کانال رسمی هزار باده فرهنگ
713 subscribers
3.39K photos
476 videos
80 files
2.72K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
️️☘️هجدهم اسفند سالروز درگذشت زنده یاد ایرج افشار ایرانشناس نامدار

@baghekhabushan
.

ببینید و بشنوید قصیده ای فاخر از استاد حسن معین. نظر خود ایشان بر این است که زمان ، زمان قصیده نیست اما نظر این حقیر و بسیاری از عزیزان بر این است که شعر خوب ،چه منظره ی بدیع غزل باشد چه کوچه باغ قصیده ، مخاطب را حتی به نگاهی جذب خواهد کرد یا بدنبال خود، تا هرجا که شاعر برود خواهد کشانید. امروز در این لحظات سخت و دلگیر میخواهم شما را به کوچه باغ قصیده ی استاد حسن معین دعوت کنم. با من بیایید...
#حسن_معین
#قصیده_غزل
#انجمن_ادبی__ارغوان_خراسان
#عصمت_میرزایی_ارغوان

#انجمن_ادبی_ارغوان
#ارغوان_خراسان
#شاعر_تحلیل
#زیبایی_شناسی
#Esmat_Mirzaee
#Poet_Atuthor
#Arghavan
#Rheroric
@Zibaeeshenasi

https://t.me/Arghavan_khorasan/479

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.

#ادیب_برومند_شاعر_ملی_ایران
زادروز ۲۱ خرداد ۱۳۰۳
درگذشت ۲۳ اسفند ۱۳۹۵

«#ای_وطن»

اى وطن! تا به تنِ خسته روان است مرا
آتشِ عشقِ تو سوزنده‌ی جان است مرا

چون مرا مهرِ وطن مونس جان است همى
همه‌گه نامِ وطن، وردِ زبان است مرا

در رهِ پاسِ تو دلسرد نگردم شـب و روز
كآتشِ مهرِ تو در سينه نهان است مرا

کلکِ من ناطقه‌آراىِ زبانِ وطن است
گرچه از دستِ زبان جمله زيان است مرا

بهر جان باختن اندر رهِ ايرانِ عزيز
عِرق همّت به تن اندر هيجان است مرا

بهرِ سركوبىِ بدخواهِ تو با عزمِ درست
کلکِ بشكسته‌ی من تيغ و سنان است مرا

فخرم اين بس بود آنگاه که با خطّ‌ِ درشت
ثبت در دفترِ تو نام و نشان است مرا

عشق و ايمان و جوانمردى و ملّت‌یاری‌ست
انتظارى كه از اين نسل جوان است مرا

برنتابم رخ از ايران هنرخيز، «اديب»
تا به تن جان و به جان تاب‌وتوان است مرا


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.

#سه_خاطره

یک
مادرم دیپلمش را که گرفت از گیلان رفت تهران. دهه پنجاه. دانشجو بود و در یک آموزشگاه کنکور گرامر انگلیسی و ریاضی درس داد برای تامین مخارجش. از آن سال تا روزی که مادربزرگ شد؛ در موسسات مالی، دانشگاه‌ و وزارت خانه کار کرد. بیست سال بعد در دهه هفتاد، من را برده بود شلوار جین بخرم. صاحب مغازه مرد‌ جوانی بود. یادم نیست سوال مادرم در مورد جنس پارچه جین چه بود که فروشنده مارک داخل آستر را گرفت طرف من و با نیشخند گفت «بیایید این رو برای مادرتون بخونید که مطمئن‌ بشند جنسهای ما مستقیم از ماوی ترکیه میاد». خشکم زده بود. گفتم: من برای ایشون بخونم؟
مادرم نگاهش میکرد. با صدای بسیار آرامی که مخصوص وقتهای بسیار عصبانی شدنش بود گفت: «پسر جان، روزی که من بلد شدم انگلیسی بخوانم شما دنیا نیامده بودی. کاش یاد بگیری که هر زن ساده بدون آرایش میانسالی دیدی؛ پیشفرض نداشته باشی بی سواد و پرت است آنقدر که از پس خواندن مارک تقلبی روی آستر شلوار جین بچه اش بر نمی آید». کیف کرده بودم از این جواب.

دو
داشتیم با تاکسی می رفتیم خانه مادربزرگم. مادرم مثل همیشه مودبانه گفت: «آقا خیلی ممنون. همینجا نگه دارید لطفا. بفرمایید» و پول را داد. راننده هم باقی پول را گرفته بود سمت مادرم «باقی پولتون حاج خانم». جوان و‌خوشپوش بود. مادرم گفت: «من مکه نرفتم». راننده گفت: «خیله‌خب، مادر. بقیه پولت». مادرم برگشت نشست.‌‌ در خودرو باز بود و من وسط خیابان ایستاده بودم. مادرم بلند و شمرده گفت: «یک اتفاق‌ بدی‌ روزی در این مملکت افتاد که فرهنگ حرف زدن ما از آقا و خانم رسید به حاجی و‌ حاجیه. ببین؛ من خواهر، مادر یا حاج خانم نیستم. من وقتی به کسی میگویم آقا؛ باید به من بگوید خانم. من میگویم بفرمایید آقا. من یک خانمم. تو باید بگویی بفرمایید خانم. محترمانه هم بگویی» ....

