کارگاه داستان نویسی خلاق
مبتدی و پیشرفته، با رویکرد کهن الگوهای یونگ.
در این کارگاه جدا از آموزش سبکهای نویسندگی و آشنایی با داستانهای برتر هرسبک، با رویکرد روانشناختی روی نوشتن تمرکز خواهیم داشت و با کمک از کهن الگوها شخصیتهای داستان را شکل میدهیم.
آدرس: خیابان مقدس اردبیلی، جنب پالادیوم، بین خیابان الف و پسیان، ساختمان ۱۰۰ طبقه ۴ واحد ۴۰۳
جهت هماهنگی و ثبتنام با شماره: 02122562000 تماس حاصل فرمایید.
#کلاس_داستان_نویسی
#کهن_الگوها
#یونگ
#ادبیات_فاخر
#امیر_بهاج
@dariaclinic.psy
@amirbahhaj
مبتدی و پیشرفته، با رویکرد کهن الگوهای یونگ.
در این کارگاه جدا از آموزش سبکهای نویسندگی و آشنایی با داستانهای برتر هرسبک، با رویکرد روانشناختی روی نوشتن تمرکز خواهیم داشت و با کمک از کهن الگوها شخصیتهای داستان را شکل میدهیم.
آدرس: خیابان مقدس اردبیلی، جنب پالادیوم، بین خیابان الف و پسیان، ساختمان ۱۰۰ طبقه ۴ واحد ۴۰۳
جهت هماهنگی و ثبتنام با شماره: 02122562000 تماس حاصل فرمایید.
#کلاس_داستان_نویسی
#کهن_الگوها
#یونگ
#ادبیات_فاخر
#امیر_بهاج
@dariaclinic.psy
@amirbahhaj
یاد گیسوی سیاهت بر شبم رنگی داد.
بوی دامان تو و باد و این دل من،
چشم من بارید بر این شبِ سرد.
در شبِ خفتۀ خاموش و تبدارِ تنم،
شمع یادت شبِ یلدای مرا روشن کرد.
#امیر_بهاج از کتاب #کوچههای_بی_چکاوک
#یلدا
#شعر_فاخر
#شب_چله
@amirbahhaj
بوی دامان تو و باد و این دل من،
چشم من بارید بر این شبِ سرد.
در شبِ خفتۀ خاموش و تبدارِ تنم،
شمع یادت شبِ یلدای مرا روشن کرد.
#امیر_بهاج از کتاب #کوچههای_بی_چکاوک
#یلدا
#شعر_فاخر
#شب_چله
@amirbahhaj
گلهاي پیرهنم، روی آستينم دارن زرد ميشن، چندتا گلبرگ هم روی گلهاي سینهام پژمردن و ريختن. تو كه بايد بدوني، باغبون كه نباشه گلها از دوري ميميرن.
#امیر_بهاج از #کتاب #ای_آرزوی_آرزو
#داستان
@amirbahhaj
#امیر_بهاج از #کتاب #ای_آرزوی_آرزو
#داستان
@amirbahhaj
باد، ضجههای مادران آرد به گوش
و رود، خون بیگناهان بر دوش تشريح میکند.
خواب وجدان و خواب چشمانِ غرقهبهخون،
اين چه خوابيیست كه گويی
هيچ صبحی،
صبح بيداری نيست؟
#امیر_بهاج
از کتاب #کوچههای_بی_چکاوک
@toriya77
و رود، خون بیگناهان بر دوش تشريح میکند.
خواب وجدان و خواب چشمانِ غرقهبهخون،
اين چه خوابيیست كه گويی
هيچ صبحی،
صبح بيداری نيست؟
#امیر_بهاج
از کتاب #کوچههای_بی_چکاوک
@toriya77
آفتاب،
نفس ببریده، خسته، باز میتابد.
بیرحم، میکشاند خویش بر این سینه دشت،
از بر آن ابر سیه،
تنها خاطرۀ گرم قلب تنهایم،
فرومیشویدش آن سستبنیاد، آن مست.
اشک از دست فراق
بر پای آن سرو بلند،
میفشاند این برف.
آفتاب،
از من مگیرش بیامان،
آن رد پای رفتهاش بر روی برف.
#امیر_بهاج از کتاب#کوچههای_بی_چکاوک
#شعر_فاخر
#شعر_نو
@amirbahhaj
@toriya77
نفس ببریده، خسته، باز میتابد.
بیرحم، میکشاند خویش بر این سینه دشت،
از بر آن ابر سیه،
تنها خاطرۀ گرم قلب تنهایم،
فرومیشویدش آن سستبنیاد، آن مست.
اشک از دست فراق
بر پای آن سرو بلند،
میفشاند این برف.
آفتاب،
از من مگیرش بیامان،
آن رد پای رفتهاش بر روی برف.
#امیر_بهاج از کتاب#کوچههای_بی_چکاوک
#شعر_فاخر
#شعر_نو
@amirbahhaj
@toriya77
چکاوک من
آوازی بخوان،
هر نوایی که در دل داری،
نغمه ای کوچک حتی،
نغمه ای از یادهایی دور،
نه فقط آواز آزادی
که از بغضش گلویت به خون نشسته
برای دلی بخوان
که به یادی در سکوتی خفته است.
تو نخوانی و دلی نتپد
آزادی به چکارمان آید.
#امیر_بهاج
@toriya77
آوازی بخوان،
هر نوایی که در دل داری،
نغمه ای کوچک حتی،
نغمه ای از یادهایی دور،
نه فقط آواز آزادی
که از بغضش گلویت به خون نشسته
برای دلی بخوان
که به یادی در سکوتی خفته است.
تو نخوانی و دلی نتپد
آزادی به چکارمان آید.
#امیر_بهاج
@toriya77
بنفشهها كه شكفتند به ناز باد بهار،
تازهتازه نشتاند،
برِ باغچهها، ميانِ گلدانها.
ارغوان و سوسن و سنبل
به دست كودكانهي رؤیا،
برفتند كوچه به كوچه به ایوانها.
بهار من اما،
هنوز نگذشته بر پنجرهام،
به طاقچهام نروييده هنوز غنچهاي بر دلِ گلدانم.
طاقچهی غمزدهام از پس پنجرهام
خيره، برگذراست.
آخر، با آمدنت
بنفشه میشکفد از پس هر قدمت.
از نفست، درگذر از برِ پنجرهام
روي طاقچه،
پس شيشهي ترکخورده زغم،
بهار خواهد شد.
#امیر_بهاج از کتاب #پاییزهای_بی_تو
#بهار_آزادی
تازهتازه نشتاند،
برِ باغچهها، ميانِ گلدانها.
ارغوان و سوسن و سنبل
به دست كودكانهي رؤیا،
برفتند كوچه به كوچه به ایوانها.
بهار من اما،
هنوز نگذشته بر پنجرهام،
به طاقچهام نروييده هنوز غنچهاي بر دلِ گلدانم.
طاقچهی غمزدهام از پس پنجرهام
خيره، برگذراست.
آخر، با آمدنت
بنفشه میشکفد از پس هر قدمت.
از نفست، درگذر از برِ پنجرهام
روي طاقچه،
پس شيشهي ترکخورده زغم،
بهار خواهد شد.
#امیر_بهاج از کتاب #پاییزهای_بی_تو
#بهار_آزادی
چمدانت پر بود
دلم تا همیشه خالی
آفتاب غم غروب رفتنت را تاب نیاورد
ناگاه،
تا ابد شب شد.
#امیر_بهاج از کتاب #پاییزهای_بی_تو
#تالاب_لاهیجان
@toriya77
دلم تا همیشه خالی
آفتاب غم غروب رفتنت را تاب نیاورد
ناگاه،
تا ابد شب شد.
#امیر_بهاج از کتاب #پاییزهای_بی_تو
#تالاب_لاهیجان
@toriya77
باز، سویی، گوشهای، جایی شاید،
دست بر زلف کشیدی انگار،
بوی زلفت را باد، آورد و برفت.
این بادِ مجنونِ سبکبال، فسون کرد دلم.
نفسم مانده به آهی، به پاییزِ غمت،
رفت از دست دلم،
رفت از دست دلم.
در بر اندوهِ طوفانی یادت در باد،
دل من گمشده است.
#امیر_بهاج از کتاب #کوچههاب_بی_چکاوک
@toriya77
دست بر زلف کشیدی انگار،
بوی زلفت را باد، آورد و برفت.
این بادِ مجنونِ سبکبال، فسون کرد دلم.
نفسم مانده به آهی، به پاییزِ غمت،
رفت از دست دلم،
رفت از دست دلم.
در بر اندوهِ طوفانی یادت در باد،
دل من گمشده است.
#امیر_بهاج از کتاب #کوچههاب_بی_چکاوک
@toriya77
لحظههای بی تو
هر دم در جانودلم فرومینشینند بیتاب
قلب من، پس هرلحظهای، با هر تپشی،
میشمارد این بند بندِ زمان را که بیرمق،
بی تو، میگذرد.
در هر تپشی، ذکر نامت با هر نفسی بر جان من است.
تو که یادت همه در جانودل و دیده و روحم جاریست،
آرام در دلوجانم تا همیشه تو بمان.
روی لالاییِ رامِ دلم، آرام، تنها تو بخواب.
میهراسم تنها،
خوابِ خوش ناز ترا،
تپش لحظههای تمنای این دل من
پریشان بکند.
#امیر_بهاج از کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر #شعر_نو
@toriya77
هر دم در جانودلم فرومینشینند بیتاب
قلب من، پس هرلحظهای، با هر تپشی،
میشمارد این بند بندِ زمان را که بیرمق،
بی تو، میگذرد.
در هر تپشی، ذکر نامت با هر نفسی بر جان من است.
تو که یادت همه در جانودل و دیده و روحم جاریست،
آرام در دلوجانم تا همیشه تو بمان.
روی لالاییِ رامِ دلم، آرام، تنها تو بخواب.
میهراسم تنها،
خوابِ خوش ناز ترا،
تپش لحظههای تمنای این دل من
پریشان بکند.
#امیر_بهاج از کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر #شعر_نو
@toriya77
اقاقیاها را کنار شمعدانیها گذاشتهام.
گوشه دیگر اما
قابها، آینهها
روبهرویشان کتابخانهام را شمع روشنی میبخشد.
پردهها را رنگبهرنگ میآويزم پُر چین.
فرش با طرح تُرنج.
میز با شمعدانهایش پُر از شمع.
اما
آن گوشه،
روی آن صندلی تنها،
جای خالیات،
هنوز
از همهجا این خانه
زیباتر است.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر
#شعر_نو
@@toriya77
گوشه دیگر اما
قابها، آینهها
روبهرویشان کتابخانهام را شمع روشنی میبخشد.
پردهها را رنگبهرنگ میآويزم پُر چین.
فرش با طرح تُرنج.
میز با شمعدانهایش پُر از شمع.
اما
آن گوشه،
روی آن صندلی تنها،
جای خالیات،
هنوز
از همهجا این خانه
زیباتر است.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر
#شعر_نو
@@toriya77
تارها در تار و پیچوتابی، به رنگ کهربایی
طرهات را باد مینوازد آشکار
آه از دستان فروهشته لرزان تمنای دلم،
وای از این باد لولی وش مست.
رشک بر باد برد،
دست فروهشته لرزان تمنای دلم.
#امیر_بهاج از #کتاب #کوچههای_بی_چکاوک
#شعر_فاخر
@toriya77
طرهات را باد مینوازد آشکار
آه از دستان فروهشته لرزان تمنای دلم،
وای از این باد لولی وش مست.
رشک بر باد برد،
دست فروهشته لرزان تمنای دلم.
#امیر_بهاج از #کتاب #کوچههای_بی_چکاوک
#شعر_فاخر
@toriya77
حادثه در قاب پنجره بود
در گوشهکنار شیشه و شمعدانی
غبار شیشه میان گیسویی رنگباخته بود
و آنگاهکه حادثه بیخبر
انگار به جان نشست
در قاب پنجره
او در دشت تا هميشه گم شد
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر #شعر_نو
@toriya77
در گوشهکنار شیشه و شمعدانی
غبار شیشه میان گیسویی رنگباخته بود
و آنگاهکه حادثه بیخبر
انگار به جان نشست
در قاب پنجره
او در دشت تا هميشه گم شد
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر #شعر_نو
@toriya77
مزد ندادند.
قالیها نیمه، از دار بی افتاد.
آخر سفرهای هم نبود که بر قالی نشیند.
زنان قریه
اینک طناب میبافند
برای چوبهی دارها
تا مزد بستانند.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر
@toriya77
قالیها نیمه، از دار بی افتاد.
آخر سفرهای هم نبود که بر قالی نشیند.
زنان قریه
اینک طناب میبافند
برای چوبهی دارها
تا مزد بستانند.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر
@toriya77
عشق بر روي دوش غروب تشريح میشد.
شب رفت،
حاج و واجِ آنهمه خاطره تا صبح،
من، در گرگومیش باوري مبهوت،
با ابرها گريستم.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر #شعر_نو
@toriya77
شب رفت،
حاج و واجِ آنهمه خاطره تا صبح،
من، در گرگومیش باوري مبهوت،
با ابرها گريستم.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر #شعر_نو
@toriya77
چشم زمان به خون نشست و تو،
سینهات زخمي داغیست
كه فرونمینشیند آتشش.
اي عندليب خستهي آواز،
بي آوازهاي زلال سينهات،
زين پس،
كلاغها با طوفان، تحرير ميخوانند،
در شبهایی سیاهتر از بالهای خويش.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#استاد_شجریان #یکم_مهر
#تولد_استاد_شجریان
@toriya77
سینهات زخمي داغیست
كه فرونمینشیند آتشش.
اي عندليب خستهي آواز،
بي آوازهاي زلال سينهات،
زين پس،
كلاغها با طوفان، تحرير ميخوانند،
در شبهایی سیاهتر از بالهای خويش.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#استاد_شجریان #یکم_مهر
#تولد_استاد_شجریان
@toriya77
نه، این پاییز هم كه آمد
مِهری نداشت
از آن مهر كه بیمهر برفتی
هيچ پاييزي ديگر
باران مهرش نباريد
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر
#شعر_پاییزی
@toriya77
مِهری نداشت
از آن مهر كه بیمهر برفتی
هيچ پاييزي ديگر
باران مهرش نباريد
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
#شعر_فاخر
#شعر_پاییزی
@toriya77
پاییز بود انگار،
که دستانم رها شد از دستانت.
به بهاران امروزت قسم،
هنوز در پاییزهای بی تو پرسه میزنم.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
@toriya77
که دستانم رها شد از دستانت.
به بهاران امروزت قسم،
هنوز در پاییزهای بی تو پرسه میزنم.
#امیر_بهاج از #کتاب #پاییزهای_بی_تو
@toriya77
مثل بچگیهامون كه فریاد میزدیم زووو.... نفسمون میگرفت و به هیچکس نمیرسیدم و اگر هم میرسیدیم میگرفتنمون و تا نفسمون از گفتن زوووو بگیره. الآن که روزهای بچگی رفته، شده آرزووووو... الآن آرزوم اینه که... چه فرقی میکنه. نفسی نمونده برای گفتن زوووو یا آرزووو. می ری که بگی، داد بزنی و فریاد بزنی. توي بازي میگیرنت تا نفسی نمونه برات که بگی آرزووو...
#امیر_بهاج از #کتاب #ای_آرزوی_آرزو
@toriya77
#امیر_بهاج از #کتاب #ای_آرزوی_آرزو
@toriya77