وَلَايَةُ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ أَبِي‌ طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
5.23K subscribers
3.03K photos
883 videos
132 files
1.94K links
بی بغض عمر حُب علی نیست قبول
این اسـت مـرام همه اولاد بـتول

قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:
وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب وَلَايَةُ اللَّه.
ولايت علي ‏بن ابي ‏طالب‏ (صلوات الله علیه)
ولايت خداست.
بحار الأنوار/ج۴۰/ص۴.

کامنت‌سیاسی‌ممنوع
Download Telegram
وَلَايَةُ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ أَبِي‌ طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
اول و آخر و ظاهر و باطن، مولا علی صلوات الله علیه است رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (صلوات الله علیه) كَانَ قَاعِداً فِي الْمَسْجِدِ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ فَقَالُوا لَهُ حَدِّثْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُمْ…
خورشید به مولا علی صلوات الله علیه گفت: ای #اول ، ای #آخر ، ای #ظاهر ، ای #باطن ، ای کسی که او به همه چیز #عالم است

گر فضل تو را همه بدانند علی
حیران تو تا ابد بمانند علی
می ترسم اگر فضائلت را گویم
یک عده تو را خدا بخوانند علی

عن جابر بن عبد الله، قال: لقيت عمارا في بعض سكك المدينة، فسألته عن النبي (صلى الله عليه و آله)، فأخبر أنه في مسجده في ملأ من قومه، و أنه لما صلى الغداة أقبل علينا، فبينما نحن كذلك و قد بزغت الشمس، إذا أقبل علي بن أبي طالب (عليه السلام)، فقام إليه النبي (صلى الله عليه و آله)، و قبل بين عينيه، و أجلسه إلى جنبه حتى مست ركبتاه ركبتيه، ثم قال: «يا علي، قم للشمس فكلمها، فإنها تكلمك».
فقام أهل المسجد، فقالوا: أ ترى الشمس تكلم عليا؟ و قال بعض: لا يزال يرفع خسيسة ابن عمه و ينوه باسمه؛ إذ خرج علي (عليه السلام) فقال للشمس: «كيف أصبحت، يا خلق الله؟» فقالت: بخير يا أخا رسول الله، يا أول يا آخر، يا ظاهر يا باطن، يا من هو بكل شي‏ء عليم.
فرجع علي (عليه السلام) إلى النبي (صلى الله عليه و آله) [فتبسم النبي (صلى الله عليه و آله)] فقال: «يا علي، تخبرني أو أخبرك؟» فقال: «منك أحسن، يا رسول الله». فقال رسول الله (صلى الله عليه و آله): «أما قولها لك: يا أول، فأنت أول من آمن بالله، و قولها: يا آخر، فأنت آخر من تعاينني على مغسلي، و قولها: يا ظاهر، فأنت أول من يظهر على مخزون سري، و قولها: يا باطن، فأنت المستبطن لعلمي، و أما العليم بكل شي‏ء، فما أنزل الله تعالى علما من الحلال و الحرام و الفرائض و الأحكام و التنزيل و التأويل و الناسخ و المنسوخ و المحكم و المتشابه و المشكل إلا و أنت به عليم، و لو لا أن تقول فيك طائفة من أمتي ما قالت النصارى في عيسى، لقلت فيك مقالا لا تمر بملإ إلا أخذوا التراب من تحت قدميك يستشفون به.
قال جابر: فلما فرغ عمار من حديثه، أقبل سلمان، فقال عمار: و هذا سلمان كان معنا، فحدثني سلمان كما حدثني عمار.

🔸از جابر بن عبد الله انصاری نقل شده است که گفت: جناب عمار (رضی الله عنه) را در بعضی از کوچه های مدینه ملاقات کردم از او درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسیدم؛ گفت که او در مسجدش در بین گروهی از قومش (مهاجرین) بوده و پس از نماز صبح به ما رو نموده (و صحبت می کرد)؛ اینگونه بود تا آفتاب طلوع کرد که علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) وارد شد! پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) به پیشوازش رفت و بین دو چشمش را بوسید و حضرتش را در جوار خویش نشاند؛ به اندازه ای که دو زانویش به دو زانوی او میخورد! سپس فرمود: ای علی برخیز و با خورشید سخن بگو چرا که با تو سخن می گوید
اهل مسجد نیز برخاستند. پس گفتند: به نظرتان خورشید با علی (صلوات الله علیه) سخن می گوید؟! عده ای (منافقین) گفتند: مدام جایگاه پسر عمویش را بالا می برد و نامش را پیش می کشد. زمانی که علی (صلوات الله علیه) خارج شد و به خورشید فرمود: چگونه صبح کردی؟ ای آفریده ی الله!
خورشید پاسخ داد: به خیر ای برادر رسول الله
ای اول
ای آخر
ای ظاهر
ای باطن
ای که بر هر چیزی دانایی
پس علی به نزد پیامبر (صلی الله علیهما و آلهما) برگشت؛ در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) لبخند میزد؛ فرمود:
یاعلی! تو مرا خبر می دهی (از ماجرا) یا من بگویم؟! (امیر المومنین سلام الله علیه) فرمود: از جانب تو نیکوتر است ای رسول الله. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: اینکه به تو گفت: ای اول، پس تو اول کسی هستی که به الله ایمان آورد.
اینکه به تو گفت: ای آخر، پس تو آخرین کسی هستی که مرا ( پس از شهادتم) روی مکان غسلم یاری میکنی!
اینکه به تو گفت: ای ظاهر، پس تو اولین کسی هستی که برایت راز پنهان من آشکار شده است!
اینکه به تو گفت: ای باطن، پس تو پوشانده شده برای علم من هستی
و اما دانا به هر چیز! بدین معناست که الله متعال علمی را نازل ننموده است علمی از حلال و حرام و فرائض و احکام و تنزیل و تأويل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مشکل مگر اینکه تو بدان آگاه هستی! و اگر ترس از این نبود که درباره تو گروهی از امتم چیزی بگویند که نصاری (مسیحیان) راجع به عیسی گفتند ، کنون چیزی درباره ات می گفتم که بر گروهی عبور نمی کردی مگر اینکه جهت شفا گرفتن، خاک زیر قدم های مبارکت را بر گیرند! 😍😍😍
جابر گوید : عمار تا گفتن این حدیثش را به پایان برد سلمان آمد؛ عمار گفت: این سلمان هم با ما بود. سلمان نیز مانند عمار همین حدیث را برایم بازگفت!

تفسیر البرهان، ج‏5، ص: 280
مدينة المعاجز، ج‏1، ص: 214
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏41، ص: 181

#جزء27
وَلَايَةُ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ أَبِي‌ طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
خورشید به مولا علی صلوات الله علیه گفت: ای #اول ، ای #آخر ، ای #ظاهر ، ای #باطن ، ای کسی که او به همه چیز #عالم است گر فضل تو را همه بدانند علی حیران تو تا ابد بمانند علی می ترسم اگر فضائلت را گویم یک عده تو را خدا بخوانند علی عن جابر بن عبد الله، قال: لقيت…
ابوبکر و عمر درک نمی کردند که مولا علی صلوات الله علیه، #اول و #آخر و #ظاهر و #باطن است

عن سليم بن قيس الهلالي قال سمعت ابا ذر جندب بن جنادة الغفاري قال رايت السيد محمد (صلی الله علیه و آله) و قد قال لامير المؤمنين (صلوات الله علیه) ذات ليلة اذا كان غدا اقصد الى جبال البقيع وقف على نشز من الارض فاذا بزغت الشمس فسلم عليها فان اللّه تعالى قد امرها ان تجيبك بما فيك فلما كان من الغد خرج امير المؤمنين و معه ابو بكر و عمر و جماعة من المهاجرين و الانصار حتى وافى البقيع و وقف على نشز من الارض فلما اطلعت الشمس قرنيها قال السلام عليك يا خلق اللّه الجديد المطيع له فسمعوا دويا من السماء و جواب قائل يقول و عليك السلام يا اول يا آخر يا ظاهر يا باطن يا من هو بكل شي‏ء عليم فلما سمع ابو بكر و عمر و المهاجرون و الانصار كلام الشمس صعقوا ثم افاقوا بعد ساعات و قد انصرف امير المؤمنين عن المكان فوافوا رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) من الجماعة و قالوا أنت تقول ان عليا بشر مثلنا و قد خاطبته الشمس بما خاطب به الباري نفسه فقال النبي (صلی الله علیه و آله) و ما سمعتموه منها؟ فقالوا سمعناها تقول السلام عليك يا اول قال صدقت هو اول من آمن بي فقالوا سمعناها تقول يا آخر قال صدقت هو آخر الناس عهدا بي يغسلني و يكفني و يدخلني قبري، فقالوا سمعناها تقول يا ظاهر قال صدقت ظهر علمي كله له فقالوا سمعناها تقول يا باطن قال صدقت بطن سري كله قالوا سمعناها تقول يا من هو بكل شي‏ء عليم قال صدقت هو العالم بالحلال و الحرام و الفرائض و السنن و ما شاكل ذلك فقاموا كلهم و قالوا لقد اوقعنا محمد (صلی الله علیه و آله) في طخياء و خرجوا من باب المسجد

🔸سلیم بن قیس هلالی می گوید: از ابوذر شنیدم که می گفت: آقایم محمّد (صلی اللَّه علیه و آله) را دیدم که شبی به امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) فرمود: فردا به کوههای بقیع برو و بر مکان بلندی از زمین بایست. وقتی خورشید طلوع کرد بر آن سلام کن. خداوند تعالی به او دستور داده به تو با صفاتی که داری جواب دهد. فردا امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بیرون آمد در حالی که ابو بکر و عمر و عده ای از مهاجرین و انصار همراه آن حضرت بودند، تا به بقیع رسیدند و حضرت بر مکان بلندی از زمین ایستاد؛ همین که خورشید طلوع کرد حضرت فرمود: سلام بر تو ای خلق جدید خدا که مطیع او هستی. صدایی از آسمان شنیدند و جواب گوینده ای را که می گفت: سلام بر تو ای اوّل، و ای آخر، و ای ظاهر، و ای باطن، و ای کسی که به هر چیزی عالم هستی.
😍😍😍

وقتی ابو بکر و عمر و مهاجرین و انصار سخن خورشید را شنیدند از هوش رفتند.
آنان بعد از چند ساعت به هوش آمدند در حالی که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) از آن مکان رفته بود! همگی خود را به حضور رسول خدا (صلی اللَّه علیه و آله) رسانیدند و عرض کردند: شما می گوئی علی بشری مثل ما است. خورشید او را با سخنانی مخاطب قرار داد که خداوند خود را با آن مخاطب قرار داده است! پیامبر (صلی اللَّه علیه و آله) فرمود: از او چه شنیدید؟ گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت: سلام بر تو ای اوّل! حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) فرمود: راست گفته است، او اوّل کسی است که به من ایمان آورده است.
گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت: ای آخر! حضرت فرمود: راست گفته است، او آخرین کسی است که با من تجدید دیدار می کند؛ او مرا غسل و کفن می کند و مرا داخل قبرم می نماید.
گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت: ای ظاهر! حضرت فرمود: راست گفته است، همه علم من برای او ظاهر شده است. گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت: ای باطن! حضرت فرمود: راست گفته است؛ همه اسرارم در باطن اوست.
گفتند: از خورشید شنیدیم که می گفت: ای کسی که به هر چیزی عالم هستی! حضرت فرمود: راست گفته است. اوست عالم به حلال و حرام و واجبات و سنن (مستحبات) و آنچه از این قبیل است. همه برخاستند و گفتند: محمّد ما را در ظلمت انداخت و بعد از درب مسجد بیرون رفتند.

کتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص: 933
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏41، ص: 180
عيون المعجزات، ص: 10
الفضائل، ص: 69
مدينة المعاجز، ج‏1، ص: 218
ینابیع الموده: ص 140
مناقب خوارزمی: ص 68
فرائد السمطین: باب 38

#جزء27