نقدآگین
9.26K subscribers
2.42K photos
1.47K videos
63 files
4.06K links
«حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح»
— بررسی پدیدارهای فرهنگی با رویکردی انتقادی

🔗 نقدآگين در پلتفرم‌ها:
t.me/Naqdagin/6435
⚡️⚡️توضیح ضروری:
t.me/Naqdagin/6155
Download Telegram
📘آن دیگری‌ها
— حاشیه‌ای بر فصل اول فیلم «حرام‌زاده‌های لعنتی»

✍🏻 #الف_هامان

🍂 آنها که پنهان می‌شوند، آنها که از چنگ گلوله‌های درنده‌ای که خانه در قلب آنها دارند، می‌گریزند.

🍂 آنها، آنهایی که پنهان‌اند؛ پشت دیوارها، پشت بن‌بست‌های خونینی که پناهگاه آنان است.

🍂 آنهایی که خبری از نام‌هایشان نیست و گمنام‌اند، همچون بدن‌هایی مازاد؛ که نه به درد تاریخ می‌خورند، نه در آینده جایی دارند.

🍂 آنهایی که به تنهایی، به انزوا، به مرگ، به چوبه‌های دار، به زندان، به نام‌هایی که از آن‌شان نیست، به وطن‌های کوپنی، به برگه های خاک‌خورده و فراموش شده‌ی تاریخ، پناه می‌برند.

🍂 آنهاهایی که هیچ‌گاه در برابر چشم‌ها پدیدار نمی‌شوند، مگر آویخته بر چوبه‌های دار.

🍂 آنهایی که نباید باشند، آنهایی که تنها زمانی صدایی برای شنیده شدن دارند که یا غرق در خون‌اند، یا در حال جان کندن در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها.

🍂 آنها، همان‌هایی که نیستند و نباید باشند؛ همان‌هایی که با زنگ در خانه می‌میرند؛ همان‌هایی که با هر بار به لرزه در آمدن در خانه، می‌میرند و باز زنده می‌شوند؛ همان‌هایی که در حاشیه‌ی قوانینی که با خونشان مهر و موم شده‌است، جان‌ می‌کنند؛ همان‌هایی که هر روز، نام جدیدی برای خود، از میان سطور سرب‌آلود روزنامه‌ها پیدا می‌کنند: «مطرود، هنجارشکن، فریب‌خورده، ضعیف، رعیت، معاند، اغتشاشگر، خائن، جاهل، ضعیف، اقلیت، محارب، مانع، منحرف و ...».

🍂 همان‌هایی که آواره‌ی شناسه‌های قلابی، خانواده‌های قلابی، گذشته‌های قلابی و وطن‌های قلابی هستند‌؛ همان‌هایی که هر روز خود را درون خویش می‌کشند و در بدن‌هایی متولد می‌شوند که برای آنها، به بسیاری غریب است.

🍂 همان‌ها، همان‌هایی که با نامی زیسته‌اند که از آن‌شان نیست؛ همان‌‌ آدم‌هایی که تکه‌هایی از آنها در میان احضاریه‌ها، روی صندلی‌های خاک‌گرفتۀ دادگاه‌ها، در گورهای دسته‌جمعی، در اتاق‌های بازجویی، بر لباس‌های مندرس و مثله‌شده‌ی زندان، در یاد زندانبانان و زندانیان باقی مانده‌است.

🍂 همان‌ها که هر لحظه در میان ما، با ترس، با وحشت، با رنج، نفس می‌کشند و اگر شانس یارشان باشد، ما تنها از نفس‌های پایانی‌شان با خبر می‌شویم.

🍂 همان‌هایی که مثل ما می‌پوشند، می‌نویسند، فکر می‌کنند، اما از ما نیستند؛ همان "ما"هایی که "من"های پراکنده و خویش‌گم‌کرده‌ای هستند که هیچ‌گاه، حقّ "ما شدن" را ندارند.

🍂 همان آدم‌هایی که به برگه‌های تاریک و خاک‌خورده تاریخ، پناه می‌برند و تنها سهمی که از این جهان دارند، فراموشی و فراموشی و فراموشی‌ و فراموشی‌ست!


#نقد_فیلم #خیالپرسه


🌾 @Naqdagin
📘پیرامونِ سینمای چارلی کافمن
(۱/۲)
✍🏻
#الف_هامان

🍂 تصویری که چارلی کافمن در سینمای خود از تکنولوژی و نقشش در زندگی انسان معاصر به نمایش می‌گذارد، به بسیاری جذاب است. کافمن به‌عنوان فیلمسازی مؤلف، امضاهای جذابی در اثار خود دارد. یکی از این امضاهای هنری، کمپانی‌هایی‌ست که در داستان های کافمن، نقش محوری دارند. کمپانی‌هایی که با فضای مرموز، افسرده‌کننده و گاهاً مریضشان، خدماتی غیرمعمول را به مشتریانشان ارائه می‌دهند. خدماتی که متمرکز بر «جهان ذهنی» است.

🍂 «لاکونا» کمپانی‌ای بود که در فیلم «درخشش ابدی یک ذهن پاک»، به مشتریانش فرصتِ «پاک‌کردن فردی از خاطرات‌» را می‌بخشید. «جی‌.ام» نیز یکی دیگر از کمپانی‌های سینمای کافمن است که طراحی شگفت‌اورش، یکی از زیباترین صحنه‌های سینمای کافمن را برایمان خلق کرده‌است. فضایی بسیار تلخ، مریض، آکنده از عادات و فرایند‌های خسته‌کنندۀ اداری، با جمعیت انبوهی از نیروهای کارِ افسرده و شکست‌خورده، راهروهای دالان‌گونه و سقف‌های کوتاه (همگی بازنمای وضعیت محیطی هستند که آدم‌های سینمای کافمن، زندگی‌شان را در آن سپری می‌کنند)؛ کمپانی‌ای که به افراد، فرصت تجربه کردنِ زندگی از دریچۀ ذهن "جان مالکوویچ" را ارائه می‌کند و هر دو شخصیت اصلی (که از مؤسسان این کمپانی نیز هستند) برای فرار از «جهان ذهنی» (که شبیه یک زندان بی‌انتهاست) از خدمات آن بهره می‌برند. به‌طور کلی این ایده، درون‌مایۀ بسیاری از آثار کافمن را می‌سازد. آدم‌هایی که در جهان ذهنی‌شان، در حصر خاطرات، تجربه‌ها، معانی و هر آنچه به هستی آنها مربوط است، گرفتارند و به‌دنبال فرصتی برای رهایی از این زندان و متولد شدن در تنی دیگرند.

🍂 جول در «درخشش ابدی یک ذهن پاک»، به‌دنبال حذف کردن کلمنتاین (دوست‌دخترش که تنها معنا و هدف زندگی او بوده و بدون او، هیچ چیزی را دربارۀ خود به یاد نمی‌آورد) از ذهن خود است؛ تلاشی برای حذف کردن خود و فرصتی برای تجربۀ زندگی جدید؛ با فرسنگ‌ها فاصله از هرآنچه به یاد دارد.

🍂 کافمن اما نویسنده‌ای نیست که بی‌اعتنا به انچه در جهان اطرافش می‌گذرد، در یک ناکجای تاریخی، به خلق هنری بپردازد. او با تیزهوشی در فیلمنامه‌های چندلایه‌اش، به بحران‌های انسان معاصر می‌پردازد، اما بازنمایی انسان معاصر برای کافمن، تفاوت بسیاری با کارگردان‌هایی مانند المودوار، اصغر فرهادی، سوفیا کاپولا، هانکه و حتی اسپایک جونز که کارگردانی فیلمنامه کافمن را در «"جان مالکوویچ" بودن» به‌عهده داشته، دارد.

🍂 هدف کافمن از بازنمایی وضعیت انسان مدرن، نقد مناسبات موجود و تلاش برای ارائه رهیافتی برای او نیست. کافمن هوشمندتر از آن است که به دنبال راهکار بگردد. بازنمایی برای کافمن، یعنی آشکارسازی تجربۀ «سوژه مدرن» و تلاش برای نمایش دادنِ سوژه در میان داستان‌های چندلایه‌اش، بدون هیچ تحریف، سانسور و یا هر شکلی از گارد در برابرِ سوژه.

🍂 کافمن دغدغۀ بازنمایی را با ظرافتی قابل تقدیر دنبال می‌کند. به همین دلیل، تصویری که کافمن از تکنولوژی و نقشش در زندگی من به‌عنوان یک انسان معاصر ارائه می‌دهد، جذابیت بسیاری برای من دارد. لاکونا تکنولوژی‌های عجیب و غریب و عظیم، به‌سان فیلم‌های "سایفای"، ندارد. تکنولوژی‌هایی که در آثار کافمن، زمان و مکان را به بازی می‌گیرند، حتی مختصات پیچیدۀ علمیِ سینمای نولان را نیز ندارند. آنها عادی و دسترس‌پذیر به نظر می‌رسند. با کمی اغماض، به‌خصوص دربارۀ «"جان مالکوویچ" بودن» که کافمن در آن اجرایی اغراق‌شده از عناصر سینمای خود را به‌نمایش می‌گذارد، در مابقی اثار کافمن، تکنولوژی، تصویری بسیار عادی و دسترس‌پذیر دارد.

🍂 ما با استتیک‌هایی در نمایش تکنولوژی مواجهیم که گویی مستقیما، از دل جهان خودمان بیرون آمده‌اند. دستگاهی که جول در طول فیلمِ «درخشش ابدی یک ذهن پاک»، بوسیلۀ آن تحت درمان برای حذف کردن خاطرات "کلمنتاین" از ذهنش است، شمایلی همچون ابزارهای پزشکی دارد که در کلینیک‌های روانپزشکی با آنها مواجه می‌شویم. کامپیوتری که کارکنان "لاکونا" با استفاده از آن پروسۀ حذف "کلمنتاین" را مانیتور می‌کنند، همانند کامپیوترهای دهۀ شصتی است.

🍂 در واقع کافمن سعی دارد با نزدیک کردن شمایلِ تکنولوژی در آثارش به عادت بصری مخاطب، حسّ دسترسی‌پذیری را به مخاطب القا کند؛ حسی که به او کمک می‌کند تا سطح نیازش به چنین تکنولوژی‌هایی را فهم کند و متوجه «فقدان آن» در زندگی‌اش شود. این فقدان، در واقع همان چیزی‌ست که سینمای هنری و روشنفکرانۀ کافمن را در جریان اصلی قرار داده‌است. مخاطب سینمای کافمن، به‌سادگی با شخصیت‌های داستان‌های کافمن ارتباط می‌گیرد و آنها را درک می‌کند؛‌ چراکه دردهایی مشترک با انها دارد؛ بحران‌هایی مانند تنهایی، ازخودبیگانگی، مرگ‌هراسی، بحران هویت، میل به زندگی دوباره و ... .

(ادامه دارد)


🌾 @Naqdagin
📘پیرامونِ سینمای چارلی کافمن
(۲/۲)
✍🏻
#الف_هامان

🍂 درد‌هایی هستند که آدم‌های فیلمنامه‌های کافمن با آن درگیرند؛ تنها تفاوتی که آنها با مخاطب آثار کافمن دارند، دسترسی‌شان به تکنولوژی‌هایی‌ست که رهیافتی از این بحران‌ها هستند. این نگاه کافمن به تکنولوژی، به‌شکل صادقانه‌ای نیازهای پیچیده، غم‌‌نگیز و گاها ترسناک و ناشناخته‌ای که من، به‌مثابه سوژه‌ای مدرن، حس می‌کنم را به من نمایش می‌دهد‌. شکلی از دعوت مخاطب به تأملی صادقانه دربارۀ راهکارهای پیش‌رویش در مواجهه با بحران‌هایی که از انها رنج می‌کشد.

🍂 اگر فتیش‌های عجیب و غریب ناشی از زندگی در زیرزمین دنیا را کنار بگذاریم، ظهور کمپانی‌هایی که در آثار کافمن آنها را مشاهده می‌کنیم، چندان غیرمنتظره نیستند. برای مخاطب ایرانی درک این مسئله ناممکن است؛ چرا که صرفا برای خواندن این متن، از هزاران فیلتریشن گوناگون عبور کرده و حتی حق تماشای قانونی فیلم‌هایی که به آنها پرداختم را در پلتفرم‌هایی همانند نتفلیکس ندارد، اما هم‌اکنون انسان‌های جهان-اولی به‌ خدماتی نزدیک به خدماتی که کرکترهای فیلم‌های کافمن از آن بهره‌ می‌برند، دسترسی دارند.

🍂 در ژاپن کمپانی‌هایی فعالیت دارند که به شما خدماتی مثل «داشتنِ یک دوست صمیمی برای چند ساعت»، «داشتنِ یک معشوقه برای چند ساعت»، «چشیدن طعم مهر یک مادر و یا پدر» و ... را ارائه می‌کنند؛ پس اگر در فردایی نزدیک به هنگام قدم زدن در خیابان با تبلیغ کمپانی‌ای مواجه شدیم که به ما «فرصت زیستن در بدن تیلور سوییفت» را می‌دهد، نباید متحیر شویم، یا اگر هنگام تماشای تلویزیون با اگهی یک کلینیک تولید خاطرات مواجه شدیم که به ما اجازه یادآوری خاطراتی را می‌دهند که هیچ‌گاه به واقع انها را تجربه نکرده‌ایم، نباید وحشت کنیم و با شوق بسیار، به سوی جهان زیبای صدر اسلامی بشتابیم!

🍂 پیامی که کافمن در تلاش برای ارسال آن به مخاطب قرن ۲۱ خود، در زیرمتن آثارش هست، شرم نکردن از ابراز نیازهای خود است؛ بله! شاید نیاز به یک مادر سه ساعته، بسیار رقت‌انگیز به نظر برسد، اما آیا تنها این نیاز ماست که رقت‌انگیز و تلخ است؟

🍂 این‌ها پرسش هایی است که کافمن، بدون هیچ قصدیت (directedness) در تلاش برای مطرح کردن نها در لایه‌های زیرین آثارش است. پرسش‌هایی که بد نیست همۀ ما به انها بی‌اندیشیم و از طریق آن‌ها، از پنهان کردن شرم‌گاه فکری‌مان دست بکشیم.


#نقد_فیلم


🌾 @Naqdagin
🍂 توضیح چنین مسئله‌ای، چندان سخت نیست. وقتی هنجارهای حاصل از هنجارسازی‌ نظم مستقر برای جامعه، تا اندازۀ مداخلاتِ مهوع در پوشش موی زنان («آبژۀ جنسی‌»انگاریِ تمامیت بدن آن‌ها و تصویرگری مردان جامعه بهمثابه نرهایی دچار بیماری‌های حاد جنسی)، ارتجاعی و مبتذل‌ می‌شود، اتفاقی مشابه برای هنجارشکنان (هنجارشکنانِ پوشالی و تقلبی، برای فروشِ نمایشی از مبارزه با هنجارهایی پوشالی و تقلبی) نیز رخ می‌دهد.

🍂 به‌مرور زمان، نظم فرهنگی که مدافع این هنجارهاست، توانایی محافظت از هنجارها و تنظیم جامعه با هنجارها را از دست می‌دهد و جریان خودانگیختۀ اجتماعی، آن هنجارها را حذف می‌کند. به‌دنبال‌ حذف این هنجارها، تمامی عناصری که وجودشان در نسبتِ مستقیم با این هنجارهاست، مانند تولیدات فرهنگی این هنجار‌ها، مکانیسم‌های دفاعی و از همه مهم‌تر، خود هنجارشکنان نیز از بین می‌روند.

🍂 افرادی که صرفا با نمایش ضدیت با هنجارهای فرهنگی-اجتماعیِ موردِ حمایت نظم مستقر مطرح شده‌اند، به‌مرور زمان و با فروپاشی هنجارها، فرو می‌پاشند؛ چراکه تمام توان و کارکرد خودشان در نزد جامعه را از دست داده‌اند؛ نقشی که جامعه برای آنها تعریف کرده بود، وظیفۀ مرزبندی مداوم سوژه و هنجارهای فرهنگی را بر عهدۀ آنها می‌گذاشت؛ شکلی از آلوده‌انگاریِ (abjection) مداومِ ارزش‌های مسلط.

🍂 در واقع، تمام سابجکتیویتی (کنش‌گری) این افراد، معطوف به آلوده‌انگاری ایدیولوژی مسلط بوده‌است. داستان جایی به نقطۀ تراژیک خود می‌رسد که با شکستِ تدریجی نظم فرهنگی مسلط در هماهنگ‌سازی جامعه با خود، ضرورتِ «تمییز از نظم مسلط» نیز به‌آرامی رنگ می‌بازد و به‌دنبال آن، سابجکتیویتیِ افرادی همانند امیر تتلو نیز از بین می‌رود. دیگر جامعه نیازی به او ندارد؛ چرا که دیگر «تتلو بودن» یک ناهنجاری نیست؛ او با مرور زمان، هضم فرهنگ‌ها و خرده‌-فرهنگ‌ها شده و در اشکالی گوناگون بازتولید شده‌است. در این نقطه، او دیگر هیچ چیز برای محافظت از بقایِ شهرت خود ندارد؛ نه صرفا او، بلکه تمامِ افرادی که هویتِ اجتماعی‌شان به صرفِ ساختارشکنی گره خورده‌بود.

🍂 از جهت دیگر، مضحک است که نظمِ فرهنگی شیعی پس از سده‌ها تسلط سیاسی-اجتماعی و چهار دهه سیطرۀ مطلق بر فضای فرهنگی ایران، به افرادی مانند تتلو نیازمند است تا جامعه را متوجه حضور خود سازد. پایانِ راه این نظم، پس از سال‌ها سانسور و سرکوب، به‌گونه‌ای رقم خورده که ارزش‌ها و هنجار‌هایش در هم‌آغوشی با هنجارشکنانش، در گورستان‌های تاریخ مدفون می‌شود.

🍂 البته که این این سرنوشتِ هر شکلی از تمنای گذشته و امتناع از حرکت به سوی آینده است. هر تلاشی برای بازگشت به تجربه‌ای تاریخی، هرگونه سعی در راستای محافظت از گذشته در برابر آینده، محکوم به شکست است. هرآنچه ردپایی در گذشته دارد، با سرعت فرو می‌پاشد و آینده از آن کسانی‌ست که با شتاب، به‌سوی آن می‌روند.

✍🏻#الف_هامان


#نقد_فرهنگ #حکومت_اسلامی


🌾 @Naqdagin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 همدردی

🎤خوانندۀ اصلی: #استیو_گولد
گروهِ راکِ rare bird

آنگاه که در را قفل می‌کنی
و به تخت خواب می‌روی
فکر کن به انهایی که
بیرون در تاریکی و سرما
شب را می‌گذرانند
چرا که عشق کافی برای همۀ ما وجود ندارد
و همدردی
چیزی‌ست که ما به آن نیاز داریم دوستِ من
همدردی همان چیزی‌ست که به آن نیاز داریم
همدردی آن چیزی‌ست که به آن نیاز داریم دوست من
چرا که عشق کافی برای همۀ ما نیست

اکنون نیمی از جهان
از نیم دیگر آن متنفر است
و نیمی از جهان
تمام غذاها را در دست دارد
و نیم دیگر جهان، سر بر زمین می‌گذارد
و در سکوت
از گرسنگی جان می‌دهند
چرا که عشق کافی برای همۀ ما نیست
و همدردی همانچیزی‌ست که به آن نیاز داریم دوستِ من
و همدردی همان چیزی‌ست که به آن نیاز داریم دوستِ من
چرا که عشق کافی برای همۀ ما وجود ندارد

🖋#ترجمه #اختصاصی_نقدآگین: #الف_هامان


#بوقت_آواز


🌾 @Naqdagin
📺 خدا نیست؛ حال، همه‌چیز مجاز است یا ممنوع؟
#اسلاوی_ژیژک و لذت به‌مثابه «شکلاتِ مسهل»

✍🏻 #الف_هامان

🍂 ژیژک با وام‌گیری از دیدگاه لاکان در روانکاوی، یک فاصلۀ بنیادی میان «میل و نیاز» قائل است. بحثی که مثلا لاکان دربارۀ سکس دارد به‌بیان ساده این است که، انسان بدونِ سکس می‌تواند به‌راحتی بقا پیدا کند و با کوچک‌ترین بحران زیستی هم مواجه نشود، اما بخشِ عظیمی از تمدن و ساختارهای اجتماعی ما، بر اساسِ سکس و سازمان‌دهی بهتر آن برای دسترس‌پذیرتر شدن و با کیفیت‌تر شدن آن شکل گرفته‌است. پس در اینجا، طبق دید لاکان، سکس یک «میل» است؛ میلی بی‌انتها و ارضاناپذیر، ولی عواملی وجود دارند که باعث «توقف تلاش ما برای ارضای این میل» هستند؛ در این کانتکست، عواملی مثل سلامتی، زمان، سرمایه و ... .

🍂 حرف ژیژک مبنی بر این است که وقتی «خدا می‌میرد»، همه‌چیز در «تقابل بین میل و عامل متقابل میل» تعیین می‌شود؛ یعنی دیگر یک امر مقدس (دیگری بزرگ) به اسمِ «ارادۀ پدر» نیست که هر عملی در راستای آن مجاز محسوب شود.

🍂 در اینجا، ژیژک با یک سری اغراق‌های معروف خود، این جمله را تبیین می‌کند: «اگر خدا نباشد، همه‌چیز ممنوع است». اینجا «منع و مفهوم ممنوعیت»، در واقع به «فقدان یک امر ماورایی» مثل همان «ارادۀ پدر» اشاره دارد. در واقع، امری که خارج از هر کانتکست و بیرون از هر معادلۀ عقلانی، مجوز دارد. وقتی «ارادۀ پدر» که هر چیز معطوف به خودش را مجاز می‌کند، می‌میرد، ما با جهانی مواجه می‌شویم که در آن، همۀ امیال در ابتدا، پیش از اینکه معادله‌ای عقلانی را وارد آن نماییم، با منع‌های جدی و اساسی روبروست. و حال، ما با مطرح کردن امیال خود و در تقابل گذاشتن آن‌ها با عوامل محروم‌کننده (پول، زمان، جبر جغرافیایی، جبر طبقاتی-جنسی-اجتماعی-بایولوژیک و ...)، می‌توانیم به بخشی از امیال خود دست پیدا کنیم؛ همزمان با اینکه آگاهیم، هیچ‌وقت قرار نیست این میل به‌شکلی تمام‌عیار ارضا بشود و ارضای این میل، از بدو تولد ما برای ما منع شده‌است.


#فلسفیدن #زیست‌روان


🌾 @Naqdagin
📘«مرگ خدا» در جهان رمان‌های داستایفسکی

✍🏻 #الف_هامان


#نقد_ادبی #فلسفیدن



🌾 @Naqdagin
تحلیل بوف کور
@Naqdagin
🎧 تحلیلِ «رمان بوف کور» (+)

🍂 این اثر، در رده‌ی آثار ادبیات مدرن قرار میگیره و کاملا سوژه محوره. یعنی برای درک اتفاقات داستان، باید حتما از دریچه‌ی چشم راوی به مسائل بیندیشید. در غیر اینصورت، توان درک این اثر پیچیده را پیدا نخواهید کرد

🍂 روشنفکران ایران، سالها به‌تقلید از #صادق_هدایت پرداختند، بی‌انکه درکی دقیق از جهان فکری صادق هدایت و آثار او -به‌خصوص بوف‌کور- داشته‌باشد. از حزب توده تا ملی‌گرایان، همه روایت‌های ایدیولوژیک بسیار مضحکی از او ارائه دادند، در فرهنگ انتلکچوالی ایران هم صادق هدایت، به ژست ِ‏دسته‌دومی از کافکا بدل گشت که بسیاری از قایم شدن پشت آن، ژست و اجرایش، حس اسنوبیستیِ "اقلیت‌بودن" را تمنا می‌کردند، اما کماکان صادق هدایت، به‌مثابه رازی حل نشده در تاریخ ادبیات ایران است. کماکان بوف کور او، تصویری وصف‌ناپذیر از وضعیت "انسان ایرانیِ مدرن" است و کماکان طعم تلخ افکارش، به‌مذاق بسیاری از خوانندگانش خوش نمی‌آید.

✍🏻 #الف_هامان

0:32 - صادق هدایت
2:54 - مدرنیسم
5:29 - تفاوت رئالیسم با مدرنیسم
17:22 - تحلیل بوف کور


#نقد_ادبی #خیالپرسه


🌾 @Naqdagin
خوانشِ رمان بوف کور
@Naqdagin
🎧 خوانشِ رمان بوف کور (+)

🎙احسان اطهری

🍂 روشنفکران ایران، سالها به‌تقلید از #صادق_هدایت پرداختند، بی‌انکه درکی دقیق از جهان فکری صادق هدایت و آثار او -به‌خصوص بوف‌کور- داشته‌باشد. از حزب توده تا ملی‌گرایان، همه روایت‌های ایدیولوژیک بسیار مضحکی از او ارائه دادند، در فرهنگ انتلکچوالی ایران هم صادق هدایت، به ژست ‏دسته‌دومی از کافکا بدل گشت که بسیاری از قایم شدن پشت آن، ژست و اجرایش، حس اسنوبیستیِ "اقلیت‌بودن" را تمنا می‌کردند، اما کماکان صادق هدایت، به‌مثابه رازی حل نشده در تاریخ ادبیات ایران است. کماکان بوف کور او، تصویری وصف‌ناپذیر از وضعیت "انسان ایرانیِ مدرن" است و کماکان طعم تلخ افکارش، به‌مذاق بسیاری از خوانندگانش خوش نمی‌آید.

✍🏻 #الف_هامان


#خیالپرسه #کتاب_صوتی



🌾 @Naqdagin
📘ایدئولوژی؛ نقطۀ تقاطع سکس و سیاست

✍🏻 #الف_هامان



🌾 @Naqdagin
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📘جنبش دانشجویی آمریکا یا یک کالای ایدئولوژیک؟

✍🏻 #الف_هامان



🌾 @Naqdagin
📘جنبش دانشجویی آمریکا یا یک کالای ایدئولوژیک؟
(۱/۲)
✍🏻 #الف_هامان

🍂 مقاومتی که این روزها در آکادمی‌های آمریکا شاهدش هستیم، با توجه به این نکته که انگیزه‌هایی انسانی و قابل‌ احترام دارد، اما جریانی‌ست مبتنی بر ایده‌های جاری در پاپ‌کالچر غربی. پاپ‌کالچرِ غرب، از تولیداتِ «صنعت فرهنگِ» سرمایه‌داری است؛ همان صنعتی که وظیفۀ «آرمانی‌ جلوه‌دادنِ وضعیت» در جوامع سرمایه‌داری و تبشیر و تبلیغِ ایدئولوژی‌هایی‌ست که هدفشان ظاهرسازی برای امیال حقیقیِ سیستم است.

🍂 پیش از انکه به نقد این جنبش برسم، لازم می‌دانم نکاتی را دربارۀ موضع سیاسی و اخلاقی‌ام در برابر مسئلۀ فلسطین اعلام کنم. مواضع من در خصوص فلسطین، کاملا روشن است. از روز حملۀ ۷ اکتبر، حماس را جریانی تروریستی که جنبش مقاومت فلسطین را به انحراف برده، می‌شناختم و منتقد جدی توحش اسرائیل در غزه، شهرک‌سازی در کرانۀ باختری، سیاست‌های آپارتاید در خود اسرائیل و دیگر جنایات دولت اسرائیل بوده‌ام. به همین دلیل، در ادامۀ این متن، ارجاعی به دیدگاهم دربارۀ مسئله فلسطین نمی‌دهم.

🍂 از قرن ۱۹، ما شاهد شکلی از مقاومت اجتماعی که امروز در جامعۀ اکادمیک آمریکا در جریان است، بوده‌ایم. در بعضی از نقاط تاریخی، جنبش‌های دانشجویی تاثیر به‌سزایی بر وضعیت اجتماعی گذاشتند و دستاوردهای گران‌بهایی داشتند؛ همانند جنبش ۸ می در فرانسه، اما در قرن بیست و یکم، جنبش‌های دانشجویی به‌صورت ساختاری، یک جریان هزینه‌زا، پر سر و صدا و جنجالی اما، بدون هیچ ثمرۀ جدی سیاسی بوده‌اند.

🍂 آیا من، منتقدِ انگیزۀ این جنبش‌ها هستم؟ پاسخ قطعا منفی‌ست. نقد من، مستقیما، بی‌ثمری، و به تعبیری، «شبه‌کنش» بودن این جنبش‌ها را هدف گرفته‌است. دلیل اصلی بی‌ثمری این جنبش‌ها، عدم تناسب «شکل کنش» و «هدف آن» است. آنها بعنوان دانشجویان، در کنار روشنفکران و ژورنالیست‌ها و... طبقۀ الیتی را تشکیل می‌دهند که رسالتش در تعاریف کلاسیک از روشنفکری، «شناخت بحران، فراروی از باورهای عمومی و پیدا کردن رهیافتی برای بحران‌ها»ست. حال بیایید نگاهی به آنچه الیت غربی در حال انجام ان است، بیاندازیم.

🍂 الیت غرب، با فشار بر رسانه‌های بزرگ: «اطلاع‌رسانی، انجام حرکات نمادین» و ... کنشی را دنبال می‌کند که هدف آن، همراه‌سازی افکار عمومی و ارائۀ نمایی متفاوت از پروپاگاندای قدرت‌ها، از مسئلۀ فلسطین است. آنها برای این هدف، بهای قابل توجهی نیز پرداخته‌اند؛ بعنوان یک مهاجر، خطر دیپورت در یک قدمی آن‌هاست، بعنوان یک استاد دانشگاه، خطر بیکاری، و بعنوان یک سلبریتی، خطرِ گرفتنِ لیبلِ «یهودستیز» و بایکوت رسانه‌ای آنها را بصورت جدی تهدید می‌کند. آنها این بها را شجاعانه پرداختند. برای چه هدفی؟ هدفی که از بنیان احمقانه است! چرا احمقانه؟ افکار عمومی در غرب (به‌استثنای اذهانی که بافت ایدیولوژیک دارند) کاملا همسو با فلسطین‌اند. اساسا فرهنگ پروتستان - اونجلیک، نوعی از «تسامح و رواداری سیستماتیک» را در برخورد با هر درگیری پیش می‌گیرد که این سیاست، باعث می‌شود به‌ندرت حمایت یکجانبۀ سیاسی را از آنها شاهد باشیم. کنش الیت غرب، عقیده‌ای را که اکثریت یک جامعه به آن باور دارند، آن هم با هزینه‌ای گزاف، تبلیغ می‌کند. به بیانی دیگر، کنش آنها هیچ تغییری را دنبال نمی‌کند؛ چرا که اساسا ماهیت یک کنش را ندارد؛ بلکه یک «شبه‌کنش» است. شبه‌کنشی که براستی تولیدِ «صنعتِ فرهنگ» کاپیتالیسم است. در واقع، آن دانشجوی آمریکایی، هیچ درکی از عملکرد کنشی که در حال انجام آن است، ندارد؛ او از کنش خود "بیگانه‌سازی" شده‌است. این دقیقا همان نقطه‌ای‌ست که نقدی کاملا مارکسیستی بر یک جنبش چپ، وارد می‌شود. مارکس «ازخودبیگانگی» را از مهم‌ترین عوامل بقای مناسبات سرمایه می‌دانست.

🍂 سرمایه‌داری، نیروی کار را به خدمت هدف خود در می‌آورد و پس از اینکه به هدف خود -تولیدِ کالا- رسید، او را با پرداخت مقدار ناچیزی، از چرخۀ کار حذف می‌کند؛ بدون هیچ اراده‌ای برای تعیین سرنوشت، کالایی که از شور و رنج و خلاقیتِ او، حاصل شده‌است، و این اتفاق، در آن سوی چرخۀ تولید، با مصرف‌کننده نیز می‌افتد. مصرف‌کننده، نیازی که برایش تولید‌ شده را با مصرفِ کالایی که برای پاسخ به آن نیاز تولید شده، ارضا می‌کند؛ بدون آنکه تاثیری بر پذیرفتن آن نیاز و پذیرفتن آن کالا، بعنوان پاسخِ آن نیاز، داشته‌باشد. دانشجوی آمریکایی، بعنوان یک مصرف‌کننده، فرهنگ تولیدشده در طبقه اجتماعی خود را مصرف می‌کند. او نیازِ ساخته‌شده تحتِ تاثیر هژمونی طبقه‌اش را، با مصرفِ «شبه‌کنشِ تولیدشده توسطِ همان هژمونی»، رفع می‌کند.

(ادامه دارد)



🌾 @Naqdagin
📘جنبش دانشجویی آمریکا یا یک کالای ایدئولوژیک؟
(۲/۲)
✍🏻 #الف_هامان

🍂 اگر به ساختار جنبش‌های دانشجوییِ چند سال اخیر آمریکا دقت کنید، متوجه تشابهات بسیاری میان این جنبش‌های «سیاسی» و موج‌های فرهنگی در صنعت «فشن و تبلیغات» می‌شوید. چفیه‌ای که دانشجوی آمریکایی می‌پوشد، همان لباس پانک‌کالچری‌ست که در دهۀ هفتاد، یک طرفدار پانک‌راک می‌پوشید. شعار «از رود تا دریا»، کارکردِ شعارهای تبلیغاتی «کوکاکولا» را دارد؛ حتی بحث‌های تئوریک این دوستان دربارۀ فلسطین هم، رنگ‌وبویِ مناظره‌های تلویزیونی را می‌دهد و حاملِ رگه‌هایی از «جامعۀ نمایشی» است.

🍂 روشنفکریِ چپ در این نقطه، موظف بود بعنوان یک منتقد ظاهر شود. منتقدی که مقابل دزدیده‌شدن و هایجک‌شدن ارزش‌ها و ایده‌های خود بایستد، اما روشنفکران چپ نه‌تنها در جایگاه منتقد نایستادند، بلکه با قاطعیتی فناتیک، از این جنبش حمایت کردند. امین بزرگیان «نماز خواندن دانشجویان امریکایی» را بعنوان رخدادی «محصولِ اصیل مدرنیسم» و «"همراهی نمادین" با ستم‌دیدگان در برابر تعصباتِ تولیدشده توسط مناسبات سرمایه‌داری» خوانده‌بود. چیزی که بزرگیان و دیگر روشنفکرانِ چپ آن را نفهمیده‌اند، «بازتولید همان مناسبات سرمایه»، در چنین جنبش‌هایی‌ست. ما با یک جنبشِ سیاسی مواجه نیستیم، ما با یک «موج فرهنگیِ» به‌شدت «مین‌استریم و به‌شدت عوام‌پسنده و پاپیولار» مواجهیم. اگر اسکورسیزی توانست با نمایشِ وجه کثیفِ «رؤیای آمریکایی» و تولید میلیاردها دلار سرمایه در همین راستا، تغییری سیاسی به‌‌دست آورد، آکادمیست‌های دوست‌داشتنی ما نیز در این امر موفق خواهند بود.

🍂 روشنفکریِ چپ، مدام از فهم «کالاهای ایدیولوژیکِ» سرمایه‌داری حرف می‌زند و طی ده دقیقه سخنرانی، ۵۰ بار به «ایدئولوژی آلمانیِ» مارکس رفرنس می‌دهد،‌ اما تواناییِ عبور از فیلترهای ایدئولوژیکِ خودش و دقیق نگاه‌کردن به ساختار یک جنبش و کشف نماهای پنهان‌مانده توسط ایدیولوژی‌ها را ندارد.

🍂 عزیزانی مثل همین بزرگیان و اباذری، صدها صفحه دربارۀ «کالایی‌سازی و ازخودبیگانگی» نوشته‌اند، اما متوجه این نکته نمی‌شوند که برای سرمایه‌داری، فرقی بین فروشِ «پورنوگرافی» یا «بایبل» در میان نیست! همین اقای بزرگیان، مدام از «صنعت فرهنگ» می‌گوید، اما خودش با یک «چفیه»، فریب این صنعت را می‌خورد و به یکی از مصرف‌کنندگان این صنعت، تبدیل می‌شود. سرمایه‌داری می‌تواند «کمونیسم و غرب‌ستیزیِ اسلامی» را هم بفروشد. برای سرمایه‌داری، محتوا هیچ‌گاه مطرح نبوده‌است. نظم ارزش‌گذاری در سرمایه‌داری، بنیانی تماما «کارکردگرایانه» دارد و این باعث می‌شود هر عنصری که تولید سرمایه می‌کند، مطلوب شمرده‌شود؛ حتی اگر صددرصد ضد ساختار باشد. برای CNN و Fox، پخش مصاحبۀ کانیه وست درباره سکس‌تیپ‌های کارداشیان و سخنرانی آتشین کورنل وست، یک معنا را دارد: «پول».

🔻 البته من نیز چندان چپِ مدرنی نیستم و به بخشی از سنتِ فکری چپ که «آلترناتیو-اندیشی» و «پراتیک‌سازی» است، متعهدم؛ به همین دلیل، با نقد آن کنش، کنش دیگری را پیشنهاد می‌دهم.

🍂 سرمایه‌داری لیبرال، سیستمی نیست که «مخالفت تئوریک و مدنی» تو با آن، آن را به بحران بیاندازد. چیزی که تو را به یک خطر برای سرمایه‌داری لیبرال تبدیل می‌کند، انجام عملی‌ست که سیستم را مجبور به شکستنِ پرنسیپ‌های خود و نمایان کردنِ امیال حقیقی که پشت پوشش ایدئولوژی، آن را پنهان کرده، بکند. همۀ دموکراسی‌های لیبرال، خودشان را حامیِ «آزادی و عدالت اجتماعی» می‌دانند و سالیانه میلیاردها دلار خرجِ «لیبرال آرت» و پروژه‌های صلح‌طلبانه و لایحه‌های حمایت از جامعۀ LGBTQ و جوامع تحت ستم‌های نژادی و جنسیتی و... می‌کنند. کنشی ثمربخش است که بتواند این سیستم را مجبور به عملی کند که ناقضِ این چهرۀ اخلاقی باشد. در واقع، کنشی که ایدئولوژی را به «ناکارآمدی» و corruption بیندازد؛ نمونۀ چنین کنشی، ویکی‌لیکس و شخص ژولین آسانژ بوده‌است.

🍂 آسانژ سال‌ها برای پیدا کردنِ باگ‌های این ایدئولوژی، زمان گذاشت؛ باگ‌ها را پیدا کرد؛ پراتیکی برای درگیری با این باگ‌ها ساخت، و نتیجه شد دقیقا چیزی که آسانژ آن را دنبال می‌کرد. دولتی که خود را «بزرگترین مدافع آزادی بیان» می‌دانست، او را به زندان انداخت و کماکان مشخص نیست که در صورت استرداد به «سرزمین آزادی» (آمریکا)، چه حکم وحشیانه‌ای در انتظار اوست. این کنش، کنشِ ثمربخش است؛ این کنش، کنش جریان‌ساز است. این آسانژها هستند که تغییر را رقم می‌زنند؛ چرا که آنها ایده‌ای برای مقاومت خلق می‌کنند و کنشی را استوار بر این ایده، با شجاعت و جسارت، پیش می‌برند. آنها مصرف‌‌کننده نیستند، بلکه هنرمندانی چیره‌دست‌اند که واقعیتی زیبا‌تر را خلق می‌کنند.


#نقد_چپ #چپ_ایرانی #آمریکا


🌾 @Naqdagin