سه.
کنار خانه مان فروشگاه صنایع دستی باز شده بود. مرد آرام و‌خجول هنرمندی کارهای دست‌سازش را همانجا می ساخت و همسر سر و زبان دارش مسئول فروش بود. فروشگاه‌شان آب نداشت.‌همیشه وقت و بی وقت زنگ‌ خانه ما را میزد برای برداشتن آب.
آن سالها مادرم پستی داشت که ساعتهای زیادی باید بین چند ساختمان اداری دانشگاهها رفت و آمد میکرد. رانندگانی می آمدند دنبالش (برخوردش کلا نگاه از بالا به پایین کارفرما و راننده‌ نبود هیچوقت. هر وقت برای ما شیرینی یا غذا میخرید؛ یک جعبه جدا برای راننده اش سفارش میداد و می‌گذاشت روی صندلی عقب چون خودش همیشه کنار دست راننده می‌نشست).امتحان حسابدار رسمی دادگستری را داده بود. گزینش اخلاقی مرحله آخر بود. آمده بودند از دادگستری تحقیق و‌‌ رسیده بودند به فروشگاه صنایع دستی. خانم فروشنده در توصیف اخلاق خانواده ما گفته بود: آقاشون‌ مرد مهربان خوبیه. دخترشون به موقع می‌ره میاد. خود‌ خانمه ولی سوار ماشین مردهای غریبه است همیشه. با یه مدل ماشین صبح می‌ره، با یه مدل ماشین شب دیروقت میاد... معلوم نیست با کدومشونه!
مادرم که طبعا آن سال امتیاز ممیز مالی رسمی دادگستری را گرفت و روسیاهی هم به‌ ذغال ماند. آخرین باری که خانم فروشنده به عادت همیشگی صبح‌ بی وقت جمعه زنگ‌ خانه ما را زد برای آب؛ مادرم رفت پایین و باهاش گپی دوستانه زد. بهش گفت «عزیز؛ این راننده ها که شما میبینی معشوق من نیستند. کارمند منند! هر زنی که شبی از خودرویی پیاده می‌شود لزوما خدمات جنسی نداده که پول بگیرد ! گاهی اینجور هم فکر کن که شاید خودرو را اجاره کرده صاحبش را هم استخدام کرده و بخاطر رانندگی بهشان حقوق هم میدهد. مثالش؟ من . سلامت باشی» آن روز آخرین صبح جمعه بود که کسی زنگ خانه ما را زد برای بردن آب...
سالها از آن روزها گذشته. هنوز مطمئن نیستم که کلیشه ها به حد مطلوب اصلاح شده باشند. که هنوز مردها علیه زنها و زنها علیه خودشان به ستیز برنخیزند. اما مطمئنم با همه قلبم؛ که نسلی داریم جوان و جسور ، نسلی نو ایستاده روی شانه غولهای پیش از خود که بسیار بهتر می‌بینند و می اندیشند؛ و برای رسیدن به آنچه می اندیشند جرات حرکت کردن و فریاد زدن واعتراض را دارند.

به یاد و برای مادربزرگم‌ رخساره خانم. که به بچه هایش می‌گفت درس بخوانید تا برای خودتان کسی باشید و مثل من مجبور نباشید حرف بخورید.
به یاد و برای مادرم آتیه خانم. که آنقدر زحمت کشید تا برای خودش همان زنی شد که دخترش به او اقتدا کند.


https://t.me/zaneh_emroozi/95938


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#زن
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.

۱🔹حکیم، عمر خیّام نیشابوری (۴۴۰ تا ۵۱۷ هجری قمری)

فیلسوف، موسیقی‌دان، فیزیک‌دان، ادیب، عارف، مفسر، شیمی‌دان، زیست‌شناس، زمین‌شناس، دین‌شناس، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و شاعر ِ رباعی‌سرای ایرانی در دوره‌ی سلجوقی است.

گرچه جای‌گاه علمی خیام برتر از جای‌گاه ادبی اوست ولی آوازه‌ی وی مدیون رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. رباعیات خیام به بیش‌تر ِ زبان‌های زنده، برگردان شده‌است. شهرت وی در غرب به‌طور مشخص بیش‌تر مدیون ترجمه‌ی ادوارد فیتزجرالد از رباعیات او به زبان انگلیسی است.

یکی از مهم‌ترین کارهای خیام، سر و سامان‌دادن و سرپرستی محاسبات گاه‌شماری ایران است که در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، در دوره‌ی پادشاهی ملک‌شاه سلجوقی صورت گرفت. محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از گاه‌شماری میلادی دارد.

نقش خیام در حل معادلات درجه‌ی سوم و مطالعاتش در باره‌ی اصل پنجم اقلیدس‌ نام او را به‌عنوان ریاضی‌دانی ممتاز در تاریخ علم، ثبت کرده‌است.

نوپیدا کردن نظریه‌ای در باره‌ی نسبت‌های هم‌ارز با نظریه‌ی اقلیدس نیز از مهم‌ترین کارهای اوست.

#شاعران_جهان
#حکیم_خیام_نیشابوری


https://t.me/FarhangDoostan/2177



https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
#عبدالمحمد_روح‌_خشان

۲۲ اسفند سالروز درگذشت نویسنده، مترجم، ویراستار و روزنامه‌نگار توانا استاد عبدالمحمد روح‌بخشان می‌باشد. ایشان در سال ۱۳۱۷ در بروجرد چشم به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود گذراند، سپس به تهران آمده و در دانشکده حقوق به تحصیل پرداخت و بعد از آن به مطالعه و تحقیق در باستان‌شناسی، زبان‌شناسی، جامعه‌شناسی و ... مشغول شد. سپس راهی سوئیس شد و در آنجا به تحصیل در ادبیات تطبیقی، مردم‌شناسی و زبان و ادبیات فرانسه پرداخت. در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و تا سال ۱۳۵۷ با روزنامه کیهان همکاری داشت.
مقالات بسیاری توسط ایشان به زبان فارسی و فرانسه نوشته شده و در روزنامه‌ها و مجلات مختلف به چاپ رسیده. جغرافیای تاریخی بروجرد، ترجمهٔ روابط حکمت اشراق و فلسفهٔ ایران باستان هانری کربن، ترجمه مقدمه و ویرایش تذکرة‌الاولیاء عطار تصحیح نیکلسون و ویرایش اللمع فی التصوف ابونصر سراج طوسی از جمله آثار ایشان می‌باشند.
انسانیت، فروتنی و خاکی نهاد بودن از ویژگی‌های بارز زنده‌یاد روح بخشان بود.
روانش انوشه و یادش گرامی باد

#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

#به_یاد_استاد_رضا_افضلی_شاعر_ارجمند_خراسانی

به مناسبت آخرین چهارشنبه سال ۱۴۰۰ (چهارشنبه سوری)

#شعر: #استاد_رضا_افضلی

#گوینده: #محمد_معین_فر

#انتخاب_موسیقی_و_تهیه_ویدئو: #ماهرخ_معین_فر


با من بگو
سياوش

اين چندمين گذارِ تو از كوهِ آتش است؟
سودابه هاي سودا

هر روز، هيمه‌های هوس را
در امتدادِ راهِ تو
انبار می‌كنند

ای جسته بارها
از شعله زارها
با توسن بلند

اين بار هم ز بيشه‌ی آتش
تازان و سرفراز
گذركن

زان‌سان كه عاشقانِ شكوهت
در سورگاهِ آخرِ هر سال
خود آزمونِ جَستن از انبوه شعله را
تكرار می‌كنند

با من بگو
سياوش

اي گُردِِ سربلند!

اين چندمين گذارِ تو از كوه آتش است؟

#رضا_افضلی

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh


#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#رضا_افضلی
#ماهرخ_معین_فر
#شعر_خراسان
#چهار_شنبه_سوری
#نقد
#داستان
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
🔵#حرمت_نور_و_آتش_در_سرزمین_قوچان

#آذرگان_جشن_تکریم_نور_شادزیستی_راستی_و_برکت_بخشی_است

💠پژوهشی میدانی و بسیار ارزشمند و محققانه از پژوهش‌گر ارجمند قوچانی جناب آقای #مهدی_رحمانی_قوچانی تقدیم به مخاطبان فرهنگ دوست قوچان،خراسان و فرهیختگان کشوری به ویژه خوانندگان فهیم #فصلنامه_باغ_خبوشان... 👇

فرهنگ اشراقی (روشن گشت) ایران، بنیادش بر بزرگ‌داشت و احترام نور و روشنایی است. نوری که همه‌ی هستی از او به پیدایی رسیده است. روشنایی که گامه‌ی شناخت و راه بی گزند و روشن برای معرفت یافتن به نور زمین و آسمان است...

ادامه متن کامل در کانال رسمی #فصلنامه_باغ_خبوشان... 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
🔵#حرمت_نور_و_آتش_در_سرزمین_قوچان

#آذرگان_جشن_تکریم_نور_شادزیستی_راستی_و_برکت_بخشی_است

بنام خداوند خورشید و ماه

فرهنگ اشراقی (روشن گشت) ایران، بنیادش بر بزرگ‌داشت و احترام نور و روشنایی است. نوری که همه‌ی هستی از او به پیدایی رسیده است. روشنایی که گامه‌ی شناخت و راه بی گزند و روشن برای معرفت یافتن به نور زمین و آسمان است. چرا که دراین اندیشه‌ی گران‌سنگ و خلل ناپذیر خداوند «عین نور است». و آتش نزدیک ترین صورت و شکل و هیئت از معبودی است که به راستی «منبع نور» است. پس آتش بخششی است ایزدی که برای سود رسانی به انسان از جهان بالا به جهان خاکی فرستاده شده است. در اندیشه‌های بلند و بی همال ایرانی، « پروردگار بزرگ؛ پیکری به سان نور و روانی به سان راستی دارد.» پس شگفت نیست که ایرانی دل آگاه نور (آتش) را سوی و قبله‌ی خویش برمی‌گزیند، و آن‌قدر در این عشق سوزان و روشنایی بخش پیش می‌رود که ناآگاهان سیه دل تهمت آتش‌پرستی را براو بر می‌نهند. هر چند که این دروغ و تهمت بزرگ در پیشگاه صاحبان دین‌های آسمانی رواج و قبولی نیافت. بر بنیاد این باور سترگ است که در این فرهنگ حکمت آمیز آسمانی، آن یگانه‌ی بی‌همانند را «نورالانوار» می‌خوانند. در پیشگاه این مردم که به راستی شیفتگان نور و روشنایی در جهان هستی‌اند، نشانه‌های نور (خورشید ، آتش) بس گرامی و ستوده‌اند. در این دستگاه اندیشگانی، آتش سرشتی آسمانی دارد، گوهری است اهورایی که نماد و نمود حضرتش در جهان گیتایی است و ایرانیان شیفته‌ی این آستان بلند ایزدی، هزاره‌هاست که آتش را به این سبب پاس می دارند، و در نکوداشت آن هیچ کوتاهی نمی‌ورزند، و به راستی به «پرستاران آتش» شهره گردیده‌اند. عنصری که در تمام هستی ایزدی حضوری پر راز و رمز دارد.

#قوچان به گواه متون کهن ایرانی و انیرانی یکی از نخستین خاستگاه های مردم پارتی ( اشکانیان ) است. مردمی که سخت شیفته ی باورهای مهری بودند، و خورشید (مهر) درپیشگاه‌ آنان ارجی بزرگ‌داشت. بر بنیاد آموزه های مهری، غم و اندوه‌، شاد نزیستن گناهی بزرگ و نابخشودنی بود. بر این بنیادهای باورمند؛ فرهنگ اشکانیان پارتی بربنیان شاد زیستن، شادمانی، آزادی باور و برپایی جشن هایی پر از شور و شوق و شاد خواری به پای مردی مردم بوده است. برپایه ی این باورداشت پارتی است که دربازگفتی ژرف؛ از آتش بابرنام «رامش دهنده ترین شادمانی» یاد شده است. فرزانه ی دل آگاه خورازم نیز دریک باز گفت روشن در «آثارالباقیه» بر این ویژگی های فرهنگ پارتی صحه می گذارد: «دراین عید (آذرجشن) آتش های بزرگ درخانه می افروختند، و عبادت خداوند و ستایش او را زیاد می نمودند، وبرای صرف غذا و دیگر شادمانی ها به گرد هم جمع می آمدند.» آیین های سوک و ماتم و اندوه را ساسانیان جنوبی به این فرهنگ افزودند، و جشن های ایران شرقی را با بدعت های زروانی خویش دگرگون ساختند، و از قدرت فرهنگی و رواج این جشن ها برای نیل به آماج خویش بهره ها بردند. هنوز فرهنگ کهن و دیرینه سال #قوچان؛ جلوه گاه راستین اندیشه های پارتی است، و شبستان باورهای مردمش، غنودگاه این گل رخان ایران شرقی است. هنوز این مردم به «سوی نور» سوگند می خورند، و با روشن شدن چراغ به پاس حرمت آتش و نور صلوات می فرستند، و درتنگی ها اورا گواه خویش می گیرند. آتش در پیشگاه این مردم؛ چونان گذشته ها؛ آشکار کننده ی حق از باطل، راستی از ناراستی است. روان شاد پدرم؛ تعریف می کرد، هنگامی که در #قوچان؛ گروهی صوفی نما غوغای درویشی درانداخته بودند. شادروان «درویش کربلایی شمشیر» یکی از پرهیزگاران شهره ی این دیار برای آشکارا نمودن صوفی راستین از صوفی نماها، مدعیان دروغین را به آزمایش باآتش فرا خواند. پدرم که خود یکی از شاهدان عینی این آزمایش آیینی بود، ادامه داد؛ درویش کربلایی شمشیر در یک روز معین تمام‌ بزرگان و مردم شهررا دعوت کرد تا در خیابان اکنونی «ابن سینا» در مجاورت مسجد عوضیه گرد آیند، و شاهد رویارویی راستی و دروغ باشند. در روز موعود مردم بی شماری گرد آمده بودند تا شاید آخرین آزمایش با آتش را در #خبوشان کهن؛ سرزمین استوره های ایرانی نظاره گر باشند. کربلایی شمشیر؛ ساجی را ساعتی به روی آتش فروزانی نهاد، تا به قول #قوچانی ها چون «پول سرخ شد» آن گاه؛ کربلایی با صدایی بلند مدعیان را برای آزمایش فراخواند و تاسه مرتبه آنان را برای حقانیت ادعایشان به میدان دعوت کرد. ولی کسی جرئت این آزمایش الهی را نداشت. پیر روشن ضمیر #قوچانی؛ آستین هایش را بالا زد، و سپس در برابر چشمان حیرت زده ی مردم؛ ساج سرخ شده را به روی دستان برهنه اش گرفت، و سه مرتبه در میدان گردانید. وپس از این امتحان شگفت؛ فریادزد: «درویشی یعنی این». مردم وبعضی از مسئولان دست های اورا لمس می کردند، آتش هیچ آسیبی به او نزده بود.
ص - 1
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
خوش‌بختانه هنوز نسل گذشته ی این سامان؛ هم چون نیاکانشان به پدیده های طبیعی مزدا آفریده به دیده ی بزرگی و حرمت می نگرند، و به بسیاری از باورهای نیک آریایی دل بسته و پای بندند. هنوز هم وقتی که با روستاییان این دیار کهن به گفت و گو می نشینی، واز باورها و آیین هایشان سخن به میان می آید. پژوهش گر با شگفتی درمی ماند که چگونه پس از هزاره ها و هجوم بسی سختی هاو کژرایی های خانمان سوز، این مردم با تمام هستی خویش و عشقی توصیف ناشدنی به پاسداری ازاین ارزش های ایزدی پرداخته اند. به گونه ای که پاره ای از اندیشه - باورهای یشت های اوستایی در برابر دیدگان بهت زده ی آدمی زنده و مجسم می گردد. گویی از روز نخست هستی؛ سرشت این مردم را با عشق به طبیعت و پدیده های نیک آن سرشته اند. مگر جز این از این مردم می توان انتظار داشت. چراکه در فرهنگ سپند و آسمانی آنان به راستی؛ اهورامزدا عین هستی است، و هستی هم چون اهورا مزدا شمرده می شود. مگر می شود بدون پشتوانه ی فرهنگی چند هزاره به خورشید و نور مهر ورزید، واز اندیشه های شیفتگانه ی «خورشید یشت» نیاکانی غافل بود. این پاک نهادان #خبوشانی که در مهد سرایش یشت ها (#خراسان بزرگ) چشم به هستی گشوده اند، خورشید را «شفا بخش، پاک کننده، هستی بخش وبرکت دهنده» می دانند. به گفت کهن مرد روستای «جعفر آباد»، هرگز در پیشگاه خورشید مرتکب گناه و کار نکوهیده و زشت نمی شوند. آیا به راستی می دانند و یا در نهاد ناخودآگاهشان؛ نیرویی زمزمه گر است که «خورشید چشم اهورا مزدا است» چشمی که همواره بیداراست، و فریفته نمی شود. «ستایش می کنم؛ خورشید تیزاسب؛ دیده ی اهورا مزدا را» در یک بر خورد اتفاقی با یکی از کهن سالان روستای جعفرآباد در تاکسی، پیرمرد جعفرآبادی (آقای برات علی سپاسدار)، زیرلب مشغول خواندن بیت های آغازین لیلی و مجنون نظامی بود. ایشان چنان با تسلط و بدون اشتباه این بیت ها را می خواندند که شنونده را در حیرت فرو برد. با اصرار ایشان را به محل کارم دعوت کردم. در بین پرسش و پاسخ ها از جایگاه خورشید و آتش سوآل کردم. نام برده بی درنگ ستایشی از خورشید؛ این گوی آتشین آسمانی را خواند که بسی بر حیرت و شگفتی ام افزود. ناباورانه شاهد خوانش گوشه هایی از خورشید یشت بودم که پیرمردی بی سواد آن را برایم تلاوت می کرد: «خورشید گرما بخش را حرمت می کنیم که به آب و زمین ما پاکی وبه زراعت ما فراوانی و سرسبزی می دهد. به خاطر پاکی و مطهر بودنش در برابر او گناه نمی کنیم.» دقیقآ همانی این آتش ستایش #خبوشانی را در خرده اوستا باز می یابیم: « بده به من ای آذر اهورامزدا ،به زودی گشایش، به زودی پناه، به زودی زندگی، گشایش فراوان، پناه فراوان ،زندگی فراوان، فرزانگی،...»

ص - 2
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
درراستای همین خویشکاری بزرگ خورشید (پاکی و نیامیختگی) تا چند دهه ی پیش در سرزمین #قوچان؛ سنتی بس دل نواز وکهن به اجرا در می آمد که با ویژگی آتش (خورشید) در پیوند بود. هنگامی که خانه ای جدید بنا می گشت، نخستین بار که می خواستند اجاق منزل نو ویا تنور تاره را آتش بیندازند (روشن کنن )، مقید بودند که باید آن را دوشیزه ای پاک و باکره روشن نماید تا خیرو برکت به صاحب خانه عطا گردد. چراکه درباور آنان؛ اجاق برکت خانه و مقدس ترین چیز بود. شاید بربنیاد این باور؛ بنابر سنتی بس کهن پریستاری از آتش و نگهداری اجاق خانواده بر عهده ی دختر خانواده بود. نقش آتش در همه ی امور زندگی این مردم به روشنی محسوس است، در هر کاری از نیروی جادویی و اثربخش آتش یاری می طلبیدند. در گذشته های نه چندان دور در روستای «غازمه» (یادگار) هنگامی که کشت پاییزی انجام می گرفت، و بذرها در خاک آرام می گرفتند، و کم کم سوز سرما شدت می یافت. کشاورز کهن سال #قوچانی در یک حرکت آیینی در مرکز گندم زار؛ آتشی برمی افروخت، و براین باور بود که: چون خاک سرد است وبذرها درحالت مناسبی قرار ندارند، ما با روشن کردن آتش موجب گرم شدن زمین می شویم تا بذرها دردل خاک ریشه بدوانند، وسال بعد محصول خوبی داشته باشیم. در واقع بربنیاد آیین ایرانی ستایش آتش،هر کنش گری که آتشی را بر می افروزد، درحقیقت یاری رساندن به امر طلوع خورشید را سبب می گردد. دریک باور دیرین، کهن سالان #قوچانی؛ معتقد بودند که با رسیدن ( چله کوچک ) زمین به تدریج گرم می شود، و با این حرارت طبیعی و گرمی خاک؛ بستری مناسب برای رویش کشت های پاییزی ایجاد می گردد ابوریحان بیرونی دریک بازگفت بر بنیاد باورهای کهن؛ سبب آتش افروختن در آذرگان را «برای رفع سرماو خشکی که در زمستان حادث می شود» می داند، و سپس می افزاید: « انتشار حرارت چیزهایی را که برای نباتات زیان آور باشد، دفع می کند.» این همانی ها و پیوند های آیینی؛ نمودار و گویای بزرگی و پیشینه ی فرهنگ نژاده ودیرینه سال #قوچان است که به وسیله ی باشنده ی شیفته ی #خبوشانی در حفظ و نگهبانی آنان اهتمام شده است. بی گمان آتش و نور در بسیاری از اندیشه - باورهای این مردم اشراقی جایگاهی والا دارد، و باورمنداست که در وقت لزوم به یاری اش می شتابد، واز تنگی و محرومی رهایی اش می بخشد. هنوز چوپانان این سرزمین برای رفع نحوست، گزند، چشم زخم و نگاهبانی گله ی خویش از نیروی رازآمیز وبرکت بخش خورشید یاری می طلبند، و با نقش کردن چلیپا بر پشت گوسفندان که نماد خورشید است، در ناخودآگاه خویش از خورشید یاری می جویند. در روستای کهن و باستانی (اسفجیر)؛ دوازده درخت کهن و تنومند چنار وجود داشت که در نزد اهالی از تقدسی ویژه بر خوردار بودند. سوک مندانه در حرکتی ناآگاهانه به وسیله ی گروهی از متعصبان مذهبی وقت، علی رغم مقاومت و پافشاری مردم؛ این درختان مقدس پس از قرن ها بریده شدند. مردم اسفجیر و روستاهای اطراف براین باور بودند که درشب های چهارشنبه در رآس این چنارها نور ویا آتشی مقدس روشن وفروزان می شود. آتشی که هرکس موفق به دیدنش می شد، برایش برکت، سعادت و تندرستی و خوش اقبالی می آورد. در روستای «نجف آباد» به طرف کوران و اسفجیر، تپه ای وجود دارد که وسط این تپه را کنده اند، و به «غیب امام» اشتهار دارد. در مجاورش درخت تناور سنجدی وجود دارد که اهالی معتقدند در شب های جمعه؛ چراغی (آتشی) از غیب درآن جا فروزان می گشته است. شادروان محمد حسین رحمانی اظهار می داشت: « به گواهی چند معتمد موثق که خود ناظر ظاهر شدن چراغ برسر درخت نظرکرده ی سنجد بودند، مردم محل وروستاهای هم جوار به زیارت آن رفته و می روند؛ و خواستار رفع تنگی و برکت و فراوانی می شوند.»

ص - 3
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
در روستای «خواجه ها» آتشی مقدس وجود داشت که مردم در هنگامه ی تنگی به او نیاز می بردند. در خواجه ها «اجاق آقا کمال» از قداستی ویژه در نزد مردم برخوردار بود. مردم روستا واهالی اطراف معتقد بودند که آتش و خاکستر این اجاق شفا دهنده و برکت بخش است. شادروان «محمد علی مغربی نیا» اظهار می داشت: «اجاق سید کمال سنگ سیاهی بود که مردم به زیارت آن می رفتند، و طلب مراد می کردند. زن هایی که دارای اولاد نبودند ازسر اعتقاد به آن جا می رفتند، و اعتقاد راسخ داشتند که اجاق سید کمال؛ مراد دهنده است. دیکی را پر از آب می کردند و روی اجاق می گذاشتند؛ و براین باور بودند که خداوند این تربت و اجاق مراد و آرزوی آنان را برآورده خواهد ساخت. سیدی دایم درآن جا مجاوربود، بعضی ها می گفتند برادر آقا کمال است، مردم‌نذورات خود را به محل اجاق که خانه ی کوچکی بود، پیشکش می کردند. خانواده ی آقا سید کمال را اجاق زاده می گفتند.» در مورد لقب اجاق زاده پرسیدم، گفت: «چون مرد حقی بود، آن ها را اجاق زاده می گفتند.» بر بیناد قداست و جایگاه آتش در نزد مردم #قوچان است که تا این اواخر یکی از سوگندان سخت آن ها «قسم به اجاق» بود.‌ و یا برای احقاق حق و راستی خویش؛ شخص مورد نظر را به تقدس و پاکی اجاق تهدیدو حوالت می دادند: «اجاق دی ونت کنه» یعنی؛ اجاق (آتش) به تو نشان دهد. و یا شخص مورد مناقشه را در نفرینی زبانزد به کوری اجاق و یا خاموشی آن تهدید می کردند: (الهی اجاقت کور بره، اجاقت خاموش شود). چراکه اجاق دراصل به معنای خانواده و خاندان است. در پیوند با برکت بخشی اجاق درمیان کشاورزان #قوچانی باوری وجود داشت. گاهی در پدپده ای نادر در کشتزار، دسته ای از گندم ها به صورت طبیعی به هم می پیچیدند، و ظاهرشان به شکل اجاق در می آمد. کشاورز #قوچانی؛ آن دسته ی گندم را به همان شکل از زمین درآورده، و در مرکز خرمن می گذاشت، و آن را برکت خرمن خویش می دانست. در آیین های چهارشنبه سوری که بازمانده ای ازجشن های بی شمار آتش است، در مراسم آتش افروزی چهارشنبه ی آخر سال دریک حرکت آیینی که پیوسته با بزرگ داشت آتش آیینی بود، بعضی از خانواده های #قوچانی به نیت هریک از اعضای خانواده شمعی روشن می کردند، و به این وسیله تندرستی و شادمانی و روزی فراوان را درسال نو از خداوند خواستار می شدند. بعضی از زنان کهن سال؛ چراغی را که در سر سفره ی چهارشنبه سوری روشن می کردند تا پایان روز سیزده فروردین روشن نگه می داشتند، واز این آتش آیینی نگاهبانی می کردند، تا خانه یشان در این روزها برای بازدید ارواح در گذشتگان روشن باشد. در گذشته ها آتش چهارشنبه سوری؛ می بایست از گیاه بیابانی و مقدس «درمنه» افروخته می شد، ودرنزد اهل خانه دارای قداست بود، و به پاکی و مطهر بودن این آتش سوگند یاد می کردند. چراغی که می بایست تا پایان روز سیزده روشن باشد، ازاین آتش مقدس بود.‌ دریک حرکت آیینی دیگر در پایان مراسم آتش بازی؛ آتش مقدس را به اجاق منزل منتقل می کردند، وبه اصطلاح آتش اجاق را نو می کردند، و به این سبب برکت، پایندگی و فروزانی را برای اجاق که در واقع به معنای خانواده است، از خداوند آرزو می کردند.

ص - 4
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
دریک باورداشت نژاده ی آیینی که پهلو‌به هزاره های اوستایی می زند. در پنج روز آخر سال (پنجه ی وه) که روزگار فرود آمدن فروهرهای درگذشتگان است، وبا آیین های نوروزی در آمیخته شده است. مردم #قوچان تا چند دهه ی پیش؛ هم چون نیاکانشان شب هنگام سینی بزرگی (به گویش #قوچانی؛ مجمه) را پراز خوردنی های گوناگون کرده، و همراه چراغ یا فانوسی روشن در پشت بام منزل خویش می نهادند، تا ارواح درگذشتگان شأن راه خویش را درتاریکی گم نکنند. در بعضی از روستاها به جای چراغ برپشت بام آتش می افروختند، ودر انتظار میهمان های آسمانی بودند. به قول یکی از معمرین #قوچانی؛ گویی که تمام دشت غرق درآتش بود ،و شکوهی بی مانند و رویایی رادر برابر دیدگان مشتاق به نمایش می گذاشت. در عصر آخر سال بر سر مزارها گل و یا سبزه ی نوروزی و شیرینی می نهند، و شمع یا فانوسی روشن می کنند، وبافرا رسیدن شب که در #خراسان به «شب علفه» معروف است، با برپایی مجلس قرآن خوانی و دادن شام روح درگذشتگان را خشنود می سازند. این آیین های بس کهن به راستی یادمانی از اندیشه های بلند اوستایی است که ده شب پیاپی فروهرها برای بازدید و یاری بازماندگان خویش به سراغ آنان می آیند: « فروهرهای مقدس و نیک و توانای پاکان را می شناسیم که در هنگام همسپتمدم از آرامگاه های خویش پرواز نموده ودر مدت ده شب پی در پی این جا به سر می برند.» پاره ای دیگر ازاین آیین را شب های برات (چراغ برات) باز می یابیم که در سه روز پیاپی درماه شعبان بر سر مزارها می روند، و مزار درگذشته ی خویش را با فرش های سنتی #قوچان و گلدان های پرگل و چراغ یا فانوس فروزان می آرایند، و با انواع شیرینی و نان های سنتی #قوچان‌، میوه های گوناگون، خرما وشربت از بازدیدکنندگان پذیرایی (و به قول #قوچانی ها؛ برای مردگانشان خیر و خیرات) می کنند، عصری که شبانگاهش مصادف با تولد امام زمان است!! هنوز هم در بسیاری از سفره های هفت سین #قوچانی؛ شمعدان و یا چراغی روشن به فرخندگی و حرمت نور و آتش خودنمایی می کند، و باورمندند که این آتش (روشنایی) از تقدسی ویژه بر خوردار است. و در سال نو برای اهل خانه؛ عشق وشادی، شورو گرمی، برکت و فراوانی و آرامش به همراه خواهد آورد. در بعضی از آیین ها و مراسمی که با رنگ و روی شیعی به حیات خویش ادامه داده اند.‌ آتش (نور) از جایگاهی بارز و محوری برخوردار است. در سفره های آیینی که بانوان با نام های (سفره ی حضرت رقیه، سفره ی حضرت ابوالفضل، سفره ی حضرت زهرا یا آماج و کماج برگزار می کنند. از آغاز تا پایان مراسم چراغی روشن در سر سفره خودنمایی می کند. در گذشته ها چراغ پی سوز و اکنون فانوس و گرد سوز و به ویژه افروختن شمع جایگاهی ویژه دارند. روشن کردن چراغ و یاشمع اول (همراه با الک کردن آرد) با خواندن دعا و ذکر صلوات همراه است. آتش همه ی شمع هایی که در طول مراسم ( به ویژه سفره ی حضرت رقیه) افروخته می شود، از آتش شمع اول است. مراد ازاین شمع افروزی ها برای برآورده شدن حاجت هاست. آیا این روش الزام آور و مقیدانه در روشن کردن شمع ها از آتش نخست که جنبه ی تقدس و روحانی دارد، بازمانده ای کم رنگ از نقش آتش بهرام (آتش آسمانی) را در ذهن پژوهش گر تداعی نمی کند، که در سنت کهن ایرانی؛ سایر آتش های آیینی از آتش بهرام برپا و فروزان می شود؟ دریک باور آیینی و برکت بخش دیگر؛ نقش آتش و چراغ را به روشنی می توان بازیافت. هنگام تهیه و پخت سمنو؛ در آغاز آتش زیر دیگ را با ذکر صلوات و به نیت عنایت حضرت زهرا ( س ) روشن می کردند. و در اواخر کار که به نیمه های شب می انجامید، روی دیگ را با پارچه ای سفید می پوشاندند، و چراغی روشن را درکنار دیگ می نهادند تا حضرت فاطمه با زدن پنجه ی مبارکش سمنو را شیرین کند.

ص - 5
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
هستی شناسی #خبوشان کهن درختی است تناور، که آبشخورش از دریای ژرف و زلال هستی شناسی مدارا سرشت و آسان گیر، آزاده خوی و بردبار#خراسانی است. نحله ای که با فرهنگ سپند و دیرینه ی سرزمین خورشید پیوندی تنگ دارد. و بسیاری از آیین ها وباورهای انسان گرایش نمادو نمودی از فرهنگ وباورهای نژاده ی ایرانی است. «آقا سید عبدالله» یکی از واصلان و اولیای الهی درشهر عتیق بود. از او کرامات بسیاری نقل شده است. «آقا سید ابوالقاسم» که از معمرین و موثقین شهر کهنه است، برایم بازگو می کرد: «خودم شاهد بودم که آقا سید عبدالله بادست آتش جرق (= فروزان) را برمی داشت، و برسر قلیان می گذاشت، و آتش به دستش آسیبی نمی زد.» درویش محمد علی که درمیان مردم به «فقیر مندلی» مشهور است، یکی از پیران و واصلان هستی شناسی #قوچان و #خراسان است. از شادروان فقیر؛ کرامات بسیاری دربین مردم #قوچان رواج دارد، و در پیشگاه مردم پایگاهی بزرگ و آسمانی دارد. آقا سید ابوالقاسم خاطره‌ای بس شگفت از مرحوم فقیر را از قول برادر ش کربلایی حیدر برایم بازگو کرد: « کربلایی حیدر می گفتند که در روز چهارشنبه در دریک روز سرد و برفی به پاس و حرمت برادری؛ مقداری هیزم را بار الاغ کردم و تن‌پوش گرم ولحافی برداشته و به سوی شهرکهنه به راه افتادم، تا به باغ معروف برادرم رسیدم. اطاق ایشان دارای دو ورودی بود، اما دری نداشت، و سرمای زمستانی بیداد می کرد. بعداز احوال پرسی گفتم: برادرحان شما چگونه ازسرما و گزند درندگان هراسی ندارید. مرحوم فقیر خندید و گفت: کربلایی حیدر؛ درندگان و سرمای زمستان را با ماکاری نیست. به محض نشستن احساس گرمای جان نواز عجیبی را کردم که به اطاق آرامشی روحانی وگرمایی دل پذیر داده بود، که تا آن لحظه از عمرم چنین گرمای مطبوعی را حس نکرده بودم. بعداز کمی استراحت ؛ فقیر فرمود: بنده تا بعداز ظهر جمعه میهمان شما هستم، و درعصر جمعه از دنیا خواهم رفت. شما اقدامی برای دفن و کفنم نکنید. کسانی می آیند، مرا غسل داده و دفنم می کنند. کربلایی حیدر ادامه داد؛ در عصر جمعه کم کم آثار مرگ پدیدار گردید، و ایشان جان به جان آفرین تسلیم نمودند. پس از فوت ایشان؛ چهار درویش نورانی پدیدار شدند، وپس از مدتی ندبه و زاری؛ دستور دادند که نردبانی برای حمل جنازه ی ایشان فراهم کردم. ایشان جسد برادرم را در لحافی پیچیده و به سوی رود اترک حمل نمودند، یخ قطور رودخانه را شکستند، بدن برادرم را غسل داده و همان جا در میان برف و سرمای شدید نماز دادند، اورا دراطاقش درهمین قبری که خفته است به خاک سپردند، وپس از ساعتی سوگواری ناگهان ناپدید شدند. بعداز فوت برادرم و رفتن چهار درویش؛ احساس کردم که ازشدت سرما می لرزم، و دیگر از آن گرمای الهی خبری نبود.» این گرمای شگفت؛ همان آتش ایزدی است که در گات های زردشت در پیکر « آتش دل » و «آتش مینوی» سخن بسیار رفته است. می توانیم با اطمینان بگوییم، که این آیین های پراکنده در طول سال؛ بازمانده ی آیین های جشن های مربوط به آتش و به ویژه آذرگان است که مردم این دیار کهن با همه ی دشمنی ها و سختی های روزگاران از آنان پاس داری نموده، و در هر زمانی و به هر بهانه‌ای به برپایی این آیین های کهن مردمی و روستایی پای فشرده اند، تا زیباترین و مهربان ترین دردانه ی بارگاه اهورایی، آشا وهیشت ( اردی بهشت ) این بهترین نمود ونماد راستی را که در گیتی موکل و نگاهبان آتش است، خشنود سازند، وبه این شوند خوشی ورامش اهورایی را بهره ی باشندگان روشن روان سازند.
«تو هستی ای آذر، خوشی مزدا اهورا، مانند سپند مینو، تو خوشی اوهستی، بااین کارساز ترین نام تو، ای آذر مزدا اهورا به تو نزدیک می شویم... وآن چه ای وهومن دیدگان را مسرت بخشد، چه از نور خورشید وسپیده ی درخشان، جمله ازپی تسبیح توست، ای راستی، ای مزدا اهورا.»

تلخیصی از مقاله (راز ماندگاری آتش در فرهنگ ایرانی)

۱۹ / ۴ / ۱۳۸۰ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی

استفاده از مقاله‌های کانال رسمی فصلنامه باغ خبوشان با ذکر منبع بلامانع خواهد بود.

#یاری_نامه_ها:
۱- بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، به کوشش اکبر دانا سرشت، انتشارات امیرکبیر، چ سوم، ۱۳۶۲
۲- پور داود، ابراهیم، یشت ها ، جلد یک. به کوشش دکتر بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۶
۳- پور داود، ابراهیم، خرده اوستا، انتشارات انجمن زردشتیان ایرانی بمبئی، بدون تاریخ
۴- پور داود، ابراهیم، یسنا، بخش یک، چ سوم، به کوشش دکتر بهرام فره وشی، ۱۳۵۶
۵- گردیزی، ضحاک بن محمود، زین الاخبار، به کوشش دکتر رحیم ملک زاده، ناشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چ اول، ۱۳۸۴
۶- رضوی، طاهر، پارسیان اهل کتابند، به کوشش پرفسور مازندی. سازمان انتشارات فروهر. چاپ دوم،۱۳۳۶

ص - 6
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.

#استاد_میر_جلال_الدین_کزازی:

باید در شناسانیدن نوروز به جهانیان بکوشیم

باید از شگردها و شیوه‌های گوناگون رسانه‌ای و آگاهی‌دهی در شناسانیدن نوروز به جهانیان بکوشیم تا بتوانیم پرتوی از فرهنگ گرانسنگ و منش والا و تاریخ دیرینه و نازش‌خیز ایرانی را در جهان بیافکنیم و شکوه و شگرفی و شادابی این فرهنگ را به همگان بشناسانیم. از همین روست که برگزاری
#جشن_و_آیین_نوروز کاری است که می‌توانیم آن را کاری ساختاری و بنیادین و ناگزیر در شناسانیدن ایران و فرهنگ ایرانی به جهانیان بدانیم.


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#نوروز_1402
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan