کانال رسمی هزار باده فرهنگ
740 subscribers
3.37K photos
471 videos
80 files
2.7K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
Audio
💠دعای پر فیض سحر ماه مبارک رمضان را با صدای ماندگار زنده یاد سیدجواد ذبیحی در اینجا بشنوید:

التماس دعا 🙏

#فصلنامه_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
متن کامل سخنان #محمد_معین_فر به مناسبت #هفته_دفاع_مقدس در #رونمایی از کتاب مجموعه‌ی نمایشنامه"#عشق_و_پایداری_آن_روزها" در دفتر #فصلنامه_باغ_خبوشان تاریخ: 4/7/98

👇👇
بسم الله ارحمن الرحیم
«صلى الله عليك يا ابا عبدالله الحسين(ع)»
در این لحظه باید آرزویی کرد غیر قابل دسترس، بنابراین...
«... یَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِيماً»
اى کاش با شما بودم، و به رستگارى بزرگ مى‌رسیدم.
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک بالان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گـشاده
کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی
(مولوی، دیوان شمس، غزل۲۷۰۷)
ایضا
...«هیچ کس را تا نگردد او فنا
نیست راه در بارگاه کبریا»
«مـا بها و خون بها را یافتیم
جانب جان باختن بشتافتیم»
«غرق عشقی‌ام که غرق است اندرین
عشق های اولین و آخرین»
«وقت آن آمد که من عریان شوم
جسم بگذارم سراسر جان شوم»
«دین من از عشق، زنده بودن است
زندگی زین جان و تن ننگ من است»...
مثنوی معنوی، جلد سوم، دفتر ششم، به تصحیح رینولد.ا.نیکلسون، به اهتمام دکتر نصرالله پورجوادی، صص 284 و 285

*****
🔹خیرمقدم عرض می‌کنم به دوستان و هموندان عزیز و گرامی‌ام که با حضورشان سرفرازم کردند. از تمامی دوستان حاضر و غایب در این جلسه بسیار سپاسگزارم.
به بسیاری از دوستان، هم به صورت تلفنی و هم به صورت اطلاعیه‌ای که در فضای مجازی تقدیم کردم، موضوع این جلسه را به مناسبت هفته دفاع مقدس و رو نمایی از کتاب کوچکی با عنوان: "عشق و پایداری آن روزها" تعیین شده بود. به همین منظور در این لحظه در خدمت دوستان هموندم هستم تا دقایقی را شاگردی کنم و درس‌های آموخته از استادانم را بازپس بدهم...

سعی می‌کنم زیاد وقت دوستان و میهمانان گرانقدرم را نگیرم.
بنابراین عرایضم را در دو قسمت با دو موضوع تقدیم شما میهمانان ارجمند می‌کنم:
قسمت نخستین آن در باره کتاب و ادبیات جنگ خواهد بود و قسمت دوم در باره‌ی فصلنامه باغ خبوشان و این مکان فرهنگی است که در ان حضور دارید.

💠و اما قسمت نخست. ادامه ...👇
32- فهرست نسخه‌های خطی فارسی موجود در کتابخانه موسسه شرق‌شناسی جمهوری چک،پراگ به کوشش دکتر
مهدی مشکوه‌الدینی
33- فهرست نسخه‌های عکسی کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی نجفی مرعشی جلد 1 تا 5 به کوشش سید
محمود مرعشی- محمد علی حائری- سید محمود مرعشی نجفی- ابوالفضل حافظیان بابلی
34 – فهرست نسخه های خطی (کتابخانه ملک وابسته به آستان قدس رضوی) زیر نظر ایرج افشار و محمد تقی
دانش‌پژوه. جلد 1 تا 13 .
35- نسخه‌شناسی: پژوهش‌هایی دربارۀ نسخه‌های خطی در ایران وجهان جلد 1 تا10 سید محمود مَرعشی نجفی
36- شبه قاره (نامه فرهنگستان - ازشماره 1تا7 ) مدیرمسئول غلام علی حداد عادل- سردبیر: احمد سمیعی گیلانی
37- فرهنگ واژه‌های مصوب فرهنگستان ازجلد1 تا15 ( گروه واژه گزینی فرهنگستان زبان ادب فارسی)
38- فهرست مقالات فارسی در زمینه تحقیقات ایرانی، ازجلد 1 تا11 زیرنظر ایرج افشار
39- فهرست مقالات فارسی در زمینه تحقیقات ایرانی، (جلد 1 تا 2) مجموعه‌ها، ارج‌نامه‌ها، جشن‌نامه‌ها‌، کنگره‌ها....). زیرنظر ایرج افشار
و بسیاری دیگر .....

تا زمستان 95 با توجه به انتشار شش شماره از فصلنامه و مجموعه فعالیت‌های فرهنگی و هنری و برگزاری نشست‌ها و جلسات فرهنگی مورد اشاره در بالا و همچنین تجهیز هرچه بیشتر دفتر فصلنامه برای استفاده‌ی پژوهشگران و اهل فرهنگ، از طرف هیچ مسئول و متولی فرهنگ، هیچ حمایتی چه معنوی و چه مادی نداشته‌ایم. حتی یارانه‌ی قانونی نشریه را به ما پرداخت نکرده‌اند که هیچ.... بلکه با سکوت مسئولان و رسانه‌های منطقه با هدف به انزوا کشیدن روح و روان و حتی بریدن تابلوی قانونی سردرِ نشریه، سعی در تخریب چهره‌ی فرهنگی فصلنامه باغ خبوشان را داشته‌اند...

من و دوستان هیأت تحریریه تلاش‌مان این بوده است که با سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی و مردمیِ منطقه و سراسر ایران تعامل فرهنگی بی‌شماری داشته باشیم. تا از این طریق بتوانیم قوچان را از انزوا (بدنامی...) و نادیده گفتن و عقب ماندگی نجات دهیم. چرا ما معتقدیم اسِ اساس و رکن رکینِ پیشرفت منطقه انجام فعالیت‌های فرهنگی زیرساختی و زیربنایی خواهد بود. حتی اگر رشد اقتصاد و رشد سیاسی را لازمه توسعه بدانیم، باید از کانال فرهنگ عبور کنیم.
مدتهاست در این دفتر به انتظار ورود دلسوزان فرهنگ نشسته‌ایم تا بیایند طرح‌هایی ارائه کنند که جوانان نازنین‌مان را از بی‌راهه رفتن و بطالت عمر نجات دهیم! اما دریغ و هزاران دریغ...

ارادتمند و خاک پای شما دوستان اهل و هنر و معرفت

#فصلنامه_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
با درود و احترام به اعضای محترم و دانش دوست کانال رسمی #فصلنامه_باغ_خبوشان
مقاله عالمانه‌‌ای از دوست پژوهشگر و فرزانه‌ام جناب آقای #مهدی_رحمانی_قوچانی به مناسبت جشن تیرگان با عنوان: #چرا_تیر_آرش_در_تیرگان_بر_گردوبن_نشست؟ به خوانندگان ارجمند #فصلنامه_باغ_خبوشان در یازده صفحه تقدیم می‌شود.
در ادامه بخوانید و نظرات انتقادی و سازنده‌تان را به آی‌دی: @M_Moeinfar35 ارسال بفرمایید.
⬇️ادامه
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
👇👇👇👇
telegram.me/baghekhabushan
مقاله‌ای ارزشمند از پژوهشگر ارجمند #مهدی_رحمانی_قوچانی

💠شهریور ماه دوستی٬ دهش ودادگری است
پیشکش به انسان هایی که خواستار خوشنودی خداوندند
#فصلنامه_باغ_خبوشان
👇👇👇
telegram.me/baghekhabushan
مقاله‌ای ارزشمند از پژوهشگر ارجمند #مهدی_رحمانی_قوچانی

💠شهریور ماه دوستی٬ دهش ودادگری است
پیشکش به انسان هایی که خواستار خوشنودی خداوندند

بنام خداوند روزی ده رهنمای
🔹فرهنگ آسمانی ایران ؛ گران بار ازاندیشه هایی است که تنها برخواست خداوندی و پسین تر اراده ی انسان خداجوی بنیاد نهاده شده است . انسان این باشنده ی برکشیده ی هستی با فرمان بری آگاهانه به پایگاهی تواند رسید که در « انجمن مگه » زینه ی اتحاد و وصل ٬ دست یار خداوند می گردد ٬ تا درنظم و سامان هستی اورا یار و یاور باشد . و درسخنی بلند آماج از دیدگاه خردورزان هستی شناس ایرانی ؛ سایه ای است که سرانجام به خاستگاه آشنایش می پیوندد .
🔹راه دست یابی به این جایگاه بلند و سپند ؛ آشنایی ژرف و ودل سپردن به فرهنگ آسمانی ایران است . شبستانی گرد آمده از اندیشه های حریر گون راز ورمز شرقی که انسان روشن روان و خویشکار را به سوی نیک بختی فرا می خواند . یکی از گل رخان رمز بردوش این شبستان پاک دامن ایرانی نام واژه ی سپند « شهریور » است . شهریور این برنام سپند وآنسری که گاه درمتون کهن به گونه های « شهریر» و « شهرور» نیز آمده است ٬ یکی از فروزه های ( صفات ) گران قدر خداوند هستی است . شهریور یکی از شش مونه ی افزاینده ( خاصیت طبیعی) درکارگاه هستی ایزدی است . و ویژگی های وپیوسته به این امشاسپند اهورایی : پیروزی ٬ توان مند بودن ٬ آسایش وشکوه ٬ نیرومندی وتوانستن هماره وسرانجام برپایی حکومت آرمانی است . دراوستای مقدس این نام واژه به گونه ی « خشثروئیریه » آمده است . این درآمیزه ( ترکیب ) رازآمیز ورمزآگین را درهستی شناسی ایرانی وبه ویژه فلسفه ی اشراقی جایگاهی بس بلند است . واژه ی اوستایی « خشثروئیریه » از ترکیب دو واژه ی « خشثر » به معنای پادشاهی و فرمان روایی ٬ و « وئیریه » از بن مصدری « ور» به چم باور راستین و شایسته پای گرفته است . بنابراین ترجمان چم نهادین « خشثروئیریه» ( شههریور ) برپایی پادشاهی باور راستین٬ کشور آرزو شده و فرمان روایی دل خواه است ٬ و درآوری ( یقینی ) بلند حکومتی است بر بنیاد دادگری و شکوه . این فرمان روایی راستین برپایه ی دو اصل « ارته » ( نظم ٬ سامان ) و « اشا » ( راستی ٬ قانون خداوندی ) استوار است٬ ودر انگاشتی هستی شناسانه به راستی در برگیرنده ی خواست آرزوشده دیرین وازلی ؛ یعنی آرمان شهرخدایی ( مدینه فاضله ) یا همان سلطنت نیکویی اوستاست که سرانجام درسخن هستی شناسان ایرانی - اسلامی به گونه « شهرستان نیکویی » رخ برنموده است:
به شهرستان نیکویی علم زد
همه ترتیب عالم را به هم زد
از دیدگاه فرهیخته ی دل آگاه خوارزم ؛ شهریور بربنیاد یافته ها و دانسته های ژرفش ترجمانی بس نیکو وریشه دار دارد : « ومعنای این لفظ دوستی و‌آرزو است.»
🔹درمتون پهلوی شهریور درجهان مینوی نماد فرمان روایی ایزدی وفر وتوانستن وشکوه خداوندی است : « سالاری را بن همه از شهریوراست که شهرور خوانده شود . » و درجهان مادی نگاهبانی فلزات با اوست : « شهریور را درگیتی ٬ خویش فلز است . » خرد ورز خوارزمی نیز به روشنی بر این خویشکاری های رمزآمیز پای می فشارد : « شهریور فرشته ای است که به جواهر هفتگانه که طلا ونقره و دیگر فلزات که قوام صنعت و دنیا ومردم بدان است ٬ موکل است . » در ژرفای این بازگفت های کهن چم هایی بس ایزدی - انسانی نهفته است. حضور سکه ( نماد فرشته ی شهریور ) رادرسر سفره های هفت سین می توان نشانی از قدرت ایزدی انسان برگزیده بر روی زمین انگاشت ٬ حکومتی که امشاسپند شهریور با خشنودی خویش برآن مهر تأیید ویاوری کردن می زند . سلطنتی که دست گیر بینوایان و یاور ستم دیدگان است . پس بی مورد نیست که شهریوررا ایرانیان باستان فرشته ی رحم وبخشش ؛ مروت ومردمی برمی نامیدند ٬ وانسان زمینی ازاو خواستار دوستی و پسین تر برآوردن آرزوهای درست ونیک خویش بود . برپایه ی همین خویشکاری سترگ و حساس و بنیادین شهریور در جهان گیتایی است که در آثار پهلوی بازگفتی هرچند سخت کوتاه ؛ ولی پرمغز و رمزآمیز به یادگار مانده است : « شهریور آزرده و دل تنگ می شود ازکسی که سیم و زر را بد به کار بیندازد یا بگذارد که زنگ بزند .» این بازگفت کوتاه دارای اندیشه هایی بس بلند و آرمانی است . مگر جزاین است که دارایی وخواسته‌ی ایزدی باید درراه خواست واراده ی خداوندی وبرای برپایی اشای ایزدی ( قانون خداوندی ) به کار برده شو د . خویشکاری انسان توانگر شهریوری که این بخشش ودهش الهی دراختیار او نهاده شده دراین است که به یاری گرسنگان وبینوایان بشتابد ٬ نه آن که دارایی اش را درمسیر گرفتاری و آزردن مردمی که جز پویایی و رواکردن وعده های خداوندی چیزی دیگر نمی خواهند٬ به کار گیرد.
#فصلنامه_باغ_خبوشان
ادامه مقاله در پست زیر👇👇👇
telegram.me/baghekhabushan
🔹فرهنگ آسمانی وسپند ایران درپیکر واژه ی شهریور هماره بر انسان ها سفارش گر استکه دارایی وسیم وزر خود رابه خوبی به کار ببرند ٬ چرا که که استفاده ی درست از دارایی وخواسته سبب فراخی بهره و روزی در زندگی خواهد گشت ٬ و از همه مهم تر مایه ی خشنودی ایزدی خواهد شد : « شهریور را خویشکاری ٬ شفاعت درویشان کردن است پیش هرمزد . » درانگاشتی درون گرایانه می توان واژه ی کنایه آمیز « زنگ » را دراین بازگفت هستی شناسانه ؛ زنگار ستم و بیدادی و به فراموشی سپردن سنت زیبای دست گیری از بی پناهان وتهیدستان گیتی به ترجمان گرفت ٬ ودر فرجام باید زنگ را خوی و منش زشت و نکوهیده ی خشک دستی ( خست ) و زراندوزی بدون آماج های بلند بلند ایزدی - انسانی برشمرد . با فرمان بری و گردن نهادن آگاهانه به خواست های شهریوری است که سرانجام‌ آرزوی همیشگی انسان دربرپایی شهرستان نیکویی ( حکومت آرمانی ) هستش خواهد پذیرفت . و گیتی ایزدی نمودگاه خواست واراده ی مردمی می شود که تنها به نیک اندیشی و درست اندیشی می اندیشند تا فیض سایه ی آن یکتای هستی را در آینه‌ای سرشار از زلالی عشق با دیده ای از روشنای نامیرای دل خوش نگرند.
🔹در آیینی خجسته (جشن مهربانی وعاطفه ها) که هر سال درماه فرشته ی رحم ومروت در آغاز بازگشایی مدارس برپا می شود. انسان درست زی در راستای برپایی آیین دهش وبخشش ٬ و شادمانی وشادی رساندن به هموندان خویش درسرزمین اهورایی مهر وشادی مشتاقانه نیک تخشاست ٬ و با شاد کردن قلب های کوچک برآن است کر تاشهریور فرشته ی دوستی و آرزو ؛ این فروزه ی زیبا و دلکش الهی را خرسند و شادمان سازد.
🔹این خیزش ایزدی- انسانی خود رویکردی تازه به این جشن به غارت رفته ی روزگاران فراموشی٬ یعنی جشن «شهریورگان» است که به سبب پیوستگی با سرشت انسانی در ژرفای جان هر ایرانی نیک اندیش هماره مانا و زنده یاد خواهد بود . جشنی که بنیادش بر دهش و نیکوکاری ٬ دوستی ویاری ٬ دادگری درسامان هستی و آرزوهای نیک استواراست٬ ودر بینشی هستی شناسانه تجسم و تنایشی هرچند گذرا و کوتاه از آرمان شهر گم شده ی انسان خدای جوی تواند بود.
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرسته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی

مهدی رحمانی قوچانی
۱۵/ ۶/۱۳۸۳
#فصلنامه_باغ_خبوشان
👇👇👇
telegram.me/baghekhabushan
💠آبانگان جشن راستی٬ درستی٬ پاکی و پارسایی ودادورزی است...

دشت پهناور ایران به شوند دربندان (محصور) شدن درکوه‌های سر به آسمان ساییده و پیدایش کویرهای خشک و سوزان لوت ونمک یکی از بخش‌های خشک وکم آب جهان به شمار می آید. دشواری ونیاز بی آبی درهمه‌ی روزگاران روان واندیشه‌ی مردمش‌اش را به خویش واداشته است...

مقاله مستوفایی از آقای #مهدی_رحمانی_قوچانی برای جشن آبانگان... در پست‌های زیر بخوانید 👇👇👇👇


#فصلنامه_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
مادرم با این که زنی بسیار آرام و موقر بود ازاین پرسش بسیار برافروخته شد . عاقبت با اصرار و سماجت کودکانه ام با اکراه سبب اجرای آن سنت آیینی را چنین باز گوکرد : « آب در نزد ما حرمت بسیاری دارد ٬ چراکه مهریه ی حضرت زهرا ( س ) است. ما برای خشنودی ایشان که صاحب اختیار آب است دردهانه ی کاریز گلاب می ریزیم تاحضرت نظری فرموده و کاریز روستایمان همیشه پرآب و روان باشد.» برماست که هم نوا با روان نیاکانمان دراین روزگار تنگی ونایابی آب ٬ با زبان خرد بااندیشه وگفتار وکرداری اهورایی و سخنی رسا وشیوا بانوی پاک ومهربان آب را بستاییم٬ تا اترک تند وچالاک‌چون روزگاران پیش درخروش آید ٬ و صدهاچشمه ی خشکیده اش دوباره به جوشش درآیند : « برای فروغ و فرش من اورا با نماز بلند می ستایم ٬ من اورا با نماز نیک می ستایم٬ آن اردوی سورناهید مقدس را.» ( آبان یشت٬ کرده ی۱ ٬ بند ۹)
ایدون باد.


مهدی رحمانی قوچانی
۹/ آبان / ۱۳۹۸ خورشیدی

#فصلنامه_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
🔹قصه‌ی خوش‌آغاز و بدانجام سعدی روزگار
در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمی‌شد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش می‌کنم... :

#فصلنامه_باغ_خبوشان
👇👇
telegram.me/baghekhabushan
🔹قصه‌ی خوش‌آغاز و بدانجام سعدی روزگار

در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمی‌شد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش می‌کنم... :

🔹یکی ازمهمترین ویژگی های شعر عماد خراسانی دنیای عاشقانه و احوال شیدائی اوست.
دوستی به واسطه نقل می‌کرد که احوال شیدائی و دنیای عاشقانه او علتی اساسی دارد که برخاسته از اتفاقی واقعی و عاشقانه است که نه تنها موجب مجرد ماندن او بوده بلکه تاثیری عمیق درعاشقانه سرودن اشعار به ویژه غزل را موجب شده است.
او بیهوده و از سرتفنن اشعارعاشقانه و سوزناک نسروده، سخن و کلام و شور و حال و ذوق او خود به خوبی از این معنی حکایت می کند.
دوست گرمابه و گلستان او زنده یاد #مهدی_اخوان_ثالث – که او نیز خود شاعری است صاحب سبک و شهره افاق ادب معاصر – درفرازی از مقدمه‌ای که بر چاپ دیوان عماد می نویسد، در لفافه اشاراتی به این داستاد تلخ و دردناک دارد...

🔹«... عماد تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پرشور و آسوده خاطر بود که ترنمی شنگ و شاد داشت و سر خوش به هر چمن که می رسید، به قول مثل، گلی می‌چید و چون نسیم آزاد می‌گذشت، اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه بلندی سپرد که بسیار سرها به سویش خم می‌شد و اعتنایی نمی‌دید. اما عماد این بخت را داشت که کوشش او را کششی مهرآمیز جواب می‌داد و برمی‌افزود و تپش دل و تبش را هردم تند و تیزتر می‌کرد. کم کم داستان این عشق و دلدادگی شهره شهر گشت. بسیاری از غزلهای خوب عماد در این باره سروده شده است با جلوه‌های گوناگونی از رنگ و آهنگها، سوز و گدازها، شکر و شکایت، قهر و آشتی، دیدار نمودن و پرهیز کردن، هجرو وصل، و چه و چها که خاص این عالم است.
اما چون این کوشش و کشش و آرزو در پیش روی خود دیواری استوار از موانع بسیار داشت، سر شوریدگان به سامانی نرسید، و با آن که عشقی پاک در میانه فریاد و فغان و حتی طعن و لعن و غوغا و نجوا هم بسیار می‌شد، تا جایی که در سال 1326 التهاب و شتاب و شیدایی عجیب یکی از دوسو، داستان را در میانه و در خوشترین جای، خاتمه‌ای دردناک داد...»
🔹زنده یاد اخوان ثالث در این مقدمه نامی از معشوق واقعی عماد به میان نمی‌آورد و به تبع داستان مشهور لیلی و مجنون
نام معشوق را لیلی و نام عاشق (عماد) را مجنون می‌گذارد و پرده از واقعه‌ی تلخ و دردناک خود کشی معشوق و ناکامی و دیوانگی و شوریدگی عاشق برمی‌دارد.

🔹«... «لیلی» زمانه شعله سرکش زندگی خویش را با دست خویش به حالی شگفت خاموش کرد و عماد ما که «مجنون» او بود بیش از پیش دیوانه شد. یکی از دو سو پاکی و صداقت خود را با جانبازی خود اثبات کرد تا قهر و بدبینی آن سوی دیگر بدل به ندامتی جانسوز و آتشی جاودانه شود. وصف و گزارش حال عماد در یکی دو سه سال پس ازین واقعه کار من نیست خود او بیشتر و بهتر از همه کس این را گزارش داده است، من دیوان عماد را از این حیث به عنوان یکی از پرشورترین و زیباترین اسناد عشق و دلدادگی می شناسم، باری همین قدر در دنباله داستان اشاره می‌کنم که یکی دو سه تا از حرکات عماد در این ایام نزدیک شدنش به جنون کامل و خانه نشینی و خلوت گزینی بود و چندگاهی سکوت مطلق و بعد شدیدا مذهبی شدن و ریش و پشم را رها کردن و مداومت صوم و صلوه و اوراد و اذکار و سرودن شهرهای مذهبی و بعدها سفر و سیاحت و کوشش برای احضار ارواح !...
🔹شعر عماد از این پس رنگ دیگری گرفت والحق جانسوز و بیش از پیش گرم و گیرا شد. داستان برای کسی که با خون خود جمله عشق و زندگی خویش را نقطه پایان نهاده بود و برای بسیاری دیگر، خاتمه یافت اما برای عماد شاید این آغازی دیگر بود. عماد هنوزهم - و شاید همیشه - تکیه اصلی کلام و ترجیح روحش حکایات همین عشق است باقی احوال از مستی و رندی و بی خبری و عصیان، همه در سایه داستان عشق او، یا شکلی دیگر از نفرین و ناله و چاره جویی اوست. و الحق عماد این قصه خوش آغاز و بدانجام را با شوروشوقی دیوانه وار روایت می‌کند و پیداست که تنها کسانی می‌توانند لطف حدیث را دریابند که خود لااقل بویی از آن لحظات برده باشند...»

🔹در دیوان پر شور وعاشقانه‌ی عماد شعری دیده می‌شود که در قالب مثلث سروده شده...! این شعر اشارات روشنی به این داستان دارد و پرده از گوشه‌هایی از این واقعه تلخ کنار می‌زند و اسراری را فاش می‌گوید‌...
ادامه در صفحه دوم 👇👇
#فصلنامه_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
🔹جالب این است که راوی روایت می‌کند که در غروب یک روزبهاری فروردین ماه، اما برای عماد دلگیرکننده، در یکی از پارک های شهر برای قدم زدن وارد می‌شود و پس از دقایقی، چشم او به دخترکی زیبا روی می‌افتد که دست در دست بانویی دارد که هیچ شباهتی بین این بانو و کودک نمی‌بیند و بلافاصله متوجه چیزی می‌شود - شباهت این دختر با معشوق اوکه اینک می ‌خواهد جای خالی او را پر کند-
آری ... !!؟؟
.
شعرمثلث زیر بعد از دیدن آن دخترک زیبا روی....

برگرفته از مقدمه زنده یاد مهدی اخوان ثالث بر دیوان عماد
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

💠شرمسار

شامگاهی تیره چندی پیش دیدم دخترت را
دخترت را، آه آری دختر بی مادرت را
چشمش از چشم سیاهت داشت محزون یادگاری
***
دیدمش از دور و چون گشتم از این دیدن ندانم
سوخت عقلم،سوخت صبرم،سوخت جسمم،سوخت جانم
باز سر تا پا وجودم سوخت از دیگر شراری
***
باز دست حسرت و غم چنگ زد بر دامن دل
سوخت از برق نگاهش ریشه جان ، خرمن دل
باز اشکی ،بررخ زردی ، روان شد از کناری
***
گفته بودم با تو روزی ، زلف کوته نیست زیبا
بعد ازآن کوته نکردی گیسوی خود را و او را
تا برای خاطر من کرده باشی باز کاری
***
گیسویش دیدم کمی از دوش پائین تر فتاده
لیک چون افکار تاریکم به یکدیگر فتاده
کس به دقت شانه زلفش کی کند همچون تو آری
***
سر بگرداندم که دیگر طاقت دیدن نبودم
نام من با همرهش می گفت و نامی می شنودم
نام مسکینی ، سیه بختی ، پریشان روزگاری
***
گرچه دل می خواست از این بیشتر رویش ببیند
برسرش دستی کشد ، خارغمش از دل بچیند
لیک بد نامی چو من کی داشت اینسان اختیاری
***
چند گامی دور گشتم محشری در دل بپا شد
خود نمی دانم که دیگر با دلم آن شب چها شد
ناگهان در گوشم آمد ناله جانسوز تاری
***
ناله ای جانسوز و دل دیوانه کن ، محزون و مبهم
در خلالش صد هزار افسانه مغشوش و درهم
ناله پر داستانی ، نغمه افسانه باری
***
از نوای تار شام تار عمرم تارتر شد
خاطرات،ازبخت خواب آلوده ام بیدارتر شد
گوئیا بر بست دل با بی قراریها قراری
***
یادم آمد روز و شبهائی که طی می شد به کویت
گرم عشقت،مات لعلت،مست بویت،محو رویت
محو آنروئی که بود از کار خلقت شاهکاری
***
با زبان شعر می گفتم تو را افسانه خود
قصه حال پریشان و دل دیوانه خود
با فغان دلفریبی ، با نوای دلشکاری
***
با تو بودم ربّ نوع عشق و مستی با تو بودم
با تو بودم ای گل کمیاب هستی با تو بودم
مغرب پائیز یکسان بود با صبح بهاری
***
زود رفتی ، زود رفتی ای گل باغ امیدم
تازه می گفتم بدل منهم به دلداری رسیدم
تازه باور کرده بودم در جهانم هست یاری
***
شد دگر بیهوده جانا جستجوی من کجائی ؟
آه ای خورشید چرخ آرزوی من کجائی ؟
تا تو رفتی تیره تر شد روزم از هر شام تاری
***
آرزویم گر چه بیجایست دارم آرزوئی
جستجویم گر چه بی سوداست دارم جستجویی
انتظارم گر چه بیهوده است دارم انتظاری
***
باز هم گر می توانی گوشه چشمی به ما کن
درد بیدرمان روزافزون ما یکشب دوا کن
تا برآیم زین قفس چون طایر امیدواری
***
کاش باشد ای گل بی خار من روز شماری
تا بیاویزد به دامان تو دیگر بار خاری
تا به پایت اوفتد شوریده بخت شرمساری

21 فروردین 1327

✍️خاک پای اهل هنر و معرفت - #محمد_معین_فر


1:عِماد خراسانی... نام اصلی: عمادالدین حسن برقعی) در شیوۀ سنتی شعر گفته و بخش عمده‌ای از آن‌ها حاصل تجربه‌های عاطفی اوست. به سبك عراقی رغبت بیشتر نشان داده، هرچند از زبان معاصر هم رگه‌هایی در سروده‌هایش دیده می‌شود. كامل‌ترین ویرایش از دیوانش در ۱۳۷۵ش با مقدمۀ مهدی اخوان ثالث نشر یافته است. مثنوی و غزل در میان شعرهای او جای عمده ای دارد. عشق در این شعرها جایگاه خاصی دارد. برخی از سروده‌های او در میان شاعران و دوستداران شعر سنت‌گرای فارسی، به‌خوبی، شناخته شده است. زبان سروده‌هایش ساده و بی‌پیرایه است و از ابهام و استعاره در آن چندان نشانی نیست.

#فصلنامه_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
«اسم‌های بامسمّا در آثار سیمین دانشور (به‌مناسبتِ ۱۸ اسفند روزِ درگذشتِ او)

‎احمدرضا بهرامپور عمران✍🏻

برخی از نویسندگان به تناسب میانِ نامِ شخصیت‌ها و روحیات آنان توجهی ویژه دارند. همان‌گونه که انتخاب نام برای «توراهی‌ها» و «نورسیده‌ها» ممکن است ماه‌ها ذهنِ والدین را به‌ خود مشغول بدارد ( تا همین اواخر مراسمی باعنوان «نام‌گذاران» وجود داشته) انتخاب نامی زیبا، یگانه و نیز توجه به تطابقِ دال و مدلول برای نویسندگان اهمیت فراوانی دارد. این نکته، دغدغهٔ برخی از نویسندگان و شاعران بزرگِ ایران نیز بوده‌است. نمونه‌را نظامی در هفت‌پیکر داستانی دارد با عنوانِ «خیر و شر». ماجرای بدجنسی‌های هم‌سفرِ نارفیقی (شر) است که به‌سبب دریغ‌کردنِ جرعه‌ای آب، چشمانِ رفیقِ‌ خویش (خیر) را از حدقه بیرون‌می‌آورد و درنهایت او را به‌امانِ‌خدا‌ رها می‌کند. درپایانِ حکایت هم‌سانی اسم و مسمّی این‌گونه بیان می‌شود:
گفت اگر «خیر» هست خیراندیش
تو «شر»ی جز شرت نیاید پیش!

در ادبیات جهان نیز نمونه‌ها فراوان است. می‌گویند بِکِت نام «گودو» را از‌آن‌رو بر شخصیتِ غائبِ نمایشنامهٔ «در انتظار گودو» نهاد تا تداعی‌گر واژهٔ «God» باشد؛ همان‌گونه که نیچه پیش‌تر ندا درداده‌بود «خدا مرده‌است»! در این نمایش قرار است کسی بیاید که البته هرگز نمی‌آید. این تفسیر با اندیشهٔ پوچ‌گرایانهٔ بکت و پیامِ تئاترِ پوچی کاملاً هم‌خوانی دارد.
پیش از اشاره به هنر سیمینِ دانشور در این‌باب، اشاره به انتخابی درخشان در میانِ رمان‌های ایرانی را ضروری می‌دانم. در طبقه‌بندیِِ ادبیات داستانی، نوعی از رمان را «رمانِ کمال» می‌نامند. در این گونهٔ داستانی، نویسنده بر دگردیسی و رشدِ درونیِ یک یا چند شخصیت تأکید‌دارد. و جمال میرصادقی داستان تأثیرگذاری در این شیوه نوشته با عنوانِ «درازنای شب». نام شخصیتِ اصلیِ رمان که نوجوانی در معرضِ دگرگونیِ شتابانِ درونی و تلاش برای جابه‌جاییِ طبقهٔ اجتماعی‌اش است، «کمال» است.
سیمین دانشور نویسنده‌ای بود که به تمامیِ اجزا و ریزه‌کاری‌های آثارش توجه داشت. البته‌که اوج هنرِ او در سووشون بازتاب یافته اما در دیگر آثارش نیز این استادی آشکار است. در مجموعه‌داستان «شهری چون بهشت» داستانی آمده باعنوانِ «مردی که برنگشت»؛ داستانِ زنی «محترم»‌نام که شوهرش او و خانه را ترک کرده و زنِ بی‌نوا را با دو بچهٔ قدونیم‌قد تنها گذاشته‌است. خواننده شاهدِ آبروداری‌های «محترم» است که بار سنگینِ فقر را، شرافتمندانه بر دوش می‌کشد. در همین مجموعه داستان دیگری با عنوانِ «مدل» آمده که ماجرای معلمِ باتدبیری است که به‌خوبی از عهدهٔ مسؤولیتش برمی‌آید. نامِ او «فریده»، یعنی «یگانه» و «بی‌نظیر» است .
در رمانِ جزیرهٔ سرگردانی نیز این تناسب‌ها لحاظ شده‌است. زن و شوهری (والدینِ «هستی» شخصیت اصلیِ رمان) در این داستان حضور دارند که با نیروهای آمریکایی مقیم ایران مرتبط‌اند. نام زن «عشرت» است که در داستان اغلب «مامان عشی» خوانده‌می‌شود؛ زنی عشرت‌طلب، عیّاش، بی‌عفت و حتی هرزه! و این زن شوهری دارد که فقط در جستجوی «پرِ جبرئیل» یعنی پول است، و آن‌هم به‌هر قیمتی! نامِ بامسمّای او احمدِ گنجور است! در همین رمان شاهدِ شخصیتی دوجنسیتی هستیم به‌نامِ «معصوم»؛ و نکته قابلِ توجه آن‌که معصوم هم‌چون «نصرت» و «رضوان» نامی است مشترک میانِ دختران و پسران. و طنز کار در آن است که معصوم (بی‌گناه) قاچاقچی است!

در رمان سووشون نیز نام یوسف بسیار حساب‌شده انتخاب شده‌است. ازآن‌جا که به‌موازاتِ حوادث واقع‌گرایانه، وجهی نمادین و اساطیری در لایهٔ زیرینِ داستان جریان دارد (پیامبران و امامان: مسیح و یحیی و امام حسین؛ و چهره‌ای اساطیری: سیاوش)، «یوسف» نامِ پیامبرِ بنی‌اسراییل را نیز تداعی می‌کند. به‌ویژه که برادری نابرادر به‌نامِ «خان‌کاکا» دارد که از عوامل اصلیِ کشته‌شدنِ او در داستان نیز همین نابرادر است. و جالب آن‌که یوسفِ داستانِ دانشور مانند یوسفِ پیامبر انباری پر از غله دارد برای روزِ مبادای قحطی و کمک به هم‌نوعانش. و کشمکش اصلیِ داستان نیز بر سرِ همین انبار گندم و اختصاص نیافتنش به نیروهای اشغال‌گر (متفقین) است.


@Bookcitycc

#فصلنامه_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan