Forwarded from عیارسنج رمانهای فروشی
#مجموعه_برادران_کین
#جلد_دوم #داستانهرجلدمجزاست!
#قرار_نیست_مقدر_شده_باشد
#نویسنده_مگان_کوئین
ژانر:#کمدی #رمانس #بزرگسال
#تعداد_صفحات:1460 قیمت: #50تومان تا #سه_روز #45تومان
خلاصه:
من با جیپی کین دوست هستم؟
ها! خنده داره.
علاوه بر این حقیقت که اون تصور دور از ذهنی از فیلم "وقتی هری با سالی ملاقات کرد" که میگه مردها و زنها نمیتونند با هم دوست باشند و با هم کار کنند رو سرلوحه کارش کرده، میشه گفت که ما با هم دوست نیستیم.
اون به طرز آزاردهندهای روی مخه، به طرز ناخوشایندی خوشتیپه و با فشار تمام نقاط داغ من، حسابی هنرنمایی میکنه... اونم چندین بار در روز.
بنابراین میتونید تصور کنید از اینکه نه تنها برای کار مجبورم که باهاش به سانفرانسیسکو پرواز کنم، بلکه در یه پنتهاوس بمونم چقدر ناراضی و کفری هستم.
و آره، یه هوای مشترک رو نفس میکشیم، اونم بیست و چهار ساعت و هفت روز هفته، تا وقتی این سفر تموم بشه. ما داریم در مورد یه هم خونهای تمام عیار حرف میزنیم.
این مرد اصلا نمیدونه که پوشیدن پیرهن چه معنی داره و نباید لخت و عور توی خونه رژه بره. از بار پروتئین انرژی میگیره و حدس بزنید، بقدری بلند ناله میکنه که مردم فکر کنند اون مگ رایان که توی یک رستورانه.
هشدار اسپویلر: چیزی که اون داره قرار نیست نصیب من بشه.
من با لاس زدنهای مداوم و نگاههای کشنده اون دست و پنجه نرم میکنم و در همون حال به بشکه وسوسههای اغواکنندهای که خوابیدن توی شب رو برام سخت میکنه خیره شدهم که کی قراره منفجر بشه!!! مدیونید فکر کنید من دوست داشته باشم باهاش بخوابم.
ولی حدس بزن کی میتونه خودش رو کنترل کنه؟ همین دختر خانم.
چون اگه یه چیزی باشه که بهطور قطع میدونم؛ اینه که من و «جی پی کین» قرار نیست با هم باشیم ختم کلام!!!!
#توجهتوجه❌❌❌
این نسخه کامل و بدونسانسور میباشد. هیچگونه حذفیاتی ندارد.
📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.
#جلد_دوم #داستانهرجلدمجزاست!
#قرار_نیست_مقدر_شده_باشد
#نویسنده_مگان_کوئین
ژانر:#کمدی #رمانس #بزرگسال
#تعداد_صفحات:1460 قیمت: #50تومان تا #سه_روز #45تومان
خلاصه:
من با جیپی کین دوست هستم؟
ها! خنده داره.
علاوه بر این حقیقت که اون تصور دور از ذهنی از فیلم "وقتی هری با سالی ملاقات کرد" که میگه مردها و زنها نمیتونند با هم دوست باشند و با هم کار کنند رو سرلوحه کارش کرده، میشه گفت که ما با هم دوست نیستیم.
اون به طرز آزاردهندهای روی مخه، به طرز ناخوشایندی خوشتیپه و با فشار تمام نقاط داغ من، حسابی هنرنمایی میکنه... اونم چندین بار در روز.
بنابراین میتونید تصور کنید از اینکه نه تنها برای کار مجبورم که باهاش به سانفرانسیسکو پرواز کنم، بلکه در یه پنتهاوس بمونم چقدر ناراضی و کفری هستم.
و آره، یه هوای مشترک رو نفس میکشیم، اونم بیست و چهار ساعت و هفت روز هفته، تا وقتی این سفر تموم بشه. ما داریم در مورد یه هم خونهای تمام عیار حرف میزنیم.
این مرد اصلا نمیدونه که پوشیدن پیرهن چه معنی داره و نباید لخت و عور توی خونه رژه بره. از بار پروتئین انرژی میگیره و حدس بزنید، بقدری بلند ناله میکنه که مردم فکر کنند اون مگ رایان که توی یک رستورانه.
هشدار اسپویلر: چیزی که اون داره قرار نیست نصیب من بشه.
من با لاس زدنهای مداوم و نگاههای کشنده اون دست و پنجه نرم میکنم و در همون حال به بشکه وسوسههای اغواکنندهای که خوابیدن توی شب رو برام سخت میکنه خیره شدهم که کی قراره منفجر بشه!!! مدیونید فکر کنید من دوست داشته باشم باهاش بخوابم.
ولی حدس بزن کی میتونه خودش رو کنترل کنه؟ همین دختر خانم.
چون اگه یه چیزی باشه که بهطور قطع میدونم؛ اینه که من و «جی پی کین» قرار نیست با هم باشیم ختم کلام!!!!
#توجهتوجه❌❌❌
این نسخه کامل و بدونسانسور میباشد. هیچگونه حذفیاتی ندارد.
📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.
#مجموعه_برادران_کین
#جلد_سوم
#زمان_زیادی_در_انتظار_تقدیر
#نویسنده_مگان_کوئین
ژانر:#کمدی #رمانس #بزرگسال
#تعداد_صفحات:1270 قیمت:#50تومان
برداشتی طنزآمیز از یک کمدی رمانتیک کلاسیک، «عروسی بهترین دوست من.» این دو دوست صمیمی، با صدای بلند، خندهدار و پر از جذابیت، به صفحات کتاب گرما میبخشند در حالی که ثابت میکنند عشق واقعی ممکن است درست روبروی شما باشد. نه در جایی دور دست.
آیا تا به حال در مورد «مرد در رکاب» شنیدید؟
بله، #مادرفولادزره آینده دوست صمیمی من هم نشنیده. اوه ببخشید منظورم مادرشوهرش بود و این اصطلاح رو هم ننهشوهر عزیز که عروس هر چی میخواد، گیرش میاد نشنیده.
با برنامهریزی عروسی در حال انجام و یک جدول زمانی فشرده، بهترین دوستم، #لیا، من رو به خدمت گرفت تا بهش کمک کنم تا با هیولا خروشان که خانم بیوره، مبارزه کنه. من اصلاً و ابدا نمیترسم، چالش رو بهعنوان مرد در #رکابش- با اسم مستعار، مرد ساقدوش- میپذیرم تا اوضاع رو به دست خودم بگیرم.
تنها مشکل اینه که هر ثانیه که به عروسی نزدیک میشیم، بهترین دوستم رو از دید دیگهای میبینم.
اون همیشه در نظرم زیبا بوده، اما حالا... میبینم که بدجور تشنه لمسش به شکل و نوع دیگهای هستم. دستم یک دقیقه بیشتر مکث میکنه. و وقتی که اون ناراحته؟ بهش اجازه میدم توی #تخت من بخوابه.
و قبل از اینکه بفهمم چه اتفاق کوفتی داره میافته، موقعیتی که توش هستم مثل یک تُن آجر بهم برخورد میکنه. من عاشق بهترین دوستم هستم. نه فقط عاشق، بلکه شیفتهاش هستم.
هیچ کس باهاش قابل قیاس نیست و به نظر میاد هیچ چیز منو از درک این موضوع منحرف نمیکنه.
نه دختری که سعی میکنم باهاش قرار بذارم، در حالی که به برنامهریزی عروسی لیا کمک میکنم.
نه نامزد عصبانی لیا که فکر میکنه من زیادی بهش نزدیک شدم.
و نه مهلت قریب الوقوع عروسیاش که داره سر میرسه.
یعنی فقط یک راه چاره برای من باقی مونده تا به لیا ثابت کنم من کسی هستم که اون باید باهاش بقیه عمرش باشه نه اون بیخاصیت. اما با فشار نامزدیاش، استرس ناشی از مادرشوهرش، و اعصابی که از من تحلیل میبره، ادعای لیا خیلی سختتر از چیزی که میخوام اعتراف کنم هستش.
یه دعای کوچولو برام بخون ...
#توجهتوجه❌❌❌
این نسخه کامل و بدونسانسور میباشد. هیچگونه حذفیاتی ندارد.
📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.
#جلد_سوم
#زمان_زیادی_در_انتظار_تقدیر
#نویسنده_مگان_کوئین
ژانر:#کمدی #رمانس #بزرگسال
#تعداد_صفحات:1270 قیمت:#50تومان
برداشتی طنزآمیز از یک کمدی رمانتیک کلاسیک، «عروسی بهترین دوست من.» این دو دوست صمیمی، با صدای بلند، خندهدار و پر از جذابیت، به صفحات کتاب گرما میبخشند در حالی که ثابت میکنند عشق واقعی ممکن است درست روبروی شما باشد. نه در جایی دور دست.
آیا تا به حال در مورد «مرد در رکاب» شنیدید؟
بله، #مادرفولادزره آینده دوست صمیمی من هم نشنیده. اوه ببخشید منظورم مادرشوهرش بود و این اصطلاح رو هم ننهشوهر عزیز که عروس هر چی میخواد، گیرش میاد نشنیده.
با برنامهریزی عروسی در حال انجام و یک جدول زمانی فشرده، بهترین دوستم، #لیا، من رو به خدمت گرفت تا بهش کمک کنم تا با هیولا خروشان که خانم بیوره، مبارزه کنه. من اصلاً و ابدا نمیترسم، چالش رو بهعنوان مرد در #رکابش- با اسم مستعار، مرد ساقدوش- میپذیرم تا اوضاع رو به دست خودم بگیرم.
تنها مشکل اینه که هر ثانیه که به عروسی نزدیک میشیم، بهترین دوستم رو از دید دیگهای میبینم.
اون همیشه در نظرم زیبا بوده، اما حالا... میبینم که بدجور تشنه لمسش به شکل و نوع دیگهای هستم. دستم یک دقیقه بیشتر مکث میکنه. و وقتی که اون ناراحته؟ بهش اجازه میدم توی #تخت من بخوابه.
و قبل از اینکه بفهمم چه اتفاق کوفتی داره میافته، موقعیتی که توش هستم مثل یک تُن آجر بهم برخورد میکنه. من عاشق بهترین دوستم هستم. نه فقط عاشق، بلکه شیفتهاش هستم.
هیچ کس باهاش قابل قیاس نیست و به نظر میاد هیچ چیز منو از درک این موضوع منحرف نمیکنه.
نه دختری که سعی میکنم باهاش قرار بذارم، در حالی که به برنامهریزی عروسی لیا کمک میکنم.
نه نامزد عصبانی لیا که فکر میکنه من زیادی بهش نزدیک شدم.
و نه مهلت قریب الوقوع عروسیاش که داره سر میرسه.
یعنی فقط یک راه چاره برای من باقی مونده تا به لیا ثابت کنم من کسی هستم که اون باید باهاش بقیه عمرش باشه نه اون بیخاصیت. اما با فشار نامزدیاش، استرس ناشی از مادرشوهرش، و اعصابی که از من تحلیل میبره، ادعای لیا خیلی سختتر از چیزی که میخوام اعتراف کنم هستش.
یه دعای کوچولو برام بخون ...
#توجهتوجه❌❌❌
این نسخه کامل و بدونسانسور میباشد. هیچگونه حذفیاتی ندارد.
📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.