.
«درگذشت دکتر #محمد_مصدق رهبر نهضت ملى ایران»
برفت آنکس که سالارِ وطن بود
وطن را زُبده سالارى کهن بود
برفت آنکس که در دلهاى مشتاق
گرامى همچو روح اندر بدن بود
برفت آنکس که در اقلیمِ خاور
پس از گاندى بریطانىشکن بود
برفت آنکس که بهرِ پاسِ میهن
مر او را پیرهن بر تن کفن بود
دریغا کز چمنزار وطن رفت!
کسى کو باغبانِ این چمن بود
صدارت را براى مملکت خواست
وکالت را اساس انجمن بود
بنالید اى وطنخواهان بنالید!
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
دریغا کاینچنین مرد از جهان رفت
مهین سالارِ ملّت از میان رفت
دریغا کآن مهین دستورِ اعظم
بهدستورِ اجل زین خاکدان رفت
گرامى نخلبندِ باغِ کشور
دلافکار و نژند از بوستان رفت
قیامش داستان شد اندر آفاق
دریغ آن قهرمانِ داستان رفت
چو رفت آن آهنین مردِ توانا
زِ دلها تاب و از جانها توان رفت
برفت از دارِ فانى رهبرِ ما
ولى با نامِ نیکِ جاودان رفت
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
کنون کشور بهجز ماتمسرا نیست
که ملت را گرامى پیشوا نیست
کنون در ماتمِ فرزانه دستور
به خلوتگاهِ دلها جز عزا نیست
کنون در سوگِ سالارِ کهنسال
جوانان را سرِ شور و نوا نیست
مصدق رفت و گلزارِ وطن را
دگر سرسبزى و لطف و صفا نیست
هزاران دل شکست از مرگِ وى لیک
شکستِ شیشهى دل را صدا نیست
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
مصدق، رفتى و دلها شکستى
زِ قیدِ محنتِ ایّام، رستى
بهسوگِ خویشتن خُرد و کلان را
دل از اندوهِ جانفرساى، خستى
بهجز عشق وطن هر رشتهئى را
زِ پیوندِ تعلقها، گسستى!
تو را بىحدّ و حصر آزار دادند
که تا این حد چرا ایرانپرستى؟
حریفانت هنوز اندیشناکند
پس از مرگت هم انگارند هستى!
کنون بر عرشِ اعلا دیده بگشاى
کزین دونپایه دنیا دیده بستى!
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
مصدق گرچه ما دمسازِ دردیم
بهسوگت همنواىِ آهِ سردیم
ولیکن در رکابِ نهضتِ تو
به چالاکى شتابان همچو گَردیم
بدآنجانب که ما را ره نمودى
شتابان رهسپار و رهنوردیم
بهزورِ بازوى گُردانه، گُردیم
به عزم و همّتِ مردانه مردیم
نحیفیم ار بهصورت، همچو شمشیر
بهمعنی همچو شیر اندر نبردیم
همه با ملّتِ ایران همآهنگ
بهتکریمِ تو در هر سالگردیم
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
#ادیب_برومند
۱۵ اسفندماه ۱۳۴۵
• از صص ۴۰۶ تا ۴۰۸: سرود رهایی، ادیب برومند، انتشارات پیک دانش، تهران، ۱۳۶۷
https://t.me/adibboroumand/601
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
«درگذشت دکتر #محمد_مصدق رهبر نهضت ملى ایران»
برفت آنکس که سالارِ وطن بود
وطن را زُبده سالارى کهن بود
برفت آنکس که در دلهاى مشتاق
گرامى همچو روح اندر بدن بود
برفت آنکس که در اقلیمِ خاور
پس از گاندى بریطانىشکن بود
برفت آنکس که بهرِ پاسِ میهن
مر او را پیرهن بر تن کفن بود
دریغا کز چمنزار وطن رفت!
کسى کو باغبانِ این چمن بود
صدارت را براى مملکت خواست
وکالت را اساس انجمن بود
بنالید اى وطنخواهان بنالید!
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
دریغا کاینچنین مرد از جهان رفت
مهین سالارِ ملّت از میان رفت
دریغا کآن مهین دستورِ اعظم
بهدستورِ اجل زین خاکدان رفت
گرامى نخلبندِ باغِ کشور
دلافکار و نژند از بوستان رفت
قیامش داستان شد اندر آفاق
دریغ آن قهرمانِ داستان رفت
چو رفت آن آهنین مردِ توانا
زِ دلها تاب و از جانها توان رفت
برفت از دارِ فانى رهبرِ ما
ولى با نامِ نیکِ جاودان رفت
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
کنون کشور بهجز ماتمسرا نیست
که ملت را گرامى پیشوا نیست
کنون در ماتمِ فرزانه دستور
به خلوتگاهِ دلها جز عزا نیست
کنون در سوگِ سالارِ کهنسال
جوانان را سرِ شور و نوا نیست
مصدق رفت و گلزارِ وطن را
دگر سرسبزى و لطف و صفا نیست
هزاران دل شکست از مرگِ وى لیک
شکستِ شیشهى دل را صدا نیست
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
مصدق، رفتى و دلها شکستى
زِ قیدِ محنتِ ایّام، رستى
بهسوگِ خویشتن خُرد و کلان را
دل از اندوهِ جانفرساى، خستى
بهجز عشق وطن هر رشتهئى را
زِ پیوندِ تعلقها، گسستى!
تو را بىحدّ و حصر آزار دادند
که تا این حد چرا ایرانپرستى؟
حریفانت هنوز اندیشناکند
پس از مرگت هم انگارند هستى!
کنون بر عرشِ اعلا دیده بگشاى
کزین دونپایه دنیا دیده بستى!
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
مصدق گرچه ما دمسازِ دردیم
بهسوگت همنواىِ آهِ سردیم
ولیکن در رکابِ نهضتِ تو
به چالاکى شتابان همچو گَردیم
بدآنجانب که ما را ره نمودى
شتابان رهسپار و رهنوردیم
بهزورِ بازوى گُردانه، گُردیم
به عزم و همّتِ مردانه مردیم
نحیفیم ار بهصورت، همچو شمشیر
بهمعنی همچو شیر اندر نبردیم
همه با ملّتِ ایران همآهنگ
بهتکریمِ تو در هر سالگردیم
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
#ادیب_برومند
۱۵ اسفندماه ۱۳۴۵
• از صص ۴۰۶ تا ۴۰۸: سرود رهایی، ادیب برومند، انتشارات پیک دانش، تهران، ۱۳۶۷
https://t.me/adibboroumand/601
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
ادیب برومند | Adib Boroumand
«درگذشت دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملى ایران»
برفت آنکس که سالارِ وطن بود
وطن را زُبده سالارى کهن بود
برفت آنکس که در دلهاى مشتاق
گرامى همچو روح اندر بدن بود
برفت آنکس که در اقلیمِ خاور
پس از گاندى بریطانىشکن بود
برفت آنکس که بهرِ پاسِ میهن
مر…
برفت آنکس که سالارِ وطن بود
وطن را زُبده سالارى کهن بود
برفت آنکس که در دلهاى مشتاق
گرامى همچو روح اندر بدن بود
برفت آنکس که در اقلیمِ خاور
پس از گاندى بریطانىشکن بود
برفت آنکس که بهرِ پاسِ میهن
مر…
.
#آیا_حافظ_یک_انقلابی_است؟
▪️آیا حافظ یک انقلابی است؟ فیلسوف است؟ یا ملحد است؟ قلندر است؟ صوفی است؟ عارف است؟ به نظرِ من باید گفت که حافظ فقط حافظ است با تمامی ابعادِ شخصیتش.
ساحَت زبان مورّخ با ساحتِ زبان هنرمند بسیار اختلاف دارد، چرا که مورّخ با ساحت گزارشی زبان سر و کار دارد ولی زبان به کار گرفته شده توسط هنرمند بهطور کلی از زبان مورد نظر مورّخ جداست. با دو مثالِ ساده شاید این منظور بیان گردد:
مثلاً میگوییم: «مردی از شیراز میآید.» در بیانِ این جمله هیچ رمز و رازی وجود ندارد و دقیقاً ساحت گزارشی زبان مطرح است. اگر ما بیاییم و بهجای «مرد» کلمهٔ «رند» و بهجای شیراز «ملکوت» و در عوض آمدن «تجلّی» را جایگزین کنیم مفهوم جمله بهطور کلی متفاوت میشود:
«رندی از ملکوت تجلّی میکند.» (دقیقاً در این جا یک ساحت عاطفی مطرح میگردد.) که تعبیر و تفسیر این جمله دیگر از ساحت گزارشی زبان فاصله گرفته است. برای درک و قبول هر کلمه ابتدا باید به کاربردش اعتقاد پیدا کرد چرا که تا شما فیالمثل به کلمهٔ «تجلّی» در عرفان اسلامی اعتقاد نداشته باشید این کلمه برایتان بسیار بیروح و بیمعنا جلوه خواهد کرد.
▪️حافظ متعلّق به فرهنگ جامعهٔ خود بود. او خودش را به عنوان یک انسان شناخته است و عواطف انسانها را بازگو میکند. در اشعارش منی جهانشمول به ارزیابی مینشیند، منی انسانی. منظور از «منِ انسانی» آن منی است که شاعر فقط به خودش نمیپردازد. منِ موجودیت دیگران را نیز مطرح میکند. در آثار اوّلیِ قرن سوم و چهارم این منِ انسانی کمتر دیده میشود. فرخیها و منوچهریهای فراوانی وجود داشتند که غالباً منی شخصی را که فقط در محدودهٔ خواسته و تفکّرات خودشان بود به نمایش میگذاشتند. منوچهری:
من به فضل از تو فزونم
تو به مال از من فزونی
این من را با خیام، منی که شامل تمام انسانیت میگردد مقایسه کنید:
از تن چو برفت جانِ پاکِ من و تو
خشتی بنهند بر مغاکِ من و تو
آنگاه برای خشتِ گورِ دگران
در کالبدی کشند خاک من و تو
و یا با این منِ حافظ:
من ملک بودم و فردوسِ برین جایم بود
آدم آورد در این دیرِ خرابآبادم
در اینگونه منها، شاعر فقط به خودش نمیپردازد و حافظ اینچنین بود. منهای اجتماعی در اشعارش فراوان مطرح است و حتی برای یک برش زمان خاصّی هم شعر نسروده است، مثل ناصر خسرو و بعضی از شعرای دوران مشروطیت، مثل عشقی و امثالهم. نُرمِ شعری حافظ متفاوت نُرمِ شعریِ دیگر شعرا است.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۸۷_۹۱
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
https://t.me/shafiei_kadkani/2865
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#آیا_حافظ_یک_انقلابی_است؟
▪️آیا حافظ یک انقلابی است؟ فیلسوف است؟ یا ملحد است؟ قلندر است؟ صوفی است؟ عارف است؟ به نظرِ من باید گفت که حافظ فقط حافظ است با تمامی ابعادِ شخصیتش.
ساحَت زبان مورّخ با ساحتِ زبان هنرمند بسیار اختلاف دارد، چرا که مورّخ با ساحت گزارشی زبان سر و کار دارد ولی زبان به کار گرفته شده توسط هنرمند بهطور کلی از زبان مورد نظر مورّخ جداست. با دو مثالِ ساده شاید این منظور بیان گردد:
مثلاً میگوییم: «مردی از شیراز میآید.» در بیانِ این جمله هیچ رمز و رازی وجود ندارد و دقیقاً ساحت گزارشی زبان مطرح است. اگر ما بیاییم و بهجای «مرد» کلمهٔ «رند» و بهجای شیراز «ملکوت» و در عوض آمدن «تجلّی» را جایگزین کنیم مفهوم جمله بهطور کلی متفاوت میشود:
«رندی از ملکوت تجلّی میکند.» (دقیقاً در این جا یک ساحت عاطفی مطرح میگردد.) که تعبیر و تفسیر این جمله دیگر از ساحت گزارشی زبان فاصله گرفته است. برای درک و قبول هر کلمه ابتدا باید به کاربردش اعتقاد پیدا کرد چرا که تا شما فیالمثل به کلمهٔ «تجلّی» در عرفان اسلامی اعتقاد نداشته باشید این کلمه برایتان بسیار بیروح و بیمعنا جلوه خواهد کرد.
▪️حافظ متعلّق به فرهنگ جامعهٔ خود بود. او خودش را به عنوان یک انسان شناخته است و عواطف انسانها را بازگو میکند. در اشعارش منی جهانشمول به ارزیابی مینشیند، منی انسانی. منظور از «منِ انسانی» آن منی است که شاعر فقط به خودش نمیپردازد. منِ موجودیت دیگران را نیز مطرح میکند. در آثار اوّلیِ قرن سوم و چهارم این منِ انسانی کمتر دیده میشود. فرخیها و منوچهریهای فراوانی وجود داشتند که غالباً منی شخصی را که فقط در محدودهٔ خواسته و تفکّرات خودشان بود به نمایش میگذاشتند. منوچهری:
من به فضل از تو فزونم
تو به مال از من فزونی
این من را با خیام، منی که شامل تمام انسانیت میگردد مقایسه کنید:
از تن چو برفت جانِ پاکِ من و تو
خشتی بنهند بر مغاکِ من و تو
آنگاه برای خشتِ گورِ دگران
در کالبدی کشند خاک من و تو
و یا با این منِ حافظ:
من ملک بودم و فردوسِ برین جایم بود
آدم آورد در این دیرِ خرابآبادم
در اینگونه منها، شاعر فقط به خودش نمیپردازد و حافظ اینچنین بود. منهای اجتماعی در اشعارش فراوان مطرح است و حتی برای یک برش زمان خاصّی هم شعر نسروده است، مثل ناصر خسرو و بعضی از شعرای دوران مشروطیت، مثل عشقی و امثالهم. نُرمِ شعری حافظ متفاوت نُرمِ شعریِ دیگر شعرا است.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۸۷_۹۱
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
https://t.me/shafiei_kadkani/2865
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
آیا حافظ یک انقلابی است؟
#یکشنبه_ها_و_حافظ
▪️آیا حافظ یک انقلابی است؟ فیلسوف است؟ یا ملحد است؟ قلندر است؟ صوفی است؟ عارف است؟ به نظرِ من باید گفت که حافظ فقط حافظ است با تمامی ابعادِ شخصیتش.
ساحَت زبان مورّخ…
ـــــــــــــــــــــــ
آیا حافظ یک انقلابی است؟
#یکشنبه_ها_و_حافظ
▪️آیا حافظ یک انقلابی است؟ فیلسوف است؟ یا ملحد است؟ قلندر است؟ صوفی است؟ عارف است؟ به نظرِ من باید گفت که حافظ فقط حافظ است با تمامی ابعادِ شخصیتش.
ساحَت زبان مورّخ…
.
#شب_های_برات_بازمانده_ی_آیینی_کهن_از_روزگاران_باستان
یادداشتی از #مهدی_رحمانی_قوچانی به مناسبت آیین شبهای برات (علفه) در قوچان که در زیر همین پست تقدیم دوستداران کانال رسمی هزار بادهی فرهنگ میگردد. 👇
استفاده از یادداشت فوق با ذکر منبع بلامانع خواهد بود.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#شب_های_برات_بازمانده_ی_آیینی_کهن_از_روزگاران_باستان
یادداشتی از #مهدی_رحمانی_قوچانی به مناسبت آیین شبهای برات (علفه) در قوچان که در زیر همین پست تقدیم دوستداران کانال رسمی هزار بادهی فرهنگ میگردد. 👇
استفاده از یادداشت فوق با ذکر منبع بلامانع خواهد بود.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.
#شب_های_برات_بازمانده_ی_آیینی_کهن_از_روزگاران_باستان
🔷خراسانِ بزرک بهراستی گهواره و مهدِ فرهنگِ زرین و نژادهی ایرانی است. دریایی است خیزابهخیز که بسی از گوهران گرانبهای این فرهنگ ایزدی را در ژرفای هستی خویش به نگاهبانی گرفتهاست. شبستانی است که آیینها و باورهای زیبا و دلکشِ ایرانی در سینههای گرم و تپندهی مردمانش هزارههاست، خوش غنودهاند. و بهیاری فرهنگِ تنومند و گرانِ شفاهیاش بسی ازاین نازنینان دلنواز را تا به امروز از گزندِ رویدادهای سهمناک و ویرانگری که براین سرزمینِ اهورایی گذشته، پاس داشتهاست. به گفتِ فرزانهی هم روزگارمان، دکتر مهرداد بهار: اگر دروازههای تمدن و فرهنگِ طلایی خراسانِ بزرگ، به دستیاری رادمرد هخامنشی بر روی نجد ایران گشوده نمیگشت، هرآینه ایران در برابرِ تازشِ فرهنگهای آشوری و بابلی محو و نابود میگشت. بیهیچ گمانی سرزمین کهنسالِ خبوشان در گذرِ روزگاران، هماره پارهای جدانشدنی از خراسان بزرگ بوده و هست. که همچون کوههای سر به آسمان ساییدهاش، مانا و استوار در برابرِ همهی دشواریها و نامهریهای روزگاران در برابر هیچ تازشگری قامت دوتا نکردهاست. و با نثار خونهای سروقدانش ازاین بخشش ایزدی نگاهبانی نمودهاست. به شوندِ این خویشکاری سرشتین، سینههای پاک و زلالِ مردمانش هماره گنجینهای سرشار از آیینها و باورهای دیرینهی نیاکانی است.
🔷یکی ازاین آیینهای کهنسال، آیین شبهای برات است، که در قوچان و به سخنی در خراسان(چراغ برات) بهیاد روان ِ درگذشتگان در سهروز پیدرپی در ماهِ شعبان که عصرِ روز سومش مصادف با شبِ تولد امام زمان(نیمهی شعبان) است، برگزار میگردد. آیینی که هرچند در گذرِ روزگاران رنگو رویی دیگر یافته، ولیکن ریشه در ژرفای هزارههای فرهنگ ایرانی دارد. آیینی بازمانده از باوری بس کهن و دیرینهسال، یعنی جشن بازگشت و بزرگداشتِ فروهر درگذشتگان در گاهنبار «هَمِسپَتمَدِم = آفرینش همهی گروهها» به خانه و کاشانهی خویش است. هردوت در جملهای زیبا و شاعرانه، این باور ایرانی را چنین به تصویر میکشد: «آسمان ایران این روزها پُر از ستاره است». ایرانیان باستان پیش از فرارسیدن این روزها به نظافت و پاکیزگی (خانه تکانی) و عطرآگین کردن منزل میپرداختند، و درآن شبها با دهش و بخشش و پخش غذا، روانهای آسمانی را خشنود میساختند. در فروردین یشت که ویژهی بزرگداشت فَروَهَر درگذشتگان است، بازگفتی روشن و نغز از خویشکاری فروهر نیاکان بازماندهاست: «فَروَهَر مقدس و نیک و توانای پاکان را میستاییم، که در هنگام هَمِسپَتمَدِم از آرامگاهان خویش پرواز نموده و در مدت ده شب پیدرپی در اینجا بهسر میبرند.»
🔷دراین سه روز مردم قوچان با شور و اشتیاقی وصف ناشدنی، مزار در گذشتگان خویش را با مفروش کردن، و نهادن گلدانهای گل و انواع میوهها و خوردنیها و برافروختن شمع یا فانوس میآرایند، و با خرما، حلوا، شیرینی و شربت از مردم با آغوشِباز پذیرایی میکنند، و به گفتهی مردم قوچان برای شادی ارواح درگذشتگانشان خیر و خیرات مینمایند. باید گفت که یکی از باورهای بازمانده از آیینهای ده روزهی ستایش فروهران (فروردگان)، مراسم «شبهای عَلَفه» است که بیشتر در آخرین شبِ سال در قوچان همراه با تلاوت قرآن و اطعام نمودن مستمندان برپا میشود. و بهراستی با باور و اعتقاد ایرانیان کهن که «این ضیافت در آخرین شبِ سال که روانها، غروب هنگام به خانههای پیشین خود باز میگردند.» از نظر زمان و مکان و برپایی مراسم با شبِ علفه همگونی و پیوستگی بسیاری دارد.
🔷آیا تقارن آخرین روز برات با شب میلاد امام زمان(آخرین رهاننده و منجی بشریت) که فردایش به این مناسبتِ فرخنده، روزِ جشن و شادمانی است. یادمانی رنگو رو رفته از پیروزی فروهرهایدلیر و چالاک را در اذهان تداعی نمیکند؟
پس از بازگشتِ فروهرهاست که مردم ایران روزِ بعد، این پیروزیِ رهایی بخش را جشن میگرفتند. با تحقق این آماجِ گران است، که نوروز جمشیدی، روزگارخجستگی و «شادی بزرگ» فرا میرسد، و «خورشید شرف» در برجِ حمل، مردم را به یکسانی و برابری مورد نوازش قرار میدهد.
۱۴۰۱/۱۲/۱۵ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#شب_های_برات_بازمانده_ی_آیینی_کهن_از_روزگاران_باستان
🔷خراسانِ بزرک بهراستی گهواره و مهدِ فرهنگِ زرین و نژادهی ایرانی است. دریایی است خیزابهخیز که بسی از گوهران گرانبهای این فرهنگ ایزدی را در ژرفای هستی خویش به نگاهبانی گرفتهاست. شبستانی است که آیینها و باورهای زیبا و دلکشِ ایرانی در سینههای گرم و تپندهی مردمانش هزارههاست، خوش غنودهاند. و بهیاری فرهنگِ تنومند و گرانِ شفاهیاش بسی ازاین نازنینان دلنواز را تا به امروز از گزندِ رویدادهای سهمناک و ویرانگری که براین سرزمینِ اهورایی گذشته، پاس داشتهاست. به گفتِ فرزانهی هم روزگارمان، دکتر مهرداد بهار: اگر دروازههای تمدن و فرهنگِ طلایی خراسانِ بزرگ، به دستیاری رادمرد هخامنشی بر روی نجد ایران گشوده نمیگشت، هرآینه ایران در برابرِ تازشِ فرهنگهای آشوری و بابلی محو و نابود میگشت. بیهیچ گمانی سرزمین کهنسالِ خبوشان در گذرِ روزگاران، هماره پارهای جدانشدنی از خراسان بزرگ بوده و هست. که همچون کوههای سر به آسمان ساییدهاش، مانا و استوار در برابرِ همهی دشواریها و نامهریهای روزگاران در برابر هیچ تازشگری قامت دوتا نکردهاست. و با نثار خونهای سروقدانش ازاین بخشش ایزدی نگاهبانی نمودهاست. به شوندِ این خویشکاری سرشتین، سینههای پاک و زلالِ مردمانش هماره گنجینهای سرشار از آیینها و باورهای دیرینهی نیاکانی است.
🔷یکی ازاین آیینهای کهنسال، آیین شبهای برات است، که در قوچان و به سخنی در خراسان(چراغ برات) بهیاد روان ِ درگذشتگان در سهروز پیدرپی در ماهِ شعبان که عصرِ روز سومش مصادف با شبِ تولد امام زمان(نیمهی شعبان) است، برگزار میگردد. آیینی که هرچند در گذرِ روزگاران رنگو رویی دیگر یافته، ولیکن ریشه در ژرفای هزارههای فرهنگ ایرانی دارد. آیینی بازمانده از باوری بس کهن و دیرینهسال، یعنی جشن بازگشت و بزرگداشتِ فروهر درگذشتگان در گاهنبار «هَمِسپَتمَدِم = آفرینش همهی گروهها» به خانه و کاشانهی خویش است. هردوت در جملهای زیبا و شاعرانه، این باور ایرانی را چنین به تصویر میکشد: «آسمان ایران این روزها پُر از ستاره است». ایرانیان باستان پیش از فرارسیدن این روزها به نظافت و پاکیزگی (خانه تکانی) و عطرآگین کردن منزل میپرداختند، و درآن شبها با دهش و بخشش و پخش غذا، روانهای آسمانی را خشنود میساختند. در فروردین یشت که ویژهی بزرگداشت فَروَهَر درگذشتگان است، بازگفتی روشن و نغز از خویشکاری فروهر نیاکان بازماندهاست: «فَروَهَر مقدس و نیک و توانای پاکان را میستاییم، که در هنگام هَمِسپَتمَدِم از آرامگاهان خویش پرواز نموده و در مدت ده شب پیدرپی در اینجا بهسر میبرند.»
🔷دراین سه روز مردم قوچان با شور و اشتیاقی وصف ناشدنی، مزار در گذشتگان خویش را با مفروش کردن، و نهادن گلدانهای گل و انواع میوهها و خوردنیها و برافروختن شمع یا فانوس میآرایند، و با خرما، حلوا، شیرینی و شربت از مردم با آغوشِباز پذیرایی میکنند، و به گفتهی مردم قوچان برای شادی ارواح درگذشتگانشان خیر و خیرات مینمایند. باید گفت که یکی از باورهای بازمانده از آیینهای ده روزهی ستایش فروهران (فروردگان)، مراسم «شبهای عَلَفه» است که بیشتر در آخرین شبِ سال در قوچان همراه با تلاوت قرآن و اطعام نمودن مستمندان برپا میشود. و بهراستی با باور و اعتقاد ایرانیان کهن که «این ضیافت در آخرین شبِ سال که روانها، غروب هنگام به خانههای پیشین خود باز میگردند.» از نظر زمان و مکان و برپایی مراسم با شبِ علفه همگونی و پیوستگی بسیاری دارد.
🔷آیا تقارن آخرین روز برات با شب میلاد امام زمان(آخرین رهاننده و منجی بشریت) که فردایش به این مناسبتِ فرخنده، روزِ جشن و شادمانی است. یادمانی رنگو رو رفته از پیروزی فروهرهایدلیر و چالاک را در اذهان تداعی نمیکند؟
پس از بازگشتِ فروهرهاست که مردم ایران روزِ بعد، این پیروزیِ رهایی بخش را جشن میگرفتند. با تحقق این آماجِ گران است، که نوروز جمشیدی، روزگارخجستگی و «شادی بزرگ» فرا میرسد، و «خورشید شرف» در برجِ حمل، مردم را به یکسانی و برابری مورد نوازش قرار میدهد.
۱۴۰۱/۱۲/۱۵ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
روز جهانی زن را به زنان فهیم، صبور، فداکار و بیباک ایران تبریک می گوییم و شادباش عرض میکنیم.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#زن
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
روز جهانی زن را به زنان فهیم، صبور، فداکار و بیباک ایران تبریک می گوییم و شادباش عرض میکنیم.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#زن
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
✅به مناسبت هشتم مارس «روز جهانی زن» گزیدهای بسیار زیبا از آوازهای زنان تاریخ موسیقی ایران، از گذشته دور تا حال... تهیه مجلهی فرهنگ و آهنگ @baghekhabushan @farhangahang
.
به مناسبت هشتم مارس «روز جهانی زن»
گزیدهای گرانبها از آوازهای زنان تاریخ
موسیقی ایران، از گذشته دور تا حال...
تولید مجلهی فرهنگ و آهنگ
https://t.me/Baghekhabushan/1694
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#زن
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
به مناسبت هشتم مارس «روز جهانی زن»
گزیدهای گرانبها از آوازهای زنان تاریخ
موسیقی ایران، از گذشته دور تا حال...
تولید مجلهی فرهنگ و آهنگ
https://t.me/Baghekhabushan/1694
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#زن
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
✅به مناسبت هشتم مارس «روز جهانی زن»
گزیدهای بسیار زیبا از آوازهای زنان تاریخ
موسیقی ایران، از گذشته دور تا حال...
تهیه مجلهی فرهنگ و آهنگ
@baghekhabushan
@farhangahang
گزیدهای بسیار زیبا از آوازهای زنان تاریخ
موسیقی ایران، از گذشته دور تا حال...
تهیه مجلهی فرهنگ و آهنگ
@baghekhabushan
@farhangahang
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
«اسمهای بامسمّا در آثار سیمین دانشور (بهمناسبتِ ۱۸ اسفند روزِ درگذشتِ او)
احمدرضا بهرامپور عمران✍🏻
برخی از نویسندگان به تناسب میانِ نامِ شخصیتها و روحیات آنان توجهی ویژه دارند. همانگونه که انتخاب نام برای «توراهیها» و «نورسیدهها» ممکن است ماهها ذهنِ والدین را به خود مشغول بدارد ( تا همین اواخر مراسمی باعنوان «نامگذاران» وجود داشته) انتخاب نامی زیبا، یگانه و نیز توجه به تطابقِ دال و مدلول برای نویسندگان اهمیت فراوانی دارد. این نکته، دغدغهٔ برخی از نویسندگان و شاعران بزرگِ ایران نیز بودهاست. نمونهرا نظامی در هفتپیکر داستانی دارد با عنوانِ «خیر و شر». ماجرای بدجنسیهای همسفرِ نارفیقی (شر) است که بهسبب دریغکردنِ جرعهای آب، چشمانِ رفیقِ خویش (خیر) را از حدقه بیرونمیآورد و درنهایت او را بهامانِخدا رها میکند. درپایانِ حکایت همسانی اسم و مسمّی اینگونه بیان میشود:
گفت اگر «خیر» هست خیراندیش
تو «شر»ی جز شرت نیاید پیش!
