🔹قصهی خوشآغاز و بدانجام سعدی روزگار
در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمیشد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش میکنم... :
#فصلنامه_باغ_خبوشان
👇👇
telegram.me/baghekhabushan
در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمیشد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش میکنم... :
#فصلنامه_باغ_خبوشان
👇👇
telegram.me/baghekhabushan
🔹قصهی خوشآغاز و بدانجام سعدی روزگار
در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمیشد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش میکنم... :
🔹یکی ازمهمترین ویژگی های شعر عماد خراسانی دنیای عاشقانه و احوال شیدائی اوست.
دوستی به واسطه نقل میکرد که احوال شیدائی و دنیای عاشقانه او علتی اساسی دارد که برخاسته از اتفاقی واقعی و عاشقانه است که نه تنها موجب مجرد ماندن او بوده بلکه تاثیری عمیق درعاشقانه سرودن اشعار به ویژه غزل را موجب شده است.
او بیهوده و از سرتفنن اشعارعاشقانه و سوزناک نسروده، سخن و کلام و شور و حال و ذوق او خود به خوبی از این معنی حکایت می کند.
دوست گرمابه و گلستان او زنده یاد #مهدی_اخوان_ثالث – که او نیز خود شاعری است صاحب سبک و شهره افاق ادب معاصر – درفرازی از مقدمهای که بر چاپ دیوان عماد می نویسد، در لفافه اشاراتی به این داستاد تلخ و دردناک دارد...
🔹«... عماد تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پرشور و آسوده خاطر بود که ترنمی شنگ و شاد داشت و سر خوش به هر چمن که می رسید، به قول مثل، گلی میچید و چون نسیم آزاد میگذشت، اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه بلندی سپرد که بسیار سرها به سویش خم میشد و اعتنایی نمیدید. اما عماد این بخت را داشت که کوشش او را کششی مهرآمیز جواب میداد و برمیافزود و تپش دل و تبش را هردم تند و تیزتر میکرد. کم کم داستان این عشق و دلدادگی شهره شهر گشت. بسیاری از غزلهای خوب عماد در این باره سروده شده است با جلوههای گوناگونی از رنگ و آهنگها، سوز و گدازها، شکر و شکایت، قهر و آشتی، دیدار نمودن و پرهیز کردن، هجرو وصل، و چه و چها که خاص این عالم است.
اما چون این کوشش و کشش و آرزو در پیش روی خود دیواری استوار از موانع بسیار داشت، سر شوریدگان به سامانی نرسید، و با آن که عشقی پاک در میانه فریاد و فغان و حتی طعن و لعن و غوغا و نجوا هم بسیار میشد، تا جایی که در سال 1326 التهاب و شتاب و شیدایی عجیب یکی از دوسو، داستان را در میانه و در خوشترین جای، خاتمهای دردناک داد...»
🔹زنده یاد اخوان ثالث در این مقدمه نامی از معشوق واقعی عماد به میان نمیآورد و به تبع داستان مشهور لیلی و مجنون
نام معشوق را لیلی و نام عاشق (عماد) را مجنون میگذارد و پرده از واقعهی تلخ و دردناک خود کشی معشوق و ناکامی و دیوانگی و شوریدگی عاشق برمیدارد.
🔹«... «لیلی» زمانه شعله سرکش زندگی خویش را با دست خویش به حالی شگفت خاموش کرد و عماد ما که «مجنون» او بود بیش از پیش دیوانه شد. یکی از دو سو پاکی و صداقت خود را با جانبازی خود اثبات کرد تا قهر و بدبینی آن سوی دیگر بدل به ندامتی جانسوز و آتشی جاودانه شود. وصف و گزارش حال عماد در یکی دو سه سال پس ازین واقعه کار من نیست خود او بیشتر و بهتر از همه کس این را گزارش داده است، من دیوان عماد را از این حیث به عنوان یکی از پرشورترین و زیباترین اسناد عشق و دلدادگی می شناسم، باری همین قدر در دنباله داستان اشاره میکنم که یکی دو سه تا از حرکات عماد در این ایام نزدیک شدنش به جنون کامل و خانه نشینی و خلوت گزینی بود و چندگاهی سکوت مطلق و بعد شدیدا مذهبی شدن و ریش و پشم را رها کردن و مداومت صوم و صلوه و اوراد و اذکار و سرودن شهرهای مذهبی و بعدها سفر و سیاحت و کوشش برای احضار ارواح !...
🔹شعر عماد از این پس رنگ دیگری گرفت والحق جانسوز و بیش از پیش گرم و گیرا شد. داستان برای کسی که با خون خود جمله عشق و زندگی خویش را نقطه پایان نهاده بود و برای بسیاری دیگر، خاتمه یافت اما برای عماد شاید این آغازی دیگر بود. عماد هنوزهم - و شاید همیشه - تکیه اصلی کلام و ترجیح روحش حکایات همین عشق است باقی احوال از مستی و رندی و بی خبری و عصیان، همه در سایه داستان عشق او، یا شکلی دیگر از نفرین و ناله و چاره جویی اوست. و الحق عماد این قصه خوش آغاز و بدانجام را با شوروشوقی دیوانه وار روایت میکند و پیداست که تنها کسانی میتوانند لطف حدیث را دریابند که خود لااقل بویی از آن لحظات برده باشند...»
🔹در دیوان پر شور وعاشقانهی عماد شعری دیده میشود که در قالب مثلث سروده شده...! این شعر اشارات روشنی به این داستان دارد و پرده از گوشههایی از این واقعه تلخ کنار میزند و اسراری را فاش میگوید...
ادامه در صفحه دوم 👇👇
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمیشد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش میکنم... :
🔹یکی ازمهمترین ویژگی های شعر عماد خراسانی دنیای عاشقانه و احوال شیدائی اوست.
دوستی به واسطه نقل میکرد که احوال شیدائی و دنیای عاشقانه او علتی اساسی دارد که برخاسته از اتفاقی واقعی و عاشقانه است که نه تنها موجب مجرد ماندن او بوده بلکه تاثیری عمیق درعاشقانه سرودن اشعار به ویژه غزل را موجب شده است.
او بیهوده و از سرتفنن اشعارعاشقانه و سوزناک نسروده، سخن و کلام و شور و حال و ذوق او خود به خوبی از این معنی حکایت می کند.
دوست گرمابه و گلستان او زنده یاد #مهدی_اخوان_ثالث – که او نیز خود شاعری است صاحب سبک و شهره افاق ادب معاصر – درفرازی از مقدمهای که بر چاپ دیوان عماد می نویسد، در لفافه اشاراتی به این داستاد تلخ و دردناک دارد...
🔹«... عماد تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پرشور و آسوده خاطر بود که ترنمی شنگ و شاد داشت و سر خوش به هر چمن که می رسید، به قول مثل، گلی میچید و چون نسیم آزاد میگذشت، اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه بلندی سپرد که بسیار سرها به سویش خم میشد و اعتنایی نمیدید. اما عماد این بخت را داشت که کوشش او را کششی مهرآمیز جواب میداد و برمیافزود و تپش دل و تبش را هردم تند و تیزتر میکرد. کم کم داستان این عشق و دلدادگی شهره شهر گشت. بسیاری از غزلهای خوب عماد در این باره سروده شده است با جلوههای گوناگونی از رنگ و آهنگها، سوز و گدازها، شکر و شکایت، قهر و آشتی، دیدار نمودن و پرهیز کردن، هجرو وصل، و چه و چها که خاص این عالم است.
اما چون این کوشش و کشش و آرزو در پیش روی خود دیواری استوار از موانع بسیار داشت، سر شوریدگان به سامانی نرسید، و با آن که عشقی پاک در میانه فریاد و فغان و حتی طعن و لعن و غوغا و نجوا هم بسیار میشد، تا جایی که در سال 1326 التهاب و شتاب و شیدایی عجیب یکی از دوسو، داستان را در میانه و در خوشترین جای، خاتمهای دردناک داد...»
🔹زنده یاد اخوان ثالث در این مقدمه نامی از معشوق واقعی عماد به میان نمیآورد و به تبع داستان مشهور لیلی و مجنون
نام معشوق را لیلی و نام عاشق (عماد) را مجنون میگذارد و پرده از واقعهی تلخ و دردناک خود کشی معشوق و ناکامی و دیوانگی و شوریدگی عاشق برمیدارد.
🔹«... «لیلی» زمانه شعله سرکش زندگی خویش را با دست خویش به حالی شگفت خاموش کرد و عماد ما که «مجنون» او بود بیش از پیش دیوانه شد. یکی از دو سو پاکی و صداقت خود را با جانبازی خود اثبات کرد تا قهر و بدبینی آن سوی دیگر بدل به ندامتی جانسوز و آتشی جاودانه شود. وصف و گزارش حال عماد در یکی دو سه سال پس ازین واقعه کار من نیست خود او بیشتر و بهتر از همه کس این را گزارش داده است، من دیوان عماد را از این حیث به عنوان یکی از پرشورترین و زیباترین اسناد عشق و دلدادگی می شناسم، باری همین قدر در دنباله داستان اشاره میکنم که یکی دو سه تا از حرکات عماد در این ایام نزدیک شدنش به جنون کامل و خانه نشینی و خلوت گزینی بود و چندگاهی سکوت مطلق و بعد شدیدا مذهبی شدن و ریش و پشم را رها کردن و مداومت صوم و صلوه و اوراد و اذکار و سرودن شهرهای مذهبی و بعدها سفر و سیاحت و کوشش برای احضار ارواح !...
🔹شعر عماد از این پس رنگ دیگری گرفت والحق جانسوز و بیش از پیش گرم و گیرا شد. داستان برای کسی که با خون خود جمله عشق و زندگی خویش را نقطه پایان نهاده بود و برای بسیاری دیگر، خاتمه یافت اما برای عماد شاید این آغازی دیگر بود. عماد هنوزهم - و شاید همیشه - تکیه اصلی کلام و ترجیح روحش حکایات همین عشق است باقی احوال از مستی و رندی و بی خبری و عصیان، همه در سایه داستان عشق او، یا شکلی دیگر از نفرین و ناله و چاره جویی اوست. و الحق عماد این قصه خوش آغاز و بدانجام را با شوروشوقی دیوانه وار روایت میکند و پیداست که تنها کسانی میتوانند لطف حدیث را دریابند که خود لااقل بویی از آن لحظات برده باشند...»
🔹در دیوان پر شور وعاشقانهی عماد شعری دیده میشود که در قالب مثلث سروده شده...! این شعر اشارات روشنی به این داستان دارد و پرده از گوشههایی از این واقعه تلخ کنار میزند و اسراری را فاش میگوید...
ادامه در صفحه دوم 👇👇
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
🔹قصهی خوشآغاز و بدانجام سعدی روزگار
در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمیشد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش میکنم... :
#فصلنامه_باغ_خبوشان
👇👇
telegram.me/baghekhabushan
در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمیشد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش میکنم... :
#فصلنامه_باغ_خبوشان
👇👇
telegram.me/baghekhabushan
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
🔹قصهی خوشآغاز و بدانجام سعدی روزگار
در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمیشد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش میکنم... :
🔹یکی ازمهمترین ویژگی های شعر عماد خراسانی دنیای عاشقانه و احوال شیدائی اوست.
دوستی به واسطه نقل میکرد که احوال شیدائی و دنیای عاشقانه او علتی اساسی دارد که برخاسته از اتفاقی واقعی و عاشقانه است که نه تنها موجب مجرد ماندن او بوده بلکه تاثیری عمیق درعاشقانه سرودن اشعار به ویژه غزل را موجب شده است.
او بیهوده و از سرتفنن اشعارعاشقانه و سوزناک نسروده، سخن و کلام و شور و حال و ذوق او خود به خوبی از این معنی حکایت می کند.
دوست گرمابه و گلستان او زنده یاد #مهدی_اخوان_ثالث – که او نیز خود شاعری است صاحب سبک و شهره افاق ادب معاصر – درفرازی از مقدمهای که بر چاپ دیوان عماد می نویسد، در لفافه اشاراتی به این داستاد تلخ و دردناک دارد...
🔹«... عماد تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پرشور و آسوده خاطر بود که ترنمی شنگ و شاد داشت و سر خوش به هر چمن که می رسید، به قول مثل، گلی میچید و چون نسیم آزاد میگذشت، اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه بلندی سپرد که بسیار سرها به سویش خم میشد و اعتنایی نمیدید. اما عماد این بخت را داشت که کوشش او را کششی مهرآمیز جواب میداد و برمیافزود و تپش دل و تبش را هردم تند و تیزتر میکرد. کم کم داستان این عشق و دلدادگی شهره شهر گشت. بسیاری از غزلهای خوب عماد در این باره سروده شده است با جلوههای گوناگونی از رنگ و آهنگها، سوز و گدازها، شکر و شکایت، قهر و آشتی، دیدار نمودن و پرهیز کردن، هجرو وصل، و چه و چها که خاص این عالم است.
اما چون این کوشش و کشش و آرزو در پیش روی خود دیواری استوار از موانع بسیار داشت، سر شوریدگان به سامانی نرسید، و با آن که عشقی پاک در میانه فریاد و فغان و حتی طعن و لعن و غوغا و نجوا هم بسیار میشد، تا جایی که در سال 1326 التهاب و شتاب و شیدایی عجیب یکی از دوسو، داستان را در میانه و در خوشترین جای، خاتمهای دردناک داد...»
🔹زنده یاد اخوان ثالث در این مقدمه نامی از معشوق واقعی عماد به میان نمیآورد و به تبع داستان مشهور لیلی و مجنون
نام معشوق را لیلی و نام عاشق (عماد) را مجنون میگذارد و پرده از واقعهی تلخ و دردناک خود کشی معشوق و ناکامی و دیوانگی و شوریدگی عاشق برمیدارد.
🔹«... «لیلی» زمانه شعله سرکش زندگی خویش را با دست خویش به حالی شگفت خاموش کرد و عماد ما که «مجنون» او بود بیش از پیش دیوانه شد. یکی از دو سو پاکی و صداقت خود را با جانبازی خود اثبات کرد تا قهر و بدبینی آن سوی دیگر بدل به ندامتی جانسوز و آتشی جاودانه شود. وصف و گزارش حال عماد در یکی دو سه سال پس ازین واقعه کار من نیست خود او بیشتر و بهتر از همه کس این را گزارش داده است، من دیوان عماد را از این حیث به عنوان یکی از پرشورترین و زیباترین اسناد عشق و دلدادگی می شناسم، باری همین قدر در دنباله داستان اشاره میکنم که یکی دو سه تا از حرکات عماد در این ایام نزدیک شدنش به جنون کامل و خانه نشینی و خلوت گزینی بود و چندگاهی سکوت مطلق و بعد شدیدا مذهبی شدن و ریش و پشم را رها کردن و مداومت صوم و صلوه و اوراد و اذکار و سرودن شهرهای مذهبی و بعدها سفر و سیاحت و کوشش برای احضار ارواح !...
🔹شعر عماد از این پس رنگ دیگری گرفت والحق جانسوز و بیش از پیش گرم و گیرا شد. داستان برای کسی که با خون خود جمله عشق و زندگی خویش را نقطه پایان نهاده بود و برای بسیاری دیگر، خاتمه یافت اما برای عماد شاید این آغازی دیگر بود. عماد هنوزهم - و شاید همیشه - تکیه اصلی کلام و ترجیح روحش حکایات همین عشق است باقی احوال از مستی و رندی و بی خبری و عصیان، همه در سایه داستان عشق او، یا شکلی دیگر از نفرین و ناله و چاره جویی اوست. و الحق عماد این قصه خوش آغاز و بدانجام را با شوروشوقی دیوانه وار روایت میکند و پیداست که تنها کسانی میتوانند لطف حدیث را دریابند که خود لااقل بویی از آن لحظات برده باشند...»
🔹در دیوان پر شور وعاشقانهی عماد شعری دیده میشود که در قالب مثلث سروده شده...! این شعر اشارات روشنی به این داستان دارد و پرده از گوشههایی از این واقعه تلخ کنار میزند و اسراری را فاش میگوید...
ادامه در صفحه دوم 👇👇
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمیشد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش میکنم... :
🔹یکی ازمهمترین ویژگی های شعر عماد خراسانی دنیای عاشقانه و احوال شیدائی اوست.
دوستی به واسطه نقل میکرد که احوال شیدائی و دنیای عاشقانه او علتی اساسی دارد که برخاسته از اتفاقی واقعی و عاشقانه است که نه تنها موجب مجرد ماندن او بوده بلکه تاثیری عمیق درعاشقانه سرودن اشعار به ویژه غزل را موجب شده است.
او بیهوده و از سرتفنن اشعارعاشقانه و سوزناک نسروده، سخن و کلام و شور و حال و ذوق او خود به خوبی از این معنی حکایت می کند.
دوست گرمابه و گلستان او زنده یاد #مهدی_اخوان_ثالث – که او نیز خود شاعری است صاحب سبک و شهره افاق ادب معاصر – درفرازی از مقدمهای که بر چاپ دیوان عماد می نویسد، در لفافه اشاراتی به این داستاد تلخ و دردناک دارد...
🔹«... عماد تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پرشور و آسوده خاطر بود که ترنمی شنگ و شاد داشت و سر خوش به هر چمن که می رسید، به قول مثل، گلی میچید و چون نسیم آزاد میگذشت، اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه بلندی سپرد که بسیار سرها به سویش خم میشد و اعتنایی نمیدید. اما عماد این بخت را داشت که کوشش او را کششی مهرآمیز جواب میداد و برمیافزود و تپش دل و تبش را هردم تند و تیزتر میکرد. کم کم داستان این عشق و دلدادگی شهره شهر گشت. بسیاری از غزلهای خوب عماد در این باره سروده شده است با جلوههای گوناگونی از رنگ و آهنگها، سوز و گدازها، شکر و شکایت، قهر و آشتی، دیدار نمودن و پرهیز کردن، هجرو وصل، و چه و چها که خاص این عالم است.
اما چون این کوشش و کشش و آرزو در پیش روی خود دیواری استوار از موانع بسیار داشت، سر شوریدگان به سامانی نرسید، و با آن که عشقی پاک در میانه فریاد و فغان و حتی طعن و لعن و غوغا و نجوا هم بسیار میشد، تا جایی که در سال 1326 التهاب و شتاب و شیدایی عجیب یکی از دوسو، داستان را در میانه و در خوشترین جای، خاتمهای دردناک داد...»
🔹زنده یاد اخوان ثالث در این مقدمه نامی از معشوق واقعی عماد به میان نمیآورد و به تبع داستان مشهور لیلی و مجنون
نام معشوق را لیلی و نام عاشق (عماد) را مجنون میگذارد و پرده از واقعهی تلخ و دردناک خود کشی معشوق و ناکامی و دیوانگی و شوریدگی عاشق برمیدارد.
🔹«... «لیلی» زمانه شعله سرکش زندگی خویش را با دست خویش به حالی شگفت خاموش کرد و عماد ما که «مجنون» او بود بیش از پیش دیوانه شد. یکی از دو سو پاکی و صداقت خود را با جانبازی خود اثبات کرد تا قهر و بدبینی آن سوی دیگر بدل به ندامتی جانسوز و آتشی جاودانه شود. وصف و گزارش حال عماد در یکی دو سه سال پس ازین واقعه کار من نیست خود او بیشتر و بهتر از همه کس این را گزارش داده است، من دیوان عماد را از این حیث به عنوان یکی از پرشورترین و زیباترین اسناد عشق و دلدادگی می شناسم، باری همین قدر در دنباله داستان اشاره میکنم که یکی دو سه تا از حرکات عماد در این ایام نزدیک شدنش به جنون کامل و خانه نشینی و خلوت گزینی بود و چندگاهی سکوت مطلق و بعد شدیدا مذهبی شدن و ریش و پشم را رها کردن و مداومت صوم و صلوه و اوراد و اذکار و سرودن شهرهای مذهبی و بعدها سفر و سیاحت و کوشش برای احضار ارواح !...
🔹شعر عماد از این پس رنگ دیگری گرفت والحق جانسوز و بیش از پیش گرم و گیرا شد. داستان برای کسی که با خون خود جمله عشق و زندگی خویش را نقطه پایان نهاده بود و برای بسیاری دیگر، خاتمه یافت اما برای عماد شاید این آغازی دیگر بود. عماد هنوزهم - و شاید همیشه - تکیه اصلی کلام و ترجیح روحش حکایات همین عشق است باقی احوال از مستی و رندی و بی خبری و عصیان، همه در سایه داستان عشق او، یا شکلی دیگر از نفرین و ناله و چاره جویی اوست. و الحق عماد این قصه خوش آغاز و بدانجام را با شوروشوقی دیوانه وار روایت میکند و پیداست که تنها کسانی میتوانند لطف حدیث را دریابند که خود لااقل بویی از آن لحظات برده باشند...»
🔹در دیوان پر شور وعاشقانهی عماد شعری دیده میشود که در قالب مثلث سروده شده...! این شعر اشارات روشنی به این داستان دارد و پرده از گوشههایی از این واقعه تلخ کنار میزند و اسراری را فاش میگوید...
ادامه در صفحه دوم 👇👇
#فصلنامه_باغ_خبوشان
telegram.me/baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35