گوهرمراد/غلامحسین ساعدی
2.46K subscribers
683 photos
96 videos
195 files
431 links
اعضای کانال از دوستداران آثار زنده یاد #گوهرمراد هستند، آرزوی ما تاسیس بنیاد ادبی #ساعدی است.
Download Telegram
🎓 یادمانده‌های من از #غلامحسین_ساعدی
#حسن_جوادی
|متن خلاصه شده|

غلامحسين حس طنز و شوخی جالبی داشت كه حتی در مشكل‌ترين مواقع هم فراموش نمي‌كرد. ضمن شرح وقايع زندان داستان های جالبی مي‌گفت.
در زندان اوين پاسبانی بود آذربايجانی كه نصف وقت كار مي‌كرد. روزي كه غلامحسين را شلاق زده بودند، براي اين كه پاهايش ورم نكند، اين پاسبان آنها را ماساژ می‌داد. ولي غلامحسين را نمی‌شناخت و فقط می‌دانست كه دكتر است.
از او می‌پرسد:‌ «تو چكار كرده‌ای كه اين طور زده‌اند؟
#صمد_بهرنگی و يا #ساعدی را خوانده‌ای؟»


داستان ديگری كه نقل می‌كرد اين بود كه دفعه آخر كه ۱۱ ماه در زندان بود، بالاخره قبول مي كند كه باصطلاح #توبه كند و به تلويزيون برود. اولاً می‌گويد به اعلی‌حضرت بفرمائيد كه ما نويسندگان اين عصر نمی‌توانيم كارهای شگرف ايشان را درک كنيم، مسلم است كه نويسندگان آينده درباره اين ترقيات بزرگ قلم‌فرسايی خواهند كرد. ولی البته اين حرف‌ها را قبول نمی‌كنند و بالاخره ويدئویی از غلامحسين آنطور كه می‌خواهند درست می‌كنند. منتهی در ويديو خيلی اخمو بوده و البته بعد از مدت‌ها شكنجه حال خوبی نداشته است! بعد از نشان دادن آن به #شاه می‌گويند:‌ «اعلی‌حضرت فرمودند، پدر سوخته چقدر بد قيافه است!»
غلامحسين جواب می‌دهد:‌ «به اعلی‌حضرت بفرماييد بنده همينم كه هستم من كه سوفيا لورن نيستم.!»

يادم می‌آيد يک روز در خانه پرويز لشكری كه مشرف به خليج سانفرانسيسكو بود، يكی از دانشجويان كه خودش هم پسر ‍ژنرالی در ايران بود، از غلامحسين انتقاد می‌كرد كه چرا سر مسئله #سانسور با #هويدا ملاقات كرده است. غلامحسين مي گفت:
«اينجا نشستن به خليج زيبای سانفرانسيسكو نگاه كردن و شراب سرخ كاليفرنيا را خوردن و انقلابی بودن آسان است. من از تو می‌خواهم همراه من بيايي ايران. فقط همراه من بايستی و من هرچه می‌خواهی و به هر كس كه می‌خواهی بگويم.»
خلاصه غلامحسين می‌گفت از دور نشستن و شعار دادن فايده‌ای ندارد.


عليرغم فضای ملالت‌بار غربت و آوارگی، غلامحسين به نوشتن پناه می‌برد ولی آن هم دردی را دوا نمی‌كرد. مي‌گفت مي‌روم مترو می‌نشينم و گريه میكنم. در سال‌های آخر نمی‌توانست به دوستان تلفن بكند، ما به او تلفن می‌كرديم. هربار كه تلفن می‌كردم می‌گفت كه روحم تازه می‌شود. شديداً مريض بود و می‌دانست كه خواهد مرد ولي اهميتی نمی‌داد. شايد از همه چيز بهتر وضع روحی او را، پيش از مرگش در دوم آذر ۱۳۶۴، اين دو بيت رودكی وصف كند كه در كنار عكسی كه برای پشت جلد ترجمه داستان‌هايش برايم فرستده بود:
با صد هزار مردم تنهايی
بی صد هزار مردم تنهايی.

👁 T.me/goharmorads
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎓 ویدئو
چهارمین جشن هنر شیراز ۱۳۴۹
نشست بررسی تئاتر امروز ایران

شاید نزدیکی نگاه #مهین_تجدد به نگاه ،رسمی موجب خشم آن گروه از هنرمندان در آن نشست شده بود. او دانش آموخته ادبیات، نزد بدیع الزمان فروزانفر، دکتر محمد معين و ذبیح الله صفا بود که به دفتر فرح پهلوی نزدیک بود و با روشنفکران منتقد سرشناس آشکارا زاویه داشت. او علایقش را در متون کهن دنبال می‌کرد و آن دوره نمایش ویس و رامین را ارائه کرده بود که با انتقاد شماری از جمله براهنی روبرو شده بود . #تجدد در این نشست منکر #سانسور شده بود!
در عین حال توقیف را برای برخی آثار شایسته دانسته بود!
همان سخن که با واکنش #داوود_رشیدی اداره کنندۀ نشست روبرو شده بود:
از بدیها یا خوبیهای سانسور این است که سانسورچی ها غالبا احمق اند
( تشویق حاضران از جمله خود مهین تجدد) شما فرمودید که چرا مثلا [نمایشنامه دیکته و زاویه اثر) غلامحسین ساعدی را اجازه دادند. من به عنوان مثال میگویم که ما در تقاضای اجازه این نمایش نوشتیم در راه‌انقلاب آموزشی است و آنها قبول کردند (تشویق حاضران) ...

با سپاس از:
اقای مهرداد حجتی

#غلامحسین_ساعدی
#دیکته_و_زاویه
#مهین_تجدد 
T.me/goharmorads