«ما برایِ خود ناشناختهایم، ما شناسندگان!»
[ #نیچه ؛ #تبارشناسی_اخلاق ]
📚
▪️سنتِ مسیحی-اخلاقی در فلسفهی غرب با برداشتِ سقراط از دستورِ سروشِ معبدِ دلفی، «خودت را بشناس»، و با رأیِ وی مبنی بر اینکه «زندگیِ نیازموده ارزشِ زیستن ندارد» آغاز میشود. به زعمِ نیچه، این سنت دارد به این نتیجهگیری نزدیک میشود که زندگیِ «آزموده» نیز ارزشِ زیستن ندارد! و عنقریب به پایانِ راهش میرسد. اما نیچه مهیایِ آن نیست که رأیِ سقراط یا نتیجهگیریِ سنتِ یادکرده را به سهولت بپذیرد؛ در عوض، زبان به اعتراض میگشاد که سنتِ مزبور به جایِ تبعیت از دستورِ سروشِ معبدِ دلفی، آن را نادیده گرفته است.
▪️نیچه، به اصرار، تبارشناسیاش را [کتابِ تبارشناسی اخلاق را] که رسالهای جدلی است به این صورت آغاز میکند: در این بازهی زمانیِ دوهزارسالهی پس از سقراط، «ما خود برایِ خود ناشناختهایم، ما شناسندگان»: ما با خود بیگانه یا حتی نا آشناییم. و «ما» که مظهرِ این جهلایم جماعتی نافلسفی یا ضدِّفلسفی نیستیم، در زمرهی کسانی هم نیستیم که آزمودن را به کناری نهادهاند، بلکه به راستی از تبارِ سقراطیم! ما «شناسندگان»ایم: ما شناسندگان (طبقِ استعارهی نیچه) به مانندِ زنبوران در تکاپوییم و برای جمعآوریِ نهانترین پارههایِ دانش در دشتهایِ دور سِیر کردهایم و آنها را با دقت در کندوهایمان –در سرهامان، در کتابخانههامان، در سیدیهایمان [یا امروز میتوان گفت در فلشهایمان و در گوشیهایمان!] – ذخیره کردهایم، اما در پیِ خود نگشتهایم، زیرا "مجال نداشتهایم". چه بسا چیزی بدانیم، اما خود را نمیشناسیم؛ چه بسا امورِ بیشماری را آزموده باشیم، اما همچنان در زندگیِ ناآزمودهمان غرقایم. چون «ما خود برایِ خود ناشناختهایم، ما شناسندگان»! به همین دلیل است که نیچه سر در کارِ پژوهشِ تبارشناسیِ اخلاق مینهد.
▪️«آدمی تحتِ چه اوضاعی این احکامِ ارزشیِ خیر و شر را صادر کرد؟ و خودِ این ارزشها واجدِ چه ارزشیاند؟ آیا تاکنون بهروزیِ آدمی را افزایش دادهاند یا مانعِ آن شدهاند؟ آیا این ارزشها علامتی از پریشانی و بینوایی و تباهیِ زندگیاند؟ یا، به عکس، مبینِ سرشاری و نیرو و ارادهی معطوف به زندگیاند و آیندهی دلیرانه و مسلمِ زندگی؟» [ #نیچه ، #تبارشناسی_اخلاق ؛ بخش سوم]
📘 ( #آلن_وایت، از کتابِ #در_هزارتوی_نیچه ؛ ترجمهی #مسعود_حسینی ؛ انتشارات ققنوس)
https://t.me/toreyejan
[ #نیچه ؛ #تبارشناسی_اخلاق ]
📚
▪️سنتِ مسیحی-اخلاقی در فلسفهی غرب با برداشتِ سقراط از دستورِ سروشِ معبدِ دلفی، «خودت را بشناس»، و با رأیِ وی مبنی بر اینکه «زندگیِ نیازموده ارزشِ زیستن ندارد» آغاز میشود. به زعمِ نیچه، این سنت دارد به این نتیجهگیری نزدیک میشود که زندگیِ «آزموده» نیز ارزشِ زیستن ندارد! و عنقریب به پایانِ راهش میرسد. اما نیچه مهیایِ آن نیست که رأیِ سقراط یا نتیجهگیریِ سنتِ یادکرده را به سهولت بپذیرد؛ در عوض، زبان به اعتراض میگشاد که سنتِ مزبور به جایِ تبعیت از دستورِ سروشِ معبدِ دلفی، آن را نادیده گرفته است.
▪️نیچه، به اصرار، تبارشناسیاش را [کتابِ تبارشناسی اخلاق را] که رسالهای جدلی است به این صورت آغاز میکند: در این بازهی زمانیِ دوهزارسالهی پس از سقراط، «ما خود برایِ خود ناشناختهایم، ما شناسندگان»: ما با خود بیگانه یا حتی نا آشناییم. و «ما» که مظهرِ این جهلایم جماعتی نافلسفی یا ضدِّفلسفی نیستیم، در زمرهی کسانی هم نیستیم که آزمودن را به کناری نهادهاند، بلکه به راستی از تبارِ سقراطیم! ما «شناسندگان»ایم: ما شناسندگان (طبقِ استعارهی نیچه) به مانندِ زنبوران در تکاپوییم و برای جمعآوریِ نهانترین پارههایِ دانش در دشتهایِ دور سِیر کردهایم و آنها را با دقت در کندوهایمان –در سرهامان، در کتابخانههامان، در سیدیهایمان [یا امروز میتوان گفت در فلشهایمان و در گوشیهایمان!] – ذخیره کردهایم، اما در پیِ خود نگشتهایم، زیرا "مجال نداشتهایم". چه بسا چیزی بدانیم، اما خود را نمیشناسیم؛ چه بسا امورِ بیشماری را آزموده باشیم، اما همچنان در زندگیِ ناآزمودهمان غرقایم. چون «ما خود برایِ خود ناشناختهایم، ما شناسندگان»! به همین دلیل است که نیچه سر در کارِ پژوهشِ تبارشناسیِ اخلاق مینهد.
▪️«آدمی تحتِ چه اوضاعی این احکامِ ارزشیِ خیر و شر را صادر کرد؟ و خودِ این ارزشها واجدِ چه ارزشیاند؟ آیا تاکنون بهروزیِ آدمی را افزایش دادهاند یا مانعِ آن شدهاند؟ آیا این ارزشها علامتی از پریشانی و بینوایی و تباهیِ زندگیاند؟ یا، به عکس، مبینِ سرشاری و نیرو و ارادهی معطوف به زندگیاند و آیندهی دلیرانه و مسلمِ زندگی؟» [ #نیچه ، #تبارشناسی_اخلاق ؛ بخش سوم]
📘 ( #آلن_وایت، از کتابِ #در_هزارتوی_نیچه ؛ ترجمهی #مسعود_حسینی ؛ انتشارات ققنوس)
https://t.me/toreyejan