طُرّه ی جان
789 subscribers
148 photos
114 videos
36 files
754 links
■فلسفه،ادبیات،هنر■
[ رها قندی ◇وکیل دادگستری ،نویسنده،پژوهشگر فلسفه◇]
Download Telegram
«آیا باید خودم را بکُشم؟ یا یک فنجان قهوه بنوشم؟» (آلبر کامو)
.
.
.
آلبر کامو با شناختِ این‌که چگونه برخی انواعِ تجربه می‌توانند احساسِ پوچی را در آگاهیِ انسان پدید آورند و با نفیِ خودکشی یا گریز به گرامی‌داشتِ نوستالژیکِ این تجربه‌ی ناراحت‌کننده و بیگانه‌کننده، گزینه‌ی «عصیان» را به عنوانِ راهِ حلی اصیل برایِ مسئله‌ی زیستن در جهانی غیرعقلانی ارائه می‌دهد. عصیان به معنایِ برخورداری از نگرشی مبارزه‌جویانه و رویارویی‌طلبانه به پوچیِ جهان است؛ این به معنایِ اتخاذِ نگرشی جنگجویانه است که از طریقِ آن فرد با تمامِ قدرت خود با غیرِ قابلِ فهم بودنِ امور که امری دردناک است، از درِ ستیز در می‌آید. او می‌گوید، عصیان «تنها دیدگاهِ فلسفیِ منسجم» است و متضمنِ شناختِ دائمیِ احساسِ پوچی و رویاروییِ دائمی با حذفِ نهاییِ آگاهیِ فرد از عرصه‌ی وجود است.

انسانِ عادی پیش از برخورد با پوچی، با اهداف خود و به عبارتی با دغدغه‌ داشتن برای "آینده" و برایِ توجیه زندگی می‌کند (اینکه توجیهِ چه کسی یا چه چیزی باشد، برایش مهم نیست). او شانسِ خود را می‌آزماید، بر "آینده"، بازنشستگیِ خود، یا کارِ پسرانش حساب باز می‌کند. هنوز فکر می‌کند می‌تواند به برخی امورِ زندگی‌اش سروسامان دهد. در حقیقت، او به گونه‌ای عمل می‌کند که گویی آزاد است، حتی اگر کلیه‌ی واقعیات در تضاد با این آزادی باشند.

مشخصه‌ی انسانِ عادی برخورداری از نگرشی معمولی، عقلانی و سالم به زندگی است: در زندگیِ انسانِ عادی، امید و نگرانی وجود دارد و این امیدها مشخص‌کننده‌ی برنامه‌هایِ شخصی‌اند و بخشِ مهمی از توجهِ فرد را بر روزهایِ آتی معطوف می‌کنند که در آن‌ها امیدها به وقوع پیوسته و سعادت به شکلِ کامل‌تری تحقق یافته است. با وجودِ این، برایِ کسی که پوچیِ زندگی را درک کرده است، این شیوه‌ی عادیِ زندگی، دور از واقعیت به نظر می‌رسد زیرا فردِ پوچ‌گرا تصور می‌کند امیدی که راهنمایِ انسانِ عادی است عمدتاً توهّم‌انگیز است، به این دلیل که مرگ هر زمان ممکن است اتفاق بیافتد. کامو معتقد است هنگامی که انسان پوچیِ زندگی را جدّی بگیرد، پایه‌هایِ شیوه‌ی عادیِ زندگی، سست و غیرِ امن می‌گردد، زیرا امیدهایی که برنامه‌هایِ زندگیِ انسانِ عادی را مشخص می‌کنند او را به تلاش در جهتِ "پایداری" وا می‌دارند، چیزی که در واقع وجود ندارد.
.
.
.
(رابرت ویکس؛ فلسفه‌ی مدرنِ فرانسه؛ بخشِ «آلبر کامو: رمان‌نویسِ پوچ‌گرا»، )


https://t.me/toreyejan
«دختر به‌دنیا آوردن بدبختی بزرگی است.»

شاید وقتی سخت افسرده می‌شود می‌گوید، آه! کاش مرد به‌دنیا آمده بودم، البته من حرف‌هایش را قبول ندارم. دنیای ما به‌دست مردها و برای خود مردها ساخته شده است و زورگویی و استبداد مطلق، در کردار و نهادشان ریشه‌ای عمیق و کهن دارد.

این را در اسطوره خلقت نیز می‌بینی. افسانه‌هائی که مردها برای توجیه زندگی، از خود ساخته‌اند. اولین موجود انسانی، آقایی است به‌نام «آدم»، موجود دوم «حوا» است که برای این‌که آدم را از تنهایی به‌در آورده و برایش گرفتاری و ناراحتی درست کند، می‌باشد. در تصویرهایی که بر در و دیوار کلیساها آویزان است، خدا نیز، به‌صورت پیرمردی است که ریش و پشم دارد نه پیرزن. قهرمان‌ها نیز همه مرد هستند. حضرت مسیح هم که پسر خداست و تکلیفش معلوم. و گویا که مادرش یک روح مقدس و پاک است. با این همه زن بودن زیبا و لطیف است. ماجرائی است که، شجاعتی بی‌پایان و استقامتی فناناپذیر دارد. اگر دختر متولد شدی، خیلی چیزها باید به تو یاد بدهم.

اول اینکه؛

اگر خدایی وجود داشته باشد، این خدا می‌تواند، پیرزن سفیدمویی، نیز باشد. یا دختری متین و طناز...



📖 #نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
✍🏻 #اوریانا_فالاچی


https://t.me/toreyejan
#کارل_گوستاو_یونگ گفت:
«ترجیح می‌دهم از تمامیت برخوردار باشم تا این‌که صرفا خوب باشم!»
برای این‌که انسان کاملی باشیم باید تمام جنبه‌های وجودمان، خواه خوب یا بد را در بر بگیریم.
برای آن‌که یک‌پارچه باشیم باید خوشحال و شاد و راضی و همچنین خودخواه و خشمگین و غمگین باشیم.
اگر خود را فقط مالک نیمی از وجودمان یعنی آن نیمه‌ی خوب بدانیم و نیمه‌ی دیگر را انکار کنیم، تمامیت را به احساس نخواهیم کرد.
آن‌گاه یک نوع احساس آزاردهنده را تجربه می‌کنیم که گویی همیشه خطایی در ما وجود دارد!


#جدایی_معنوی
#دبی_فورد

https://t.me/toreyejan
‍ ‍ 🔸رنج ما را دو تکه می کند. وقتی کسی که رنج می کشد، می گوید: «خوبم. خوبم...» به این دلیل نیست که حالش خوب است. برای این است که خودِ درونش به خودِ بیرونش فرمان داده که واژه ی «خوبم» را به زبان بیاورد. او حتا گاهی اوقات اشتباهی می گوید: «خوبیم.» دیگران فکر می کنند که خودش و اطرافیانش را می گوید، ولی این طور نیست. او دو تکه ی خودش را می گوید: خود آسیب دیده و خود نماینده اش. نماینده ای که برای مصرف عمومی مناسب است!
رنج، یک زن را دو تکه می کند تا کسی را داشته باشد که برایش دردودل کند، کسی که در دل تاریکی کنار او بنشیند، حتا وقتی دیگران - همگی- به تنهایش بگذارند. من تنها نیستم. من به خودم آسیب رسانده ام، اما از طرفی هنوز نماینده ام را دارم. او ادامه خواهد داد. شاید بتوانم برای همیشه خود آسیب دیده ی درونم را پنهان کنم و نماینده ام را به دنیای بیرون بفرستم. او می تواند لبخند بزند، دست تکان دهد، و کم نیاورد؛ طوری که انگار هیچ اتفاق بدی نیفتاده. ما وقتی به خانه برسیم، می توانیم نفس بکشیم. ما در میان جمع، برای همیشه به وانمود کردن ادامه خواهیم داد...


#گلنن_دویل_ملتن
#جنگجوی_عشق

https://t.me/toreyejan
افراد، معیار یا انتظاری درونی را در خودشان می‌پرورانند و براساس آن روابطشان را با دیگران می‌سنجند.
اگر روابطشان با دیگران با این معیار بخواند از این روابط احساس رضایت می‌کنند و حس تنهایی به آنها دست نمی‌دهد. بالعکس، هروقت روابطشان با دیگران با این معیار نخواند حس تنهایی به آنها دست می‌دهد.

#فلسفه_تنهایی
#لارس_اسونسن




https://t.me/toreyejan
Forwarded from طُرّه ی جان

آدم‌ها برای زیستن معنادار نیازمند پاسخ، یعنی درک خاصی از مسائل وجودی اساسی، هستند.

لزومی ندارد که این "پاسخ‌ها" کاملاً آشکار باشند؛ چون فقدان واژه‌ها الزاماً به ‌معنای فقدان درک نیست، ولی فرد باید بتواند جایگاه خود در دنیا را بیابد و هویت نسبتاً ثابتی را برای خود بسازد.

ایجاد چنین هویتی تنها درصورتی ممکن است که فرد بتواند داستان نسبتاً منسجمی را دربارۀ اینکه چه کسی بوده و چه کسی می‌خواهد باشد، بیان کند...!

#فسفه_ملال
#لارس_اسنوسن


https://t.me/toreyejan
▪️من تفکری را دوست دارم که در آن اثری از گوشت و خون حفظ شده باشد و ایده‌ی ناشی از تنشِ جنسی یا افسردگیِ عصبی را هزار بار به انتزاعاتی توخالی ترجیح می‌دهم. آیا مردم هنوز متوجه نشده‌اند که زمانِ بازی‌هایِ فکری [انتزاعی] به سر رسیده است؟ رنج و عذاب بسیار مهم‌تر از قیاسِ منطقی است، فریادِ نومیدی از ظریف‌ترین اندیشه‌ها افشاگرانه‌تر است و اشک‌ها همواره ریشه‌ی عمیق‌تری از لبخند‌ها دارند...

▪️آیا معیاری عینی برای رنج وجود دارد؟ چه کسی می‌تواند با دقت بگوید همسایه‌ام بیشتر از من رنج می‌کشد یا مسیح بیش از همه‌ی ما رنج کشیده است؟ هیچ معیارِ عینی‌ای وجود ندارد، زیرا رنج را نمی‌توان بر تحریکاتِ بیرونی یا آزردگیِ موضعیِ ارگانیسم اندازه گرفت... آدمیان همگی با رنجِ خود که از نظرشان مطلق و نامحدود است سر می‌کنند. اگر رنجِ خود را با همه‌ی رنج‌هایِ جهان، هولناک‌ترین عذاب‌ها و پیچیده‌ترین شکنجه‌ها، ظالمانه‌ترین مرگ‌ها و دردناک‌ترین خیانت‌ها، رنج‌هایِ رانده‌شدگان و همه‌ی کسانی که زنده سوزانده‌ شده‌اند یا از گرسنگی مرده‌اند، مقایسه کنیم، آیا از رنج‌هایِ شخصیِ ما کاسته خواهد شد؟... هر وجودِ ذهنی‌ای برایِ خود مطلق است. به این دلیل هر انسانی بدان‌گونه زندگی می‌کند که گویی در مرکزِ عالم یا در مرکزِ تاریخ قرار دارد. آن‌گاه، رنجش چگونه نمی‌تواند مطلق باشد؟ من نمی‌توانم رنجِ دیگری را درک کنم تا از رنجِ خود بکاهم. مقایسه در این‌گونه موارد بی‌ربط است، زیرا رنج حالتی درونی است که امورِ بیرونی نمی‌توانند به آن کمکی بکنند...

▪️هرچند احساس می‌کنم تراژدیِ من در تاریخ از همه بزرگ‌تر است ـ بزرگتر از سقوطِ امپراتوری‌ها ـ با وجودِ این، می‌دانم کاملاً ناچیز و بی‌اهمیت‌ام. یقیناً باور دارم که در این عالم هیچ چیز نیستم؛ با این حال احساس می‌کنم وجودِ من تنها وجودِ واقعی است. اگر قرار بود بینِ جهان و خودم دست به انتخاب بزنم، جهان را با همه‌ی پرتوها و قوانینش کنار می‌گذاشتم و ترسی از این نداشتم که در نیستیِ مطلق بغلتم. گرچه زندگی برایِ من شکنجه است، نمی‌توانم از آن دست بکشم زیرا به ارزش‌های مطلقی معتقد نیستم که باید به نامِ آن ها خود را قربانی کنم. اگر کاملاً صادق بودم، می‌گفتم نمی‌دانم چرا زندگی می‌کنم و چرا زیستنِ خود را متوقف نمی‌کنم. پاسخ احتمالاً در ویژگیِ غیرِ عقلانیِ زندگی قرار دارد که بدونِ دلیل پابرجا می‌ماند.

( #امیل_سیوران ؛ در بابِ بلندی‌هایِ یأس؛ نقل از #رابرت_ویکس در #فلسفه‌_مدرن_فرانسه ؛ ترجمه‌ی پیروز ایزدی؛ نشر ثالث)



https://t.me/toreyejan
غمِ زمانه
به پایان نمی‌رسد
برخیـــــز
به شوقِ
یک نفسِ تازه
در هـــــوای بهـــــار...



#فریدون_مشیری


https://t.me/toreyejan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ‍ #بر_شما_باد_دولت_عشق

ای .. "عشق"
ای رازِ جاودانگی!

آوازت
میشکند
سکوتِ شبهایِ سردم را

میشکُفد
شکوفه های امید
بر شاخسارِ زندگی

ساعاتی سعد
رقم میخورد اقبالم را.. بیا که
عود ... دود خواهم کرد
به ساعتِ شمس
این شوقِ لطیف را...
.
.
.
سالی پر از عشق را برای شما خوبان آرزومندم.

تمامی ِلحظه هایتان پر از حسِ شکُفتن، دلهایتان پر از مهر و صمیمیت باد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#رها_قندی

#من_فراموشای_حضرت_تاکم #رها



https://t.me/toreyejan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتگو با #والتر_آرمسترانگ استاد فلسفه

آیا داشتن تجربه‌ی معنوی و مذهبی و دست دادن حال روحانی به انسان می‌تواند دلیلی بر وجود خدا باشد؟

برگردان : امیرحسین زاهدی


https://t.me/toreyejan
زمانی‌که مسیح به صلیب کشیده شد، از شدت درد فریاد زد : «خدای من.! چرا رهایم کردی». او تصور کرد که پدر آسمانی‌ش او را ترک کرده است. دریافت تمام آن‌چه که موعظه‌ کرده، دروغ باشد. در لحظه‌های پیش از مرگ، مسیح در تردید فرو رفت. بدون‌شک، این سخت‌ترین لحظه‌ی عمرش بوده باشد. سکوت خدا!

#نور_زمستانی
#اينگمار_برگمان



https://t.me/toreyejan
فرانکو: خدا کجا بود وقتی پدرم را بر چوبه مرگ سوزاندند؟و به چه دلیل؟ چه کسی به چنین خدای نامهربانی نیاز دارد؟

بنتو: من معتقدم این مسئله ریشه در خطایی جامع و بنیادی دارد،خطای فرض خداوند به صورت موجودی زنده ، موجودی متفکر ، موجودی شبیه ما،موجودی که مانند ما فکر می کند ، موجودی که درباره ما فکر می کند.

زنوفان: اگر گاوها و شیرها و اسبها دستانی داشتند که می توانستند با آن ها تصویرهایی حکاکی کنند ، ممکن بود خدا را به شکل خود طراحی کنند و به او بدنی شبیه بدن خود بدهند. معتقدم اگر امکان داشت که مثلث ها فکر کنند ، ممکن بود خدایی با ظاهر و ویژگی های مثلث بسازند یا دایره ها ممکن بود ...

#اروین_یالوم
#مسئله_اسپینوزا



https://t.me/toreyejan
طبیعت! طبیعت همهٔ ما را در احاطه و چنبرهٔ خود دارد! و ما ناتوان‌تر از آنیم که از حیطهٔ آن به درآییم، یا که ژرف‌تر در این حیطه فرورَویم. ما را ناخواسته و نامنتظر در چرخهٔ رقص خود در می‌آورَد و با خود می‌بَرد و می‌بَرد، تا به آن روز که سرانجام خسته شویم و از آغوشش فروغلتیم.
او تا به جاویدان موجوداتی نو می‌آفریند. آن چه اینک هست، هیچ گاه نبوده است، و آن چه بوده است، دیگر هرگز باز نمی‌گردد. همه چیز نو است و با این حال پیوسته همان است که بود.
ما در دامان او زندگی می‌کنیم و با این همه با او بیگانه‌ایم، و او بی‌وقفه با ما در گفت‌وشنود است بی‌آنکه هرگز رازش را بر ما فاش کند. ما پیوسته در راه تٲثیر بر آن می‌کوشیم، و با این حال از چیره‌شدن بر کارکردش ناتوانیم.
بنیانِ هر چیزی را آشکارا بر فردیت گذاشته است، و با این همه هیچ بهایی به فرد نمی‌دهد. کارش همه ساختن است و ویران کردنِ دوباره، و کسی را به کارگاه او راهی نیست.



#یوهان_ولفگانگ_فون_گوته
#رنجهای_ورتر_جوان

https://t.me/toreyejan
■ بهترین فرد بشر، در نظریه ی #ارسطو، با قدیس مسیحی تفاوت بسیار دارد. انسان ارسطو باید دارای عزت نفس باشد و محاسن خود را کوچک نشمرد. باید هر کس را در خور نفرت است منفور بدارد. وصف انسان بزرگوار، از لحاظ نشان دادن تفاوت اخلاق پیش از مسیح و اخلاق مسیحی و تعبیری که به استناد آن نیچه مسیحیت را اخلاق بردگی نامیده است، بسیار دلکش است.

#برتراند_راسل
#تاریخ_فلسفه_غرب
فصل بیستم/ اخلاق ارسطو



https://t.me/toreyejan
«ما برایِ خود ناشناخته‌ایم، ما شناسندگان!»
[ #نیچه ؛ #تبارشناسی_اخلاق ]

📚
▪️سنتِ مسیحی-اخلاقی در فلسفه‌ی غرب با برداشتِ سقراط از دستورِ سروشِ معبدِ دلفی، «خودت را بشناس»، و با رأیِ وی مبنی بر اینکه «زندگیِ نیازموده ارزشِ زیستن ندارد» آغاز می‌شود. به زعمِ نیچه، این سنت دارد به این نتیجه‌گیری نزدیک می‌شود که زندگیِ «آزموده» نیز ارزشِ زیستن ندارد! و عن‌قریب به پایانِ راهش می‌رسد. اما نیچه مهیایِ آن نیست که رأیِ سقراط یا نتیجه‌گیریِ سنتِ یادکرده را به سهولت بپذیرد؛ در عوض، زبان به اعتراض می‌گشاد که سنتِ مزبور به جایِ تبعیت از دستورِ سروشِ معبدِ دلفی، آن را نادیده گرفته است.

▪️نیچه، به اصرار، تبارشناسی‌اش را [کتابِ تبارشناسی اخلاق را] که رساله‌ای جدلی است به این صورت آغاز می‌کند: در این بازه‌ی زمانیِ دوهزارساله‌ی پس از سقراط، «ما خود برایِ خود ناشناخته‌ایم، ما شناسندگان»:‌ ما با خود بیگانه یا حتی نا آشناییم. و «ما» که مظهرِ این جهل‌ایم جماعتی نافلسفی یا ضدِّفلسفی نیستیم، در زمره‌ی کسانی هم نیستیم که آزمودن را به کناری نهاده‌اند، بلکه به راستی از تبارِ سقراطیم! ما «شناسندگان»ایم: ما شناسندگان (طبقِ استعاره‌ی نیچه) به مانندِ زنبوران در تکاپوییم و برای جمع‌آوریِ نهان‌ترین پاره‌هایِ دانش در دشت‌هایِ دور سِیر کرده‌ایم و آن‌ها را با دقت در کندوهایمان –در سرهامان، در کتابخانه‌هامان، در سی‌دی‌‌هایمان [یا امروز می‌توان گفت در فلش‌هایمان و در گوشی‌هایمان!] – ذخیره کرده‌ایم، اما در پیِ خود نگشته‌ایم، زیرا "مجال نداشته‌ایم". چه بسا چیزی بدانیم، اما خود را نمی‌شناسیم؛ چه بسا امورِ بیشماری را آزموده باشیم، اما همچنان در زندگیِ ناآزموده‌مان غرق‌ایم. چون «ما خود برایِ خود ناشناخته‌ایم، ما شناسندگان»! به همین دلیل است که نیچه سر در کارِ پژوهشِ تبارشناسیِ اخلاق می‌نهد.

▪️«آدمی تحتِ چه اوضاعی این احکامِ ارزشیِ خیر و شر را صادر کرد؟ و خودِ این ارزش‌ها واجدِ چه ارزشی‌اند؟ آیا تاکنون بهروزیِ آدمی را افزایش داده‌اند یا مانعِ آن شده‌اند؟ آیا این ارزش‌ها علامتی از پریشانی و بی‌نوایی و تباهیِ زندگی‌اند؟ یا، به عکس، مبینِ سرشاری و نیرو و اراده‌ی معطوف به زندگی‌اند و آینده‌ی دلیرانه و مسلمِ زندگی؟» [ #نیچه ، #تبارشناسی_اخلاق ؛ بخش سوم]


📘 ( #آلن_وایت، از کتابِ #در_هزارتوی_نیچه ؛ ترجمه‌ی #مسعود_حسینی ؛ انتشارات ققنوس)




https://t.me/toreyejan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چگونه انسانها را دوست بداریم ؟



https://t.me/toreyejan
اگر نمی‌خواهیم بازیچه‌ی دست هر فرومایه‌ای و مایه‌ی ریشخند هر تُهی مغزی باشیم،
اصل اول این است که محتاط و دست‌نیافتنی باشیم!






#اروین_د_یالوم
#درمان_شوپنهاور


https://t.me/toreyejan