آیس بریکر -Twisted love- عشق پیچیده - فاین پرینت - گروه ترجمه بوک یوفوریا
3.34K subscribers
214 photos
6 videos
39 files
52 links
آیدی فروش
@BookEuphoria
ترجمه مجموعه ی پیچیده (توییستد) - فاین پرینت و آیس بریکر و کتابهای ماریانا زاپاتا - بدون سانسور و حذفیات
لیست ترجمه ها پین شده
پیام ناشناس:
@nashenasasemanbot
Download Telegram
‌‌#مجموعه_برادران_کین
#جلد_اول #داستان‌هرجلدمجزاست!
#یک_ملاقات_نه‌چندان_جذاب
#نویسنده_مگان_کوئین

ژانر:#کمدی #رمانس #بزرگسال
#تعداد_صفحات:1003 قیمت: #40تومان

خلاصه:

شما دو تا چطوری همدیگه رو ملاقات کردید؟😀😀

این سوال اساسی که از هر زوجی پرسیده می‌شه. و جواب معمولاً داستانی رویایی، غلوآمیز و دوست‌داشتنی از اصابت تیر عشق به قلبه.
ملاقات من بامزه ( خوب نه چندان بامزه ) کمی متفاوت بود. خب راستیتش شما که غریبه نیستید من توی محله بچه مایه‌دارها در بورلی هیلز پرسه می‌زدم و دنبال کسی می‌گشتم که منو به عنوان #عروسش قبول کنه تا باعث حسادت دوست قدیمی‌ام که منو اخراج کرده بود بشه.

سوژه مورد نظر من در اطراف بلوک مثل یک خدای پر زرق و برق قدم می‌زد و زیر لب غرولند می‌کرد که یک معامله تجاری اشتباه از آب دراومده و سعی می‌کرد از این هچل خلاص بشه.

و اون موقع بود که چشممون به جمال هم روشن شد.

هیچ جرقه‌ای نبود.

حتی یک نشونه از عشق شکوفا هم نشد.

اما چیز بعدی که می‌دونستم این بود، خر مراد داشت به سمتم یورتمه می‌اومد و منم آماده بودم سوارش بشم. اون می‌خواست من "ویوین وارد" مشکل‌گشاش باشم خب من کی باشم که بگم نه، از اونجایی که آدم دلرحمی بودم گفتم باشه!!!

ما داریم در مورد زندگی توی یک عمارت، قرارهای دو نفره صمیمی و وانمود به اینکه یک دل نه صد دل عاشق هم شدیم... و نامزد شدیم صحبت می‌کنیم. نه خدایی توی مخیله‌تون می‌گنجه؟

این جسارت مطلق می‌طلبید.

اما آدما وقتی ناامید هستن کارهای دیوانه‌وار انجام می‌دن. و از جفای روزگار من بوی ناامیدی می‌دادم، پس من معامله رو انجام دادم.


#توجه‌توجه‌
این نسخه کامل و بدون‌سانسور می‌باشد. هیچ‌گونه حذفیاتی ندارد.

📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.
#مجموعه_برادران_کین
#جلد_دوم #داستان‌هرجلدمجزاست!
#قرار_نیست_مقدر_شده_باشد
#نویسنده_مگان_کوئین

ژانر:#کمدی #رمانس #بزرگسال
#تعداد_صفحات:1460 قیمت: #50تومان تا #سه_روز #45تومان

خلاصه:

من با جی‌پی کین دوست هستم؟

ها! خنده داره.

علاوه بر این حقیقت که اون تصور دور از ذهنی از فیلم "وقتی هری با سالی ملاقات کرد" که می‌گه مردها و زن‌ها نمی‌تونند با هم دوست باشند و با هم کار کنند رو سرلوحه کارش کرده، می‌شه گفت که ما با هم دوست نیستیم.
اون به طرز آزاردهنده‌ای روی مخه، به طرز ناخوشایندی خوش‌تیپه و با فشار تمام نقاط داغ من، حسابی هنرنمایی می‌کنه... اونم چندین بار در روز.

بنابراین می‌تونید تصور کنید از اینکه نه تنها برای کار مجبورم که باهاش به سان‌فرانسیسکو پرواز کنم، بلکه در یه پنت‌هاوس بمونم چقدر ناراضی و کفری هستم.
و آره، یه هوای مشترک رو نفس می‌کشیم، اونم بیست و چهار ساعت و هفت روز هفته، تا وقتی این سفر تموم بشه. ما داریم در مورد یه هم خونه‌ای تمام عیار حرف می‌زنیم.

این مرد اصلا نمی‌دونه که پوشیدن پیرهن چه معنی داره و نباید لخت و عور توی خونه رژه بره. از بار پروتئین انرژی می‌گیره و حدس بزنید، بقدری بلند ناله می‌کنه که مردم فکر کنند اون مگ رایان که توی یک رستورانه.

هشدار اسپویلر: چیزی که اون داره قرار نیست نصیب من بشه.

من با لاس زدن‌های مداوم و نگاه‌های کشنده اون دست و پنجه نرم می‌کنم و در همون حال به بشکه وسوسه‌های اغواکننده‌ای که خوابیدن توی شب رو برام سخت می‌کنه خیره شده‌م که کی قراره منفجر بشه!!! مدیونید فکر کنید من دوست داشته باشم باهاش بخوابم.

ولی حدس بزن کی میتونه خودش رو کنترل کنه؟ همین دختر خانم.

چون اگه یه چیزی باشه که به‌طور قطع می‌دونم؛ اینه که من و «جی پی کین» قرار نیست با هم باشیم ختم کلام!!!!


#توجه‌توجه‌
این نسخه کامل و بدون‌سانسور می‌باشد. هیچ‌گونه حذفیاتی ندارد.

📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.
#مجموعه_برادران_کین
#جلد_سوم
#زمان_زیادی_در_انتظار_تقدیر
#نویسنده_مگان_کوئین
ژانر:#کمدی #رمانس #بزرگسال

#تعداد_صفحات:1270 قیمت:#50تومان


برداشتی طنزآمیز از یک کمدی رمانتیک کلاسیک، «عروسی بهترین دوست من.» این دو دوست صمیمی، با صدای بلند، خنده‌دار و پر از جذابیت، به صفحات کتاب گرما می‌بخشند در حالی که ثابت می‌کنند عشق واقعی ممکن است درست روبروی شما باشد. نه در جایی دور دست.

آیا تا به حال در مورد «مرد در رکاب» شنیدید؟

بله، #مادرفولادزره آینده دوست صمیمی من هم نشنیده. اوه ببخشید منظورم مادرشوهرش بود و این اصطلاح رو هم ننه‌شوهر عزیز که عروس هر چی می‌خواد، گیرش میاد نشنیده.

با برنامه‌ریزی عروسی در حال انجام و یک جدول زمانی فشرده، بهترین دوستم، #لیا، من رو به خدمت گرفت تا بهش کمک کنم تا با هیولا خروشان که خانم بیوره، مبارزه کنه. من اصلاً و ابدا نمی‌ترسم، چالش رو به‌عنوان مرد در #رکابش- با اسم مستعار، مرد ساقدوش- می‌پذیرم تا اوضاع رو به دست خودم بگیرم.

تنها مشکل اینه که هر ثانیه که به عروسی نزدیک می‌شیم، بهترین دوستم رو از دید دیگه‌ای می‌بینم.

اون همیشه در نظرم زیبا بوده، اما حالا... می‌بینم که بدجور تشنه لمسش به شکل و نوع دیگه‌ای هستم. دستم یک دقیقه بیشتر مکث میکنه. و وقتی که اون ناراحته؟ بهش اجازه می‌دم توی #تخت من بخوابه.

و قبل از اینکه بفهمم چه اتفاق کوفتی داره می‌افته، موقعیتی که توش هستم مثل یک تُن آجر بهم برخورد می‌کنه. من عاشق بهترین دوستم هستم. نه فقط عاشق، بلکه شیفته‌اش هستم.

هیچ کس باهاش قابل قیاس نیست و به نظر میاد هیچ چیز منو از درک این موضوع منحرف نمی‌کنه.
نه دختری که سعی می‌کنم باهاش قرار بذارم، در حالی که به برنامه‌ریزی عروسی لیا کمک می‌کنم.
نه نامزد عصبانی لیا که فکر می‌کنه من زیادی بهش نزدیک شدم.
و نه مهلت قریب الوقوع عروسی‌اش که داره سر می‌رسه.

یعنی فقط یک راه چاره برای من باقی مونده تا به لیا ثابت کنم من کسی هستم که اون باید باهاش بقیه عمرش باشه نه اون بی‌خاصیت. اما با فشار نامزدی‌اش، استرس ناشی از مادرشوهرش، و اعصابی که از من تحلیل می‌بره، ادعای لیا خیلی سخت‌تر از چیزی که می‌خوام اعتراف کنم هستش.

یه دعای کوچولو برام بخون ...


#توجه‌توجه‌
این نسخه کامل و بدون‌سانسور می‌باشد. هیچ‌گونه حذفیاتی ندارد.

📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.