#سینماویژن #زوم
🔸زیباییشناسی در سینما |aesthetics
#زیباییشناسی در فرهنگ غربی از قرن نوزدهم، به ویژه از سوی #امانوئل_کانت مورد استفاده قرار گرفت. وی زیباییشناسی را در ارتباط با کنشهای نقادانهای به کار گرفت که هدف آنها درک و ارزیابی ماهیت و ارزش هنر به عنوان زیبایی و بهطور کلیتر، درک آن به عنوان لذت و نه درکی انتزاعی بود.
صفت زیبایی در پارهای اوقات معادل «صوری» به کار برده میشود، اما در گفتمان فرهنگی فمینیستها و سیاهپوستان، نه صفت، بلکه اسم به حساب میآید. زیبایی زنانه به عنوان مثال دال بر فضایی از هنرسازی است که به نحوی از انحا در صدد ربط دادن این موضوع به صفات مفروض یک گروه است.
تأکیدهایی که بر زیباییشناسی صورت گرفته، متضمن خطر در انزوا قرار دادن مفهوم هنر یا زیبایی به عنوان یک مؤلفه توصیفناپذیر، متعالی و فرافرهنگی است که گویا صرفاً برای متفکران و ادراکات خاص قابل فهم است. واژههایی چون زیبایی و سلیقه به چنین القائاتی دامن میزنند (رجوع کنید به #ویلیامز ١٩٨٣، #بوردیو ١٩٨۶) و به همین دلایل است که مفهوم زیباییشناسی از پدیده و مسایل ارتباط جمعی فاصله دارد، اما در مورد #فیلم و #تلویزیون قضیه تا حدودی متفاوت است؛ چرا که مطالعات حوزه فیلم تا حدودی به بسیج گفتمانهای هنری میپردازد و بنابراین نوعی سنت مبتنی بر نگرشهای زیباییشناسانه در این رسانهها به چشم میخورد.
نگرشهای برخاسته از #مارکسیسم، #فمینیسم و #مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمود دامن زده و به این ترتیب متن را به فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند؛ برای نمونه، در مورد شکوه و جلال زیبایی که دی.دبلیو.گریفیث (D.W.Griffith) از آن سخن میراند، این بحث وجود دارد که او در تولد یک ملت (١٩١۵) (The Birth of a Nation) به جای سیاستهای نژادپرستانه فیلم بر قدرت سفیدهای لیبرال، و به جای گفتمان نژادپرستانه اثر، بر قدرت زیبایی و روایت تأکید کرده است. (رجوع کنید به (Rogin، ١٩٨۵)
بوردیو (١٩٨۶) نیز در موضوع #تمایز (Distinction) این استدلال را مطرح میکند که داوریهای مبتنی بر زیبایی نه طبیعی هستند و نه از سر بیطرفی یا علاقه صورت میگیرند، بلکه با تکیه بر یک سرمایه فرهنگی انباشته شده، به صورت یك کنش پنهان برای تمایز طبقاتی عمل میکنند و همین کنش است که به درگیر شدن مخاطب با متن هنری، ساخت و شکل میدهد. بوردیو؛ بین زیبایی بورژوازی و مردمی تمایز قائل میشود. از دیدگاه او، زیبایی بورژوازی، یک نوع لذت قابل شناخت فکورانه و با فاصله را به صورت ملموس و نوآورانه نظیر سینمای هنری در دهههای ١٩۵٠ و ١٩۶٠ ترجیح میدهد، حال آنکه دومی به تجربهای حسیتر و مبتنی بر نبود فاصله و توام با درگیر شدن، نظیر ژانرهای سینمایی توده پسند بیشتر علاقه دارد. اما در زیبایی پستمدرنیستی (که غالباً عاری از ارزش معرفی میشود)، تکیه بر تقلید و روابط بینامتنی است.
با وجود این و به رغم نسبیگراییهای نظری کنونی، فیلمها کماکان «بدها» را به طرزی که همگان آنها را بد میدانند، معرفی میکنند. با این همه، محدود کردن قضاوتهای زیباییشناسانه به عرصههای فرقهها، کمپها و تماشاچیان عجیب و غریب، مشکل دائمی قضاوت درباره زیبایی را حل نمیکند.
برای مثال، آیا میتوان برخی جنبههای خاص زیبایی را که در روایت، تصویر، بیان و ترکیب چهرهای موجود است، در بین فرهنگها، به عنوان یک عامل مسلط و مشترک فرض کرد؟ البته چنین حالتهایی را در قالب عبارات کلی نظیر میانه طلایی، وحدت کلاسیک، تقارن، ساخت نمایشی و یا جاذبه طبیعی (نظیر جاذبه چهرههایی که کودکانه به نظر میرسند) مطرح کردهاند. این جنبههای مشترک، همواره برای شکل دادن به یک «نمایش خوب» و یا برای نیل به «زیبایی» در سطح جهانی ستارگان و دنیای شهرت مورد توافق بودهاند.
در مطالعات فیلم و تلویزیون که عمدتاً حول محور نگرانیهای مرتبط با سیاست و بازنمود صورت گرفته است. متون موجود، در قیاس با نیازهای دیداری و زیباییشناختی و فضای گستردهتر آن، یعنی محیط و فرهنگ نفوذکننده، دچار نوعی عقبافتادگی هستند رجوع کنید به (Gledhill, ١٩٩۵) چطور میتوان آن دسته از ملاحظات مربوط به بازنمود را که صرفاً بر جنبههای صوری و زیباییشناسی تأکید میکنند، ارزیابی کرد؟
#گیل_برانستون
Gill Branston
🔸زیباییشناسی در سینما |aesthetics
#زیباییشناسی در فرهنگ غربی از قرن نوزدهم، به ویژه از سوی #امانوئل_کانت مورد استفاده قرار گرفت. وی زیباییشناسی را در ارتباط با کنشهای نقادانهای به کار گرفت که هدف آنها درک و ارزیابی ماهیت و ارزش هنر به عنوان زیبایی و بهطور کلیتر، درک آن به عنوان لذت و نه درکی انتزاعی بود.
صفت زیبایی در پارهای اوقات معادل «صوری» به کار برده میشود، اما در گفتمان فرهنگی فمینیستها و سیاهپوستان، نه صفت، بلکه اسم به حساب میآید. زیبایی زنانه به عنوان مثال دال بر فضایی از هنرسازی است که به نحوی از انحا در صدد ربط دادن این موضوع به صفات مفروض یک گروه است.
تأکیدهایی که بر زیباییشناسی صورت گرفته، متضمن خطر در انزوا قرار دادن مفهوم هنر یا زیبایی به عنوان یک مؤلفه توصیفناپذیر، متعالی و فرافرهنگی است که گویا صرفاً برای متفکران و ادراکات خاص قابل فهم است. واژههایی چون زیبایی و سلیقه به چنین القائاتی دامن میزنند (رجوع کنید به #ویلیامز ١٩٨٣، #بوردیو ١٩٨۶) و به همین دلایل است که مفهوم زیباییشناسی از پدیده و مسایل ارتباط جمعی فاصله دارد، اما در مورد #فیلم و #تلویزیون قضیه تا حدودی متفاوت است؛ چرا که مطالعات حوزه فیلم تا حدودی به بسیج گفتمانهای هنری میپردازد و بنابراین نوعی سنت مبتنی بر نگرشهای زیباییشناسانه در این رسانهها به چشم میخورد.
نگرشهای برخاسته از #مارکسیسم، #فمینیسم و #مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمود دامن زده و به این ترتیب متن را به فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند؛ برای نمونه، در مورد شکوه و جلال زیبایی که دی.دبلیو.گریفیث (D.W.Griffith) از آن سخن میراند، این بحث وجود دارد که او در تولد یک ملت (١٩١۵) (The Birth of a Nation) به جای سیاستهای نژادپرستانه فیلم بر قدرت سفیدهای لیبرال، و به جای گفتمان نژادپرستانه اثر، بر قدرت زیبایی و روایت تأکید کرده است. (رجوع کنید به (Rogin، ١٩٨۵)
بوردیو (١٩٨۶) نیز در موضوع #تمایز (Distinction) این استدلال را مطرح میکند که داوریهای مبتنی بر زیبایی نه طبیعی هستند و نه از سر بیطرفی یا علاقه صورت میگیرند، بلکه با تکیه بر یک سرمایه فرهنگی انباشته شده، به صورت یك کنش پنهان برای تمایز طبقاتی عمل میکنند و همین کنش است که به درگیر شدن مخاطب با متن هنری، ساخت و شکل میدهد. بوردیو؛ بین زیبایی بورژوازی و مردمی تمایز قائل میشود. از دیدگاه او، زیبایی بورژوازی، یک نوع لذت قابل شناخت فکورانه و با فاصله را به صورت ملموس و نوآورانه نظیر سینمای هنری در دهههای ١٩۵٠ و ١٩۶٠ ترجیح میدهد، حال آنکه دومی به تجربهای حسیتر و مبتنی بر نبود فاصله و توام با درگیر شدن، نظیر ژانرهای سینمایی توده پسند بیشتر علاقه دارد. اما در زیبایی پستمدرنیستی (که غالباً عاری از ارزش معرفی میشود)، تکیه بر تقلید و روابط بینامتنی است.
با وجود این و به رغم نسبیگراییهای نظری کنونی، فیلمها کماکان «بدها» را به طرزی که همگان آنها را بد میدانند، معرفی میکنند. با این همه، محدود کردن قضاوتهای زیباییشناسانه به عرصههای فرقهها، کمپها و تماشاچیان عجیب و غریب، مشکل دائمی قضاوت درباره زیبایی را حل نمیکند.
برای مثال، آیا میتوان برخی جنبههای خاص زیبایی را که در روایت، تصویر، بیان و ترکیب چهرهای موجود است، در بین فرهنگها، به عنوان یک عامل مسلط و مشترک فرض کرد؟ البته چنین حالتهایی را در قالب عبارات کلی نظیر میانه طلایی، وحدت کلاسیک، تقارن، ساخت نمایشی و یا جاذبه طبیعی (نظیر جاذبه چهرههایی که کودکانه به نظر میرسند) مطرح کردهاند. این جنبههای مشترک، همواره برای شکل دادن به یک «نمایش خوب» و یا برای نیل به «زیبایی» در سطح جهانی ستارگان و دنیای شهرت مورد توافق بودهاند.
در مطالعات فیلم و تلویزیون که عمدتاً حول محور نگرانیهای مرتبط با سیاست و بازنمود صورت گرفته است. متون موجود، در قیاس با نیازهای دیداری و زیباییشناختی و فضای گستردهتر آن، یعنی محیط و فرهنگ نفوذکننده، دچار نوعی عقبافتادگی هستند رجوع کنید به (Gledhill, ١٩٩۵) چطور میتوان آن دسته از ملاحظات مربوط به بازنمود را که صرفاً بر جنبههای صوری و زیباییشناسی تأکید میکنند، ارزیابی کرد؟
#گیل_برانستون
Gill Branston
#مطالعاتفرهنگی #مخاطب #سینماویژن
🔸مطالعات فرهنگی: تاریخ، نهادها و مخاطبان
▫️نویسنده: #الین_رپینگ
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
آنگونه که سندی فلیترمن ـ لوئیس میگویند، نظریه روانکاوانه #فیلم را به سادگی نمیتوان در #تلویزیون به کار برد؛ زیرا تلویزیون از جهات گوناگون با #سینما متفاوت است. تلویزیون به شیوه کاملاً متفاوتی با بیننده ارتباط برقرار میکند. عملکرد و اهداف تلویزیون، شکلگیری تاریخی، ابعاد کوچک، #زیباییشناسی تصاویر و جایگاه آن در خانههای مردم با سینما تفاوت اساسی دارد. سینما مکانی تاریک است که حال و هوای تئاتر را دارد و تماشاچیان به وسیله پردهای بزرگ و در حالی که در این مکان محبوس شدهاند، به تماشای فیلم مینشینند. این عوامل باعث شده است، کسانی که درباره تلویزیون مطالعه میکنند، رویکردهای کاملاً متفاوتی داشته باشند. تولید و فرایندهای درک و دریافت در بیشتر این نگرشها در کانون توجهات قرار دارند. باید به این نکته توجه داشت که متون نیز با توجه به همین فرایندها شکل میگیرند، مخاطبان طراحی میشوند و طرف خطاب قرار میگیرند.
بیشتر آثار آکادمیک در این زمینه به طرز عمیقی تحت تأثیر سنتهای نظریهپردازانه چپگرا قرار گرفتهاند. محققان فمینیست مارکسیست تحت تأثیر آرای #مکتبفرانکفورت قرار دارند؛ مکتبی که صنعت رسانهای را یک امپراتوری قدرتمند تکبعدی برای تولید #ایدئولوژی میداند و عقیده دارد این امپراتوری سرشار از تبعیضات طبقاتی، نژادی و جنسیتی است؛ چرا که سلطه اقتصادی مالکان رسانهها این چنین اقتضا میکند. اینگونه آثار بر تأثیرات اقتصادی رسانهها به عنوان صنعت و بر تحلیل متون ایدئولوژیکی برخاسته از روایتها و انگارههای رسانهای تأکید میورزند. این آثار در سادهترین صورت، #رسانهها را کاملاً قدرتمند و #مخاطبان آنها را کالا و مصرفکننده قلمداد میکنند. در این آثار انتقادی، مخاطبان مصرفکنندگانی هستند که آگهیدهندگان، آنان را خریداری میکنند و به هیچ وجه نمیتوانند در برابر بمباران پیامهای ایدئولوژیک تلویزیون مقاومت کنند.
از آنجا که زنان، نخستین هدف تهیهکنندگان تلویزیونی و حامیان مالی آنها هستند، نقش جنسیت در متون رسانهای با علاقه هرچه بیشتر از سوی فمینیستهای مارکسیست مطالعه شده است. در سالهای اخیر بسیاری از منتقدان رویکردهای پیچیدهتر و منسجمتری را در قبال رسانهها و مساله جنسیت اتخاذ کرده و در عین حال توجه خود را نسبت به اهمیت نیروهای اقتصادی در گسترش و عرضه #متن و مورد خطاب قرار دادن تماشاگران زن حفظ کردهاند.
برجستهترین رویکرد نسبت به متون رسانهای، در میان نظریههای فمینیستی چپگرا، مطالعات فرهنگی بوده است. در مطالعات فرهنگی، در همان حال که اقتصاد و فرایندهای تولید مورد توجه قرار میگیرند، طیف گستردهای از نگرشهای پیچیدهتر نیز ارائه میشود.
مطالعات فرهنگی که در آثار نظریهپردازان #مکتب_بیرمنگام بریتانیا در اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد ریشه دارد، نه تنها بر نحوه تولید متن متمرکز میشود، بلکه شیوههایی را که بیننده به کمک آنها، متن را درک میکند، در نظر میگیرد. این در حالی است که مورخان فرهنگی فمینیست به تاریخ جنسیتمدار نیز نقب زده و نگاه خود را متوجه پدیدههای گوناگون کردهاند که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: تعامل نیروهای اجتماعی و تاریخی در ایجاد دگرگونی و تغییر، گسترش و کاربرد فناوریهای رسانهای در این تغییرات، شیوههای تأثیرپذیری زنان از این تغییرات و استفاده ابزاری تولیدکنندگان رسانهای و آگهیدهندگان از زنان در چارچوب نیازهای سیاسی و اجتماعی این عده.
ELAYNE RAPPING
🔸مطالعات فرهنگی: تاریخ، نهادها و مخاطبان
▫️نویسنده: #الین_رپینگ
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
آنگونه که سندی فلیترمن ـ لوئیس میگویند، نظریه روانکاوانه #فیلم را به سادگی نمیتوان در #تلویزیون به کار برد؛ زیرا تلویزیون از جهات گوناگون با #سینما متفاوت است. تلویزیون به شیوه کاملاً متفاوتی با بیننده ارتباط برقرار میکند. عملکرد و اهداف تلویزیون، شکلگیری تاریخی، ابعاد کوچک، #زیباییشناسی تصاویر و جایگاه آن در خانههای مردم با سینما تفاوت اساسی دارد. سینما مکانی تاریک است که حال و هوای تئاتر را دارد و تماشاچیان به وسیله پردهای بزرگ و در حالی که در این مکان محبوس شدهاند، به تماشای فیلم مینشینند. این عوامل باعث شده است، کسانی که درباره تلویزیون مطالعه میکنند، رویکردهای کاملاً متفاوتی داشته باشند. تولید و فرایندهای درک و دریافت در بیشتر این نگرشها در کانون توجهات قرار دارند. باید به این نکته توجه داشت که متون نیز با توجه به همین فرایندها شکل میگیرند، مخاطبان طراحی میشوند و طرف خطاب قرار میگیرند.
بیشتر آثار آکادمیک در این زمینه به طرز عمیقی تحت تأثیر سنتهای نظریهپردازانه چپگرا قرار گرفتهاند. محققان فمینیست مارکسیست تحت تأثیر آرای #مکتبفرانکفورت قرار دارند؛ مکتبی که صنعت رسانهای را یک امپراتوری قدرتمند تکبعدی برای تولید #ایدئولوژی میداند و عقیده دارد این امپراتوری سرشار از تبعیضات طبقاتی، نژادی و جنسیتی است؛ چرا که سلطه اقتصادی مالکان رسانهها این چنین اقتضا میکند. اینگونه آثار بر تأثیرات اقتصادی رسانهها به عنوان صنعت و بر تحلیل متون ایدئولوژیکی برخاسته از روایتها و انگارههای رسانهای تأکید میورزند. این آثار در سادهترین صورت، #رسانهها را کاملاً قدرتمند و #مخاطبان آنها را کالا و مصرفکننده قلمداد میکنند. در این آثار انتقادی، مخاطبان مصرفکنندگانی هستند که آگهیدهندگان، آنان را خریداری میکنند و به هیچ وجه نمیتوانند در برابر بمباران پیامهای ایدئولوژیک تلویزیون مقاومت کنند.
از آنجا که زنان، نخستین هدف تهیهکنندگان تلویزیونی و حامیان مالی آنها هستند، نقش جنسیت در متون رسانهای با علاقه هرچه بیشتر از سوی فمینیستهای مارکسیست مطالعه شده است. در سالهای اخیر بسیاری از منتقدان رویکردهای پیچیدهتر و منسجمتری را در قبال رسانهها و مساله جنسیت اتخاذ کرده و در عین حال توجه خود را نسبت به اهمیت نیروهای اقتصادی در گسترش و عرضه #متن و مورد خطاب قرار دادن تماشاگران زن حفظ کردهاند.
برجستهترین رویکرد نسبت به متون رسانهای، در میان نظریههای فمینیستی چپگرا، مطالعات فرهنگی بوده است. در مطالعات فرهنگی، در همان حال که اقتصاد و فرایندهای تولید مورد توجه قرار میگیرند، طیف گستردهای از نگرشهای پیچیدهتر نیز ارائه میشود.
مطالعات فرهنگی که در آثار نظریهپردازان #مکتب_بیرمنگام بریتانیا در اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد ریشه دارد، نه تنها بر نحوه تولید متن متمرکز میشود، بلکه شیوههایی را که بیننده به کمک آنها، متن را درک میکند، در نظر میگیرد. این در حالی است که مورخان فرهنگی فمینیست به تاریخ جنسیتمدار نیز نقب زده و نگاه خود را متوجه پدیدههای گوناگون کردهاند که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: تعامل نیروهای اجتماعی و تاریخی در ایجاد دگرگونی و تغییر، گسترش و کاربرد فناوریهای رسانهای در این تغییرات، شیوههای تأثیرپذیری زنان از این تغییرات و استفاده ابزاری تولیدکنندگان رسانهای و آگهیدهندگان از زنان در چارچوب نیازهای سیاسی و اجتماعی این عده.
ELAYNE RAPPING
#سینماویژن 🔸 زیبایی و بازنمایی
▫️نوشته #گیل_برانستون
▫️ترجمه #یونس_شکرخواه
تأکیدهایی که بر #زیباییشناسی صورت گرفته، متضمن خطر در انزوا قرار دادن مفهوم #هنر یا زیبایی به عنوان یک مؤلفه توصیفناپذیر، متعالی و فرا فرهنگی است که گویا صرفاً برای متفکران و ادراکات خاص قابل فهم است. واژههایی چون زیبایی و سلیقه (taste) به چنین القائاتی دامن میزنند و به همین دلایل است که مفهوم زیباییشناسی از پدیده و مسایل ارتباط جمعی فاصله دارد، اما در مورد فیلم و تلویزیون قضیه تا حدودی متفاوت است؛ چرا که مطالعات عرصه فیلم تا حدودی به بسیج گفتمانهای هنری میپردازد و بنابراین نوعی سنت مبتنی بر نگرشهای زیباییشناسانه در این #رسانهها به چشم میخورد.
نگرشهای برخاسته از #مارکسیسم، #فمینیسم و #مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمایی (representation) دامن زده و به این ترتیب متن (text) را به فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند؛ برای نمونه، در مورد شکوه و جلال زیبایی که دی.دبلیو.گریفیث (D.W.Griffith) از آن سخن میراند، این بحث وجود دارد که او در تولد یک ملت (١٩١۵) (The Birth of a Nation) به جای سیاستهای نژادپرستانه فیلم بر قدرت سفیدهای لیبرال، و به جای گفتمان نژادپرستانه اثر، بر قدرت زیبایی و روایت تأکید کرده است.
▫️نوشته #گیل_برانستون
▫️ترجمه #یونس_شکرخواه
تأکیدهایی که بر #زیباییشناسی صورت گرفته، متضمن خطر در انزوا قرار دادن مفهوم #هنر یا زیبایی به عنوان یک مؤلفه توصیفناپذیر، متعالی و فرا فرهنگی است که گویا صرفاً برای متفکران و ادراکات خاص قابل فهم است. واژههایی چون زیبایی و سلیقه (taste) به چنین القائاتی دامن میزنند و به همین دلایل است که مفهوم زیباییشناسی از پدیده و مسایل ارتباط جمعی فاصله دارد، اما در مورد فیلم و تلویزیون قضیه تا حدودی متفاوت است؛ چرا که مطالعات عرصه فیلم تا حدودی به بسیج گفتمانهای هنری میپردازد و بنابراین نوعی سنت مبتنی بر نگرشهای زیباییشناسانه در این #رسانهها به چشم میخورد.
نگرشهای برخاسته از #مارکسیسم، #فمینیسم و #مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمایی (representation) دامن زده و به این ترتیب متن (text) را به فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند؛ برای نمونه، در مورد شکوه و جلال زیبایی که دی.دبلیو.گریفیث (D.W.Griffith) از آن سخن میراند، این بحث وجود دارد که او در تولد یک ملت (١٩١۵) (The Birth of a Nation) به جای سیاستهای نژادپرستانه فیلم بر قدرت سفیدهای لیبرال، و به جای گفتمان نژادپرستانه اثر، بر قدرت زیبایی و روایت تأکید کرده است.
#مطالعاتفرهنگی #زیباییشناسی
🔸بوطیقا و زیباییشناسی عاطفه در فرهنگهای دیجیتالی
▫️سخنران: دکتر #عبدالله_کریمزاده
▫️عضو هیئت علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
🔸بوطیقا و زیباییشناسی عاطفه در فرهنگهای دیجیتالی
▫️سخنران: دکتر #عبدالله_کریمزاده
▫️عضو هیئت علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
#ارتباطات
🔸رسانههای جمعی: مقدمه و مکاتب فکری
🔹#مطالعاتفرهنگی در دهه ١٩۶٠
🔻مطالعات فرهنگی #بریتانیا که در سالهای شکلگیری خود بود در دهه بعد، با رهبری #استوارت_هال (هال و همکاران، ١٩٨٠) شروع به تأثیرگذاری بر مطالعات رسانهای کرد (ترنر ١٩٩۶).
ترکیب التقاطی اجزای فکری در مطالعات فرهنگی - از جمله #نئومارکسیسم، #ساختارگرایی، #فمینیسم، #روانکاوی، #نشانهشناسی، و #قومنگاری - نه تنها در رسانهها، بلکه در طیفی از موضوعات مرتبط با فرهنگ و جامعه معاصر هم به کار گرفته شد. به طور خاص، فرهنگعامه موضوع همیشه حاضر تحقیق و بحث بوده است. مطالعاتفرهنگی در میان چیزهای دیگر، تمرکز موضوع فرهنگعامه (در مقابل فرهنگ عالی یا بالا) را از نگرانیهای عمدتاً #زیباییشناسی اولیه به پرسشهایی درباره روابط اجتماعی و قدرت تغییر داد و به این ترتیب؛ ذائقه از نظر اجتماعی در بافت قرار گرفت. همچنین یک بازسازی فرهنگعامه هم به وقوع پیوست که در آن "عامهپسند" به وضوح با فرهنگ بالا مرزبندی کرد و به گونهای تعریف شد که به آن ارتباط سیاسی بدهد (فیسکه، ١٩٨٩). سپس تحقیقات دیگر؛ به روشهایی دست یافتند که نشان میداد رسانهها، با تبلیغات و ارائه تصاویر سبک زندگی، در تاثیر بر فرهنگ مصرفکننده معاصر، به ویژه در سطح جهانی، نقش مرکزی دارند (فیدر استون, ١٩٩۵).
مطالعاتفرهنگی حالا بهخودی خود به عرصهای ناهمگون و چندرشتهای تبدیل شده که در آن جریانهایی مثل #پستمدرنیسم و #پستکلونیالیزم هم مشارکت دارند. امروزه مطالعات رسانهها تنها بخش کوچکی از دغدغههای گستره مطالعاتفرهنگی را تشکیل میدهد. مطالعات فرهنگی را میتوان بخشی از یک "چرخش فرهنگی" بزرگتر در علوم انسانی در دهههای اخیر دانست، اما امروزه اگر چه در مورد هسته و مرزهای مطالعاتفرهنگی اتفاق نظر وجود ندارد ولی به وضوح گرایش فرهنگی بر آن غالب است. در همین حال اگرچه مطالعات فرهنگی گسترش یافته و به یک پدیده دانشگاهی جهانی تبدیل شده و با بسیاری از سنتهای دانشگاهی دیگر در آمیخته اما ویژگی انتقادی سالهای اولیه آن، که در آن موضوعات قدرت اجتماعی و نشانهشناسی موضوعات مهمی بوده، مشهود نمانده است. برای مثال، تأکید بر تعدد تفاسیر از فرهنگ عامه - که در مواقعی با دیدگاههای پست مدرن تقویت میشود - تمایل دارد که استدلالهای مربوط به ایدئولوژی را کمرنگ کند.
▫️#پیتر_دالگرن 📚 دایرهالمعارف بینالمللی علوم اجتماعی و رفتاری (ویرایش دوم)، ٢٠١۵
🔸رسانههای جمعی: مقدمه و مکاتب فکری
🔹#مطالعاتفرهنگی در دهه ١٩۶٠
🔻مطالعات فرهنگی #بریتانیا که در سالهای شکلگیری خود بود در دهه بعد، با رهبری #استوارت_هال (هال و همکاران، ١٩٨٠) شروع به تأثیرگذاری بر مطالعات رسانهای کرد (ترنر ١٩٩۶).
ترکیب التقاطی اجزای فکری در مطالعات فرهنگی - از جمله #نئومارکسیسم، #ساختارگرایی، #فمینیسم، #روانکاوی، #نشانهشناسی، و #قومنگاری - نه تنها در رسانهها، بلکه در طیفی از موضوعات مرتبط با فرهنگ و جامعه معاصر هم به کار گرفته شد. به طور خاص، فرهنگعامه موضوع همیشه حاضر تحقیق و بحث بوده است. مطالعاتفرهنگی در میان چیزهای دیگر، تمرکز موضوع فرهنگعامه (در مقابل فرهنگ عالی یا بالا) را از نگرانیهای عمدتاً #زیباییشناسی اولیه به پرسشهایی درباره روابط اجتماعی و قدرت تغییر داد و به این ترتیب؛ ذائقه از نظر اجتماعی در بافت قرار گرفت. همچنین یک بازسازی فرهنگعامه هم به وقوع پیوست که در آن "عامهپسند" به وضوح با فرهنگ بالا مرزبندی کرد و به گونهای تعریف شد که به آن ارتباط سیاسی بدهد (فیسکه، ١٩٨٩). سپس تحقیقات دیگر؛ به روشهایی دست یافتند که نشان میداد رسانهها، با تبلیغات و ارائه تصاویر سبک زندگی، در تاثیر بر فرهنگ مصرفکننده معاصر، به ویژه در سطح جهانی، نقش مرکزی دارند (فیدر استون, ١٩٩۵).
مطالعاتفرهنگی حالا بهخودی خود به عرصهای ناهمگون و چندرشتهای تبدیل شده که در آن جریانهایی مثل #پستمدرنیسم و #پستکلونیالیزم هم مشارکت دارند. امروزه مطالعات رسانهها تنها بخش کوچکی از دغدغههای گستره مطالعاتفرهنگی را تشکیل میدهد. مطالعات فرهنگی را میتوان بخشی از یک "چرخش فرهنگی" بزرگتر در علوم انسانی در دهههای اخیر دانست، اما امروزه اگر چه در مورد هسته و مرزهای مطالعاتفرهنگی اتفاق نظر وجود ندارد ولی به وضوح گرایش فرهنگی بر آن غالب است. در همین حال اگرچه مطالعات فرهنگی گسترش یافته و به یک پدیده دانشگاهی جهانی تبدیل شده و با بسیاری از سنتهای دانشگاهی دیگر در آمیخته اما ویژگی انتقادی سالهای اولیه آن، که در آن موضوعات قدرت اجتماعی و نشانهشناسی موضوعات مهمی بوده، مشهود نمانده است. برای مثال، تأکید بر تعدد تفاسیر از فرهنگ عامه - که در مواقعی با دیدگاههای پست مدرن تقویت میشود - تمایل دارد که استدلالهای مربوط به ایدئولوژی را کمرنگ کند.
▫️#پیتر_دالگرن 📚 دایرهالمعارف بینالمللی علوم اجتماعی و رفتاری (ویرایش دوم)، ٢٠١۵
#گرافیک #ارتباطات
#دیزاین🔸نظریه دیزاین چیست؟
🔻نگاه دوم:
نظریه دیزاین یک سیستم است که به طراحان گرافیک کمک میکند تا بهتر بفهمند چگونه میتوانند پیامی را از طریق تصاویر به مخاطبان منتقل کنند. این امر شامل شناسایی عناصر گوناگون در یک تصویر و توضیح این نکته است که چرا آنها مهم هستند. شما میتوانید از نظریه دیزاین برای درک اصول #زیباییشناسی که بر برداشتهای بیننده تأثیر میگذارد، استفاده کنید. نظریه دیزاین میتواند به شما در تصمیمگیری هنری کمک کند تا اطمینان حاصل کنید که کار شما پیام مورد نظرتان را به مخاطبان منتقل میکند.
طراحان گرافیک معمولاً از نظریه دیزاین هنگام طراحی تصاویر برای اهداف بازاریابی مانند ایجاد تبلیغات برای یک شرکت یا ایجاد لوگوهای برند استفاده میکنند.
Indeed
#دیزاین🔸نظریه دیزاین چیست؟
🔻نگاه دوم:
نظریه دیزاین یک سیستم است که به طراحان گرافیک کمک میکند تا بهتر بفهمند چگونه میتوانند پیامی را از طریق تصاویر به مخاطبان منتقل کنند. این امر شامل شناسایی عناصر گوناگون در یک تصویر و توضیح این نکته است که چرا آنها مهم هستند. شما میتوانید از نظریه دیزاین برای درک اصول #زیباییشناسی که بر برداشتهای بیننده تأثیر میگذارد، استفاده کنید. نظریه دیزاین میتواند به شما در تصمیمگیری هنری کمک کند تا اطمینان حاصل کنید که کار شما پیام مورد نظرتان را به مخاطبان منتقل میکند.
طراحان گرافیک معمولاً از نظریه دیزاین هنگام طراحی تصاویر برای اهداف بازاریابی مانند ایجاد تبلیغات برای یک شرکت یا ایجاد لوگوهای برند استفاده میکنند.
Indeed