مؤسسه فرهنگیهنری سروش مولانا
✅ دکتر محمود مقدّسی 🔰 مدرس مسئولیت اخلاقی در زندگی روزمره در موسسهی سروش مولانا 🔰 یادداشتهای محمود مقدسی را میتوانید در کانال " تجربۀ بودن" بخوانید: 👉 @theworldasIsee @sorooshemewlana
▪️مرشدِ آشنا
چند روز پیش مهمان جلسهای در بزرگداشت شمس تبریزی بودم. یکی دیگر از مهمانان تفسیری از دیدار مولانا و شمس ارائه کرد که از آن روز ذهنم را درگیر خودش کرده. او قصه این دیدار را در پرتو به فعلیت رسیدن بالقوههای وجودی مولانا و همراهیِ مراقبانه و امنیتآفرین شمس میفهمید. به عقیده او مواجهه با شمس، مولانا را از بخش مغفول ماندهای در درون خودش باخبر کرد که پیشتر جز احساس گنگی از سرگشتگی، هیچ التفاتی به آن نداشت.
مثال او برای فهم مطلب جالب بود. میگفت: یک وقت آدم قوّه بینایی دارد امّا در جایی قرار گرفته که هیچ نوری در آن نیست. در این حالت، او نه فقط چیزی را نمی بیند که حتی نمی داند اصلاً چنین قوّهای هم در وجود او هست. به محض دیدن اوّلین پرتو نور، او به دو چیز پی میبرد. یکی اینکه نوری هست و اشیاء در نور دیده میشوند و دیگر اینکه خود او دارای قوّهای است که از طریق آن، تصاویر و رنگهایی به آگاهی اش راه مییابند. در واقع، وجود این نور، قوّه بینایی مغفول مانده او را به فعلیت میرساند و او را از وجود چنین قابلیتی آگاه میکند. میگفت مواجهه با شمس چنین کاری را برای مولانا کرد. بالقوههایی در درون مولانا بود که خودش از آنها خبر نداشت. او پیشتر چیزهای زیادی را در خودش به فعلیت رسانده بود. برای خودش معرفت و شهرتی داشت. امّا در کنار همه اینها خارخار گنگی را هم در درونش حس میکرد که خبر از خالیِ ناشناختهای در درونش میداد. در اینجاست که مولانا با شمس روبرو میشود و احساس متفاوتی را در درونش مییابد. او لبه و زاویهای را در درون خودش تجربه میکند که پیشتر هیچ تماس و هیچ لمسی، آن را برایش آشکار نکرده بود. آن وقت، حالا او که به واسطه شمس درِ تازهای را در قلمرو وجودش یافته، همه همّش را میگذارد بر گشودن آن و سرک کشیدن به دنیای بزرگ و ناشناخته آن سوی در.
امّا چنین تجربهای مختص مولانا نیست. ما مولانا نیستیم. ما معمولی و کم بنیهایم. امّا آنچه برای مولانا رخ داد، تجربه انسانی مشترکی است که هر انسانی برای رهایی از فروبستگی اش به آن نیاز دارد. ما هم بخشهای زیادی از درونمان مغفول و بلااستفاده مانده است و ما هم نیازمند این دیگری و این مواجهه زندگیبخشیم؛ حال این دیگری هر قدر موافقتر و نزدیکتر و آشناتر باشد، لایههای عمیقتری از درون ما را آفتابی خواهد کرد.
امّا در تجربه مولانا چنان که پیشتر هم گفتم، غیر از این مواجهه و تماس، عنصر دیگری هم هست: همراهی مراقبانه و امنیتآفرین. صرفِ اینکه فرد، بالقوهای را در درون خودش ببیند، باعث فعلیت آن نمی شود. چه بسیار تجربههایی که خارخارش را در درونمان حس میکنیم امّا جسارت نزدیک شدن به آنها را نداریم. انگار به دیگری امن و امنیت بخشی نیاز داریم که به ما بگوید میتوانی و از پسش بر میآیی؛ دیگریِ مراقبی که همراهیمان کند تا به دل آن تجربه بزنیم و از طریق آن، جهانمان را فراختر و عمیقتر کنیم. شمس برای مولانا چنین کسی بود: مواجههای آغازین، خبری از ساحت مغفول مانده مهمی در درون او و سپس همراهی مراقبانهای برای ورود به این ساحت و جستجو در آن. مرشد در تجربه عرفانی چنین چیزی است؛ کسی که حضور و همراهی اش مهمتر از بینش و دانشی است که به ما میدهد.
اغلب ما به نگاه، لمس، حضورِ آشنا و به مرشدی نیاز داریم که به ما امکانِ دیدن خودمان را بدهد و در کشف سرزمینهای تازه یافته درونمان همراهیمان کند. بعضی از ما این بخت را پیدا میکنیم و بسیاری از ما نه. گزاف نیست اگر بگوییم مهمترین جستجوی هر کدام از ما، تلاش برای یافتنِ چنین دیگری آشنایی است.
#سروش_مولانا
#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee
@sorooshemewlana
چند روز پیش مهمان جلسهای در بزرگداشت شمس تبریزی بودم. یکی دیگر از مهمانان تفسیری از دیدار مولانا و شمس ارائه کرد که از آن روز ذهنم را درگیر خودش کرده. او قصه این دیدار را در پرتو به فعلیت رسیدن بالقوههای وجودی مولانا و همراهیِ مراقبانه و امنیتآفرین شمس میفهمید. به عقیده او مواجهه با شمس، مولانا را از بخش مغفول ماندهای در درون خودش باخبر کرد که پیشتر جز احساس گنگی از سرگشتگی، هیچ التفاتی به آن نداشت.
مثال او برای فهم مطلب جالب بود. میگفت: یک وقت آدم قوّه بینایی دارد امّا در جایی قرار گرفته که هیچ نوری در آن نیست. در این حالت، او نه فقط چیزی را نمی بیند که حتی نمی داند اصلاً چنین قوّهای هم در وجود او هست. به محض دیدن اوّلین پرتو نور، او به دو چیز پی میبرد. یکی اینکه نوری هست و اشیاء در نور دیده میشوند و دیگر اینکه خود او دارای قوّهای است که از طریق آن، تصاویر و رنگهایی به آگاهی اش راه مییابند. در واقع، وجود این نور، قوّه بینایی مغفول مانده او را به فعلیت میرساند و او را از وجود چنین قابلیتی آگاه میکند. میگفت مواجهه با شمس چنین کاری را برای مولانا کرد. بالقوههایی در درون مولانا بود که خودش از آنها خبر نداشت. او پیشتر چیزهای زیادی را در خودش به فعلیت رسانده بود. برای خودش معرفت و شهرتی داشت. امّا در کنار همه اینها خارخار گنگی را هم در درونش حس میکرد که خبر از خالیِ ناشناختهای در درونش میداد. در اینجاست که مولانا با شمس روبرو میشود و احساس متفاوتی را در درونش مییابد. او لبه و زاویهای را در درون خودش تجربه میکند که پیشتر هیچ تماس و هیچ لمسی، آن را برایش آشکار نکرده بود. آن وقت، حالا او که به واسطه شمس درِ تازهای را در قلمرو وجودش یافته، همه همّش را میگذارد بر گشودن آن و سرک کشیدن به دنیای بزرگ و ناشناخته آن سوی در.
امّا چنین تجربهای مختص مولانا نیست. ما مولانا نیستیم. ما معمولی و کم بنیهایم. امّا آنچه برای مولانا رخ داد، تجربه انسانی مشترکی است که هر انسانی برای رهایی از فروبستگی اش به آن نیاز دارد. ما هم بخشهای زیادی از درونمان مغفول و بلااستفاده مانده است و ما هم نیازمند این دیگری و این مواجهه زندگیبخشیم؛ حال این دیگری هر قدر موافقتر و نزدیکتر و آشناتر باشد، لایههای عمیقتری از درون ما را آفتابی خواهد کرد.
امّا در تجربه مولانا چنان که پیشتر هم گفتم، غیر از این مواجهه و تماس، عنصر دیگری هم هست: همراهی مراقبانه و امنیتآفرین. صرفِ اینکه فرد، بالقوهای را در درون خودش ببیند، باعث فعلیت آن نمی شود. چه بسیار تجربههایی که خارخارش را در درونمان حس میکنیم امّا جسارت نزدیک شدن به آنها را نداریم. انگار به دیگری امن و امنیت بخشی نیاز داریم که به ما بگوید میتوانی و از پسش بر میآیی؛ دیگریِ مراقبی که همراهیمان کند تا به دل آن تجربه بزنیم و از طریق آن، جهانمان را فراختر و عمیقتر کنیم. شمس برای مولانا چنین کسی بود: مواجههای آغازین، خبری از ساحت مغفول مانده مهمی در درون او و سپس همراهی مراقبانهای برای ورود به این ساحت و جستجو در آن. مرشد در تجربه عرفانی چنین چیزی است؛ کسی که حضور و همراهی اش مهمتر از بینش و دانشی است که به ما میدهد.
اغلب ما به نگاه، لمس، حضورِ آشنا و به مرشدی نیاز داریم که به ما امکانِ دیدن خودمان را بدهد و در کشف سرزمینهای تازه یافته درونمان همراهیمان کند. بعضی از ما این بخت را پیدا میکنیم و بسیاری از ما نه. گزاف نیست اگر بگوییم مهمترین جستجوی هر کدام از ما، تلاش برای یافتنِ چنین دیگری آشنایی است.
#سروش_مولانا
#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee
@sorooshemewlana
📌گزیدهای از کلاس دکتر #محمود_مقدسی
🔰"مسئولیت اخلاقی در زندگی روزمرّه"
🔰مدرس: دکتر محمود مقدّسی
🔰 شنبهها ساعت ۱۷ - ۱۹
در صفحه اینستاگرام مؤسسه قابل مشاهده میباشد.👇
https://instagram.com/sorooshemowlana
برای ثبتنام در دوره میتوانید با روابط عمومی مؤسسهی سروشِ مولانا تماس حاصل نمایید.
@sorooshemewlana
🔰"مسئولیت اخلاقی در زندگی روزمرّه"
🔰مدرس: دکتر محمود مقدّسی
🔰 شنبهها ساعت ۱۷ - ۱۹
در صفحه اینستاگرام مؤسسه قابل مشاهده میباشد.👇
https://instagram.com/sorooshemowlana
برای ثبتنام در دوره میتوانید با روابط عمومی مؤسسهی سروشِ مولانا تماس حاصل نمایید.
@sorooshemewlana
مسئولیت اخلاقی در زندگی روزمره
محمود مقدسی
📌گزیدهای از کلاس دکتر محمود مقدّسی
🔰"مسئولیت اخلاقی در زندگی روزمرّه"
🔰مدرس: دکتر #محمود_مقدّسی
🔰گزیدهای از جلسۀ شنبه ۱۶ آذر ۹۸
@sorooshemewlana
🔰"مسئولیت اخلاقی در زندگی روزمرّه"
🔰مدرس: دکتر #محمود_مقدّسی
🔰گزیدهای از جلسۀ شنبه ۱۶ آذر ۹۸
@sorooshemewlana
مسئولیت اخلاقی در زندگی روزمره
محمود مقدسی
📌گزیدۀ درسگفتار دکتر #محمود_مقدسی
🔰"مسئولیت اخلاقی در زندگی روزمرّه"
🔰جلسۀ ۲۳ آذر ۹۸
برای اطلاعات بیشتر با روابط عمومی #سروش_مولانا تماس حاصل نمایید.
۸۸۲۵۵۲۰۴
۸۸۲۵۳۷۱۹
@sorooshemewlana
🔰"مسئولیت اخلاقی در زندگی روزمرّه"
🔰جلسۀ ۲۳ آذر ۹۸
برای اطلاعات بیشتر با روابط عمومی #سروش_مولانا تماس حاصل نمایید.
۸۸۲۵۵۲۰۴
۸۸۲۵۳۷۱۹
@sorooshemewlana
📌آغاز دورۀ متنخوانیِ کتابِ "رواندرمانی اگزیستانسیال"
🔰مدرس: آقای دکتر #محمود_مقدسی
🔰زمان: شنبهها ۱۷-۱۹
🔰شروع کلاس: شنبه ۱۲ بهمنماه
علاقهمندان میتوانند برای دریافت اطلاعات بیشتر و ثبتنام با شماره ۸۸۲۵۳۷۱۹ و تلگرام ۰۹۱۹۹۰۲۰۹۸۴ تماس حاصل کنند.
#رواندرمانی_اگزیستانسیال
#سروش_مولانا
دکتر #محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
🔰مدرس: آقای دکتر #محمود_مقدسی
🔰زمان: شنبهها ۱۷-۱۹
🔰شروع کلاس: شنبه ۱۲ بهمنماه
علاقهمندان میتوانند برای دریافت اطلاعات بیشتر و ثبتنام با شماره ۸۸۲۵۳۷۱۹ و تلگرام ۰۹۱۹۹۰۲۰۹۸۴ تماس حاصل کنند.
#رواندرمانی_اگزیستانسیال
#سروش_مولانا
دکتر #محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
🔴امروز کلاس متنخوانی کتاب "رواندرمانی اگزیستانسیال" آقای #محمود_مقدسی برگزار نمیشود.
برای دریافت اطلاعات بیشتر و ثبتنام با شماره ۸۸۲۵۳۷۱۹ و تلگرام ۰۹۱۹۹۰۲۰۹۸۴ تماس حاصل نمایید.
#واحد_آموزش
#امورکلاسها
#سروش_مولانا
#اگزیستانسیال #رواندرمانی
@sorooshemewlana
برای دریافت اطلاعات بیشتر و ثبتنام با شماره ۸۸۲۵۳۷۱۹ و تلگرام ۰۹۱۹۹۰۲۰۹۸۴ تماس حاصل نمایید.
#واحد_آموزش
#امورکلاسها
#سروش_مولانا
#اگزیستانسیال #رواندرمانی
@sorooshemewlana
💢ترسهای ناشی از کرونا، ترس از کرونا نیستند!
جمله بالا شاید کمی گنگ به نظر برسد ولی گزارشگر حقیقت ظریفی است که پذیرش آن به کنترل هیجانات و افکارمان در این روزها کمک خواهد کرد.
نمی دانم تا به حال دقّت کرده اید یا نه، امّا اغلب احساسات و به طور خاص احساسات بد و منفی هیچ گاه به تنهایی تجربه نمی شوند. آنها احساساتِ مشابه خود را ازگذشته ما یا احساساتِ مشابه خود را در حوزههای دیگر زندگیمان فرا میخوانند و ما را نه با یک احساس که با انباشتی از احساسات روبرو میکنند. مثلاً وقتی پدرِ دوستمان فوت میکند، ما تنها درگیرِ غمِ آن دوست یا فقدانِ فردی آشنا نمی شویم. همزمان هم یاد مرگِ خودمان میافتیم و میترسیم، هم اضطرابِ از دست دادن عزیزانمان را پیدا میکنیم، هم اندوه بسیاری از فقدانهای پیشترمان را به یاد میآوریم و هم دچار نوعی دلزدگی و ملال نسبت زندگی میشویم.
یا تجربه شکست در یک رابطه عاطفی را در نظر بگیرید. در چنین شرایطی نوعی احساس آخرالزّمانی را تجربه میکنیم و علاوه بر غم، دچار اضطراب و ترس هم میشویم. گویی قرار است همه چیز به پایان برسد و ما در گوشه تاریکی از جهان از پا در بیاییم. به تعبیر دیگر، احساساتِ بد و منفی یکدیگر را فرا میخوانند؛ هرقدر احساسی شدیدتر و سختتر، احساسات فراخوانده شده دیگر هم بیشتر و سنگینتر.
این روزها هم ما چنین چیزی را تجربه میکنیم. ترسِ از ویروس و مواجهه با خبرهای نگران کننده، خودشان را رساندهاند به اتاق کنترل هیجاناتمان. حالا ما مجموعه ای از احساساتِ ناخوشایند را تجربه میکنیم که مستقیماً در مورد واقعیتِ این ویروس یا بیماری ناشی از آن نیستند. بسیاری از ما دچار احساساتی آخرالزّمانی شده ایم و وحشتِ از ویرانی، مرگ، فقدان، بیپناهی، درماندگی و ... را توأمان تجربه میکنیم.
امّا آگاهی به این نکته کمک کننده خواهد بود که بدانیم، همه آنچه تجربه میکنیم مال اینجا و اکنون نیست و میتوانیم روی همه آنها سرمایهگذاری نکنیم. در ذهن داشتنِ این ایده کمکمان میکند تا بتوانیم اندکی آشفتگی عاطفیمان را کنترل کنیم و به این دلخوش باشیم که ترسهای کرونا ما را از خطر دور میکنند و بقیه ترسها هم دیر یا زود، با کمی سبکتر شدنِ اوضاع، قابل کنترل خواهند شد و برای همیشه به این شدّت و سختی باقی نمیمانند.
✍دکتر محمود مقدسی؛ مدرس و همکار علمی مؤسسه سروشِ مولانا
👉@TheWorldasISee
#سروش_مولانا
#محمود_مقدسی
#ترس
#کرونا
@sorooshemewlana
جمله بالا شاید کمی گنگ به نظر برسد ولی گزارشگر حقیقت ظریفی است که پذیرش آن به کنترل هیجانات و افکارمان در این روزها کمک خواهد کرد.
نمی دانم تا به حال دقّت کرده اید یا نه، امّا اغلب احساسات و به طور خاص احساسات بد و منفی هیچ گاه به تنهایی تجربه نمی شوند. آنها احساساتِ مشابه خود را ازگذشته ما یا احساساتِ مشابه خود را در حوزههای دیگر زندگیمان فرا میخوانند و ما را نه با یک احساس که با انباشتی از احساسات روبرو میکنند. مثلاً وقتی پدرِ دوستمان فوت میکند، ما تنها درگیرِ غمِ آن دوست یا فقدانِ فردی آشنا نمی شویم. همزمان هم یاد مرگِ خودمان میافتیم و میترسیم، هم اضطرابِ از دست دادن عزیزانمان را پیدا میکنیم، هم اندوه بسیاری از فقدانهای پیشترمان را به یاد میآوریم و هم دچار نوعی دلزدگی و ملال نسبت زندگی میشویم.
یا تجربه شکست در یک رابطه عاطفی را در نظر بگیرید. در چنین شرایطی نوعی احساس آخرالزّمانی را تجربه میکنیم و علاوه بر غم، دچار اضطراب و ترس هم میشویم. گویی قرار است همه چیز به پایان برسد و ما در گوشه تاریکی از جهان از پا در بیاییم. به تعبیر دیگر، احساساتِ بد و منفی یکدیگر را فرا میخوانند؛ هرقدر احساسی شدیدتر و سختتر، احساسات فراخوانده شده دیگر هم بیشتر و سنگینتر.
این روزها هم ما چنین چیزی را تجربه میکنیم. ترسِ از ویروس و مواجهه با خبرهای نگران کننده، خودشان را رساندهاند به اتاق کنترل هیجاناتمان. حالا ما مجموعه ای از احساساتِ ناخوشایند را تجربه میکنیم که مستقیماً در مورد واقعیتِ این ویروس یا بیماری ناشی از آن نیستند. بسیاری از ما دچار احساساتی آخرالزّمانی شده ایم و وحشتِ از ویرانی، مرگ، فقدان، بیپناهی، درماندگی و ... را توأمان تجربه میکنیم.
امّا آگاهی به این نکته کمک کننده خواهد بود که بدانیم، همه آنچه تجربه میکنیم مال اینجا و اکنون نیست و میتوانیم روی همه آنها سرمایهگذاری نکنیم. در ذهن داشتنِ این ایده کمکمان میکند تا بتوانیم اندکی آشفتگی عاطفیمان را کنترل کنیم و به این دلخوش باشیم که ترسهای کرونا ما را از خطر دور میکنند و بقیه ترسها هم دیر یا زود، با کمی سبکتر شدنِ اوضاع، قابل کنترل خواهند شد و برای همیشه به این شدّت و سختی باقی نمیمانند.
✍دکتر محمود مقدسی؛ مدرس و همکار علمی مؤسسه سروشِ مولانا
👉@TheWorldasISee
#سروش_مولانا
#محمود_مقدسی
#ترس
#کرونا
@sorooshemewlana
🍃 و زندگی، دوباره ارزشِ زیستن پیدا میکند...
این روزها مرگ، بیماری و انزوا، خودشان را از قبرستانها، بیمارستانها و آثار ادبی و سینمایی به روزها و لحظههای ما رساندهاند و اغلبِ ما آرام آرام چیزی را تجربه میکنیم که کسی چندان جرئت بیان کردنش را ندارد: «زندگی، ارزشش را بیش از پیش از دست داده است».
اگر زندگی این تجربه بیرمق، تکراری و پر از نگرانی و تنهایی است، پس چرا باید آن را زیست؟ روزها را در تنهایی، ملال، سردرگمی و ترس سپریکردن چیست که باید آن را خواست و ادامه اش داد؟
آیا هنوز هم میتوان به زندگی آری گفت و مختارانه آن را ادامه داد؟ پاسخ این است: «بله، امّا نه با آن روایتِ انکارآمیزِ پیشین». آنچه زندگی را به ما باز میگرداند، بازنگری در روایتِ فریبآمیز و آَشنای ما از زندگی است. مرگ، بیماری و تنهایی همیشه همینجا بودهاند. این ما بودیم که چشمهایمان را میبستیم و ترانه بیخبری را با صدای بلند میخواندیم. این ما بودیم که تصوّر میکردیم شادمانه زیستن، یعنی ندیدن و به رسمیت نشناختنِ این تجاربِ قطعی و ناگزیر.
اکنون شاید بتوان جهانی را تصوّر کرد که در آن مرگ و بیماری هستند امّا زندگی و تجارب دلنشین هم جایی در آن دارند؛ جهانی در کنارِ مرگ، بیماری و تنهایی. این روایتِ بالغانهتر از زندگی، ما را از میانه آوارِ جهان بیرون میکشد و دوباره به شهرها و خانههایمان باز میگرداند؛ اینبار امّا با رنگ و بویی متفاوت، امیدهایی تُرد امّا واقعی و فرصتهایی برای کامیابی امّا کوتاه و تکرارناشدنی.
مرگ، بیماری و تنهایی در این روایتِ تازه، هراسی به دلمان میاندازند امّا جلوی خوابزدگی، بطالت و بیمعنایی ما را نیز میگیرند و اینگونه، با غنیتر کردن لحظاتمان، ارزش زندگی را به آن باز میگردانند.
✍️دکتر محمود مقدسی
👉@TheWorldasISee
#سروش_مولانا
#ارزش_زندگی
#زیستن
#مرگ
#امید
#هراس
#تنهایی
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
این روزها مرگ، بیماری و انزوا، خودشان را از قبرستانها، بیمارستانها و آثار ادبی و سینمایی به روزها و لحظههای ما رساندهاند و اغلبِ ما آرام آرام چیزی را تجربه میکنیم که کسی چندان جرئت بیان کردنش را ندارد: «زندگی، ارزشش را بیش از پیش از دست داده است».
اگر زندگی این تجربه بیرمق، تکراری و پر از نگرانی و تنهایی است، پس چرا باید آن را زیست؟ روزها را در تنهایی، ملال، سردرگمی و ترس سپریکردن چیست که باید آن را خواست و ادامه اش داد؟
آیا هنوز هم میتوان به زندگی آری گفت و مختارانه آن را ادامه داد؟ پاسخ این است: «بله، امّا نه با آن روایتِ انکارآمیزِ پیشین». آنچه زندگی را به ما باز میگرداند، بازنگری در روایتِ فریبآمیز و آَشنای ما از زندگی است. مرگ، بیماری و تنهایی همیشه همینجا بودهاند. این ما بودیم که چشمهایمان را میبستیم و ترانه بیخبری را با صدای بلند میخواندیم. این ما بودیم که تصوّر میکردیم شادمانه زیستن، یعنی ندیدن و به رسمیت نشناختنِ این تجاربِ قطعی و ناگزیر.
اکنون شاید بتوان جهانی را تصوّر کرد که در آن مرگ و بیماری هستند امّا زندگی و تجارب دلنشین هم جایی در آن دارند؛ جهانی در کنارِ مرگ، بیماری و تنهایی. این روایتِ بالغانهتر از زندگی، ما را از میانه آوارِ جهان بیرون میکشد و دوباره به شهرها و خانههایمان باز میگرداند؛ اینبار امّا با رنگ و بویی متفاوت، امیدهایی تُرد امّا واقعی و فرصتهایی برای کامیابی امّا کوتاه و تکرارناشدنی.
مرگ، بیماری و تنهایی در این روایتِ تازه، هراسی به دلمان میاندازند امّا جلوی خوابزدگی، بطالت و بیمعنایی ما را نیز میگیرند و اینگونه، با غنیتر کردن لحظاتمان، ارزش زندگی را به آن باز میگردانند.
✍️دکتر محمود مقدسی
👉@TheWorldasISee
#سروش_مولانا
#ارزش_زندگی
#زیستن
#مرگ
#امید
#هراس
#تنهایی
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#هر_شب_یک_نیایش
به آسمان بالای سرم نگاه میکنم.
جهانِ بیانتهای تو را میبینم.
من، کوچکیِ بیحدّی که در بینهایت هستی رها شدهاست.
من، لحظه کوتاهی که در بیکرانگی زمان افتاده.
من، حیرت زدهای گنگ و سرگشته در دلِ جهانی پر از ناشناختهها.
من، مضطرب، غمگین، تنها به تو فکر می کنم.
به تو و روزنی از نور که شاید زمانی در برم بگیرد و جانِ خسته ام را از من بازبستاند.
تو... رهایم کردهای...
خستهام، پیدایم کن...
🎤متن و اجرا: دکتر محمود مقدسی
🎶 موسیقی: برایان کرین Brian Crain
#سروش_مولانا
#نیایش
#نیایش_خوانی
#برایان_کرین
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
به آسمان بالای سرم نگاه میکنم.
جهانِ بیانتهای تو را میبینم.
من، کوچکیِ بیحدّی که در بینهایت هستی رها شدهاست.
من، لحظه کوتاهی که در بیکرانگی زمان افتاده.
من، حیرت زدهای گنگ و سرگشته در دلِ جهانی پر از ناشناختهها.
من، مضطرب، غمگین، تنها به تو فکر می کنم.
به تو و روزنی از نور که شاید زمانی در برم بگیرد و جانِ خسته ام را از من بازبستاند.
تو... رهایم کردهای...
خستهام، پیدایم کن...
🎤متن و اجرا: دکتر محمود مقدسی
🎶 موسیقی: برایان کرین Brian Crain
#سروش_مولانا
#نیایش
#نیایش_خوانی
#برایان_کرین
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨✨
🌾 اضطراب چه زمانی تبدیل به ترس میشود؟!
🔅گزیدهای از دوره "متن خوانی و آموزش کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال"
👤مدرس: دکتر محمود مقدسی
#سروش_مولانا
#محمود_مقدسی
#رواندرمانی_اگزیستانسیال
#اروین_یالوم
@sorooshemewlana
🌾 اضطراب چه زمانی تبدیل به ترس میشود؟!
🔅گزیدهای از دوره "متن خوانی و آموزش کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال"
👤مدرس: دکتر محمود مقدسی
#سروش_مولانا
#محمود_مقدسی
#رواندرمانی_اگزیستانسیال
#اروین_یالوم
@sorooshemewlana
Forwarded from مؤسسه فرهنگیهنری سروش مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#هر_شب_یک_نیایش
به آسمان بالای سرم نگاه میکنم.
جهانِ بیانتهای تو را میبینم.
من، کوچکیِ بیحدّی که در بینهایت هستی رها شدهاست.
من، لحظه کوتاهی که در بیکرانگی زمان افتاده.
من، حیرت زدهای گنگ و سرگشته در دلِ جهانی پر از ناشناختهها.
من، مضطرب، غمگین، تنها به تو فکر می کنم.
به تو و روزنی از نور که شاید زمانی در برم بگیرد و جانِ خسته ام را از من بازبستاند.
تو... رهایم کردهای...
خستهام، پیدایم کن...
🎤متن و اجرا: دکتر محمود مقدسی
🎶 موسیقی: برایان کرین Brian Crain
#سروش_مولانا
#نیایش
#نیایش_خوانی
#برایان_کرین
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
به آسمان بالای سرم نگاه میکنم.
جهانِ بیانتهای تو را میبینم.
من، کوچکیِ بیحدّی که در بینهایت هستی رها شدهاست.
من، لحظه کوتاهی که در بیکرانگی زمان افتاده.
من، حیرت زدهای گنگ و سرگشته در دلِ جهانی پر از ناشناختهها.
من، مضطرب، غمگین، تنها به تو فکر می کنم.
به تو و روزنی از نور که شاید زمانی در برم بگیرد و جانِ خسته ام را از من بازبستاند.
تو... رهایم کردهای...
خستهام، پیدایم کن...
🎤متن و اجرا: دکتر محمود مقدسی
🎶 موسیقی: برایان کرین Brian Crain
#سروش_مولانا
#نیایش
#نیایش_خوانی
#برایان_کرین
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
Forwarded from مؤسسه فرهنگیهنری سروش مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#هر_شب_یک_نیایش
به آسمان بالای سرم نگاه میکنم.
جهانِ بیانتهای تو را میبینم.
من، کوچکیِ بیحدّی که در بینهایت هستی رها شدهاست.
من، لحظه کوتاهی که در بیکرانگی زمان افتاده.
من، حیرت زدهای گنگ و سرگشته در دلِ جهانی پر از ناشناختهها.
من، مضطرب، غمگین، تنها به تو فکر می کنم.
به تو و روزنی از نور که شاید زمانی در برم بگیرد و جانِ خسته ام را از من بازبستاند.
تو... رهایم کردهای...
خستهام، پیدایم کن...
🎤متن و اجرا: دکتر محمود مقدسی
🎶 موسیقی: برایان کرین Brian Crain
#سروش_مولانا
#نیایش
#نیایش_خوانی
#برایان_کرین
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
به آسمان بالای سرم نگاه میکنم.
جهانِ بیانتهای تو را میبینم.
من، کوچکیِ بیحدّی که در بینهایت هستی رها شدهاست.
من، لحظه کوتاهی که در بیکرانگی زمان افتاده.
من، حیرت زدهای گنگ و سرگشته در دلِ جهانی پر از ناشناختهها.
من، مضطرب، غمگین، تنها به تو فکر می کنم.
به تو و روزنی از نور که شاید زمانی در برم بگیرد و جانِ خسته ام را از من بازبستاند.
تو... رهایم کردهای...
خستهام، پیدایم کن...
🎤متن و اجرا: دکتر محمود مقدسی
🎶 موسیقی: برایان کرین Brian Crain
#سروش_مولانا
#نیایش
#نیایش_خوانی
#برایان_کرین
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana