همین دیروز پریروز
یحیی قائدی/۹خرداد۱۴۰۲
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
هیمن هفت هشت قرن پیش مولوی گفته بود و همین دیروز پریروز احمد مسعود کوچک پسر احمد شاه مسعود بزرگ دوباره آن را گفته بود.
و من فکر کردم در هر دهی شاعرانی خفته اند و یا در انتطار خفتن و خیال برم داشت باید در پس و پیش هر دهی تندیس شاعران مرده و زنده را بر افراشت.که برافراشته ماندن نام ایران در طول قرون چقدر مدیون آنان بوده است. و سیف فرغانی که در ازبکستان زاده شده، گفته بود
"گرد سم خران شما نیز بگذرد"
و شاعری(گاهی منسوب به فردوسی) گفته بود :به یزدان که گر ما خرد داشتیم/کجا این سرانجام بد داشتیم.
و به دوستم اسفندیارتیموری که هر از گاهی غزل می سراید همین دیشب گفته بودم بیاییم برای خودمان تا زندهایم مجلس ختم بگیریم و من بر سر مزارت قصه مان را خواهم گفت و تندیست را در آغاز پردنجان برپا خواهم کرد.پیشتر گفته بودم نام دیوان شعرت را بگذار دیوان اسفند.
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
فرهنگ و تربیت از آدم چه میسازد وقتی آدم به این پدر و پسر نگاه میکند .درک می کند، میفهمد که ادب و تربیت بود که از آنها آدمهای متفاوت ساخته و شعر مولوی و حافظ و سعدی آدم را تربیت می کند. هر دو قربانی. هر دو قربانی کتاب نخواندههای ظاهر گرا شدند یکی که شیر دره پنچشیر بود چون پدر اکنون در خاک خفته و دیگری در انتظار در خاک خفته شدن.
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
بهعاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقشجهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان بهسوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
و همین امروز صبح چنان بی تاب بودم که این را بنویسم. یک غزل حتا یک پاره کوچک آن کجاها که آدم را نمی برد چه ها که با آدم نمیکند جاهایی که نمی توان گفت ، چیز هایی که نمی توان نوشت.چون طالبان بر پیش و پس در استادهاند؛ طالبانی در بیرون مرز و طالبانی در درون.
#احمد_مسعود
#احمد_شاه_مسعود
#افغانستان
#تاجیکستان
#ایران
#یحیی_قائدی
#نگفتمت_مرو_آنجا_که_آشنات_منم
#مولوی
یحیی قائدی/۹خرداد۱۴۰۲
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
هیمن هفت هشت قرن پیش مولوی گفته بود و همین دیروز پریروز احمد مسعود کوچک پسر احمد شاه مسعود بزرگ دوباره آن را گفته بود.
و من فکر کردم در هر دهی شاعرانی خفته اند و یا در انتطار خفتن و خیال برم داشت باید در پس و پیش هر دهی تندیس شاعران مرده و زنده را بر افراشت.که برافراشته ماندن نام ایران در طول قرون چقدر مدیون آنان بوده است. و سیف فرغانی که در ازبکستان زاده شده، گفته بود
"گرد سم خران شما نیز بگذرد"
و شاعری(گاهی منسوب به فردوسی) گفته بود :به یزدان که گر ما خرد داشتیم/کجا این سرانجام بد داشتیم.
و به دوستم اسفندیارتیموری که هر از گاهی غزل می سراید همین دیشب گفته بودم بیاییم برای خودمان تا زندهایم مجلس ختم بگیریم و من بر سر مزارت قصه مان را خواهم گفت و تندیست را در آغاز پردنجان برپا خواهم کرد.پیشتر گفته بودم نام دیوان شعرت را بگذار دیوان اسفند.
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
فرهنگ و تربیت از آدم چه میسازد وقتی آدم به این پدر و پسر نگاه میکند .درک می کند، میفهمد که ادب و تربیت بود که از آنها آدمهای متفاوت ساخته و شعر مولوی و حافظ و سعدی آدم را تربیت می کند. هر دو قربانی. هر دو قربانی کتاب نخواندههای ظاهر گرا شدند یکی که شیر دره پنچشیر بود چون پدر اکنون در خاک خفته و دیگری در انتظار در خاک خفته شدن.
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
بهعاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقشجهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان بهسوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
و همین امروز صبح چنان بی تاب بودم که این را بنویسم. یک غزل حتا یک پاره کوچک آن کجاها که آدم را نمی برد چه ها که با آدم نمیکند جاهایی که نمی توان گفت ، چیز هایی که نمی توان نوشت.چون طالبان بر پیش و پس در استادهاند؛ طالبانی در بیرون مرز و طالبانی در درون.
#احمد_مسعود
#احمد_شاه_مسعود
#افغانستان
#تاجیکستان
#ایران
#یحیی_قائدی
#نگفتمت_مرو_آنجا_که_آشنات_منم
#مولوی