#تراس🔸بیفکری
زمانی که همه به شکل #بیفکرانه تحت تأثیر کردار و باورهای دیگران قرار گرفتند آنهایی که #فکر میکنند از خفا بیرون میآیند چرا که … فکرکردن؛ تبدیل به نوعی #کنش میشود
▫️هانا آرنت
@younesshokrkhah
زمانی که همه به شکل #بیفکرانه تحت تأثیر کردار و باورهای دیگران قرار گرفتند آنهایی که #فکر میکنند از خفا بیرون میآیند چرا که … فکرکردن؛ تبدیل به نوعی #کنش میشود
▫️هانا آرنت
@younesshokrkhah
#زوم 🔸 نظریه کنش ارتباطی
نظریه #کنش_ارتباطی کتابی دوجلدی است که در سال ۱۹۸۲ توسط #یورگن_هابرماس منتشر شدهاست و در آن هابرماس به ادامه پروژه خود برای بنیان نهادن "علوم اجتماعی در نظریه زبان"که در کتاب در منطق علوم اجتماعی (۱۹۶۷) هدف گذاری شده میپردازد. هابرماس در این کتاب تحلیل پیچیدهای از جامعه سرمایهداری ارائه کرده و روشهای ممکن را که از طریق آنها میتوان در برابر اثرات ناشی از #عقل_ابزاری (عقلانیت وبری) پایداری کرد که همانا اخلاق و آزادسازی ارتباطی بود، بررسی کرد و کنش ارتباطی را در برابر کنش معقول و هدفدار #ماکس_وبر مطرح ساخت. او از نوشتن این کتاب سه هدف اصلی را دنبال میکند:
۱) ارائه مفهومی دربارهی خردگرایی ارتباطی.
۲) ارائه طرحی اجتماعی که مفاهیم زیستجهان و سیستم را پیوند زند.
۳) ارائهی نظریهای درباره مدرنیته.
نظریه کنش ارتباطی پروژهای نقادانه است که مفهوم استدلال که به صورت آفاقی یا ابزاری پایهریزی شده را به گونهای بازبرمیسازد که به کنش ارتباطی آزادیبخش مبدل شود. این فرایند بازبرسازی پیشنهاد میدهد که " تجزیه و تحلیل درک و شعور و عمل انسان به مثابه یک ساختار زبانی میتواند مفید باشد", و هر گفتاری متکی بر پیشبینی از رهایی از سلطه غیرضروری است، این ساختار زبانی ارتباطات را میتوان برای تدوین یک فهم هنجاری از جامعه به کار بست است. این مفهومسازی از جامعه برای"ممکن ساختن مفهوم سازی بافتار زندگی اجتماعی که بر قامت پاراداوکسهای مدرنیته بنشیند." استفاده میشود. کنش ارتباطی، نوعی کنش اجتماعی معطوف به حصول تفاهم میباشد. بر مبنای این نظریه، کنشگران برای رسیدن به یک درک مشترک از طریق استدلال، وفاق و همکاری با یکدیگر ارتباط متقابل برقرار میکنند. هابرماس «خردگرایی ارتباطی» را که درونمایهی اصلی آن «تفاهم» است، در برابر خردگرایی ابزاری قرار میدهد. به باور وی، گونههای کنش با گونههای خردگرایی در پیوند هستند.
نظریه #کنش_ارتباطی کتابی دوجلدی است که در سال ۱۹۸۲ توسط #یورگن_هابرماس منتشر شدهاست و در آن هابرماس به ادامه پروژه خود برای بنیان نهادن "علوم اجتماعی در نظریه زبان"که در کتاب در منطق علوم اجتماعی (۱۹۶۷) هدف گذاری شده میپردازد. هابرماس در این کتاب تحلیل پیچیدهای از جامعه سرمایهداری ارائه کرده و روشهای ممکن را که از طریق آنها میتوان در برابر اثرات ناشی از #عقل_ابزاری (عقلانیت وبری) پایداری کرد که همانا اخلاق و آزادسازی ارتباطی بود، بررسی کرد و کنش ارتباطی را در برابر کنش معقول و هدفدار #ماکس_وبر مطرح ساخت. او از نوشتن این کتاب سه هدف اصلی را دنبال میکند:
۱) ارائه مفهومی دربارهی خردگرایی ارتباطی.
۲) ارائه طرحی اجتماعی که مفاهیم زیستجهان و سیستم را پیوند زند.
۳) ارائهی نظریهای درباره مدرنیته.
نظریه کنش ارتباطی پروژهای نقادانه است که مفهوم استدلال که به صورت آفاقی یا ابزاری پایهریزی شده را به گونهای بازبرمیسازد که به کنش ارتباطی آزادیبخش مبدل شود. این فرایند بازبرسازی پیشنهاد میدهد که " تجزیه و تحلیل درک و شعور و عمل انسان به مثابه یک ساختار زبانی میتواند مفید باشد", و هر گفتاری متکی بر پیشبینی از رهایی از سلطه غیرضروری است، این ساختار زبانی ارتباطات را میتوان برای تدوین یک فهم هنجاری از جامعه به کار بست است. این مفهومسازی از جامعه برای"ممکن ساختن مفهوم سازی بافتار زندگی اجتماعی که بر قامت پاراداوکسهای مدرنیته بنشیند." استفاده میشود. کنش ارتباطی، نوعی کنش اجتماعی معطوف به حصول تفاهم میباشد. بر مبنای این نظریه، کنشگران برای رسیدن به یک درک مشترک از طریق استدلال، وفاق و همکاری با یکدیگر ارتباط متقابل برقرار میکنند. هابرماس «خردگرایی ارتباطی» را که درونمایهی اصلی آن «تفاهم» است، در برابر خردگرایی ابزاری قرار میدهد. به باور وی، گونههای کنش با گونههای خردگرایی در پیوند هستند.
#شبکههایاجتماعی▫️تغییر مفهوم ستاره -٢
🔸جادویی که با لایک باطل شد
🔹#کسری_ولایی
در نسخههای اولیه از شبکههای اجتماعی، یعنی #فیسبوک و ماقبلش، هدف صرفا حضور در فضای مجازی بود. به تدریج #بازیوارسازی (گیمیفیکیشن)، عدد و تولید محتوا اضافه شد و بازی تغییر کرد. در این دنیای تازه که مناسباتش با تعداد #لایک و #فالوئر تعیین میشود، سیاهیلشگرهای سابق هم فرصت پیدا میکنند تا کنار سلبریتیها قرار بگیرند و ازشان جلو بزنند.
عامل طبقهسازِ #شهرت سر جای خودش است اما شبکه اجتماعی تبدیل شده به سکویی که با سرعت بیشتری امکان جابهجایی در طبقات را فراهم میکند. بدون تولید محتوای حرفهای و اعتبار قبلی برآمده از دنیای واقعی، گاهی احمقانهترین ایدهها میتواند به شهرت فرد منجر شود و خیلی زود و غیرمنتظره کاربر معمولی را در مقام #سلبریتی قرار دهد. ضمنا نباید از قلم انداخت که فرهنگ #طرفداری و جنس ارتباط بین مخاطب و ستاره نیز تغییر کرده است. با تعریف امروزی، طرفداری تبدیل شده به یک #کنش پویا و بخش عمدهای از قدرت و شهرت هر ستاره در شبکههای اجتماعی به میزان #تعامل با طرفدارانش وابسته است. بیدلیل نیست که چهرههای بانفوذ در فضای مجازی به واسطهی لشگر هواداران خود شناخته میشوند؛ چرا که فعالیت میلیونها #هوادار در فضای مجازی، مقدمهای است برای تولید ارزش در دنیای واقعی.
گرچه صحنه هنوز سر جای خودش است و قرار نیست که #اینفلوئنسرها جای ستارگان را بگیرند، ستاره برای حفظ و رشد محبوبیت خود نمیتواند شبکههای اجتماعی را انکار کند، تا جایی که حتی تعداد #فالوئرها از نظر تجاری تبدیل شده به عاملی برای حضور موثر در صحنه. صنعت #سرگرمی به راحتی میتواند هر پدیدهی تازهای را هضم و مناسباتش را بر اساس آن بازتعریف کند. در نتیجه مانند خیلی از پدیدههای مربوط به قرن قبلی که برای نسل جدید کاملا ناشناختهاند، درک ما هم از مفهوم #ستاره و هوادار شاید در آینده نهچندان دور به کل منسوخ یا متحول شود. پایان
🔸جادویی که با لایک باطل شد
🔹#کسری_ولایی
در نسخههای اولیه از شبکههای اجتماعی، یعنی #فیسبوک و ماقبلش، هدف صرفا حضور در فضای مجازی بود. به تدریج #بازیوارسازی (گیمیفیکیشن)، عدد و تولید محتوا اضافه شد و بازی تغییر کرد. در این دنیای تازه که مناسباتش با تعداد #لایک و #فالوئر تعیین میشود، سیاهیلشگرهای سابق هم فرصت پیدا میکنند تا کنار سلبریتیها قرار بگیرند و ازشان جلو بزنند.
عامل طبقهسازِ #شهرت سر جای خودش است اما شبکه اجتماعی تبدیل شده به سکویی که با سرعت بیشتری امکان جابهجایی در طبقات را فراهم میکند. بدون تولید محتوای حرفهای و اعتبار قبلی برآمده از دنیای واقعی، گاهی احمقانهترین ایدهها میتواند به شهرت فرد منجر شود و خیلی زود و غیرمنتظره کاربر معمولی را در مقام #سلبریتی قرار دهد. ضمنا نباید از قلم انداخت که فرهنگ #طرفداری و جنس ارتباط بین مخاطب و ستاره نیز تغییر کرده است. با تعریف امروزی، طرفداری تبدیل شده به یک #کنش پویا و بخش عمدهای از قدرت و شهرت هر ستاره در شبکههای اجتماعی به میزان #تعامل با طرفدارانش وابسته است. بیدلیل نیست که چهرههای بانفوذ در فضای مجازی به واسطهی لشگر هواداران خود شناخته میشوند؛ چرا که فعالیت میلیونها #هوادار در فضای مجازی، مقدمهای است برای تولید ارزش در دنیای واقعی.
گرچه صحنه هنوز سر جای خودش است و قرار نیست که #اینفلوئنسرها جای ستارگان را بگیرند، ستاره برای حفظ و رشد محبوبیت خود نمیتواند شبکههای اجتماعی را انکار کند، تا جایی که حتی تعداد #فالوئرها از نظر تجاری تبدیل شده به عاملی برای حضور موثر در صحنه. صنعت #سرگرمی به راحتی میتواند هر پدیدهی تازهای را هضم و مناسباتش را بر اساس آن بازتعریف کند. در نتیجه مانند خیلی از پدیدههای مربوط به قرن قبلی که برای نسل جدید کاملا ناشناختهاند، درک ما هم از مفهوم #ستاره و هوادار شاید در آینده نهچندان دور به کل منسوخ یا متحول شود. پایان