در ادبیات جهان نیز نمونهها فراوان است. میگویند بِکِت نام «گودو» را ازآنرو بر شخصیتِ غائبِ نمایشنامهٔ «در انتظار گودو» نهاد تا تداعیگر واژهٔ «God» باشد؛ همانگونه که نیچه پیشتر ندا دردادهبود «خدا مردهاست»! در این نمایش قرار است کسی بیاید که البته هرگز نمیآید. این تفسیر با اندیشهٔ پوچگرایانهٔ بکت و پیامِ تئاترِ پوچی کاملاً همخوانی دارد.
پیش از اشاره به هنر سیمینِ دانشور در اینباب، اشاره به انتخابی درخشان در میانِ رمانهای ایرانی را ضروری میدانم. در طبقهبندیِِ ادبیات داستانی، نوعی از رمان را «رمانِ کمال» مینامند. در این گونهٔ داستانی، نویسنده بر دگردیسی و رشدِ درونیِ یک یا چند شخصیت تأکیددارد. و جمال میرصادقی داستان تأثیرگذاری در این شیوه نوشته با عنوانِ «درازنای شب». نام شخصیتِ اصلیِ رمان که نوجوانی در معرضِ دگرگونیِ شتابانِ درونی و تلاش برای جابهجاییِ طبقهٔ اجتماعیاش است، «کمال» است.
سیمین دانشور نویسندهای بود که به تمامیِ اجزا و ریزهکاریهای آثارش توجه داشت. البتهکه اوج هنرِ او در سووشون بازتاب یافته اما در دیگر آثارش نیز این استادی آشکار است. در مجموعهداستان «شهری چون بهشت» داستانی آمده باعنوانِ «مردی که برنگشت»؛ داستانِ زنی «محترم»نام که شوهرش او و خانه را ترک کرده و زنِ بینوا را با دو بچهٔ قدونیمقد تنها گذاشتهاست. خواننده شاهدِ آبروداریهای «محترم» است که بار سنگینِ فقر را، شرافتمندانه بر دوش میکشد. در همین مجموعه داستان دیگری با عنوانِ «مدل» آمده که ماجرای معلمِ باتدبیری است که بهخوبی از عهدهٔ مسؤولیتش برمیآید. نامِ او «فریده»، یعنی «یگانه» و «بینظیر» است .
در رمانِ جزیرهٔ سرگردانی نیز این تناسبها لحاظ شدهاست. زن و شوهری (والدینِ «هستی» شخصیت اصلیِ رمان) در این داستان حضور دارند که با نیروهای آمریکایی مقیم ایران مرتبطاند. نام زن «عشرت» است که در داستان اغلب «مامان عشی» خواندهمیشود؛ زنی عشرتطلب، عیّاش، بیعفت و حتی هرزه! و این زن شوهری دارد که فقط در جستجوی «پرِ جبرئیل» یعنی پول است، و آنهم بههر قیمتی! نامِ بامسمّای او احمدِ گنجور است! در همین رمان شاهدِ شخصیتی دوجنسیتی هستیم بهنامِ «معصوم»؛ و نکته قابلِ توجه آنکه معصوم همچون «نصرت» و «رضوان» نامی است مشترک میانِ دختران و پسران. و طنز کار در آن است که معصوم (بیگناه) قاچاقچی است!
در رمان سووشون نیز نام یوسف بسیار حسابشده انتخاب شدهاست. ازآنجا که بهموازاتِ حوادث واقعگرایانه، وجهی نمادین و اساطیری در لایهٔ زیرینِ داستان جریان دارد (پیامبران و امامان: مسیح و یحیی و امام حسین؛ و چهرهای اساطیری: سیاوش)، «یوسف» نامِ پیامبرِ بنیاسراییل را نیز تداعی میکند. بهویژه که برادری نابرادر بهنامِ «خانکاکا» دارد که از عوامل اصلیِ کشتهشدنِ او در داستان نیز همین نابرادر است. و جالب آنکه یوسفِ داستانِ دانشور مانند یوسفِ پیامبر انباری پر از غله دارد برای روزِ مبادای قحطی و کمک به همنوعانش. و کشمکش اصلیِ داستان نیز بر سرِ همین انبار گندم و اختصاص نیافتنش به نیروهای اشغالگر (متفقین) است.
@Bookcitycc
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
احمدرضا بهرامپور عمران✍🏻
برخی از نویسندگان به تناسب میانِ نامِ شخصیتها و روحیات آنان توجهی ویژه دارند. همانگونه که انتخاب نام برای «توراهیها» و «نورسیدهها» ممکن است ماهها ذهنِ والدین را به خود مشغول بدارد ( تا همین اواخر مراسمی باعنوان «نامگذاران» وجود داشته) انتخاب نامی زیبا، یگانه و نیز توجه به تطابقِ دال و مدلول برای نویسندگان اهمیت فراوانی دارد. این نکته، دغدغهٔ برخی از نویسندگان و شاعران بزرگِ ایران نیز بودهاست. نمونهرا نظامی در هفتپیکر داستانی دارد با عنوانِ «خیر و شر». ماجرای بدجنسیهای همسفرِ نارفیقی (شر) است که بهسبب دریغکردنِ جرعهای آب، چشمانِ رفیقِ خویش (خیر) را از حدقه بیرونمیآورد و درنهایت او را بهامانِخدا رها میکند. درپایانِ حکایت همسانی اسم و مسمّی اینگونه بیان میشود:
گفت اگر «خیر» هست خیراندیش
تو «شر»ی جز شرت نیاید پیش!
در ادبیات جهان نیز نمونهها فراوان است. میگویند بِکِت نام «گودو» را ازآنرو بر شخصیتِ غائبِ نمایشنامهٔ «در انتظار گودو» نهاد تا تداعیگر واژهٔ «God» باشد؛ همانگونه که نیچه پیشتر ندا دردادهبود «خدا مردهاست»! در این نمایش قرار است کسی بیاید که البته هرگز نمیآید. این تفسیر با اندیشهٔ پوچگرایانهٔ بکت و پیامِ تئاترِ پوچی کاملاً همخوانی دارد.
پیش از اشاره به هنر سیمینِ دانشور در اینباب، اشاره به انتخابی درخشان در میانِ رمانهای ایرانی را ضروری میدانم. در طبقهبندیِِ ادبیات داستانی، نوعی از رمان را «رمانِ کمال» مینامند. در این گونهٔ داستانی، نویسنده بر دگردیسی و رشدِ درونیِ یک یا چند شخصیت تأکیددارد. و جمال میرصادقی داستان تأثیرگذاری در این شیوه نوشته با عنوانِ «درازنای شب». نام شخصیتِ اصلیِ رمان که نوجوانی در معرضِ دگرگونیِ شتابانِ درونی و تلاش برای جابهجاییِ طبقهٔ اجتماعیاش است، «کمال» است.
سیمین دانشور نویسندهای بود که به تمامیِ اجزا و ریزهکاریهای آثارش توجه داشت. البتهکه اوج هنرِ او در سووشون بازتاب یافته اما در دیگر آثارش نیز این استادی آشکار است. در مجموعهداستان «شهری چون بهشت» داستانی آمده باعنوانِ «مردی که برنگشت»؛ داستانِ زنی «محترم»نام که شوهرش او و خانه را ترک کرده و زنِ بینوا را با دو بچهٔ قدونیمقد تنها گذاشتهاست. خواننده شاهدِ آبروداریهای «محترم» است که بار سنگینِ فقر را، شرافتمندانه بر دوش میکشد. در همین مجموعه داستان دیگری با عنوانِ «مدل» آمده که ماجرای معلمِ باتدبیری است که بهخوبی از عهدهٔ مسؤولیتش برمیآید. نامِ او «فریده»، یعنی «یگانه» و «بینظیر» است .
در رمانِ جزیرهٔ سرگردانی نیز این تناسبها لحاظ شدهاست. زن و شوهری (والدینِ «هستی» شخصیت اصلیِ رمان) در این داستان حضور دارند که با نیروهای آمریکایی مقیم ایران مرتبطاند. نام زن «عشرت» است که در داستان اغلب «مامان عشی» خواندهمیشود؛ زنی عشرتطلب، عیّاش، بیعفت و حتی هرزه! و این زن شوهری دارد که فقط در جستجوی «پرِ جبرئیل» یعنی پول است، و آنهم بههر قیمتی! نامِ بامسمّای او احمدِ گنجور است! در همین رمان شاهدِ شخصیتی دوجنسیتی هستیم بهنامِ «معصوم»؛ و نکته قابلِ توجه آنکه معصوم همچون «نصرت» و «رضوان» نامی است مشترک میانِ دختران و پسران. و طنز کار در آن است که معصوم (بیگناه) قاچاقچی است!
در رمان سووشون نیز نام یوسف بسیار حسابشده انتخاب شدهاست. ازآنجا که بهموازاتِ حوادث واقعگرایانه، وجهی نمادین و اساطیری در لایهٔ زیرینِ داستان جریان دارد (پیامبران و امامان: مسیح و یحیی و امام حسین؛ و چهرهای اساطیری: سیاوش)، «یوسف» نامِ پیامبرِ بنیاسراییل را نیز تداعی میکند. بهویژه که برادری نابرادر بهنامِ «خانکاکا» دارد که از عوامل اصلیِ کشتهشدنِ او در داستان نیز همین نابرادر است. و جالب آنکه یوسفِ داستانِ دانشور مانند یوسفِ پیامبر انباری پر از غله دارد برای روزِ مبادای قحطی و کمک به همنوعانش. و کشمکش اصلیِ داستان نیز بر سرِ همین انبار گندم و اختصاص نیافتنش به نیروهای اشغالگر (متفقین) است.
@Bookcitycc
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
❤️هجدهم اسفند ماه سالروز در گذشت سیمین دانشور،نویسنده،روزنامه نگار و ادیب برجسته معاصر،وی را"بانوی قصه فارسی"لقب داده اند...یادش گرامی باد
@baghekhabushan
@baghekhabushan
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
✅هجدهم اسفند ماه سالروز درگذشت سیمین دانشور است.
روزی که "سیمین" به دیدار "جلال" رفت...
سیمین دانشور نویسنده، مترجم و همسر جلال آلاحمد بود.
وی نخستین زن ایرانی بود که به صورت حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت.
مهمترین اثر او رمان "سووشون" است که نثری ساده دارد و به هفده زبان ترجمه شده است.
سووشون از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران به شمار میرود.
روانش شاد و یادش گرامی
telegram.me/baghekhabushan
روزی که "سیمین" به دیدار "جلال" رفت...
سیمین دانشور نویسنده، مترجم و همسر جلال آلاحمد بود.
وی نخستین زن ایرانی بود که به صورت حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت.
مهمترین اثر او رمان "سووشون" است که نثری ساده دارد و به هفده زبان ترجمه شده است.
سووشون از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران به شمار میرود.
روانش شاد و یادش گرامی
telegram.me/baghekhabushan
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
#ایرج_افشار؛ #مردی_سخت_جگرآور
.
.
[یادداشتی از دکتر #میلاد_عظیمی]
.
.
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا او را به زندگی برگردانند، آقای فلان تلفن کرد.
آقای فلان مرد زحمتکش بیادعایی بود که کتابی مفصل و مفید مینوشت. کتابش بیعیب نبود اما سودمند بود. افشار که سوسوی کرم شبتاب را هم بر ظلمت محض ترجیح میداد و هر خدمت فرهنگی را ولو مختصر باشد، قدر میدانست، در آن وضع و حال به سؤالهای آن مرد محترم جواب میداد: این را در آن کتاب ببینید و آن را در این مجله بیابید... بابک هم بر لب بحر فنا منتظر بود و شاید به دهان بحر فروشده بود. پزشکان افشار را از اتاق بیرون کرده بودند که قلبش از دیدن نزع پسر جوانش نایستد.
.
پرسشهای مرد جوینده تمامی نداشت. آخر افشار بهدرد گفت: آقای فلان! بابکم از دستم میرود. نمیتوانم بیشتر از این جواب بدهم. در وقت مناسبتری حرف میزنیم. تلفن کنید.
.
میخواهم بنویسم تا بر جریدهٔ هستی بنویسند که ایرج افشار در وقت جانکندن پسرش هم در حال خدمت به ایرانشناسی و ایرانشناسان بود.
.
دوستم میگفت وقتی خاک بر پیکر بابک میریختند، افشار از جمع کناره گرفت. دورترک بر گوری نشست. تکهچوبی برداشت و بر خاک چیزکی مینوشت انگار. هزینهٔ مراسم یادبود بابک را هم صرف انتشار دو جلد کتاب بدیع و ماندنی «کتابفروشی» کرد. بابک کتابفروش بود. چه نجیبانه از خانوادهٔ خود و در مرتبت اول از همسر بابک تشکر کرد که اجازه دادند هزینهٔ مراسم به زخم کتاب بخورد. به کار ایران و فرهنگ ایران بیاید. به یاد دارم که در آگهی تشکر از کسانی که به خانواده افشار تسلیت گفته بودند، نام عروسش را در صدر نوشت.چنین مردی بود این ایرج افشار.
.
حسین مسرت، یزدشناس، نوشته که پس از مرگ یکی از عزیزانش، افشار به او تلفن کرد. گفت:«نمیتوانی با طبیعت و روزگار بجنگی. پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزدشناسیات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم. چه کار توانستم بکنم. جز اینکه واقعیت را بپذیری چارهٔ دیگری نداری».
.
میبینید که واقعبینی افشار را به جایی آورده که دوای زخم روزگار را تحقیق و ایرانشناسی ببیندد. نوشته وقتی همسرش بر بستر مرگ بود، برای اینکه تاب بیاورد و بردبار بماند، یکی از مقالات مهم و مفصلش را نوشت.
.
ایرانشناسی و خدمت به ایران و فرهنگ ایران، پناه و پناهگاه ایرج افشار بود. از آفات زمانهٔ فروکشنده به آن پناه میبرد.
.
فتنه میبارد ازین سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم.
اسفندماه ماه غروب ایرج افشار هم هست.
.
#ایرج_افشار
.
@n00re30yah
.
https://t.me/shafiei_kadkani/2001
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
#ایرج_افشار؛ #مردی_سخت_جگرآور
.
.
[یادداشتی از دکتر #میلاد_عظیمی]
.
.
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا او را به زندگی برگردانند، آقای فلان تلفن کرد.
آقای فلان مرد زحمتکش بیادعایی بود که کتابی مفصل و مفید مینوشت. کتابش بیعیب نبود اما سودمند بود. افشار که سوسوی کرم شبتاب را هم بر ظلمت محض ترجیح میداد و هر خدمت فرهنگی را ولو مختصر باشد، قدر میدانست، در آن وضع و حال به سؤالهای آن مرد محترم جواب میداد: این را در آن کتاب ببینید و آن را در این مجله بیابید... بابک هم بر لب بحر فنا منتظر بود و شاید به دهان بحر فروشده بود. پزشکان افشار را از اتاق بیرون کرده بودند که قلبش از دیدن نزع پسر جوانش نایستد.
.
پرسشهای مرد جوینده تمامی نداشت. آخر افشار بهدرد گفت: آقای فلان! بابکم از دستم میرود. نمیتوانم بیشتر از این جواب بدهم. در وقت مناسبتری حرف میزنیم. تلفن کنید.
.
میخواهم بنویسم تا بر جریدهٔ هستی بنویسند که ایرج افشار در وقت جانکندن پسرش هم در حال خدمت به ایرانشناسی و ایرانشناسان بود.
.
دوستم میگفت وقتی خاک بر پیکر بابک میریختند، افشار از جمع کناره گرفت. دورترک بر گوری نشست. تکهچوبی برداشت و بر خاک چیزکی مینوشت انگار. هزینهٔ مراسم یادبود بابک را هم صرف انتشار دو جلد کتاب بدیع و ماندنی «کتابفروشی» کرد. بابک کتابفروش بود. چه نجیبانه از خانوادهٔ خود و در مرتبت اول از همسر بابک تشکر کرد که اجازه دادند هزینهٔ مراسم به زخم کتاب بخورد. به کار ایران و فرهنگ ایران بیاید. به یاد دارم که در آگهی تشکر از کسانی که به خانواده افشار تسلیت گفته بودند، نام عروسش را در صدر نوشت.چنین مردی بود این ایرج افشار.
.
حسین مسرت، یزدشناس، نوشته که پس از مرگ یکی از عزیزانش، افشار به او تلفن کرد. گفت:«نمیتوانی با طبیعت و روزگار بجنگی. پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزدشناسیات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم. چه کار توانستم بکنم. جز اینکه واقعیت را بپذیری چارهٔ دیگری نداری».
.
میبینید که واقعبینی افشار را به جایی آورده که دوای زخم روزگار را تحقیق و ایرانشناسی ببیندد. نوشته وقتی همسرش بر بستر مرگ بود، برای اینکه تاب بیاورد و بردبار بماند، یکی از مقالات مهم و مفصلش را نوشت.
.
ایرانشناسی و خدمت به ایران و فرهنگ ایران، پناه و پناهگاه ایرج افشار بود. از آفات زمانهٔ فروکشنده به آن پناه میبرد.
.
فتنه میبارد ازین سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم.
اسفندماه ماه غروب ایرج افشار هم هست.
.
#ایرج_افشار
.
@n00re30yah
.
https://t.me/shafiei_kadkani/2001
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ایرج افشار؛ مردی سخت جگرآور
[یادداشتی از دکتر میلاد عظیمی]
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا…
ـــــــــــــــــــــــ
ایرج افشار؛ مردی سخت جگرآور
[یادداشتی از دکتر میلاد عظیمی]
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا…