کانال رسمی هزار باده فرهنگ
790 subscribers
3.33K photos
460 videos
80 files
2.65K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
.

تجلیل و بزرگداشت خدمات فرهنگی خاندان شاکری

هر سال در روز بیست‌و دوم اردیبهشت ماه مراسمی باعنوان «روز فرهنگی روستای خانلق» با موضوع تجلیل و بزرگداشت خدمات فرهنگی مرحوم اسدالله شاکری که اولین مدرسه ساز روستایی منطقه نیشابور بوده و تکریم استاد آواز جناب آقای رضا شاکری و خاندان شاکری بزرگ با حضور هنرمندان و شاعران و مسئولان و اهالی نیشابور در منطقه برگزار می‌گردد.

https://www.instagram.com/rezashakeri.official

https://www.instagram.com/zolal_khyalrahmatshakeri

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh


#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#رضا_شاکری
#رحمت_الله_شاکری
#اسدالله_شاکری
#موسیقی_و_آواز
#شعر
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.

سکانسی از سریال همیشه زنده «هزاردستان»
نویسنده و کارگردان
#علی_حاتمی
#علی_نصیریان #جمشید_مشایخی

رضا (جمشید مشایخی): مملکت صاحاب داره، پادشاه باید به فکر رعیت باشه.

ابوالفتح (علی نصیریان): رعیت!؟ رعیت کدام پدرسوخته؟میراث کدام مخنث؟ این مردم انسانهای شریفی هستند، والاتر از هم پالکی‌های فالوده‌خور تو فقط مظلوم‌اند. ملتی که ادبش قناعت را فضیلت می‌داند هر ساله دچار قحطی است.

رضا: پس مجلس و عدالتخانه در این میان چه کاره‌اند.

ابوالفتح: عدالتی که می گوید یکی آقازاده به دنیا بیاید یکی خانه‌زاد...

◀️لطفا تا انتها ببینید و نظرتان را در کامنت بفرمایید


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh


#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#جمشید_مشایخی
#علی_نصیریان
#علی_حاتمی
#سریال_هزاردستان
#شعر
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.

#شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است


بنام خداوند جان وخرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد

فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران که آدمی را از فرود و نشیب باز می‌دارد. و گامه‌های فراروی (هجرت) آسمانی را برای به دست آوردنِ شایستگی و برپایی خواست و اراده‌ی خداوندی به روشنی باز می‌نمایاند. فرهنگِ آسمانی، فرایندی است سرشتین، و به چرایی این پیوندِ تنگاتنگ با خداوند و پسین‌تر سرشت آدمی، هرگز رخ در پرده‌ی نیستی در نمی‌کشد، و تباهی و سستی را برآن دستی نیست...

ادامه متن مقاله‌ی وزین "شاه‌نامه زبانِ ملی انسانِ دانش‌ور و درست گفتارِ ایرانی است" را در هشت صفحه‌ی بعدی بخوانید 👇

استفاده از مقاله‌ی فوق با ذکر منبع: "فصلنامه فرهنگی و هنری باغ خبوشان" بلامانع خواهد بود.

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است بنام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران…
.

#شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است


بنام خداوند جان وخرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد


شاه‌نامه زبانِ ملی انسانِ دانش‌ور و درست گفتارِ ایرانی است

فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران که آدمی را از فرود و نشیب باز می‌دارد. و گامه‌های فراروی (هجرت) آسمانی را برای به دست آوردنِ شایستگی و برپایی خواست و اراده‌ی خداوندی به روشنی باز می‌نمایاند. فرهنگِ آسمانی، فرایندی است سرشتین، و به چرایی این پیوندِ تنگاتنگ با خداوند و پسین‌تر سرشت آدمی، هرگز رخ در پرده‌ی نیستی در نمی‌کشد، و تباهی و سستی را برآن دستی نیست. چرا که فرهنگ در اندیشه‌های ایرانی، دست ساخته و پرورده‌ی هوش و خردِ انسانِ خاکی نیست، و به راستی آمیغی است از پرتوِ آن بی‌کران و شناسای زوال ناپذیرِ هستی. به این چرایی هماره در راستای رشد و بالندگی، شناختِ ژرف از خداوند، هستی و خویشکاری سترگِ آدمی در گستره‌ی گیتی و شادابی جاویدِ انسان فرهمند و روشن روان می‌کوشد. باشنده‌ای که به راستی آیینه‌ی روشن‌نمودِ ایزدی در این شبستانِ رازانگیز مینوی است. فرهنگ کهن و پاک ایرانی نیز بی‌گمان دارای چنین رنگ‌و روی آسمانی است. و بی‌تردید در راستای هستشِ خواست و آهنگِ بلند و سترگ ایزدی، ویژگی‌هایی بس بی‌مانند را با سرشتِ مینوی‌اش پیوسته دارد. یکی از بنیادی‌ترین ویژگی‌ها و به‌آوری راستین نمایان‌ترین آنان روی‌کرد و نگرشِ ژرف به آدمی و ارجِ او در گستره‌ی هستی و چرایی آفرینش اوست. انسان در این فرهنگ هستی شناسانه به چنان جای‌گاهی تواند رسید که فرجامِ آمیغ و آماجِ هستی است. در اندیشه‌های بلند ایرانی، خداوند به راستی همانندِ هستی است، و هستی هم‌چونان اهورامزداست. به این شوندِ گران است که آخشیجان (عناصر) گیتی بسی در پیشگاهِ ایرانی بزرگ و گرامی است. آدمی در این دستگاهِ اندیشگانی چونان سایه‌ای است که از اصل و بنیادِ نخستین که در روی زمین هم‌گونی و هم‌رایی او را ماندگاری می‌بخشد. و گاه به چنان پایگاهی شگرف می‌رسد که شناختِ خداوند و انسان به دشواریِ میسر تواند بود. چنین انسانی در این فرهنگِ ایزدی به پاینامِ «حکیم» شهره گردیده‌است. حکیم در بینشِ هستی شناخت ایرانی، باشنده‌ای است، سخت مورد نواختِ ویژه‌ی خداوندی. انسانی است که در راستای خواست و اراده‌ی اهورایی گام بر می‌دارد، و پیوندش با خداوند تنگ و یک‌دلانه است. در گامه‌ای می‌‌‌چمد که همواره بر نفسِ خویش فرمان‌روایی دارد. آفتابی است که از مشرقِ جان و عقل بر‌دمیده، و بر رازهای نهانی و دانسته‌های نایابشِ ایزدی بسی آگاه و بینایی دارد. آگاهی و شناخت او از غایتِ هستی بر بنیادِ دانش و خرد خدایی و پسین‌تر شیفتگی و آرزومندی و خرسندی ایزدی استوار است. بزرگ‌ترین خویشکاری حکیم در گستره‌ی هستی، شناساندن و پرهیز دادنِ آدمی از دام‌های فریب و دروغ است. چونان خورشیدی است که برای نمایاندن راه راست و تاراندنِ اهریمن تیرگی رخ بر‌نموده باشد، تا دیدگانِ غبار‌آلود را در شست‌و‌شویی با نور عشق به دیگر دیدن وا‌دارد. پس هر سخن و اندیشه‌ی او بنیادش در پیوند با خواست و کامِ خداوندی است، و هرگز سخنی به گزاف و بیهوده بر زبان نمی‌راند:

به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیهوده یک سو شوی



ص (۱)
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است بنام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران…
.

نامه‌ی مینوی ایران به این شوند که کارِ خامه‌ی حکیمِ روشن‌روان توس است، بسی پیوسته با خواست و اراده‌ی ایزدی است. بنا‌براین شناخت و در‌یافتِ ژرف و درست از شاه‌نامه، استوار بر دو گامه‌ی بنیادین است: نخست شایستگی آشنایی و سزاواری دریافتِ دانش و خردِ ایزدی است، و رهرو باید برای دریافت این دهشِ گران‌مند ایزدی از دشواری‌ها و رنج‌های راه نهراسد. دوم، دل سپردن و سرنهادن به آستانِ پرده نشینانِ پاک جانِ ایرانی، یعنی: راز و رمز. نازنینی که در فرهنگ پهلوانی رُخ در آموزه‌های نهانِ آیینی پنهان داشته، و گه‌گاه به آشنای آداب دانش با غَنجی رُخ می نمایاند، و دیده‌ی جانش را به افسونی به نوازش می‌گیرد. دهگانِ توس در آغاز شاه‌نامه چه شیوا و رسا مرزِ این جان آشنایی را روشن و آشکار نموده‌است:

تو این را دروغ و فسانه مدان
بیک سان رَوشَن زمانه مدان

از او هرچه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد

به شوندِ این بنیادهای آنسری، شاه‌نامه، نامه‌ای است برای نمودنِ ارج و پایگاه بلندِ مردمی. باشنده‌ای که آراسته به خرد و شناخت و مهر مینوی است. انسانی که مهربانی و خشم، پیمان و بردباری، بخشش و گذشت و حتا پیکار او برای پای‌گرفتن و هستشِ آرمان‌های خدایی است. چنین باشنده‌ی دل‌آگاهی از کشتن انسان این شگفت انگیز‌ترین شگفتی های اهورایی بسی بیم‌ناک و در پرهیز است. و در مرگِ دشمنِ خویش که در واقع زوالِ مردمی است، اشکِ اندوه و پشیمانی بر چهره می‌دواند:


چنین گفت: موبد به بهرام تیز
که خونِ سرِ بی‌گناهان مریز

کنون باید آیینِ نو ساختن
اسیران بهر جای بنواختن

که گر من کُشم یا کُشی پیش من
برادر بُود گر کسی خویش من

همی گفت بر مردم زیردست
مبادا که هرگز بجویم شکست

ره رستگاری ز دیو پلید
به کردار خوبی بیاید پدید

چو نیکی کنی، نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندر خُورت

به کوشش بجوییم خُرم بهشت
خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت

تو تا زنده‌ای سوی نیکی گرای
مگر کام یابی به دیگر سرای

بربنیادِ این بزرگی‌هاست که شاه‌نامه، دفترِ دانش شناخت و آشنایی آنسانِ اهورایی است. آوردگاه گزینشِ هوش‌مندانه و آزادی آگاهانه‌ی انسانِ ایرانی است. نامه‌ای است پُر و سرشار از سخنانِ نغز و خرده‌های باریکِ هستی شناسی در سبک و سخنِ ناب و نژاده‌ی ایرانی (سنگ همگرا= بحر متقارب). سند هویت و تبارِ اندیشه‌های سترگ ایرانی در هستی شناختی است. پس بسی بیهوده و ناروا می‌نماید، پاره‌ای از داوری‌های ناآگاهانه و تنگ اندیشِ بی‌پایه و بدون دریافتِ درست کسانی که به پیروی هوا و لغزشِ قلم، نامه‌ی ورجاوند ایران را متنی بی‌بهره از خرده سنجی‌ها و پرسمان‌های هستی شناسی می‌خوانند. مگر نه این است که اندیش‌مندان دل آگاهِ ایرانی به شوند این همه بزرگی‌های شاه‌نامه، آن را "قرآن عجم" بر خوانده‌اند. حکیمِ بزرگ توس در آغاز نامه‌ی مینوی ایران، در ویژه‌ی شناساندن ارج آدمی، این فرجامِ آماجِ آفرینش، سخنی بس شگفت و راز انگیز را برغمِ همه‌ی سفارش‌های آیینی آشکار می‌نماید، که هنوز پس از هزاره‌ای، سخنی به این بلندی و شیوایی در ویژه‌ی انسان‌شناختی و آماجِ آفرینش او گزارش و گفته نشده‌است:

ترا از دو گیتی بر آورده‌اند
به چندین میانجی بپرورده‌اند

نخستینِ فطرت، پسینِ شمار
تویی، خویشتن را به بازی مدار



ص (۲)
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است بنام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران…
.


تاثیر ژرف و بازتابِ این سخن بلند حکیم را می‌توان به روشنی در متونِ سترگ هستی‌شناسان ایرانی- اسلامی باز‌جُست. هزاره‌ای‌است که این اندیشه‌ی شگرف و شگفت، سوفی ایرانی را در چمِ دل‌آویز و جان شکار «هول‌ الاول و هوالآخر» به شور و شوقی شیفتگانه کشانده‌است. این سخنِ شیخ بزرگ (ابن عربی) در فصوص‌الحکم (فص آدمی) به درستی آیینه‌ی تمام‌نمایی از این اندیشه‌ی بلند و هستی شناسانه‌ی فرزانه‌ی توس در بزرگی و جایگاه بی‌چونِ آدمی در گارگاه هستی است: «و نزد ارباب تحقیق محقق است که در عالم هیچ موجودی نیست غیر انسان که ظاهر شده باشد او را حقیقت او و حقیقتِ غیر او، بدان حیثیت که عین احدیت است که ظهور یافته‌است و عین حقایق گشته». نجم رازی در مرصاد العباد، به شیوایی و زیبایی هرچه تمام‌تر این اندیشه‌ی شرقی (مقصود از آفرینش انسان) را در سخن خویش پرورانده‌ است: «مقصود و خلاصه از جملگی آفرینش وجود انسان بود، و هر چیز را که وجود هست از دو عالم به تبعیت وجود انسان است، و اگر نظر تمام افتد، بازبینی که خود همه وجود انسان است... و مقصود از وجود انسان، معرفت ذات و صفات حضرت خداوندیست» به باور حکیم، باشنده‌ای می‌تواند به این پایه از بزرگی و پاکی دست یابد که راه‌های نژم‌آلود و دشوارِ آشنایی به دانش و خرد خدایی، و پسین‌تر آگاهی و خود‌آشکاری را به درستی بپیماید. پس بسی شگفت نتواند بود که حکیمِ روشن‌درون، پس از نیایش خداوند به ستایش خرد می‌پردازد، و آن را آفرینشِ نخست می‌داند:

نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جان است و آن سه پاس

و این اندیشه‌ی خردگرایی در سراسر شاه‌نامه به روشنی نمایانده شده‌است. یعنی سندِ هویتِ ایرانی از همان روز نخستِ هویدایی آدمی او را با خرد و دانش‌اندوزی بسی پیوسته می‌داند:

گیا چون سخن دان و دانش چو کوه
که باشد همه ساله دور از گروه

تنِ مُرده چون مردِ بی‌دانش است
که نادان بهر جای بی رامش است

به دانش بُود بی گمان زنده مرد
خنک رنج بردار و پاینده مرد

میاسای ز آموختن یک زمان
ز دانش میفکن دل اندر گمان

ز دانش درِ بی‌نیازی مجوی
وگر چند از او سختی آید به روی

در باورهای روشن ایرانی، "فر" این نور درخشنده‌ی شناخت، بخشنده‌ی دانش و خردِ ایزدی به اهوره (انسان کامل) است. در این دستگاهِ اندیشگانی، عقلِ کُل (خرد ناب) صادر اول است، که به گفتِ گاهانی، صادرِ اول همانا "وهومنه" یا خردِ ایزدی است که در اهوره‌ها (انسان‌های برگزیده) به پیدایی می‌رسد. در اندیشه‌های درستِ هستی شناسان ایرانی- اسلامی نیز، مراد از (عقلِ عقل) همانا (خرتو) خرد ذاتی یا وهومنه است که در واقع گزیده‌ی جانِ آمیغِ هستی است:

بند معقولات آمد فلسفی
شهسوار عقل عقل آمد صفی

در سخنی شگفت و راز‌آمیز، حکیم خسروانی ایران (سهروردی) خرد آسمانی را درست هم‌سانِ انسان کامل و برگزیده‌ی ایزدی می‌داند، و به سخنی حکیم (اهوره) را نمود و نمادِ خرد ناب می‌داند، و هم‌رای حکیم توس این اندیشه‌ی سترگ را چنین می‌نمایاند: «من اولین فرزندِ آفرینشم»
بر بنیاد این باورهای خدایی، خرد در بینش حکیم ایرانی، نیروی روشنای ایزدی است که هم‌چون خورشیدی درخشان و راهبری آسمانی راه‌های شناخت را نموده می‌گرداند، و سبب رستگاری آدمی در دو جهان هستی می‌شود:

خرد زنده‌ی جاودانی شناس
خرد مایه‌ی زندگانی شناس

خرد رهنما و خرد دل‌گشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای

خرد چشمِ جانست چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری



ص (۳‌)
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است بنام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران…
.


پیرِ دل آگاهِ توس آغازین بیتِ نامه‌ی سترگش را به نام خداوندی آرایش می‌بخشاید که خود خردِ ناب و به راستی نابِ خرد است. حکیم سزاوارترین نیروی شناختِ خداوند را خرد و دانشی می‌داند که از گوهرِ یگانه‌ی هستی برانگیخته شده باشد. خردی که خود یکی از بزرگ‌ترین و ارجمند‌ترین فروزه‌های خداوند است. ترکیبِ "خداوند جان و خرد" به درستی ترجمانِ واژه‌ی گاهانی "اهورامزدا" است. "مزدا" از دو پاره‌ی (مز+ دا) ساخته شده‌است. "مز" از بُن و ریشه‌ی منشن اوستایی است که امروز به گونه‌های (منش و من) رخ بر نموده‌است، و چمِ ژرف و نهادینِ آن، اندیشیدن، خردمندی و بزرگی است. و پاره‌ی دومِ آن "دا" از مصدر دادار به معنای دارنده‌ی و بخشاینده و فزاینده است. واژه‌ی سپندِ مزدا در اوستا به چمِ ویر (حافظه) و به یاد داشتن آمده است. در فرهنگ سانسکریت، در ریختِ "مذس" درست به معنی دانش و هوش است. در گات‌های بی‌گزندِ زردشت، هماره از آن چم‌های هوشیاری، دانایی و آگاهی اراده می‌گردد. بنابراین چمِ راستین اهورامزدا به معنای خداوند دارنده و بخشاینده و هماره فزاینده‌ی خرد و دانش، آگاهی و دانایی و ویر در اندیشه‌های حریرگونِ ایرانی است. در فرزان روشن گشتِ(حکمت اشراقی) ایران، دهشی بالاتر و برتر از خرد نیست که از سوی خداوند به آدمی ارزانی گردیده است. زیرا در باورهای خردورزانِ ایرانی بنیاد هرگونه شناخت و شالوده‌ی همه‌ی شایستگی‌ها و برتری‌ها با خرد است. در فرهنگِ آسمانی و پُر رمز و رازِ ایرانی، "فر" بخشنده‌ی دانش و خردِ ایزدی به آدمی است. فر در اوستای راستین چونان نوری است درخشنده، فروغی است ایزدی که بر دلِ هرکس بتابد از همگنانش برتری می‌یابد، و جای‌گاه فرتاب (الهام) خداوندی می‌شود. بر بنیادِ این باورِ ژرف است که دانش و خرد نیز به نور همانند شده‌اند. پس آدمِ فرهمند در آمیغ باشنده‌ای است که اندرونش آراسته به خرد و دانش خدایی است، و هم‌چون خورشیدی فروزان و تابان روشن‌گر سرتاسرِ هستی خداوندی است، به این شوند است که پیر اشراق، خردِ نخستین (خرد ناب) را "نورالانوار" خوانده است:

تا جهان بود از سرِ آدم فراز
کس نبود از رازِ دانش بی‌نیاز

مردمانِ بخرد اندر هر زمان
رازِ دانش را به هر گونه زبان

گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند

دانش اندر دل چراغِ روشن است
از همه بد بر تنِ تو جوشن است

بر پایه‌‌ی این اندیشه‌های بلند ونورانی در هستی شناسی ایرانی است که عزیزالدین نسفی در نامه‌ی گران‌قدرش "انسان الکامل" باشنده‌ای را جانشینِ خداوند در گستره‌ی هستی می‌داند که آراسته به دانش و خرد و آگاهی ایزدی باشد: «و در عالم انسان کاملِ عاقل، جانشین خدای باشد.» شهیدِ فرزانِ خسروانی ایران، شهاب‌الدینِ سهروردی نیز در سخنی هم‌گون و هم‌رای همه‌ی حکیمانِ ایرانی، شیوه‌ی شناخت و راه و روشِ هستی شناسی ایران را استوار بر خرد و دانش، کنکاش و پژوهندگان بر می‌شمارد: « و این وقایع بر راهِ محققانست، نه در طریقِ جماعتی که در خلوت چشم برهم نهند و خیال بازی کنند.» باشنده‌ی دارنده‌ی خرد و آگاهی ایزدی "اهوره" و به گزارش و سخن هستی شناسانِ ایرانی- اسلامی "انسان کامل" در بینشِ پیرِ توس دارای چنین خوی و منش های خدایی است:

سزد گر هرآن کس که دارد خرد
به کژی و ناراستی ننگرد

دلی کز خرد گردد آراسته
چو گنجی بُود پُر زر و خواسته

کسی کو خرد جوید و ایمنی
نتازد سوی کیشِ آهرمنی

و چون جانِ آدمی به خرد و دانشِ ایزدی آراسته شد، و به گامه‌ی روشن روانی که همانا مُراد حکیم، هوشیاری و آگاهی و گزینش درست و هوش‌مندانه است، رسید، هم‌گون اهورامزدا یا نابِ خرد می‌گردد: « و سپس هرآن‌چه مرد پارسا در روی زمین کند، مانندِ آن است که هرمزد کرده باشد.» چراکه روانِ سپید و درخشان یا به سخنی دیگر فروهرِ اهورامزدا، همان سخنِ مقدس و هستی بخشِ (منتره) آسمانی است که آمیخته‌هایی گران و تابنده‌دارد: « روان سپید و درخشان (اهورا مزدا) آن سخنِ مقدس و هستی بخش است، و ترکیب‌هایی که او پذیرد زیباترین ترکیب‌های امشاسپندان است، بزرگ‌ترین ترکیب‌های امشاسپندان است.» این بزرگی و ارجِ آدمی را در گستره‌ی شگفتِ شناختِ جهانِ کهین (آدمی) و پستن‌تر شناختِ هستی بزرگ (خداوند)، در آیینه‌ی سخنِ پُر ارزش و رازانگیزِ استادِ توس بنگریم، چرا که حکیمِ راست‌گوی ایرانی شناخت خداوند را وابسته به شناختِ آگاهانه‌ی آدمی از خویشتن می‌داند:

جهان پُر شگفت است چون بنگری
ندارد کسی آلتِ داوری

که جانت شگفت است و تن هم شگفت
نخست از خود اندازه باید گرفت



ص (۴)
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است بنام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران…
.

شگفتا که پدیداری این شگفتِ آفرینش (آدمی) از فرِ اهورایی و یا به سخنی روشن، آفرینشِ آدمی با هم‌گامی خرد و جان این دو گوهر مینوی و پاک است. و به این چرایی پیوندِ تنگاتنگ آدمی با خرد در گستره‌ی هستی برای برپایی جهانی نو و همیشه بالنده و جاوید به راستی آشکار می‌گردد:« فری که ازآنِ اهورامزداست، با آن اهورامزدا آفریدگان را پدید ساخت: بسیار و خوب، بسیار و زیبا، بسیار و دل‌کش، بسیار و کارآمد، بسیار و درخشان تاکه آنان گیتی را نو سازند. یک گیتی پیر نشدنی، نمردنی، نگندیدنی،نپوسیدنی، جاودان زنده، جاودان بالنده و کام‌روا.» باشنده‌ای که کام‌روا به شناختِ ارج و شگفتی‌های خویش گشت، در واقع دانشِ شناسایی به سامانِ هستی و آراستن آفرینش می‌یابد که در آمیغ همان راستی ناب است. و راستی ناب در بینشِ هستی شناسِ ایرانی نماد و نمودِ بی‌چونی از خداوند است. چون آدمی یا جهانِ کهین به گفتِ نسفی، خویش را تمام کرد، و یا به سخنی خویش را شناخت، می‌تواند جهانِ بزرگ (عالمِ کبیر) را نیز تمام نماید، و به دریافتِ آن کام‌یاب گردد:

چنین گفت کز داورِ راستی
شما را مبدا کم و کاستی

که یزدان شما را بدان آفرید
که روی بدی‌ها شود ناپدید

جز از راستی هرک جوید ز دین
بر او باد نفرینِ بی‌‌آفرین

در جهان‌بینی شاه‌نامه آفرینش آدمی از سرِ بیهودگی‌، هوا و هوس، ناسنجیده و ناگهانی نیست. بلکه خداوند با آفرینش آدمی که برترین آفریده و کلیدِ همه‌ی بندهاست، زمینه‌ی هستشِ خواست و اراده‌ی خویش را در گیتی رقم می‌زند:

که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید

و با پیوندِ آدمی و خردِ آنسری به این خواست و کامِ خویش هستش می‌بخشد، چراکه او آدمی را در این کارگاه اندیشگانی در جای‌گاهِ یار و یاری‌گر خود می‌آفریند، و او را سزاوار داشتن والاترین گوهر خویش (خرد) می‌گرداند تا به این چرایی راستی و نیکی را در گستره‌ی هستی به پیروزی رساند:

فزون از خرد نیست اندر جهان
فروزنده‌ی کهتران و مهان

هرآن کس که او شاد شد از خرد
جهان را به کردارِ بد نسپرد

رهاند خرد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا

نخستین نشانِ خرد آن بُود
که از بد همه ساله ترسان بُود

بداند تن خویش را در نهان
به چشمِ خرد جُست رازِ جهان

بداند بد و نیک، مردِ خرد
بکوشد به داد و بپیچد ز بد

واژه‌ی "داد" در شاه‌نامه در بیش‌تر جای‌ها به چمِ آسا (قانون)، راه وروش خُرم و سامان و آراستگی است. حکیمِ توس در جهانِ استومند (مادی) از خرد برداشت‌های گوناگونی دارد. در یک پرسش و پاسخ فلسفی و خردورزانه، چهره‌های گوناگونِ خرد را که در آمیغ فروزه‌های خدایی و پسین‌تر باشنده‌ی درست اندیش است، به روشنی باز می‌نمایاند:

چه چیز آنک نامش فراوان بُود
مر او را بهر جای فرمان بُود؟

دگر آنک بسیار نامش بُود
رونده بهر جای کامش بُود

خرد دارد ای پیر، بسیار نام
رساند خرد پادشا را به کام

یکی مهر خوانند و دیگر وفا
خرد دور شد، درد ماند و جفا

زبان‌آوری، راستی خواندش
بلند‌اختری، زیرکی داندش

گهی برد‌بار و گهی راز‌دار
که باشد سخن نزدِ او پایدار

پراکنده این است نامِ خرد
از اندازه‌ها نامِ او بگذرد

تو چیزی مدان کز خرد برترست
خرد بر همه نیکوی‌ها سرست

از بخششِ خردِ ایزدی است که باشنده‌ی پذیرفته شده با "راز" آشنایی می‌یابد، و جهانی دیگر در برابر دیدگان او باز می‌‌شود. راز در باور‌های کهن و اَشویی ایران، به آموزه‌های نهانِ آیینی گفته ‌می شود، که تنها به باشنده‌ی درخور و شایسته رخ می‌گشاید:

من آگاهی از فرِ یزدان دهم
هم از رازِ چرخِ بلند آگهم

دراین دستگاه اندیشه‌ای - آیینی، هویدا کردن راز‌های ایزدی درست به معنای روی برتافتن از خداوند و ناسپاسی آشکار است: «افشای راز پروردگاری کفر است» پس باید در نگاه‌داری آن پای فشرد تا بیگانه را برآن راهی نباشد:

تو این راز مگشای و با کس مگوی
مرا جز نهفتن همان نیست روی

چون آدمی به این جای‌گاه از باور و استواری آیینی گام نهاد، به یکی دیگر از فروزه‌های گرانِ خدایی، یعنی "بردباری و آشتی و آهستگی (مدارا) " دست می‌یابد که به گزارش نُبی (قرآن) بزرگ به گامه‌ی "اوسط" یا میانه‌روی و برابری دست می‌یابد. این دهش خدایی است که آدمی را از هرگونه نشیب و فرودِ اهریمنی باز می‌دارد:

چو خشنود باشی، تن آسان شوی
وگر آز ورزی، هراسان شوی

زکارِ زمانه، میانه گزین
چو خواهی که یابی به داد آفرین



ص (۵)
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است بنام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران…
.

این گزینشِ درستِ خدایی است که انسانِ میانه گزین را به پرهیز از زیاده خواهی و تند‌روی‌های نابخردانه فرمان می‌دهد. و باشنده‌ای می‌گردد که تنها " تیغ از پی حق می‌زند "، و تن‌پرستی را که در سخنی روشن فرمان بردن از دیو است، به فراموشی می‌سپارد. و سرانجام با گام نهادن در راهِ روشنِ "سروش" فرمان‌بر هماره‌ی ایزدی می‌شود، چرا که سروش در زبانِ پهلوانی به معنای فرمان بردن از دستورهای خداوندی است. در این زینه است که نازنین فروزه‌ی بُردباری و مدارا را که آمیغِ بلندِ سامانِ هستی است، در آیینه‌ی پسندیدگی خداوند و مردم رقم می‌زند، و همه جان و تن او می‌شود:

سرِ مردمی، بُردباری بُود
چو تیزی کند، ننگ و خواری بُود

مدارا، خرد را برادر بُود
خرد بر سرِ دانش افسر بود

ستونِ خرد بُردباری بُود
چو تیزی کنی، تن به خواری بُود

چو نیکی کنش باشی و بُردبار
نباشی به چشمِ خردمند خوار

دراین اندیشه‌‌های بلند و مینوی ایرانی، باشنده‌ای که از این همه برتری‌های معنوی و فروره‌های ایزدی تهی و بی‌بهره گشت، و به آماجِ هستی و منش‌های مردمی پشت نمود، و در فرجام سپاسِ خدای را برنتابید، به درستی سزاوار و شایسته‌ی برنامِ "دیو" است:

تو مر دیو را مردمِ بد شناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس

هرآن کو گذشت از ره مردمی
ز دیوان شمر، مشمرش آدمی

چون باشنده‌ای به این زیورهای ایزدی آراسته شد، و بلندای پیرایگی را در نوردید. آن‌گاه است که فروزه های "داد و دهش" به او رخ می‌نمایانند، تا بتواند با گسستنِ بندهای زمینی به فرارفتی آسمانی دست یازد. و به مانشگاه (وطن) نخستِ خویش که همانا کمال و رسایی پسندیده و دل‌خواه و نزدیکی و فره‌مندی خدایی است، باز گردد. واژه‌ی «داد» در نامه‌ی مینوی ایران دارای چم‌های گوناگونی است، که شهره‌ترین چم‌های درونیش، آسای ایزدی، سامان و آراستگی هستی (اَشا)، مهر و دوستی، راستی و درستی، دهش و بخشندگی، راه و روشِ خُرم و بی‌زوال ایزدی و سرانجام فرمان بردن از سروش که همانا فرمان‌بری از خداوند است. پس باشنده‌ای که گامه‌های دشوارِ آساها (قانون‌ها) و سامان و دادِ ایزدی را به درستی و تمامی درنوردید، به جای‌گاهِ روشنی بی‌کران گام می‌نهد، که بسی از آسمانیان و نزدیکان خداوندی در می‌گذرد، و به "هم‌پرسگی" اهورامزدا کام‌یاب می‌گردد:

فریدونِ فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت این نیکوی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی

حکیم خردمندِ توس در این سخنِ سخت آیینی و باورمند، یکی از بلندترین اندیشه‌های سترگ و آرمانی باشنده‌ی ایرانی- شیعی، تهی نشدن گیتی از نشان و پیشوای خدایی را به روشنی باز می‌نماید. در گاهانِ سپند، پیامبرِ ایران، آرزومند است که او نیز یک "سوشیانت" باشد. سوشیانت در سخن به چمِ سود رساننده و رهایش‌‌گر است. و این رشته و زنجیره‌ی خجسته ( پیدایش شوشیانت در هر روزگار ) تا آخرین روزِ هستی و هویدایی سوشیانتِ بزرگ (منجی نوید داده شده، مهدی موعود) ادامه دارد، که در هر دور و زمان در چهار چوب این اندیشه به خواست و اراده‌ی خداوندی هستش می‌یابد: تو داد ودهش کن، فریدون تویی. در گذر از همین گامه است که به چرایی راه‌روی و پسین‌تر راه‌بری آگاهانه در گستره‌ی دانش و فروغِ ایزدی، و راه و روش بی‌گزندِ خدایی به آزادگی و پیرایگی ناب و به سخن قرآنی به "رستگاری" می‌رسد:

ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جُست

چنین باشنده‌ای در اندیشه‌های بلندِ هستی شناسانه‌ی ایرانی به برنامِ "پیر" و به گفت گاهانی "سوشیانت" سرافراز می‌گردد. انسانی که از بند‌های تیره‌ی خاکی و زمینی رهیده و پای بر فرازِ آسمانِ جان و نور نهاده‌است. در چنین گامه‌ای است که نبردِ فرجامینِ هستی (نیکی و بدی) در آوردگاهِ درونی آدمِ درست اندیش روی می دهد. و باشنده‌ی کمال جوی و رهیده از بندهای تنی، اهریمن تباهی‌گر و دُژ‌خوی را با یاری فروزه‌های پُر توانِ ایزدی و به ویژه راهبری و خواستِ خردِ نخستین به گرداب نیستی و مرگ در می‌افکند. از آن پس چنین باشنده‌ای هماره در پردیس خُرم و پَلیمه‌(نه گرم و نه سرد) خدایی جای که پتیاره‌ی پیری و مرگ و نیستی را توان و تاختن نیست، به شادی و شادابی جاوید مینوی دست می‌یابد. جای‌گاهی که در اندیشه‌های بلندِ ایرانی، نمادِ انسانِ غنوده در آرامشِ مینوی پاینده (تن‌ آسایی) و یکی شدن در آسایشِ پیوستگی (وصل) و به سخنی شگرف و ژرف رسیدن به «ادراک لطیف» است، که در آمیغ به پیوستن به دریای زلال و بی‌کران هستی و فروزان شدن به نورِ شناخت خداوندی می‌انجامد. ازآن پس است که تمامِ اندام‌های(جوارح) او پسندیده و فرمان‌بُردارِ خداوند می‌گردد:

اگر داد ده باشی و نام جوی
شوی برهمه آرزو کام جوی

همه داد جوی و همه داد کن
ز گیتی تنِ مهتر آزاد کن

مگردان زبان زین سپس جز به داد
که از داد باشی تو پیروز و شاد

مکن دیو را آشنا با روان
چو خواهی که بختت بماند جوان



ص (۶)
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است بنام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران…
.

آماجِ بلندِ هستی شناسی ایران، سرانجام کشتنِ نفس و پیروی نکردن از هواجسِ نفسانی است. باشنده‌ای که ازاین گامه‌ی دشوار و بیم‌ناک، پیروز‌مندانه گذر ‌کند، دیگر هیچ رنگ و افسونی او‌ را نمی‌فریبد، و از این پس به گفتِ پیرِ اَبَر شهری: «نفس در خدمت اوست، نه او در خدمتِ نفس» چنین باشنده‌ای در آمیغ آدمی است، رهیده و آزاد که پرواز کنان به سوی خداوند بال می‌گشاید، وهمه‌ی کارها و جنبش‌ها و چمیدن‌های او خدایی می‌گردد. حکیم این اندیشه سترگ و چرایی این آماجِ بزرگ هستی شناسانه را در سخنانی نغز و سراسر هشدار دهنده و بیدار‌گر در پوششِ برازنده‌ی سنگِ هم‌گرایِ ایرانی باز‌گو می‌نماید:

اگر چیره گردد هوا بر خرد
خردمندت از مردمان نشمرد

بنه کینه و دور باش از هوا
مبادا هوا بر تو فرمان‌روا

کسی را کجا پیش‌رو شد هوا
چنان دان که کارش نگیرد نوا

اگر بر‌گزینی ز گیتی هوا
بمانی به چنگ هوا، بینوا

آیا دریافته‌های ‌بلند در این سخنانِ بی‌گزندِ هستی شناسانه، یادآورِ این سخنِ شگفتِ خردورزِ ایرانی، پور‌ِ سینا نیست: «شجاعت به زورِ بازو نیست، به مهارِ نفس است.» گامه‌ای که در فرهنگِ آسمانی ایرانی- اسلامی، پیروزِ بر نفس را به سخنی آیینی، کارزارِ بزرگ (جهادِ اکبر) می‌نامد. چون باشنده‌ای این هفت گامه‌ی سترگ و دشوار را در‌نوردید، به بلند پایه‌ترین فروزه‌ی پرتوانِ اهورامزدا، جان و خرد و در سخنی‌به خواستِ او سزاوارِ دریافت و داننده‌ی دانش و دانسته‌های آشکار و نهان او می‌گردد.‌ و به سخنی درست "اَشایی" یا سامان‌گرِ هستی می‌شود، و به این‌گونه دو چمِ نمایان و برجسته‌ی اَشا، یعنی شکوفایی آگاهانه (خرد و دانش) و خواستِ هوش‌مندانه‌ی ایزدی را هستش می‌بخشد. در این چکادِ دست نایافتنی و بی‌مانند است که درخورِ فره‌ی ایزدی می‌گردد، وبه این شوند از همه‌ی همگنانش برتری و بزرگی می‌یابد، و می‌تواند در کارها و فرایند‌های هستی به خواست و خردِ خداوندی تصرف نماید. چنین انسانی به بشارت گاهانی «اهوره- سوشیانت» و به گفتِ نُبی بزرگ «جاعل فی‌الارض خلیفه» است. حکیم داننده‌ی توس، به شوندِ این اندیشه‌های بلندِ آرمانی، کسی را سزاوار و شایسته‌ی شهریاری (رهبری) گیتی می‌داند که بنیادِ فرمان‌روایی او بر پایه‌ی سرشت و مینه‌های خدایی استوار است. آدمی که برای برپایی نیکی و زدودنِ بدی از گستره‌ی هستی خداوندی کوششی بشکوه دارد، به خواست و اراده‌ی اهورایی فرمان‌روایی پاکان و نیکان را در گیتی استوار می‌سازد:

کسی را که یزدان کند پادشا
بنازد بدو مردمِ پارسا

چنین باشنده‌ای فرمان‌روای خردمندِ ایزدی است، که شهریاری او پدید آمده از "داد" خدایی است: "جهاندار شاهی ز داد آفرید" و چون حکیم ایزدی فرمان‌روای زمان گشت، همه‌ی داوری‌های نابجا و ناراست از جامعه رخت برمی‌بندد، و جهانِ هستی فرمان او را که در آمیغ فرمانِ خداست، گردن می‌نهد، چرا که بهترین فرمان‌روایی از آنِ حکیمان است:

منم گفت با فره‌ی ایزدی
همم شهریاری، همم موبدی

بدان را ز بد دست کوته کنم
روان را سوی روشنی ره کنم

زمانه بر آسود از داوری
به فرمانِ او دیو و مرغ و پری

چون این خواست و آرزوی خدایی برپا و استوار گشت، شهرستانِ نیکویی (آرمان شهر، مدینه‌ی فاضله) رخ می‌نماید، و جهانی برآسوده از مرگ و پیری، رنج و درد، پریشانی و پراکندگی، درماندگی و بی‌نوایی، که در آن گیاهان نپژمردنی، خوردنی‌ها فاسدنشدنی، نپوسیدنی و آب‌ها نگندیدنی است، یعنی روزگار طلایی در نمود جوانی پانزده ساله که نمادِ آغاز بالندگی بی‌زوال و خویشکاری راستینِ آیینی است، آشکار می‌گردد.

۱/ ۳/ ۱۳۸۴ خورشیدی
#مهدی_رحمانی_قوچانی



ص (۷)
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #شاه_نامه_زبان_ملی_انسان_دانش_ور_و_درست_گفتار_ایرانی_است بنام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد فرهنگ در باورهای کهن و اشویی شرقی، بخشش و داده‌‌ای است آسمانی، که برای والایی و برکشیدنِ باشنده‌ی خاکی فرو فرستاده شده‌است. نواختی است، بی‌کران…
.

#یاری_نامه_ها:

۱- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش برتلس، ج یک، مسکو، ۱۹۶۶

۲- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش برتلس، ج سوم، مسکو، ۱۹۶۷

۳- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش برتلس، ج چهارم، مسکو، ۱۹۵۶

۴- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش رستم علییف، ج پنجم، مسکو، ۱۹۶۷

۵- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش عثمانف، ج هفتم، مسکو، ۱۹۶۸

۶- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش برتلس، ج هشتم، مسکو، ۱۹۷۱

۷- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش محمد رمضانی، ج یک، چ دوم، کلاله خاور ۱۳۵۴

۸- فردوسی، ابوالقاسم، شاه‌نامه، به کوشش خالقی مطلق، دفتر یکم، انتشارات روزبهان، ۱۳۶۸

۹- نویسنده گمنام، خردنامه، به کوشش دکتر ثروت، انتشارات امیرکبیر، چ سوم، ۱۳۷۸

۱۰- بهار، مهرداد، اساطیر ایران، بنیاد فرهنگ ایران، چ اول، ۱۳۵۲

۱۱- رازی، نجم الدین ابوبکر، مرصادالعباد، به کوشش دکتر ریاحی، انتشارات علمی و فرهنگی، چ هفتم، ۱۳۷۷

۱۲- بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی، به کوشش محمد رمضانی، کلاله خاور، بدون تاریخ

۱۳- پور داود، ابراهیم، یشت‌ها، به کوشش دکتر فره‌وشی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۶

۱۴- آذر‌گشسب، فیروز، گات‌ها، انتشارات فروهر، چ اول، ۱۳۵۱

۱۵- زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف، انتشارات امیرکبیر، چ سوم، ۱۳۶۷

۱۶- صفا، ذبیح‌الله، گنج سخن، ج یک، انتشارات ققنوس، چ هشتم، ۱۳۶۷

۱۷- نسفی، عزیزالدین، انسان الکامل، به کوشش ماریان موله، انتشارات طهوری، چ چهارم، ۱۳۶۷

۱۸- خوارزمی، تاج‌الدین حسین، شرح فصوص‌الحکم، به کوشش نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، چ سوم، ۱۳۷۵

۱۹- سهروردی، شهاب‌الدین، آثار فارسی، به کوشش فرشید اقبال، انتشارات سبکباران، چ اول، ۱۳۸۲

۲۰- بهار، مهرداد، از استوره تا تاریخ، به کوشش دکتر اسماعیل‌پور، نشر چشمه، چ اول، ۱۳۷۶

ص (۸) پایان


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#نقد
#داستان
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan