پروانهی او گر رسدم در طلب جان
چون شمع هماندم به دمی جان بسپارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری
من نقد روان در دمش از دیده شمارم
#غزل۳۲۵❤️
#حافظ
پ.ن: این شعرش کلا آرایههای جالبی داره که تو کامنتاش گفته؛ معنی اصلی و فرعی ایهامهای این دو بیتش رو اوردم اینجا:
پروانه = مجوز، پروانه
"دَم" دوم = لحظه، نفس
قلب = تقلبی، قلب!
روان = جاری، روح
چون شمع هماندم به دمی جان بسپارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری
من نقد روان در دمش از دیده شمارم
#غزل۳۲۵❤️
#حافظ
پ.ن: این شعرش کلا آرایههای جالبی داره که تو کامنتاش گفته؛ معنی اصلی و فرعی ایهامهای این دو بیتش رو اوردم اینجا:
پروانه = مجوز، پروانه
"دَم" دوم = لحظه، نفس
قلب = تقلبی، قلب!
روان = جاری، روح
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشهزار شود تربتم چو درگذرم
بر آستان مرادت گشادهام در چشم
که یک نظر فکنی، خود فکندی از نظرم!
چه شکر گویمت ای خیل غم؟ عفاکالله!
که روز بیکسی آخر نمیروی ز سرم
غلام مردم چشمم، که با سیاهدلی
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
به هر نظر بت ما جلوه میکند، لیکن
کس این کرشمه نبیند که من همینگرم
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم
#غزل۳۳۰❤️
#حافظ
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشهزار شود تربتم چو درگذرم
بر آستان مرادت گشادهام در چشم
که یک نظر فکنی، خود فکندی از نظرم!
چه شکر گویمت ای خیل غم؟ عفاکالله!
که روز بیکسی آخر نمیروی ز سرم
غلام مردم چشمم، که با سیاهدلی
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
به هر نظر بت ما جلوه میکند، لیکن
کس این کرشمه نبیند که من همینگرم
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم
#غزل۳۳۰❤️
#حافظ
بدین بدحالی افکندی مرا ای چشم تر آخر
چه بودی گر رخ نیکوی او هرگز نمیدیدی؟
غزل ۳۸۴
#وحشی_بافقی
پ.ن:
نخست روز که دیدم رخ تو، دل میگفت
اگر رسد خللی، خون من به گردن چشم
#حافظ
چه بودی گر رخ نیکوی او هرگز نمیدیدی؟
غزل ۳۸۴
#وحشی_بافقی
پ.ن:
نخست روز که دیدم رخ تو، دل میگفت
اگر رسد خللی، خون من به گردن چشم
#حافظ