد
میدونستم استرس داره ولی اهمیت ندادم تا تموم بشه و این وقتی دکمه های شلوارش رو باز کردم جواب داد و دیگه استرس نداشت
تیشرت جذبش رو دراوردم و ممه های ۷۵ خوشگلش از زیر سوتین بهم سلام کرد انداختمش تو بغل خودم و شروع کردم ازش لب گرفتن و کم کم فهمیدم داره داغ میشه و کارم جواب داده دستم رو سمت شلوارش بردم و از زیر شورت کسش رو برای اولین بار لمس کردم
انقد خیس بود که پشمام ریخت و بهش گفتم میخوام برات بخورم
شلوار و شورت رو باهم از پاش دراوردم و یه جووووون چه کسی داری تو گفتم و رفتم رو کار
یه کس سفید یکم تیره شده ولی تو صورتی
زبونم رو روی چوچولش میکشیدم و لبه های کسش رو میک میزدم یهو ول میکردم و رون پاش رو میبوسیدم و ادامه میدادم تا به کسش برسم دوباره چوچولش رو لیس میزدم و لبه هاش رو میک میزدم تا نیلوفر لرزید و ارضا شد
یه امیر گفت و من دوباره پاهاش رو باز کردم و کیرمو گذاشتم لب کسش
گفت از کس نه گفتم میخوام خیسش کنم نترس
کیرمو روی کسش میکشیدم و انقد اینکارو کردم تا دوباره خمار شد و گفت امیر بکن منو امیر بکن
سکس من با دختر عمم به طور شانسی
1402/01/16
#دختر_عمه #خاطرات_کودکی
سلام به تمامی دوستانی تو شهوانی هستن
این داستانی که من الان میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به ۱۰ سال پیش،اوه راستی شرمنده خودم رو معرفی نکردم:«اسمم محمد مهدی ۱۹ سال سن دارم،۷۵ کیلو و بدن رو فرمی دارم.
آقا ولی یه چیزی بگم قبل شروع داستانم،خدایی واقعیه چون اگه واقعی نبود مرض نداشتم کلی بشینم تایپ کنم پس لطفاً اگه خوشتون اومد بخونید و فوش هم ندید ممنون.
آقا این داستان بر میگرده به تابستون ۱۳۹۲،آقا من یه پسر تپل و شیطونی بودیم که توی همون سن کم به لطف پسر داییم یکم از کص و کون سرم میشد.
من یه دختر عمه دارم به اسم نگین که از همون اول روش کراش سگی داشتم و روم هم نمی شد که بهش بگم چون هم شیطون بودم و هم تپل«دختر عمم اسمش نگینه و خدایی اندامه خدایی داره و از منم یک سال بزرگتر بود»،آقا ما یروز رفتیم خونه مادربزرگمون که از شانس خوبم دیدم به به نگین خانم به همراه داداش کونیش هم اونجان.
آقا مارو میگی تو کونمون عروسی شد و موخ مامانمون رو زدیم که شب خونه مامان بزرگمون بمونیم و آخر با کلی رو کوه راه رفتن تونستم راضیش کنم که برم یه شب بمونم.
رفتم خونه مامان بزرگم و شروع کردم با نگین و داداش کص کشش که اسمش جواد بود شروع کردیم بازی کردن تا شب،چون مامان بزرگم شبا زود میخوابه مارو هم مجبور کرد که ساعت ۱۰ بخوابیم،جامون رو پهن کردیم و رفتیم برای خواب.فکر کنم طرفای ساعت ۲ یا ۳ شب بود که تو خواب حس کردم یکی داره با کیرم ور میره چون خوابم سبکه از خواب بیدار شدم دیدم که دست یکی رو کیرمه،یکم که دقت کردم دیدم دست نگینه.
از خواب بیدار شدم و رومو کردم به نگین بهش گفتم آبجی داری چیکار میکنی،«من توی اون سن به دخترای بزرگتر از خونم میگفتم آبجی»اونم انگاری که از قبل نقشه داشت خودش رو زد به خواب و هرچی من صداش کردم انگار نه انگار.
از اون شب یه جرقه توی ذهنم زد که بله نگین خانم هم این کاره تشریف دارن،آقا اون شب گذشت و فردا فهمیدم که نگین و داداشش جواد قراره برای چند روزی خونه مامان بزرگم بمونن که این خبر برای من خیلی خیلی عالی بود.آقا صبح شدو صبحونه رو زدیم بر بدن و دوباره شروع کردیم به بازی کردن و شلنگ تخته انداختن،توی اون بازی ها فهمیدم که نگین داره هر از چند گاهی مارو انگولک میکنه،مثلا داریم خروس جنگی بازی میکنیم یهویی دستش رو میزد کیر و خاییه ما بعد سریع می گفت ببخشید منم که خودم رو زده بودم به کوچه علی چپ قبول میکردم.
دوباره شب فرا رسید و رفتیم برای خواب ولی من نخوابیدم و خودم رو زدم به خواب تا کوچ نگین خانم رو بگیرم،طرفای ساعت 1 بود که دوباره حس کردم نگین داره با کیرم ور میره،«یادم رفت اینو بگم شرمنده😅«من توی اون سن کم کیرم نسبت به هم سنای خودم بزرگ تر بود و بعد ها فهمیدم که کیرم به بابابزرگم رفته چون شنیدم که خدا بیامرز کیر بزرگی داشته»سریع دستش رو گرفتم بهش گفتم عوضی چرا دیروز هرچی صدات کردم جوابم رو ندادی.
یهویی شروع کرد به گریه که مهدی ترو خدا به کسی نگو و از این جور حرفا،منم قبل از این که کسی رو بیدار کنه یه بوس کوچولو از لپش گرفتم گفتم نترس به کسی نمیگم،اونم انگاری ذوق کردو بقلم کرد کلی ازم تشکر کرد.یهویی اومد در گوشم گفت که مهدی حالا که به کسی نمیگی منم میخوام بهت جایزه بدم،تا اینو گفت سریع رفت شلوارم رو داد پایین و کیرم رو کرد تو دهنش،تا خواستم بهش چیزی بگم دهنم قفل شد،انگاری کیرم توی بهشت بود.
یه چند دقیقه ای برام همون جوری ساک زد که یهو اومد بالا گفت حالا نوبت توعه،منم خر کیف شدم سریع رفتم پایین شروع کردم به مالیدن کصش،وایییی چه کص نرمی داشت انگاری پنبه
1402/01/16
#دختر_عمه #خاطرات_کودکی
سلام به تمامی دوستانی تو شهوانی هستن
این داستانی که من الان میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به ۱۰ سال پیش،اوه راستی شرمنده خودم رو معرفی نکردم:«اسمم محمد مهدی ۱۹ سال سن دارم،۷۵ کیلو و بدن رو فرمی دارم.
آقا ولی یه چیزی بگم قبل شروع داستانم،خدایی واقعیه چون اگه واقعی نبود مرض نداشتم کلی بشینم تایپ کنم پس لطفاً اگه خوشتون اومد بخونید و فوش هم ندید ممنون.
آقا این داستان بر میگرده به تابستون ۱۳۹۲،آقا من یه پسر تپل و شیطونی بودیم که توی همون سن کم به لطف پسر داییم یکم از کص و کون سرم میشد.
من یه دختر عمه دارم به اسم نگین که از همون اول روش کراش سگی داشتم و روم هم نمی شد که بهش بگم چون هم شیطون بودم و هم تپل«دختر عمم اسمش نگینه و خدایی اندامه خدایی داره و از منم یک سال بزرگتر بود»،آقا ما یروز رفتیم خونه مادربزرگمون که از شانس خوبم دیدم به به نگین خانم به همراه داداش کونیش هم اونجان.
آقا مارو میگی تو کونمون عروسی شد و موخ مامانمون رو زدیم که شب خونه مامان بزرگمون بمونیم و آخر با کلی رو کوه راه رفتن تونستم راضیش کنم که برم یه شب بمونم.
رفتم خونه مامان بزرگم و شروع کردم با نگین و داداش کص کشش که اسمش جواد بود شروع کردیم بازی کردن تا شب،چون مامان بزرگم شبا زود میخوابه مارو هم مجبور کرد که ساعت ۱۰ بخوابیم،جامون رو پهن کردیم و رفتیم برای خواب.فکر کنم طرفای ساعت ۲ یا ۳ شب بود که تو خواب حس کردم یکی داره با کیرم ور میره چون خوابم سبکه از خواب بیدار شدم دیدم که دست یکی رو کیرمه،یکم که دقت کردم دیدم دست نگینه.
از خواب بیدار شدم و رومو کردم به نگین بهش گفتم آبجی داری چیکار میکنی،«من توی اون سن به دخترای بزرگتر از خونم میگفتم آبجی»اونم انگاری که از قبل نقشه داشت خودش رو زد به خواب و هرچی من صداش کردم انگار نه انگار.
از اون شب یه جرقه توی ذهنم زد که بله نگین خانم هم این کاره تشریف دارن،آقا اون شب گذشت و فردا فهمیدم که نگین و داداشش جواد قراره برای چند روزی خونه مامان بزرگم بمونن که این خبر برای من خیلی خیلی عالی بود.آقا صبح شدو صبحونه رو زدیم بر بدن و دوباره شروع کردیم به بازی کردن و شلنگ تخته انداختن،توی اون بازی ها فهمیدم که نگین داره هر از چند گاهی مارو انگولک میکنه،مثلا داریم خروس جنگی بازی میکنیم یهویی دستش رو میزد کیر و خاییه ما بعد سریع می گفت ببخشید منم که خودم رو زده بودم به کوچه علی چپ قبول میکردم.
دوباره شب فرا رسید و رفتیم برای خواب ولی من نخوابیدم و خودم رو زدم به خواب تا کوچ نگین خانم رو بگیرم،طرفای ساعت 1 بود که دوباره حس کردم نگین داره با کیرم ور میره،«یادم رفت اینو بگم شرمنده😅«من توی اون سن کم کیرم نسبت به هم سنای خودم بزرگ تر بود و بعد ها فهمیدم که کیرم به بابابزرگم رفته چون شنیدم که خدا بیامرز کیر بزرگی داشته»سریع دستش رو گرفتم بهش گفتم عوضی چرا دیروز هرچی صدات کردم جوابم رو ندادی.
یهویی شروع کرد به گریه که مهدی ترو خدا به کسی نگو و از این جور حرفا،منم قبل از این که کسی رو بیدار کنه یه بوس کوچولو از لپش گرفتم گفتم نترس به کسی نمیگم،اونم انگاری ذوق کردو بقلم کرد کلی ازم تشکر کرد.یهویی اومد در گوشم گفت که مهدی حالا که به کسی نمیگی منم میخوام بهت جایزه بدم،تا اینو گفت سریع رفت شلوارم رو داد پایین و کیرم رو کرد تو دهنش،تا خواستم بهش چیزی بگم دهنم قفل شد،انگاری کیرم توی بهشت بود.
یه چند دقیقه ای برام همون جوری ساک زد که یهو اومد بالا گفت حالا نوبت توعه،منم خر کیف شدم سریع رفتم پایین شروع کردم به مالیدن کصش،وایییی چه کص نرمی داشت انگاری پنبه
یه خاطره کوچولو کمی سکسی
1402/02/06
#ماساژ #دختر_عمه
آرش متولد۵۵ اولش بگم این خاطره زیاد سکسی نیست سال ۱۳۷۶ بود تیرماه اعزام شدم خدمت و به ۰۴ بیرجند افتادم
سه ماه تمام حتی مرخصی شهری هم ندادن بهمون و مطمئنا باورتون نمیشه ولی من بیشتر از دو ماه تمام بخاطر کافور جنب نشدم
جق هم نمیزدم و یه بار تو خواب ارضا شدم و دیگه تا آخر آموزشی هر چی بود موند تو کمرم
تو کل زندگیم آموزشی طولانی ترین رکورد بود و قبل و بعد هیچوقت به ده روز نکشید بگذریم بالاخره با یه اتوبوس فرستادنمون مشهد و چند تا همشهری داشتیم بلیط رشت گرفتن
ولی منگفتم اول میرم تهران پیش داداشم بعد میام
القصه اومدم خانه پدری که چهارراه ولی عصر بود و فقط داداش بزرگم اونجا بود
با ورود به خونه جا خوردم چون بیشتر از ده نفر مهمون داشتیم شوهر عمم عمل داشت
و خانهماهم پاتوق بود دیگه من یک دختر عمه دارم و نه تا پسر عمه
که همه خانه ما بودن
و اصلا جانبود خلاصه یه شام مفصل بی کافور خوردیم واسه خواب من دو تا پتو و بالش برداشتم رفتم بالا پشت بوم
با اینکه مهر ماه بود ولی سرما قابل تحمل بود پتو ها رو پهنکردم و میخواستم بخوابم که دو تا از پسر عمه ها ودختر عمه اومدن بالا دختر عمم مهین یه دختر خوشگل ولی چاق متولد ۴۵ ده سال از من بزرگتر بود
ازدواج کرده بود ولی شوهرش رفته بود بچه نداشت و من هیچ حسی بهش نداشتم صمیمی همنبودیم از اینا که الکی فقط میگن آرش چقد بزرگ شده کلاس چندمی میفهمید که چی میگم
کنار من یه پتو پهن کردن یکم چیپس و پفک و نوشابه و پاسور منم نشستم و ۲۱ بازی کردیم قرار شد نفری ۵۰۰۰ تومن بذاریم و هرکس باخت بکشه کنار بازی طولانی شد و من خسته راه دیگه نمیتونستم بشینم هی این پهلو اون پهلو میخوابیدم
آخرش گفتم من خسته ام یکی بگید بیاد جا من قبول یکمم برده بودم حاضر شدم بردم رو هم بدم بکشم کنار ولی هی غر زدن و من دیگه هی نشسته خوابم میبرد چرت میزدم
مهین گفت بذارید بخوابه خسته است و دستش رو گذاشت رو شونه هام و آروم شروع به ماساژ دادن کرد من گفتم اینطوری که زودتر خوابم میبره دستشو کشید
یکی از پسر عمه ها باخت و کشید کنار سه نفر شدیم بیشتر هم من برده بودم مهین هم باخت و فقط یه پسرعمه که اونم ۵ خودش دستش نبود ولی دستش خوب اومده بود و هی میبرد آخرش گفتم ۱۰ ۱۰ شدیم بازی تمام
گفت نه تا آخرش باید بازی کنی من یه ببخشید گفتم و دراز کشیدم واقعا خواب بودم دیگه دختر عمم خودشو کشید کنار منو و شروع کر کمر منو و ماساژ دادن منم گفتم ببرم پول تو رو پس میدم تشویقممیکرد و ماساژ میداد من یه بانگ هم جمع کردم و پسر عمه
بانکگذاشت و چون خودشم خسته شده بود تمام پولشو گذاشت دستم بد اومد یه دست کارت خوندم دخترعمه هم قشنگ کمرم رو ماساژ میداد یه لحظه خوابم برد
بدون اینکه فکر سکس باشم تو خواب یه زن با مو های قرمز د که دارم ممه هاشو میخورم کشیدمش زیرم و فشار دادم تو کوسش باور کنید یک دقیقه همنشد و چشمام رو که باز کردم دیدم پسر عمممیگه بانک بخون تموم دیگه ولی من در حال ارضا اونم چه خالی شدنی سعی میکردم هیچ تکونی نخورم و عادی باشم تو همون حال گفتم بانگ یه ۹ دستم بود و یه ۹ دیگه داد
پمپاژ تمومی نداشت تو حالت عادی ۵ تا ۷ تا میزنده تموممیشه ولی اینبار بالا ۱۰ بار زد یه نفس عمیق کشیدم
رو ۱۸ خوابیدم پسر عمم دستش آس بود و کارت بعدیش ۶ آورد و با دودلی کشید که یه آس دیگه داد و سوخت و همه پولهارو باخت با عصبانیت کار تها رو زد زمین و بلند شد رفت
من نفسم رو دادم بیرون که یه دست محکم خورد تو سرم دختر عمه بلند شد و گفت خاک تو سرت پاشو خودتو جمع کن و بلند شد رفت تازه عرق سرد نشست پشتم فهمیده بود
شلوار
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
1402/02/06
#ماساژ #دختر_عمه
آرش متولد۵۵ اولش بگم این خاطره زیاد سکسی نیست سال ۱۳۷۶ بود تیرماه اعزام شدم خدمت و به ۰۴ بیرجند افتادم
سه ماه تمام حتی مرخصی شهری هم ندادن بهمون و مطمئنا باورتون نمیشه ولی من بیشتر از دو ماه تمام بخاطر کافور جنب نشدم
جق هم نمیزدم و یه بار تو خواب ارضا شدم و دیگه تا آخر آموزشی هر چی بود موند تو کمرم
تو کل زندگیم آموزشی طولانی ترین رکورد بود و قبل و بعد هیچوقت به ده روز نکشید بگذریم بالاخره با یه اتوبوس فرستادنمون مشهد و چند تا همشهری داشتیم بلیط رشت گرفتن
ولی منگفتم اول میرم تهران پیش داداشم بعد میام
القصه اومدم خانه پدری که چهارراه ولی عصر بود و فقط داداش بزرگم اونجا بود
با ورود به خونه جا خوردم چون بیشتر از ده نفر مهمون داشتیم شوهر عمم عمل داشت
و خانهماهم پاتوق بود دیگه من یک دختر عمه دارم و نه تا پسر عمه
که همه خانه ما بودن
و اصلا جانبود خلاصه یه شام مفصل بی کافور خوردیم واسه خواب من دو تا پتو و بالش برداشتم رفتم بالا پشت بوم
با اینکه مهر ماه بود ولی سرما قابل تحمل بود پتو ها رو پهنکردم و میخواستم بخوابم که دو تا از پسر عمه ها ودختر عمه اومدن بالا دختر عمم مهین یه دختر خوشگل ولی چاق متولد ۴۵ ده سال از من بزرگتر بود
ازدواج کرده بود ولی شوهرش رفته بود بچه نداشت و من هیچ حسی بهش نداشتم صمیمی همنبودیم از اینا که الکی فقط میگن آرش چقد بزرگ شده کلاس چندمی میفهمید که چی میگم
کنار من یه پتو پهن کردن یکم چیپس و پفک و نوشابه و پاسور منم نشستم و ۲۱ بازی کردیم قرار شد نفری ۵۰۰۰ تومن بذاریم و هرکس باخت بکشه کنار بازی طولانی شد و من خسته راه دیگه نمیتونستم بشینم هی این پهلو اون پهلو میخوابیدم
آخرش گفتم من خسته ام یکی بگید بیاد جا من قبول یکمم برده بودم حاضر شدم بردم رو هم بدم بکشم کنار ولی هی غر زدن و من دیگه هی نشسته خوابم میبرد چرت میزدم
مهین گفت بذارید بخوابه خسته است و دستش رو گذاشت رو شونه هام و آروم شروع به ماساژ دادن کرد من گفتم اینطوری که زودتر خوابم میبره دستشو کشید
یکی از پسر عمه ها باخت و کشید کنار سه نفر شدیم بیشتر هم من برده بودم مهین هم باخت و فقط یه پسرعمه که اونم ۵ خودش دستش نبود ولی دستش خوب اومده بود و هی میبرد آخرش گفتم ۱۰ ۱۰ شدیم بازی تمام
گفت نه تا آخرش باید بازی کنی من یه ببخشید گفتم و دراز کشیدم واقعا خواب بودم دیگه دختر عمم خودشو کشید کنار منو و شروع کر کمر منو و ماساژ دادن منم گفتم ببرم پول تو رو پس میدم تشویقممیکرد و ماساژ میداد من یه بانگ هم جمع کردم و پسر عمه
بانکگذاشت و چون خودشم خسته شده بود تمام پولشو گذاشت دستم بد اومد یه دست کارت خوندم دخترعمه هم قشنگ کمرم رو ماساژ میداد یه لحظه خوابم برد
بدون اینکه فکر سکس باشم تو خواب یه زن با مو های قرمز د که دارم ممه هاشو میخورم کشیدمش زیرم و فشار دادم تو کوسش باور کنید یک دقیقه همنشد و چشمام رو که باز کردم دیدم پسر عمممیگه بانک بخون تموم دیگه ولی من در حال ارضا اونم چه خالی شدنی سعی میکردم هیچ تکونی نخورم و عادی باشم تو همون حال گفتم بانگ یه ۹ دستم بود و یه ۹ دیگه داد
پمپاژ تمومی نداشت تو حالت عادی ۵ تا ۷ تا میزنده تموممیشه ولی اینبار بالا ۱۰ بار زد یه نفس عمیق کشیدم
رو ۱۸ خوابیدم پسر عمم دستش آس بود و کارت بعدیش ۶ آورد و با دودلی کشید که یه آس دیگه داد و سوخت و همه پولهارو باخت با عصبانیت کار تها رو زد زمین و بلند شد رفت
من نفسم رو دادم بیرون که یه دست محکم خورد تو سرم دختر عمه بلند شد و گفت خاک تو سرت پاشو خودتو جمع کن و بلند شد رفت تازه عرق سرد نشست پشتم فهمیده بود
شلوار
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
حق به حق دار رسید
1402/04/23
#دختر_عمه
یه دختر عمه داشتم اسمش ملیحه بود 17سالش بود و سینه ها و باسن بزرگی داشت منم تازه فیلم سوپر دیدن رو شروع کرده بودم هر وقت میرفتیم خونه عمه ام هر جا تنها میدیدمش خودم رو یا بهش میچسبوندم یا میمالیدم و اون با لبخند نگاهم میکرد یه روز از پادگان اومدم خونه دیدم کسی نیست یه یادداشت زده بود به یخچال برو خونه عمه ناهار بخور ما هم شب میایم اونجا رفتم خونه عمه دیدم ملیحه تنهاست برام ناهار آورد منم خوردم رفت ظرفارو بشوره منم چسبیدم بهش در گوشش گفتم عجب کونی داری گفت برو پائین کوسمو بخور خوب خوردی بهت کون میدم دامنش رو زدم بالا و رفتم لای پاشو شروع کردم خوردن واقعا کوس محشررررررری داشت تپل سفید خوشبو و خوشمزه منم تا توان داشتم خوردمش یهو ظرفها رو ول کرد و اومد کف آشپزخانه خوابید و گفت بیا بخور زبونت رو بکن توی کوسم خودشم سرم رو فشار میداد به کوسش تا اینکه یه آه بلند کشید و هولم داد اون طرف… یکم گذشت بهم گفت کون دادن درد داره اما اجازه میدم بذاری لای کونم بلند شد برام کیرمو خورد گفت لعنتی عجب کیر کلفتی داری چی فکر میکردی میخواستی بکنیش توی کووونم؟! ملیحه خوابید روی شکمش پاهاشو جفت کرد منم خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم لای کونش… یه چند تا تلمبه زدم و آبم اومد و ریختم روی کمرش بلند شد و خودشو پاک کرد و رفت حمام تا شب هم کلی بهش چسبیدم و با سینه هاش بازی کردم از اون روز به بعد من کوس ملیحه رو میخوردم و اون بهم لاپایی میداد… بعد چند وقت ملیحه ازدواج کرد و رفت یه شهر دیگه… یه سال گذشت و ملیحه با شوهرش اختلاف پیدا کرد و برای قهر اومده بود خونه عمه ام… منم مامانم اینا رفته بودن مشهد… عمه ام هر روز ظهر بهم سر میزد… و برام ناهار میاورد… یه روز ملیحه به جای عمه ام برام ناهار اورد گفت عمه رفته یه سر به زمین شون توی روستا بزنه با هم ناهار خوردیم اما لعنتی نرفت ظرفا رو بشوره گفت خسته ام ظرفا رو بعدا میشورم و رفت روی تخت دو نفره مامان بابام خوابید منم رفتم کنارش آروم بهش چسبیدم گفتم الان باید حساب دوران مجردی تو باهام تسویه کنی… گفت پس اول از کوس بکن تا من ارضا بشم بعد هر چقدر بخوای بهت کون میدم… پریدم روش و نشستم روی سینه اش و کیرمو گذاشتم توی دهنش لعنتی با زبونش غوووووووووغا میکرد… میذاشتش زیر کیرم و با حرکاتش دیوووونه ام میکرد بلند شدم و رفتم سراغ کوسش حسابی خوردمش داد میزد احسان زبونتو بکن توش… زبون میزدم سرمو با دستاش فشار میداد توی کوسش… بلند شدم و کیرم رو کردم توی کوسش… میگفت جوووون کیرت از کیر شوهرمم کلفت تره آروم تلمبه بزن احسان… اورم بزن… منم مثله وحشیا توش تلمبه میزدم اون التماس میکرد اروم تر آروم تر کیر کلفت اروم تر دارم جر میخورم راست میگفت کیرم فضای کوسشو پر کرده بود حس میکردم دیواره های کوسش سفت کیرمو گرفتن واقعا لذتش قابل توصیف نبود اون پاهاشو باز کرده بود و روی کمر خوابیده بود و منم کیرم توی کوسش روش خوابیده بودم انقدر تلمبه زدم ابم اومد گفت درش نیار همچنان بخواب روم… یکم که گذشت دوباره اومد برام خورد و من خوابیدم روی کمر و اون کیرمو کرد توی کوسش و نشسته بود روم و تلمبه میزد… سینه های گندشم من میخوردم کیرم توی کوسش بود که ارضا شد… کیرمو دراورد و گذاشت لای سینه هاش اینقدر بالا پائین کرد که آبم اومد… دیگه توان نداشتم و کنار هم خوابیدیم… عصر که بیدار شدم… دیدم ملیحه لخت توی بغلم خوابیده… از پشت بهش چسبیدم و با دستام سینه هاشو فشار میدادم بیدار شد گفتم نمیخوام برام بخوری به سینه هات روغن بزن میخوام کیرمو بزارم لای سینه هات… یه سکس سینه با هم کردیم حسابی سرحال اومده بودم… یکمم روغن به کونش زدم و کیرمو کردم توی کونش… واااااااااای اخرش این کونی که اون همه براش لاپایی زدم رو داشتم میکردم… بزرگترین آرزوم کردن کون ملیحه بود میگفت چند بار به شوهرش کون داده اما چون کیر من کلفت تر بود کونش تنگ بود… منم تا ته میکردم توش و تا نصفه میاوردم بیرون و محکم تر میکردم توش… بهش گفتم این کون از اولشم حق من بود الان حق به حق دار رسید… گفت لاپایی های تو برام جذاب تر از سکس با شوهرم بود دوست داشتم با تو سکس کنم الانم کوووووونم مااااله خووودته تا میتونی بکن توش این کون حقته باید از اولش میدادم تو جررررررش بدی هر دو از سکس لذت میبردیم انقدر تلمبه زدم تا ابم اومد و همون جوری دوباره با هم خوابیدم… وقتی بیدار شدم… ملیحه نبود و رفته بود… از فردا یه روز در میون ملیحه میومد و با هم سکس میکردیم… نه اینکه ارضا بشیم… انقدر که بیهوش بشیم… یه ماه بعد ملیحه با شوهرش آشتی کرد به این شرط که یه خونه نزدیک خونه عمه ام بگیره الان هم ملیحه هم به من میده هم به شوهرش… این بار که از کوس میکردمش میگفت دوست دارم شوهرمم بیاد از کون بکنه… دوست دارم دوتایی جرم بدید… منم گفتم من مشکلی ندارم اما شوهرت قبول میکنه؟… گفت اون با من درستش میکنم دوتایی
1402/04/23
#دختر_عمه
یه دختر عمه داشتم اسمش ملیحه بود 17سالش بود و سینه ها و باسن بزرگی داشت منم تازه فیلم سوپر دیدن رو شروع کرده بودم هر وقت میرفتیم خونه عمه ام هر جا تنها میدیدمش خودم رو یا بهش میچسبوندم یا میمالیدم و اون با لبخند نگاهم میکرد یه روز از پادگان اومدم خونه دیدم کسی نیست یه یادداشت زده بود به یخچال برو خونه عمه ناهار بخور ما هم شب میایم اونجا رفتم خونه عمه دیدم ملیحه تنهاست برام ناهار آورد منم خوردم رفت ظرفارو بشوره منم چسبیدم بهش در گوشش گفتم عجب کونی داری گفت برو پائین کوسمو بخور خوب خوردی بهت کون میدم دامنش رو زدم بالا و رفتم لای پاشو شروع کردم خوردن واقعا کوس محشررررررری داشت تپل سفید خوشبو و خوشمزه منم تا توان داشتم خوردمش یهو ظرفها رو ول کرد و اومد کف آشپزخانه خوابید و گفت بیا بخور زبونت رو بکن توی کوسم خودشم سرم رو فشار میداد به کوسش تا اینکه یه آه بلند کشید و هولم داد اون طرف… یکم گذشت بهم گفت کون دادن درد داره اما اجازه میدم بذاری لای کونم بلند شد برام کیرمو خورد گفت لعنتی عجب کیر کلفتی داری چی فکر میکردی میخواستی بکنیش توی کووونم؟! ملیحه خوابید روی شکمش پاهاشو جفت کرد منم خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم لای کونش… یه چند تا تلمبه زدم و آبم اومد و ریختم روی کمرش بلند شد و خودشو پاک کرد و رفت حمام تا شب هم کلی بهش چسبیدم و با سینه هاش بازی کردم از اون روز به بعد من کوس ملیحه رو میخوردم و اون بهم لاپایی میداد… بعد چند وقت ملیحه ازدواج کرد و رفت یه شهر دیگه… یه سال گذشت و ملیحه با شوهرش اختلاف پیدا کرد و برای قهر اومده بود خونه عمه ام… منم مامانم اینا رفته بودن مشهد… عمه ام هر روز ظهر بهم سر میزد… و برام ناهار میاورد… یه روز ملیحه به جای عمه ام برام ناهار اورد گفت عمه رفته یه سر به زمین شون توی روستا بزنه با هم ناهار خوردیم اما لعنتی نرفت ظرفا رو بشوره گفت خسته ام ظرفا رو بعدا میشورم و رفت روی تخت دو نفره مامان بابام خوابید منم رفتم کنارش آروم بهش چسبیدم گفتم الان باید حساب دوران مجردی تو باهام تسویه کنی… گفت پس اول از کوس بکن تا من ارضا بشم بعد هر چقدر بخوای بهت کون میدم… پریدم روش و نشستم روی سینه اش و کیرمو گذاشتم توی دهنش لعنتی با زبونش غوووووووووغا میکرد… میذاشتش زیر کیرم و با حرکاتش دیوووونه ام میکرد بلند شدم و رفتم سراغ کوسش حسابی خوردمش داد میزد احسان زبونتو بکن توش… زبون میزدم سرمو با دستاش فشار میداد توی کوسش… بلند شدم و کیرم رو کردم توی کوسش… میگفت جوووون کیرت از کیر شوهرمم کلفت تره آروم تلمبه بزن احسان… اورم بزن… منم مثله وحشیا توش تلمبه میزدم اون التماس میکرد اروم تر آروم تر کیر کلفت اروم تر دارم جر میخورم راست میگفت کیرم فضای کوسشو پر کرده بود حس میکردم دیواره های کوسش سفت کیرمو گرفتن واقعا لذتش قابل توصیف نبود اون پاهاشو باز کرده بود و روی کمر خوابیده بود و منم کیرم توی کوسش روش خوابیده بودم انقدر تلمبه زدم ابم اومد گفت درش نیار همچنان بخواب روم… یکم که گذشت دوباره اومد برام خورد و من خوابیدم روی کمر و اون کیرمو کرد توی کوسش و نشسته بود روم و تلمبه میزد… سینه های گندشم من میخوردم کیرم توی کوسش بود که ارضا شد… کیرمو دراورد و گذاشت لای سینه هاش اینقدر بالا پائین کرد که آبم اومد… دیگه توان نداشتم و کنار هم خوابیدیم… عصر که بیدار شدم… دیدم ملیحه لخت توی بغلم خوابیده… از پشت بهش چسبیدم و با دستام سینه هاشو فشار میدادم بیدار شد گفتم نمیخوام برام بخوری به سینه هات روغن بزن میخوام کیرمو بزارم لای سینه هات… یه سکس سینه با هم کردیم حسابی سرحال اومده بودم… یکمم روغن به کونش زدم و کیرمو کردم توی کونش… واااااااااای اخرش این کونی که اون همه براش لاپایی زدم رو داشتم میکردم… بزرگترین آرزوم کردن کون ملیحه بود میگفت چند بار به شوهرش کون داده اما چون کیر من کلفت تر بود کونش تنگ بود… منم تا ته میکردم توش و تا نصفه میاوردم بیرون و محکم تر میکردم توش… بهش گفتم این کون از اولشم حق من بود الان حق به حق دار رسید… گفت لاپایی های تو برام جذاب تر از سکس با شوهرم بود دوست داشتم با تو سکس کنم الانم کوووووونم مااااله خووودته تا میتونی بکن توش این کون حقته باید از اولش میدادم تو جررررررش بدی هر دو از سکس لذت میبردیم انقدر تلمبه زدم تا ابم اومد و همون جوری دوباره با هم خوابیدم… وقتی بیدار شدم… ملیحه نبود و رفته بود… از فردا یه روز در میون ملیحه میومد و با هم سکس میکردیم… نه اینکه ارضا بشیم… انقدر که بیهوش بشیم… یه ماه بعد ملیحه با شوهرش آشتی کرد به این شرط که یه خونه نزدیک خونه عمه ام بگیره الان هم ملیحه هم به من میده هم به شوهرش… این بار که از کوس میکردمش میگفت دوست دارم شوهرمم بیاد از کون بکنه… دوست دارم دوتایی جرم بدید… منم گفتم من مشکلی ندارم اما شوهرت قبول میکنه؟… گفت اون با من درستش میکنم دوتایی